از آن جا كه در آينه تاريخ ،
مردم پاك نمايان هستند مى توان على را بزرگ تر از آنها شناخت . على
(عليه السلام ) در قضاوت خود استثنايى قائل نمى شد و به طور مساوى آن
چه را كه بايست حكم كند انجام مى داد و تفاوت ميان ارباب و بنده نمى
گذاشت . او از وضع رقت بار يتيمان و فقيران متاثر و غمگين مى گشت و
حالت وحشتناكى به خود مى گرفت . او به چشم مى ديد كه مردم تحت تاثير
تجملات ظاهرى زندگى مى كنند. او به چشم مى ديد كه مردم به سوى سراب
دروغين دنيا جلب شده اند. او به چشم مى ديد كه آنچه دنيا به آن مى
انديشد جز سرابى نيست و مردم درد و رنج دنيا را مانند هماهنگى شعر، حس
مى كنند.
تعداد كمى هستند كه به روح حقيقى و معنويت توجه دارند و تعداد بيشترى
هميشه متوجه ماديات هستند.
(( شب هايى كه بيدار بودم و با درد و رنج مى
گذراندم ، افكار و تخيلاتم مرا به گذشته كشاند، شهيد بزرگ امام على سپس
امام حسين به يادم مى آمدند. يك بار براى مدتى طولانى گريستم و سپس شعر
(( على و حسين )) را
نوشتم . ))
اى داماد پيغمبر! شخصيت تو، مرتفع تر از مدار ستارگان است . اين از
خصايص نور است كه پاك و منزه باقى مى ماند.
گرد و غبار نمى تواند آن را لكه دار و كثيف كند. آن كس كه از حيث شخصيت
، ثروتمند است هرگز نمى تواند فقير باشد.
نجات و شرافت او با غم ديگران عالى تر و بزرگ تر شده است .
شهيد راه دين دارى و ايمان ، با لبخند رضايت ، درد و مشقت را مى پذيرد.
اى استاد ادب و سخن ! شيوه گفتار تو مانند اقيانوسى است كه در عرصه
پهناور آن ، روح ها به هم مى رسند و به يكديگر مى پيوندند
(305) .
آرى ، روزگار پير مى شود اما نام على مانند چهره تابان صبح ، هميشه
باقى و پايدار است و هر روز و هر روز در طول سده ها و اعصار، با سپيده
دمانى نو، بر سر تا سر آفاق بشريت مى تابد و هر روز از نو طلوع مى كند
O دكتر بولس سلامه اديب و حقوق دان بزرگ مسيحى
قهرمان قهرمانان جهان
(( آيا ممكن است رولاند (roland) قهرمان معروف
(يكى از دوازده (( زوج ))
شارلمانى كه داستان دلاورى هاى او حماسه ((
تصنيف رولان )) را به وجود آورد. شمشير مشهور او
موسوم به (( دوراندل ))
هنرنمايى هاى بسيار كرده و گويند با آن چنان ضربت موحشى به تخته سنگى
نواخت كه شكافى در آن پديد آمد.) يا بايار (bayar) سردار مشهور فرانسوى
را تصور كرد كه متون مقدس را اسادانه تفسير نموده و نكات مبهم تورات و
انجيل را شرح و بسط داده از بالاى منبر نطق نموده ، بغرنج ترين معضلات
قانون مدنى و قانون جزا را حل نمايند؟ آيا ممكن است سنت توماس آكوئينى
، سنت كريز و ستوم با بوسوئه را در نظر مجسم كرد كه شمشير به دست
دشمنان هجوم آورده ، كسانى را كه جرات مقابله با آنها را به خود داده
اند به خاك هلاك بيافكنند و محكم ترين ديوارها را فرو ريزند
(306) )) ((
على يگانه و تنها نمونه اى است كه تاريخ از اين حيث به ما نشان مى
دهد... و اگر او تنها يكى از اين دو جنبه را دارا بود همان يكى براى
جلب نظر تحسين و اعجاب ما كافى بود
(307) )) .
(( شخصيت على (عليه السلام ) داراى دو خاصيت
برجسته و ممتاز است كه آن را در هيچ يك از قهرمانان بزرگ تاريخ نمى
توان يافت ، نخست آن كه على (عليه السلام ) در عين حال عنوان قهرمان و
امام هر دو را دارا بود و در عين حال به عنوان سردار جنگى شكست ناپذير
و عالم زبردست علوم الهى و فصيح ترين خطباى صدر اسلام به شمار مى رفت ،
خاصيت دوم اين كه در عين آن كه از طرف مسلمانان سنى يا شيعه مذهب به
منزله يكى از بزرگ ترين مفاخر اسلام مورد ستايش و تكريم قرار گرفته ،
بى آن كه خود خواسته باشد، تمام فرق و مذاهبى كه هنوز تا اين ساعت در
ميان ملل اسلامى تفرقه و جدايى انداخته اند او را پيشواى خود مى
شناسند. در كتيبه مساجد اهل سنت امام على (عليه السلام ) در كنار اسامى
پيامبر و ابوبكر و عمر ثبت شده است و بر ديوار محراب هاى شيعيان فقط
نام على (عليه السلام ) بعد از نام محمد صلى الله عليه و آله ذكر شده
است
(308) )) .
O گابريل دى انگيرى
زهد و پارسائى او
على بن ابى طالب از استفاده از بيت المال خوددارى مى نمود تا آن جا كه
شمشير خود را مى فروخت و هنگام غسل جز يك پيراهن نداشت
(309) .
O غزالى (صاحب احياء العلوم )
امام على (عليه السلام ) هيچ گاه از غذايى سير نخورد و غذا و لباسش از
همه ساده تر بود
(310)
درباره زهد و كنارگيرى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) از لذات دنيا بايد
گفت : وى پيشواى زهاد جهان و سرور ابدال روزگار است ، عالم رو به درگاه
او آورده و گليم پاره خود را در نزد وى مى تكانند، هيچ گاه از سر سفره
سير بر نخاست ، خوراك و پوشاك او از همه مردم سخت تر و زبرتر بود.
(( عبدالله بن ابى رافع ))
خزينه دار او مى گويد: در يكى از روزهاى عيد به خدمت آن حضرت رسيدم .
خيگ در بسته اى را كه غذاى آن پيشواى شايسته در آن بود آوردند و در آن
را گشود، فقط يك قرص نان جوين خشك تا شده در آن ديديم .
حضرت شروع به خوردن آن كرد، گفتم : يا اميرالمؤ منين ! چرا در اين خيگ
را مى بنديد؟ فرمود: براى اينكه حسن و حسين نان آن را با روغن زيتون
مخلوط نسازند. لباس على (عليه السلام ) گاهى از پاره هاى پوست و زمانى
از الياف خرما و پارچه لباس او از كرباس زبر بود.
هر گاه مى خواست خورشتى ميل بفرمايد آن را از سركه يا نمك انتخاب مى
نمود، اگر ترقى مى كرد نوبت به قسمتى از روئيدنى هاى زمين مى رسيد، و
اگر از اين هم بالاتر مى رفت به اندكى از شير قناعت مى فرمود!
گوشت كم مى خورد و مى فرمود: (( شكم هاى خود را
قبور حيوانات قرار ندهيد )) . با اين وصف از
تمام مردم قوى تر و نيرومندتر بود، گرسنگى از نيروى بدنى او نمى كاست و
كمى خوراك تاثيرى در وى نداشت .
اوست كه دنيا را طلاق داد و اموال فراوانى كه از تمام بلاد اسلام غير
از شام برايش مى آوردند، همه را ميان مستمندان تقسيم كرد
(311)
O ابن ابى الحديد
(( على (عليه السلام ) در ايام خلافت و حكومتش
جامه نو به تن نكرد و زمين و باغى براى خود تصرف ننمود و از تنها ملكى
كه در (( ينبع )) (نزديكى
مدينه ) داشت در راه خدا صدقه مى داد.
(312)
O مسعودى (مورخ معروف )
على (عليه السلام ) آجرى بر آجرى و خشتى بر خشتى ننهاد و نه چوبى روى
چوبى ، حتى حاضر نشد در كاخ سفيد كوفه وارد شود و فقرا را بر خود ترجيح
داد و آنها را در آن جا مسكن داد و گاهى اوقات شمشيرش را مى فروخت تا
عبا و طعام خود را تهيه كند
(313) )) .
هيچ خليفه اى پس از رسول الله صلى الله عليه و آله زاهدتر از على (عليه
السلام ) نبود كه از لذت دنيا و حكومت بهره اى نبرد. او همان امير
مومنانى است كه نان جو مى خورد و همسرش با دست خود آرد فراهم مى كرد و
بر كيسه آرد جو مهر مى زد تا چيزى بهتر با آن مخلوط نكنند و مى فرمود:
(( دوست ندارم چيزى بخورم كه نمى دانم چيست و از
كجاست
(314) ))
O سفيان ثورى
زاهدتر از على بن ابى طالب (عليه السلام ) در جهان نيامده است
(315)
O عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى
روزى نزد حضرت رفتم و ديدم در خانه جز كهنه اى كه بر آن نشسته است ،
فرشى ندارد. گفتم : (( اى امير مومنان ، مگر شما
سلطان و حاكم مسليمن نيستيد؟! مگر همه بيت المال در اختيار شما نيست ؟!
نمايندگان دولت ها نزد شما مى آيند، در حالى كه در خانه شما جز اين
حصير چيزى ديگر نيست ! )) .
امام فرمود: (( اى سويد! خردمند در خانه گذر
اثانيه نمى نهد و حال آن كه خانه هميشگى پيش روى است و ما زندگى و اثاث
خود را به آن جا فرستاده ايم و به زودى به آن سرا خواهيم رفت .
))
به خدا سوگند، اين سخن على (عليه السلام ) مرا به گريه انداخت .
(316)
O سبط ابن جوزى از سويد بن غفله
اگر فرياد عدالت از حلقوم انسانى بلند شده ، آن فرد على مرتضى است
(317) .
O جرج جرداق مسيحى
سياست و تدبير على (عليه السلام )
از اين حكومت (على (عليه السلام )) ما فقط به اندازه غذايى كه به بينى
سگ مى چسبد بر خوردار خواهيم بود
(318)
O طلحه
فكان
(على (عليه السلام )) من اسد الناس راءيا و اصحهم تدبيرا، و هو الذى
اشار على عمر بن الخطاب لما عزم على ان يتوجه بنفسه الى حرب الروم و
الفرس بما اشار. و هو الذى اشار عثمان باءمور كان صلاحه فيها، و لو
قبلها، لم يحدث عليه ما حدث ...؛
على (عليه السلام ) در سياست و تدبير بر همگان مقدم بود، او در جنگ
ايران و روم و مسلمانان ، عمر
(319) را راهنمايى كرد، و عثمان را نيز در مورد شورش
مردم بر ضد وى چاره جويى فرمود، و صلاح او را گفت ، و چنانچه به امر
على (عليه السلام ) اطاعت مى كرد. به هلاكت نمى رسيد، و آن حادثه عظيم
رخ نمى داد
(320) .
على (عليه السلام ) در سياست ، ملك دارى بسيار سخت گير و در هر حال پاى
بند خشنودى خداوند بود، اعمال پسر عمويش عبدالله بن عباس را كه به
حكومت بصره منصوب داشته بود از نظر دور نداشت و ملاحظه برادرش
(( عقيل )) را كه چيزى
زايد بر مقررى خود از بيت المال مى خواست نفرمود.
مردمى كه او را خدا پنداشتند در آتش افكند. خانه هاى ((
مصقله بن هبيره )) و ((
جريربن عبدالله بجلى )) را كه هر دو از حكام وى
بودند، دست خيانت به بيت المال دراز نمودند و اموال مسلمين را حيف و
ميل كردند و از ترس مجازات حضرت به معاويه پيوستند، منهدم ساخت .
دست گروهى را به جرم سرقت و دزدى قطع كرد، و جمعى ديگر را به دار آويخت
.
از جمله سياست هاى آن حضرت در جنگ جمل و صفين و نهروان كه در روزگار
خلافت آن حضرت به وقوع پيوست آشكار گشت ، كه گوشه اى از آن حقيقت را
روشن مى سازد. زيرا هيبت و انتقام تمام سياستمداران و كشتارى كه از
دشمن نموده اند، ده يك آنچه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به دست خود و
يارانش در اين جنگ ها به عمل آوردند، نيست .
اينها خصايص و مزاياى بشرى است كه توضيح داديم . على (عليه السلام ) در
اين خصوص پيشواست ، و ديگران بايد از وى پيروى كنند، و آموزگارى است كه
بايد سايرين از او بياموزند.
من نمى دانم درباره مردى كه يهود و نصارا و مجوس با اين كه منكر نبوت
حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله هستند، او را دوست مى دارند،
چه بگويم ؟
(321)
O ابن ابى الحديد
رفتار و تواضع على (عليه السلام )
(( صعصعه بن صوحان )) و
جمعى ديگر از شيعيان و اصحاب آن حضرت او را بدين گونه ستوده اند: على
(عليه السلام ) در ميان ما به مانند يكى از ما و بسيار خوش رفتار و
متواضع و ساده و بى پيرايه بود. با اين وصف ما از هيبت او مانند اسيرى
بوديم كه با دست بسته ، شمشير برهنه اى در بالاى سر خود بيند!!
روزى معاويه (دشمن ديرين آن حضرت ) به قيس بن سعد بن عباده (يكى از
نزديكان و امراى سپاه على (عليه السلام )) گفت : خدا ابوالحسن را رحمت
كند كه مردى شوخ طبع و مزاح بود، قيس گفت : آرى ! پيغمبر اكرم صلى الله
عليه و آله هم با اصحاب خود مزاح مى فرمود و غالبا تبسم بر لب داشت !
اى معاويه ! مى بينم كه مى خواهى مقام بلند على (عليه السلام ) را
پايين بياورى و از وى عيب جويى نمايى ؟! ولى به خدا قسم ! على (عليه
السلام ) با همه شوخ طبعى و خوش رويى هميشگى خود، از شير شرزه كه
گرسنگى بر وى غلبه كرده باشد، با مهابت تر بود و هيبت وى ناشى از تقوا
و پرهيزكارى او بود، نه مانند هيبتى كه اوباش شام در تو مى بينند!!
اين خوى پسنديده تاكنون در دوستان و ارادتمندان آن حضرت نيز به ارث
رسيده و براى آنها باقى مانده است ، چنان كه سنگدلى و قساوت و سختگيرى
هم در طرف ديگر باقى مانده است ، و هر كس جزئى اطلاع از اخلاق مردم و
آنچه عايد آنها مى گردد، داشته باشد، فرق ميان اين دو را مى شناسد
(322) .
اوج سخاوت و كرم
جود و سخاوت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) چيزى نيست كه نياز به شرح و
بسط داشته باشد. وى روزه مى گرفت و از گرسنگى به خود مى پيچيد و با اين
حال افطار خود را در راه خدا به مسكينان و اسيران مى بخشيد و اين آيه
قرآن درباره او نازل شد:
و
يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا
(323)
مفسران اسلامى نقل كرده اند كه على (عليه السلام ) چهار درهم دارائى
داشت ؛ يك درهم را شبانه ، يك درهم را در روز، يك درهم را پنهانى و يك
درهم را به آشكار در راه خدا به فقيران و مستمندان داد، و درباره اش
اين آيه نازل گرديد:
الذين ينفقون اموالهم باليل و النهار سرا و علانيه .
(324)
شعبى (دانشمند معروف سنى ) مى گويد: على (عليه السلام ) سخى ترين مردم
، و داراى چنان خويى بود كه هرگز جواب رد به سائل نداد و
(( نه )) نگفت !.
دشمن كينه توز وى معاويه بن ابى سفيان ، كه پيوسته سعى در نكوهش و عيب
جويى او داشت در جواب (( محفن بن ابى محفن ضبى
)) گفت : (( واى بر تو!
چگونه على را بخيل ترين مردم دانستى ؟ على كسى است كه اگر خانه اى پر
از طلا و خانه ديگر مملو از غله داشته باشد، طلا را قبل از غله ها
انفاق مى كند )) !.
على (عليه السلام ) كسى است كه بارها موجودى بيت المال را به مصرف
مسلمانان رسانيد، سپس مخزن آن را جارو كرد، و در جاى آن نماز گزارد!
على (عليه السلام ) بود كه فرمود: اى دنياى طلايى ! اى سفيد رو! برو
ديگرى را فريب ده ! و او بود كه ارثى از خود باقى نگذاشت ، با اين كه
دنياى اسلام غير از شام را در دست داشت .
(325)
بردبارى و گذشت
على (عليه السلام ) بردبارترين و با گذشت ترين مردم روى زمين بود.
صحت گفتار ما در وقايع جنگ جمل به خوبى ديده مى شود، حضرت در آن جنگ به
مروان حكم (يكى از آتش افروزان جنگ مزبور) دست يافت ، و با اين كه وى
على (عليه السلام ) را سخت دشمن مى داشت و كينه اش را به طور فوق
العاده به دل گرفته بود، مع الوصف حضرت از تقصير وى در گذشت !
همچنين عبدالله زبير كه آشكارا حضرت را دشنام مى داد در آن جنگ اسير
شد، ولى حضرت از تقصير وى در گذشت و فقط گفت : برو كه تو را ديگر نبينم
!
سعيد بن عاص دشمن ديگرش نيز بعد از جنگ جمل اسير گرديد و به نزد حضرت
آوردند، ولى على (عليه السلام ) بدون اين كه چيزى بگويد از گناهش صرف
نظر كرد.
لابد ماجراى عايشه (همسر پيغمبر) را كه به جنگ على (عليه السلام ) آمد
شنيده ايد. وقتى امام (عليه السلام ) بروى ظفر يافت او را گرامى داشت ،
سپس دستور داد بيست نفر زن لباس مرد پوشيده و شمشيرها حمائل كردند و
بدين گونه آنها را همراه وى روانه مدينه نمود.
در ميان راه (عايشه ) از فرصت استفاده كرد و حضرت را به زشتى ياد نمود،
و گفت : على با مردان و سربازانى كه همراه من نموده ، به من بى احترامى
كرده است ، ولى همين كه به مدينه رسيدند، و زنان لباس هاى خود را كندند
و به وى گفتند، ببين ما زن هستيم و على (عليه السلام ) مردى همراه تو
نفرستاده است !
در آن جنگ (جنگ جمل ) اهل بصره به روى على و فرزندانش شمشير كشيدند و
ناسزا گفتند، ولى بعد از آن كه بر آنها پيروز گشت ، شمشير خود را غلاف
كرد!
سپس از جانب آن حضرت در ميان سپاه ندا در دادند: كسى حق ندارد فراريان
را دنبال كند و زخميان را آزار رساند و اسيران را به كشتن دهد، هر كس
سلاح به زمين گذارد در امان است و اگر روى به لشكر امام آورد تاءمين
جانى دارد.
امام (عليه السلام ) بعد از جنگ جمل و بصره اجازه نداد سربازان اثاث
سپاه دشمن را به غنيمت بگيرند (چون مخالفان به ظاهر مسلمان بودند) و
مانع شد كه اولاد آنها را اسير كنند، اموال و مايملك آنها را نيز
مصادره نكرد.
اگر آن حضرت مى خواست قادر بود تمام اين كارها را انجام دهد، ولى چنين
نكرد و همه را مورد عفو قرار داد. او در اين خصوص پيغمبر صلى الله عليه
و آله پيروى نمود كه در روز فتح مكه با اين كه هنوز مشركان كينه حضرت
را به دل داشتند و سوء رفتارشان فراموش نشده بود، همه را بخشيد.
در (( جنگ صفين )) لشكر
معاويه نهر فرات را اشغال كردند
(326) و آب را به روى او و سربازان بستند، هر چه اصرار
كرد تا او و سربازانش را از استفاده نهر فرات منع نكنند، نپذيرفتند و
گفتند: اگر بميرى اجازه يك قطره آب به تو نخواهيم داد، تا مانند عثمان
از تشنگى جان دهى
(327) .
وقتى حضرت خود و سپاهيانش را در معرض خطر مرگ ديد، به لشكر معاويه حمله
برد، و با يك حمله مردانه و سريع آنها را از مراكزى كه اشغال كرده
بودند متفرق ساخت ، و بعد از كشتار زيادى كه سر و دست به روى زمين ريخت
، بر نهر فرات دست يافت .
لشكر معاويه نيز پس از دادن تلفات سنگين از تشنگى در بيابان ها حيران و
سرگردان شدند. اصحاب حضرت گفتند: يا اميرالمؤ منين ! همان طور كه آنها
ما را از نهر آب منع كردند، شما نيز مانع شويد كه آب به آنها برسد، و
اجازه ندهيد يك قطره آب بنوشند تا از تشنگى بميرند. ولى على (عليه
السلام ) گفت : نه به خدا من مانند آنها رفتار نخواهم كرد!
گوشه اى را باز گذاريد تا آنها بتوانند خود را به نهر رسانيده آب
بنوشند، با در دست داشتن شمشير، احتياجى به اين كار نيست !
اى خواننده ! اگر اين عمل اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را نشانه
بردبارى و گذشت وى به حساب مى آورى ، پس از او سرمشق نيكوبگير! و
چنانچه آن را از ديانت و پرهيزكارى او مى دانى تو نيز در مواقع مناسب
همچون على (عليه السلام ) باش
(328) !!
O ابن ابى الحديد
على (عليه السلام ) محبوب دل ها
جانم به فدايت (( على ))
كه شجاعت و رقت در دل ، زورمندى در بازو و جهانى تاثر در چشم دارى ...،
و در سوگ كسى اشك مى ريزى كه در جهان ، دو تن را بيش از همه دوست داشت
: يكى دخترش فاطمه (عليه السلام ) و ديگرى همسر او
(329) .
اين بزرگ مرد عالم اسلام على (عليه السلام ) بر دل ها حكومت مى كرد و
نه تنها در آن زمان ، بلكه قرن ها بعد نيز در حكومت او خللى پديد
نيامده است .
(330)
على (عليه السلام ) را بر ديگر مسلمانان مزايايى است ، على زاده كعبه
است ؛ از اين رو بسيارى از مورخان و پژوهندگان او را ((
فرزند كعبه )) خوانده اند. چرا كه مادرش او را
در كعبه ، اين مكان مقدس مسلمين ، زاده است ،... على (عليه السلام )
نخستين مردى است كه به اسلام گرويده است
(331).
فضيلت ديگر كه خدا (جل جلاله ) به على (عليه السلام ) عنايت فرموده اين
است كه او را در كودكى در خانه محمد صلى الله عليه و آله سكونت داد و
او را تحت عنايت خديجه همسر رسول الله صلى الله عليه و آله و تحت توجه
مستقيم خود رسول الله (عليه السلام ) قرار داد
(332) .
در اين كه على (عليه السلام ) پس از پيامبر خوشتن را سزاوارتر از همه
براى پذيرفتن مسووليت مسلمين مى دانسته است ، جاى كمترين حرفى نيست اما
با اين حال ، هنگامى كه تاريخ ، مساله خلافت را به گونه اى ديگر رقم
زد، و سرنوشت بر خلاف خواسته قلبى اش ورق خورد، دست به مخالفت پيگير
نيازيد،... چرا كه تنها (( اسلام
)) براى (( على (عليه السلام
)) )، ارزشمند بود
(333) .
وقتى كه بزرگان و انديشمندان ، در حل مشكلى به بن بست مى رسيدند، مى
دانستند بايد به على (عليه السلام ) مراجعه كنند، به خدمت دوست بروند و
از او يارى بخواهند. همان دوستى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
همواره ، صحت داورى هايش را تاييد مى فرمود
(334) .
على (عليه السلام ) در تمام زندگى اش ، براى خدمت به اسلام و مسلمين ،
انواع مشقات را بر خود هموار ساخت ، چه آن زمان كه در ركاب پيامبر خدا
صلى الله عليه و آله براى گسترش اسلام ، شمشير مى زد، چه در زمان خلفا
چه در زمان خودش ، اما به گواه تاريخ ، على (عليه السلام ) در زمان على
، (در زمان خلافت و امامت خودش ) بيشتر از هر زمانى زجر كشيد، چرا كه
او نمونه عدل بود، و سخت گيريهايى كه براى راه آوردن مسلمانان معمول مى
داشت ، صد چندان بر خود تحميل مى كرد، صد چندان بر خود و خانواده اش
سخت مى گرفت . تا در تقدس او، كمترين خللى وارد نيايد و اين چنين است
كه امروز پس از گذشت قرن ها، هنوز مى بينيم ، اين مهر على (عليه السلام
) است كه بر دل ها حكم مى راند؛ متبرك باد نامش !
(335)
O فؤ اد فاروقى از علماى اهل تسنن
على (عليه السلام ) و اصرار بر اصول
على (عليه السلام ) در قضاوت به منتهاى درجه عدالت رفتار مى كرد و در
اجراى قوانين الهى اصرار و پافشارى داشت . على كسى است كه تمام اعمال و
رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود. على كسى است كه تهديد و نويدش
قطعى بود.
چشمان من ! گريه كنيد و اشك هاى خود را با آه و ناله من مخلوط نماييد و
براى اولاد پيامبر كه مظلومانه شهيد شدند، عزادارى كنيد
(336) .
O مادام ديالافواى مسيحى
او (على بن اءبى طالب (عليه السلام )) از ميان خلفا به شرافت و
بزرگوارى نفس مشهور و به غايت مراقب حال زير دستان خود بود. القائات
فرستاده ها و نماينده ها در او تاثيرى نداشت . به هديه هاى آنان ترتيب
اثر نمى داد، با حريف مكار و غدار خود معاويه ابدا طرف نسبت نبوده كه
براى رسيدن به مقصودى كه داشت سخت ترين جنايات را مرتكب شده و رذل ترين
وسايل را براى پيشرفت خودش بر مى انگيخت .
دقت و مراقبت هاى خيلى سخت او (امام على (عليه السلام )) در امانت و
ديانت باعث شده بود كه اعراب حريص كه تمام امپراطورى را غارت كرده
بودند از وى ناراضى باشند، ليكن صداقت و صحت عمل و دوستى كامل ، رياضت
و عبادت از روى صدق و خلوص يا تجرد و وارستگى و آداب خصائل محموده قابل
توجهى كه در او وجود داشت حقيقتا صورت قابل ستايشى به وى داده بود.
اين كه اهالى ايران در او مقام ولايت قائل شده و او را به اصطلاح
سرپرست حقيقى و مربى الهى مى دانند واقعا اين قاعده قابل تحسين و شايان
بسى تمجيد است . اگر چه مقام و مرتبه او خيلى بالاتر از اينهاست .
(337)
O ژنرال سرپرسى سايكس خاورشناس انگليسى
مطالبى كه خوانديد نمونه اى از كلمات بزرگان در شخصيت و فضيلت امير
مومنان على (عليه السلام ) بود كه هر يك بيانگر گوشه اى از فضايل بى
كران آن حضرت است .
سلام
و درود خداوند بر او و اولاد طاهرينش باد