امام علی (ع) در آینه معراج

علیرضا زکی زاده رنانی

- ۶ -


علی (ع) پیشوای متقین و رهبر سفید رویان

امام صادق (ع) در روایتی دیگر از قول اجداد طاهرینشان(علیهما السلام) از وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) نقل می کنند که:

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: شبی که به معراج برده شدم در سدرة المنتهی به من ندا شد که: ای محمد! علی (ع) را به خوبی وصی و جانشین خود معرفی کن که او در روز قیامت سید و آقای مسلمانان و پیشوای متقین و رهبر سفیدرویان می باشد.(102)

کثر الشک و الخلاف و کل

یدعی انه الصراط السوی

فتمسک بلا اله الاّ الله

و حبی لاحمد و علی

فاز کلب بحب اصحاب الکهف

کیف أشقی بحب آل النبی

نعم وجدت البدیل بحمدالله

و صرت بعد رسول الله

بامیرالمؤمنین و سید الوصیین

و قائد الغر المحجلین(103)

«زمخشری»

متن روایت:

عن جعفر بن محمد، عن أبیه، عن جده (ع) قال: قال رسول الله(ص): لما أسری بی إلی السماء و انتهیت إلی سدرة المنتهی نودیت: یا محمد؛ استوص بعلی(ع) خیراً، فإنّه سید المسلمین وإمام المتقین و قائد الغر المحجلین یوم القیامة.

سند روایت:

همان گونه که در مصادر روایی این حدیث مشاهده می شود، کتبی معتبر از عالمان شیعه و اهل سنت این روایت را نقل کرده و در مکتوبات خود آورده اند و این نشان از اهمیت فوق العادة حدیث در بین آنها می باشد. هر چند که این روایت در بین شیعه از جایگاه والایی برخوردار است، ولی عالمانی از اهل سنت همچون طبرانی (م360 ق)، هیثمی، ابن حجر عسقلانی، سیوطی، و متقی هندی صاحب کنز العمال و... ، نیز بر نقل آن اقدام نموده اند.

بر مضمون دوم روایت، حاکم نیسابوری (متوفای 405 ق) در کتاب مستدرک خود می نویسد: «این حدیثی است که صحیح است، ولی بخاری و مسلم، آن را در صحیحن خود نیاورده اند».(104)

انکار فضایل علی (ع) کفر به خداست

ابن عباس می گوید از پیامبر اکرم(ص) شنیدم که می فرمود: خداوند تبارک و تعالی به من پنج چیز عطا فرمود و به علی (ع) هم پنج چیز:

به من جوامع الکلم (قرآن) و به علی (ع) همة علوم عطا کرد. مرا نبی قرار داد و او را وصی. به من کوثر و به او سلسبیل. وحی را بر من و الهام را بر او عطا کرد. مرا به معراج و آسمانها برد و برای او درهای آسمان را باز و حجابها را برایش پاره کرد و کنار زد، تا اینکه او به من نگاه می کرد و من هم به او نگاه می کردم.

ابن عباس می گوید: پیامبر(ص) تا اینها را برای من گفتند شروع کردند به گریه کردن! گفتم: یا رسول الله، پدر و مادرم فدای شما؛ چرا گریه می کنید؟

گفت: ای ابن عباس! اول چیزی که (شب معراج) خداوند به من فرمود این بود که: ای محمد! به پایین نگاه کن و من هم نگاه کردم. در این حین دیدم حجابها پاره و کنار زده شد و درهای آسمان هم باز شد. و علی(ع) را دیدم که سرش را به طرف آسمان بلند کرده و با من صحبت می کند و من هم با او صحبت می کردم و خدا هم با من تکلم می کرد.

ابن عباس می گوید، گفتم: ای رسول خدا! در مورد چه چیزی خداوند متعال با شما صحبت می کرد؟

پیامبر(ص) فرمودند: خداوند به من فرمود: ای محمد! من علی(ع) را وصی، وزیر و جانشین تو قرار دادم و او را از علم خود آگاهی داده ام. و من در حالی که در پیشگاه قرب الهی بودم، گفتم: خداوندا! قبول کردم و اطاعت می نمایم.

پس خداوند هم ملائکه را امر کرد که بر علی (ع) درود و سلام فرستند پس ایشان چنین کردند و بر ملائکه هم خطاب شد: و بر شما هم سلام.

و دیدم ملائکه را که به یکدیگر در مورد حضرت علی (ع) بشارت می دادند و من به هیچ ملکی از ملائکة آسمان عبور نکردم، مگر اینکه مرا در مورد علی(ع) تهنیت می گفتند و می گفتند: ای محمد! قسم به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده، ما ملائکه از اینکه خداوند عزوجل، علی(ع) را جانشین تو قرار داده است، غرق شادی و سروریم.

و دیدم تمام حملة عرش الهی، سرشان را به طرف زمین پایین انداخته اند. پس گفتم: ای جبرئیل! چرا حملة عرش چنین کرده اند؟

جبرئیل گفت: ای محمد! هیچ ملکی از ملائکه نیست، مگر اینکه با چهره ای باز به حضرت علی (ع) نگاه می کند بجز حملة عرش، که خداوند متعال در این لحظه به آنها اجازه داد که به حضرت علی (ع) نگاه کنند و آنها هم الآن چنین می کنند.

پیامبر اکرم(ص) در ادامه فرمودند: چون به زمین برگشتم همة وقایع معراج را برای علی (ع) تعریف کردم و او هم مرا از همة آن اتفاقات آگاهی داد. پس دانستم که در هیچ جایگاهی نبودم، مگر اینکه حضرت علی (ع) از آن جایگاه اطلاع داشته و همه چیز را می دانسته است.

ابن عباس می گوید: کلام پیامبر(ص) که به اینجا رسید عرض کردم: یا رسول الله، مرا توصیه ای بفرمایید؟

پیامبر(ص) فرمودند: بر تو باد به مودت و دوستی علی بن ابی طالب(ع). «و الذی بعثنی بالحق نبیاً لا یقبل الله من عبد حسنة حتی یسأله عن حب علی بن أبی طالب(ع).»

قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد، هیچ بنده ای حسنه ای از آن قبول نمی شود تا اینکه دربارة دوستی علی(ع) از او سؤال می کنند و خداوند تبارک و تعالی هم خود به همة امور آگاه است.

پس اگر دوستی حضرت علی (ع) را با خود در قیامت بیاورد عملش مقبول خواهد شد و اگر ولایت حضرت علی (ع) را همراه خود نداشته باشد، از هیچ چیز از او سؤال نخواهد شد و او را روانة آتش خواهند کرد.

ای ابن عباس! قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد، آتش بیشترین غضب و شدت خود را بر دشمن و غضب دارندة علی (ع) دارد و بر کسی که قائل باشد خداوند تبارک و تعالی دارای فرزند است.

ای ابن عباس! اگر تمام ملائکة مقرب الهی و پیامبران و رسولان بر بغض و دشمنی حضرت علی (ع) اجتماع کنند، هر آینه خداوند تبارک و تعالی ایشان را با آتش خشم خود عذاب می کرد.

سخن پیامبر(ص) که به اینجا می رسد ابن عباس می گوید: به پیامبر(ص) گفتم: آیا کسی هم هست که بغض حضرت علی (ع) را داشته باشد؟

پیامبر(ص) فرمودند: ای ابن عباس! از امت من کسانی هستند که بغض حضرت علی (ع) را دارند که خداوند آنها را از اسلام هیچ بهره ای نداده است.

ای ابن عباس! از نشانه های کسانی که بغض حضرت علی (ع) را دارند، این است که خود را بالاتر از آن می دانند.

قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد، خداوند هیچ پیامبری را گرامی تر از من مبعوث نکرد و هیچ جانشینی گرامی تر از علی بن ابی طالب(ع) نیست.

ابن عباس می گوید: همان طور که رسول خدا(ص) مرا به دوستی حضرت علی (ع) امر کردند، محبت حضرت را همیشه خواهم داشت.

بعد ابن عباس می گوید: زمانی از این ماجرا گذشت تا اینکه موقع وفات پیامبر(ص) شد، دوباره نزد او رفته و گفتم: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای شما، اجل شما نزدیک است، آیا مرا به چیزی نصیحت می فرمایید؟

پس پیامبر(ص) فرمودند: ای ابن عباس! با من مخالفت کرده است هر کس علی(ع) را مخالفت کند و در روز قیامت برای چنین شخصی هیچ پشت و پناه و یاوری نخواهد بود.

پس گفتم: یا رسول الله! چرا مردم را امر نمی کنید که مخالفت حضرت علی (ع) را نکنند؟

ابن عباس می گوید: تا این را گفتم پیامبر اکرم(ص) شروع کردند به گریه کردن که من هم از گریة ایشان بسیار متأثر شدم.

سپس پیامبر(ص) فرمودند: ای ابن عباس! قسم به خدایی که مرا به حق نبی مبعوث کرد، احدی از کسانی که مخالفت حضرت علی (ع) را در دنیا کرده اند و منکر حق او بوده اند، از دنیا خارج نمی شود تا اینکه خداوند تبارک و تعالی از نعمتهایی که دست او بوده همه را تغییر می دهد. (و برایش تبدیل به نقمت می کند.)

ای ابن عباس! اگر می خواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که از تو راضی باشد، پس راه علی بن ابی طالب(ع) را طی کن و با او به هر سمتی رفت، حرکت کن. و راضی باش از کسی که علی (ع) را پیشوای خود قرار داده و دشمن بدار هر کس که او را دشمن می دارد و دوست بدار هر کس که علی(ع) را دوست می دارد.

«یا ابن عباس؛ احذر أن یدخلک شک فیه فإن الشک فی علی (ع) کفر بالله تعالی»؛ای ابن عباس! بترس از اینکه در مورد علی(ع) شک کنی که همانا شک در مورد او کفر به خداوند تبارک و تعالی است.(105)

متن روایت:

عن عبدالله بن العباس، قال: سمعت رسول الله(ص) یقول: أعطانی الله تعالی خمساً و أعطی علیاً (ع) خمساً: أعطانی جوامع الکلم و أعطی علیاً(ع) جوامع العلم، و جعلنی نبیاً و جعله وصیاً؛ و أعطانی الکوثر و أعطاه السلسبیل؛ و أعطانی الوحی و أعطاه الإلهام؛ و أسری بی إلیه و فتح له أبواب السماء و الحجب حتی نظر إلی و نظرت إلیه.

قال ثم بکی رسول الله(ص)، فقلت له: ما یبکیک فداک أبی و أمی؟ فقال: یا ابن عباس؛ إن أول ما کلمنی به أن قال: یا محمد؛ انظر تحتک فنظرت إلی الحجب قد انخرقت و إلی أبواب السماء قد فتحت و نظرت إلی علی (ع) و هو رافع رأسه إلی فکلمنی و کلمته و کلمنی ربی عز و جل.

فقلت: یا رسول الله؛ بم کلمک ربک؟ قال: قال لی: یا محمد؛ إنی جعلت علیاً (ع) وصیک و وزیرک و خلیفتک من بعدک فأعلمه فها هو یسمع کلامک فأعلمته و أنا بین یدی ربی عز و جل. فقال لی: قد قبلت و أطعت. فأمر الله الملائکة أن تسلم علیه ففعلت فرد(علیهما السلام)؛ و رأیت الملائکة یتباشرون به و ما مررت بملائکة من ملائکة السماء إلا هنئونی و قالوا لی: یا محمد؛ و الذی بعثک بالحق لقد دخل السرور علی جمیع الملائکة باستخلاف الله عز و جل لک ابن عمک.

و رأیت حملة العرش قد نکسوا رءوسهم إلی الأرض ! فقلت: یا جبرئیل؛ لم نکس حملة العرش رءوسهم؟ فقال: یا محمد؛ ما من ملک من الملائکة إلا و قد نظر إلی وجه علی بن أبی طالب(ع) استبشاراً به، ما خلا حملة العرش فإنهم استأذنوا الله عز و جل فی هذه الساعة فأذن لهم أن ینظروا إلی علی بن أبی طالب(ع) فنظروا إلیه فلما هبطت جعلت أخبره بذلک و هو یخبرنی به فعلمت أنی لم أطأ موطئا إلا و قد کشف لعلی عنه حتی نظر إلیه.

قال ابن عباس: قلت: یا رسول الله؛ أوصنی. فقال: علیک بمودة علی بن أبی طالب (ع). و الذی بعثنی بالحق نبیاً لا یقبل الله من عبد حسنة حتی یسأله عن حب علی بن أبی طالب(ع) و هو تعالی أعلم فإن جاءه بولایته قبل عمله علی ما کان منه و إن لم یأت بولایته لم یسأله عن شی ء ثم أمر به إلی النار.

یا ابن عباس؛ و الذی بعثنی بالحق نبیاً إن النار لأشد غضباً علی مبغض علی(ع) منها علی من زعم أن لله ولدا. یا ابن عباس؛ لو أن الملائکة المقربین و الأنبیاء المرسلین اجتمعوا علی بغضه و لن یفعلوا لعذبهم الله بالنار.

قلت: یا رسول الله؛ و هل یبغضه أحد؟ قال: یا ابن عباس؛ نعم یبغضه قوم یذکرون أنهم من أمتی لم یجعل الله لهم فی الإسلام نصیباً.

یا ابن عباس؛ إنّ من علامة بغضهم له تفضیلهم من هو دونه علیه. و الذی بعثنی بالحق ما بعث الله نبیا؛ أکرم علیه منی و لا وصیاً أکرم علیه من وصیی علی (ع).

قال ابن عباس: فلم أزل له کما أمرنی رسول الله(ص) و أوصانی بمودته و إنه لأکبر عملی عندی. قال ابن عباس: ثم مضی من الزمان ما مضی و حضرت رسول الله(ص) الوفاة، حضرته فقلت: فداک أبی و أمی یا رسول الله؛ قد دنا أجلک فما تأمرنی؟ فقال: یا ابن عباس؛ خالف من خالف علیاً (ع) و لا تکونن له ظهیراً و لا ولیاً.

فقلت: یا رسول الله؛ فلم لا تأمر الناس بترک مخالفته؟ قال: فبکی علیه و آله السلام حتی أغمی علیه. ثم قال: یا ابن عباس؛ سبق فیهم علم ربی. و الذی بعثنی بالحق نبیاً لا یخرج أحد ممن خالفه من الدنیا و أنکر حقه حتی یغیر الله تعالی ما به من نعمة.

یا ابن عباس: إذا أردت أن تلقی الله و هو عنک راض، فاسلک طریقة علی بن أبی طالب(ع) و مل معه حیث مال، و ارض به إماماً و عاد من عاداه و وال من والاه.

یا ابن عباس؛ احذر أن یدخلک شک فیه فإن الشک فی علی(ع) کفر بالله تعالی.

سند روایت:

چندین طریق و اسناد برای این روایت در کتب روایی مهم نقل شده است. ابن حمزة طوسی رحمه الله (معروف به ابن الشیخ، متوفای 560 ق)، در کتاب الثاقب فی المناقب، به دو طریق این روایت را نقل کرده است. به طریقی با استناد از معلی بن هلال، از کلبی، از أبی صالح، از ابن عباس؛ و به طریقی دیگر از احمد بن ولید، از پدرش، از سعد، از عبدالله بن هارون، از محمد بن عبدالرحمان، از ابن عباس.

و حسن بن سلیمان رحمه الله در کتاب المحتضر و ابن شاذان در الفضایل و... نیز این روایت را با اسنادی دیگر در کتب خود نقل نموده اند.

عمادالدین محمّد بن طبری (متوفای 525 ق) به نقل از محمّد بن أبی القاسم گوید:

«این روایت دلالت دارد بر اینکه هرکس دیگری را بر علی(ع) مقدّم بدارد و یا او را برتر از حضرت بداند، او دشمن علی(ع) است، هرچند که ادّعا کند دوستدار علی(ع) می باشد. و نیز بر این مطلب گواه است که شک در برتری و تقدیم امام علی(ع) بر دیگران و اطاعت از آنان، محکوم به کفر است، اگرچه به ظاهر اسلام آورده باشد و بر مطالبی دیگر نیز اشاره دارد که ذکرش در این مجال مناسب نیست».(106)

علی(ع) واسطة فیض الهی

امام جعفر صادق (ع) از اجداد طاهرینشان(علیهما السلام)، از قول امام حسین(ع) نقل می کنند که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: چون شب معراج مرا به آسمانها و از آنجا منتهی به حجاب نور شدم پروردگارم جل جلاله با من چنین صحبت کرد:

ای محمد! سلام مرا به علی بن ابی طالب (ع) برسان و او را آگاهی ده که بعد از تو، حجت من بر خلقم خواهد بود.

بواسطة علی(ع) است که باران بر بندگانم نازل می کنم و بلاء را از خلقم دور می کنم و روز قیامت بندگانم را با آن می سنجم؛ پس او را اطاعت کنید و از امر و نهی اش پیروی کنید تا نزد من در جایگاه صدق(107) قرار گیرید، و بهشتم را مباح شماگردانم و جایگاه شما را با اشقیاء از دشمنانم قرار ندهم.(108)

متن روایت:

عن جعفر بن محمد، عن آبائه، عن الحسین بن علی(علیهما السلام)، قال: قال رسول الله(ص): لما أسری بی إلی السماء و انتهی بی إلی حجب النور کلمنی ربی جل جلاله و قال لی: یا محمد؛ بلِّغ علی بن أبی طالب(ع) منی السلام و أعلمه أنه حجتی بعدک علی خلقی. به أسقی العباد الغیث و به أدفع عنهم السوء و به أحتج علیهم یوم یلقونی فإیاه فلیطیعوا و لأمره فلیأتمروا و عن نهیه فلینتهوا اجعلهم عندی فی مقعد صدق و أبیح لهم جنانی و إن لا یفعلوا أسکنتهم ناری مع الأشقیاء من أعدائی ثم لا أبالی.

سند روایت:

شیخ جلیل القدر، محمد بن احمد شاذان قمی رحمه الله (متوفای قرن چهارم ق) در کتاب «مائة منقبة»، طریق خود را به این روایت چنین بیان می کند:

«حدثنی أبی(رضی الله عنه)(109)

قال: حدثنی محمد بن الحسین، قال: حدثنی محمد بن الحسن الصفار قال: حدثنی أحمد بن محمد، قال: حدثنی أبی، قال: حدثنی عبدالله بن المغیرة ومحمد بن یحیی الخثعمی، قالا: حدثنا محمد بن بهلول العبدی، عن جعفر بن محمد، عن أبیه محمد بن علی، عن أبیه قال: حدثنی أبی الحسین بن علی بن أبی طالب قال: قال رسول الله(ص)».

سند عالی این اسناد به همراه مضمون خوب آن دلالت بر اعتبار والای این روایت دارد، لذا روایت مورد قبول است.

علی(ع) بهترین برادر پیامبر(ص)

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: شبی که به معراج رفتم به آسمان هفتم رسیدم و آنجا رفرف را آماده کردند که با آن از حجب نور گذشتم و به درگاه الهی راه یافتم که خداوند سفارش هایی به من فرمودند.

پس چون خواستم برگردم یک منادی از ورای حجابها ندا داد: «نعم الأب أبوک إبراهیم و نعم الأخ أخوک علی و استوص به»؛ خوب پدری است پدر تو، ابراهیم (ع) و خوب برادری است برادر تو علی (ع)، پس آن را وصی خود قرار ده.(110)

متن روایت:

قال رسول الله(ص): لمّا أسری بی الی السماء السابعة رفعت الی رفارف من نور ثمّ رفعت الی حجب من نور، فوعد النبی الجبار وقال له اشیاء، فلمّا رجع من عنده نادی مناد من وراء الحجب: نعم الأب أبوک إبراهیم و نعم الأخ أخوک علی و استوص به.

سند روایت:

چندین طریق و سند برای این روایت در کتب روایی مهم نقل شده است. که ما به طریق شیخ صدوق رحمه الله در کتاب علل الشرایع بسنده کرده و آن را نقل می نماییم. البته این نکته را نیز مورد توجه قرار دهم که اصل این روایت نیز به دو گونه نقل شده است. طریقی از آن که مربوط به جریان شورا و جریان بیعت با عثمان می باشد، که امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه ای که ایراد فرمودند، قسمتی از این روایت را بیان فرمودند؛ و طریقی دیگر از آن که روایت ابن عباس می باشد، و صدر روایت نیز مربوط که معراج و حضرت زهرا(س) می باشد.

طریق شیخ صدوق بر این روایت چنین است:

«حدثنا احمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علی السکری قال: أخبرنا محمد بن زکریا قال: حدثنا عمر بن عمران قال: حدثنا عبیدالله بن موسی العبسی قال: اخبرنی جبلة المکی، عن طاووس الیمانی عن ابن عباس ».

در طریق ذکر شده شیخ صدوق، برخی از راویان از جمله«عمر بن عمران» و «جبلة المکی» مجهول و ناشناخته بودند، لیکن هرچند که بگوییم سند ذکر شده ضعیف می باشد ولی مضمون و دلالت آن مورد اعتماد و قبول می باشد.

حضرت علی (ع) علَم هدایت

امام صادق(ع) از اجداد طاهرینشان(علیهما السلام) نقل می کنند که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: شب معراج خداوند متعال با من چنین صحبت کرد:

ای محمد! حضرت علی (ع) حجت من بر خلقم، و امام و پیشوای اهل طاعت من می باشد. پس هر کسی او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده است و هر کس او را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است و من او را به عنوان علَمی منصوب کردم که امتت بوسیلة آن هدایت خواهند شد.(111)

متن روایت:

عن الصادق، جعفر بن محمد(ع)، عن أبیه عن آبائه(علیهما السلام) قال: قال رسول الله(ص): لیلة أسری بی إلی السماء کلمنی ربی جل جلاله فقال: یا محمد؛ فقلت: لبیک ربی. فقال إن علیاً(ع) حجتی بعدک علی خلقی، و إمام أهل طاعتی، من أطاعه أطاعنی و من عصاه عصانی؛ فانصبه عَلَماً لأمتک یهتدون به بعدک.

سند روایت:

شیخ صدوق رحمه الله در کتاب أمالی، طریق خویش را به این روایت چنین بیان می کند، که این اسناد، صحیح و مورد اعتماد می باشد.

«حدثنا محمد بن علی ماجیلویه،قال: حدثنا محمد بن یحیی العطار، قال: حدثنا جعفر بن محمد الکوفی، قال: حدثنا محمد بن الحسین بن زید، عن عبدالله بن الفضل، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه، عن آبائه(علیهما السلام)، قال: قال رسول الله(ص)».

غدیر خم و معراج

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: شبی که به سوی آسمانها برده شدم ندایی از زیر عرش الهی شنیدم که: همانا علی (ع) نشانة هدایت و دوست کسی است که به من ایمان آورد. پس ای پیامبر ما، علی (ع) را به مردم معرفی کن.

پس چون پیامبر(ص) از آسمان به زمین آمدند، مطلب دوباره در قالب آیة 67 سورة مائده به پیامبر(ص) تأکید شد که: یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک «ای رسول ما، ابلاغ کن آنچه برای تو نازل کردیم و گفتیم، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ، وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إن الله لا یهدی القوم الکافرین؛ پس اگر این کار را نکنی، رسالت خود را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از مردم حفظ می کند که خداوند قوم کافر را هدایت می کند.(112)

متن روایت:

قال رسول الله(ص): لما أسری بی إلی السماء سمعت نداء من تحت العرش: أن علیاً (ع) رایة الهدی و حبیب من یؤمن بی؛ بلغ یا محمد، علیاً (ع). قال فلما نزل النبی(ص) أسر ذلک، فأنزل الله عز و جل یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک فی علی بن أبی طالب(ع)، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ، وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إن الله لا یهدی القوم الکافرین.

سند روایت:

علمای علم حدیث، چندین طریق و اسناد برای این روایت ذکر نموده اند. شیخ جلیل القدر شیعی، ابن شاذان قمی در کتاب «مائة منقبة» به اسناد خود گوید: «حدثنا أبو الحسن محمد بن جعفر النحوی قال: حدثنی أبی قال: حدثنی محمد بن الحسن بن علی القزوینی، قال: حدثنی أحمد بن داود، قال: حدثنی محمد بن صالح، قال: حدثنی العباس بن الربیع، قال: حدثنی عصمة بن إسماعیل، قال: حدثنی أبو معشر، قال: حدثنی أبو هریرة، قال: قال رسول الله(ص)».

و حاکم حسکانی (از علمای قرن پنجم هجری) در کتاب «شواهد التنزیل» به اسناد خود از أبی عصمة نوح بن أبی مریم، از اسماعیل، ازأبی معشر، از سعید المقبری، از أبی هریره، این روایت را نقل می کند.

حموینی در کتاب «فرائد السمطین» نیز به اسناد عاصم بن عبدالله، از اسماعیل ابن زیاد از أبی معشر، از مقبری، از أبی هریره؛ این روایت را نقل می کند.

در طریق ابن شاذان، «ابو معشر» ضعیف شمرده شده و برخی نیز او را ثقه می دانند.(113)

در طریق اول حاکم حسکانی نیز، «ابوعصمة» ضعیف شمرده شده و به حدیثش اعتنایی نمی شود(114)

و نیز در شرح حال «سعید مقبری» آمده است: «اوثقه و مورد اعتماد است ولی چهار سال قبل از وفاتش دچار اختلاط شد».(115)

و نیز ابوهریره که صحابی ای دروغگو شمرده شده و نوکر دربار خلفا نیز بوده است و بحث آن روشن تر از آن است که بازگو شود. لذا روایت و طرق ذکر شده بر آن از حیث اسناد ضعیف می باشد، لیکن با توجه به مضمون بسیاری از روایات دیگر که در همین نوشتار نیز آمده است، مضمون روایت امری قابل اعتماد و مورد قبول می باشد.

سلام خداوند بر حضرت علی(ع)

ابراهیم نخعی می گوید: چون پیامبر اکرم(ص) به معراج رفتند، هاتفی در آسمانها ندا داد: ای محمد! خداوند عزوجل همیشه بر تو سلام دارد و می گوید: اقرأ علی علی بن أبی طالب(ع) منی السلام؛ سلام مرا به علی بن ابی طالب(ع) برسان.(116)

متن روایت:

عن إبراهیم النخعی، أنه قال: لما أسری برسول الله(ص) هتف به هاتف فی السماوات: یا محمد؛ إن الله عز و جل یقرأ علیک السلام و یقول لک: اقرأ علی علی بن أبی طالب(ع) منی السلام.

سند روایت:

قاضی نعمان مغربی رحمه الله (متوفای 363 ق) در کتاب «شرح الأخبار فی فضایل الأئمة الأطهار(علیهما السلام)» این روایت را به اسناد از أحمد بن یحیی أزدی، از ابراهیم نخعی (که از اکابر تابعین می باشد) نقل می کند.

هر چند در این طریق ارسال وجود دارد، لیکن با مؤیدات روایی دیگر که در همین موضوع وارد شده است و از اسناد خوبی هم برخوردار می باشد، می توان جبران ضعف سند را نمود، و این روایت را مورد قبول قرار داد.

آه و ناله شیطان

حضرت علی(ع) می گوید: صبحِ شب معراج همراه رسول خدا(ص) بودم که بعد از نماز پیامبر صدای آه و نالة شدیدی شنیدم.

پس به پیامبر(ص) گفتم، یا رسول الله! این صدای آه و ناله چیست؟ فرمود: آیا نمی دانی، این آه و نالة شیطان است، فهمیده است که من دیشب به معراج رفتم برای همین نا امید شده است که دیگر در روی زمین عبادت شود(117)

متن روایت:

عن علی بن أبی طالب(ع)، قال: کنت مع رسول الله صبیحة اللیلة التی أسری به فیها و هو بالحجر یصلی فلما قضی صلاته و قضیت صلاتی سمعت رنة شدیدة فقلت: یا رسول الله؛ ما هذه الرنة؟ قال ألا تعلم، هذه رنة الشیطان علم أنه أسری بی اللیلة إلی السماء فأیس من أن یعبد فی هذه الأرض.

سند روایت:

این روایت را ابن أبی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغة خود به نقل از مسند أحمد نقل می کند. هرچند که در مصدر یابی، اثری از این روایت در کتاب مسند احمد دیده نشد، لیکن با توجه به اینکه در چاپ های جدید کتب معروف اهل سنت همچون صحاح ستّه و مسندهای معروف آن، برخی از مناقب امام علی(ع) که در چاپ های پیشین این کتب بوده است، وجود ندارد؛ می توان احتمال داد که این روایت در مسند احمد وجود داشته است و الآن اثری از این منقبت در آن دیده نمی شود.

نکتة دیگری که باید متذکر شوم این است که شنیدن صدای آه و نالة شیطان برای حضرت علی(ع) چیز تازه و عجیبی نیست، چرا که هنگام نزول وحی بر پیامبر عظیم الشأن(ص) نیز حضرت صدای آه و نالة شیطان را شنیدند.(118)

لذا با توجه به دلالت و محتوای متن روایت، این حدیث مورد قبول می باشد.

علی(ع) وارث پیراهن شب معراج

در روایتی است که امام صادق(ع) فرمودند:پیامبر اکرم(ص) در آخرین لحظه های زندگی خود، حضرت علی(ع) را وارث اموال خود معرفی نمودند و از جملة آن اموال پیراهنی بود که پیامبر با آن به معراج رفته بودند.«وَ الْقَمِیصِ الَّذِی أُسْرِی بِهِ فِیهِِ».(119)

گزیده ای از اشعار ولایت در معراج

گفتگو داریم در معراج، باز

چونکه باشد مبحثش جای نیاز

منکر آن کرده تکذیب رسول

زاهل حق آن کس نمی گردد قبول

زِ اعتقادات است معراج نبی

کرد مهمانی خدا او را شبی

خواست بنماید جمال احمدی

بر ملایک آن جلال سرمدی

حق نماید بر حبیبش بس عجیب

وَز جلال کبریایی بس غریب

تا که در برگشت، ختم انبیاء

کرده آنها را به امت رهنما

جمله افزایند بر ایمان و دین

از جلال و فضل ختم المرسلین

نه چنانست که خدا در آسمان

یا زمین باشد چوجسمی در مکان

پس توسبحان الذی أسری بخوان

سرّ من آیاتنا را هم بدان

سیر دادش حق درعالمهای خود

آگهش فرمود از بود و نبود

مقصد از معراج، تعریف علیست

امرِ تأکید ولایت از ولی است

حق تعالی با زبان مرتضی

هم سخن شد با حبیبش مصطفی

از همه اسرار آگاهش نمود

آنچه را در شأن غیر او نبود

بس سفارش کرد در فضل علی

از جلال و از کمال آن ولی

آگهی دادش ز ناموس خدا

آنچه بر زهرا دهد امت روا

دید آن حضرت بهشت و نار را

مزد خوبان، کیفر بدکار را

سیر فرمود از زمین کربلا

دید در آن مقتل شاه هدا

بر رفت از تربت اعلای او

از مزار و مرقد والای او

آن امانت را به امّ السّلمه داد

بر گرفت آنرا و در شیشه نهاد

گفت بانو، ای رسول کردگار

این چه خاک وتربتست در روزگار

آگهی دادش رسول از ماجرا

تا که باشد آن نشان کربلا

بود این مطلب که تا عزم عراق

کرد مولانا حسین(ع)با اشتیاق

ام سلمه می نمود در آن نظر

می گرفت هر روز زان تربت خبر

تاکه روزی دید آن گریده خون

زان مصیبت گشت حالش واژگون

با خبر شد از شهید نینوا

که حسینش کشته گشته از جفا

ازغمش شددیده گریان دل بجوش

روزوشب گردید زاه غم در خروش

تا که آمد آن خبر از کربلا

در مدینه بانگ غوغا شد به پا

زان مصیبت هم(مقدّم)زد به سر

تا مزار شاه دین گیرد به بر

«سید محمد تقی مقدّم»

در شبِ معراج خلوتگاه دوست

خلوت حق باحبیبش خوش نکوست

تا بقاب قوسین أو أدنی رسید

نور ایزد بر همه عالم دمید

یک صدای دلربا آمد بگوش

که از آن مستان همه آیند بهوش

زنده می گردد از آن دلهای پاک

گر که آید یک صدا بر اهل خاک

آشنا آمد به گوش مصطفی

وه چه صوتی چون صدای مرتضی

گفت یا رب این تویی گویی سخن

یا که می باشد علی در انجمن

نیست مانندش صدایی دلنشین

در همه عالم صدایی بِه ز این

حق تعالی گفت این نه از منست

از برای من نه جسم ونه تن است

چونکه یا احمد حبیب تو علیست

بر زبان او کلام حق جلیست

دوست تر کس را نداری از علی

بر صدای او سخن آمد جلی

نی توان کردن به من کس را قیاس

من نگنجم در عقول و در حواس

چونکه برگشتی دوباره بر زمین

گشتی همره باز با حبل المتین

می رسانی بر علی از من سلام

چون ولی الله می باشد مدام

پس علی باشد امیرالمؤمنین

در سما همراه خیر المرسلین

در زمین همواره یار و یاورش

هم برادر، زوج پاک دخترش

دوستدار اوست هرنیکوسرشت

حب او باشد مسانید بهشت

دشمن او جای دارد در سقر

گرچه باطاعت رودعمرش به سر

آنچه آورده (مقدّم) در قلم از مضامین حدیث آمد رقم

«سید محمد تقی مقدّم»

مصطفی شاه ملک امکانی

اولین موج بحر یزدانی

در شب قرب واجب از دامان

چون برافشاند گرد امکانی

سم رخشش حجاب نه گردون

کرد منشق ز گرم جولانی

این عجب بین کآنشب اشیا را

داد جسمش عروج روحانی

هست یعنی حقیقت هر شیء

ظلّ آن جسم پاک نورانی

تا بقوسین و قاب، پیغمبر(ص)

گشت عارج بجسم ربانی

سرحد آن کمال شنو کاینک

من ترا گویم ار سخندانی

تا بواجب چون دوره پرگار

کن تصور تو دور امکانی

جامع دوره را نبوت دان

بر نبوت دو وجه ارزانی

وجه أدنی ظهور اوست بر او

در رسالت بنص قرآنی

وجه اعلی بطون اوست که هست

آن ولایت بصدق عرفانی

والی آن ولایت است علی

وجه یزدان ولی سبحانی

هستی ممکنات سر تا سرفرع

جسم نبی است تا دانی

چونکه اول بسیط در خود بود

منبسط شد بخویش در ثانی

چون شدش دورة تجلی طی

هشت پا در حریم سلطانی

عکس وجه ولایتش در دم

تافت آنجا چنانکه می دانی

اندر آن بزم الغرض چون حق

کرده بُد دعوتش به مهمانی

خوانی آندم زغیب شد حاضر

از نعیم سرای سبحانی

دستی از آستین غیب برون

آمد او را برسم همخوانی

دید دستی که داد با او دست

بهر پیمان به امر یزدانی

پیش از ایجاد عالم و آدم

بود کاخ وجود را بانی

با پیمبر علی اعلی گفت

در ثنای علی عمرانی

که حقیقت به ملک هستی شاه

نیست غیر از علی ولی الله

«صفی علیشاه»

کند ثابت حدیث قدسی این فرخنده معنا را

که یزدان در عبودیت ربوبیت دهد ما را

ز آدم تا به خاتم چون امیرالمؤمنین حیدر

طریق بندگی نسپرده کس معبود یکتا را

اگر کنه عبودیت ربوبیت بود یاران

برای من کنید از بهر حق حل این معما را

بقرآن آیة میمون سبحان الذی أسری

نماید شمه یی از فضلش آگه مرد دانا را

خدا فرموده تا بنمایمش آیات خود بر دم

سوی معراج از روی زمین سلطان بطحا را

امیرالمؤمنین فرموده در تفسیر این آیه

نباشد آیتی اکبر ز من ایزد تعالی را

«مرحوم صغیر اصفهانی»

شبی بعادت روز شباب عیش آور

شبی به سیرت صبح وصال جان پرور

شبی زبسکه زمین روشن از فروغ نجوم

چو برگ لاله عیان از درون سنگ شرر

رسول امی مشکوی ام هانی را

نموده از رخ و لب رشک جنت کوثر

که جبرئیل امین و خجسته پیک خدای

به امر ایزد دادار حلقه زد بر در

ز بانگ حلقة سر حلقه انام ز شوق

بسان حلقه ندانست پای را از سر

خطاب کرد به جبرئیل کای امین خدای

بگو پیام چه داری ز حضرت داور

جواب دادش جبرئیل کای پیمبر پاک

تو خود پیام دهی و تو خود پیام آور

سخن ز دل بزبان و زبان بدل گذرد

در این میانه زبان منهی است فرمان بر

اگرچه آینه خالی بود زصورت شخص

بود بواسطة شخص، شخص را مظهر

بُراز شکوفه برون آید و شکوفه ز شاخ

گمان خلق چنان کز شکوفه خیزد بر

ثمر نهفتة اصل است و آشکار ز فرع

کنون تو اصلی و من فرع و سر وحی ثمر

گرت هوس که زمن بشنوی حکایت خویش

درون آینة حق نمای من بنگر

ولی چو آینة من محیط ذات تو نیست

حکایتش زتو ناقص نماید و ابتر

من و ملایک سکان آسمان و زمین

تمام مظهر ذات توییم ای سرور

کنون مجال سخن نیست برنشین به براق

کز انتظار تو بس دیده است در معبر

همی برآمد و چون برق بر براق و نخست

به بیت مقدس چون پیک و هم کرد گذر

وزان بمسجد اقصی چمید و شد زکرم

خجسته روح رسل را بسوی حق رهبر

فرود پایه و بخشید مایه داد فروغ

به هر فرشته بر آسمان به هر اختر

بسدره ماند ز ره جبرئیل ز آنگونه

که باز ماند از پیک عقل پیک نظر

رسول گفتش که ای طایر حظیرة قدس

سبب چه بود که کردی بشاخ سدره مقر

جواب دادش که ای محرم حریم وصال

من ار فراتر پرم بسوزدم شهپر

تویی که داری در کاخ لی مع الله جای

تویی که داری از تاج لا بسر افسر

تو نیز هستی خویش اندر این محل بگذر

بسیج بزم بقا کن وزین فنا بگذر

براق عقل رها کن بِران به رفرف عشق

که عقل را نبود با فروغ عشق اثر

به پشت رفرف بر شد نبی ز پشت براق

چنانکه مرغ ز شاخ نگون به شاخ زبر

ز سدره شد به مقامی که بود بیگانه

در آن مقام تن از جان و جانش از پیکر

صعود کرد به اوجی کزان نبود هبوط

رجوع یافت به مِلکی کزان نبود سفر

از سدره صد ره برتر چمید از پی آنک

ز سدره آید و از جیب لا بر آرد سر

دو قوس دایره درملتقای نقطة او

سر زد و سو بهم آورد چون خط پرگر

به عالمی شد کآنجا نه اسم بود و نه رسم

بمحفلی شد کآنجا نه خواب بود و نه خور

وجود شاهد و مشهود اتحاد گرفت

چو اتحاد فروغ بصر بذات بصر

شنیده ام که نبی آنشب از ورای حجاب

بگوشش آمد آواز حیدر صفدر

«قاآنی»