آيين جوانمردى
امام على علیه السلام فرمود:
نِظامُ الفُتُوَّةِ إِحْتِمالُ
عَثَراتِ الإخْوانِ وَحُسْنُ تَعَهُّدِ الجيرانِ.
نظام و آيين جوانمردى، عبارت است از:
تحمّل لغزشهاى برادران و رسيدگىِ شايسته به همسايگان.
غررالحكم ج6 ص185
× × ×
هيچ كس نيست كه از جوانمردى خوشش
نيايد و ادّعاى مروّت و مردانگى داشته باشد،
ولى... اين خصلت شايسته، در عمل تجلّى
مىيابد نه در ادّع.
جوانمردان را با روحيّاتِ والا و
خصلتهاى ستوده مىشناسند، نه با شعارهاى جذّاب.
عرصه بروز فتوّت، اجتماع است و ارتباط
و معاشرت با ديگران.
كسى كه به خاطر روحيّه حقير و ظرفيّت
اندكش، حاضر به گذشت نباشد و پيوسته لغزشهاى ديگران را در نظر داشته باشد، از
مردانگى به دور است.
كسى كه از همسايهها بى خبر باشد و در
غم و شادى شريكشان نشود و در همسايگى، حقّ رفاقت و همجوارى را مراعات نكند، آيين
فتّوت در او نيست.
مدّعيان مردانگى، بايد روحيّهاى كريم
و با گذشت و عاطفه داشته باشند، تا ديگران در سايه عطوفتشان و از رهگذر كرامت و
بزرگوارى شان، احساس شخصيّت و امنّيت و آرامش كنند.
هيچ كس بى خطا و لغزش نيست.
خطا پذيرى، خطا پوشى، عذر پذيرى و چشم
پوشى، از نشانههاى جوانمردان است.
فتوّت
را در عمل نشان دهيم، نه در ادّعا!
آدمها عوض مىشوند!
امام على علیه السلام فرمود:
أَلْمَرْءُ يَتَغَيَّرُ فىثَلاثٍ:
أَلْقُرْبُ مِنْ المُلُوكِ
وَالْوِلاياتِ وَالْغِن.
انسان در سه مورد عوض مىشود و تغيير
مىيابد:
1-
نزديك شدن به پادشاهان 2- حكومت ورياست يافتن 3-ثروتمندى.
غررالحكم ج2 ص146
× × ×
انسان، با همه ادعاهايش، خيلى ضعيف است.
با يك غوره سردىاش مىشود و با يك
كشمش، گرمىاش.
داستان برخوردارى انسان از مال و منال
و جاه و رياست و ثروت، از همين قبيل است.
وقتى روح، كوچك باشد و ظرفيت آدمى
اندك، خيلى زود تحت تأثير جلوههاى مادى قرار مىگيرد و خود را مىبازد. خود
باختگى، آفت نام و مقام است.
تقرب يافتن به دربارها و حاكمان و
رؤسا، براى بعضى غرورآور است.
رسيدن به پست و مقام و ميز و عنوان،
برخى را از خودشان هم بيگانه مىسازد، تا چه رسد به مردم و محرومان.
ثروت و تمكن هم براى بعضى سرمستى
مىآورد.
اگر كسى به اينگونه جاه و جلال و مكنت
و موقعيت رسيد و خود را نباخت، فرد خودساخته و نيرومندى است.
و كسى كه با ميز رياست و عنوان وكالت و
وزارت و معاونت و مشاورت و... همان شخصى نماند كه بود، بلكه عوض شد و اخلاق و
برخوردش تغيير يافت، انسان ضعيف و حقيرى است، هر چند خود را بزرگ ببيند و ادعاهاى
بزرگتر داشته باشد.
قوى كسى است كه در حال رياست و توانگرى
و مقام هم خويش را نبازد!
اظهار فقر يا غنا؟
امام على
علیه السلام فرمود:
إِظهارُ الغِنى مِنَ الشُّكْرِ.
اظهار بىنيازى (و آشكار ساختن نعمت)
نوعى از سپاس است.
غررالحكم ج1 ص297
× × ×
بعضىها عادت دارند هميشه از مشكلات،
نيازها، گرفتارىها و غم و غصههاى خود حرف بزنند و كمبودهايشان را مطرح كنند و
هميشه بنالند و زارى كنند.
گويا هيچ نعمتى ندارند و هيچ روزنهاى
از خير و نعمت به رويشان باز نشده است.
زهى بىانصافى!
اين همه برخوردارى از نعمتهاى بىشمار
پيدا و پنهان خدا، ولى پيوسته دم از فقر زدن، شايسته انسانهاى شكور و حقشناس نيست.
در احاديث آمده است كه وقتى خداوند،
نعمتى به بندهاى مىدهد، دوست دارد كه آثار آن را در او و عملها و اظهاراتش ببيند.
كسى كه دارد ولى بهره نمىبرد،
نمىخورد، نمىپوشد، اظهار نمىكند، بلكه آن را كتمان نيز مىكند، پرده بر نعمتهاى
الهى كشيده و اين نوعى ناسپاسى و كفران نعمت است.
اگر كسى متمكن و ثروتمند است، نبايد
مثل بخيلان و فقيران و تهيدستان خود را وانمود كند و خسّت نفس نشان دهد.
اظهار توانگرى، به نوعى شكر نعمت و
برخوردارى به شمار مىآيد،
البته، تا حدى كه به تكبر، تفاخر و
خودبرتربينى و تحقير ديگران نيانجامد!
غصه بر چه؟
امام على
علیه السلام فرمود:
لا تُشْعِرْ قَلبَكَ الْهَمَّ عَلى
مافاتَ، فَيَشْغَلُكَ عَمَّا هُوَ آتٍ
دلت را براندوه آنچه از دست رفته و
گذشته، مشغول نساز، كه تو را از آنچه خواهد آمد، غافل ساخته و باز مىدارد.
غررالحكم ج6 ص345
× × ×
گاهى گذشته، مىتواند چراغ آينده
باشد.
اين در جايى است كه از گذشته براى
آينده عبرت و تجربه بيندوزيم و به كار بنديم.
ولى غصه بر آنچه گذشته است، ذهن و دل
ما را گاهى چنان مشغول مىسازد كه از آيندهنگرى باز مىمانيم.
عمرى كه گذشت و جوانى كه سپرى شد و
سرمايهاى كه سوخت، ديگر بازگشتنى نيست. پس نبايد غم بيهوده براى آن داشت.
بايد آينده را ديد و به آن انديشيد،
تا آن هم مثل گذشته نسوزد و دود نشود.
نه در اندوه گذشته بايد زيست، نه در
رؤياهاى خيالى آينده.
بايد واقعيت را شناخت و امروز براى
فردا فكر و تدبير كرد، نه صرفاً خيالپرورى و آرزوهاى دور و دراز و دست نايافتنى.
غصه بر آنچه از دست رفته، آب گذشته را
به جوى باز نمىگرداند.
فرصتهايى كه در پيش داريم، مثل آبهايى
است كه در آينده به جوى عمر سرازير خواهد شد.
بايد از هدر رفتن و تباه شدن آن
جلوگيرى كرد و با نظم و تدبير از آن كار كشيد و بهره برد.
گاهى غصه برگذشته، ما را از فكر به
آينده هم باز مىدارد. هشيار باشيم كه آينده ما هم به سرنوشت ديروزمان گرفتار نشود
.
ترك عادت
امام على علیه السلام فرمود:
أَلفَضيلَةُ غَلَبَةُ العادَةِ
فضيلت، غلبه بر عادت است
غررالحكم ج1 ص97
× × ×
نيروى مهمّ و سرنوشتسازى كه به نام
اراده در انسان است، عامل برترى و امتياز او به شمار مىرود.
اسارت
زشت و تلخ است. هر چند اسير شدن در دست يك عادت
باشد.
آنچه انسان را از اين اسارت، آزاد
مىسازد، همين بهرهگيرى از موهبت و نعمت الهى اراده و عزم است.
هر چند ترك عادت، بسيار دشوار است، ولى
شدنى است.
همين كه مىشود يك عادت را ترك كرد،
راه رشد و فلاح را به انسان نشان مىدهد.
نبايد تسليم فرهنگ نمىشود شد.
و نبايد براى ترك عادتهاى ناپسند،
نمىتوانم گفت.
آنان كه گرفتار اعتياد به سيگار، مواد
مخدر، چشمچرانى، غيبت، دروغ، پرخورى و... هستند، چنين نيست كه اين نقطه ضعفها به
عنوان يك اصل تغيير ناپذير بر پيشانى و در دفتر تقدير و سرنوشت آنان نوشته شده
باشد و نتوانند از چنگ آنها رها شوند.
مهم، خواستن است.
از قديم هم گفتهاند: خواستن توانستن است.
به هر حال، تن دادن به خواستههاى نفس
و حركت در مسير عادتها و اعتيادها بىهنرى است.
هنر و فضيلت آن است كه انسان بر عادت
خويش غلبه كند.
مهار خشم و شهوت
امام على علیه السلام فرمود:
أَعْظَمُ النَّاسِ سُلطاناً عَلى
نَفْسِهِ
مَنْ قَمَعَ غَضَبَهُ وَأَماتَ
شَهْوَتَهُ
تواناترين مردم بر تسلط بر خويشتن، كسى
است كه خشم خود را سركوب كند و شهوت خود را بميراند.
غررالحكم ج2 ص451
× × ×
خشم
و شهوت، از قوىترين نيروها و غريزههاى نهفته در وجود انسان است.
بدون غضب، قدرت دفاعى نخواهد بود و
بدون شهوت، نسل بشر تداوم نخواهد يافت.
حكمت خداوندى براساس اهداف و
ضرورتهايى اين دو قوه غضبيّه و شهويّه را قرار داده است، اما... مهم، نحوه به
كارگيرى اينهاست.
كنترل اين دو غريزه و در اختيار بودن
آنها، ارزش آفرين است.
برعكس، رها و لجام گسيخته بودن آنها،
شرّآفرين و رسوا كننده است.
طغيان غضب و شهوت، عقل را زندانى
مىكند و كارهاى انسان به جاى عقلانى بودن، نفسانى مىشود.
در لحظه عصبانيت و خشم، اغلب تصميمها
نسنجيده و نابخردانه است.
شهوت و غريزه جنسى هم، گاهى چشم عقل
را مىبندد و انسان را از ديدن حقيقت و مصلحت و آينده و آبرو، باز مىدارد.
كسى كه خشم را مهار كند و شهوت را
كنترل نمايد، از قوىترين افراد است.
قوىترين انسان، كسى است كه بر خودش
مسلّط باشد، يعنى خويشتندارى در هنگام غضب و شهوت!
خانه خرابى
امام على
علیه السلام فرمود:
أَلْحَجَرُ الغَصْبُ فِى الدَّارِ
رَهْنٌ عَلى خَرابِها
سنگ غصبى در خانه، گرو و ضامن ويرانى
آن خانه است.
غررالحكم ج2 ص50
× × ×
زندگى اگر به حرام آلوده شود، از صفا
و معنويت تهى مىشود و رنگ گناه به خود مىگيرد.
تصرف نامشروع در مال ديگرى غصب است.
خانهاى كه با پول حرام و امكانات
ناپاك و اموال و ابزار و مصالح و امكاناتى كه از راه غصب فراهم شده و حق ديگران در
آنهاست، ساخته شود براى صاحب خانه سعادت كه نمىآورد هيچ، او را خانه خراب هم
مىسازد.
حتى اگر يك سنگ و آجر، يك تيرآهن و يك
كيسه سيمان، از اموال غصبى در ساختمان خانه به كار رود، آينده و سعادت و فلاح
صاحبخانه را خدشهدار مىسازد.
يعنى مسأله حلال و حرام، تا اين
اندازه مهم است، حتى در باره يك سنگ و آجر آن هم بايد پاسخگو بود.
وقتى نمازخواندن، وضو گرفتن، غسل كردن
و سكونت داشتن در جايى كه حق ديگرى به آن تعلق گرفته است، باطل و حرام است، اين چه
چيزى جز خانه خرابى است؟
آيا مىتوان با عبادت در محل غصبى و با
لباسى كه از مال حرام تهيه شده، به خدا نزديك شد؟
حرام، آتشى است هستى سوز،
نگذاريم وارد زندگىهايمان شود و آن را
تباه كند.
خواب و سراب دنيا
امام على علیه السلام فرمود:
ألدُّنيا حُلمٌ وَالإِغتِرارُ بِها
نَدَمٌ.
دنيا خواب است و مغرور شدن به آن، مايه
پشيمانى است.
غررالحكم ج1 ص364
× × ×
رؤياهاى شيرين، گرچه لذتى موقت، آن هم
در خواب براى انسان دارد، ولى در عالم واقع، هيچ يك از آن صحنههاى رؤيايى و
مناظر خيالانگيز و خوشيهاى دلنواز، وجود ندارد.
دنيا در نگاه عارفان، مثل همين
رؤيست.
واقعيت و حيات برتر، در پس ديوار اين
دنيا نهفته است.
به تعبير قرآن كريم، سراى زندگى و
حيات، آخرت است.
گرچه دنيا جاذبهها و لذتهايى دارد و
خيليها در پى همان هايند، ولى لذت ابدى و نعمت پايدار و كاميابى اصلى در آن دنياست
كه نه شادىِ آن آميخته به غم است، نه حيات آن درگير با مرگ و نه نعمتهاى آن رو به
كاهش و زوال.
در مقايسه دنيا و آخرت، درمىيابيم كه
دنيا خوابى بيش نيست.
حال دنيا را بپرسيدم من از فرزانهاى
گفت يا آب است، يا خواب است، يا افسانهاى
فريب خورده كسى است كه در سايه موقت،
جايگاه استراحت ابدى بسازد و بر موج ناپايدار و آب دريا نقش زند و تصوير كشد.
آنكه به اين دنيا دل مىبندد و مغرور
مىشود، جز ندامت هيچ بهرهاى نخواهد داشت.
مرگ،
سحرگاهى است كه ما را از خواب دنيا بيدار مىكند و خمار شب را از سر مىپراند.
دريغ آنكه پس از عمرى زيستن، انسان
دريابد كه در خواب بوده و در پى سراب دويده است.
فرجام فتنه انگيزان
امام على علیه السلام فرمود:
مَن شَبَّ نارَ الفِتنَةِ كانَ وَقُوداً لَه
هركس آتش فتنه را برافروزد، خودش هيزم
و آتشگيره آن خواهد بود.
غررالحكم ج5 ص458
× × ×
برخى كارها، نتايج و پيامدهايى فورى
دارد كه در همين دنيا به افراد برمىگردد.
فتنه
هم يكى از آنهاست.
ايجاد هرج و مرج و آشوب و بلوا، محيط
را بر همه تباه و نامناسب مىسازد. خود فتنه انگيز هم در آتشى كه برمىافروزد،
مىسوزد.
هر آتشى، با هيزم و سوختى برافروختهتر
مىشود. هيزمى كه شعلههاى فتنه را برافروختهتر مىسازد، خود فتنهگر است.
حادثهآفرينان و بلواسازان، مىپندارند
مىتوانند فتنهها را برانگيزند و از دور به تماشاى سوختن اين و آن مشغول باشند.
غافل از آنكه خودشان هم گرفتار همان
شعلهها و شرارههاى هستى برانداز مىشوند. سرانجام آنان كه آشوب مىآفرينند،
افتادن در كام همان بلواهاست. خداوند چه سنت عادلانهاى بنياد نهاده است!
سوختن فتنهگر، در آتشى كه خود برمىافروزد.
ديدى كه خون ناحق پروانه، شمع را
چندان امان نداد كه شب را سحر كند
دام براى ديگران نگستريم، كه دامنگير
خودمان خواهد شد.
و... هيزمكش آتش فتنه نشويم، كه
خودمان در شعلهاش خاكستر خواهيم شد.
اولويتبندى
امام على علیه السلام فرمود:
مَنِ اشْتَغَلَ بِما لا يَعْنيهِ فاتَتهُ ما يَعْنيهِ
كسى كه به كارى بپردازد كه به او مربوط
نمىشود، كارهاى مربوط و مفيد براى او از دستش مىرود.
غررالحكم ج5 ص312
× × ×
زمان، امانتى در اختيار ماست تا با
بهرهگيرى از آن، به هدف برسيم و سود ببريم. زمان محدود است و كارها و اشتغالات،
نامحدود و فراگير.
كسى كه بر فرصتها و عمر خويش حاكم
باشد، مىداند كه آن را كجا و چگونه صرف كند و اين سرمايه را در كجاها خرج نكند و
در كدام راه به كار گيرد كه برايش سودآور و مفيد باشد.
اين مديريت بر زمان، شرط نخست توفيق
در كارهاست.
پس، بايد كارها را درجهبندى و
اولويتبندى كرد و از پرداختن به آنچه به درد ما نمىخورد و به كارمان نمىآيد
پرهيز كرد.
اين كار، جلوى حسرتها و پشيمانيهاى
بعدى را مىگيرد.
در سيره پيامبر خدا و بعضى از ائمه هم
نقل شده كه آن بزرگواران آنچه را كه لايعنيه بود، ترك مىكردند، يعنى حرف زدن،
كاركردن و پرداختن به آنچه در قلمرو نيازها، خودسازيها و منافع دنيوى و اخروى آنان
نبود، در پرونده كارى آنان جايى نداشت.
چيزى مىگفتند كه بازده داشته باشد، نه
لغو.
كارى مىكردند كه مفيد و لازم باشد، نه
بيهوده.
اگر انسان، عاقلانه براى كارهايش
برنامهريزى نكند و نيرو و فرصت و جوانى و امكانات را صرف كارهاى غير لازم، غير
مفيد و كم اهميت كند، از اينكه كارهاى لازمتر و مهمتر از او فوت مىشود. پشيمان
خواهد شد.
به كارى بپردازيم كه بيرزد و بصرفد!...