صدقه، درمان حرص
امام على علیه السلام فرمود:
عَلَيكَ بِالصَّدَقَةِ تَنْجُ مِنْ
دِنائَةِ الشُّحِّ.
صدقه بده، تا از پستى حرص و آز
نجاتيابى.
(غررالحكم ج4 ص298
× × ×
خصلتها در انسان، با تمرين و ممارست
رشد مىكنند و عمل، بستر اين رشد اخلاقى است.
هر صفتى، چه نيك و چه بد، اگر در زندگى
انسان مجال بروز و ظهور يابند، تقويت مىشدند. رفتار روزمره ما، ميدانى براى تجلى
اين خصلتهاى خوب و بد است.
شُحّ، همان آزمندى و حرص و بخل است،
صفتى ناپسند است كه انسان را از بذل و بخشش باز مىدارد و از فقير شدن مىترساند.
شيطان با تقويت اين حس و وسوسه كردن اينكه عطا و بخشش، كاستى را در پى دارد و تو را
فقير مىكند، انسان را از اعمال خوب و نيكيها و خيرات باز مىدارد.
راه عملى سركوب اين خصلت زشت، صدقه
است.
صدقه دادن، تمرين عملى بذل و بخشش و
گذشتن از مال به سود ديگران است.
ريشه خير و نيكى در نهاد ما نهفته است.
اين بذر را بايد آبيارى كرد، تا نهال
احسان رشد يابد و خس و خاشاك حرص و آز، ريشه كن گردد.
براى رشد اخلاقى كودكان هم در اين
زمينه، به والدين توصيه شده كه به فرزندان خود مالى بدهند تا با دست خودشان به
نيازمندان بدهند. اين نيز تمرين عط و ممارست در بخشندگى است و اين خصلت را در
وجود انسان ريشهدار مىسازد.
صدقه، انسان را از پستى و زشتى حرص و
مال دوستى و بخل، نجات مىدهد.
اصلاح خويش
امام على علیه السلام فرمود:
أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ
إِصْلاحِ نَفْسِهِ.
ناتوانترين مردم كسى است كه از اصلاح
نفس خويش و خودسازى عاجز باشد.
غررالحكم ج2 ص436
× × ×
ايجاد تغيير در روحيات، اخلاقيات و
رفتارهاى يك انسان، كارى دشوار است.
اصلاح نفس يعنى ايجاد اين دگرگونى و
تبديل رذايل به فضايل و جايگزين ساختن خوبيها و محاسن به جاى بديها و معايب و
كاشتن گُل و زدودن خار.
اصلاح نفس به يك معنى راحتتر و
عملىتر از اصلاح ديگران است، چرا كه انسان هم به خلق و خوى و روحيات و زمينههاى
روحى خود آشناتر و هم براى انجام كارهايى در مسير اين اصلاح، برخود مسلطتر است تا
بر ديگران.
اگر ديگران از ما حرف شنوى نداشته
باشند، خودمان كه مىتوانيم به دانستهها و صلاحديدهايمان عمل كنيم و مطيع عقل و
وجدان و باورهاى مكتبى خود باشيم.
اگر به ديگران نتوانيم دستور بدهيم،
خودمان كه مىتوانيم به دستورالعملهاى خويش، عمل كنيم.
اگر ديگران را نشناسيم، خود را كه خوب
مىشناسيم.
پس، كسى كه نتواند به اصلاح خويش
بپردازد، ناتوانترين مردم است، چون زمينههاى اين تغييرات بهينه در خود او
فراهمتر است تا ديگران.
آنان كه شعار اصلاح جامعه را
مىدهند، خوب است گامى هم در مسير خودسازى خود بردارند و اصلاح خود را مقدمه
اصلاح ديگران قرار دهند.
اصلاح را از خود شروع كنيم.
كجا شتاب، كجا درنگ؟
امام على علیه السلام فرمود:
أَلْعَجَلَةُ مَذْمُومَةٌ فىكُلِّ
أَمْرٍ إِلاَّ فيما يَدْفَعُ الشَّرَّ.
عجله و شتاب در هر كارى ناپسند است،
مگر در كارى كه شر و بدى را دفع مىكند.
غررالحكم ج2 ص89
× × ×
اينكه هر سخن جايى و هر نكته مقامى
دارد، نكته مهمى است.
غير از سخن، عمل و رفتار و برخوردها هم
به تناسب موقعيتهاى مختلف، بايد فرق كند.
گاهى يك شيوه، در جايى سازنده است و در
جاى ديگر و نسبت به شخص ديگر، مخرب و زيانآور.
تشخيص آن ج مهم است و لازم.
شتاب، به عنوان يك شيوه عمل يا خصلت
فردى، يكى از معايب شمرده شده است. شتابزده، معمولاً تصميمهاى نسنجيده مىگيرد.
شتابزدگى انسان را به خطا مىاندازد و... عجله كار شيطان است.
اما... اين زشتى عجله و شتاب، يك
استثنا هم دارد و آن در مورد دفع شر است، كه در چنين موردى، درنگ و تأمل، بر آن
شر و بدى مىافزايد و شتاب، جلوى ضرر بيشتر را مىگيرد.
در معالجه يك بيمارى بايد شتاب كرد،
در دفع يك شبهه يا اشتباه، تسريع لازم
است.
در مقابله با يك فساد، بستن يك منفذ
آب، اصلاح شكاف سقف، رفع آلودگى اخلاقى، خاموش كردن آتش، هر چه سرعت عمل به كار
گرفته شود، جلوى ضرر افزونترى گرفته مىشود.
حركت لاكپشتى در آنجا كه رخنهاى در
سلامت فكرى، اخلاقى، امنيتى و اقتصادى جامعه بروز كرده است، به پيدايش بحران
مىانجامد.
شتاب بد است، جز در دفع بدىه!
نيكوكارى، زكات نعمتهاست
امام على علیه السلام فرمود:
زَكاةُ النِّعَمِ إِصْطِناعُ
المَعْرُوفِ.
زكات نعمتها، انجام كارهاى نيك است.
غررالحكم ج4 ص106
× × ×
هر نعمت، علاوه بر آنكه شكر لازم
دارد، زكات هم دارد. شكر، نشانه قدرشناسى از نعمت و صاحب نعمت است.
ولى پرداخت زكات هر نعمت، رساندن خيرى
از آن به ديگران است. اين كار، مايه افزايش نعمت نيز مىشود. مثل شاخه تاك و درخت
كه وقتى زده مىشود و حَرَس مىگردد، درخت پربارتر و نيرومندتر مىشود. سعدى گفته
است:
زكات مال به دركن، كه فضله رز ر
چو باغبان ببُرد، بيشتر دهد انگور
شكرانه بازوى توانا نيز، دستگيرى از
ناتوان است.
نعمتهاى الهى، گاهى براى آزمودن
انسانهاست، تا روشن شود كه از آنها چگونه استفاده مىكنند و در چه راهى به كار
مىگيرند و تا چه حدّ رضاى صاحب نعمت را مراعات مىكنند.
معروف، هركار نيك و شايسته و
خداپسندى است كه عقل و شرع، خوبى آن را تأييد مىكنند.
آن كه از ثروت، شهرت، موقعيت و اعتبار،
نفوذ كلام، جوانى و تندرستى برخوردار است، سزاوار است كه به شكرانه اين همه مواهب
الهى، ماليات و زكات آنها را كه نيكى و خيررسانى به ديگران است، ادا كند، تا هم
معرفت و حقشناسى خود را نشان دهد، هم دوام نعمتها را بيمه سازد و هم ديگران را در
برخورداريها و شاديهاى خويش سهيم كند.
اين، نشانهاى از آدميت است!
همنشين بد، يا تنهايى؟
امام على علیه السلام فرمود:
وَحْدَةُ الْمَرْءِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ
قَرينِ السُّوءِ.
تنهايى انسان، براى او بهتر از همنشين
بد است.
غررالحكم ج6 ص243
× × ×
وزيدن نسيم بر مرداب، هواى عفونتبار
با خود مىپراكند،
و... عبور باد ازبوستان، فضا را معطر
مىسازد.
اين عطرافشانى يا عفونت پراكنى، نتيجه
مصاحبت آن نسيم با گلزار يا مرداب است. روحيّه انسانها نيز، در اثر مجالست و
همنشينى با خوبان و بدان، تغيير مىيابد و تأثير مىپذيرد.
دوست بد، بدترين اثر را در فكر و اخلاق
مىگذارد.
بسيارى از آلودگان، معتادان، منحرفان،
بزهكاران و اهلگناه، به خاطر معاشرت و دمسازى با دوستان بد و رفقاى ناصالح، به اين
واديها كشيده شدهاند.
پس چه بايد كرد؟
آيا بايد تنها و منزوى شد و از اجتماع
گريخت، يا بايد با همگان بود و با همه محشور و مأنوس شد و گرم گرفت؟
با آنكه منطق دين ما، انس و الفت است و
به دوستى و مودت و معاشرت سفارش كرده است، اما بر سر دوراهى تنهايى يا دوست بد،
سفارش حضرت امير علیه السلام به
تنهايى است، چرا كه عوارض آن بسيار كمتر است.
نه آنكه حضرت، مشوق انزوا و روحيّه
تنهايى و دورى از مردم باشد، بلكه به بيان زشتى و زيان و خطرات قرين سوء و همنشين
ناصالح پرداخته است.
يار بد، بدتر بود از مار بد، چرا كه
دوست نامناسب، هم آسيب اخلاقى مىرساند، هم زيان اجتماعى و آبرويى، هم ضربه اقتصادى
و مالى.
پس، همنشين بد، بدتر از تنهايى است.
شناخت دوست و دشمن
امام على علیه السلام فرمود:
عِنْدَ زَوالِ القُدْرَةِ يَتَبَيَّنُ
الصَّديقُ مِنَ العَدُوِّ.
هنگام از دست رفتن قدرت، دوست از دشمن
آشكار مىشود.
غررالحكم ج4 ص323
× × ×
فراز و نشيب حوادث، خيلى چيزها را روشن
مىسازد، از جمله دوست و دشمن ر.
كسانى دوستان و همراهان دوره خوشى و
رفاهاند. پاى سختى و گرفتارى كه پيش آيد، پاى خود را به عقب مىكشند و خود را به
بىخبرى و بيگانگى مىزنند.
عدهاى ياران روزگار ثروت و مكنتاند.
همين كه فقر و پريشانحالى چهره نمود، چهره آنان پنهان مىشود.
بعضى هم دوستىشان تنها در زمان قدرت و
حكومت انسان است. وقتى دوره بركنارى و معزولى پيش آيد، آنان هم خود را كنار مىكشند
و حتى حالى هم نمىپرسند.
زوال قدرت، يكى از همان فراز و
نشيبهاست كه جوهره اشخاص را بروز مىدهد و خط دوستان واقعى و صميمى را از خط
مدعيان دوستى جدا مىسازد.
دوست آن باشدكه گيرد دست دوست
در پريشانحالى و درماندگى
از اين رو، گاهى بروز مشكلات براى
انسان خير و بركت دارد. يكى از بركاتش شناخت افراد است، تا بىجهت به كسى دل
نبندد كه دلبسته او نيست و مودت خويش را نثار كسى نكند كه شايستگى محبت و دوستى و
فداكارى ندارد.
گاهى فقط بروز يك مشكل مالى يا پيش
آمدن بيمارى، كافى است تا پرده از چهره خيلىها بردارد و محدوده انسانهاى واقعى را
از انسان نمايان مشخص سازد.
افراد را بايد آزمود، آنگاه به دوستى
برگزيد.
دوستى هم كه امتحانش را داده است،
نبايد به سادگى از كف داد.
زكات زيبايى
امام على علیه السلام فرمود:
زَكاةُ الجَمالِ العِفافُ.
زكات جمال و زيبايى، عفاف و پاكدامنى
است.
غررالحكم ج4 ص105
× × ×
هر نعمتى، اگر درست و در مسير خواسته
صاحب نعمت و دهنده نعمت به كار گرفته نشود، به مايه دردسر تبديل مىشود. ناسپاسى،
نعمت را به نقمت مبدل مىسازد و بهرهگيرى بد از نعمتها، مشكلساز است.
زيبايى و جمال، نعمتى خداداد است.
عفاف و پاكدامنى و پرهيز از گناه هم،
شكرانه و زكات اين نعمت به شمار مىرود.
چه بسيار آنان كه اسير چاه زيبايى
خويشاند.
و چه بسيار، گرفتاران كمند جمال و
بند زيبارويى.
اگر كسى به خاطر زيبايى رخسار و
دلفريبى چهره و اندام، به گناه افتد يا ديگران را به گناه اندازد، حق اين نعمت را
ادا نكرده است.
عفاف، خويشتندارى در برابر هوسها،
جاذبهها، دلفريبىها و وسوسههاى نفس اماره است.
جمال، هرگز مجوز ارتكاب گناه و افتادن
به دام و دامن آلودگى و افكندن ديگران به ورطه فساد نيست.
حضرت يوسف علیه السلام زيبا بود، اما عفاف ورزيد و به آن مقام رسيد.
ابن سيرين نيز از جمال برخوردار بود،
اما به خواسته نامشروع و وسوسه گناه آلود آن زن شيفته، پاسخ نه گفت و به آن كرامت
نايل شد.
و خيلى زيبارويان ديگر در تاريخ، كه هم
جمال داشتند، هم عفاف!
هرگز مباد كه نعمت، براى ما نقمت گردد!...
فرجام انديشى
امام على علیه السلام فرمود:
أَعْقَلُ النَّاسِ أَنْظَرُهُمْ
فِىالْعَواقِبِ.
خردمندترين مردم كسى است كه به
عاقبتها و فرجامها بيشتر بنگرد.
غررالحكم ج2 ص484
× × ×
بعضىها فقط پيش پاى خود را مىبينند،
برخى آن طرفتر را هم نگاه مىكنند.
برخى فقط حال را در نظر دارند، و
كسانى هم به آينده مىنگرند و عواقب و پيامدها و نتايج را هم حساب مىكنند.
گاهى راحت امروز، رنج فردا را درپى
دارد.
گاهى لذت حال، عذاب آينده را فراهم
مىسازد.
و گاهى خطاى امروزى، فردايى آميخته به
كيفر و عقوبت و رسوايى را براى خطاكار رقم مىزند.
راستى... عاقل كيست؟ آنكه به لذت و
راحت امروز و نقد مىانديشد، يا كسى كه قلمروى وسيعتر و آيندهاى دورتر را هم در
چشمانداز خويش قرار مىدهد؟
مجرمان پنهانكار، مىپندارند كه
زرنگاند كه در تله گرفتار نمىشوند و ردّپايى بر جاى نمىگذارند. ولى وقتى گرفتار
مىشوند به خطاى خود پى مىبرند.
آنكه سروكارش به زندان مىافتد، اگر
اين روزها را حساب مىكرد، كارش به اينجا كشيده نمىشد. دزد، بزهكار، قاچاقچى و
قاتلى كه به خاطر به دست آوردن پول، اكنون خود را در كام حبس يا درپاى چوبهدار
مىبيند، شايد فكر نمىكرد كه روزى بايد تاوان آن قلدرىها، ارعابها، پول پرستىها
و لذتجويىهايش را اينگونه بپردازد.
كمى آن طرفتر را هم نگاه كنيم.
روزگار، فقط حال نيست و زمان فقط
امروز نيست.
هر كس عواقب را بنگرد، از پشيمانى هم
مصون خواهد بود.
فرصتى براى عفو
امام على علیه السلام فرمود:
لا تُعاجِلِ الذَّنْبَ بِالْعُقُوبَةِ
وَاتْرُكْ بَيْنَهُما لِلْعَفْوِ
مَوْضِعاً تَحْرُزُ بِهِ الأجْرَوَ الْمَثُوبَةَ.
در كيفر گناه، شتاب مكن و بين گنان و
كيفر، فرصتى و جايى براى عفو باقى بگذار، تا به وسيله آن به پاداش و ثواب دستيابى.
غررالحكم ج6 ص306
× × ×
برخورد با يك خطاكار، يا از روى
انتقامجويى و عداوت است، يا براساس تنبيه و سازندگى.
آنچه به كيفر سريع و شتابزده
وامىدارد، گاهى ريشه در انتقامجويى دارد. وگرنه، چه شتابى براى مجازات؟ بايد ديد
چگونه مىتوان گنهكار را به ترك گناه واداشت؟
البته اين نكته، در كيفرهاى شخصى و
گذشتهاى فردى است، نه آنجا كه حقى از جامعه تضييع شده، يا خيانت و خطايى نسبت به
عموم انجام گرفته است، كه در آن صورت، كيفر سريع مجرم، به امنيت اجتماعى كمك
مىكند.
گاهى تنبيه و عقوبت سريع، مجال عفو و
بخشايش را از بين مىبرد.
مىتوان هرچند ديرتر، كيفر داد. ولى
اگر شتاب زده تنبيه كنيم، بعد اگر بخواهيم بگذريم و عفو كنيم، مجال را از دست
دادهايم و قابل تدارك و جبران نيست.
فرصت زمانى و فاصله ميان خطاى ديگرى و
عقوبت ما، زمينه را براى عفو و گذشت باقى مىگذارد.
اگر بخشوديم، پاداش و ثواب اهل عفو را
خواهيم داشت و رضاى خالق رحمان ر.
از خداوند بياموزيم، كه آن قدر در
عقوبت تأخير مىكند و مهلت مىكند، كه گويا گناهى سرنزده و جرمى واقع نشده است.
وقتى جاى عفو باقى است، چه شتابى براى
مجازات؟
داد و ستد با زمان
امام على علیه السلام فرمود:
إِنَّ اللَّيلَ وَالنَّهارَ يَعْمَلانِ
فيكَ
فَاعْمَلْ فيهِما وَ يَأخُذانِ مِنْكَ
فَخُذْ مِنْهُم.
شب و روز در تو عمل مىكنند، تو هم در
شب و روز عمل كن، و از تو مىگيرند، پس تو هم از آنها بگير.
غررالحكم ج2 ص667
× × ×
گذشت زمان، دنيا را كهنه، عمرها را
كوتاه و انسانها را پير مىكند.
هر كس به نوعى مشمول مرور زمان و
تأثيراتِ گذشتِ عمر و سپرى شدن شب و روز است.
در واقع، ما به نوعى در حال دادوستد با
زمان هستيم.
زمان، پيوسته عمر و فرصت و جوانى و
شادابى و قواى جسمى را از ما مىگيرد. ولى چه مىدهد؟ اگر ما هوشيار نباشيم، چيزى
به ما نمىدهد. ولى اگر متوجه و بيدار باشيم، در مقابل سرمايهاى كه مىدهيم، چيزى
دريافت مىكنيم.
دريغ است كه ما عمر بدهيم، ولى
سعادت نگيريم!
جوانى را بدهيم، ولى دانش و تجربه
نيندوزيم.
قواى جسمى و توانايىهاى فكرى و بدنى
ما صرف شود، ولى براى آتيه خويش، كاميابى را ذخيره نسازيم.
ما، پيوسته رو به كاهشيم، مثل شمعى كه
مىسوزد، مثل يخى كه آب مىشود، مثل آبى كه به زمين فرو مىرود يا تبخير مىگردد.
اين، كار و عمل و تأثيرگذارى شب و روز
درماست.
ما چه تأثيرى در شب و روز و زمان
مىگذاريم؟
آيا آنچه روزگار از ما مىگيرد، در
مقابل ما هم چيزى مىگيريم؟
اگر از اين بازار و از اين داد و
ستد، تهيدست بازگرديم، زيانكاريم.