الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد سيزدهم
( امام على (ع ) و مباحث تربيتي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۵ -


((به عقيده من على بن ابيطالب عليه السلام نخستين مرد از قوم عرب است كه وجودش جامع همه فضائل كامله بوده ، و روح فضيلت را در قوم خويش دميد و آهنگ آن را به گوش مردم رسانيد كه پيش از آن مانند آن را نشنيده بودند،
به گونه اى كه آنها در بين تاريكى هاى جاهليّت از روش روشن او متحيّر ماندند،
آن كس كه طريقه امام على عليه السلام را پسنديد به فطرت سليم بازگشت و از نهاد پاك خود راءى گرفت ،
و آنكه از درِ خصومت وارد شد، جاهليّت را ترجيح داد، چه او فرزند جاهليّت بود.))
جبران خليل معتقد بود كه :
دو طايفه شيفته روش على بودند،
يكى خردمندان پاك دل ،
و ديگرى نيكو سرشتان با ذوق .
على بن ابيطالب عليه السلام شهيد عظمت خويش گشت ،
او از دنيا رفت در حالى كه نماز بر زبانش جارى و دلش از شوق خدا لبريز بود،
مردم عرب حقيقت مقام او را درك نكردند، تا گروهى از مردم كشور همسايه آنها ((ايران )) برخاسته اين گوهر گران بها را از سنگ تشخيص داده و او را شناختند.
جبران خليل اضافه مى كند كه :
على عليه السلام مانند پيامبران درگذشت ،
مقام و شاءن او در بصيرت و بينائى مانند پيامبران بود، و اختصاص به شهر و بلد و قوم و زمان و مكان خاصّى نبوده است ، بلكه شخصيّت او بين المللى بود.
جبران هميشه نامِ على عليه السلام را در مجالس خاصّ و عامّ به زبان مى آورد و تعظيم مى كرد و مى گفت على از جهان رفت ، امّا هنوز رسالت خويش را، به كمال تبليغ نكرده بود.(126)
ج - شبلى شميل
ج - شبلى شميل (127) درباره على عليه السلام مى گويد:
امام على عليه السلام شخصيّتى است كه پس از چهارده قرن يك فرد مادّى كه پيوند او با تمام مذاهب گسسته است و جز مادّه و انرژى چيزى را نمى پذيرد، درباره امام على عليه السلام چنين مى گويد:
اَلاِْمامُ عَلِىُّ بْنَ ابيطالِبٍ عَظيمُ الْعُظَماءِ نُسْخَةٌ مُفْرَدَةٌ لَمْ يَرَلَها الشَّرقُ وَ لاالغَرْبُ صُورةً طِبَقَ الا ءصْلَ لا قَديما وَ لا حِديثا.
((امام و پيشواى انسان ها على بن ابيطالب عليه السلام بزرگ و يگانه نسخه ايست با اصل خود (پيامبر عاليقدر اسلام ) مطابق است ، هرگز اهل شرق و غرب ، نسخه اى مطابق او، در گذشته و حال نديده است .))(128)
د - ميخائيل نعيمه
د - ميخائيل نعيمه ، يكى از دانشمندان ملّت مسيح است ، در مقدّمه و تقريظى كه بر كتاب ((صوت العدالة الانسانيّه )) نوشته ، درباره حضرت على عليه السلام چنين مى گويد:
پهلوانى امام عليه السلام نه تنها در ميدان نبرد بود، بلكه در روشن بينى و پاكدلى و بلاغت و سحر بيان و اخلاق فاضله و شور ايمان و بلندى همّت و يارى ستمديدگان و نااميدان و متابعت حق و راستى و بالجمله در همه صفات حسنه ، پهلوان بود.
هرچند مدّت ها بر آن گذشته است ، امّا هنوز سودهاى بسيارى از آن مى توان برد،
هرگاه بخواهيم بنياد زندگى نيكو و سعادتمندى را بگذاريم ، بايد به روش او رجوع كرده و دستور و نقشه را از او بگيريم .(129)
ه - - جوح جرداق
ه‍- جُرج جرداق مسيحى ، نويسنده معروف لبنانى در كتاب ((صوت العدالة الاسلاميّة )) درباره على عليه السلام چنين مى نويسد:
ماذا عَلَيْكِ يا دُنْيا لَوْ حَشَدْتِ قُواكِ فَاَعْطَيْتِ فى كُلِّ زَمَنٍ عَلِيّا بِعَقْلِهِ وَقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ ذى فِقارِهِ
((اى دنيا چه مى شد اگر همه نيروهايت را درهم مى فشردى و در دوران ما شخصيّتى مانند على عليه السلام را با آن عقل و دل و زبان و شمشير، نمودار مى كردى ؟))(130)
ز - كارليل فيلسوف انگليسى
ز - فيلسوف انگليسى ، كارليل ، در بخش هاى اسلامى هرگاه به نام على عليه السلام مى رسيد، بزرگى على چنان او را به وجد مى آورد و نيروى عظمت آن حضرت چنان تحريكش مى كرد كه از بحث علمى بيرون مى شد و بى اختيار شروع به مديحه سرائى او مى كرد و چنين مى گفت :
((ما نمى توانيم على را دوست نداشته باشيم و به وى عشق نورزيم زيرا هرچه خوبى هست كه ما آن را دوست داريم ، همه در على جمع بوده است ،
او جوانمرد شريف و بزرگوارى بود كه دلش سرشار از مهر و عطوفت و دليرى بود،
از شير شجاع تر، امّا شجاعتش آميخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود.
پيش از رحلت خود درباره قاتلش از او نظر خواهى كردند، فرمود:
اگر زنده ماندم خود مى دانم چه كنم و اگر در گذشتم اختيار با شماست ،
اگر او را خواستيد قصاص كنيد به جاى يك ضربت ، يك ضربت بيش نزنيد، و اگر عفو نمائيد به تقوى نزديكتر است .))(131)
ح - لامنس ، مستشرق معروف مى گويد:
براى عظمت على بن ابيطالب اين بس كه تمام اخبار و تواريخ علمى اسلامى ، از او سرچشمه مى گيرد،
او حافظه و قوّه شگفت انگيزى داشته كه همه علماء و دانشمندان ، اخبار و احاديث خود را براى وثوق و اعتبار به او مى رسانند.
علماى اسلام از مخالف و موافق ، از دوست و دشمن مفتخرند كه گفتار خود را به على عليه السلام مستند دارند.
چه گفتار او حجيّت قطعى داشت و او باب مدينه علم بود و با ((روح كلّى )) پيوند تامّ داشته است .(132)
ط - بولس سلامه
كه يكى از شخصيّت هاى ادبى و از مفاخر شعراى مسيحى عرب به شمار مى رود،
او ديوان اشعارش را به هدف مقدّس تعريف و توصيف على عليه السلام مشحون ساخته است .(133)
ى - نظر بارون كارديفو، در مورد على عليه السلام
عالِمِ فرانسوى ((بارون كارديفو)) در اسباب و علل حوادث اسلام تفحّص كامل نموده و حقايق بسيارى در اين موضوع كشف كرده و آنرا با اُسلوب شيرين مربوط به يكديگر قرار داده و از پهلوانى و شجاعت على عليه السلام در جنگ هاى مسلمانان با قريش بسيار سخن گفته و دليرى او را مى ستايد و مى گويد:
على عليه السلام پهلوانى بود كه در عين دليرى دلسوز و رقيق القلب بود، شهسوارى بود كه در هنگام رزم آزمائى زاهد بود او از دنيا صرف نظر نموده و به مقام و منصب بى اعتنائى بود،
او در راه حقيقت جان خويش را فدا كرد،
روح او بسيار عميق ، و انتهاى آن ناپديد و در هر جائى خوف الهى او را فرو گرفته بود.(134)
ك - سخنان ((مادام ديالافوا)) (سيّاح فرانسوى )
در مورد امام على عليه السلام
مادام ديالافوا در مقام تعريف حضرت على عليه السلام چنين مى نويسد:
احترام على عليه السلام در نزد شيعه به منتهى درجه است و حقّا هم بايد اينطور باشد،
زيرا اين مرد بزرگ علاوه بر جنگ ها و فداكارى هائى كه براى پيشرفت اسلام كرد در دانش و فضائل و عدالت و صفات نيك بى نظير بود و نسلى پاك و مقدّس هم از خود باقى گذارد.
فرزندانش نيز از او پيروى كردند و براى پيشرفت مذهب اسلام مظلومانه تن به شهادت دادند.
اميرالمؤ منين على عليه السلام كسى است كه بت هائى را كه اعراب شريك خداى يگانه مى پنداشتند، همه را شكست و وحدت پرستى را تبليغ كرد.
على كسى است كه در قضاوت به منتهاى درجه عدالت رفتار مى كرد و در اجراى قوانين الهى اصرار و پافشارى داشت .
على كسى است كه تمام اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود.
على كسى است كه تهديد و نويدش قطعى بود.
(( مادام ديالافوا )) در ادامه اين بحث خطاب به خود چنين مى گويد:
اى چشمان من گريه كنيد و اشك هاى خود را با آه و ناله من مخلوط نمائيد و براى اولاد پيامبر كه مظلومانه شهيد شدند، عزادارى كنيد.(135)
ل - پطروفشكسى ، استاد دانشگاه لنينگراد،گويد:
على عليه السلام تا سرحدّ شور و عشق پاى بند دين و صادق و راستگو بود...
و تمام صفات اولياء اللّه يكجا در وجودش جمع بود.(136)
مجازات و تربيت
1 - روش صحيح مجازات و تربيت
الف - شلاّق و ازدواج
در جامعه اسلامى اگر راه حل هاى كاربردى وجود نداشته باشد، نمى توان فساد و فحشاء را ريشه كن كرد، برخى فقط به كيفر و مجازات تكيه مى كنند،
و برخى به بهانه حقوق بشر، فاسدان را در گناه كردن تقويت مى نمايند.
در فقه اسلامى ودر دستورات بازندارنده اسلام ، اگر حد مى زنيم ،
اگر شلاّق مى زنيم ،
راه حلِّ كاربردى هم داريم ،
در حكومت امام على عليه السلام با شيوه هاى گوناگون ، جامعه را، و افراد فاسد را، اصلاح مى كرد.
روزى جوانى را دستگير و خدمت امام على عليه السلام آوردند و گزارش دادند كه او با خود كارى كرد كه جُنُب شد،
و چون اين عمل جزو انحرافات جنسى بحساب مى آيد و حرام است ،
امام على عليه السلام با شلاق چند ضربه بر دست او زد كه قرمز شد، و چون آن شخص زن نداشت ، دستور فرمود كه از بيت المال مخارج ازدواج او را بپردازند، تا با ازدواج كردن ، به راه هاى انحرافى كشانده نشود.(137)
اگر امام على عليه السلام تنها به مجازات روى مى آورد، مفاسد اجتماعى ريشه كن نمى شد، بلكه در كنار مجازات و كيفر اسلامى و شلاّق زدن براى آن جوان زن گرفت تا ديگر انگيزه اى براى فساد نداشته باشد.
ب - عفو سارق و تربيت
شخصى كه خود اعتراف به دزدى كرده بود.
امام على عليه السلام او را به خاطر حفظ سوره بقره عفو كرد و فرمود:
دست تو را در قبال سوره بقره به تو بخشيدم ، كه در تربيت آن شخص ، و تشويق براى حفظ قرآن ، و توبه و بازنگرى تاءثير بسزائى داشت .(138)
2 - مبارزه با غرور زدگى
عيادت از بيمار و تذكر اخلاقى
صعصعة بن صوحان كه يكى از ياران امام على عليه السلام بود مريض شد،
امام على عليه السلام روزى به ديدار او رفت ، و از او عيادت فرمود، و به هنگام خداحافظى براى آنكه او دچار غرور نشود هشدار داد كه :
((اى صعصعة ! مبادا نسبت به برادران دينى خود فخر بفروشى كه على عليه السلام به عيادت تو آمد،
به حال خود بنگر كه سخت بيمارى ، مبادا غفلت كنى و آرزوها تو را بفريبد.))(139)
3 - برخورد با خلافكارى ها
الف - برخورد همانند و عكس العمل
براى تربيت افراد، هميشه نصيحت و اندرز كار ساز نيست ، گاهى بايد شخص بى تربيت يا زورگو را در شرائطى قرار داد كه واقعيّت ها را درك كرده ، تلخى زشتى ها را لمس كند.
مرد قد بلند شوخى در مدينه بود.
روزى وارد مسجد شد، و امام على عليه السلام را ديد كه مشغول نماز است ،
چون اندام امام متوسّط و معتدل بود، نعلين امام على عليه السلام را گرفت و بر بالاى طاق ستون مسجد گذاشت ، كه امام على عليه السلام نتواند بردارد، تا مجبور شود از او خواهشى نمايد، و از اين عمل خود خشنود بود و مى خنديد.
پس از نماز، امام على عليه السلام پاسخ مناسب به او داد، صبر كرد، وقتى كه آن شخص براى تشهّد بر زمين نشست ، دامن پيراهن او را جمع كرد و ستون مسجد را با قدرت شگفت انگيز خود مقدارى بلند كرده و بر روى پيراهن مرد شوخ طبع گذاشت ، كه نه او قدرت بلند كردن ستون را داشت و نه ديگران .
وقتى نماز آن مرد تمام شد، ديد كه كارى از او ساخته نيست ناچار به التماس افتاد،
و اضطراب پيدا كرده بود كه لباس هاى قيمتى او نابود مى شود،
حال امام و ديگران به او نگاه مى كردند و مى خنديدند.
وقتى فراوان التماس كرد،
امام على عليه السلام فرمود:
به شرطى پيراهن تو را آزاد مى كنم كه قول بدهى ديگر نسبت به مردم از اينگونه شوخى ها نكنى !!
آن مرد سوگند ياد كرد كه ديگر اينگونه رفتارهاى زشت را تكرار نكند.
و امام على عليه السلام دامن پيراهن او را آزاد كرد.(140)
ب - هشدار سخت به خلافكار
امام على عليه السلام با اطّلاعاتى كه از ((زياد بن ابيه )) داشت ، پس از نصب او به يكى از مشاغل دولتى ، سخت به او هشدار داد،
و در نامه 20 نهج البلاغه خطاب به او نوشت :
وَإِنِّى اءُقْسِمُ بِاللّهِ قَسَما صَادِقا، لَئِنْ بَلَغَنِى اءَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فِيْءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئا صَغِيرا اءَوْ كَبِيرا، لا ءشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ، ثَقِيلَ الظَّهْرِ، ضَئِيلَ الاءَمْرِ، وَالسَّلاَمُ.
((همانا من ، براستى به خدا سوگند مى خورم ، اگر به من گزارش كنند كه در بيت المال خيانت كردى ، كم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم كه كم بهره شده ، و در هزينه عيال درمانى ، و خوار و سرگردان شوى . با درود.))(141)
ج - برخورد شديد با يكى از خويشاندان
در ريشه كن كردن مفاسد اجتماعى ،
و از بين بردن خلافكارى ها،
و سوء استفاده هاى مالى ،
در نظر امام على عليه السلام ، دوست و دشمن ، خويشاوند و غريب ، يكسان بود.
در نامه 41 نهج البلاغه خطاب به يكى از خويشاوندان خلافكار مى نويسد:
فَسُبْحَانَ اللّهِ ! اءَمَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ ؟ اءَوَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ ! اءَيُّهَا الْمَعْدُودُ - كَانَ - عِنْدَنَا مِنْ اءُولِى الاءَلْبَابِ، كَيْفَ تُسِيغُ شَرَابا وَطَعَاما، وَاءَنْتَ تَعْلَمُ اءَنَّكَ تَاءْكُلُ حَرَاما، وَتَشْرَبُ حَرَاما، وَتَبْتَاعُ الاءِمَاءَ وَتَنْكِحُ النِّسَاءَ مِنْ اءَمْوَالِ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالُْمجَاهِدِينَ، الَّذِينَ اءَفَاءَ اللّهُ عَلَيْهِمْ ه ذِهِ الاءَمْوَالَ، وَاءَحْرَزَ بِهِمْ هذِهِ الْبِلاَدَ!
فَاتَّقِ اللّهَ وَارْدُدْ إِلَى هؤُلاَءِ الْقَوْمِ اءَمْوَالَهُمْ، فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اءَمْكَنَنِى اللّهُ مِنْكَ لاَُعْذِرَنَّ إِلَى اللّهِ فِيكَ، وَلا ءضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِى الَّذِى مَا ضَرَبْتُ بِهِ اءَحَدا إِلا دَخَلَ النَّارَ!
وَوَاللّهِ لَوْ اءَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ فَعَلاَ مِثْلَ الَّذِى فَعَلْتَ، مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِى هَوَادَةٌ، وَلاَ ظَفِرَا مِنِّى بِإِرَادَةٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَاءُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَفْلَمَتِهِمَا،
وَاءُقْسِمُ بِاللّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِى اءَنَّ مَا اءَخَذْتَهُ مِنْ اءَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِى ، اءَتْرُكُهُ مِيرَاثا لِمَنْ بَعْدِى ؛ فَضَحِّ رُوَيْدا، فَكَاءَنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى ، وَدُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى ، وَعُرِضَتْ عَلَيْكَ اءَعْمَالُكَ بِالَْمحَلِّ الَّذِى يُنَادِى الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ، وَيَتَمَنَّى الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ، ((وَلاَتَ حِينَ مَنَاصِ!)).

((سبحان اللّه !! آيا به معاد ايمان ندارى ؟ و از حسابرسى دقيق قيامت نمى ترسى ؟
اى كسى كه در نزد ما از خردمندان بشمار مى آمدى ، چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودى در حالى كه مى دانى حرام مى خورى ! و حرام مى نوشى ! چگونه با اموال يتيمان و مستمندان و مؤ منان و مجاهدان راه خدا، كنيزان مى خرى و با زنان ازدواج مى كنى ؟ كه خدا اين اموال را به آنان وا گذاشته ، و اين شهرها را به دست ايشان امن فرموده است !
پس از خدا بترس ، و اموال آنان را بازگردان ،
و اگر چنين نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم ، تو را كيفر خواهم نمود، كه نزد خدا عذرخواه من باشد،
و با شمشيرى تو را مى زنم كه بهر كس زدم وارد دوزخ گرديد.
سوگند به خدا! اگر حسن و حسين چنان مى كردند كه تو انجام دادى ، از من روى خوش نمى ديدند و به آرزو نمى رسيدند تا آنكه حق را از آنان باز پس ستانم ، و باطلى را كه به ستم پديد آمده نابود سازم ،
به خداىِ پروردگارِ جهانيان سوگند! آنچه كه تو از اموال مسلمانان به ناحق بردى ، بر من حلال بود، خشنود نبودم كه آن را ميراث بازماندگانم قرار دهم ، پس دست نگهدار و انديشه نما، فكر كن كه به پايان زندگى رسيده اى ، و در زير خاك ها پنهان شده ، و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند، آنجا كه ستمكار با حسرت فرياد مى زند، و تباه كننده عمر و فرصت ها، آرزوى بازگشت دارد امّا راه فرار و چاره مسدود است .))
روش برخورد با يتيمان
1 - ضرورت تاءمين نيازهاى روانى يتيمان
الف - برطرف كردن نياز مادّى و روحى يتيمان
امام على عليه السلام تنها به نيازهاى جسمى يتيمان ، توجه نداشت ، بلكه به نيازهاى روانى و روحى آنها نيز رسيدگى مى كرد،
خرما و برنج و روغن به خانه يتيمان مى برد،
و غذاهاى خوب ، درست مى كرد و آنها را از گرسنگى نجات مى داد.
امّا در بعُد تربيتى ، سعى مى كرد تا با دست خود لقمه در دهانشان بگذارد،
و آنها را بخنداند،
و مى فرمود:
اگر به شما گفتند پدر شما كيست ؟
بگوئيد ما يتيم نشده ايم پدرمان على عليه السلام است .
روزى در يكى از منازل يتيمان ، امام على عليه السلام پس از غذا دادن به چند بچّه يتيم ، با روش هاى گوناگون سعى داشت آنها را بخنداند، و روى دست و زانو راه مى رفت و با صداى تقليدى از گوسفند، بچه ها را مى خنداند.
قنبر به امام على عليه السلام اعتراض كرد،
امام على عليه السلام در پاسخ فرمود:
وقتى داخل خانه شدم ، يتيمان گريه مى كردند، و حال دوست دارم وقتى كه از منزل خارج مى شوم آنها خندان باشند.(142)
و اين شيوه رفتارى اثر بسيار مهمّى در روحيّات بچّه هاى پدر از دست داده داشت كه احساس كمبود نكنند.
ب - توجّه به مسائل روانى كودكان يتيم
بسيارى ، نيازها و نيازمندى هاى يتيمان را از ديدگاه امور مادّى مى نگرند،
كه بايد داراى مسكن وهمسر و لباس و تغذيه مناسب شوند،
امّا امام على عليه السلام به همان اندازه اى كه به احتياجات مادّى و جسمى يتيمان فكر مى كرد، به رفع نيازها و كمبودهاى روانى آنها نيز مى انديشيد،
كه دچار عقده هاى روانى ، يا كمبودهاى عاطفى نگردند.
در رابطه با يتيمان ، تنها غذا براى آنها نمى برد، بلكه با دست خود غذا در دهانشان مى گذارد تا شيرينى گرفتنِ غذا از دست پدر را بچشند.
يتيمان را دور خود جمع مى كرد،
و با انواع بازى ها، و صداى تقليدى گوسفند آنها را مى خنداند.
وقتى يتيمان را به منزل مى آورد، و مى خواست به آنها عسل بخوراند، انگشتان خود را مى شست ، و با انگشتان خود عسل در دهان يتيمان مى گذارد كه دو نوع شيرينى را بچشند:
شيرينى عسل
و شيرينى از دست پدر گرفتن
گرچه افراد ناآگاه به امام على عليه السلام اعتراض مى كردند، كه اين كارها در شاءن شما نيست .
امّا امام على عليه السلام به نكات ظريفى توجه داشت كه امروز در علم روانشناسى ، و روانشناسى كودك ، و روانشناسى تربيتى ، بسيار مورد توجّه است .
روانشناسان مى گويند:
علل بزهكارى فرزندانى كه پدر يا مادر را از دست دادند كمبود ((عاطفه )) است .
امام على عليه السلام آنقدر به يتيمان توجّه داشت ، و با آنها مهربانى مى كرد كه ديگران مى گفتند:
لوددْتُ اِنّى كُنْتُ يتيما
(اى كاش منهم يك يتيم بودم )(143)
2 - رسيدگى به امور يتيمان
الف - كمك به يتيمان
روزى اميرالمؤ منين عليه السلام ديد زنى مشك آبى به دوش گرفته و به سختى آن را به سوى خانه مى برد.
آن حضرت مشك آب را از او گرفت و به محلّى كه زن مى خواست ، بُرد،
آنگاه از حال زن پرسيد.
زن گفت :
على بن ابيطالب عليه السلام شوهر مرا به بعضى از مرزهاى نظامى فرستاد كه در آنجا كشته شد و چند طفل يتيم براى من گذاشت و احتياج مرا وادار كرده است تا براى مردم خدمت كنم كه خود و اطفالم را تاءمين نمايم .
امام على عليه السلام از آنجا بازگشت .
شب را با ناراحتى به روز آورد، سپس زنبيلى كه در آن طعام بود برداشت و قصد خانه زن كرد.
بعضى از يارانش گفتند:
بگذاريد ما ببريم .
فرمود:
كيست كه بار مرا در قيامت بردارد؟
چون به دَرِ خانه زن رسيد،
زن پرسيد:
كيستى ؟
فرمود :
همان بنده خدا هستم كه ديروز مَشك آب را براى تو آوردم ، در را باز كن ، براى بچّه هايت طعام آورده ام .
زن گفت :
خدا از تو راضى باشد و ميان من و على بن ابيطالب حكم كند،
سپس در را باز كرد.
امام على عليه السلام داخل شد،
فرمود :
من كسب ثواب را دوست دارم ، مى خواهى تو خمير كن و نان بپز و من بچّه ها را آرام كنم و يا من خمير كنم و تو آنها را آرام كنى ؟
زن گفت :
من به نان پختن آگاهترم ،
و شروع به خمير گرفتن كرد.
امام على عليه السلام گوشت را آماده كرد و لقمه لقمه به دهان اطفال مى گذاشت و به هر يك مى فرمود:
((على را حلال كن ، در حقّ شما كوتاهى شده است .))
چون خمير آماده شد، زن گفت :
بنده خدا تنور را آتش كن .
امام على عليه السلام تنور را آتش كرد،
وقتى حرارت شعله به چهره آن حضرت رسيد، فرمود:
بچش حرارت آتش را، اين سزاى كسى است كه از زنان بيوه و اطفال يتيم بى خبر باشد.
در اين ميان زنى از زنان همسايه داخل خانه شد،
او اميرالمؤ منين عليه السلام را مى شناخت ، فورا به زن صاحب خانه گفت :
واى بر تو اين كيست كه براى تو تنور را آتش مى كند؟
زن جواب داد :
مردى است كه به اطفال من رحم كرده است .
زن همسايه گفت :
واى بر تو اين بزرگ ، اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام است .
آن زن چون امام على عليه السلام را شناخت ، پيش دويد و گفت :
واحَيائى مِنْكَ يا اَميرَالْمُؤ منين
((اى اميرمؤ منان از شرمندگى آتش گرفتم ، مرا ببخشيد)).
امام على عليه السلام فرمود :
بَل واحَيائى مِنْكِ يا اَمَةَ اللّهِ فيما قَصُرْتُ فى حَقِّكِ
((بلكه من از تو شرمنده ام ، اى كنيز خدا، در حقّ تو كوتاهى شده است .))(144)
ب - در خانه يتيمان
عبدالواحد بن زيد نقل مى كند كه :
به زيارت حج رفتم ،
در وقت طواف دختر پنج ساله اى ديدم كه پرده كعبه را گرفته و به دخترى مثل خود مى گفت :
سوگند به آنكه به وصايت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم انتخاب شد،
و ميان مردم احكام خدا را يكسان اجرا مى كرد،
حجّتش بر ولايت آشكار،
و همسر فاطمه مرضيّه بود،
مطلب چنين و چنان نبود.
از اينكه دخترى با آن كمى سنّ، على بن ابيطالب عليه السلام را با آن اوصاف تعريف مى كرد در شگفت شدم كه اين سخنان بر اين دهان بزرگ است !!
گفتم : دخترم آن كيست كه اين اوصاف را داراست ؟
قالَتْ : ذلِكَ وَاللّهِ عَلَمُ الاَعْلامِ وَ بابُ الاَْحْكامِ وَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَ النّارِ وَ رَبَّانِىُّ هذِهِ الاُْمّة وَ رَاءسُ الاءئِمَّةِ، اَخُو النَّبِىِّ وَ وَصِيُّهُ وَ خَليفَتُهُ فى اُمَّتِهِ ذلِكَ اَميرُالْمُؤ مِنينَ عَلِىُّ بنُ ابى طالِبٍ.
گفت :
او به خدا بزرگِ بزرگان ، و باب احكام دين و قسمت كننده بهشت و دوزخ ، مرد الهى اين امّت ،
اوّل امامان ،
برادر و وصىّ و جانشين رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در ميان امّت ،
او مولاى من اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام است .
باز با آنكه غرق تعجّب شده بودم ، و به خود مى گفتم :
اين دختر با اين كمى سن اين معرفت را از كجا پيدا كرده است ؟
اين مغز كوچك اين همه اوصاف عالى را چگونه ضبط كرده و اين دهان كوچك اين مطالب بزرگ را چطور اداء مى كند؟!
به او گفتم :
دخترم ، على عليه السلام از كجا داراى اين صفات شد كه مى گوئى ؟
گفت :
پدرم (عمّار بن ياسر) مولا و دوست او بود كه در صفّين شهيد شد،
روزى على عليه السلام به خانه ما به ديدار مادرم آمد،
من و برادرم از آبله نابينا شده بوديم ، چون ما دو يتيم را ديد، آه آتشينى كشيد و اين اشعار را خواند:
 

ما اِنْ تَاءوَّهْتُ مِنْ شَيْى ءٍ رُزيتُ بِهِ قَدْ ماتَ والِدَهُمْ مَنْ كانَ يَكْفُلُهُمْ   كَما تَاءَوَّهْتُ لِلاَْطْفالِ فِى الصِّغَرِ فى النّائِباتِ وَ فى الاَْسْفارِ وَ الْحَضَرِ
(( در هيچ مصيبتى كه پيش آمده آه و ناله نكرده ام ، مانند آنكه براى اطفال خردسال كرده ام .
اطفالى كه پدرشان مرده ، چه كسى كفيل و عهده دار آنها مى شود؟ در پيشامدهاى روزگار و در سفر و حضر )).
آنگاه اميرالمؤ منين ما را پيش خود آورد، دست مبارك خويش را بر چشم من و برادرم ماليد سپس دعاهائى كرد،
وقتى دستش را پايين آورد كه چشمان نابيناى ما بينا شد.
اكنون من شتر را از يك فرسخى مى بينم كه همه اش از بركت او است ،
صلوات خدا بر او باد.
من فورا پارچه كمر خويش را باز كرده ، دو دينار بقيّه مخارج خود را خواستم به آن دختر بچّه بدهم كه ، از اين كار تبسّم كرد و گفت :
اين پول را قبول نمى كنم ، گرچه اميرالمؤ منين عليه السلام از دنيا رفته ولى بهترين جانشين را در جاى خود گذاشته است ،
ما امروز در كفالت حضرت حسن مجتبى عليه السلام هستيم ، او ما را تاءمين مى كند، نيازى نداريم ،كه از ديگران كمك قبول كنيم .
سپس آن دختر به من گفت :
على عليه السلام را دوست مى دارى ؟
گفتم : آرى .
گفت :
بشارت بر تو باد،
تو به دستگيره محكمى دست زده اى كه قطع شدن ندارد.
آنگاه از من جدا شد و اين اشعار را زمزمه مى كرد:
 
ما بُثَّ عَلِي فى ضَميرِ فَتىً وَ لا لَهُ قَدَمٌ زَلَّ الزَّمانُ بِها
ما سَرَّنى اءنَّنى مِنْ غَيْرِ شيعَتِهِ
  اِلاّ لَهُ شَهِدَتْ مِنْ رَبِّهِ النِّعَمُ اِلاّ لَهُ ثَبَتَتْ مِنْ بَعْدِها قَدَمُ وَ إ نَّ لى ما حَواهُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ145
 
((دوستى على در قلب هيچ جوانمردى گسترش پيدا نكرده ، مگر آنكه نعمت هاى خداوندى براى او نصيب شده است ،
دوست على عليه السلام ، اگر روزگار قدمى از او بلرزاند، قدمى ديگر براى او ثابت مى ماند.
دوست ندارم كه من از پيروان على نباشم در عوض مال همه عرب و عجم از آن من باشد.))
روش برخورد با مردم
1 - حفظ شخصيّت نيازمند
الف - روش خواستن ، وبرطرف كردن نيازها
امام على عليه السلام فرمود :
اگر احساس كنم كسى چيزى را از من مى خواهد قبل از آنكه نياز خود را مطرح كند به او مى بخشم ، زيرا حقيقت بخشش و كَرَم ، ناخواسته بخشيدن است ،
و به نيازمندان دستور داد كه :
نيازهاى خود رابرروى كاغذى بنويسند، تا ذلّت و خوارى سئوال كردن در چهره شان نمايان نشود.
وقتى حارث همدانى در يكى از شب ها خدمت امام على عليه السلام رسيد، ودست نياز به طرف امام على عليه السلام دراز نمود، ودر خواست كمك كرد،
امام على عليه السلام چراغ را خاموش كرد تا چهره او را ننگرد،
و فرمود:
براى اين چراغ راخاموش كردم كه چهره ات دچار شرم و شكستگى نشود.(146)
ب - بخشش امام و اعتراض ديگران
پس از جمع آورى محصولات باغات ، امام على عليه السلام نهصد كيلو خرما (پنج وَسَق ) براى يكى از افراد آبرومند مدينه كه از بيان كردن نيازش ‍ خجالت مى كشيد، فرستاد تا تاءمين گردد.
شخصى كه در حضور حضرت بود گفت :
يا اميرالمؤ منين ! آن شخص از شما درخواستى نداشته است و تازه اگر براى او 180 كيلو خرما (يك وَسَق ) مى فرستادى كافى بود.
امام على عليه السلام در پاسخ فرمود :
خدا مثل تو را در مسلمين زياد نكند، من مى بخشم و تو بُخل مى ورزى ؟!!
اگر او از من درخواست مى كرد وچيزى به او مى دادم اجر چندانى نداشت ،
بايد نيازمند راقبل از آنكه آبروى خود را درمعرض درخواست گذارد كمك كرد.(147)
2 - احترام به پيامبر صلّى اللّه عليه و آلِهِ و سَلَّمَ
در روز فتح مكّه در سال هشتم هجرت ، وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى خواست كعبه را بازسازى كند، به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
وارد خانه خدا شده بُتها را سرنگون كرده و آنها را در هم بشكن .
امام على عليه السلام خواست بالا رود، چون درب ورودى بالا قرار داشت ، بدون وسيله و نردبان ممكن نبود، ناگهان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
قدم بر دوش من بگذار.
امام على عليه السلام قدم بر دوش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گذاشت و بتها را شكست و سرنگون كرد،
آنگاه به هنگام فرود آمدن ، با زحمت از بالا به پائين پريد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
من آماده ايستاده بودم ، چرا به هنگام فرود آمدن ، قدم بر دوش من نگذاشتى ؟
امام على عليه السلام پاسخ داد :
هنگام بالا رفتن چون امر كردى اطاعت كردم ، ولى نفرمودى كه به هنگام فرود آمدن نيز قدم بر دوش مبارك بگذارم .(148)
3 - احترام به بزرگان در نامگذارى فرزند
احترام به بزرگان ، پدران و مادران در امور اجتماعى و خانوادگى يكى از ارزش هاى جاودانه است ،
كه انسان از مشورت هاى حكيمانه آنان بهره مند گردد، و آنها را برخود مقدّم بدارد، به خصوص در ((نامگذارى فرزند))، تا نام نيكوئى انتخاب گردد.
امروزه بسيارى از زنان و مردان جوان بدون مشورت با بزرگان خانواده با شتابزدگى و ايده آل گرائى ، نام هائى را انتخاب مى كنند كه هم باعث شرمندگى كودك و هم باعث بى اعتناعى خانواده است ،
و گاهى با انتخاب اءسامى تقليدى از غرب و شرق و برخلاف شئون ملّى و اسلامى زير سئوال مى روند.
وقتى امام حسن مجتبى عليه السلام متولّد شد، و قنداقه نورانى او را به دست امام على عليه السلام دادند،
حضرت زهرا خطاب به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
اى اميرالمؤ منين عليه السلام ، نامى نيكو براى فرزندم انتخاب كن .
حضرت پاسخ داد :
من از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيشى نمى گيرم ، تا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چه تصميمى بگيرد؟
پس كودك را در جامه زردى پيچاند و خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفت .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پارچه زرد را دور افكند و كودك را در پارچه سفيدى قرار داد و پرسيد :
نامى براى كودك انتخاب كرديد؟
امام على عليه السلام فرمود :
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم ! هرگز از شما سبقت نخواهم گرفت .
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم با مشورت حضرت جبرئيل اوّلين فرزند امام على عليه السلام را ((حَسَنْ)) ناميد،
كه در تورات و كتب آسمانى به زبان عبرى ((شُبَّر)) است .(149)
حال چه مى شود كه زنان و مردان جوان ما براى نامگذارى فرزند دچار شتابزدگى نشده ، و از راءى و فكر و مشورت بزرگان خانواده استفاده كنند، و اين ادب را از امام على عليه السلام خود ياد گيرند؟
پشتوانه هاى تربيت و خودسازى
1 - ياد خدا در همه كارها
عبداللّه بن يحيى بر امام على عليه السلام وارد شد و با اشاره حضرت بر روى زمين نشست ،
كه ناگاه چيزى سقوط كرد و سرش را شكافت و خون جارى شد.
امام على عليه السلام با دست هاى خود زخم را به هم آورد، گويا زخم و شكستگى وجود نداشت .
سپس به عبداللّه فرمود :
((سپاس خداوندى را كه گرفتارى ها را كفّاره گناهان پيروان ما در دنيا قرار داد.))
عبداللّه پرسيد :
مجازات گناهان ما فقط در دنياست ؟
امام على عليه السلام فرمود :
آرى مگر نشنيده اى كه :
(( الدّنيا سِجْنُ المؤ من و جنّة الكافر))
( دنيا زندان مؤ من و بهشت كافر است )
خداوند پيروان ما را در دنيا از گناهان پاك مى كند كه فرمود:
ما اَصابَكُم من مُصيبَةٍ فبِما كَسَبَتْ اَيْديكُم .
(آنچه از مصيبت ها به شما مى رسد از كردار خود شماست .)(150)
ولى دشمنان ما را در دنيا پاداش مى دهد كه وقتى وارد محشر مى شوند سنگينى گناه بر دوش آنان است و وارد آتش خواهند شد.
عبداللّه مى گويد :
پرسيدم :
يا اميرالمؤ منين امروز گناه من چه بود، كه مبتلا شدم ؟
فرمود :
به هنگام نِشستن بسم اللّه نگفتى ،
كه اين مصيبت ، كفّاره گناه تو شد،
مگر نمى دانى كه رسول خدا فرمود:
((هركارى كه در آن بسم اللّه گفته نشود آن كار نا تمام خواهد ماند.))
عبداللّه گفت :
پدر و مادرم فداى شما ديگر گفتن بسم اللّه را ترك نمى كنم .(151)
2 - علم سودمند
پس از جنگ جمل ، و پيروزى امام على عليه السلام و فرار باقيمانده شورشيان بصره ، امام على عليه السلام در ميان كشتگان حركت مى كرد، كه جنازه (كعب بن سور) قاضى بصره را ديد.
او مرد عالمى بود امّا فريب شورشيان راخورد و در جنگ بر ضدّ امام على عليه السلام شركت كرد.
امام على عليه السلام فرمود :
جنازه او را بنشانيد،
دو نفر جنازه او را نشاندند.
حضرت خطاب به جنازه قاضى بصره فرمود:
((علم داشتى اما نفعى به تو نبخشيد))(152)
در چشمه سار نهج البلاغه
1 - نقش الگوئى پيامبر اسلام خطبه 127نهج البلاغه
( قاله للخوارج ايضا )
1 - الكشف عن انحراف الخوارج
فَإِنْ اءَبَيْتُمْ إِلا اءَنْ تَزْعُمُوا اءَنِّى اءَخْطَاءْتُ وَضَلَلْتُ، فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ اءُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، بِضَلاَلِى ، وَتَاءْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِى ، وَتُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِى !
سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَالسُّقْمِ، وَتَخْلِطُونَ مَنْ اءَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ. وَقَدْ عَلِمْتُمْ اءَنَّ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم رَجَمَ الزَّانِى الُْمحْصَنَ، ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ، ثُمَّ وَرَّثَهُ اءَهْلَهُ؛ وَقَتَلَ الْقَاتِلَ وَوَرَّثَ مِيرَاثَهُ اءَهْلَهُ.
وَقَطَعَ السَّارِقَ وَجَلَدَ الزَّانِى غَيْرَ الُْمحْصَنِ، ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَى ءِ، وَنَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ.
فَاءَخَذَهُمْ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم بِذُنُوبِهِمْ، وَاءَقَامَ حَقَّ اللّهِ فِيهِمْ، وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الاءِسْلامِ، وَلَمْ يُخْرِجْ اءَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ اءَهْلِهِ.
ثُمَّ اءَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ، وَمَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ، وَضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ!

ترجمه خطبه 127
(خوارج عقيده داشتند : كسى كه گناه كبيره انجام دهد كافر و از اسلام خارج شده است ، مگر توبه كند و دوباره مسلمان گردد.)
پس اگر چنين مى پنداريد كه من خطا كرده و گمراه شدم ، پس چرا همه امّت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم را به گمراهى من گمراه مى دانيد؟ و خطاى مرا بحساب آنان مى گذاريد؟ و آنان را براى خطاى من كافر مى شماريد؟ شمشيرها را بر گردن نهاده ، كوركورانه فرود مى آوريد و گناهكار و بيگناه را به هم مخلوط كرده همه را يكى مى پنداريد؟ در حالى كه شما مى دانيد، همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زناكارى را كه همسر داشت سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و ميراثش را به خانواده اش سپرد و قاتل را كشت و ميراث او را به خانواده اش بازگرداند، دست دزد را بريد و زناكارى را كه همسر نداشت تازيانه زد، و سهم آنان را از غنائم مى داد تا با زنان مسلمان ازدواج كنند.
پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنها را براى گناهانشان كيفر مى داد، و حدود الهى را بر آنان جارى مى ساخت ، امّا سهم اسلامى آنها را از بين نمى برد، و نام آنها را از دفتر مسلمين خارج نمى ساخت . (پس با انجام گناهان كبيره كافر نشدند.)
شما خوارج ، بدترين مردم و آلت دست شيطان ، و عامل گمراهى اين و آن مى باشيد.
2 - اجتناب الافراط و التّفريط بالنسبة الى الامام على عليه السلام
وَسَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ : مُحِبُّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَخَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالا الَّنمَطُ الاءَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ، وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الاءَعْظَمِ فَإِنَّ يَدَ اللّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. وَإِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَمَا اءَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. اءَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِى هذِهِ.