ولى شگفتى هاى على هر چه بيشتر، معجزه هاى انسانى على در اين جا بروز مى كند برايش
غذا آوردند غذا كه نمى تواند بخورد شير مى آوردند، مقدارى از شير مى نوشد و جزء
وصايايش مى فرمايد: با آن اسيرتان خوش رفتارى و مدارا كنيد، وصيت مى كند او اولاد
عبدالمطلب پس از وفات من مبادا در ميان مردم بيفتيد و بگوييد اميرالمؤ منين اين طور
شدند و فلان كس محرك بوده است و اين و آن را متهم كنيد، خير نمى خواهد دنبال اين
حرفها برويد قاتل من يك نفر است . به امام حسن (ع ) فرمود: فرزندم حسن ، اين يك
ضربت بيشتر به پدر شما نزده و اين دو ضربت نزده است . بعد از من اختيار با خودت ،
اگر مى خواهى آزادش كن و اگر مى خواهى قصاص كن . توجه داشته باش او به پدر تو يك
ضربت زده است فقط يك ضربت به او بزنيد اگر كشته شد، و اگر هم نشد نشد، باز هم سراغ
اسيرش را مى گيرد، آيا به او غذا داده ايد، رسيدگى كرده ايد؟ اينگونه بود رفتارش
با دشمن ، اين است كه مولانا مى گويد:
در مروت خود كه داند كيستى
|
اين مردانگى ها و انسانيت هاى على است ، در بستر افتاده است ساعت به ساعت حالش بدتر
مى شود، سموم بيشتر روى بدن مقدس على (ع ) اثر مى گذارد، اصحاب مى آيند لبهاى على
(ع ) خندان و شكفته است مى گويد: (والله
ما فجاءنى من الموت وارد كرهنه ، ولا طالع انكرته و ماكنت كفارب ورد، وطالب وجد؛
وما عند الله خيرللابرار).(421)
به خدا قسم آنچه كه به من وارد شده است چيزى كه بر من ناپسند باشد نيست ، ابدا اين
مرگ و شهادت در راه خدا براى من يك امرى است كه آرزوى هميشه من بوده و اين چه بهتر،
كه در حال عبادت باشد بعد يك مثلى را على آورده است كه عرب با آن خيلى آشنا بوده
است . عرب در بيابان ها كه زندگى مى كرد، تفريحى زندگى مى كرد هر جا آب و علف بود،
همان جا مى ماند و بعد كه تمام مى شد مى رفتند جاى ديگر و گاهى كه گرم بود شبها مى
رفتند براى پيدا كردن يك نقطه اى كه آن جا آب داشته باشد و. على (ع ) در اين كلامش
به اصحابش مى فرمايد: مثل من مثل عاشقى است كه به معشوق خودش رسيده است مثل من مثل
آن كسى است كه در تاريكى شب دنبال آب مى گردد و ناگهان آب را پيدا مى كند چه سرورى
به او دست مى دهد چه نيكو سروده است حافظ:
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
|
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
|
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
|
اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
|
كه شاعر جمله (فزت ورب الكعبة
) را مى گويد. |