الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد سيزدهم
( امام على (ع ) و مباحث تربيتي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۷ -


O يادآورى ويژگى هاى اهل بيت عليه السلام و اندرز ياران
به خدا سوگند! تبليغ رسالت ها، وفاى به پيمانها، و تفسير اوامر و هشدارهاى الهى به من آموزش داده شد، درهاى دانش و روشنايى امور انسان ها نزد ما اهل بيت پيامبر عليهم السلام است ، آگاه باشيد كه قوانين دين يكى و راه هاى آن آسان و راست است ، كسى كه از آن برود به قافله و سر منزل رسد، و غنيمت برد، و هر كس كه از آن راه نرود گمراه شده پشيمان گردد. مردم !براى آن روز كه زاد و توشه ذخيره مى كنند، و اسرار آدميان فاش مى گردد، عمل كنيد، كسى كه از خرد خويش بهرمند نگردد براى پند گرفتن از عقل و فكر ديگران عاجزتر است ، كه آن غائب براى كمك كردن از عقل حاضر او ناتوان تراست . از آتشى بپرهيزيد كه حرارتش شديد، و عمق آن ناپيدا، و زيور آن غل و رنجير، آشاميدنى آن زردآب و چرك جوشان است . آگاه باشيد! نام نيكى كه خدا براى كسى ميان مردم قرار دهد، بهتر از مالى است كه براى ديگران باقى مى گذارد كه او را ستايش نمى كنند.
قسمتى از خطبه 144 نهج البلاغه
خصائص الا ئمة الا ثنى عشر
اءَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا اءَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ دُونَنَا، كَذِبا وَ بَغْيا عَلَيْنَا، اءَنْ رَفَعَنَا اللّهُ وَوَضَعَهُمْ، وَاءَعْطَانَا وَحَرَمَهُمْ، وَ اءَدْخَلَنَا وَاءَخْرَجَهُمْ.
بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى ، وَيُسْتَجْلَى الْعَمَى .
إِنَّ الاءَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِى هذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ؛ لا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ، وَلا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ مِنْ غَيْرِهِمْ.

O ويژگى هاى امامان دوازده گانه
كجا هستند آنان كه پنداشتند دانايان علم قرآنند نه ما؟ كه اين ادعّا را بر أ ساس دروغ و ستمكارى بر ضدّ ما روا داشتند، خدا ما اهل بيت پيامبر عليهم السلام را بالا آورده و آنان را پست و خوار نمود، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت ، ما را در حريم نعمت هاى خويش داخل و آنان را خارج كرد، كه راه هدايت را با راهنمايى ما مى پويند، و روشنى دلهاى كور را از ما مى جويند.
همانا امامان دوازده گانه همه از قريش بوده كه درخت آن را در خاندان بنى هاشم كاشته اند، مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست ، و ديگر مدعيّان زمامدارى ، شايستگى آن را ندارند.
5 - معرّفى الگوهاى كامل
(خطبه 220 نهج البلاغه )
پوينده راه خدا
السالك الى اللّه
قَدْ اءَحْيَا عَقْلَهُ، وَاءَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ، وَلَطُفَ غَلِيظُهُ، وَبَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَاءَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ، وَسَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، وَتَدَافَعَتْهُ الاءَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلامَةِ، وَدَارِ الاءِقَامَةِ، وَثَبَتَتْ رِجْلاهُ بِطُمَاءْنِينَةِ بَدَنِهِ فِى قَرَارِ الاءَمْنِ وَالرَّاحَةِ، بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَاءَرْضَى رَبَّهُ.
ترجمه خطبه 220
عقلش را زنده ، و نفس خويش را كشته است ، تا آن كه جسمش لاغر، و خشونت اخلاقش به نرمى گراييد، برقى پرنور براى او درخشيد، و راه را براى او روشن كرد، و در راه راست او را كشاند، و از درى به درِ ديگر برد تا به درِ سلامت ، و سراى جاودانه رساند، كه دو پاى او در قرارگاه امن با آرامش تن ، استوار شد، پاداش آن بود كه دل را درست بكار گرفت ، و پروردگار خويش را راضى كرد.
الگوى كامل انسانيت
خصائص الانسان الكامل
وَقَالَ عليه السلام : كَانَ لِى فِيَما مَضَى اءَخٌ فِى اللّهِ، وَكَانَ يُعْظِمُهُ فِى عَيْنِى صِغَرُ الدُّنْيَا فِى عَيْنِهِ.
وَكَانَ خَارِجا مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلاَ يَشْتَهِى مَا لاَ يَجِدُ، وَلاَ يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ.
وَكَانَ اءَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتا، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ، وَنَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ. وَكَانَ ضَعِيفا مُسْتَضْعَفا! فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ، وَصِلُّ وَادٍ، لاَ يُدْلِى بِحُجَّةٍ حَتَّى يَاءْتِى قَاضِيا.
وَكَانَ لاَ يَلُومُ اءَحَدا عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِى مِثْلِهِ، حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ؛ وِكَانَ لاَيَشْكُو وَجَعا إِلا عِنْدَ بُرْئِهِ؛ وَكَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَلاَ يَقُولُ مَا لاَ يَفْعَلُ؛ وَكَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلاَمِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ، وَكَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ اءَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى اءَنْ يَتَكَلَّمَ؛ وَكَانَ إِذَا بَدَهَهُ اءَمْرَانِ يَنْظُرُ اءَيُّهُمَا اءَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَيُخَالِفُهُ، فَعَلَيْكُمْ بِهذِهِ الْخَلاَئِقِ فَالْزِمُوهَا وَتَنَافَسُوا فِيهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا اءَنَّ اءَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ.

و درود خدا بر او فرمود : در راه خدا برادرى داشتم كه در چشم من بزرگ مقدار بود چون دنياى حرام در چشم او بى ارزش مى نمود، و از شكم بارگى دور بود، پس آن چه را نمى يافت آرزو نمى كرد، و آن چه را مى يافت زياده روى نداشت ، در بيشتر عمرش ساكت بود، امّا گاهى كه لب به سخن مى گشود بر ديگر سخنوران برترى داشت ، و تشنگى پرسش كنندگان را فرو مى نشاند، بظاهر ناتوان و مستضعف مى نمود امّا در برخورد جدّى چونان شير بيشه مى خروشيد، يا چون مار بيابانى به حركت در مى آمد، تا پيش قاضى نمى رفت دليلى مطرح نمى كرد، و كسى را كه عذرى داشت سرزنش نمى نمود، تا آن كه عذر او را مى شنيد، از درد شكوه نمى كرد، مگر پس از تندرستى و بهبودى ، آن چه عمل مى كرد مى گفت ، و بدانچه عمل نمى كرد چيزى نمى گفت ، اگر در سخن گفتن بر او پيشى مى گرفتند امّا در سكوت مغلوب نمى گرديد و بر شنيدن بيشتر از سخن گفتن حريص بود، اگر سر دو راهى دو كار قرار مى گرفت ، مى انديشيد كه كدام يك با خواسته نفس نزديكتر است با آن مخالفت مى كرد، پس بر شما باد روى آوردن به اينگونه از ارزشهاى اخلاقى ، و از يكديگر در كسب آنها رقابت كنيد، و اگر نتوانستيد، بدانيد كه به دست آوردن برخى از آن ارزش هاى اخلاقى بهتر از رها كردن بسيار است .
ضد ارزش ها و هشدارها
الاخلاق الذّميمة
وَقَالَ عليه السلام لرجل ساءله اءن يعظه :
لاَ تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الا آخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ، وَيُرجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاءَمَلِ، يَقُولُ فِى الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ، وَيَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ، إِنْ اءُعْطِى مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ؛ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا اءُوتِى ، وَيَبْتَغِى الزِّيَادَةَ فِيَما بَقِى ؛ يَنْهَى وَلاَيَنْتَهِى ، وَيَاءْمُرُ بِمَا لاَ يَاءْتِى ؛ يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ اءَحَدُهُمْ؛ يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ اءَجْلِهِ،
إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِما،
وَإِنْ صَحَّ اءَمِنَ لاَهِيا؛ يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِى ، وَيَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِى ، إِنْ اءَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّا، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ اءَعْرَضَ مُغْتَرّا؛ تَغْلِبُه نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَلاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ؛ يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِاءَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَيَرْجُو لِنَفْسِهِ بِاءَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ؛ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَوَ وَهَنَ.
يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَيُبَالِغُ إِذَا سَاءَلَ؛ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ اءَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ.

و درود خدا بر او فرمود : (مردى از امام در خواست اندرز كرد)
از كسانى مباش كه بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است ، و توبه را با آرزوهاى دراز به تاءخير مى اندازد، در دنيا چونان زاهدان سخن مى گويد، اما در رفتار همانند دنياپرستان است ، اگر نعمت ها به او برسد سير نمى شود، و در محروميّت قناعت ندارد، از آن چه به او رسيد شكر گذار نيست ، و از آن چه مانده زياده طلب است . پرهيز مى دهد اما خود پراو ندارد، به فرمانبردارى امر مى كند اما خود فرمان نمى برد، نيكوكاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد، گناهكاران را دشمن دارد اما خود يكى از گناهكاران است ، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمى دارد، اما در آن چه كه مرگ را ناخوشايند ساخت پافشارى دارد، اگر بيمار شود پشيمان مى شود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانيهاست ، در سلامت مغرور و در گرفتارى نااميد است اگر مصيبتى به او رسد به زارى خدا را مى خواند. اگر به گشايش دست يافت مغرورانه از خدا روى بر مى گرداند، نفس به نيروى گُمان ناروا بر او چيرگى دارد، و او با قدرت يقين بر نفس چيره نمى گردد، براى ديگران كه گناهى كمتر از او دارند نگران است و بيش از آن چه كه عمل كرده اميدوار است ، اگر بى نياز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهيدست گردد، ماءيوس و سست شود. چون كار كند در آن كوتاهى ورزد، و چون چيزى خواهد زياده روى نمايد، چون در برابر شهوت قرار گيرد گناه را بر گزيده ، توبه را به تاءخير اندازد، و چون رنجى به او رسد از راه ملت اسلام دورى گزيند،
يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ يَعْتَبِرُ، وَيُبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةَ وَلاَ يَتَّعِظُ؛ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلُّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلُّ، يُنَافِسُ فِيَما يَفْنَى ، وَيُسَامِحُ فِيَما يَبْقَى . يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَما، وَالْغُرْمَ مَغْنَما؛ يَخْشَى الْمَوْتَ، وَلاَ يُبَادِرُ الْفَوْتَ؛
يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ اءَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ، فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ؛ اللَّهْوُ مَعَ الاءَغْنِيَاءِ اءَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ، يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلاَ يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ؛ يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَيُغْوِى نَفْسَهُ، فَهُوَ يُطَاعُ وَيَعْصِى ، وَيَسْتَوْفِى وَلاَ يُوفِى ، وَيَخْشَى الْخَلْقَ فِى غَيْرِ رَبِّهِ وَلاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِى خَلْقِهِ.

و لو لم يكن فى هذا الكتاب إ لا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة ، و حكمة بالغة ، و بصيرة لمبصر، و عبرة لناظر مفكر.
عبرت آموزى را طرح مى كند، امّا خود عبرت نمى گيرد، در پند دادن مبالغه مى كند اما خود پند پذير نمى باشد، سخن بسيار مى گويد، اما كردار خوب او اندك است .
براى دنياى زود گذر تلاش و رقابت دارد امّا براى آخرت جاويدان آسان مى گذرد، سود را زيان ، و زيان را سود مى پندارد، از مرگ هراسناك است اما فرصت را از دست مى دهد، گناه ديگرى را بزرگ مى شمارد،اما گناهان بزرگ خود را كوچك مى پندارد، طاعت ديگران را كوچك و طاعت خود را بزرگ مى داند، مردم را سرزنش مى كند، اما خود را نكوهش نكرده با خود رياكارانه بر خورد مى كند، خوشگذرانى با سرمايه داران را بيشتر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زيان ديگران حكم مى كند اما هرگز به نفع ديگران بر زيان خود حكم نخواهد كرد، ديگران را هدايت اما خود را گمراه مى كند، ديگران از او اطاعت مى كنند، و او مخالفت مى ورزد، حق خود را به تمام مى گيرد اما حق ديگران را به كمال نمى دهد، از غير خدا مى ترسد اما از پروردگار خود نمى ترسد.
(اگر در نهج البلاغه نبود جز اين حكمت ، براى اندرز دادن كافى بود اين سخن ، حكمتى رسا، و عامل بينايى انسان آگاه ، و عبرت آموز صاحب انديشه است )
ويژگيهاى دوستان خدا
خصائص اولياء اللّه
وَقَالَ عليه السلام : إِنَّ اءَوْلِيَاءَ اللّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَاشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا، فَاءَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا اءَنْ يُمِيتَهُمْ، وَتَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا اءَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ، وَرَاءَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلاَلا، وَدَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتا، اءَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَسَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ!
بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَبِهِ عَلِمُوا، وَبِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَبِهِ قَامُوا، لاَ يَرَوْنَ مَرْجُوّا فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَلاَ مَخُوفا فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.

و درود خدا بر او فرمود : دوستان خدا آنانند كه به درون دنيا نگريستند آنگاه كه مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سرگرم آينده دنيا شدند آنگاه كه مردم به امور زودگذر دنيا پرداختند، پس هواهاى نفسانى كه آنان را از پاى در مى آورد، كشتند، و آن چه كه آنان را به زودى ترك مى كرد، ترك گفتند، و بهرمندى دنياپرستان را از دنيا، خوار شمردند، و دست يابى آنان را به دنيا زودگذر دانستند.
با آن چه مردم آشتى كردند، دشمنى ورزيدند، و با آن چه دنياپرستان دشمن شدند آشتى كردند، قرآن به وسيله آنان شناخته مى شود، و آنان به كتاب خدا آگاهند، قرآن به وسيله آنان پابرجاست و آنان به كتاب خدا استوارند، به بالاتر از آن چه اميدوارند چشم نمى دوزند، و بيش از آن چه را كه مى ترسند هراس ندارند.