هنرِ گوش دادن
امام على علیه السلام فرمود:
عَوِّدْ أُذُنَكَ حُسْنَ الإِسْتِماعِ
وَلاتُصْغِ إِلى مالا يَزيدُ
فىصَلاحِكَ.
گوش خود را به خوب گوش دادن عادت بده
و به چيزى كه در صلاح و خير تو افزايشى نمىدهد، گوش فرا مده.
غررالحكم ج4 ص329
× × ×
گوش
دادن و سخن گفتن، نوعى ايجاد رابطه با ديگران است.
هر يك از اين دو را نيز آداب و رسومى
است.
وقتى شما با كسى صحبت مىكنيد، دوست
داريد به سخنان شمإ؛ممپر)) كاملاً توجه كند. اگر خوب گوش نكند، يا حواسش پرت باشد،
يا ميان كلامتان بپرد، يا اشتياقى به شنيدن حرفهايتان نشان ندهد، آن را حمل بر
بىاعتنايى مىكنيد و از او و رفتارش مىرنجيد.
عين همين حالت را، او نيز هنگامى كه
شما به سخنانش بىتوجهى نشان دهيد، خواهد داشت.
پس، خوب گوش دادن، هم نوعى ادب
اجتماعى است، هم هنرى است كه برخى فاقد آنند.
به علاوه، فهميدن درس، دريافتن مطلب،
شناخت حقيقت، ادراك و فهم اخبار و... همه در گرو حُسنِاستماع است، يعنى همان خوب
گوش دادن!
از سوى ديگر، امواج صوتى گاهى هم
حرفهاى باطل، دروغ، لاف و گزاف، بيهوده و بىريشه به گوشها مىرسانند.
نبايد گوش به هر حرفى سپرد،
همچنان كه نبايد به هر كلامى دل داد.
محور و مبناى گوش دادنها بايد صلاح
و آموزندگى باشد، چرا كه دل و درون ما از همين رهگذر نقش صلاح يا فساد را
مىپذيرد و الهى يا شيطانى مىشود.
درجايى بايد خوب گوش داد و در جايى هم
اصلاً نبايد گوش داد. حيف از گوش كه شنونده بعضى صحبتهاى بىثمر و بلكه داراى ضرر
باشد.
آيا اين جاها را مىشناسيم؟!
دين، خرج دنيا؟
امام على علیه السلام فرمود:
مِنَ الشِّقاءِ أَنْ يَصُونَ الْمَرْءُ
دُنياهُ بِدينِهِ.
از شقاوت و بدبختى است كه انسان، دنياى
خود را با (خرج كردن) دينش حفظ كند.
غررالحكم ح6 ص27
× × ×
گاهى دنيا يا دين انسان در معرض،
خطر قرار مىگيرد.
حفظ دنيا و پاسدارى از دين، هر دو
وظيفه است ولى... در شرايطى كه بايد يكى فداى ديگرى شود و با خرج كردن يكى، ديگرى
را از زوال و ضربه مصون ساخت، كدام يك مهمتر و حفاظت آن لازمتر است؟
هميشه چيز كمتر و بىارزشتر را فدا
مىكنيم، تا آنچه ارزشمندتر است بماند. حتى وقتى جان خويش را فدا مىكنيم، بايد
فداى چيزى كنيم كه از جان ما و خودما با ارزشتر و مقدستر باشد، مثل دين و خدا و
شرافت و حق.
اگر به خاطر حفظ رياست، به دست آوردن
مقام، كسب ثروت و رفع مشكل ادارى، دست به خيانت و دروغ بزنيم، يا سراغ راههاى
نامشروع درآمد برويم، يا رشوه بدهيم و بگيريم، يا دروغ بگوييم، يا سوءاستفاده از
موقعيت شغلى و ادارى خويش كنيم، يا وظايف دينى خويش را ترك كنيم. همه اين موارد،
نوعى خرج كردن دين براى رسيدن به دنيا است.
چه شقاوتى بالاتر از اين كه كسى از
دين خويش بگذرد، تا به دنيا برسد؟
بدتر از آن، جايى است كه از دين خود
براى دنياى ديگرى دست بردارد!...
گذشتن از دين هم، فقط كافر شدن و دست
از اسلام كشيدن نيست. كسى كه براى پولدار شدن از حرام چشم نمىپوشد و براى
استخدام شدن، دروغ مىگويد و براى كوبيدن ديگرى از حربه تهمت و شايعه سازى،
استفاده مىكند، به همين مقدار، دين خود را فروخته و خرج كرده است.
بايد از دنيا گذشت، تا دين مصون
بماند، نه كه دين را خرج دنيا كرد.
و اين امتحانى است دشوار!...
بدترين مردم
امام على علیه السلام فرمود:
شَرُّ النَّاسِ مَنْ لايُرْجى خَيْرُهُ
وَلا يُؤمَنُ شَرُّهُ.
بدترين مردم كسى است كه نه اميدى به
خير اوست و نه آسايش و امنيتى از شر او.
غررالحكم ج4 ص175
× × ×
برخى از مردم، گرفتار درد بىدردى
مىشوند.
ديگر برايشان فرقى نمىكند كه مردم در
چه وضع و حالى باشند، در راحت يا رنج، در رفاه يا گرفتارى.
خدا نكند كه كسى گرفتار اينگونه
احساسْ مردگى شود كه نتيجهاش مسخ هويت انسانى است و به تعبير حضرت امير علیه
السلام ، بدترين مردم!
شاعر گفته است:
آرزو دارم اگر گلنيستم، خارى نباشم
بار برداراَر زدوشى نيستم، بارى نباشم
گر نگشتم دوست با صاحبدلى، دشمن نگردم
بوستان بهر خليلاَر نيستم، نارى نباشم
راستى، مگرنه اين كه سعادت جامعه، در
گرو نوعدوستى و همدلى و نيكوكارى است؟
براى تحقق اين هدف، يكى از اين دو كار،
بايسته است:
سود رساندن، به مردم، پرهيز از
آسيبرسانى.
اگر كسى را شايستگى و توفيق كمك و يارى
رساندن و بازو بودن و عصاى دست گشتن نيست، دستكم مىتواند از آزار بپرهيزد و
ديگران از شر او ايمن باشند.
اگر نه به خير كسى اميدى بود و نه از
شر او ايمنى، او بدترين انسانهاست كه غاصبانه نفس مىكشد و ننگ بشريت است.
به قول شاعر: مرا به خير تو اميد نيست،
شر مَرَسان.
بعضىها از درخت بىميوه هم
بىخاصيتترند و در غفلت بهسر مىبرند. چه بسا اشخاصى كه تنها با صداى كلنگ
گوركن، از خواب بيدار مىشوند..
اگر خوبترين نيستيم، لااقل بدترين
نباشيم.
حق شناسى
امام على علیه السلام فرمود:
أَكْرِمْ ضَيْفَكَ وَإِنْ كانَ حَقيرًا
وَ قُمْ مِنْ مَجْلِسِكَ ِلأَبيكَ و
مُعَلِّمِكَ وَ إِنْ كُنْتَ أَمير.
مهمان خود را اكرام كن، هر چند حقير
باشد، و در مقابل پدر و معلم خود به ادب برخيز، هر چند اميرباشى!
غررالحكم ج2 ص191
× × ×
رعايت ادب، در مقابل مهمان و معلم و
پدر، هر چند هر كدام جلوهاى خاص دارد، اما در هر سه مورد نشانه انسانيت است.
نه مهماندارى بايد سبب كبر و عجب و
غرور گردد و ميزبان را به تفاخر و مباهات بكشد،
نه فرمان روايى بايد انسان را از
مراعات وظيفه تواضع و خاكسارى نسبت به پدر و معلم غافل سازد.
اكرام و احترام نسبت به مهمان، يك
وظيفه و ادب است، هر چند كه از نظر مال، مقام، موقعيت، سن و سال، كوچك و حقير باشد
و مهمان بزرگتر و با جلالتر.
به پاى پدر و معلم از جا برخاستن نيز،
نشانه ديگرى از تواضع و حقشناسى است. هر چند كه اين فرزند يا شاگرد، به مقام
امارت و زمامدارى رسيده باشد.
اهميت كار نيز در همين است، تا موقعيت
و رياست، مانع انجام وظيفه و رعايت ادب نسبت به صاحبان حق نگردد و مقام و منصب،
آدمى را كور و كر نسازد.
وقتى امير باشى و پدر و معلم را از
ياد نبرى،
و آنگاه كه مهمانت حقير باشد و بازهم
اداى حق كنى و احترام و اكرام را ترك نكنى، به كمال رسيدهاى.
اينها، دليل عظمت روح، خودساختگى
معنوى، رهايى از غرور دنيا، شناختن حق و اداى حق است.
كمال همنشين
امام على علیه السلام فرمود:
خَيْرُ الإِختِيارِ صُحْبَةُ الأَخيارِ.
بهترين گزينش، همنشينى با نيكان است.
غررالحكم ج3 ص421
× × ×
هيچ كس نيست كه از مصاحبت و معاشرت و
همدمى، اثر نپذيرد،
چه اثر نيك و شايسته، چه اثر منفى و
ناپسند.
انسان همانطور كه تأثيرگذار است،
تأثيرپذير نيز مىباشد، در همه سطوح و در همه زمينهها. حتى گرايشهاى سياسى
افراد، گاهى تحت تأثير كسانى است كه با آنان بيشترين تماس، رفت و آمد و معاشرت
دارند و خيلىها خط سياسى خودشان را از دوستان و همنشينان مىگيرند.
با اين حساب، بايد در دوستان و معاشران
به بهْ گزينى پرداخت و با نيكان و اخيار همنشينى كرد.
اين مصاحبتها، خواسته و ناخواسته، در
فكر و اخلاق و عمل انسان تأثير مىگذارد.
باد و نسيم، اگر از مزبلهها، مردابها،
لجنزارها و مردارهاى عفن بگذرد، بوى گند و تعفن با خود مىآورد و اگر بر بوستان و
گلزار عبور كند، عطرِ دلانگيز با خود مىآورد.
مهم آن است كه باد، همنشين چه منطقهاى
باشد و نسيم، از كدام كوى و ديار بگذرد!
شعر سعدى درباره همنشينى گِل با
گُل اشاره به همين حقيقت است.
كمال همنشين در من اثر كرد
وگرنه من همان خاكم كه هستم
دقت در دوستان خود و دوستان و معاشران
فرزندانمان، تضمين كننده سلامت اخلاق و روان و انديشه آنان است و بىدقتى، پشيمانى
به بار مىآورد.
اطمينان به اين كه ما يا فرزندانمان
ضربه ناپذيريم، نوعى غرور و غفلت جاهلانه است.
همنشينهايمان را دستكم نگيريم!...
.
عوارض بدگمانى
امام على علیه السلام فرمود:
شَرُّ النَّاسِ مَنْ لا يَثِقُ
بِأَحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ
وَلا يَثِقُ بِهِ أَحَدٌ لِسُوءِ
فِعْلِهِ.
بدترين مردم كسى است كه به خاطر
بدگمانى خود، به هيچ كس اطمينان نمىكند، و هيچ كس هم به خاطر بدرفتارى او، به وى
اطمينان نمىكند.
غررالحكم ج4 ص178
× × ×
سرمايه اعتماد، برترين دارايى فرد و
جامعه است.
افراد بدبين، از اين سرمايه محرومند و
چه فقرى بالاتر از اين؟
سوءظن
سبب مىشود كه هر سخن، هر كار و هر رفتارى از سوى ديگران را بر بدترين وجهش حمل
كنيم و محمل خوب و مثبتى براى آنها نيابيم.
از نگاه فرد بدگمان، همه دروغ مىگويند
و ريا مىكنند و صداقت ندارند و در فكر فريباند. پس، به سخن هيچ كس نمىتوان
اعتماد كرد و به قول و قرار هيچ كس نمىتوان دل بست.
اين ديدگاه، چه جهنمى براى بدبينان
پديد مىآورد!
نتيجه اين سوءظن و بىاعتمادى به همه،
آن مىشود كه خود او هم از چشم و دل ديگران مىافتد و ديگران هم به او بىاعتماد و
بىاعتقاد مىشوند و اين پيامد، تلختر و دشوارتر از اولى است.
حسن
ظن، رفتار ما را با ديگران در بسترى سالم، مطلوب و پراميد قرار مىدهد.
ولى سوءظن، اين رفتار را نسنجيده، مغرورانه، خودخواهانه و تحقيرآميز مىسازد و در
نتيجه، ديگران را از دست مىدهد.
به ديگران اطمينان نداشتن و مورد
اعتماد ديگران نبودن، موجب گسستن همه پيوندهاى اجتماعى و سست شدن رابطهها مىگردد.
ريشه آن هم چيزى جز سوءظن نيست.
پس، اين كه مولا، بدبينان را بدترين
مردم مىشمارد، با اين عوارض و آفات، امرى روشن است.
بد بين نباشيم، تا به ما با چشم بدبينى
ننگرند.
سخن و سكوت
امام على علیه السلام فرمود:
صَمْتٌ يَكْسُوكَ الْكَرامَةَ
خَيْرٌ مِن قَوْلٍ يَكْسِبُكَ
النَّدامَةَ.
سكوتى كه تو را جامه كرامت و بزرگوارى
بپوشاند، بهتر از سخنى است كه برايت پشيمانى آورد.
غررالحكم ج4 ص213
× × ×
در اين كه كجا بايد سكوت كرد و كجا
بايد سخن گفت، رهنمودهاى ارزشمندى در تعاليم دينى ما وجود دارند.
گرفتارىهايى كه از راه زبان و گفتار
پيش مىآيند، بسيارند.
حتى گاهى در كلام حكيمانه بزرگان بيان
شده كه: اگر كلام تو نقره باشد، سكوت، طلاست.
روشن است كه شناختن جى سخن و سكوت و
موقعيت مناسب تكلم و خاموشى بسيار مهم است. خردمندى افراد هم در همينجاها شناخته
مىشود.
بىخردان هم معمولاً چوب حرفهاى بيجا و
تكلم نسنجيده خود را مىخورند و ندامت پس از گفتن هم بىثمر است.
گاهى سلامت و عافيت و آبرو و مكانت، در
حفظ زبان و مراعات سكوت است. مگر همه جا بايد حرف زد؟ مگر هر حرف را بايد گفت؟ مگر
سخن را به هر كس بايد گفت؟
گرچه حرف خوب، بسيار قيمتى است،
ولى... سكوتى كه مايه حفظ شأن و آبرو شود و بهانه به دست مخالف ندهد و سوژه تفرقه
نيافريند، كم ارزشتر از آن حرف خوب نيست.
سخنان نسنجيده، پشيمانى مىآورد.
وقتى هم كلام از دهان برآمد، قابل
كنترل نيست. بايد پيش از سخن گفتن، از آن محافظت كرد.
پس، خوشا سكوت كرامت بخش.
و... بدا سخن ندامت آور!
دشمن ضعيف
امام على علیه السلام فرمود:
لا تَسْتَصْغِرَنَّ عَدُوّاً وَإِنْ
ضَعُفَ.
هيچ دشمنى را كوچك مشمار، اگر چه
ناتوان باشد!
غررالحكم ج6 ص273
× × ×
بعضى چيزهاست كه اندك آن هم بسيار و
ضعيف آن هم قوى است و بايد هشيار و مراقب بود.
دشمن،
يكى از اينهاست.
كسى كه مغرورانه، قدرت دشمن را به حساب
نياورد و تنها به توان و عِدّه وعُدّه خويش نگاه كند، از جايى كه حسابش را نمىكند
ضربه مىخورد.
دانى كه چه گفت زال با رستم گرد؟
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
دشمن تا دشمن است، دست از عداوت
برنمىدارد و پيوسته در فكر ضربه زدن است، وگرنه دشمن نخواهد بود. وقتى نشانههاى
توطئه) از سوى دشمنان آشكار است، سادگى است كه آن را توهّم توطئه پنداريم و
آسوده خاطر بخوابيم.
دشمن شناسى، رسالت مهم يك جامعه
انقلابى است.
شناخت دشمن، براى يك فرد هم مهم و
ضرورى است، چه دشمن آشكار چه پنهان، چه برون مرزى چه درون مرزى، چه خانگى چه
بيرونى، چه معروف به دشمنى چه ناشناخته و مرموز.
كسى كه دشمن ناتوان را، ناچيز بشمارد،
گرفتار غفلت مىشود و غرور هم او را غافلتر مىسازد.
و چه گذرگاه و رخنه نفوذى مناسبتر
براى دشمن، از غفلت؟
گاهى دشمن نيرومند و مكار است، ما
ناتوان و سادهاش مىانگاريم. گاهى هم براستى ضعيف است، اما به هر حال، دشمن است.
از دشمن، چه انتظارى است جز دشمنى؟
رمز دوام دوستى
امام على علیه السلام فرمود:
بِحُسْنِ الْعِشْرَةِ تَدُومُ
الْمَوَدَّةُ.
با معاشرت نيكو دوستى دوام مىيابد.
غررالحكم ج3 ص201
× × ×
هر رشتهاى را چيزى ممكن است پاره كند.
رشته مودت و دوستى گرچه استوار و محكم
است، ولى مصون از آفت و گسستن نيست.
هنر معاشرت خوب، تقويت كننده اين
ارتباط است.
بعضىها روش رفتار شايسته با ديگران را
نمىدانند، حسد مىورزند، غيبت مىكنند، شوخى بيجا مىكنند، طعنه و نيش مىزنند،
تحقير و توهين مىكنند، رفتارى از روى بىاعتنايى و كبر دارند، سرسخت و لجوج و يك
دندهاند، گذشت ندارند.
اينها همه عوامل گسستن دوستى است.
هر يك از اينها به تنهايى هم گاهى
رفاقتى را برهم مىزند و دوستى را از دست ما مىگيرد.
اما در عوض، داشتن اخلاق خوب و معاشرت
نيكو، دلها را مجذوب ما مىسازد.
گشادهرويى، كمند محبت انسانهاست. حسن
خلق، بذرى است كه كبوتر دلها را در دام محبت مىافكند. خندهرويى و بخشندگى و گذشت
و ايثار، محبوبيتآور است.
اگر مىخواهيد دوستيهايتان دوام يابد و
دوستان خوبتان را از دست ندهيد، به توصيه حضرت امير علیه السلام
عمل كنيد، يعنى معاشرت شايسته و خوب!
آزردن ديگران، رفتارى ناپسند است و
خدمت به ديگران نمونهاى از اخلاق خوب است.
با رشته خوشرفتارى، دوستيها را
بادوامتر كنيم!
خلوص و خودشناسى
امام على علیه السلام فرمود:
اَلْكَيِّسُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ
وَأَخْلَصَ أَعْمالَهُ.
هوشمند، كسى است كه خود را بشناسد و
اعمالش را خالص سازد.
غررالحكم ج1 ص297
× × ×
خودشناسى
ريشه همه سعادتهاى بشرى است.
كسى كه خود را، استعدادهايش را، كرامت
و ارزش وجودى خود را، هدف از خلقتش را، نتيجه اعمالش را و... نشناسد، چگونه
مىتواند گامهايى در مسير آن سعادت بردارد؟
تباهى و شقاوت و ضايع شدن، فرجام كسانى
است كه به خودشناسى اهميت نمىدهند و غافلانه زيست مىكنند و خاسرانه رخت از جهان
برمىبندند.
از سوى ديگر، سعادت اخروىِ انسان در
گرو عملهاى دنيوى اوست.
در بازار آخرت، آنچه از انسان مىخرند،
عمل صالح و خالص است.
ري،
موريانهاى است كه اعمال را مىخورد و بى آنكه انسان بفهمد آنها را نابود مىسازد.
كسى كه يك عمر كار كند و عبادت نمايد،
اما نيت او خراب باشد و در انگيزهاش اخلاص نباشد، در هنگامه حسابرسى، تهيدست و
زيان ديده است.
پس، هوشمند كيست؟
طبق اين كلام علوى، كياست و هوشمندى در
آن است كه انسان هم خود را بشناسد و هم به اخلاص در عمل و پاكسازى نيت و انگيزه
بپردازد و اينگونه خويشتن را بيمه كند.
در غير اين صورت، انسان باخته است!
هوشمند، مىكوشد كه نبازد، نه خود را،
نه سرمايهاش را، و نه آيندهاش ر.
و... راه آن خودشناسى و اخلاص است.
خودپسندان تنها
امام على علیه السلام فرمود:
لا وَحْشَةَ أَوْحَشُ مِنَ العُجْبِ.
هيچ وحشت و تنهايى، وحشتآورتر از
خودپسندى نيست!
غررالحكم ج6 ص380
× × ×
وحشت و ترس، جايى است كه انسان همدمى
نداشته باشد.
داشتن انيس و همدم، مايه قوت قلب و
جرأت و اميدوارى است.
كسى مىتواند با ديگران انس بگيرد كه
از خود رها شده باشد.
از
خود رستن، يعنى ديگران را هم قبول داشتن، براى ديگران هم شخصيت قائل شدن و حرمت
نهادن به افراد.
خودپسندى،
زمينه حضور ديگران را در قلمرو زندگى انسان از بين مىبرد.
خودخواه، فقط خود را قبول دارد.
خود پسند، فقط خويشتن را انسان
مىشمارد.
شما نيز، از كسى كه چنين خصلتى دارد
گريزانيد و از او خوشتان نمىآيد.
نتيجه آنكه: انسانهاى گرفتار عجب و
خودپسندى، نه روحيه انس گرفتن و دوست شدن و صميميت با ديگران را دارند، و نه ديگران
به خاطر اين صفت ناپسند، مايل به دوستى با آنانند. پس ايشان تنها و بىهمدم
مىمانند.
خودپسندى، انسان را در جمع انسانها هم
تنها مىگذارد و به غربتى تلخ و جانكاه مىكشاند.
خودپسند، در كنار ديگران هم كه باشد،
چون همدمى ندارد، تنهاست و اين تنهايى چه وحشت انگيز و جانفرساست!
رهايى از اين روحيه شوم، رشته محبتهاى
ديگران را نسبت به انسان استوارتر مىسازد.
قبول داشتن ديگران و حرمت نهادن و
احترام كردن، براى انسان همدم و مونس مىآفريند!