بيم عقوبت
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ خافَ العِقابَ إِنْصَرَفَ عَنِ
السَّيِّئاتِ.
هر كس از عقاب و كيفر بترسد، از گناهان
دورى مىكند.
غررالحكم ج3 ص335
× × ×
از مهمترين عوامل بازدارنده از گناه،
نيروى ايمان و ترس از عذاب الهى است.
آن كه گناه مىكند، يا به معاد و
حساب آخرت، عقيده و باور ندارد، يا از اين مسأله مهم غفلت دارد.
تقويت ايمان مذهبى استوارترين
سددفاعى در مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگى و گرايش به آلودگيهاى اخلاقى است. كارى
كه از باور مىآيد، از دانش ساخته نيست.
در روابط اجتماعى و تحقق جرايم نيز،
آنجا كه از كيفر و زندان و جريمه و اخراج بترسند، از تخلف دورى مىگزينند. اما
اگر احساس كنند كه حساب و كتاب و پيگرد و مجازاتى در كار نيست، گستاخانه سراغ
خلافكارى مىروند.
از اصول مهم دعوتهاى همه انبيا، توجه
دادن به روز حساب و روز عقاب است و اينكه مردم در آخرت، پاسخگوى عملكردهاى
دنيوى خويشند. از تعّلمات مهم پيامبران الهى دعوت به ايمان به مبدأ معاد و نشاندن
بذر اين باور در دلها كه هر كس ذرهاى نيك و بد كند، در آخرت به جزاى آن خواهد
رسيد.
اجراى حدود و قصاص در جامعه اسلامى از
همين رو بركات بيشمار دارد و جرائم و جنايات را ريشهكن مىكند.
ترس از كيفر در دنيا و بيم از عذاب در
آخرت! اين است عامل برچيده شدن مفاسد و آلودگيه.
صبر و ظفر
امام على علیه السلام فرمود:
حَلاوَةُ الظَّفَرِ تَمْحُو مَرارَةَ
الصَّبْرِ.
شيرينى پيروزى، تلخى صبر را مىزدايد.
غررالحكم ج3 ص398
× × ×
تا كسى در راه هدف، شكيبايى و مقاومت
نداشته باشد به مقصود نمىرسد.
گذراندن دوران مشقتبار صبر، در
ذائقه انسان تلخ جلوه مىكند، ولى كدام بهبودى، بىتحمل تلخيهاى مداوا به دست
مىآيد؟ و كدام موفقيت علمى، هنرى و نظامى بدون تلاش و سختكوشى نصيب تلاشگران
مىشود؟
اگر صبر درختى باشد، ميوهاش ظفر است.
اين حكمت ارزنده در شكلهاى گوناگون در
ادبيات ما هم انعكاس وسيعى دارد.
برخى شاعران، اين دو را دوست هم
دانستهاند كه براثر صبر، نوبت ظفر آيد و بعضى با اشاره به اين ميوه پيروزى،
گفتهاند: صبر تلخ است وليكن برِ شيرين دارد و بعضى هم اينگونه تعبير كردهاند:
صبر تلخ است وليكن عاقبت
ميوه شيرين دهد پر منفعت
كسى كه بر دشوارىهاى ايام تحصيل، صبر
مىكند، دريافت كارنامه قبولى خستگىهاى او را از بين مىبرد.
كسى كه در مقابل خواستههاى نفس و
شهوات، خويشتندارى نشان مىدهد و به ترك گناه موفق مىشود، او نيز لذت معنوى اين
شكيب را مىچشد.
رزمندگانى هم كه در جبهه مقابل دشمن
مىايستند و باصبر و مقاومت، حمله دشمن را درهم مىشكنند، پس از رفع خطر، احساس لذت
و راحتى مىكنند.
پس بايد كوشيد تا از درخت تلخ صبر ،
ميوه شيرين ظفر چيد.
عينك واقعبينى
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ أَبْصَرَ زَلَّتَهُ صَغُرَتُ
عِنْدَهُ زَلَّةُ غَيْرِهِ.
هر كس لغزش خود را ببيند، لغزش ديگران
در نظر او كوچك جلوه خواهد كرد.
غررالحكم ج5 ص362
× × ×
بعضىها به عيبجويى از ديگران عادت
دارند.
ذرهبين نهادن و عيوب و لغزشهاى ديگران
را ديدن و بازگو كردن و بزرگ كردن، كار كسانى است كه از عيوب خويش بىخبرند. و خود
را بى نقص مىپندارند.
پروين اعتصامى در قطعه سيروپياز، از
انتقاد سير از بوى بد پياز و غفلت از بوى ناپسند خويش ياد مىكند.
غرور و غفلت، سبب مىشود انسان خود را
بىعيب و نقص ببيند.
لغزشهاى خود ما، كمتر از ديگران نيست.
پس چرا اين همه در جلد اين و آن افتادن
و خطاهاى ديگران را نقل مجالس كردن و به غيبت اين و آن پرداختن؟ مگر خودمان از
همانگونه عيوب و لغزشها مصون و مُبرّاييم؟
گويند: طاووس را همه كس به خاطر پرهاى
زيبا و رنگين مىستايند، اما خود او از پاى زشت خويش شرمگين است.
توجه به زشتى پا، سبب مىشود كه طاووس
مغرور بالهاى رنگارنگ و زيبايش نشود.
اگر به ديگران با دو چشم مىنگريم، به
خودمان و خطاها و لغزشهايمان با چهار چشم بنگريم.
آنگاه خواهيم ديد كه لغزش ديگران، آن
قدر هم بزرگ و در بوق كردنى نيست.
چون ما هم مثل آنان گرفتار لغزشيم، پس
چرا غرور؟!
كفاف و عفاف
امام على علیه السلام فرمود:
ألرِّضا بِالْكِفافِ يُؤَدّى اِلَى
العِفافِ.
خرسندى و رضايت به اندازه كفاف، به
عفاف مىانجامد.
غررالحكم ج1 ص390
× × ×
دنيا
براى انسان است، نه انسان براى دنيا.
يعنى دوندگيها، تلاشها، حرص و جوش
خوردنها و... همه براى آن است كه انسان در حد گذران زندگى و تأمين معاش و رفع
نياز، مالى به دست آورد و به قول سعدى به غفلت نخورد و به مراحل برتر از
حيوانيت برسد.
آنچه براى تأمين زندگى بس است و
نيازهاى خوراكى، پوشاكى، رفاهى، مسكن و آسايش را برمىآورد، حد كفاف است. بيش از
آن، دوندگى براى هيچ است.
وقتى زندگى با يك خانه چهار اتاقه و
خورد و خوراك معمولى بگذرد، چه ضرورتى است كه طول و عرض زندگى را گسترش دهيم و عنان
خويش را به دست نفس بسپاريم؟ نفسى كه هرگز سير نمىشود و قانع شدنى نيست!
تكاثر
و افزون طلبى، انسان را مطيع هوا و هوس مىكند.
هواپرست هم خداپرست نخواهد شد.
قانع نبودن، موجب روى آوردن به هر چه
كه تمنيات ما را تأمين كند مىشود، چه از حلال، چه از حرام!
آيا حريصان و افزون طلبان بيشتر در دام
گناه و فساد مىافتند يا قانعان و صابران؟!
اگر توانستيم در حد كفاف و عفاف،
معيشت خود را تأمين كنيم، به دل مجال توسعه طلبى ندهيم. زيرا اين نفس
افزون خواه، اگر كنترل نشود، چموشى مىكند و صاحبش را به دره گناه مىافكند.
رضا
، نيروى مهار كننده نفس است.
دوام دوستى
امام على علیه السلام فرمود:
بِالرِّفْقِ تَدُومُ الصُّحْبَةُ.
دوستى و مصاحبت، بارفق و مدارا دوام
مىيابد.
غررالحكم ج3 ص237
× × ×
سرسختى و بدرفتارى، قوىترين رشتههاى
دوستى را هم از هم مىگسلد و به جدايى مىكشاند.
انعطاف،
نرمش و مدار با دوستان و همنشينان، به معناى نشان دادن عفو و گذشت، ناديده
گرفتن برخى بدىها و چشمپوشى از بعضى ناخوشايندهاست.
در عالم رفاقت و دوستى، بايد فراتر از
قانون و مقررات خشك و حسابگرانه، رفتار كرد و اين يعنى وسعت نظر و سعهصدر و تحمل
كردن و ظرفيت نشان دادن.
گاهى بايد از حق شخصى گذشت.
گاهى بايد در برابر تندى و عصبانيت
طرف، نرمش و عاطفه نشان داد.
گاهى بايد بخشيدن را به جاى انتقام
و عفو را جايگزين تقاص كرد.
حتى گاهى با دشمنى كه اسير است، اگر
به رفق و مدارا رفتار شود، او را نرم مىكند و كينهاش را مىزدايد، البته نه با
دشمن كينهجو و لجوج كه از موضع قدرت و طلبكارانه، انتظار سازش و انعطاف از سوى ما
را دارد...
اين رهنمود، در حوزه روابط دوستانه و
معاشرت با خودىهاست، نه با خصم اسلام و دشمن مسلمانان. خداى رؤوف و مهربان هم در
مورد مناسب، سختگير و قهّار و منتقم است.
نقطه مقابل رفق و مدارا، بدرفتارى و
خشونت و تندى است كه خواه ناخواه جوّ ستيزهجويى پديد مىآورد و مصاحبتها و
رفاقتها را برهم مىزند.
رفق و نرمش و مدارا، كليد تداوم
دوستيهاست.
خودپسندى
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ
السَّاخِطُ عَلَيهِ.
كسى كه خود پسند باشد، دشمنانش زياد
مىشوند.
غررالحكم ج5 ص306
× × ×
از قديم گفتهاند: كس نگويد كه دوغ من
ترش است
اين دوغ، كنايه از هر چيزى است كه به
نوعى ملك انسان و وابسته به او به شمار مىآيد و ترش بودن، كنايه از عيب داشتن
و اقرار به آن است.
افرادِ از خود راضى، حاضر نيستند نقص
و عيبى را در خويش بپذيرند و خود را منزه و پاك و پيراسته از هر عيبى مىدانند. آيا
اينگونه افراد، مىتوانند به محبوبيت برسند؟ هرگز!
كسى كه چهره و صدا و خط خويش را
زيباترين و بهترين مىپندارد،
كسى كه خود را بيش از ديگران لايق
احترام و توجه مىداند،
كسى كه از اين و آن عيبجويى مىكند،
ولى تحمل يك انتقاد را ندارد،
كسى كه چشم به خير و احسان اين و آن
دوخته، اما خيرش به كسى نمىرسد،
كسى كه خود را بهترين، خالصترين،
بىرياترين و داناترين افراد به حساب مىآورد،
و... بسيارى از اينگونه كسان، گرفتار
همان خودپسندى و از خود راضى بودناند. پيامد طبيعى و قهرى چنين خصلتى، گرفتار
شدن در دام انزوا و افتادن به دامن تنهايى و بالاتر از آن منفور شدن و از
چشمها افتادن است.
از خود راضيان، هالهاى از ناخرسندى در
پيرامون خويش به وجود مىآورند. حرمت نهادن به ديگران، عزت مىآورد.
قدرت راز دارى
امام على علیه السلام فرمود:
مَنْ ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ
فَهُوَ عَنْ سِرِّ غَيْرِهِ أَضْعَفُ.
كسى كه از نگهدارى راز خود ناتوان
باشد، در حفاظت از راز ديگران ناتوانتر است .
غررالحكم ج5 ص362
× × ×
چنين نيست كه هميشه انجام يك كار يا
گفتن يك سخن، قدرت و شجاعت لازم داشته باشد، گاهى هم قدرت در نگفتن حرفى و نكردن
كارى است.
كتمان
راز، قوت اراده و ظرفيت تأمل لازم دارد، چرا كه عوامل و انگيزههاى مختلفى انسان
را به بيان، خودنمايى و كسب وجهه و... وامىدارد.
كسى كه سست اراده و ضعيف النفس و كم
جنبه باشد، نمىتواند يك راز را در دل خويش نگه دارد. پيوسته وسوسه مىشود كه آن
را باز گو كند. اگر اسرار خود را خودتان نتوانيد در سينه نگه داريد، از ديگران چه
انتظارى داريد كه رازدار شما باشند؟
وقتى چيزى در حكم راز و سرّ است، مطلوب
همان است كه پوشيده و پنهان بماند، حتى از نزديكترين افراد.
رازى را كه با كسى در ميان مىگذاريد،
آنگاه تأكيد مىكنيد كه ميان خودمان باشد، اطمينانى به فاش نشدن آن نداشته باشيد،
زيرا شما كه صاحب اصلى راز بوديد، نتوانستيد آن را حفظ كنيد، ديگرى به طريق اَولى
فاش خواهد ساخت.
سعدى حكيم گويد:
خامشى به كه ضمير دل خويش
با كسى گفتن و گفتن كه مگوى
اى سليم، آب زسر چشمه ببند
كه چو پرشد، نتوان بستن جوى
بارى... ظرفيت رازدارى خويش را
بيفزاييم.
بردگى شهوت
امام على علیه السلام فرمود:
مَغْلُوبُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِن
مَمْلوكِ الرِّقِّ.
مغلوب شهوت، ذليلتر از برده زرخريد
است.
غررالحكم ج6 ص138
× × ×
شهوت، تنها شهوت جنسى نيست.
هر نوع خواستههاى نفسانى و اميال و
غرايز كه در وجود ماست، نوعى شهوت است. خواستههايى دارد و در پى اشباع شدن و
ارضاء است.
گرچه حكمت الهى، اين تمنيات و
خواستهها را براساس نياز حيات و چرخش زندگى و تداوم وجود قرار داده است، اما تأمين
و ارضاى هر يك، حد و مرزى دارد.
نيروى موجود در موتور يك خودرو، سرعت
مىآفريند. ولى اگر سرعت، كنترل نشود، حادثه و فاجعه به بار مىآيد.
كسى كه نتواند بر خواستههاى نفس و
تمايلات دل خويش مهار بزند، بلكه مغلوب و محكوم آن غريزه شود، به ذلت و خوارى
مىافتد.
مغلوب شهوت جنسى شدن، آدمى را به حرام
مىافكند و رسوا مىسازد.
مغلوب شهوت مالى، انسان را گرفتار
حرامخوارى و ثروتاندوزى و قارون صفتى مىكند.
مغلوب شهوت جاه و مقام، انسان را براى
رسيدن به آنچه ندارد، يا نگهداشتن آنچه دارد، به هر تباهى، رذالت، خفّت و ننگ
وامىدارد و او را بردهاى رام مىسازد.
بردگى نفس و غلامى شهوت، بسيار
فاجعهبارتر از حقارت بردهاى است كه خريد و فروش مىشود و نزد اين و آن به خدمت و
بيگارى مىپردازد.
سربلند و آقا كسى است كه برده شهوت
نباشد.
قاصد مرگ
امام على علیه السلام فرمود:
أَلْمَشيبُ رَسُولُ الْمَوْتِ.
پيرى، قاصد مرگ است.
غررالحكم ج1 ص315
× × ×
بسيارى از آنچه كه به نام فوت
ناگهانى و درگذشت نابهنگام عنوان مىشود، واقعاً ناگهانى و نابهنگام نيست.
اين ماييم كه چون خود را براى مرگ
آماده نمىكنيم، به نظرمان ناگهانى مىآيد.
ما پيوسته در شب و روز، كوپن عمر
خويش را مصرف مىكنيم، تا روزى كه به پايان برسد.
پس، پيوسته از عمر ما كاسته مىشود و
به آخر خط نزديكتر مىشويم.
مهم، درك اين واقعيت انكارناپذير است.
البته، چه درك كنيم يا نه، چه باور
كنيم يانه، چه بپذيريم يا حاشا كنيم، به هر حال، كودكىها به جوانى، جوانىها به
پيرى و پيرىها به مرگ منتهى مىشوند و اين حركت، به سرعت انجام مىگيرد و وقفه
ناپذير است.
هر تار مويى كه سفيد مىشود،
هر ضعفى كه در بينايى و شنوايى پديد
مىآيد،
هر سستى كه در زانوان و كمر حس
مىكنيم، هر كدام يك قاصداند و يك علامت هشدار دهنده.
و چه زيبا سروده است صائب تبريزى:
درفكرسفرباش، كه هر موى سپيدى
از غيب، رسولى است براى طلب تو
آرى... ما را مىطلبند. ولى آيا آماده
رفتنيم؟!
پارسايى
امام على علیه السلام فرمود:
كَيْفَ يَزْهَدُ فىِالدُّنيا مَن لا
يَعْرِفُ قَدْرَ الآخِرَةِ؟
چگونه در دنيا پارسايى پيشه مىكند،
كسى كه ارزش آخرت را نمىشناسد؟
غررالحكم ح4 ص562
× × ×
هر كس در پى سود و منفعت است.
اما گاهى شناخت سود و زيان مشكل است.
مشكلتر از آن تشخيص سودمندتر از سودمند است.
برخوردارى از دنيا خوب است، ولى
بهرهمندى در آخرت، خوبتر است .
اگر كسى براى منافع محدود و سود
اندك، منفعت بيشتر و پايدارتر را از دست بدهد، شايسته ملامت است.
از كسى كه مزاياى آخرت را نمىشناسد،
چه انتظارى است كه از لذايذ دنيا بگذرد؟
آخرت، بىرنج است، نعمت ابدى است، لذت
حضور دائم است، همسايگى با انبياو اوليا و صالحان و شهيدان است، هرچه و هر قدر
بخواهيم است، بىغم و غصه است، البته براى آنان كه راهى به بهشت پيدا كنند.
وگرنه، رنج ابدى و بىپايان و اندوه
هميشگى و عذاب دائمى دوزخ است.
صائب گويد:
از بصيرت نيست گوهر را بدل كردن به خاك
آبروى خويش مىريزى براى نان چرا؟
وقتى براى تكه نانى، بىآبرو شدن
بىبصرى است، آيا براى لذت دنيوى، آخرت را فدا كردن، بىبصيرتى نيست؟
براى آخرت گرايى، بايد بىقدرى و
بىوفايى و ناپايدارى دنيا را شناخت و براى پارسايى در دنيا، بايد جلوههاى پرشكوه
و نعمتهاى بىزوال آخرت را به ياد آورد.
آنكه آخرت را به خاطر دنيا از دست
بدهد، بازنده است.
معيار غم و شادى
امام على علیه السلام فرمود:
سُرُورُ المُؤمِنِ بِطاعَةِ رَبِّهِ وَ
حُزْنُهُ عَلى ذَنْبِهِ.
شادى مؤمن به فرمانبردارى از پروردگارش
است و اندوه او بر گناه خويش است.
غررالحكم ج4 ص136
× × ×
فرزانگان فرهيخته، حتى غم و شادىشان
هم نشان از عظمت روح و بلندى انديشه دارد.
ايمان،
اوج فرهيختگى و خردمندى است.
حزن و سرور مؤمن نيز بايد به فراخور
شخصيت و ايمان و شعور دينى و اجتماعى او باشد.
يكى در اوج خوشيها، لذتها و
كامروايىها عمر مىگذراند، امإ؛ظظر)) آميخته به گناه و معصيت و در راه نافرمانى
خد.
يكى نيز در كام بلاها و سختيهاست، اما
توأم با رضاى پروردگار، كه رضاى او هم در گرو طاعت بنده است.
كدام يك ارزشمندتر است؟ آن خوشى يا اين
غم؟
معيار و ملاك، آن است كه زندگانى و كار
و گفتار و رفتار ما رنگ طاعت داشته باشد، نه معصيت. اگر مطيع بوديم، خرسند
باشيم و اگر نافرمان بوديم، اندوهگين شويم.
ميزان در آخرت، همين طاعت و عصيان است
و غم و شادى آن دنيا حساب است.
آنچه بهشت آفرين است، در اطاعت
پروردگار بودن است و آنچه برايمان جهنمساز است، گناه است.
با اين حساب، بسيارى از خوشحالان
خرسند، بايد زانوى غم در بغل بگيرند و بسيارى از غمگينان رنجديده، بايد خرسند و
مسرور باشند، چون آنان دور از طاعتاند، و اينان دور از عصيان.
خوشا آنان كه در غم و شادى هم معيار
داشته باشند.
زمان شناسى
امام على علیه السلام فرمود:
يَنْبَغى لِمَنْ عَرَفَ الزَّمانَ أَنْ
لا يَأمَنَ الصُّرُوفَ وَالغِيَرَ.
كسى كه زمان را مىشناسد، سزاوار است
كه از تحولات و دگرگونىها ايمن نباشد.
غررالحكم ج6 ص443
× × ×
زمان شناسى جلوههاى گوناگون دارد.
يكى هم اين است كه دنيا هميشه بر يك
پاشنه نمىگردد، هميشه اوضاع براين حال نمىماند، زمانه هميشه به كام ما نيست،
هميشه ثروت و رياست و مكنت و مقام، با ما نيست.
آرى... آسيا به نوبت است.
چه بسيار بالانشينان، كه زيردستنشين
شدند.
چه بسيار اميران و وزيران، كه معزول و
بركنار شدند.
چه بسيار صاحبان مال و منال، كه
خاكنشين و مفلوك شدند.
به چه چيز دنيا و زندگى و زمان مىتوان
دل بست؟ چه كسى از دنيا وفا ديده است؟
خوشا آن كه از پس امروز، فردايى را
هم ببيند و هميشه ستاره اقبال خويش را در اوج نبيند.
خيلىها در رباط دنيا و مسافر خانه
هستى، چند صباحى بودند و رفتند و به قول سعدى: پس از ساختن عمارتى نو، رفتند و
منزل به ديگرى پرداختند.
و به قول صائب تبريزى:
هر كه آمد در غم آباد جهان چون گردباد
روزگارى خاك خورد آخر، به خود پيچيد
و رفت
پيران امروز، ديروز جوانان شاداب بودند.
و... فردايى كه نمىدانيم چه زمان است،
اسير خاك و خفته گور خواهند بود.
كسى كه ايمن و آسوده از تغيرات و
تبدلات و تحولات زمانه، زمان را سپرى مىكند، مىتوان او را زمانشناس دانست؟
غافل كسى كه از حال براى آينده و
از امروز براى فرد رهتوشه برنگيرد، رهتوشه براى راهى بى برگشت و خانهاى ابدى.