22 خبر دادن پيامبر (ص ) به على (ع ) از وفات خويش
به پيامبر (ص ) مريضى اى عارض شد كه با آن مريضى به جوار رحمت الهى واصل گرديد، چون
آن حالت را مشاهده نمود، دست حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را گرفت و متوجه بقيع گرديد،
اكثر صحابه از پى او بيرون آمدند، فرمودند كه : حق تعالى مرا امر كرده است كه
استغفار كنم براى مردگان بقيع ، چون به بقيع رسيد، گفت : السلام عليكم اى اهل قبور،
گوارا باد شما را آن حالتى كه صبح كرده ايد در آن و نجات يافته ايد از محنت هايى كه
مردم را در پيش است ، به درستى كه رو كرده است به سوى مردم محنت هاى بسيار مانند
پاره هاى شب تار.
پس مدتى ايستاد و طلب آمرزش براى اهل بقيع نمود، و رو آورد به سوى حضرت اميرالمؤ
منين (ع ) فرمود: جبرئيل در هر سال قرآن را يك مرتبه بر من عرضه مى كرد، و در اين
سال دو مرتبه عرض نمود، چنين گمان دارم كه اين براى آن است كه وفات من نزديك شده
است .
پس فرمود: يا على به درستى كه حق تعالى مرا مخير گردانيد بر ميان خزانه هاى دنيا و
مخلد بودن در آن يا بهشت ، من اختيار لقاى پروردگار خود كردم ، چون بميرم عورت مرا
بپوشان كه هر كه به عورت من نظر كند كور مى شود.(25) |
23 دو ركن على (ع )
جابر بن عبدالله گويد: شنيدم رسول خدا (ص ) سه روز پيش از وفاتش به على (ع ) مى
فرمود: درود بر تو اى پدر دو گل من ، تو را به دو ريحانه دنياى خود سفارش كنم به
همين زودى دو ستون تو ويران شوند و خدا خليفه من است بر تو، چون رسول خدا (ص ) وفات
كرد. فرمود: اين يك ستون من بود كه رسول خدا (ص ) به من فرمود، چون فاطمه وفات كرد،
فرمود: اين ستون دوم است كه رسول خدا (ص ) فرمود.(26) |
24 وظيفه غسل پيامبر (ص )
ابن عباس گفته چون رسول خدا (ص ) بيمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند و عمار بن
ياسر از ميان آنها برخاست و به او گفت : يا رسول الله پدر و مادرم قربانت كدام يك
از ما تو را غسل دهيم اگر اين پيشامد به وجود آمد؟
فرمود: آن وظيفه على بن ابى طالب است زيرا قصد حركت دادن هر عضوى را از من كند
فرشتگان به او كمك كنند.
عرض كرد: پدر و مادرم قربانت چه كسى بر شما نماز مى خواند در اين پيشامد؟ فرمود:
خاموش باش خدايت رحمت كند.
سپس پيغمبر فرمود: يا بن ابى طالب چون ديدى جانم از تنم بر آمد تو مرا خوب غسل بده
و با اين دو پارچه لباسم ، كفن كن يا در پارچه سيد مصر و برد يمانى ، كفن بسيار
گران بر من مپوش ، مرا برداريد و ببريد تا بر لب گورم نهيد اول كسى كه بر من رحمت
فرستد خداست جل جلاله از بالاى عرش خود سپس جبرييل و ميكاييل و اسرافيل در صفوف
فرشته ها كه جز خدا شمار آنها را نداند نماز بر من گزارند.
(27) |
25 طلب على (ع ) در بيمارى
از ابن عباس روايت است كه رسول خدا (ص ) در هنگام بيمارى فرمود: دوست مرا برايم
بخوانيد و هر مردى را دعوت مى كردند، از او رو مى گردانيد.
به فاطمه (س ) گفتند: برو على را بياور، گمان نداريم رسول خدا (ص ) جز او را
بخواهد. فاطمه دنبال على (ع ) فرستاد، چون وارد شد رسول خدا (ص ) دو چشم گشود و
رويش برافروخت و فرمود: بيا بيا نزد من اى على . و او را نزديك خود خواست تا دستش
را گرفت و او را بالاى سر خود نشانيد و بى هوش شد و حسن و حسين آمدند و شيون و گريه
مى كردند تا خود را روى رسول خدا (ص ) انداختند و على (ع ) خواست آنها را كنار
بزند، رسول خدا (ص ) به هوش آمد و فرمود: اى على بگذار آنها را ببويم و مرا ببويند،
از آنها توشه گيرم و از من توشه گيرند آنها پس از من محققا ستم كشند و به ظلم كشته
شوند، لعنت خدا بر كسى كه به آنها ستم كند تا سه بار اين را گفت و دست دراز كرد و
على را درون بستر خود كشيد و لب بر لبش نهاد و با او رازى طولانى گفت تا جان پاكش
برآمد و على از زير بسترش بيرون شد و گفت : اعظم الله اجوركم درباره پيغمبر كه خدا
جانش را گرفت و آواز شيون و گريه برخاست به اميرالمؤ منين (ع ) گفتند: رسول خدا (ص
) وقتى تو را درون بستر خود برد با تو چه رازى گفت ؟ فرمود: هزار باب به من آموخت
كه از هر بابى هزار باب مى گشايد.(28) |
26 خبر پيامبر از غسل دهنده اش
عبدالله بن مسعود از حضرت رسول (ص ) پرسيد: چه كسى تو را غسل خواهد داد چون وفات
يابى ؟
حضرت فرمود: هر پيغمبرى را وصى او غسل مى دهد.
گفتم : وصى تو كيست يا رسول الله ؟
فرمود: على بن ابى طالب .
پرسيدم : چند سال بعد از تو زندگانى خواهد كرد؟
فرمود: سى سال ، چنان چه يوشع بن نون وصى موسى بعد از موسى سى سال زندگانى كرد، و
صفراء دختر شعيب كه زوجه حضرت موسى بود بر او خروج كرد و گفت : من سزاوارترم به
خلافت از تو، يوشع با او مقاتله كرد و لشكر او را كشت و او را اسير كرد، بعد از
اسير كردن او را گرامى داشت ، به درستى كه دختر ابوبكر بر على (ع ) خروج خواهد كرد
با چندين هزار نامرد از امت من ، و على اكثر مردان لشكر او را خواهد كشت و او را
اسير خواهد كرد، بعد از اسير كردن با او احسان خواهد كرد.(29) |
27 طلب برادر
رسول خدا (ص ) فرمود: برادر و عمويم را برگردانيد چون حضور يافتند و مجلس منحصر به
آنها گرديد پيغمبر اكرم (ص ) به طرف عمويش عباس توجه كرده فرمود:اى عمو وصيت مرا
مى پذيرى و وعده مرا قبول مى كنى و قرض مرا ادا مى نمايى ، عباس عرض كرد يا رسول
الله عموى تو پيرمرد و عيال وار است و سخاء و كرم تو مانند باد وزش داشته و عموى
ناتوانت نمى تواند به وعده تو قيام كند. آن گاه به على (ع ) توجه كرده فرمود: اى
برادر آيا وصيت مرا مى پذيرى و به وعده من وفا مى كنى و قرض مرا ادا مى سازى و امور
بازماندگانم را اداره مى نمايى ، عرض كرد: آرى فرمان تو را از دل و جان مى پذيرم و
آن را اجرا مى كنم .
پيغمبر (ص ) فرمود: نزديك بيا چون پيش رفت على (ع ) را به سينه چسبانيد و انگشترى
خود را از انگشت مباركش بيرون آورده فرمود: اين انگشترى را در انگشت كن ، سپس شمشير
و زره و تمام سلاح هاى جنگى خود و پارچه اى را كه هنگام پيكار به شكم مى بست و لباس
جنگ مى پوشيد و به كارزار مى رفت ، حاضر كرده همه را به على (ع ) تسليم نمود فرمود:
به نام خدا به منزل خود برو.
على (ع ) در تمام اين مدت از پيغمبر (ص ) كناره نمى گرفت و پيوسته منتظر اجراى
دستورات آن جناب بود فرداى آن روز كه درب خانه اش به روى مردم بسته بود و كسى از
احوال آن جناب اطلاعى نداشت و بيمارى آن حضرت شدت يافته على (ع ) براى انجام پاره
اى از امور ضرورى خود رفته بود، رسول خدا (ص ) اندكى افاقه يافت ، على (ع ) را نديد
زن هاى رسول خدا (ص ) اطراف او را گرفته بودند، فرمود: برادر و رفيق مرا بخوانيد.
پس از اين جمله ، دوباره ضعف بر آن حضرت مستولى گرديد، خاموش شد. عايشه گفت :
ابوبكر را بگوييد بيايد، وى داخل شده ، و بر بالين آن حضرت نشست چون رسول خدا (ص )
ديده گشود چشمش به جمال تهى از كمال ابوبكر افتاد صورت برگردانيد ابوبكر دانست
اشتباه كرده از جاى برخاست و گفت : اگر او به من نيازمند بود صورت برنمى گردانيد. و
حاجت را مى فرمود، چون بيرون رفت دوباره رسول خدا (ص ) همان جمله را تكرار كرد حفصه
گفت : عمر را حاضر كنيد چون حضور يافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت
برگردانيد و او هم خارج شد، بار سوم رسول خدا فرمود: برادر و صاحب مرا بخوانيد، ام
سلمه كه حق از او خشنود باد گفت : على را بگوييد حاضر شود كه پيامبر جز او به ديگرى
عنايتى ندارد. على (ع ) را به حضور خواندند، چون او وارد شد گويى روح روانى به رسول
خدا دميدند شاد و خندان گرديده او را نزديك خواند. مدتى با وى به راز پرداخت ، سپس
على (ع ) از جا برخاست و به گوشه اى آرام گرفت تا پيغمبر (ص ) به خواب رود چون او
خوابيد از خانه بيرون رفت . مردم پرسيدند: رسول خدا (ص ) با تو چه نجوايى داشت و چه
فرمود: پاسخ داد: هزار باب علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر گشوده مى
شود و مرا به كارهايى ماءموريت داد كه به خواست خدا بدان ها قيام خواهم كرد.(30) |
بخش دوم : وصيت هاى پيامبر (ص ) به على (ع )
28 وصاياى پيامبر (ص ) به على (ع )
اميرمؤ منان (ع ) على فرمود: چون رسول خدا (ص ) در حال احتضار قرار گرفت مرا طلبيد.
پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من فرمود: اى على تو وصى و جانشين من بر اهل
و امت من هستى ، چه زنده باشم يا از دنيا بروم . دوست تو دوست من است و دوست من
دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست .
اى على ! هر كس پس از من امامت تو را منكر شود مانند كسى است كه رسالت مرا در حال
حياتم منكر شود، چرا كه تو از منى و من از توام . آن گاه اسرارى را با من در ميان
گذاشت كه هزار باب علم بود كه از هر باب هزار باب ديگر باز نمى شد.(31)
پيامبر اكرم (ص ) در آخرين لحظات زندگانى خود، اميرمؤ منان (ع ) را طلبيد و خطاب به
آن حضرت فرمود:
بدان اى برادر! چون من از دنيا رحلت كردم مردم مرا رها مى كنند و پيش از غسل و
كفن و دفن من مشغول امور دنياى خود مى شوند (غصب خلافت ). تو به دنبال آنها مرو و
طلب حق خود را مكن ، تا ايشان به طلب تو آيند. زيرا كه مثل تو مثل كعبه است كه خدا
آن را نصب كرد و بر مردم لازم است كه از هر طرف به سوى آن روند. تويى علم هدايت و
نور دينى و روشنى آسمان و زمين .
اى برادر! به حق آن خدايى كه مرا به راستى به سوى خلق برگزيد، سوگند ياد مى كنم كه
امامت و وجوب متابعت تو را به همه رسانده ام و اقرار و بيعت گرفته ام . همگى به
ظاهر پذيرفته اند، اما مى دانم كه وفا نمى كنند.
چون من از دنيا رحلت كردم و از غسل و نماز و دفن من فارغ شدى در خانه بنشين و قرآن
را به ترتيبى كه خدا فرستاده است ، جمع آورى كن . آنچه تو را به آن امر كرده ام
انجام بده و از ملامت خلق پروا مكن و بر تو باد به صبر در برابر آنچه به تو مى رسد
تا به سوى من آيى .
اميرمؤ منان مى فرمايد: ما آن شب نزديك آن حضرت بوديم و جامه نازكى روى آن حضرت
افكنده شده بود و اهل بيت صدا به شيون و ناله بلند كرده بودند.
ناگهان حضرت به سخن آمد و فرمود: جماعتى سعادتمند و گروهى بدبخت شدند.
اصحاب عبا پنج نفرند و من سرور ايشانم و ايشان اهل بيت من و مقربان درگاه خدايند.
هر كس از آنها متابعت كند سعادتمند خواهد شد. |
29 مقام رضا و استقامت على (ع )
ابوموسى ضرير مى گويد: امام كاظم (ع ) فرمود: من به پدرم امام صادق (ع ) گفتم :
(مگر امير مؤ منان على (ع ) نويسنده
وصيت ، و پيامبر (ص ) ديكته كننده آن ، و جبرييل و فرشتگان مقرب ، گواه بر آن
نبودند؟!).
امام صادق : آرى همان گونه بود كه گفتى ، ولى هنگام رحلت رسول خدا(ص ) وصيتى از
جانب خداوند در طومارى مهر كرده از آسمان به زمين آمد، آن طومار را جبرييل همراه
فرشتگان امين الهى نزد پيامبر (ص ) آوردند، جبرييل به آن حضرت عرض كرد:
(اى محمد! بفرما هركس در حضورت هست بيرون رود، جز وصى تو على (ع ) كه
بماند و او طومار وصيت را از ما بگيرد، و ما را گواه بگيرد، و خودش ضامن (اجراى )
آن گردد.
پيامبر (ص ) فرمود: همه حاضران در خانه بيرون رفتند، جز على (ع )، كه در خانه ماند،
و فاطمه (س ) در بين در و پرده بود.
در اين هنگام ، جبرييل به پيامبر (ص ) چنين گفت :
(اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند، و
مى فرمايد، اين همان طومار است كه (در شب معراج ) با تو پيمان بستم و خودم گواه
بودم و فرشتگان را گواه گرفتم ، با اينكه تنها گواهى خودم كافى است اى محمد!)
پيامبر (ص ) در حالى كه (بر اثر سنگينى وحى ) لرزه بر اندام بود، به جبرييل فرمود:
(پروردگار من ، خودش سلام (سالم از هر نقص و عيب ) است و سلام از جانب
او است ، و به سوى او باز مى گردد، خداوند راست فرموده و مرحمت فرموده است ، آن
طومار را به من بده ).
جبرييل آن را به پيامبر (ص ) داد، و عرض كرد: آن را به على (ع ) تحويل بده ، و آن
را بخوان ، پيامبر (ص ) با على (ع ) آن را كلمه به كلمه خواند.
آن گاه پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: (اين
پيمانى است كه پروردگار با من بسته و امانت او بر من است ، من آنرا رساندم و
خيرخواهى كردم و ادا نمودم ).
على (ع ) و جبرييل و ميكاييل گواهى دادند، و على (ع ) ضمانت اجراى آن ، و وفا به
مضمون آن را به عهده گرفت تا در روز قيامت ، جريان را به پيامبر(ص ) خبر دهد.
سپس طبق دستور پيامبر (ص ) فاطمه و حسن و حسين (ع ) از آنچه در طومار مذكور نوشته
شده بود آگاه شدند، و ضامن اجراى آن گشتند، سپس آن طومار با چند مهر طلاى دست
نخورده ، مهر گرديد و به على (ع ) تحويل داده شد...
امام كاظم (ع ) فرمود: در آن طومار آسمانى ، سنت هاى خدا و پيامبرش ، و حوادثى در
رابطه با ستم به اميرالمؤ منان (ع ) كه بعد از پيامبر (ص ) رخ مى دهد، جمله به جمله
نوشته شده بود، آن گاه امام كاظم (ع ) در تاءييد گفتارش ، اين آيه (12 سوره يس ) را
خواند:
انا نحن نحيى الموت و نكتب ما قدموا و آثارهم و كل شيى
احصيناه فى امام مبين .
(ما مردگان را زنده مى كنيم ، و آنچه
را از پيش فرستاده اند، و تمام آثار آنها را مى نويسيم و همه چيز را در كتاب آشكار
(يا در وجود امام على (ع ) احصا و ثبت
كرده ايم ).
سپس امام كاظم (ع ) افزود: سوگند به خدا پيامبر (ص ) به على (ع ) و فاطمه (س )
فرمود: (مگر نه اين است كه : آنچه به
شما وصيت كردم و اجراى آن را به شما دستور دادم ، فهميديد و پذيرفتيد؟).
آنها عرض كردند: (آرى پذيرفتم ، و در
برابر حوادث ناگوارى كه بر ما وارد مى گردد صبر و استقامت خواهيم نمود).
جالب اينكه : در ذيل اين ماجرا آمده : على (ع ) فرمود: سوگند به خدايى كه دانه را
شكافت و انسان را آفريد، من از شخص جبرييل شنيدم كه به پيامبر (ص ) مى گفت :
(اى محمد! به على (ع ) بفهمان كه پرده احترام او كه همان احترام خدا و
رسولش است دريده مى شود و محاسنش از خون تازه فرق سرش رنگين مى گردد).
تا اين سخن را از امين وحى شنيدم ، فريادى زدم و به رو به زمين افتادم و گفتم :
(آرى راضى به رضاى الهى هستم ، اگر چه همه اين ناگوارى ها رخ دهد، همه
نيش ها را در راه اسلام ، نوش خواهم كرد!)(32)
به اين ترتيب ، على (ع ) از همه حوادث آينده خبر داشت ، و با كمال استقامت ، خود را
براى حفظ اسلام ، آماده ساخت ، و رگبار تيرهاى تلخ حوادث را به جان خريد، و آگاهانه
خود را سپر اسلام نمود. |
30 دعوت كردن على (ع ) به صبر
پيامبر (ص ) در بستر بيمارى به حضرت امير (ع ) خطاب كرده و گفت : يا على ! عايشه و
حفصه با تو جدال و نزاع و عداوت خواهند كرد بعد از من ، و عايشه با لشكريانش بر تو
خروج خواهد كرد، و حفصه را خواهد گذاشت كه براى او لشكر جمع كند، و هر دو آنها در
عداوت با تو مثل يكديگر خواهند بود، يا على در آن وقت چه خواهى كرد؟
حضرت امير (ع ) گفت : يا رسول الله ! اگر چنين كنند اول از كتاب خدا حجت بر ايشان
تمام كنم ، اگر قبول نكنند سنت تو را و آن چه در بيان وجوب اطاعت من و لزوم حق من
فرموده اى بر ايشان حجت خواهم كرد، اگر قبول نكنند خدا را و تو را بر ايشان گواه
خواهم گرفت و با ايشان قتال خواهم كرد. حضرت فرمود: يا على ! قتال كن و شتر عايشه
را پى كن و پروا مكن ، پس گفت : خداوندا تو گواه باش .
پس فرمود: يا على ! چون چنين كنند، ايشان را طلاق بگو و از من بيگانه گردان كه هر
دو بيگانه اند از من در دنيا و عقبى ، و پدرهاى ايشان شريكند با ايشان در عمل ايشان
. پس گفت : يا على ! صبر كن بر ستم ظالمان ، به درستى كه كفر و ارتداد و نفاق رو
خواهد آورد به سوى مردم با خلافت ابوبكر، و عمر از او بدتر و ستمكارتر خواهد بود، و
همچنين سوم ايشان عثمان ، چون او كشته شود براى تو جمع خواهند شد گروهى از شيعيان
كه با ايشان جهاد خواهى كرد با ناكثان و قاسطان و مارقان ، نفرين و لعنت كن بر
ايشان كه ايشان و شيعيان و دوستان ايشان احزاب كفر و نفاقند.(33)
چون شب شد باز على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) را طلبيد و فرمود كه در خانه را بستند
كه كسى به غير ايشان نيايد. |
31 وصيت پيامبر (ص ) به على (ع )
رسول خدا (ص ) در آن شبى كه رحلت فرمودند به على (ع ) فرمود: يا على ! كاغذ و دواتى
حاضر كن ، آن گاه رسول خدا (ص ) وصيتش را ديكته كرد تا به اين موضع رسيد كه فرمود:
يا على پس از من دوازده امام خواهد بود تو يا على اول دوازده امامى ، خداوند تو را
در آسمانش على و مرتضى و اميرالمؤ منين ، و صديق اكبر، و فاروق اعظم ، و ماءمون
مهدى ناميده ، پس اين اسامى براى كسى غير از تو شايسته نيست يا على ! تو وصى منى بر
اهل بيت من ، و زنده و مرده شان ، بر زن هاى من ، هر يك از همسرانم را باقى گذاشتى
فرداى قيامت مرا نديده و من او را نخواهم ديد، و تو پس از من خليفه من بر امتم مى
باشى ، هرگاه زمان وفاتت رسيد اين وصيت را به فرزندم حسن بر وصول (نيكوكار و بسيار
پيوند كننده بين دوست و دشمن يا نسبت به خويشاوندان ) تسليم كن .
(34) |
32 وصيت پيامبر به على (ع )
سيد ابن طاووس از حضرت امام موسى (ع ) روايت كرده است كه : اميرالمؤ منين (ع )
فرمود: حضرت رسالت (ص ) در هنگام وفات مرا طلبيد و خانه را خلوت كرد، جبرييل و
ميكاييل (ع ) در آن جا بودند، من صداى ايشان را مى شنيدم و ايشان را نمى ديدم .
پس حضرت رسول نامه وصيت الهى را از جبرييل گرفت به من داد و امر كرد كه مهر را
برگرفتم و همه را خواندم ، پس گفت : اينك جبرييل اين را از جانب خداوند جليل براى
تو آورده است ، چون خواندم همه را موافق يافتم به آنچه كه حضرت مرا وصيت كرده بود،
در آن حالت حضرت رسالت بر سينه من تكيه داده بود، پس فرمود كه : بيا برابر من ، و
جبرييل آن حضرت رابه سينه خود چسبانيد، و ميكاييل در جانب راست وى نشست .
حضرت فرمود: يا على كف دستهاى خود را بر يكديگر بچسبان ، و گفت : از تو عهد مى گيرم
در حضور دو امين پروردگار عالميان جبرييل و ميكاييل ، تو را سوگند مى دهم به حق اين
دو بزرگوار كه آن چه در وصيت نامه نوشته است به عمل آورى و قبول نمايى همه را با
شكيبايى و پرهيزگارى بر سنت و طريقت من ، نه بر طريقت و بدعت ابوبكر و عمر، و بگير
آن چه خدا تو را عطا كرده است با دل قوى و نيت درست . پس دست مبارك خود را در ميان
دو دست من داخل كرد، چنان يافتم كه در ميان دست من چيزى ريخته شد، پس گفت : يا على
ريختم در ميان دو دست تو علم و حكمت را، بر تو مخفى نخواهد بود هيچ مساءله اى و حكم
و قضايى كه بر تو وارد شود، چون هنگام وفات تو شود تو نيز با وصى خود چنين كن .(35)
پس حضرت اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: منقطع وصيت با بركت حضرت رسالت چنين بود: بسم
الله الرحمن الرحيم ، اين وصيت عهد و پيمان محمد بن عبدالله است ، به امر الهى به
سوى وصايت پناه على بن ابى طالب اميرمؤ منان ، در آخر وصيت نوشته بود كه گواه شدند
جبرييل و ميكاييل و اسرافيل بر آن چه وصيت نمود محمد (ص ) به سوى على بن ابى طالب
(ع ) قبض نمود على وصيت را، ضامن شد كه عمل نمايد به آن چه در آن نوشته است به نحوى
كه ضامن شدند يوشع بن نون براى موسى بن عمران ، و شمعون بن حمون براى عيسى بن مريم
(ع )، چنان چه ضامن شدند اوصياى پيش از ايشان براى پيغمبران به آن كه محمد بهترين
پيغمبران است و على بهترين اوصياى ايشان است ، و محمد على را ولى امر خلافت گردانيد
و عهد نمود كه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود، نه از براى على و نه از براى ديگرى ،
خداگواه است بر همه كس .(36)
پس حضرت صادق (ع ) گفت : چون وصيتهاى حضرت رسالت (ص ) تمام شد گفت : يا على جواب
خود را مهيا كن كه فرداى قيامت نزد حق تعالى ادا كنى ، به درستى كه من در قيامت بر
تو حجت خواهم گرفت به حلال و حرام و محكم و متشابه كلام خدا، به نحوى كه فرستاده
است به آن چه من تو را امر كرده ام از فرايض و احكام ، و امر به نيكى ها و نهى از
بدى ها، و اقامه حدود خدا، پس چه جواب خواهى گفت يا على ؟ حضرت امير (ع ) گفت : پدر
و مادرم فداى تو باد، اميدوارم به كرامتى و منزلتى كه تو را نزد خدا هست و منت ها
كه خدا بر تو دارد كه ، مرا يارى كند پروردگار من بر آن چه فرمودى ، ثابت بدارد مرا
بر سنت و طريقه تو، پس تو را نزد خدا ملاقات نمايم تقصير و تفريط نكرده باشم ، و
خجلت بر جبين مبين تو ظاهر نگردانم ، فداى روى تو باد روى من و روى هاى پدران و
مادران من ، بلكه خواهى يافت مرا پدر و مادرم فداى تو باد متابعت كننده وصيت ، و
طريقه سنت تو را تا زنده ام ، چنان خواهى يافت هر يك از امامان فرزندان مرا.
پس حضرت امير (ع ) فرمود: چون سخن به اين جا كشيد، نايره حسرت در كانون سينه ام
مشتعل گرديد، خود را بر سينه او افكندم ، و رو به روى حق جويش گذاشتم و فغان
بركشيدم كه واحسرتاه ، زهى وحشت و تنهايى بعد از چون تو انيسى ، پدر و مادرم فداى
تو باد، زهى حسرت و وحشت بر دختر بزرگوار و فرزندان بى قرار تو، يك لحظه بى لقاى غم
زادى تو آرام ندارد، زهى غم جان گداز و اندوه دور و دراز بر مفارقت چون تو يار
دمسازى كه بعد از تو خبرهاى آسمان از خانه ما منقطع خواهد شد، نه از جبرييل خبرى و
نه از ميكاييل اثرى خواهم يافت .
پس آن جناب متوجه حضرت رب الارباب گرديد و مدهوش شد و زوجات مكرمات و خواتين معظمات
به حجره طاهره درآمدند، صدا به نوحه و شيون بلند كردند، مهاجران و انصار از بيرون
در ناله وامحمدا و واسيدا به آسمان رسانيدند.
پس آن حضرت ديده مبارك گشود، حضرت امير (ع ) را طلب نمود، چون داخل شد آن سرور را
بر سينه انور خود چسبانيد و گفت : اى برادرم خدا تو را بفهماند و توفيق تو را زياده
گرداند و تو را بلند آوازه سازد.
اى برادر! چون من از دنيا رحلت كنم امت غدار به كار من نپردازند، پيش از غسل و
دفن من مشغول غصب خلافت گردند، تو از پى ايشان مرو، طلب حق خود مكن تا ايشان به طلب
تو آيند زيرا كه مثل تو در اين امت مثل كعبه است كه آن در جاى خود ثابت است و بر
مردم لازم است كه از اطراف جهان به سوى آن روند، تويى علم هدايت و نور دين و روشنى
آسمان و زمين .
اى برادر! به حق آن خداوندى كه مرا به راستى به سوى خلق فرستاده است سوگند ياد مى
كنم كه امانت و وجوب متابعت تو را به همه رسانيده ام ، اقرار و بيعت گرفتم و همگى
به ظاهر اظهار انقياد كردند، مى دانم كه وفا به آنها نخواهند كرد. چون به عالم بقا
رحلت كنم ، از غسل و نماز و دفن من فارغ شوى . در خانه خود بنشين و قرآن را به
ترتيبى كه خدا فرستاده است جمع كن ، آن چه تو را به آن امر كرده ام به جاآور و از
ملامت خلق پروا مكن و بر جور امت صبر كن تا به نزد آيى .(37) |
33 سنت ديرينه
اميرمؤ منان فرمودند: هنگامى كه وصيت نامه رسول خدا (ص ) را مطالعه كردم ديدم در
بخشى از آن چنين نوشته شده است :
(اى على ! جز تو كسى در كار غسل و كفن
و دفن من شركت نجويد).
به آن حضرت گفتم : پدر و مادرم به فدايت ، آيا انجام دادن آن به تنهايى برايم ممكن
است ؟!
فرمود: دستور جبرييل است كه (بى شك ) از جانب پروردگار آورده است .
پرسيدم : در صورت عجز آيا از كسى كمك بخواهم ؟
فرمود: جبرييل گفته است كه : (سنت
ديرينه الهى چنان بوده است كه پيامبران را جز جانشينان آنان ، غسل نمى داده اند.
اكنون نيز بايد تداوم اين سنت به دست على (ع ) انجام يابد...).
براى انجام دادن غسل من ، محتاج به يارى كسى نخواهى شد، چه اين كه تو را نيكو
ياوران و نيكو برادرانى است !
پرسيدم : پدر و مادرم به فدايت آنها چه كسانى هستند؟
فرمود: (جبرييل ، ميكاييل ، اسرافيل ،
ملك الموت و اسماعيل و فرشته اى كه امور آسمان دنيا به او واگذار شده است
).
در اين هنگام به سجده افتادم و خدا را سپاس گفتم كه ياورانى كه امين پروردگارند به
كمكم خواهد فرستاد.(38) |
34 پيامبر در حال ارتحال
بيمارى رسول خدا (ص ) شدت يافت و آثار ارتحال ظاهر شد و على (ع ) در آن هنگام حضور
داشت چون نزديك شد روح مقدسش به آشيان جنان پرواز نمايد به على (ع ) فرمود: يا على
سر مرا در ميان دامان خود بگذار كه امر خدا در رسيده چون جان من از كالبد بيرون
خرامد، آن را به دست خود بگير و به صورت بكش سپس مرا رو به قبله قرار داده و به كار
غسل من بپرداز و به عنوان نخستين كس بر من نماز بگذار و تا مرا در ميان قبر پنهان
ننموده اى از من جدا مشو و در تمام امور خود از خدا كمك بخواه .(39) |
35 آخرين كلمات
اميرمؤ منان (ع ) فرمودند: بيمارى رسول خدا (ص ) شدت مى گرفت و خطر لحظه به لحظه
زندگى او را تهديد مى كرد.
چيزى نگذشت كه فرياد فاطمه (س ) بلند شد و مرا به داخل فرا خواند. (سراسيمه ) وارد
شدم ، ديدم رسول خدا (ص ) در حال احتضار است و لحظات پايانى عمر خود را سپرى مى
كند. با مشاهده آن صحنه به سختى گريستم و خوددارى از گريه به هيچ وجه ممكن نبود.
پيامبر خدا (ص ) فرمود: على ! گريه براى چيست ؟ اينك زمان گريستن نيست ، كه لحظه
فراق و جدايى بين ما فرا رسيده است . برادر! تو را به خدا مى سپارم . پروردگارم مرا
به سراى جاويد فرا خوانده و جوار لطف و رحمت خويش را برايم برگزيده است . (من از
اين بابت اندوهى به دل ندارم بلكه ) گريه و اندوه بى پايان من بر تو و فاطمه (س )
است . و (گويا مى بينم ) پس از من او را به شهادت مى رسانند و مردم در ظلم و تعدى
بر شما همدل و هماهنگ گردند!
شما را به خدا سپردم و از او خواستم كه شما را در حفظ و پناه خود بپذيرد او نيز
پذيرفت و شما همچنان وديعه من ، نزد پروردگار خواهيد بود.(40) |
بخش سوم : غسل و تدفين پيامبر
36 ملايكه تسليت دهنده على (ع )
حضرت صادق (ع ) روايت كرده است كه چون رسول خدا (ص ) به عالم بقا رحلت نمود، جبرييل
و ملايكه و روح كه در شب قدر بر آن حضرت نازل مى شدند نازل شدند، پس حق تعالى ديده
اميرالمؤ منين (ع ) را منور گردانيد كه ايشان را از منتهاى آسمانها تا زمين مى ديد،
و ايشان يارى آن حضرت مى نمودند در غسل دادن رسول خدا و نماز كردن بر او و قبر
شريفش را حفر مى كردند، و به خدا سوگند كه كسى به غير از ملايكه قبر آن حضرت را
نكند، تا آن كه اميرالمؤ منين (ع ) آن حضرت را به قبر برد، ايشان با آن حضرت داخل
قبر شدند، و رسول خدا را در قبر گذاشتند.
پس حضرت رسول (ص ) با ملايكه با سخن آمد، و حق تعالى گوش اميرالمؤ منين را شنوايى
آن سخنان داد، و شنيد كه حضرت رسول (ص ) ملايكه را سفارش على (ع ) مى كند، پس حضرت
گريان شد و شنيد كه ملايكه در جواب گفتند: ما در خدمت و كمك كردن و يارى و خير
خواهى او تقصير نخواهيم كرد، و اوست صاحب و امام و پيشواى ما بعد از تو، پيوسته به
نزد او خواهيم آمد وليكن او به غير اين مرتبه ما را نخواهد ديد و صداى ما را خواهد
شنيد.
چون اميرالمؤ منين (ع ) به عالم قدس رحلت نمود، جبرييل و ملايكه و روح باز بر حسن و
حسين (ع ) نازل شدند، و ايشان ملايكه را ديدند، و واقع شد آن چه در وفات حضرت رسول
(ص ) واقع شده بود، و ديدند كه حضرت محمد (ص ) ملايكه را در غسل و كفن و دفن
اميرالمؤ منين (ع ) يارى مى دهد.(41) |
37 آگاهى به همه حوداث
على (ع ) فرمود كه پيامبر خدا (ص ) به من فرموده بود، كه براى غسل او از چاه
((غرس ) آب تهيه كنم ، آن
هم به مقدار هفت مشك ، و نيز فرموده بود: چون كار غسل پايان گرفت هر كه را در منزل
بود، بيرون بكن و آنگاه نزديك جنازه من بيا و دهان خود را بر دهان من بگذار و از هر
چه مى خواهى پرسش كن ، از رخدادها و حوادثى كه تا روز قيامت در پيش است (كه همه
را به تو خواهم گفت ).
من نيز چنان كردم و او هم از هر چه كه دانستنى بود پرده برداشت و از حوادث آينده تا
لحظه برپايى قيامت آنچه كه مربوط به فتنه ها و آشوب ها بود آگاهم كرد. اكنون هيچ
گروهى نيست جز آن كه پيروان حق آنها را از باطلشان مى شناسم .(42) |
38 فرشتگان يارى دهنده على (ع )
على (ع ) فرمودند: پيامبر گرامى (ص ) در حالى جان به جان آفرين تسليم كرد كه سر بر
سينه من داشت . او در دست هايم جان سپرد، دستم را (به منظور تيمّن و تبرّك ) بر
چهره خويش كشيدم .
اين ، من بودم كه او را غسل دادم و فرشتگان ياريم كردند.
فقدان رسول گرامى (ص ) در و ديوار را به شيون آورد و آشنا و بيگانه را به ماتم
نشاند. فرشتگان دسته دسته در رفت و آمد بودند. و گوش من حتى براى لحظه اى از سر و
صداى وردها و دعاهاى آنها آسوده نبود. و اين وضع همچنان تا لحظه اى كه آن حضرت را
به خاك سپردم ادامه داشت . پس آيا چه كسى سزاوارتر از من به رسول خدا (ص ) در حيات
و ممات است ؟!(43) |
39 خضر نبى
امام على (ع ) فرمودند: لحظه اى كه براى غسل دادن رسول خدا (ص ) آماده مى شدم ،
همين كه بدن پاك و پاكيزه آن جناب را بر سكو نهادم ، صدايى از گوشه اتاق به گوشم
رسيد كه گفت : (على ! محمد را غسل مده
، بدن پاك و مطهر او احتياج به غسل و شستشو ندارد).
از سخن او در دلم گمانى پيدا شد (اما به زودى بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم :
واى بر تو، تو كه هستى ؟ پيامبر خدا (ص ) ما را بر غسل و شستشوى خود فرمان داده است
و تو از آن نهى مى كنى ؟!
در همين حال آواز ديگرى با صدايى بلندتر شنيده شد كه گفت :
(على ! او را بشوى و غسل ده ، بانگ
نخستين از شيطان بود. او به سبب رشك و حسدى كه بر محمد (ص ) دارد، خوش ندارد كه وى
با غسل و طهارت پاى بر بساط پرودرگار خويش بگذارد).
گفتم :اى صاحب صدا! از اين كه او را به من معرفى كردى ، خدا به تو پاداش نيك دهد،
اما تو كيستى ؟
گفت : من خضر نبى هستم كه براى تشييع جنازه پيغمبر خاتم (ص ) آمده ام .(44) |
40 سخنان على (ع ) هنگام غسل پيامبر (ص )
على (ع ) هنگام شستن پيكر پاك رسول خدا (ص ) چنين گفت :
(پدر و مادرم فدايت باد، با مرگ تو
رشته اى بريد كه در مرگ جز تو كس چنان نديد. پايان يافتن دعوت پيغمبران و بريدن
خبرهاى آسمان . مرگت مصيبت زدگان را به شكيبايى وا داشت ، و همگان را در سوگى يكسان
گذاشت . و اگر نه اين است كه به شكيبايى امر فرمودى و از بى تابى نهى نمودى ، اشك
ديده را با گريستن بر تو به پايان مى رسانديم و درد همچنان بى درمان مى ماند و رنج
و اندوه هم سوگند جان . و اين زارى و بى قرارى در فقدان تو اندك است ، ليكن مرگ را
باز نتوان گرداند، و نه كس را از آن توان رهاند پدر و مادرم فدايت ، ما را در
پيشگاه پروردگارت به ياد آر و خاطر خود نگاه دار.)(45)
ابوبكر به خلافت گزيده شد. دنيا طلبان على را واگذاردند، و از گرد او پراكنده شدند.
در آن روز تنها كسى كه مى توانست به دفاع از سنت رسول برخيزد، دختر پيغمبر (ص ) بود
و تنها جايى كه داد خواست در آنجا مطرح مى شد مسجد مسلمانان . |
41 غسل دهنده پيامبر
هنگامى كه على (ع ) خواست بدن پاك رسول خدا (ص ) را غسل بدهد، فضل بن عباس را به
كمك خود خوانده ، نخست چشم هاى فضل را بسته و دستور داد تا وى آب به بدن آن حضرت
بريزد. على (ع ) پيراهن رسول خدا (ص ) را تا به ناف باز كرد و به غسل و حنوط و
تكفين او پرداخته و فضل با چشم بسته آب بر بدن پاك آن جناب مى ريخت .
وقتى كه على (ع ) از غسل و كفن او فارغ شد على (ع ) نخست تنهايى بر بدن آن حضرت
نماز گزارد. |
42 كيفيت نماز بر جنازه پيامبر
مردم از ارتحال و درگذشت آن حضرت اطلاع يافته بودند، در مسجد گرد آمده و در خصوص
اين كه چه كسى بر بدن آن جناب نماز بگزارد و در كجا بايد دفن شود گفتگو مى كردند.
در اين هنگام على (ع ) وارد شده فرمود: رسول خدا (ص ) در حيات و ممات امام ما بوده
و هست ، مسلمانان دسته به دسته بدون آنكه به كسى اقتدا كنند بر بدن طيب او نماز
بگزارند و بدانند خداى متعال هيچ پيغمبرى را در مكانى قبض روح نمى فرمايد مگر اين
كه آن جا را براى قبر او تعيين مى فرمايد و من او را در همان خانه اش كه قبض روح
شده دفن مى كنم . مسلمانان اين سخن را پذيرفته و بر بدن آن حضرت نماز گزاردند.(46) |
43 غسل پيامبر
عبداللّه بن عباس رضى اللّه عنه گويد: چون رسول خدا (ص ) وفات يافت كار غسل او را
اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (ع ) به دست گرفت و عباس و پسرش فضل نيز با آن حضرت
بودند، چون على (ع ) از غسل پيامبر (ص ) فراغت يافت ، كفن از چهره مبارك حضرتش كنار
زد و گفت : (پدر و مادرم فدايت ،
پاكيزه بدرود حيات گفتى ، با مرگ تو چيزى از ما بريده شد كه با مرگ هيچ يك از
انبياى گذشته بريده نشده و آن نبوت و اخبار آسمانى است ، مصيبت تو از طرفى به
اندازه اى بزرگ است كه با اين مصيبت ويژه ات تسلى بخش مصيبت هر كس ديگرى هستى ، و
از طرفى نيز بر تمامى مردم سايه افكنده است به طورى كه همه در اين غم شريك اند، و
اگر به صبر و پايدارى فرمان نداده و از بى تابى و ناشكيبايى نهى نفرموده بودى هر
آينه اشك ديده مان را در اين راه با گريه فراوان مى خشكانديم (ولكن آن چه كه هميشه
بر دل ما بماند غم غصه اى است كه دست به دست هم داده اند و آن درد و مرض هر دو درد
مرگ اند، و البته اين غم و غصه در راه مصيبت تو بسى اندك است )، پدر و مادرم فدايت
ما را به نزد خدايت ياد آر و ما را وجهه همت خوددار).
سپس خود را به روى بدن آن حضرت انداخت و صورتش را بوسيد و كفن را به رويش كشيد.(47) |
44 كيفيت غسل پيامبر (ص )
سليم گفت : از براء بن عازب شنيدم كه مى گفت : بنى هاشم را چه در حيات پيامبر (ص )
و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست مى داشتم .
هنگامى كه پيامبر (ص ) از دنيا رفت به على (ع ) وصيت كرد كه غسلش را غير او بر عهده
نگيرد، و براى احدى غير او سزاوار نيست عورتش را ببنيد، و هيچ كس عورت پيامبر (ص )
را نمى بيند، مگر آن كه بيناييش از بين مى رود.
على (ع ) عرض كرد: يا رسول اللّه ، چه كسى مرا در غسل تو كمك مى كند؟
فرمود: جبرييل با گروهى از ملايكه .
و چنين شد كه على (ع ) آن حضرت را غسل مى داد، و فضل بن عباس (ع ) با چشمان بسته
آب مى ريخت ، و ملايكه بدن حضرت را آن طور كه على (ع ) مى خواست مى گردانيدند. على
(ع ) خواست پيراهن پيامبر (ص ) را از تنش بيرون آورد، كه منادى اى به او ندا داد:
(اى على ، پيراهن پيامبرت را بيرون مياور).
لذا دستش را از زير پيراهن داخل كرد و او را غسل داد و سپس حنوط كرد و كفن نمود، و
هنگام كفن كردن و حنوط پيراهن را بيرون آورد. |
45 نماز بر جنازه پيامبر (ص )
روزى عباس خدمت حضرت على (ع ) رسيد و عرض كرد: مردم متحد شده اند كه بدن شريف حضرت
رسول خدا (ص ) را در قبرستان بقيع دفن كنند و ابوبكر نيز بر او نماز گزارد، چون
حضرت على (ع ) متوجه شد كه آن منافقان ، اراده نفاق دارند، از خانه بيرون آمد و
فرمود: ايها الناس ، رسول خدا (ص ) در حال حيات و ممات ، امام است و خود ايشان
فرمودند كه : من در بقيع دفن مى شوم . و چون ايشان در (اهل مدينه ) غصب خلافت به
خواست خود رسيده بودند لذا در اين جهت با على (ع ) موافقت نمودند و گفتند: آنچه را
كه مى دانى عمل كن . سپس حضرت در جلو جمعيت ايستاد و بر رسول خدا (ص ) نماز خواند.
پس از نماز صحابه را مرخص نمودند كه ده نفر ده نفر داخل بقعه شريف مى شوند و على (ع
) اين آيه را تلاوت مى كرد: (ان الله و
مالئكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)
سپس صحابه نيز آيه را مى خواندند و بر محمد (ص ) و آل محمد صلوات مى فرستادند و از
بقعه بيرون مى آمدند، تا اين كه همه اهل مدينه بر آن حضرت صلوات فرستادند.(48) |
46 كيفيت غسل و نماز پيامبر (ص )
سلمان مى گويد: نزد على (ع ) آمدم در حالى كه پيامبر (ص ) را غسل مى داد. پيامبر (ص
) به على (ع ) وصيت كرده بود كه كسى غير او غسلش را بر عهده نگيرد. وقتى عرض كرد:
يا رسول اللّه ، چه كسى مرا در غسل تو كمك خواهد كرد؟
فرمود: جبرييل .
على (ع ) هيچ عضوى (از اعضاى حضرت ) را اراده نمى كرد مگر آن كه برايش گردانيده مى
شد.
وقتى پيامبر (ص ) را غسل و حنوط نمود و كفن كرد من و ابوذر و مقداد و حضرت زهرا (س
) و امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) را به داخل خانه برد، و خود جلو ايستاد و ما
پشت سر او صف بستيم و بر آن حضرت نماز خوانديم . عايشه نيز در حجره بود ولى متوجه
نشد چرا كه خداوند چشم او را گرفته بود.
سپس ده نفر از مهاجرين و ده نفر از انصار را به داخل مى آورد. آنان وارد مى شدند و
دعا مى كردند و خارج مى شدند، تا آنكه هيچ كس از حاضرين از مهاجرين و انصار باقى
نماندند مگر آن كه بر آن حضرت نماز خواندند.(49) |