فصل پنجم: امام عليهالسلام در نظر مكتب تشيع
«ما جوياى كه هستيم؟»ما دلشده،به دنبال امام مىرويم و سراغ امام
مىگيريم و امام
مىجوئيم.
«امام كيست؟و چه اثرى در زندگى معنوى و مادى ما تواند داشت؟»من به
واقع نتوانم
شناخت اما توانم بيان آنكس را كه به صدق و معرفت،تالى پيمبر خاتم صلى الله عليه و
آله و
سلم بود و اشرف نوع بنى آدم،و وصى بلا فصل مسلم،امير مؤمنان على عليه السلام بود و
رهبر عارفان كشش بخش دل و جان،و ادب آموز انس و جان،ياد آرم و نقل به مضمون كنم،
باشد كه روانها را آشنايى دهد و براى ديد اهل بصيرت،نمايى روشن پيش آورد. امير
مؤمنان
عليه السلام به طارق بن شهاب «كه طريق آسمان امامت مىجست و پيش شهاب (1)
مىگرفت
تا مگرش موسىوار«بقبس من النار»رساند و از آن نار، ره به كوى نور الانوار
يابد،فرمود:
«امام،كلمه خدائى است،برهان الاهى است،جهت پروردگار است (2)
و نماينده خواست آفريدگار (3) .
امام،نور يزدان است،و واسطه معرفى درستخلاق جهان (4) .
امام،آيت كردگار است و نشانه خاص پروردگار.
او را خداى بر مىگزيند و از همگان برتر و بهتر مىداند،و آن علم و
توفيق و كمال كه شايسته
مقام امامت است،در او مىنهد و سپس«طاعت و ولايت وى»را بر همه آفريدگانش واجب
ميكند (زيرا خيرشان در اطاعت اوست و كمالشان وابسته قبول ولايت او.)
از آن پس،نماينده حق و ولى مطلق،در آسمانها و زمين«امام»است.
تمام بندگان خداى در عالم تكوين و تشريع،پيماندار آنند كه از
اين«وجود عزيز»بهره گيرند و
از رهبرى و هدايت او، به جان، استقبال كنند.
هر كه بر او پيشى گيرد و بىفرمان وى،كارى انجام دهد،نافرمانى خداى
كرده و از مرز ايمان،به در رفته است.
امام،هر چه را خدا خواهد،كند و همان كه ايزد متعال خواهد،دلخواه او
همانست.
بر بازويش به خط قدرت نوشته :«و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا» (5)
آرى،وجود امام،صدق محض است و عدل تام و تمام (خواستار راستى و درستى
بايد يكسر به
او ديده دوزد) و از اعمال و رفتارش دقيقا پيروى كند،و طالب داد و سلامت نفس،بايست
در
پى او رود و پاى،جاى پاى او نهد تا بدان ميزان،خود را سنجد و اعتدال بخشد،و اقامه
قسط و
عدل تواند.) (6)
براى امام،ستونى روشن و نورانى نصب شده كه سرى به آسمان دارد و پائى
بر زمين،و بدين
روشنى و نور،امام تواند باطنها را بيند و نهانيها را آگهى يابد و آنچه در عالم
استشناسد و
همه موجودات ملكوتى و برتر از آنرا نيز مشاهده كند،و مهمتر از همه،اعمال بندگان
خدا را
واقف شود (و نظارتى كه مقام امامت را شايد،بر جهان و جهانيان داشته باشد،و به موقع
و به
جا،هدايت و دلالتخير نمايد.)
امام،سخن پرندگان هم داند،و كلام غير آدمى نيز شناسد،و بدين
سبب«ولايتبر آنان»هم
مسلم اوست.
امام،وجودى است كه خداوند،شايسته وحى خويش دانسته،و لايق اطلاع از
مسائل غيب
شناخته،و به كلمه خويش مؤيدش ساخته،و حكمتخاصهاش بدو تلقين فرموده،و دل وى را
جايگاه ظهور مشيتخويش نموده،و او را سلطنت و چيرگى به عالم بخشيده،و امارت و
فرمانروائى جهان داده،و همه را محكوم طاعت او گردانيده.
امامت،ميراث انبياست و مرتبه اصفيا،خلافتخدائى است و جانشينى به تمام
معناى رسولان
الاهى.
و همين مقام است كه«ولايت و سلطنت»از آن خيزد و«هدايت و عصمت»از آن
تراود،و چنين
مرتبهاى،حقيقتنماى كامل دين است و از هر ميزان و مكتبى،بهتر و عالىتر تواند
رهبرى
جانهاى كمال جوى كند.
امام،دليل راهروان طريق حق است،و نور بخش هدايت طلبان.
امام،راه سالكان كوى خداست و خورشيد نور افشان دلهاى آشنا.
ولايت او مايه نجات است و طاعت او لازمه واقع حيات،و مددكار عالم بعد
از ممات.
همين«ولايت»،مؤمنان را عزت دهد و گنهكاران را سبب شفاعت گردد،محبان
را رهائى از بلا
و عذاب بخشد و تابعان را به رستگارى و كاميابى رساند.
آرى«ولايت»شاخصترين علامت اسلام است،و برترين نشانه استسلام،كمال
ايمان بدان
وابسته،و شناختحدود و احكام،بدان مربوط،سنتها را هم او روشن كند و حرام از حلال،او
به
درستباز نمايد.
و چنين مرتبهاى را (به نحو مطمئن و اعتماد بخش) جز كسى كه خدايش
برگزيده و لايق
شناخته،حائز نگردد،و غير آنكه پروردگارش مقدم داشته و امامت و حكمتبخشيده واجد
نشود.
پس منظور از«ولايت»،حفظ مرزهاى«اخلاق و دين و انسانيت»است و
چارهسازى نيكو براى
امور«دنيوى و اخروى»و روزگار را چنان گذراندن كه شايسته«آدميت و كمال»باشد.
امام،براى تشنگان،آب گواراست،و براى هدايتخواهان،دليل و راهنما.
نمودار عالى اين مرتبت را وجود على بن ابى طالب و يازده فرزند گراميش
عليهم السلام
صورت بود داد،از آنجا كه به حق واقع،مركز دايره ايمان بودند،و قطب حقيقى وجود،و
آسمان
جود،و شرف موجود،آنان،اصل عز و مجد بودند،و مبدا و منشا بزرگى و جلال،و معنا و
مبناى
تعالى و كمال.
وه!كه امام،چراغ پر نور هدايت است و راه روشن سعادت.
امام،آب حيات بخشى است كه پياپى فرا رسد (7) و دريائى است
كه دمادم،فزونى گيرد و غوغا
كند (8) .
امام،ماه تابان است و ابر پر باران.
آنگاه كه مهالك،ديدهها را كور سازد،او راه نمايد و دست گيرد،و زمانى
كه تارهاى حيات،نوميدى فراهم سازد،او شمع به ميان جمع آورد و همه را اميد بخشد.
بحر وجود او را كرانه نيست،و شرافت ذاتش را توصيف ممكن نى،و دست و
ديدهها را وصول به
دامن و جانش ميسر نه (9) .
او چشمه جوشان است و بوستان وسيع و بىكران (10) ،و
فزاينده نشاط جان (11) .
وجود امام،سرا پا عمل صالح است،و كالاى رابح و راجح.
روش مستقيم،او نمايد،و داروى درست،او دهد،و پدرى،به تمام،او كند،و در
پيش آمدهاى
سخت،او مدد رساند.
حاكم،اوست و آمر به حق،او،و ناهى از خلاف هم،او،بر آفريدگان،از جانب
خدا،او نگهبانى كند
و امين خدا بر حقايق،هموست.
رهنمائى بندگان را به امر پروردگار،او عهدهدار است،و تا هر جا كه مرز
حكومتخدائى
سعتيافته،مسند دار قضا و داورى (12) ،اوست.
ظاهر وجودش را قدرتى (جز خدا) حاكم نگردد،و باطن او را هيچ فهم و
دركى،به درست
نشناسد،مثل و مانندش،عصر او بخود نبيند،و كس،درجه و مرتبت وى،هرگز نيابد.
او پرتو جلال كبرياست و شرف ارض و سماء.
عقل را تفكر در مقامش،حيرت دهد،و مغز را توجه به كمالش،مبهوت كند.
(زيرا كه شعور را اساس،احساس است و قياس،و امام،هم از اين حد برتر است
و هم از آن
ميزان،فراتر) » (13)
بويژه،امام زمان عليه السلام كه خلاصه صفات و كمالات همه انبيا و
اوصياى حق است و
مكتب وى،جامع جميع درسهاى تعالى و رشد.
تمام پيمبران،مقدمه ظهور نبى خاتم صلى الله عليه و آله و سلم بودند،و
راه فهم كتاب
دانشگاهى وى را،هموار مىكردند،و جانها را آماده درك آن مىساختند تا فراز آيد
و«دين
كامل»را به جهان و جهانيان اعلام دارد.
ولى هم اكنون پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و يازده امام و
وصى او عليهم السلام
منتظر آنند كه«حجتبالغه منتظر»آيد،و آن درسها كه دادهاند و آن تعليمات كه به هر
فرصت،اظهار نمودهاند،صورت واقع و جامع دهد،و آن هدف عالى و جامع كه خداوند،از نظام
هدايت
داشت،نمايان سازد.
آرى،او،تحقق بخش هدف انبيا و اوصيا است،و مقصود الاهى و منظور خاص
اوست،او براى
اصلاح كامل جهان انسانى قيام خواهد كرد،و بساط اهريمنى و شر،به هم خواهد زد،و اين
همه آشفتگى جان و حال،به سر خواهد آورد.
ما نيز به دنبال همه پيمبران و اوصياى ايشان،با دلى شوريده،ايستاده و
نگران راهيم تا كى
آن«دولت عدل و صلاح»آغاز شود،و آن دوره«كمال و فلاح»فرا رسد،طالبان را جانى
ديگر
بخشد،و مشتاقان را توانى بيشتر دهد.
به خدا كه اگر مىدانستيم عدم حضور امام،چه دردها به وجودمان داده؟
و چه زيانها به فهم و شعورمان رسانده؟
و چه اختلاف در ميانمان افكنده؟
و چه بىسامانى،در اجتماعمان فراهم آورده؟و چقدر شناخت راه حق را
دشوار كرده؟
و چه شبههها ايجاد نموده؟
و چه اضطرابها و انحرافهائى را موجب شده؟
و چگونه مؤمنان،خوار گشتهاند و فاسقان،عزت يافتهاند؟
اهل دين را پريشانى و غربت،سراپا گرفته،و خواستاران هدايت را همه بال
و پر شكسته،به خدا
كه اگر اين همه عقب ماندگى از صلاح و رشد را در مىيافتيم،و آن همه نقص و عيب را
درك
مىكرديم،و اثر امام را در اجتماع مسلمين مىشناختيم،و چاره همه بيچارگىها را در
حضور
او مىدانستيم،از فراق وى،فرياد مىكشيديم،و شب و روز به زارى از خداى،طلب ظهورش
مىكرديم،و لب به خنده نمىگشاديم و در غيبت او به هيچ امرى،شادمان نبوديم.
اكنون هم از خداى منان،استدعا مىكنيم و به جان مىخواهيم كه امام ما
را اجازه ظهور
بخشد و به يمن مقدم او،ارواح ما را صفا و پاكى دهد و به عزت و اثر وجودى وى،زندگى
ما را با
عدل و ايمان و عمل صالح همراه كند و به قدرت تعليم او،اين در راه ماندگان را به علم
و فهم و
كمال رساند.
پىنوشتها:
1.نمل:7 اذ قال موسى لاهله اني آنست نارا سآتيكم منها بخبر او آتيكم بشهاب قبس
لعلكم
تصطلون (يا شعلهاى از آتش گرفته مىآورم تا گرم شويد) .
2.وجه الله.
3.وجه الله.
4.حجاب الله.
5.انعام:115.
6.حديد:25 لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس
بالقسط...
.
7.الماء الثجاج.
8.البحر العجاج.
9.فلا تناله الايدي و الابصار.
10.الروضة المطيرة.
11.الروضة المطيرة.
12.و محجته في ارضه و بلاده.
13.مضمون قسمتى از فرمايش امير مؤمنان عليه السلام در پايان ج 3 تفسير البرهان.