سيماى كارگزاران اميرالمومنين على عليه السلام
جلد ۲

حجة الاسلام و المسلمين على اكبر ذاكرى

- ۹ -


8/11- بعد از اين كه حضرت مى فرمايد نيكوكار و بدكردار نزد تو مساوى نباشد،آمده :
(فالزوم كلا منهم ما الزم نفسه ) اءدبا منك ينفك الله به وننفع به اءعونك ....
(وان اءحق من حسن بلاؤ ك عنده و اءحق من ساء ظنك به لمن ساء بلاؤ ك عند) فاعرف هذه المنزلة لك وعليك لتزدك بصيرة فى حسن الصنع واستكثار حسن البلاء عند العامة مع مايوجب الله بها لك فى المعاد
لازم است با هر يك از آنها بدانچه پذيرفته اند، عمل كنى (با نيكو كار به نيكى و با زشت كار به بدى ) و اين روش ادب و تربيتى است ، از جانب تو كه خدايت بدان سود بخشد و يارانت را بدان سود بخشى ...
بايد در خدمت به مردم ، به آنان حسن ظن پيدا كنى ، و همانا سزاوارتر كسى كه بايد به او خوشبين باشى ، كسى است كه از تو به او نيكى رسيده و بدگمانى ات به كسى بيشتر بايد كه از تو به وى بدى رسيده است . پس اين موقعيت را بر سود و زيان خود بشناس تا به بصيرت و آگاهى تو در خوشرفتارى و نيكى زياد به مردم بيفزايد. همچنين خدا به خاطر آن براى تو ثوابى در معاد واجب گردانيد.
9/13- در پايان بخش تبادل نظر با دانشمندان بعد از جمله قبلك چنين آمده است :
((فان ذلك يحق الحق و يدفع الباطل و يكتفى به دليلا و مثالا لان السنن الصالحة هى السبيل الى طاعة الله .))
بى ترديد گفتگو با دانشمندان حق را پايدار و باطل را گريزان نمايد و براى دليل و نمونه كافى باشد؛ چرا كه سنتهاى خوب و نيك همان راه رسيدن به اطاعت خدايند.
10/16- در خصوصيت نيروهاى نظامى دو صفت ديگر درنقل تحف آمده است :
(وافضلهم حلما) واجمعهم علما و سياسة .
(آن كس را به فرماندهى بگمار) كه بردبارترين سپاهيانت باشد و بيشتر از همه از علم و سياست برخوردار باشد.
11/17- در ارتباط با ارتشيان منتخب در تحف العقول توصيه هاى بيشترى آمده
علاوه بر نيكى به نيروها، توصيه كمك اقتصادى به آنها شده و بر تعيين نيروهاى پنهانى جهت شناسايى خدمت آنان تاءكيد گرديده است . بخشى از آنچه نقل مى شود در نهج البلاغه با تغيير عبارت آمده است .
بعد از توصيف ارتشيان برگزيده كه بايد سعى كنند نيروها را در جهت جهاد با دشمن سوق دهند، آمده است :
ثم واتر اعلامهم ذات نفسك فى ايثارهم والتكرمه لهم والارصاد بالتوسعه . و حق ذلك بحسن الفعال و الاثر والعطف . (فان عطفك عليهم يعطف قلوبهم عليك ...) ثم لا تكلن جنودك الى مغنهم وزعته بينهم بل احدث لهم مع كل مغنم بدلا مما سواه مما افاء الله عليهم ، تستنصر بهم به ويكون داعيه لهم الى العوده لنصر الله ولدينه . واخصص اهل النجدة فى املهم الى منتهى غايه آمالك من النصيحه بالبدل و حسن الثناء عليهم ولطيف التعهد لهم رجلا رجلا و ما ابلى فى كل مشهد، (فان كثره الذكر منك لحسن فعالهم تهز الشجاع و تحرض الناكل ان شاء الله .) ثم لا تدع اءن يكون لك عليهم عيون من اهل الاءمانه و القول بالحق عند الناس فيثبتون بلاء كل ذى بلاء منهم ليثق اءولئك بعلمك ببلائهم .
سپس پياپى به آنها اعلام دار كه برگزيده تو هستند و نزد تو ارجمندند و متوجه توسعه حال آنها باش و با خوشرفتارى و توجه و مهربانى آن را ثابت كن . زيرا مهرورزى تو دل آنها را به تو متمايل مى گرداند....
سپاهيانت را به همان بهره غنيمت كه بين آنها تقسيم مى شود، وامگذار. بلكه با هر غنيمتى بهره اى از آنچه خداوند به مسلمانان بازگردانده عنايت كن ، تا يارى آنها را جلب نمايى و باعث بازگشت آنان به يارى خدا و دينش گردد. و دليران را امتياز بده كه هم آرمان تو باشند. در خيرخواهى با بخشش به آنها و ستايش آنان و احوالپرسى از فرد فرد آنان و از دلاوريهايى كه در هر نبرد داشته اند؛ زيرا يادآورى بسيار كارهاى نيك آنان ، دلير را تشويق كند، و عقب مانده را، وادار به تلاش نمايد، اگر خدا بخواهد.
بايد بر آنان ديده بانهايى امين و حقگو بين مردم ، بگمارى تا خدمت و رنج هر يك را ثبت نمايد. تا آنها مطمئن شوند كه به حسن خدمت آنان آگاهى دارى .
12/18- در ادامه سخن از ارزيابى عملكرد نيروها و بعد از جمله ((غاية بلائه )) چنين آمدهاست .
((و كاف كلا منهم بما كان منه ، و اخصصه منك بهزه .))(279)
پاداش ده هر يك از آنها را به اندازه خدمتى كه از او سرزده و آفرين و تشويق خود را مخصوص او گردان .
و بنابر نقل دعائم السلام ((نامه اى مخصوص به او نوشته و در آن او را تشويق نما و يادآور او را، از آنچه از او به تو رسيده است .))
پس از ذكر اين مطلب كه عظمت افراد نبايد باعث بزرگ جلوه دادن كارهاى كوچك آنان گردد، و يا ضعف موقعيت اجتماعى اشخاص نبايد باعث كوچك شمردن كارهاى بزرگ آنان گردد دو نكته اساسى را بيان مى كند: مرض و گرفتارى افراد در هنگام خدمت نبايد از ارزش آنان بكاهد و در صورت شهادت ، لازم است به خانواده رزمنده شهيد رسيدگى شود.
و لا يفسدان امرءا عندك عله ان عرضت له ولا نبوه حديث له ، قد كان فيها حسن بلاء، فان العزة لله يؤ تيه من يشاء و العاقبه للمتقين .
و ان استشهد اءحد من جنودك و اهل النكايه فى عدوك فاخلف فى عياله بما يخلف به الوصى الشفيق الموثق به حتى لايرى عليهم اثر فقده ، فان ذلك يعطف عليك قلوب شيفيك ويستشعرون به طاعتك و يسلمون لر كوب معايض التلف الشديد فى ولايتك . (280)
اگر كسى در انجام خدمت خود دچار دردى شد و يا ناتوانى و ناگوارى بر او وارد گرديد، آن را سبب فساد و بى ارزشى خدمت او قرار مده ، به تحقيق در آن براى وى رنج (و امتحان ) نيكى است . آرى ، عزت از آن خداست ، به هر كه بخواهد مى دهد و عاقبت از آن پرهيزگاران است .
اگر يكى از لشكريان و پيروزمندان بر دشمن ، شهيد شد، در خاندانش ‍ جانشين او باش همچون يك وصى مهربان مورد وثوق و اطمينان ، تا اثر فقدان وى در آنان ديده نشود (و بى سرپرست نمانند) كه اين روش دل پيروانت را به تو مهربان مى سازد و شعور به طاعت تو را، در آنان زنده مى گرداند و براى فداكاريهاى سخت در دوران حكومت تو آنان را آماده مى سازد.
13/19- آغاز اين قسمت با آنچه در نهج البلاغه آمده ، تفاوت دارد،
در آنجا با كلمه واردد...آغاز شده كه حكايت از اجتهاد و حاكميت بر اساس كتاب و سنت دارد، ولى در تحف العقول گر چه دستور مى دهد كه حل مشكل خود را از كتاب و سنت بخواه ، سخن با سنت پيامبر نسبت به مشركان و روش اميرالمؤ منين (ع ) نسبت به مسلمانان ستمگر آغاز گرديده و دو آيه ذكر شده است . علاوه بر توجه به كتاب و سنت از استنباط خاندان عصمت سخن به ميان آمده و در پايان مكاتبه با مركز حكومت براى گزارش حوادث توصيه شده است .
وقد كانت من رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم - سنن فى المشركين و منا بعده سنن ، قد جرت بها سنن واءمثال فى الظالمين و من توجه قلبتنا و تسمى بديننا. (و قد قال الله لقوم احب ارشادهم : (يا ايها الذين آمنوا اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى ء فردوه الى الله و الرسول ) ان كنتم تؤ منون بالله و اليوم للآخر ذلك خير واحسن تاويلا)).(281)
و قال : (ولو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لولا فضل الله عليكم ورحمته لا تبعتم الشيطان الا قليلا))(282)
(فالرد الى الله الاخذ بمحكم كتابه والرد الى الرسول الاخذ بسنته الجامعه غير المتفرقه ) و نحن اهل الله الذين نستنبط المحكم من كتابه و نميز المتشابه منه و نعرف الناسخ مما نسخ الله ووضع اصره .
فسر فى عدوك بمثل ما شاهدت منا فى مثلهم من الاعداء وواتر الينا الكتب بالاخبار بكل حدث ياتك منا امر عام والله المستعان .
رسول خدا (ص ) درباره مشركان سنن و قوانينى داشت و ما نيز پس از او، قوانين و دستورهايى داشتيم كه درباره ستمكاران و كسانى كه رو به قبله ما دارند و نام مسلمانى بر خود گذارند، اجرا شد. خدا به مردمى كه دوستدار راهنمايى شان بوده ، فرمود: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كرده و رسول و خداوندان فرمان خويش را فرمان بريد. پس اگر در چيزى با يكديگر نزاع و خصومت ورزيديد، آن را به خدا و رسول (ص )باز گردانيد، اگر به خدا و روز آخرت ايمان داريد، اين براى شما بهتر و خوش آينده تر است )) و فرمود: ((و اگر آن (خبر رسيده ) را به نزد رسول و صاحبان فرمان باز مى گرداندند، آنان كه اهل استنباط و نظرند. (راز) آن را در مى يافتند و اگر لطف و فضل الهى و رحمت خدا نبود همه شما- جز اندكى - از شيطان پيروى مى كرديد)) پس باز گرداندن به خدا، عمل به آيات روشن و محكم كتاب او (قرآن ) است و باز گرداندن به رسول خدا(ص )، پيروى از سنت جامع مورد اتفاق اوست . ما خاندان رسول خدا (ص ) هستيم كه نص صريح و روشن كتابش را استنباط كنيم و متشابه آن را تشخيص دهيم و ناسخ را از منسوخى كه خدا تكليف آن را برداشته است ، مى شناسيم .
درباره دشمنت چنان برو و عمل كن كه ديدى ما در امثال آنان از دشمنان ، به كار بستيم و پياپى گزارش هر حادثه و پيشامدى را به ما بنويس . فرمانى عمومى از ما به تو خواهد رسيد و خدا يارى كننده است .
14/20- در بخش مربوط به قضاوت ، آنچه در تحفالعقول و دعائم الاسلام آمده ، مفصل تر است .
در اين دو كتاب در آغاز حضرت سخنانى راجع به حكم و داورى بين مردم دارد و بر اقامه حدود تاءكيد مى كند. بخش كوتاهى از آنچه در پايان قسمت مربوط به قضات در نهج البلاغه آمده ، درلابه لاى كلام مفصل اميرالمؤ منين در تحف العقول نقل شده است .در تحف العقول صفات بيشترى براى قاضى ذكر شده است . حضرت بر برخورد نيك با قاضى از جانب حاكم و انتخاب همكاران مناسب و آگاه براى وى تاءكيد مى كند و قضات را از اختلاف در حكيم بر حذر مى دارد و دستور مى دهد كه قضات در هنگام اختلاف در حكم ، لازم است مطلب را به والى گزارش ‍ دهند تا وى با دعوت كردن فقها و استفاده از نظرات آنها مشكل را حل و اختلاف را بر طرف كند و اگر به نتيجه مطلوبى نرسيدند مشكل را به امام گزارش كنند، تا وى تصميم بگيرد.
دستورالعمل حضرت در اينجا براى قوه قضاييه راهنماى بسيار خوبى است .
ثم انظرفى امر الاحكام بين الناس بنية صالحة فان الحكم فى انصاف المظلوم من الظالم والاخذ للضعيف من القوى واقامة حدود الله على سنتها و منهاجها مما يصلح عباد الله وبلاده .
(فاختر للحكم بين الناس اءفضل رعيتك فى نفسك ) و انفسهم للعلم و الحلم و الورع و السخاء (ممن لاتضيق به الامور و لاتمحكه الخصوم ).
...(ولا يستميلة اغراق ) ولايصقى للتبليغ . فول قضاءك من كان كذل (283)
(وهم قليل ).
در قضاوت ميان مردم با نيت بنگر.زيرا قضاوت براى گرفتن حق مظلوم است از ظالم و دريافت حق ضعيف از قوى و اقامه حدود خدا به روش ‍ و برنامه اى كه وسيله اصلاح بندگان خدا و شهرهاى او گردد.پس براى حكم و قضاوت ميان مردم ، بهترين افراد را برگزين ؛يعنى :راسخترين آنان در دانش ، بردبارى ، پارسايى و سخاوت .از كسانى كه كارها او را در تنگنا قرار ندهد و ستيز خصمان وى را به لجاجت نكشاند...و اغراق گويى او را(به انحراف ) مايل نسازد و گوش به تبليغ ندهد.پس منصب قضاوت خود را به چنين كسانى واگذار و اينان اندكند.))
حضرت سپس بر تاءمين نيازهاى مالى قضاوت و احترام به آنها تاءكيد مى كند كه در نهج البلاغه نيز آمده .اما در تحف العقول چنين ادامه مى يابد:
اءحسن توقيره فى صحبتك وقربه فى مجلسك وامض قضاءه و انفذ حكمه و شدد عضده و اجعل اعوانه خيار من ترضى من نظرائه من الفقهاء واهل الورع و النصيحة الله ولعباد الله ، ليناظر هم فيما شبه عليه و يلطف عليهم لعلم ما غاب عنه و يكونون شهداء على قضائه بين الناس ‍ ان شاء الله . ثم حملة الاخبار لاطرافك قضاة تجتهد فيهم نفسه لايختلون ولايتدابرون فى حكم الله و سنة رسول الله صلى الله عليه وآله فان (الاختلاف فى الحكم اضاعة للعدل وغرة فى الدين و سبب من الفرقة . وقد بين الله ماياءتون و ما نفقون و امر برد ما لايعلمون الى من استودعه الله علم كتابه واستحفظه الحكم فيه ، فانما اختلاف القضاة فى دخول البغى بينهم واكتفاه كل امرى ء منهم برايه دون من فرض الله ولايته ، ليس يصلح الدين ولا اهل الدين على ذلك ولكن على الحاكم بما عنده من الاثر و السنة ، فاذا اعياه ذلك رد الحكم الى اهله ، فان غاب اهله عنه ناظر غيره من فقها المسلمين ليس له ترك ذلك الى غيره وليس ‍ لقاضيين من اهل اللة ان يقيما على اختلاف فى (ال )- حكم دون مارفع ذلك الى ولى الامر فيكم فيكون هو الحاكم بما علمه الله ، ثم يجتمعان على حكمه فيما وافقهما او خالفهما (فانظر فى ذلك نظرا بليغا فان هذا الدين قد كان اسيرا بايدى الاشرار يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا.) واكتب الى قضاة بلد انك فليرفعوا اليك كل حكم اختلفوا فيه على حقوقه . ثم تصفح تلك الاحكام فما وافق كتاب الله و سنة نبيه والاثر من امامك فامضه واحملهم عليه وما اشتبه عليك فاجمع له الفقهاء بحضرتك فناظر هم فيه ثم امض مايجتمع عليه اقاويل الفقهاء بحضرتك من المسلمين ، فان كل امر اختلف فيه الرعية مردود الى حكم الامام و على الامام الاستعانة بالله والاجتهاد فى اقامة الحدود و جبر الرعية على امره ولا قوة الابالله .
نيكو بدار احترام وى (قاضى ) را در مصاحبتت و او را نزديك خود قرار ده در مجلست و قضاوتش را امضا و تاءييدكن و حكمش را اجرا نما و او را تقويت نموده و پشتيبان باش .
يارانش را از برگزيده گان همگنان وى از فقها و مردم با تقوا و خيرخواه براى خدا و بندگان خدا قرار ده تا با آنان در آنچه بر وى مشتبه شده ،گفتگو كند و به آنان نزديك شود براى آگاهى از آنچه نمى داند، تا آنان گواه قضاوت او در ميان مردم باشند.اگر خدا بخواهد.
به آنان كه از اطراف حكومتت گزارش احكام قضايى را مى دهند، توجه كن . بايد به كوشش تو قضاتى انتخاب شوند كه مختلف قضاوت نكنند و پشت به حكم خدا و سنت رسول خدا(ص ) ننمايند. زيرا اختلاف در حكم از بين بردن عدالت است و خطر براى دين و نوعى از تفرقه است ، حال آنكه خدا روشن كرده آنچه بايد بياورند و آنچه مصرف و خرج نمايند و فرمان داد كه هر چه را نمى دانند به كسى كه خدا علم كتابش ‍ (قرآن ) را بدو سپرده ، رجوع كنند و از او خواسته كه حكمش را نگهدارد.همانا اختلاف قاضيان ناشى از بروز دشمنى بين آنان است و بسنده كردن هر يك از آنان به راءى و نظر خويش بدون در نظر گرفتن نظر آن كه خدا ولايتش را واجب نموده است . دين و اهل دين اين گونه اصلاح نشوند؛ اما بر عهده قاضى و حاكم است كه طبق آنچه از حديث و سنت به وى رسيده داورى كند و زمانى كه از آن درماند قضاوت را به اهلش برگرداند و اگر اهلش در دسترس نباشد با ديگر فقهاى مسلمين ، آن را به شور و گفتگو گذار و نبايد آن را به ديگرى وانهد.
نبايد دو قاضى در ملت اسلام ، در اختلاف حكم خود، پايدارى نمايند و آن را به ولى امر رجوع ندهند. ولى امر نيز بايد طبق آنچه خدا به وى آموخته داورى نمايد.آن گاه لازم است آن دو، طبق حكم وى عمل كنند، موافق نظر آن دو باشد و يا مخالف . به اين موضوع خوب بنگر؛ زيرا اين دين به دست اشرار گرفتار بوده و به هواى نفس در آن عمل مى كردند و دنيا را بدان طلب مى نمودند.
به قاضيان شهرستانهاى خود بنويس تا در هر حكمى اختلاف آنهاست آن را به تو ارجاع دهند. تو نيز آن احكام را بررسى كن ،آنچه موافق كتاب خدا و سنت پيامبر و دستور امام توست ، امضا كن و آنان را بر اجراى آن وادار. هر چه بر تو مشتبه شد، با فقهاى نزد خود درباره آن مشورت و گفتگو كن و حكمى را كه مورد اتفاق نظر فقهاى مسلمانان است امضاء كن ؛زيرا هر حكمى كه در آن مردم ، اختلاف داشته باشد به امام باز مى گردد و بر امام است كه از خدا يارى جويد و در اقامه حدود بكوشد و مردم را به فرمان خدا وادار و هيچ نيرويى نيست مگر نشاءت گرفته از خدا.
15/21- درباره شرايط كارگزاران در تحف العقول
به علم ،سياست و ورع آنان نيز اشاره شده كه در نهج البلاغه نيست .
ثم انظر الى امور عمالك واستعملهم اختبارا ولا تولهم امورك محاباة واثرة ، المحاباة والاثرة جماع الجور والخيانة ) وادخال الضرورة (284)
على الناس وليست تصلح الامور بالادغال فاصطف لولاية اعمالك اهل الورع والعلم والسياسة وتوخ منهم اهل التجربة والحياء...)
((سپس در كار كارگزارانت دقت كن و بينديش و پس از آزمودن ، به كارشان بگمار و به خاطر دوستى و به ميل خود و بدون مشورت با ديگران ، به كارشان مخصوص مدار كه به هواى خود رفتن و با ديگران مشورت نكردن ، مشتمل ستم و خيانت و باعث زيان بر مردم است و كارها با تباهى و دغلى بهبود نيامد. براى حكومت مناطق تحت فرمانت افرادى از اهل ورع و پارسايى با دانش و سيايت برگزيدن و مردم آزاده و با حيا را.
16/22 - در بخش مربوط به خراج بعد از توجه به آبادانى شهرها دستور ويژه اى آمدهاست . حضرت دستور مى دهد اهل خراج هر شهر را خواسته و به بررسى اوضاع شهر آنانبپردازد. بعد از جمله ((الا قليلا)) آمده است :
فاجمع اليك اهل الخروج من كل بلدانك و مرهم فليعلموك حال بلادهم و ما فيه صلاحهم ورخاء جبايتهم ، ثم سل عما برفع اليك اهل العلم به من غيرهم .
پس خراج گزاران همه شهرستان را نزد خود فراآور و به آنها بگو تا وضعيت شهر خود و نيازمنديها و تسهيلات خراجى آن را به تو گزارش ‍ دهند. از كارشناسان ديگر نيز بپرس و تحقيق كن .
پس از آنكه حضرت مشكلات احتمالى آنها را ذكر مى كند، در ادامه مى فرمايد: به درخواست كمك آنها پاسخ مثبت بده . برخى از آنچه ذكر مى شود در نهج البلاغه با اختلاف عبارت آمده است :
و ان سالو معونه على اصلاح مايقدرون عليه باموالهم فاكفهم مؤ وبته ، فان فى عاقبه كفابتك اياهم صلاحا (فلا يثقلن عليك شى ء خففت به عنهم الموونات ، فانه ذخر يعودون به عليك لعماره بلادك و تزيين و لايتك ) مع اقتنائك مودتهم و حسن نياتهم و استفاضه الخير و ما يسهل الله به من جلبهم ، فان الخروج لا يستخرج بالكد و الا تعاب مع انها عقده تعتمد عليها ان حدث حدث كنت عليهم (معتمدالفضل قوتهم ).
اگر از تو كمكى خواستند براى اصلاح آنچه به مال خود بر آن قادرند، به آنها كمك نما ؛ زيرا اين در تامين نياز آنها، عاقبت خوبى دارد. بر تو گران نباشد كه به آنها تخفيف دهى و از مؤ ونه آنها بكاهى ؛ زيرا آن ذخيره اى است كه با آباد كردن شهرهاى تو و آبرومند تمودن حكومتت به تو بر مى گردانند. به علاوه دوستى ، خوشبختى و خيرمندى آنها را به دست آورى و آنچه خدا جلب و جذبشان را آسان كند. چون خراج با سخت گيرى و رنجاندن به دست نمى آيد، با اينكه اين خود پيمانى است كه بدان تكيه دارى .
اگر پيشامدى كرد بدانها اعتماد توانى كرد و از مازاد نيرومندى آنها استفاده كنى .
در پايان بعد از كلمه ((بالعبر)) مى فرمايد:
فاعمل فيما وليت عمل من يحب ان يدخر حسن الثناء من الرعيه و المثوبه من الله والرضى من الامام و لا قوه الا بالله .
تو در حكومت مانند كسى عمل كن كه دوست دارد از رعيت ستايش ‍ ذخيره كند و از خداوند ثواب و از امام رضابت ؛ و نيرويى نيست جز نشات گرفته از خدا.
17/23 - در آنچه مربوط به كاتبان است اضافاتى به چشم مى خورد،
با اينكه در برخى عبارات مشترك اختلاف وجود دارد.
(ثم انظر فى حال كتابك ) فاعرف حال كل امرى ء منهم فيما يحتاج اليه منهم ، فاجعل لهم منازل و رتبا، فول على امورك خيرهم و اخصص ‍ رسائلك التى تدخل فيها مكيدتك و اسرارك باجمعهم لوجوه صالح ) الادب ممن يصلح للمناظره فى جلائل الامور من ذوى الراى و النصحه و الذهن ، اطواهم عنك لمكنون الاسرار كشحا (ممن لا تبطر الكرامه ) و لا تمحق به الداله (فيجترى ء بها عليك فى خلاء(285)
او يلتمس اظهارها فى ملاء... (286)
درباره كاتبان و دبيران خود بنگر و حال هر كدام را بشناس در آنچه نياز دارند و براى آنان مقام ، رتبه و پابه هاى مقرر دار و بهترين آنها را بر امور خود بگمار. و براى تدابيرها و نامه هاى محرمانه و خصوصى خود، كسى را مخصوص دار كه روشهاى نيك ادب را بهتر فراهم آورده و براى گفتگو در كارهاى مهم آماده تر است و صاحب نظر و خيرخواه و باهوش ‍ است و راز نگهدارترين آنان براى اسرار نهانى توست . از كسانى كه مكرمت ، او را به فساد نكشاند و جرات و آزادى وى را نابود نگرداند آن سان كه در خلوت به تو دليرى ورزد يا در آشكار به دنبال اظهار آن باشد.
درباره بقيه دبيران و دفتر داران توصيه مى كند كه شرائط انتخاب آنان در نهج البلاغه نيز آمده است . سپس آنان را به خوب كار كردن و نيك بر خورد نمودن با مردم بوصيه مى نمايد و بر تحقيق در كار و عملكرد آنان تاكيد مى ورزد. بعد از كلمه ((اجهل )) چنين آمده :
وول ما دون ذلك من رسائلك و جماعات كتب خرجك و دواوين جنودك قوما تجهد نفسك فى اختيارهم ، فانها رؤ وس امرك ، اجمعها لنفعك و اعمها لنفع رعيتك ...
ثم مرهم بحسن الولايه و لين الكلمه . (و اجعل لراس كل امر من امورك راسا منهم ، لا يقهره كبيرها و لا يتشتت عليه كثيرها،) ثم تفقد ماغاب عنك من حالاتهم و امور من يرد عليك رسله و ذوى الحاجه و كيف ولايتهم و قبلو لهم و ليهم و حجتهم . فان التيرم والعز و النخوه من كثير من الكتاب ، الا من عصم الله ، و ليس للناس بد من طلب حاجاتهم . (و مهما كان فى كتابك من عيب فتغابيت عنه الزمته ) او فضل نسب اليك . مع مالك عند الله فى ذلك من حسن الثواب .
مسؤ وليت آنچه را جز اين (نامه سرى ) باشد، از نامه ها و دفترهاى خراج و درآمد و دفترهاى لشكرى به كاتبانى كه خودت در گزينش آنان كوشش ‍ كرده اى واگزار ؛ زيرا اينان (كاتبان ) در راس كار حكومت تو هستند. براى بو سودمندترند و سود همگانى به رعيت رسانند...
آنان را فرمان ده به خوب عمل كردن و با مردم به نرمى سخن گفتن و براى هر كارى از كارهايت يك نفر رئيس و سرپرست از آنها برگزين ، كه كارهاى بزرگ بر او دشوار نباشد و كار فراوان وى را پريشان ننمايد. سپس حالات نهان آنها را بررسى كن و ببين امور آن را كه فرستاده هايش ‍ بر تو وارد مى گردند و حاجتمندانشان مى آيند، چگونه اند و چگونه است حكومت آنان و تا چه مقدار پذيرا و تسليم دستورات امام و حجت خود هستند. زيرا دلتنگى و عزت طلبى و گردنفرازى شيوه بسيارى از كاتبان و دفترداران است . جز آن كه خدا نگهدارد. مردم چاره اى ندارند جز اينكه دنبال نيازمنديهاى خود بروند (و لازم است به كار آنها رسيدگى شود). هر عيبى كه در كاتبان و دفتر دارانت هست و تو به آن بى تو جهى كنى ، به عهد تو مى افتد. اگر ف ضيلتى نيز در آنها باشد، براى تو محسوب مى شود، علاوه بر اينكه در اين باره تو را نزد خداوند ثواب نيكوست .
18/24 - در نقش بازرگانان و صنعتگران
بعد از بيان اين مطلب كه آنان جلب كننده منافع در خشكى و دريا، كوه و دشت هستند، مى نويسد:
(و حيث لا يلتئم الناس لمواضعها و لا يجترئون عليها) من بلاد اعدائك من اهل الصناعات التى اجرى الله الرفق منها على ايديهم فاحفظ حرمتهم و امن سبلهم و خذلهم بحقوقهم (فانهم سلم لا تخاف بائقته و صلح لا تحذر غائلته ) احب الامور اليهم اجمعها اللامن و اجمعها للسطان .
(بازرگانان و صنعتگران ، آورنده منافع هستند)... از آنجاها كه مردم آشنا نيستند و جرات ندارند بروند، مانند كشورهاى بيگانه و دشمن بو، كه داراى صنايعى هستند، - از توجه خداوند - احترام اينان را نگهدار و راههاى تجارتى آنان را ايمن گردان و حقوق آنان را حفظ كن ، آنها مردمى سالم هستند كه از شرشان هراسى نيست و صلح جويند كه از شورششان حذر و ترسى نيست ؛ بهترين خواست آنها برقرارى امنيت است و از همه به سلطان و حاكم علاقه مند ترند.
19/25 - بعد از نهى از اجحاف در معامله و نهى از احتكار و دستور مجازات وى اين جمله آمدهاست .
فان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فعل ذلك ؛ (پيامبر خدا (ص ) محتكر را مجازات كرده است )
20/26 - در باره طبقه مستضعف
در تحف العقول تاكيد بيشترى بر تواضع براى آنها دارد. (و لا تنصعر خدك لهم ) و تواضع لله ير فعلك الله و اخفض جناحك للضعفاء و اربهم الى ذلك منك حاجه .
روزى خود را بر آنان افروخته مدار و براى خدا تواضع كن تا خدايت رفيع و بلند گرداند و در برابر ناتوانان فروتن باش و به آنها بنما كه در اين كار بدانها نيازمندى .
21/27 - در باب رسيدگى به يتيمان و سالخوردگان
توصيه هاى اكيدى صورت گرفته كه در اينجا تمام عبارت تحف العقول بيان مى شود:
(و تعهد اهل اليتم ) و الزمانه (و الرقه فى السن ممن لا حيله له . و لا ينصت للمساله نفسه ) فاجر لهم ارزقا فانهم عباده الله فتقرب الى الله بتخلهم و وضعتم مواضعهم فى اقواتهم و حقوقهم ، فان الاعمال تخلص ‍ بصدق النبيات .
ثم انه لا تسكن نفوس الناس او بعضهم الى انك قد قضيت حقوقهم بظهر الغيب دون مشافهتك بالحاجات (و ذلك على الولاة ثقيل . و الحق كله ثقل . و قد يخففه الله على اقوام طلبوا العاقبه فصبروا نفوسهم ووثقوا بصدق موعود الله ) لمن صبر و احسب فكن منهم و استعن بالله .
يتيمان و زمين گيرها و پيران سالخورده را عهده دار باش كه چاره اى ندارند و دست سؤ ال پيش نمى آورند. براى آنان حقوق و مقررى بفرست كه بنده خدايند. به خدا نزديكى جو، با خلاص كردن آنها از پريشانى و تنظيم خوراك و حقوق ايشان ؛ زيرا همه كارها تنها با درستى نيت خالص شود. حقيقت اين است كه دل همه مردم يا برخى از آنان به صرف برآورده شدن حاجاتشان در غياب تو گرم و آرام نمى شود، بلكه مى خواهند حاجات خود را روبه رو با تو در ميان گذارند و اين رو به رو شدن با مردم بر واليان سنگين است - و حق تمامش سنگين است - و بسا كه خداوند آن را بر مردمى كه در طلب سرانجام نيك و آخرتند، سبك و دلنشين كند تا خود به شكيبايى وادارند و به صدق وعده خدا به صابران ، اعتماد كنند. پس تو نيز از آنان باش و از خدا در اين باره يارى بخواه .
22/28 - درباره ارتباط مستقيم با مردم و برآوردن حاجات و نيازمنديهاى آنان در تحفالعقول چنين آمده است :
(واجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك ) و ذهنك من كل شغل ، ثم تاذن لهم عليك (و تجلس لهم مجلس لهم مجلسا تتواضع فيه لله الذى رفعك . و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك ) تخفض لهم فى مجلسك ذلك جناحك و تلين لهم كنفك فى مراجعتك ووجهك (حتى يكلمك متكلمك متكلمهم غير متعتع ...)
بخشى از اوقات خود را به كسانى اختصاص ده كه به تو نياز دارند. خود و ذهن خويش را از هر كارى فارغ و رها نما، سپس اجازه ورود به آنها ده و مجلسى مخصوص آنان بنشين با براى خدايى كه تو را بالا برده ، فروتنى نمايى و سپاهيان و ياران نگهبانت و پاسبانت را از آنان باز دارى . در مجلست با آنان تواضع كن و در گفتگو و مواجهه با آنان نرمش نما، تا گفتگوى آنان با تو، بى درماندگى و لكنت در گفتار، گفتگو كند...
در ادامه ، حديث پيامبر(ص )، در گرفتن حق ضعفا نقل شد و در پايان بعد از كلمه ، اعذار، چنين آمده است :
و تواضع هناك فان الله يحب المتواضعين . وليكن اكرم اعوانك عليك الينهم جانبا و احسنهم مراجعة و الطفهم بالضعفاء ان شاء الله .
در هنگام بخشش و عطا فروتن باش ، زيرا خداوند فروتنان را دوست مى دارد و بايد ارجمندترين يارانت نزد تو كسى باشد كه خوشخوتر است و خوش بر خوردتر و به ناتوانان مهربانتر. ان شاء الله .

 

next page

fehrest page

back page