كرامات العلويه جلد اول

حجة الاسلام والمسلمين شيخ على ميرخلف زاده

- ۶ -


7 ( نزول جبرئيل بر على (ع )  
بيهقى واعظ سبزوارى بر اثر ازدواج با خواهر عبدالرحمن جامى نزد اهالى سبزوار به سنّى بودن متهم شده از هرات به سبزوار برگشت .
روزى بالاى منبر موعظه مى كرد تا رسيد به اين سخن كه جبرئيل دوازده هزار مرتبه بر پيغمبر اكرم نازل شده است . پيرمردى براى امتحان به نمايندگى مردم حركت كرده و گفت نزول جبرئيل به پيغمبر را گفتى نزولش ‍ را به آقا على (ع ) بگو. چند مرتبه جبرئيل به على بن ابى طالب (ع ) نازل شده .
مات و متحيّر در بالاى منبر چه بگويد روايتى نديده كه جبرئيل بر على (ع ) نازل شده باشد. اگر بگويد جبرئيل نازل شده دروغ گفته . اگر بگويد نازل نشده گمان مردم درباره او تبديل به صدق مى شود يك مرتبه به زبانش آمد اين كلمه كه گفت جبرئيل بيست و چهارهزار مرتبه به على (ع ) نازل شده . پيرمرد گفت چه دليلى دارى بر اين حرفت گفت باين دليل كه پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
انا مدينة العلم و علىٌ بابها
من شهر علم هستم و على (ع ) درب آن شهر است .
واضح است جبرئيل كه دوازده هزار بار بر پيغمبر اكرم (ص ) نازل شد از درب شهر وارد مى گشت . پس آقا على (ع ) را هم كه درب آن شهر است زيارت مى كرده بعد از نزول وحى هنگام مراجعت باز جمال على (ع ) را مى ديده است پس به اين دليل به اندازه اى كه به پيغمبر (ص ) نازل شده دو برابر آن حضور على (ع ) رسيده و آن بيست و چهار هزار مرتبه است .
چنانكه سرور عالم بجز پيمبر نيست
ولى خاص خدا نيز غير حيدر نيست
على ست گنج حقايق ، على ست باب علوم
دلى مجوى كه مشتاق سوى آن در نيست
على ست مظهر ولاى شرع آزادى
جز او باهل طريقت مرا دو رهبر نيست
ميان آن همه مردان حق قسم بخدا
كسى برتبه ز شير خدا فراتر نيست
به لوح عرش بود نقش نام والايش
بجز ولى خدا كس شريف و سرور نيست
دلى كه آينه دار محبت علوى ست
بجز صفاى ربوبى در آن مخمر نيست


7 ( سگ دربار  
نادر شاه در سفرى كه به نجف اشرف مشرف شد درب صحن مطهر آقا اميرالمؤ منين (ع ) كه رسيد دستور داد زنجيرى به گردنش بيندازند و او را داخل صحن كنند (زيرامى گفت من سگ دربار على (ع ) هستم و مى خواهم مانند سگ وارد حرم مطهر على (ع ) بشوم .)
زنجير را به گردن انداخت امّا كسى جرئت نكرد آنطورى كه خودش دستور داده بود او را ببرند.
ناگهان ديدند شخصى آمد و بدون تاءمّل سر زنجير را گرفت و به همان حال داخل صحن مطهّر نمود.
پس از آن هر چه پى آن نفر گشتند او را نيافتند.
بعد تصميم گرفت گنبد مطهر را طلا كند از او خواستند كه چه نقشى روى گنبد نقش كنند.
نادرشاه گفت بنويسيد يدالله فوق ايديهم .
فرداى آن روز وزير گفت گمانم اين كلمه الهامى است از جانب خدا اگر قبول نداريد دو مرتبه از سلطان سؤ ال كنيد.
رفتند حضور نادر پرسيدند روى گنبد را چه امر فرموديد نقش ‍ كنيم ؟
نادرشاه گفت : همانكه گفتم .
نقش ديوار حقيقت نام نيكوى عليست
تا قيامت خانه حق روشن از روى عليست
چون رخ نيكوى او را كعبه حق شد برون
كس نداند، چشم عالم خيره بر خوى عليست
اين على در هر كجا مشكل گشاى عالمى است
قلب عالم چاك چاك از تيغ ابروى عليست
اى صبا بگذر زكوى دوست چون عاشق نگر
در بيابان نجف كانجا سر كوى عليست
در بهشت آرزويت كوثر لعلش بجو
نخل طوبايش برخ چون سرو دلجوى عليست
هر كجا صحن و سرايش در نظر آمد ترا
هر گلى بر چشم دل ديدى گل و بوى عليست


7 ( تقاضاى داورى  
عمر بن عبدالعزيز (هشتمين خليفه ) بنى اميّه ، در ميان امويان ، آدم نيك سيرت و پاك روش بود، هنگاميكه بر مسند خلافت نشست (ميمون بن مهران ) را فرماندار جزيره كرد و همين ميمون بن مهران شخصى بنام علاثه را بخشدار (قرقيسار) نمود.
علاثه براى ميمون بن مهران نوشت كه در اينجا دو مرد هستند با هم نزاع و كشمكش دارند. يكى مى گويد على (ع ) بهتر از معاويه است و ديگرى مى گويد: معاويه بهتر از على (ع ) است .
ميمون بن مهران جريان را براى عمر بن عبدالعزيز نوشت و از او تقاضاى داورى كرد، وقتى كه نامه بدست عمر بن عبدالعزيز رسيد، در پاسخ نوشت :
از قول من براى علاثه (بخشدار قرقيسار) بنويس : آن مردى را كه مى گويد معاويه از على (ع ) بهتر است . به درگاه مسجد جامع ببرند و صد تازيانه به او بزنند و سپس او را از آنجا تبعيد كنند.
اين فرمان اجرا شد، به آن شخص احمق صد تازيانه زدند و سپس گريبانش ‍ را گرفتند و كشان كشان او را از دروازه اى كه (باب الدين ) نام داشت از آن محل بيرون كردند.
من بنده توام به خداى تو يا على
دل بسته ام به مهر و وفاى تو يا على
جان مى دهم به شوق لقاى تو يا على
امروز زنده ام به ولاى تو يا على


7 ( نفس پيغمبر (ص )  
امام فخر رازى عالم سنى متعصب در تفسير كبيرش در ذيل آيه مباهله (سوره آل عمران آيه 60) مطلب مهمى يادآور شده . طبق اين آيه (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِسائَناوَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنَا وَ اَنْفُسَكُمْ) شيعيان على (ع ) مى توانند ثابت كنند كه على بن ابيطالب (ع ) از همه انبيا حتى انبيا او لوالعزم نيز افضل است .
زيرا خداوند در اين آيه از على (ع ) تعبير به نفس محمد(ص ) فرموده است همانطور كه محمّد(ص ) اشرف از همه انبياء است على (ع ) هم كه نفس ‍ اوست بايد از همه انبياء افضل باشد.
بنده را بندگى خواجه سزاوار بود
بنده گر بنده بود بندگى اش ماجور است
آنكه شد پيرو آئين محمد، بيشك
با ولاى على و آل ، دل او جور است
راه مردان خدا، راه على مى باشد
هر كه جز او بگزيند دل و چشمش كور است
او دم نزع بر مسلم و كافر آيد
اين خبر منتشر و در همه جا مشهور است
پيروى هيچ از اين خانه مرو كوى دگر
كه بهر جا بروى منزل آخر گور است


7 ( بهترين انسان  
در حالات ابى بكرعلماى عامه نيز نوشته اند:
ابى بكر روى منبر مى گفت من شيطانى دارم كه گاهى مراكج مى كند و از من خطا سر مى زند هر گاه من منحرف شدم مرا راست كنيد. وقتى هم كه عاجز مى شد مى گفت مرارها كنيد من بهترين شمانيستم در حالى كه آقا على (ع ) در ميانتان است .
مهر على و آل بر هر دل كه اندر است
سرمايه نجات وى از هول محشر است
ايمان بدون ريب ، تولاّى حيدر است
آن را كه دوستى على نيست كافر است


7 ( فضيلت على (ع )  
روايت مشهورى كه مورد اتفاق شيعه و سنّى است همه شنيده ايد:
حضرت رسول اكرم (ص ) فرمود:
من شهر علم هستم و على (ع ) درب آنست انا مدينة العلم و على بابها.
پس هر كس مى خواهد بشهر وارد شود پس بايد از درب آن وارد گردد. فمن اراد المدينة و الحكمه فلياءتها من بابها.
درباره آقا على (ع ) فرمود: اقضاكم على آگاه ترين شما بعلم قضاوت على (ع ) است .
اخطب خوارزمى كه از بزرگترين محدثين عامه است مى نويسد:
خاتم الانبياء محمد(ص )فرمود:
اگر درياها مركب شوند و درختها قلم و آسمان و زمين لوح و جن و انس و ملك نويسنده شوند فضائل على (ع ) را نمى توانند احصاء و شماره نمايند.
يا على ياد تو كردن عبادتست و نظر به تو نيز عبادت ، هر كس فضيلت ترا ثبت كند مادامى كه اين نقش بر قرار است ملائكه برايش استغفار مى نمايند.
لذا علماء تبرك مى جستند و پشت كتابها فضيلتى از آقا على (ع ) را مى نوشتند. يا على اگر تمام خلق بر دوستى تو جمع مى شدند و با دوستى تو از دنيا مى رفتند خداوند متعال دوزخ و جهنم را نمى آفريد.
نبى مدينه علم و على بود در آن
درى بسوى محمد(ص ) سواى اين در نيست
على است مظهر انوار چند ايزد متعال
پس از نبى دل فردى چو او منور نيست
بود شجاعت مولا ز عدل و انصافش
مقام و مرتبه اش بهر فتح خيبر نيست
عدالت على بالاترين عبادت اوست
كسى چو شير خدا مرد دادگستر نيست
على است نافع مظلوم و دافع ظالم
در آن ديار كه باشد على ، ستمگر نيست
امير ساقى كوثر امير خير كثير
بدون اين دو مرا عشق حوض كوثر نيست


7 ( دو چيز گرانبها  
از جمله اخبار متواتر ميان شيعه و سنّى حديث ثقلين است كه رسول خدا(ص ) در اواخر عمرش در جمع مهاجر و انصار فرمود:
من از ميان شما مى روم و دو چيز سنگين و گرانبها از خود در ميان شما باقى مى گذارم كتاب خدا (قرآن ) و عترتم (على و آل على (ع ) ) اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا بر من بر سر حوض كوثر درآيند.
از آن حضرت پرسيدند عترت شما كيست .
حضرت اشاره به على (ع ) كرد و دست مبارك را بر حسن و حسين (عليهاالسلام ) قرار داد و فرمود: ماداميكه بقرآن و عترت من متمسك شويد هرگز گمراه نمى شويد.
حضرت فرمود: در ليلة المعراج اوصياى مرا نشانم دادند نخستين صورت نورى برادرم على (ع ) بود سپس حسن و حسين (عليهاالسلام ) و وصى دوازدهمين خودم را ديدم كه مانند ستاره درخشان مى درخشيد.
در سوره سباء آيه 47 فرموده آنچه از شما پاداش خواستم براى خودتان است وگرنه پاداش من بر عهده خداست . حضرت رسول (ص ) فرمود:
اينكه عرض كردم بستگانم را دوست بداريد و به آنان محبت ورزيد براى خودتان خوبست اگر على (ع ) را دوست داشته باشى ، در سرازيرى قبر نورش به فريادت مى رسد. دوست هم نداشته باشى خودت را محروم از همه چيز كرده اى .
چه بيچاره هائيكه از صراط پايشان مى لغزد و نور على (ع ) بدادشان مى رسد. بواسطه دوستى اهل بيت جاذبه لطف ايشان او را نگه مى دارد.
شنيده اى كه پيغمبربگاه رفتن داد فرمان
دو چيز هست گرانقدر، قدر آن را بدان
سپرده بر من و تو اين دو چيز سنگين را
يكى است عترت او، ديگرى بود قرآن
نخست عترت او فاطمه است و شوهر او
على است حجة بر حق ، خليفه الرحمان
سپس دو سبط گرامى او حسن و حسين
امام پور امام است ، تا امام زمان
دو رهنماى بزرگى ، خداى داده تو را
يكى است ناطق و از ديگرى برو بر خوان
چو چارده گهرش را قبول بنمودى
بكوش از پى تجليل قاطع البرهان


7 ( تقسيم كننده بهشت و دوزخ  
اخطب خوارزمى و ثعلبى ذكر كرده اند:
رسول خدا(ص ) فرمود: فرداى قيامت منبر بزرگى كه داراى يكصد پله است براى من نصب مى كنند بر پله اول من قرار مى گيرم و بر پله دوم على (ع ) قرار مى گيرد.
در پله پائين تر دو نفر قرار مى گيرند اولى مى گويد: اى اهالى محشر منم رضوان خازن بهشت كه كليددار بهشت هستم . خداوند بمن امر فرموده است كه كليد بهشت را تقديم محمد(ص ) كنم .
دوّمى گويد: منم مالك ، سرپرست دوزخ بمن امر شده كليد دوزخ را تقديم محمد(ص ) كنم .
آنگاه من كليدها را مى گيرم و همه را تقديم آقا على بن ابيطالب (ع ) مى نمايم اين است معنى قول حق تعالى كه مى فرمايد (القيا فى جهنم كل كفار عنيد) (سوره ق آيه 24) يعنى القيا يا محمد و على فى جهنم ... بيندازيد شما هر دو اى محمد و اى على هر كافر سركشى را در دوزخ .
آرى قسيم الجنه و النار است يعنى قسمت كنند ه بهشت و دوزخ است اول صراط مى ايستد هر كس رد مى شود از صورتش پيداست دوست على (ع ) است يا دشمن .
اگر دوست است مى تواند رد شود اگر دشمن است مى فرمايد آتش او را بگيرد در تفسير آيه شريفه 24 سوره صافات (نگهداريد ايشانرا بازجويى و بازپرسى شوند) چنين رسيده كه از ولايت على بن ابيطالب (ع ) سؤ ال كرده مى شود. آيا ولايت على (ع ) را دارد كه وارد بهشت شود يا نه .
شاهى كه هست خصم ستمگر على على
پشت و پناه مردم مضطر على على
دشمن كش است تيغ على در نبرد كفر
نازم بذوالفقار دو پيكر على على
با آن همه دلاور دوران عصر خويش
جز او كه بود فاتح خيبر على على
قائل بقول لحن سلونى بروزگار
در هر كجا بمسند منبر على على
درياى رحمت است على دست كردگار
سلطان جود اول آخر على على


7 ( دوستى على (ع )  
رسول خدا(ص ) فرمود:
اگر تمام خلق بر دوستى على (ع ) جمع مى شدند (و با دوستى على (ع ) از دنيا مى رفتند) خداوند دوزخ را نمى آفريد. آرى جهنم براى دشمنان على (ع ) است .
مى پرسيد پس دوستان آقا على (ع ) كه با گناه از دنيا رفته اند چه مى شود؟
پاسخش آنستكه اولا دوستان آقا على (ع ) با توبه مى ميرند و خود حب على (ع ) موجب با توبه رفتن از اين عالم است و ثانيا اگر بر فرض آلوده از اينجا رفت در برزخ پاك مى شود.
روايت مشهور نبوى (ص ) را شنيده ايد كه دوستى على (ع ) حسنه اى است كه با آن هيچ گناهى ضرر نمى زند و دشمنى على (ع ) گناهى است كه هيچ حسنه اى با آن سودمند نمى باشد.
البته وجوه متعددى در معنى آن حديث شريف است كه محقق قمى در جامع الشتات نقل كرده است هر كه خواست مراجعه كند.
دوستى على (ع ) نعمتى است كه در هر دلى باشد گناه با آن دوستى ضرر نمى زند و دشمنى آقا على (ع ) بلا و مصيبتى است كه هر چه هم حسنه از صاحبش سر بزند بكارش نمى خورد.
دوستى على (ع ) موجب پاكى از گناهان مى شود، اگر گناهانش هم زياد باشد در برزخ مقدارى از محبوب محجوب مى ماند. تا گناهانش چقدر باشد. اگر بر فرض به قيامت كشيد و به جهنم رفت ، بالاخره دست على (ع ) او را مى گيرد و بيرونش مى آورد.
محقق قمى مى فرمايد: خلود در جهنم يعنى هميشه در آتش ماندن ، براى غير دوستان على (ع ) است و شايد معنى حديث هم همين باشد كه با دوستى على (ع ) هيچ گناهى او را هميشه در جهنم نگه نمى دارد، ضررى كه موجب خلود در آتش باشد ندارد هر چند بعد از سيصد هزار سال عذاب باشد.
مرا بدل بخدا جز ولاى حيدر نيست
كسى بغير على وارث پيمبر نيست
سواى حُبّ محمد وراى مهر على
مرا هوى و هوس هيچ در دل و سر نيست
ز مصطفى كه بود تاج تارك لولاك
چو بگذريم ، كسى با على برابر نيست
على است سلسله جنبان عالم امكان
بجز على به محمد(ص ) كسى برادر نيست
على است شاه ولايت ، على است شير خدا
گو اه رفعت شانش از اين دو برتر نيست
زبان ناطقه لال است در مديح على
هزار مرتبه گويم اگر مكرّر نيست


8 ( مثل اهل بيت  
از سنّت نيز روايتى درباره تبعيت از اهل بيت نقل كرده حديثى كه بين شيعه و سنى مسلم است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
مثل اهل بيت من مانند كشتى نوح است هر كس در آن سوار شد رستگار گرديد و هر كس از آن كناره گرفت غرق گرديد (يا هلاك شد)
و از جمله آياتيكه در تبعيت از اهلبيت رسيده است : (بريسمان محكم الهى چنگ بزنيد و پراكنده نشويد (سوره آل عمران آيه 103) حبل الله يعنى وسيله ايكه خدا در ميان مردمان قرار داده تا باو متمسك شوند و نجات يابند على (ع ) و يازده فرزندانش مى باشند. چنانكه در زيارتش مى خوانيد السلام على حبل الله المتين سلام بر تو اى ريسمان محكم الهى .
ذكر خدا خداى تو، اشك تو، ناله هاى تو
سوز دل و صفاى تو، روح دعاست يا على
قدرت انقياد ما، از بركات عشق تو
پرتوى از ولايتت ، عبوديت ماست يا على
گاه نبرد نام تو، رمز جهاد ما بود
در همه مشكلات ما عقده گشاست يا على
بر در آستانه ات ، دوخته شد نگاه ما
عيد ولادت تو شد، وقت عطاست يا على
اشك حسان و خنده اش بسته به قهر و مهر تو
هجر تو و وصال تو، در دو دواست يا على


8 ( احمد بن فهد حلى  
آية اللّه علامه حلى رضوان اللّه تعالى عليه نقل مى فرمايد:
يكى از اجله علماء بعضى او را احمد بن فهد حلى مى دانند در مجلس ‍ باشكوهى گرم مدح آقا على (ع ) شده بود مجلس بقدرى طولانى شد كه آفتاب غروب كرد.
در آن حال شيفته حب على (ع ) خطاب بآفتاب كرد و گفت :
اى آفتابى كه براى مولايم در صفين باختيار او برگشتى آيا سزاوار است باين زودى غروب كنى برگرد تا مدح من تمام شود.
در جلد نهم بحارالا نوار عين همين حكايت موجود است .
اى رهبر اهل يقين
هويا اميرالمؤ منين
اى پيشواى متقين
هويا اميرالمؤ منين
هويا اميرالمؤ منين
توحيد را محور توئى
اسلام را رهبر توئى
برشيعيان باور توئى
در صبح روز واپسين
هويا اميرالمؤ منين

8 ( امير سخن  
شكيب ارسلان ملقب به اميرالبيان يكى از نويسندگان زبردست عرب در عصر حاضر است .
در جلسه اى كه به افتخار او در مصر تشكيل شده بود، يكى از حضار مى رود پشت تريبون ،و ضمن سخنان خود مى گويد:
دو نفر در تاريخ اسلام پيدا شده اند كه به حق شايسته اند (امير سخن ناميده شوند): يكى على بن ابيطالب و ديگرى شكيب .)
شكيب ارسلان با ناراحتى بر مى خيزد و پشت تريبون قرار مى گيرد و از دوستش كه چنين مقايسه اى كرده گله مى كند و مى گويد:
من كجا و على بن ابيطالب كجا! من بند كفش على (ع ) به حساب نمى آيم . راستى حق هم همين است ، زيرا پس از وحى و سخن خدا كلامى پر جلال تر و شيواتر از كلام على (ع ) نيامده است . و بايد چنين باشد كه او فرمانده سپاه سخن است و بر كلام او نشانه اى از دانش خدائى و بوئى از سخن نبوى موجود است .
هست عمرى گشته از جان ثناخوان على
ريزه خوار سفره اكرام و احسان على
پاى نگذارم براهى جز به راه مهر او
گر بود دستى مرا دارم بدامان على
هستى از صبح ازل گرديده تا شام ابد
بر سر خوان كرم پيوسته مهمان على
سرندارد ارزشى تا پيش پايش افكنم
جان ندارد قدر تا گويم به قربان على
دمبدم مى ريخت گوهر هر زمان بهر سخن
باز مى شد شكرين لعل درافشان على
روبرو مى گشت با شير فلك گر روز جنگ
جان بدر هرگز نمى برد او زميدان على


8 ( طلاق  
آقا امام باقر(ع ) همسرى اختيار مى كند و آن زن خيلى مورد علاقه ايشان واقع مى شود.
اما در يك جريانى متوجه مى شود كه اين زن سنّى (ناصبيه ) است . يعنى با آقا على (ع ) دشمنى مى ورزد و بغض آن حضرت را در دل مى پروراند.
امام (ع ) او را طلاق داد.
از امام پرسيدند تو كه او را دوست داشتى چرا طلاقش دادى ؟
فرمود: نخواستم قطعه آتشى از آتشهاى جهنم در كنارم باشد.
على اى فروغ هستى تو چه مظهرى خدا را
كه زند شكوه ذاتت ره عقل پابجا را
تو امام اولينى تو اميد واپسينى
كه تو آيت مبينى جلوات كبريا را
من اگر خداپرستم به ره تو پاى بستم
به خدا كه از تو جستم ره طاعت خدا را
به مقام دلنوازى چويد كرم فرازى
به جهان فسانه سازى همه بخشش و عطا را
همه مظهر عجايب همه منبع غرايب
همه دافع مصائب دل زار مبتدلا را


8 ( ابن سكيت  
ابن سكيت ، از علماء و بزرگانِ ادب عربى است و هنوز هم در رديف صاحب نظران زبان عرب مانند سيبويه و ديگران نامش برده مى شود اين مرد در دوران خلافت متوكل عباسى مى زيسته در حدود دويست سال بعد از شهادت آقا على (ع ) در دستگاه متوكل متهم بود كه شيعه است ! اما چون بسيار فاضل و برجسته بود، متوكل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد.
يك روز كه بچه هاى متوكل به حضورش آمدند و ابن سكيت هم حاضر بود و خوب از عهده درس خويش برآمده بود، متوكل ضمن اظهار رضايت از ابن سكيت و شايد به دليل سابقه ذهنى كه از او داشت كه شنيده بود تمايل به تشيع دارد، از ابن سكيت پرسيد: اين دو تا (فرزندش ) پيش تو محبوب ترند يا حسن و حسين فرزندان على (عليهم السلام )؟ ابن سكيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت و خونش بجوش آمد با خود گفت كار اين مرد مغرور به جائى رسيده است كه فرزندان خود را با حسن و حسين (عليهم السلام ) مقايسه مى كند؟
اين تقصير من است كه تعليم آنها را برعهده گرفته ام ، لذا در جواب متوكل گفت : بخدا قسم قنبر غلام على (ع ) به مراتب از اين دوتا و از پدرشان نزد من محبوبتر است .
متوكل فى المجلس دستور داد زبان ابن سكيت را از پشت گردنش ‍ درآوردند.
شها تا جاى در سر داده ام سوداى مهرت را
على گويان زاعضا بشنوم غوغاى مهرت را
نه من تنها به مهرت پاى بند از جان شدم شاها
دل خلق است طالب گوهر والاى مهرت را
چو مهرت فرض باشد اى شه خوبان روا باشد
كه زيب دل نمايم لؤ لواى مهرت را
به عشقت مى خورم سوگند تا جان در بدن دارم
چراغ سينه سازم شمع بزم آراى مهرت را


8 ( فضيلتهاى على (ع )  
عمر بن خطاب در روز اول خلافتش به منبر رفت و گفت :
بخدا قسم دوازده فضيلت به على بن ابيطالب (ع ) داده شد كه يكى از آنها براى من نيست و نه از براى احدى از مردم . و آن دوازده تا اين است :
اولين فضيلت : بدنيا آمدن آن بزرگوار در كعبه .
دومين فضيلت : عقد حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام ) در آسمان براى على (ع ).
سومين فضيلت : زهرا(عليهاالسلام ) همسر على (ع ) است و اين بهترين فضيلت هاست .
چهارمين فضيلت : آقا حسن و حسين (عليهماالسلام ) فرزندان او هستند.
پنجمين فضيلت : فرمايشات پيغمبر(ص ) در حضور من كسى كه من مولاى او هستم پس على مولاى اوست خدايا دوست بدار كسى كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى كه على را دشمن بدارد.
ششمين فضيلت : روز عيد غدير خم كه حضرت رسول (ص ) فرمود و من حاضر بودم يا على منزلت تو به من مثل منزلت هارون به موسى على نبينا و آله و عليه السّلام است يعنى تو برادر و وصى بلافصل من هستى .
هفتمين فضيلت : بسته شدن تمام درهاى خانه اصحاب كه به مسجد باز مى شد. مگر در خانه على (ع ) كه بسته نشد.
هشتمين فضيلت : قول پيغمبر اكرم (ص ): كسى كه عبادت كند در مثل مكه و مدينه نهصدو پنجاه سال مثل نوح (ع ) كه در ما بين قومش عبادت كرد و صبر كند بر گرماى مكه و گرسنگى مدينه و انفاق كند مالش را كه بقدر كوه احد باشد و جهاد كند مابين كوه صفا و مروه در راه خدا با اختيارخودش ‍ براى رضاى خدا و نيايد روز قيامت با ولاى تو يا على پس عمل او و زهد و انفاق او قبول نمى شود.
نهمين فضيلت : فرود آمدن ستاره در خانه على (ع ).
دهمين فضيلت برگشتن خورشيد براى على (ع ) دو مرتبه .
يازدهمين فضيلت : حرف زدن على (ع ) با مردگان باذن خداى تعالى و صحبت كردن با شير و گرگ و آهو و اژدها و ماهى و ساير حيوانات .
دوازدهمين فضيلت : على قادر است كه پنجاه هزار نفر مثل مرا با دست چپش به قتل برساند و آقا على (ع ) حضور داشتند سر مبارك بلند فرمود و فرمودند اعتراف كرد به حق قبل از آنكه شهادت بر او بدهند.
لافتى الا على لاسيف الا ذوالفقار
هست عنوانى كه از حق خواجه قنبر گرفت
اى خوش آن نيك اخترى كز روى ايمان و خلوص
در دو عالم دامن آن مظهر داور گرفت
كى نشيند تا ابد گرد كدورت بر دلى
كز ولايش روشنى چون خسرو خاور گرفت
مى شود سيراب از چشمه فيض خداى
هركسى جامى ز دست ساقى كوثر گرفت


8 ( قبول ولايت  
روزى آقا على (ع ) درهمى به بلال عنايت فرمود و فرمودند خربزه اى براى من خريدارى نما. بلال به امر حضرت خربزه اى خريدارى كرد.
آن حضرت خواست از آن خربزه ميل نمايد. ديد بسيار تلخ است حضرت از آن چيزى ميل نكردند و فرمودند:
از پيغمبر اكرم (ص ) شنيدم كه فرمود: خداوند ولايت مرا بر جميع موجودات عالم عرضه داشته پس هر آب و ميوه اى كه قبول ولايت مرا نمود شيرين گشت . و هر ميوه و آبى كه قبول ولايت مرا ننمود تلخ گرديد و اين ميوه چون قبول ولايت مرا ننمود، پس من از او نخواهم خورد.
شور فراوانم على فرياد و افغانم على
در سلك حق جويان بود معناى عرفانم على
مهر اميرالمؤ منين گرديده با قلبم عجين
مى باشد از روى يقين مفهوم ايمانم على
در موقع رنج و محن آزار جان آلام تن
باشد بهر سروعلن دارو و درمانم على
آندم كه گم كردم بره از فرط عصيان و گنه
باشد ز روى همچو مه شمع شبستانم على
گلگشت و گلزارم على محبوب و دلدارم على
پندار و افكارم على پيدا و پنهانم على
در چرخ فرواعتلا در آسمان كبريا
باشد ز چهر پر ضيامهر درخشانم على


8 ( بخشش على (ع )  
در يكى از غزواتى كه آقا على (ع ) شركت داشتند. روزى در ميدان جنگ شخصى از دشمنان اسلام به طرف حضرت دست دراز كرد و اظهار نمود تقاضا دارم شمشير خود را به من عطا فرمائيد.
حضرت فورا شمشير را به دست او دادن آن شخص گفت در ميدان جنگ كسى شمشير را بدست غير نمى دهد.
حضرت على (ع ) فرمودند: (اِنَّكَ مَدَدَّتَ يَدُالْمَسْئَلَة اِلَىَّ وَ لَيْسَ مِنَ الْكَرَمِ اَنْ يَرُدُّالسّائِل ) بدرستيكه تو دست حاجت به طرف من دراز كردى و شخص كريم نمى تواند سائل را از خود محروم سازد. آن مرد كافر چون اين حسن برخورد را از آنجناب ملاحظه نمود اسلام اختيار كرد.
نجات اگر طلبى از شدائد دوران
ببر پناه به شير خدا شه مردان
على عالى اعلا وصى پيغمبر
وى ايزد يكتا خديو كون و مكان
شه سر بر سلونى كه انبيا هستند
به مكتبش پى تعليم طفل ابجد خوان
خديودين كه به عرش آستان او جبرئيل
به افتخار غلامست و حاجب و دربان
عليست مظهر ذات خداى حى قدير
عليست مظهر آيات محكم قرآن
على يداللّه و عين اللّه و لسان اللّه
عليست جلوه مرآت خالق سبحان


8 ( بخشش در ركوع  
به اتفاق شيعه و سنى اين آيه در شاءن آقا اميرالمؤ منين (ع ) وارد شده است (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم راكعون .)
هرآينه تنها ولى و سرپرست شما خداوند است و فرستاده اش كسانى كه ايمان آوردند همان كسانى كه نماز برپاداشته و در حال ركوع زكوة مى دهند. (سوره مائده آيه 55)
ثعالبى كه يكى از بزرگان علماى سنت است در تفسير اين آيه از ابوذر (رحمة الله عليه ) نقل مى كند:
روزى در مسجد رسول خدا(ص ) نمازم را مى خواندم سائلى مبادرت به سؤ ال نمود كسى چيزى بوى نداد. آن مرد سر بسوى آسمان بلند كرد و گفت :
بار خدايا گواه باش كه من در مسجد رسول تو سؤ ال كردم و كسى چيزى به من نداد. على (ع ) در ركوع بود اشاره فرمود به انگشت كوچك دست راست خود كه در آن انگشترى بود سائل نزديك شده انگشترى از انگشت آنجناب بيرون كرده برداشت و رفت .
منبع جودى كه حاجتمند هنگام نماز
از كف ذى جود فياض وى انگشترى گرفت
پيغمبر اكرم (ص ) در نماز اين حالت را مشاهده فرمود چون از نماز فارغ شد سر بسوى آسمان بلند و عرض كرد: بار خدايا برادرم موسى از تو درخواست نمود كه (((پروردگار من ، سينه ام را گشاد گردان تا در آن بگنجد آنچه وحى مى كنى و آسان گردان بر من كارم را كه تبليغ رسالت كنم و گره زبانم را بگشاى تا مردم به خوبى سخنانم را بفهمند و قرار بده وزيرى براى من خاندانم هارون برادرم را و به وسيله او پشتم را قوى گردان و در امر رسلات با من شريك گردان .
آيات الهى بوى رسيد كه اى موسى آنچه خواستى به تو داديم . بارخدايا من نبىّ توام محمّدم و صفىّ و حبيب توام پس سينه مرا به وحى گشاده گردان و كار مرا بر من آسان ساز و قرار ده برايم يارى دهنده اى از اهل بيت من على راكه پشت من به او محكم گردد.
ابوذر گفت : هنوز سخن پيغمبر اكرم (ص ) به پايان نرسيده بود كه جبرئيل از جانب رب جليل بر آن حضرت نازل شد و گفت يا محمّد بخوان انما وليكم الله تا آخر آيه .
يعنى جز اين نيست كه ولى شما خداى تعالى و رسول اوست و آنانكه ايمان آورده اند و بپاى مى دارند نماز را و زكوة مى دهند درحاليكه در ركوعند.
به تصديق مفسران و بزرگان علماى شيعه و سنى اين آيه شريفه در شاءن على (ع ) نازل شده و اين مخصوص آن سرور است كه در عبادت بدنى و مالى را در يك لحظه انجام داد و ديگرى را اين شرف و بزرگى دست نداد و اين آيه مباركه تصريحى است كه از جانب حضرت رب الارباب كه على (ع ) مولى و ولىّ اين امت است .
ياعلى يا احمد است و يا محمد يا على است
با دو نام و در دو پيكر هست روح طاق او
از كمال حسن او، مبهوت هر بيننده اى
جان مشتاقان به لب ، از منطق نطّاق او
دست خاتم بخش او، بوسد سليمان از ادب
چون يدالله است و دست قدرت خلاق او
بهره مند از سفره احسان او هر سائلى
گشت نازل هَل اَتى در شان يك اتفاق او
علم سلمان و اباذر يا كه مقداد و كميل
درسى از اُمُّ الكتابش ، نورى از اشراق او
گفت احمد يا على ماهر دو باب امتيم
كى خدا مى بخشد آن كس را، كه باشد عاق او


8 ( رسالت ولايت  
از جمله آيات وارده در شاءن آقا على (ع ) اين است :
اى پيغمبر آنچه به تو فرستاده شده است از طرف پروردگارت برسان پس ‍ اگر نرساندى رسالتش را نرساندى و خداوند ترا از آسيب مردم نگه ميدارد. (سوره مائده ، آيه 67)
يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس .
بسيارى از مفسرين عامه تصريح كرده اند كه اين آيه در غدير خم نازل گرديد و مضمونش اين است كه اى پيغمبر گرامى ولايت على (ع ) را به خلق برسان اگر نرساندى مثل اين است كه هيچ كارى نكرده اى و رسالت حق را نرساندى .
چقدر مساءله ولايت على (ع ) مهم است كه اينگونه در نرساندنش تهديد مى فرمايد.
زعرش آمد به فرش امين حق جبرئيل
نزد رسول انام خاتم پيغمبران
ياايُّها الرَّسول بلغ ما انزل
اليك از فرمان خالق كون و مكان
پس از آنكه رسول خدا(ص ) در غدير خم على (ع ) را رسما بعنوان ولى مسلمين معرفى فرمود: حارث بن نعمان خدمت رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد:
گفتى ايمان بياوريد قبول كرديم ، گفتى نماز بخوانيد پذيرفتيم ، گفتى روزه بگيريد گرفتيم ، جهاد كنيد كرديم ، حج برويد رفتيم اين كار آخرى چه بود على را بر ما مسلط گردانيدى ؟! آيا از طرف خودت بود يا از طرف خداوند؟
رسول خدا(ص ) فرمود پناه بر خدا كه من از خودم اين كار را كرده باشم بلكه دستور الهى است .
اين بدبخت سر به آسمان بلند كرد و گفت خداوندا اگر اين مطلب حق و درست است و از جانب توست پس سنگى از آسمان بر ما فرو فرست يا عذاب دردناكى را براى ما بياور.
خدايا اگر اين جريان از طرف توست عذابى بفرست و مرا هلاك گردان كه من طاقت ديدن آن را ندارم . واى از حسد و كينه ، چگونه دشمنى على (ع ) در دلش جا كرده كه حاضر است از رنج ديدن خلافت على (ع ) بميرد.
دعاى مستجابى بود فورا سنگى از آسمان آمد و بر سرش خورد و از پائينش ‍ خارج شد و به جهنم واصل گرديد.
اين آيات شريف نازل گرديد كه درخواست عذاب كرد سائلى به عذاب واقع شونده ، براى كافران پيشگيرى از آن نيست .... (6)
به ساقى گو زجا خيز و به روى ما گشا در را
نما سرمست مستان مى ساقى كوثر را
بده خُم خُم تو از خمخانه بزم غدير خم
كه جان تازه بخشد عاشقان عشق حيدر را
پيمبر چون رسيد اندر غدير خم به امر حق
براى خواندن خطبه ، به پابنمود منبر را
پس آن گه خطبه اى غرّابيان فرمود آن حضرت
رساندى بر خلايق سر به سر پيغام داور را
كمربند على بگرفت و گفتا ياعلى آن دم
به كند از جا على را آن كه كندى باب خيبر را
بگفتا اين على باشد وصىّ و جانشين من
مبادا هيچ كس بيرون نهد از امر او، سر را
پس آنكه وال من والا بگفت و عاد من عاداه
نگه داريد پاس حرمت دين پيمبر را
عبادت بى ولاى او قبول حق نمى باشد
ببايد با ولاى او عبادت كرد داور را


9 ( آيات درشاءن على (ع )  
از جمله آياتى كه درشان على (ع ) وارد شده صراط مستقيم (اهدنا الصراط المستقيم ) است . (سوره حمد)
عده اى از مفسرين عامه تصريح كرده اند كه صراط مستقيم در قرآن مجيد، صراط على بن ابيطالب (ع ) است .
در آيه اهدنا الصراط المستقيم در سوره حمد فراء كه يكى از قراء قرآن و مفسر بزرگ عامه است مى نويسد يعنى صراط على بن ابيطالب (ع ) و ذريه اش .
در آيه شريفه سوره حجر آيه 39 41 قال هذا صراط مستقيم گفت اين راه على مستقيم است .
پس از آنكه شيطان به آدم سجده نكرد و رانده درگاه الهى شد گفت خدايا چون بشر باعث رانده شدنم شده همه آنها را جز بندگان خالصت گمراه خواهم نمود.
خداوند در پاسخش مى فرمايد اين راه على (ع ) مستقيم است . قرائتى رسيده كه صراط على (ع ) يعنى بر من خوانده مى شود اين راه بر من مستقيم است . چون دستور ائمه (عليهم السلام ) است كه بقرائتهاى متداول خوانده شود لذا اين قرائت هم درست است و براى اطلاعتان عرض كردم .راهى كه شيطان از آن بدور است و گمراه كردن در آن نيست راه على بن ابيطالب است .
بر قامت الف چو كمى پيچ و خم كنند
از آن الف حروف دگر مرتَسَم كنند
يعنى حروف ، ساخته از يك الف بُود
گر نقطه ها به پيچ و خمش ، بيش و كم كنند
امّا الف نگر، كه نمودار نقطه هاست
آن نقطه ها كه همچو خطى پيش هم كنند
پس نقطه است هر چه نويسند با حروف
جز نقطه نيست ، هر رقمى با قلم كنند
در زير باء بسمله داريم نقطه اى
كآن را توان ، بر ابر قرآن ، رقم كنند
يعنى حسان تمامى قرآن بود على
هرگز نمى توان كه جداشان ز هم كنند


9 ( ذوى القربى  
زمخشرى در تفسير كشاف و فخررازى در تفسير كبير و در ساير كتابها چون تفسير روح البيان و تفسير ثعلبى و غيره نقل كرده اند كه از پيغمبر اكرم (ص ) سؤ ال كردند ذوى القربى چه كسانى هستند.
فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام )
فخر رازى مى نويسد مورد اتفاق همه اصحاب است كه پيغمبر ايشانراذوى القربى معرفى نموده يعنى همان كسانى كه دوستيشان مزد رسالت است . ايشانند اولياى خداوند و معدنهاى علم و محل هبوط ملائكه ، خداوند آنانرا برگزيد و دوستيشان را واجب فرموده . در جلد نهم بحار الانوار باب فى ان حب على ايمان و بغضه كفر.
روايات مفصلى در حدود پنجاه برگ ذكر كرده با اسنادى كه از طريق عامه رسيده از رسول خدا(ص ) كه فرمود دوستى على (ع ) ايمان و دشمنيش كفر است . يا على دوست نمى دارد ترا جز مؤ من و دشمن نمى دارد تو را جز كافر يا منافق اين قسم روايات را بيشتر از طريق عامه نقل نموده است .
بيشتر فرقه هاى اسلامى ذكر آل محمد(ص ) را در صلوات تشهد، لازم مى دانند مخصوصا فتواى شافعى بر اينست كه اگر كسى عمدا صلوات بر آل را در تشهد نماز ترك كند نمازش باطل است .
مالكى ها قائل باستحباب شده اند. غرض آنستكه آل محمد با محمدند(ص ) و ميان ايشان با پيغمبر جدائى نيست . حتى نهى شده كه در صلوات على فاصله بيفتد اللهم صلى على محمد و على آل محمد بلكه بگويند اللهم صلى على محمد و آل محمد. بلى منظور دوستى محمد و آل (ص ) بود كه بايد در دل جاى بگيرد آثار عظيم محبت اهلبيت (ع ) عرض ‍ شد وقتى است كه دوستى در دل جايگزين شود جورى شود كه كم نشود و از بين نرود تا انشاءالله همراه خود بگور ببريم .
اگر در دل حب و ملك و زن و طلا و رياست ، جاه و شهرت و ديگر محبتهاى جزئى باشد ديگر كجا جائى براى دوستى على (ع ) مى ماند اين دل خراب شده ديگر كجا جاى مهمان عزيز است .
داخل حصن على هستند چون عشّاق او
لذّت جنّت برد از شوق او، مشتاق او
مهر او، مهر خدا و قهر او، قهر خداست
طعم نار دوزخ ‌اند ضربت شلاّق او
ذات حق لولاعلى در خلقت لولا كه گفت
يا كه نفس مصطفى شد، بهترين مصداق او
حامى دين محمّد هادى امّت على است
تالى خلق عظيم احمدى اخلاق او
آسمان نفس طاهابسكه باشد بى كران
مى كند شمس نبوت ، جلوه در آفاق او