على(ع) معيار كامل

دكتر رجبعلى مظلومى

- ۶ -


فصل پنجم: امام عليه‏السلام در نظر مكتب تشيع

«ما جوياى كه هستيم؟»ما دلشده،به دنبال امام مى‏رويم و سراغ امام مى‏گيريم و امام مى‏جوئيم.

«امام كيست؟و چه اثرى در زندگى معنوى و مادى ما تواند داشت؟»من به واقع نتوانم شناخت اما توانم بيان آنكس را كه به صدق و معرفت،تالى پيمبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم بود و اشرف نوع بنى آدم،و وصى بلا فصل مسلم،امير مؤمنان على عليه السلام بود و رهبر عارفان كشش بخش دل و جان،و ادب آموز انس و جان،ياد آرم و نقل به مضمون كنم،
باشد كه روانها را آشنايى دهد و براى ديد اهل بصيرت،نمايى روشن پيش آورد. امير مؤمنان عليه السلام به طارق بن شهاب ‏«كه طريق آسمان امامت مى‏جست و پيش شهاب (1) مى‏گرفت تا مگرش موسى‏وار«بقبس من النار»رساند و از آن نار، ره به كوى نور الانوار يابد،فرمود:

«امام،كلمه خدائى است،برهان الاهى است،جهت پروردگار است (2) و نماينده خواست آفريدگار (3) .

امام،نور يزدان است،و واسطه معرفى درست‏خلاق جهان (4) .

امام،آيت كردگار است و نشانه خاص پروردگار.

او را خداى بر مى‏گزيند و از همگان برتر و بهتر مى‏داند،و آن علم و توفيق و كمال كه شايسته مقام امامت است،در او مى‏نهد و سپس‏«طاعت و ولايت وى‏»را بر همه آفريدگانش واجب ميكند (زيرا خيرشان در اطاعت اوست و كمالشان وابسته قبول ولايت او.)

از آن پس،نماينده حق و ولى مطلق،در آسمانها و زمين‏«امام‏»است.

تمام بندگان خداى در عالم تكوين و تشريع،پيمان‏دار آنند كه از اين‏«وجود عزيز»بهره گيرند و از رهبرى و هدايت او، به جان، استقبال كنند.

هر كه بر او پيشى گيرد و بى‏فرمان وى،كارى انجام دهد،نافرمانى خداى كرده و از مرز ايمان،به در رفته است.

امام،هر چه را خدا خواهد،كند و همان كه ايزد متعال خواهد،دلخواه او همانست.

بر بازويش به خط قدرت نوشته :«و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا» (5)

آرى،وجود امام،صدق محض است و عدل تام و تمام (خواستار راستى و درستى بايد يكسر به او ديده دوزد) و از اعمال و رفتارش دقيقا پيروى كند،و طالب داد و سلامت نفس،بايست در پى او رود و پاى،جاى پاى او نهد تا بدان ميزان،خود را سنجد و اعتدال بخشد،و اقامه قسط و عدل تواند.) (6)

براى امام،ستونى روشن و نورانى نصب شده كه سرى به آسمان دارد و پائى بر زمين،و بدين روشنى و نور،امام تواند باطنها را بيند و نهانيها را آگهى يابد و آنچه در عالم است‏شناسد و همه موجودات ملكوتى و برتر از آنرا نيز مشاهده كند،و مهم‏تر از همه،اعمال بندگان خدا را واقف شود (و نظارتى كه مقام امامت را شايد،بر جهان و جهانيان داشته باشد،و به موقع و به جا،هدايت و دلالت‏خير نمايد.)

امام،سخن پرندگان هم داند،و كلام غير آدمى نيز شناسد،و بدين سبب‏«ولايت‏بر آنان‏»هم مسلم اوست.

امام،وجودى است كه خداوند،شايسته وحى خويش دانسته،و لايق اطلاع از مسائل غيب شناخته،و به كلمه خويش مؤيدش ساخته،و حكمت‏خاصه‏اش بدو تلقين فرموده،و دل وى را جايگاه ظهور مشيت‏خويش نموده،و او را سلطنت و چيرگى به عالم بخشيده،و امارت و فرمانروائى جهان داده،و همه را محكوم طاعت او گردانيده.

امامت،ميراث انبياست و مرتبه اصفيا،خلافت‏خدائى است و جانشينى به تمام معناى رسولان الاهى.

و همين مقام است كه‏«ولايت و سلطنت‏»از آن خيزد و«هدايت و عصمت‏»از آن تراود،و چنين مرتبه‏اى،حقيقت‏نماى كامل دين است و از هر ميزان و مكتبى،بهتر و عالى‏تر تواند رهبرى جانهاى كمال جوى كند.

امام،دليل راهروان طريق حق است،و نور بخش هدايت طلبان.

امام،راه سالكان كوى خداست و خورشيد نور افشان دلهاى آشنا.

ولايت او مايه نجات است و طاعت او لازمه واقع حيات،و مددكار عالم بعد از ممات.

همين‏«ولايت‏»،مؤمنان را عزت دهد و گنهكاران را سبب شفاعت گردد،محبان را رهائى از بلا و عذاب بخشد و تابعان را به رستگارى و كاميابى رساند.

آرى‏«ولايت‏»شاخص‏ترين علامت اسلام است،و برترين نشانه استسلام،كمال ايمان بدان وابسته،و شناخت‏حدود و احكام،بدان مربوط،سنتها را هم او روشن كند و حرام از حلال،او به درست‏باز نمايد.

و چنين مرتبه‏اى را (به نحو مطمئن و اعتماد بخش) جز كسى كه خدايش برگزيده و لايق شناخته،حائز نگردد،و غير آنكه پروردگارش مقدم داشته و امامت و حكمت‏بخشيده واجد نشود.

پس منظور از«ولايت‏»،حفظ مرزهاى‏«اخلاق و دين و انسانيت‏»است و چاره‏سازى نيكو براى امور«دنيوى و اخروى‏»و روزگار را چنان گذراندن كه شايسته‏«آدميت و كمال‏»باشد.

امام،براى تشنگان،آب گواراست،و براى هدايت‏خواهان،دليل و راهنما.

نمودار عالى اين مرتبت را وجود على بن ابى طالب و يازده فرزند گراميش عليهم السلام صورت بود داد،از آنجا كه به حق واقع،مركز دايره ايمان بودند،و قطب حقيقى وجود،و آسمان جود،و شرف موجود،آنان،اصل عز و مجد بودند،و مبدا و منشا بزرگى و جلال،و معنا و مبناى تعالى و كمال.

وه!كه امام،چراغ پر نور هدايت است و راه روشن سعادت.

امام،آب حيات بخشى است كه پياپى فرا رسد (7) و دريائى است كه دمادم،فزونى گيرد و غوغا كند (8) .

امام،ماه تابان است و ابر پر باران.

آنگاه كه مهالك،ديده‏ها را كور سازد،او راه نمايد و دست گيرد،و زمانى كه تارهاى حيات،نوميدى فراهم سازد،او شمع به ميان جمع آورد و همه را اميد بخشد.

بحر وجود او را كرانه نيست،و شرافت ذاتش را توصيف ممكن نى،و دست و ديده‏ها را وصول به دامن و جانش ميسر نه (9) .

او چشمه جوشان است و بوستان وسيع و بى‏كران (10) ،و فزاينده نشاط جان (11) .

وجود امام،سرا پا عمل صالح است،و كالاى رابح و راجح.

روش مستقيم،او نمايد،و داروى درست،او دهد،و پدرى،به تمام،او كند،و در پيش آمدهاى سخت،او مدد رساند.

حاكم،اوست و آمر به حق،او،و ناهى از خلاف هم،او،بر آفريدگان،از جانب خدا،او نگهبانى كند و امين خدا بر حقايق،هموست.

رهنمائى بندگان را به امر پروردگار،او عهده‏دار است،و تا هر جا كه مرز حكومت‏خدائى سعت‏يافته،مسند دار قضا و داورى (12) ،اوست.

ظاهر وجودش را قدرتى (جز خدا) حاكم نگردد،و باطن او را هيچ فهم و دركى،به درست نشناسد،مثل و مانندش،عصر او بخود نبيند،و كس،درجه و مرتبت وى،هرگز نيابد.

او پرتو جلال كبرياست و شرف ارض و سماء.

عقل را تفكر در مقامش،حيرت دهد،و مغز را توجه به كمالش،مبهوت كند.

(زيرا كه شعور را اساس،احساس است و قياس،و امام،هم از اين حد برتر است و هم از آن ميزان،فراتر) » (13)

بويژه،امام زمان عليه السلام كه خلاصه صفات و كمالات همه انبيا و اوصياى حق است و مكتب وى،جامع جميع درسهاى تعالى و رشد.

تمام پيمبران،مقدمه ظهور نبى خاتم صلى الله عليه و آله و سلم بودند،و راه فهم كتاب دانشگاهى وى را،هموار مى‏كردند،و جانها را آماده درك آن مى‏ساختند تا فراز آيد و«دين كامل‏»را به جهان و جهانيان اعلام دارد.

ولى هم اكنون پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و يازده امام و وصى او عليهم السلام منتظر آنند كه‏«حجت‏بالغه منتظر»آيد،و آن درسها كه داده‏اند و آن تعليمات كه به هر فرصت،اظهار نموده‏اند،صورت واقع و جامع دهد،و آن هدف عالى و جامع كه خداوند،از نظام هدايت داشت،نمايان سازد.

آرى،او،تحقق بخش هدف انبيا و اوصيا است،و مقصود الاهى و منظور خاص اوست،او براى اصلاح كامل جهان انسانى قيام خواهد كرد،و بساط اهريمنى و شر،به هم خواهد زد،و اين همه آشفتگى جان و حال،به سر خواهد آورد.

ما نيز به دنبال همه پيمبران و اوصياى ايشان،با دلى شوريده،ايستاده و نگران راهيم تا كى آن‏«دولت عدل و صلاح‏»آغاز شود،و آن دوره‏«كمال و فلاح‏»فرا رسد،طالبان را جانى ديگر بخشد،و مشتاقان را توانى بيشتر دهد.

به خدا كه اگر مى‏دانستيم عدم حضور امام،چه دردها به وجودمان داده؟

و چه زيانها به فهم و شعورمان رسانده؟

و چه اختلاف در ميانمان افكنده؟

و چه بى‏سامانى،در اجتماعمان فراهم آورده؟و چقدر شناخت راه حق را دشوار كرده؟

و چه شبهه‏ها ايجاد نموده؟

و چه اضطرابها و انحرافهائى را موجب شده؟

و چگونه مؤمنان،خوار گشته‏اند و فاسقان،عزت يافته‏اند؟

اهل دين را پريشانى و غربت،سراپا گرفته،و خواستاران هدايت را همه بال و پر شكسته،به خدا كه اگر اين همه عقب ماندگى از صلاح و رشد را در مى‏يافتيم،و آن همه نقص و عيب را درك مى‏كرديم،و اثر امام را در اجتماع مسلمين مى‏شناختيم،و چاره همه بيچارگى‏ها را در حضور او مى‏دانستيم،از فراق وى،فرياد مى‏كشيديم،و شب و روز به زارى از خداى،طلب ظهورش مى‏كرديم،و لب به خنده نمى‏گشاديم و در غيبت او به هيچ امرى،شادمان نبوديم.

اكنون هم از خداى منان،استدعا مى‏كنيم و به جان مى‏خواهيم كه امام ما را اجازه ظهور بخشد و به يمن مقدم او،ارواح ما را صفا و پاكى دهد و به عزت و اثر وجودى وى،زندگى ما را با عدل و ايمان و عمل صالح همراه كند و به قدرت تعليم او،اين در راه ماندگان را به علم و فهم و كمال رساند.

پى‏نوشتها:‌


1.نمل:7 اذ قال موسى لاهله اني آنست نارا سآتيكم منها بخبر او آتيكم بشهاب قبس لعلكم
تصطلون (يا شعله‏اى از آتش گرفته مى‏آورم تا گرم شويد) .
2.وجه الله.
3.وجه الله.
4.حجاب الله.
5.انعام:115.
6.حديد:25 لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط...
.
7.الماء الثجاج.
8.البحر العجاج.
9.فلا تناله الايدي و الابصار.
10.الروضة المطيرة.
11.الروضة المطيرة.
12.و محجته في ارضه و بلاده.
13.مضمون قسمتى از فرمايش امير مؤمنان عليه السلام در پايان ج 3 تفسير البرهان.