وَ اِنَّمـا
سـُمِّيـَتِ الشُّبـْهـَةُ شُبْهَةً لاَِنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ.فَاَمّا
اَوْلِياءُ اللّهِ فَضِياؤُهُمْ فيهَا الْيَقينُ وَ دَليلُهُمْ سَمْتُ الْهُدى وَ
اَمّا اَعْداءُ اللّهِ فَدُعاؤُهُمْ فيهَا الضَّلالُ وَ دَليلُهُمُ الْعَمى .(649)
به اين دليل شبهه را شبهه ناميده اند كه حق را ماند. در اين ميان اولياى خدا با
روشنايى يقين ، از جـوّ شبهه ها مى گذرند و به سوى رستگارى راه مى پويند، ولى
دشمنان خدا، فرصتى مى يابند و دعوت گر خلق به سوى گمراهى مى شوند و رهنمودى جز از
كورى ندارند.
شتاب و عجله
فرجام شتابزدگى
اِيّاكَ وَالْعَجَلَ فَاِنّهُ عُنْوانُ الْفَوْتِ وَالنَّدَمِ.(650)
از شتاب بپرهيز كه مقدمه از دست دادن و پشيمان شدن است .
نشانه نادانى
مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الاِْمْكَانِ، وَالاَْنَاةُ بَعْدَ
الْفُرْصَةِ.(651)
از نـشـانه هاى نادانى است ، كه شخص پيش از امكان شتاب كند و هنگام فرصت و موقعيت
مناسب ، آن را از دست بدهد.
شجاعت
دليرى و بزدلى
اَلشَّجاعَةُ زَيْنٌ، اَلْجُبْنُ شَيْنٌ.(652)
شجاعت و دليرى زينت است و ترس ، عيب و عار.
شجاعت على (ع )
وَاللّهِ لَوْ تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلى قِتالى لَما وَلَّيْتُ عَنْها.(653)
به خدا سوگند اگر عرب جملگى با هم به پيكار من درآيند بدان پشت نمى كنم .
ظلم و ستم
بدترين مردم
اِنَّ شـَرَّ النـّاسِ عـِنـْدَ اللّهِ اِمـامٌ جـائِرٌ ضـَلَّ وَ ضـُلَّ بـِهِ،
فـَاَمـاتَ سـُنَّةً مـَاءْخـُوذَةً وَ اَحـْيـى بـِدْعـَةً مَتْرُوكَةً.(654)
بدترين مردم نزد خدا، امامى است ستمگر، گمراه و گمراه كننده . سنّت پذيرفته را
بميراند و بدعت رها شده را زنده گرداند.
نصيحت عادلانه
لا تَظْلِمْ كَما لا تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ.(655)
به ديگران ستم مكن چنانكه دوست ندارى كسى به تو ستم كند.
انتقام الهى
وَ مَنْ ظَلَمَ عِبادَ اللّهِ كانَ اللّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ.(656)
آن كه بر بندگان خدا ستم كند خدا به جاى بندگانش دشمن او بود.
نشانه هاى ستمگر
لِلظـّالِمِ مـِنَ الرِّجـَالِ ثـَلاَثُ عَلاَمَاتٍ: يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ
بِالْمَعْصِيَةِ، وَ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ يُظَاهِرُ الْقَوْمَ
الظَّلَمَةَ.(657)
مردان ستمگر، سه نشانه دارند: با نافرمانى ، به مافوق خود ستم مى كنند و با قهر و
غلبه به زيردستان خويش ، ظلم روا مى دارند و پشتيبان ستم پيشگانند.
هدف وسيله را توجيه نمى كند
اَتَاءْمُرُونّى اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فيمَنْ وُلّيتُ عَلَيْهِ!
وَاللّهِ لا اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَميرٌ...! لَوْ كانَ الْمالُ لى لَسَوَّيْتُ
بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ اِنَّما الْمالُ مالُ اللّهِ.(658)
آيـا مـرا فـرمان مى دهيد كه در قلمرو زمامدارى خود پيروزى را با ستم كارى بدست
آورم ! بخدا سـوگـند هرگز چنين كارى نمى كنم مادامى كه شب و روز پشت سر هم مى آيند
و مى روند و اگر مـال از آن مـن بـود، هـمـه مـردم را در تـقـسـيـم آن مـسـاوى مـى
گـرفـتـم ، چـه رسـد بـه ايـن كـه مال قطعاً مال خداست .
بينش ستمگران
وَ يَسيرُونَ فِى الشَّهَواتِ، اَلْمَعْرُوفُ فيهِمْ ما عَرَفُوا وَالْمُنْكَرُ
عِنْدَهُمْ ما اءَنْكَرُوا.(659)
[سـتـمـكـاران ] بـه شـبـهـت هـا كـار مى كنند و به راه شهوت مى روند، معروف چيزى
است كه خود بشناسند و منكر آن است كه خود زشت بشمارند.
زشت ترين ستم
ظُلْمُ الضَّعيفِ اَفْحَشُ الظُّلْمِ.(660)
ستم بر ناتوان زشت ترين ستم است .
نتيجه ميدان دادن به ستمگران
كانَتْ اُمُورُ اللّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ اِلَيْكُمْ
تَرْجِعُ، فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ اَلْقـَيـْتُمْ
اِلَيْهِمْ اَزِمَّتَكُمْ وَ اَسْلَمْتُمْ اُمُورَ اللّهِ فى اَيْديهِمْ
يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهاتِ وَ يَسيرُونَ فِى الشَّهَواتِ.(661)
داورى در احـكـام خـدا را نـزد شـما مى آوردند، و از سوى شما به ديگران مى رسيد و
هم به شما بـازمـى گـرديـد. پـس دست ستمكاران را بر خود گشاديد و رشته هاى كار خويش
به دست آنان داديد و داورى در حكم الهى را در كف آنان نهاديد تا كارها به شبهت كنند
و راه شهوت بسپرند.
عـامـل دگرگونى نعمت ها
لَيْسَ شَىْءٌ اءَدْعى إِلى تَغْييرِ نِعْمَةِ اللّهِ وَ تَعْجيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ
إِقامَةٍ عَلى ظُلْمٍ.(662)
هيچ چيز چون بنياد ستم نهادن ، نعمت خداوند را دگرگون نسازد.
روز بد ستمگر
يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِمِ اَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظّالِمِ عَلَى
الْمَظْلُومِ.(663)
روز دادخواهى ستمديده از ستمگر، سخت تر از روز بيدادگرى ستمگر بر ستمديده است .
نتيجه ستمگرى
اَلظُّلْمُ يُزِلُّ الْقَدَمَ وَ يَسْلِبُ النِّعَمَ وَ يُهْلِكُ الاُْمَمَ.(664)
ستمگرى گام ها را مى لغزاند، نعمت ها را مى گيرد و امت ها را هلاك مى كند.
عامل سيه روزى
اَلْبَغْىُ يَجْلُبُ النِّقَمَ.(665)
سركشى ، عامل بلاها و بدبختى هاست .
نتيجه ظلم و ستم
مَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْىِ قُتِلَ بِهِ.(666)
هر كس شمشير ستم از غلاف بيرون كشد، خود با آن كشته شود.
صبر
سپر بلا
اَلصَّبْرُ اَدْفَعُ لِلْبَلاءِ.(667)
صبر، بهترين دفع كننده بلا است .
تضمين كننده پيروزى
اَلصَّبْرُ كَفيلٌ لِلظَّفَرِ.(668)
صبر و شكيبايى ، ضامن پيروزى است .
كارآيى شكيبايى
اَلصَّبْرُ يُهَوِّنُ الْفَجيعَةَ.(669)
شكيبايى ، مصيبت را آسان مى گرداند.
نيروى شكيبايى
اَلصَّبْرُ يُرْغِمُ الاَْعْداءَ.(670)
شكيبايى ، بينى دشمنان را به خاك مى مالد.
جايگاه صبر
اَلصَّبْرُ مِنَ الاْ يمانِ كَالرَّاءْسِ مِنَ الْجَسَدِ.(671)
نسبت صبر به ايمان مانند نسبت سر براى بدن است .
گنجينه ايمان
مِنْ كُنُوزِ الاْ يمانِ، الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ.(672)
از گنجينه هاى ايمان ، شكيب بر گرفتارى ها است .
تمرين صبر
عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ.(673)
خود را به شكيبايى در برابر كار ناخوشايند عادت ده .
ميوه شيرين صبورى
لا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ اِنْ طالَ بِهِ الزَّمانُ.(674)
فرد صبور پيروزى را از دست نمى دهد هر چند پس از روزگارى دراز.
انواع شكيبايى
1ـ اَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عَلى ما تُكْرِهُ وَ صَبْرٌ عَلى ما تُحِبُّ.(675)
شكيبايى دو گونه است : شكيبايى بر آنچه نمى پسندى و شكيبايى از آنچه دوست دارى .
2ـ اَلصَّبـْرُ صـَبـْرانِ: صـَبـْرٌ فـِى البـَلاءِ حـَسـَنٌ جـَمـيـلٌ وَ
اَحـْسـَنُ مـِنـْهُ الصَّبـْرُ عـَنـِ الَْمحارِمِ.(676)
صـبـر بـر دو نـوع است . يكى صبر بر بلا و مصيبت كه آن زيباست اما نيكوتر از آن صبر
بر كارهاى حرام است .
كارآيى شكيبايى
اَلصَّبْرُ يُمَحِّصُ الرَّزيَّةَ.(677)
شكيبايى مصيبت را كم مى كند.
شرط سرورى
بِاِحْتِمالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّودَدُ.(678)
با تحمّل رنجها، سرورى به دست آيد.
صدقه
داروى شفابخش
اَلصَّدَقَةُ دَواءٌ مُنْجِحٌ.(679)
صدقه ، داروى نجاتبخش است .
بخشش آشكار و نهان
صَدَقَةُ السِّرِّ تُكَفِّرُ الْخَطيئَةَ. وَ صَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَاِنَّها
تَدْفَعُ مَيْتَةَ السُّوءِ.(680)
صدقه پنهانى گناهان را پاك و صدقه آشكار مردن بد را دفع مى كند.
خواص صدقه و زكات
سُو سُوْا اِيمانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ حَصِّنُوا اَمْوالَكُمْ بِالزَّكاةِ.(681)
ايمان خود را با صدقه دادن پاس داريد، و مالهاتان را با زكات دادن .
وسيله نزول رحمت الهى
اَلصَّدَقَةُ تَسْتَنْزِلُ الرَّحْمَةَ.(682)
صدقه رحمت و آمرزش را فرود مى آورد.
داروى بيماران
داوُوا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ.(683)
بيماران را با صدقه درمان كنيد.
عبادت و بندگى
راه عزتمندى
إِذا طَلَبْتَ الْعِزَّ فَاطْلُبْهُ بِالطّاعَةِ.(684)
هرگاه كه عزت خواستى ، آن را با اطاعت بجوى .
عزت دروغين
مَنِ اعْتَزَّ بِغَيْرِ اللّهِ اءَهْلَكَهُ العِزُّ.(685)
هر كه عزت را جز از خدا بجويد، عزت او را هلاك گرداند.
صراط مستقيم
اءَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ سَلَكَ الطَّرِيقَ الْواضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ
خَالَفَ وَ قَعَ فِى التِّيهِ.(686)
مردم ! آن كه راه آشكار را بپيمايد به آب درآيد، و آن كه بيراهه را پيش گيرد، در
بيابان بى نشان افتد.
محبوب ترين بنده
عِبَادَ اللّهِ، إِنَّ مِنْ اءَحَبِّ عِبَادِ اللّهِ إِلَيْهِ عَبْداً اءَعَانَهُ
اللّهُ عَلَى نَفْسِهِ.(687)
بـنـدگـان خـدا! مـحـبـوب تـرين بندگان خدا، بنده اى است كه خداوند او را بر تسلط
بر نفسش يارى دهد.
تجارت سودمند
اَلطّاعَةُ مَتْجَرٌ رابِحٌ.(688)
فرمانبردارى از [دستورات دينى ]، تجارتى سودمند است .
عبادت خالصانه
اَلْعِبادَةُ الْخالِصَةُ اءَنْ لا يَرْجُوَ الرَّجُلُ اِلاّ رَبَّهُ وَ لا يَخافَ
اِلاّ ذَنْبَهُ.(689)
عبادت خالص ، اين است كه آدمى جز به پروردگارش اميد نبندد، و جز از گناه خويش
نترسد.
اطاعت و هدايت
هُدِيَ مَنْ اءطاعَ رَبَّهُ وَ خافَ ذَنْبَهُ.(690)
آن كس هدايت مى يابد كه از پروردگارش فرمان برد و از گناهش بترسد.
پشتكارى در عبادت
قَليلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ اَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَّمْلُولٍ مِنْهُ.(691)
اندك پيوسته از زياد خسته كننده ، نتيجه بخش تر است .
خيرخواه ترين فرد به خويشتن
اِنَّ اَنْصَحَ النّاسِ لِنَفْسِهِ اَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ.(692)
همانا خيرخواه ترين مردم به خويشتن ، مطيع ترين آنها به خداوند است .
سپاس نعمت هاى الهى
لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللّهُ عَلى مَعْصِيَتِهِ لَكانَ يَجِبُ اَنْ لاّ يُعْصى
شُكْراً لِنِعَمِهِ.(693)
اگـر خداوند از نافرمانى خود بيم نمى داد باز هم واجب بود كه به پاس نعمتهايش
سرپيچى نشود.
بوستان مشتاقان
اَلسَّهَرُ رَوْضَةُ الْمُشْتاقينَ.(694)
بيدارى (در شبها و عبادت ) باغ مشتاقان است .
زيبندگى و بندگى
جَمالُ الْعَبْدِ الطّاعَةُ.(695)
زيبايى بنده در اطاعتش از خداوند است .
بندگى و اختيار
اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اَمَرَ عِبادَهُ تَخْييراً وَ نَهاهُمْ تَحْذيراً.(696)
بـى گـمـان خـداى سـبحان ، بندگانش را در حال اختيار فرمان داده و به عنوان هشدار ـ
نه سلب قدرت ـ از محرمات نهيشان كرده است .
مرد ميدان حكومت
لا يُقِيمُ اَمْرَ اللّهِ سُبْحانَهُ اِلاّ مَنْ لا يُصانِعُ، وَ لا يُضارِعُ، وَ
لا يَتَّبِعُ الْمَطامِعَ.(697)
تـنـهـا كـسـى فـرمـان خـداى را بـر پـا مـى دارد كـه : [در اقـامه حق ] مدارا نمى
كند و خود را [در مقابل ستمكاران ] خوار نمى سازد و در مال مردم طمع نمى ورزد.
راه كسب رضاى الهى
لا تُنالُ مَرْضاتُهُ اِلاّ بِطاعَتِهِ.(698)
جز از راه بندگى رضايت [خدا] به دست نمى آيد.
حقيقت بندگى
لا عِبادَةَ كَاَداءِ الْفَرائِضِ.(699)
عبادتى همچون اداى واجبات نيست .
برترين عبادت
اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الاِْمْساكُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ وَ الْوُقُوفُ
عِنْدَالشُّبْهَةِ(700)
برترين عبادت ، خوددارى از گناه و ايستادگى در برابر شبهه است .
فلسفه بعثت
فـَبـَعـَثَ اللّهُ مـُحـَمَّداً(ص ) بـِالْحـَقِّ لِيـُخـرِجَ عـِبـادَهُ مِنْ
عِبادَةِ الاَْوْثانِ إ لى عِبادَتِهِ وَ مِنْ طاعَةِ الشَّيْطانِ اِلى ط اعَتِهِ.(701)
خداوند، محمد(ص ) را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان به عبادت او
درآورد و از پيروى شيطان به فرمان بردارى او سوق دهد.
بدترين مردم
اِنَّ مِنْ اَبْغَضِ الرِّجالِ اِلَى اللّهِ تَعالى لَعَبْداً وَكَلَهُ اللّهُ اِلى
نَفْسِهِ جائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبيلِ، سائِراً بِغَيْرِ دَليلٍ.(702)
از دشـمـن تـريـن مردمان نزد خداوند، بنده اى است كه خدا او را به خود واگذارد، تا
از راه راست به يك سو شود و بى راهنما گام بردارد.
نجات بخش روز قيامت
اوُصيكُمْ عِبادَ اللّهِ بِتَقْوَى اللّهِ وَ طاعَتِهِ فَاِنَّهَا النَّجاةُ غَداً
وَالْمَنْجاةُ اَبَداً.(703)
بـنـدگـان خـدا! شـمـا را بـه تـرس از خـدا و فرمانبردارى اش سفارش مى كنم ، كه سبب
نجات فرداست و مايه رهايى جاودان .
خوشا به حال وظيفه شناس
طُوبى لِنَفْسٍ اَدَّتْ اِلى رَبِّها فَرْضَها.(704)
خوشا به حال كسى كه آنچه پروردگارش برعهده وى نهاده ، پرداخته است .
رعايت اولويت در عبادت
لا قُرْبَةَ بِالنَّوافِلِ اِذا اَضَرَّتْ بِالْفَرائِضِ.(705)
در مستحباتى كه به واجبات آسيب مى رساند، نزديك شدن به خدا نيست !
تفاوت انگيزه ها
وَاعْلَمُوا اَنَّهُ ما مِنْ طاعَةِ اللّهِ شَىْءٌ اِلاّ يَاءْتى فى كُرْهٍ. وَ ما
مِنْ مَعْصِيَةِ اللّهِ شَىْ اِلاّ يَاءْتِى فِى شَهْوَةٍ.(706)
بـدانـيد چيزى از طاعتِ خدا نيست جز آن كه با كراهت انجام گيرد و چيزى از معصيت خدا
نيست جز آن كه با ميل و رغبت .
آداب پرستش
فـَاعـْتـَصـِمْ بـِالَّذى خـَلَقـَكَ وَ رَزَقـَكَ وَ سـَوّاكَ فـَلْيـَكـُنْ لَهُ
تـَعـَبُّدُكَ وَ اِلَيـْهِ رَغـْبـَتُكَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ.(707)
چـنـگ زن بـه آن كـس كـه تـو را آفـريـد و روزى داد و انـدام زيـبـايـت را
مـتـعـادل سـاخـت . بـايـد پـرسـتـش و بـندگيت براى او و روى آوردنت به سوى او و
ترست از او باشد.
پرستش عارفان
اَلْبُكاءُ مِنْ خيفَةِ اللّهِ لِلْبُعْدِ عَنِ اللّهِ عِبادَةُ الْعارِفينَ.(708)
گـريـه از تـرس [عـظـمـت و هـيـبـت ] خـدا بـراى دورى از خدا [به خاطر گناه و
نافرمانى ] تنها پرستش عارفان است و بس .
فرمانبرى خدا؛ پوشش جان
اِجـْعـَلُوا طـاعـَةَ اللّهِ شـِعـَاراً دُونَ دِثـَارِكـُمْ وَ دَخـِيـلاً دُونَ
شـِعـارِكـُمْ. وَ لَطـيـِفـاً بـَيـْنـَ اَضْلاَعِكُمْ.(709)
فـرمـانـبردارى خدا را پوششِ جان كنيد نه رويه كار سازيد و به درون فرمانبردار
باشيد نه در برون ، چندان كه فرمانبردارى ميان پهلوها و پشت شما بود.
فلسفه تشريع روزه
... وَالصِّيامَ ابْتِلاءً لاِِخْلاصِ الْخَلْقِ.(710)
[خداوند] روزه را براى آزمايش اخلاص مردمان [واجب كرده است ].
عامل شرح صدر
اَلذِّكْرُ يَشْرَحُ الصَّدْرَ.(711)
ياد خدا [در دل و زبان ]، سعه صدر مى آورد.
پرهيز از ريا
وَاعْمَلُوا فى غَيْرِ رِياءٍ وَ لا سُمْعَةٍ.(712)
بـه دور از خـودنـمـايـى و شـهـرت طـلبـى ، [و خـالصـانـه ] عمل ، كنيد.
عبادت آزادگان
وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ.(713)
گروهى خداى را به انگيزه ى سپاس بندگى مى كنند، كه اين عبادت آزادگان است .
عبرت
عبرت ، نقبى به تاريخ
مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَاءَنَّما كانَ فِى الاَْوَّلينَ.(714)
هر كس (از تاريخ گذشتگان ) عبرت آموزد، گويى كه با پيشينيان بوده است .
ايستگاه عبرت
جاوِرِ الْقُبُورَ تَعْتَبِرْ.(715)
مجاور با قبرها باش (از كنار قبرها بگذر) تا عبرت بگيرى .
عبرت از گذشتگان
وَاتَّعِظُوا بِمَنْ كانَ قَبْلَكُمْ.(716)
از پيشينيان پند آموزيد و عبرت گيريد.
عبرت براى آيندگان
وَ لا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ اءَطاعَها. اءَلا فَصُونُوها وَ تَصَوَّنُوا بِها
وَ كُونُوا عَنِ الدُّنْيا نُزّاهاً وَ اِلَى الاَّْخِرَةِ وُلاّهاً.(717)
نكند شما باعث عبرت ديگران شويد! به هوش باشيد! تقوا را حفظ كنيد و خويشتن را در
پرتو آن حفظ نماييد. در برابر دنيا خويشتن دار و در برابر آخرت دلباخته باشيد.
عبرت آموزى و تقوا
اِنَّ مـَنْ صـَرَّحـَتْ لَهُ الْعـِبـَرُ عـَمـّا بـَيـْنَ يـَدَيـْهِ مـِنَ
الْمـَثـُلاتِ، حـَجـَزَتـْهُ التَّقـْوى عـَنْ تـَقـَحُّمـِ الشُّبُهاتِ.(718)
هـر كـس از دگـرگونى هاى چند روزه دنيا پند آموزد، پرهيزگارى او را از فرو افتادن
در وادى شبهه ها باز مى دارد.
عدالت
راه هاى پيروزى
اِجْعَلِ الدّينَ كَهْفَكَ وَالْعَدْلَ سَيْفَكَ تَنْجُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ
تَظْفَرْ عَلى كُلِّ عَدُوٍّ.(719)
ديـن را پـنـاه و عـدالت را شـمـشير خويش قرار ده كه از هر بدى بِرهى و بر هر دشمنى
پيروز گردى .
تفاوت دادگرى و بخشندگى
الْعـَدْلُ يـَضـَعُ الاُْمـُورَ مـَوَاضـِعـَهـَا، وَالْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ
جِهَتِهَا وَالْعَدْلُ سَائِسٌ عَامُّ، وَالْجُودُ عَارِضٌ خاصُّ، فَالْعَدْلُ
اءَشْرَفُهُمَا وَ اءَفْضَلُهُمَا.(720)
عـدالت هـر چـيـز را بـه جـاى خـود قـرار مـى دهـد ولى سخاوت آن را از مسيرش فراتر
مى برد. عـدالت ، قـانـونى همگانى است ولى سخاوت جنبه خصوصى دارد، بنابراين عدالت
شريفتر و برتر است .
عدالت اجتماعى
وَاللّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِكَ بِهِ الاِْماءُ
لَرَدَدْتُهُ فَاِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ
فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ.(721)
به خدا سوگند، آنچه از اموال تاراج شده بيت المال را بيابم به صاحبش بازگردانم گرچه
بـا آن ازدواج كـرده باشند، زيرا در عدالت وسعت و گشايشى است و كسى كه اجراى عدالت
بر او سخت آيد به يقين جور و ستم بر او سخت تر آيد.
سرآمد بندگان
فـَاعـْلَمْ اَنَّ اَفـْضـَلَ عـِبـادِ اللّهِ عِنْدَ اللّهِ اِمامٌ عادِلٌ هُدِىَ
وَ هَدى ، فَاَقامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ اَماتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً.(722)
بدان كه برترين بندگان خدا نزد او، پيشوايى است دادگر، هدايت يافته و هدايتگر كه
سنّت و راه معلوم را بر پا مى دارد و بدعت مجهول را از ميان برمى دارد.
سياست عادلانه
سـِيـاسـَةُ الْعـَدْلِ ثـَلاثٌ: ليـنٌ فـى حـَزْمٍ وَ إِسـْتـِقـْصـاءٌ فـى
عـَدْلٍ وَ إِفـْضـالٌ فـى قـَصـْدٍ.(723)سـيـاسـت
عـدل در سـه چيز است : نرمش همراه با دورانديشى ، موشكافى در عدالت و ميانه روى در
بخشش .
قضاوت بر پايه گمان
لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ.(724)
از عدالت نبود حكم نمودن به گمان .
ترازوى خداوند
إِنَّ الْعَدْلَ ميزانُ اللّهِ سُبْحانَهُ.(725)
عدالت ، ترازوى خداى سبحان است .
تسليم در برابر حق و عدالت
مـَنِ اسـْتـَثـْقـَلَ الْحـَقَّ اءَنْ يـُقـالَ لَهُ اءَوِ الْعـَدْلَ اءَنْ
يـُعـْرَضَ عـَلَيـْهِ، كـانَ الْعـَمَلُ بِهِمَا اءَثْقَلَ عَلَيْهِ.(726)
كـسـى كـه شـنـيـدن حـق و عـرضـه عـدالت بـر او گـران آيـد، عمل به آنها بر او گران
تر است .
عدالت علوى
وَاللّهِ لَوْ اءُعـْطـِيـتُ الاَْقـالِيـمَ السَّبـْعـَةِ بـِمَا تَحْتَ
اءَفْلاكِهَا، عَلَى اءَنْ اءَعْصِىَ اللّهَ فِى نَمْلَةٍ اءَسْلُبُهَا جِلْبَ
شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ.(727)
بـه خدا سوگند! اگر اقليمهاى هفتگانه با آنچه در زير آسمانها است به من دهند كه
خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم ، هرگز نخواهم كرد.
عزّت نفس
بازداشتن نفس از پستى ها
وَ اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلَى الرَّغائِبِ.(728)
نفس خويش را از پستى ها بازدار، هر چند تو را به آنچه خواهانى برساند.
مصونيت نفس
اَلنَّفْسُ الْكَريمَةُ لا تُؤَثِّرُ فيهَا النَّكَباتُ.(729)
بدبختى ها در نَفْس بزرگ منش اثرگذار نباشد.
ثمره پرداخت به عيوب خويش
اِشْتِغالُكَ بِمَعايِبِ نَفْسِكَ يَكْفيكَ الْعارَ.(730)
پرداختن به عيب هاى خودت ، تو را از ننگ بركنار مى دارد.
عفت و پاكدامنى
عفت و غيرت
عِفَّةُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ غَيْرَتِهِ.(731)
پاكدامنى مرد به اندازه غيرت او است .
شغل سالم
اَلْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنى مَعَ الْفُجُورِ.(732)
كار با عفت و پاكدامنى بهتر است از توانگرى كه با گناهان همراه است .
پاداش پاكدامن
مـَا الُْمجَاهِدُ الشَّهيدُ فِى سَبِيلِ اللّهِ بِاءَعْظَمَ اءَجْراً مِمَّنْ
قَدَرَ فَعَفَّ؛ لَكَادَ الْعَفيفُ اءَن يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلاَئِكَةِ.(733)
اجـر مـجاهد شهيد در راه خدا بيشتر از كسى نيست كه قدرت بر گناه دارد اما
خويشتندارى مى كند. گويى كه انسان پاكدامن ، فرشته اى است از فرشتگان !
نشانه مردانگى
دَليلُ غَيْرَةِ الرَّجُلِ عِفَّتُهُ.(734)
دليل غيرت مرد عفت اوست .
عفو و گذشت
فرجام گذشت
وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعاقِبَةُ.(735)
در چيرگى چشم پوش ، تا سرانجام [نيكو] از آن تو باشد.
زكات پيروزى
اَلْعَفْوُ زَكاةُ الظَّفَرِ.(736)
بخشش ، زكات پيروزى است .
بهترين گذشت
اَوْلَى النّاسِ بِالْعَفْوِ اَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَةِ.(737)
سزاوارترين كس براى بخشودن ، اوست كه تواناترين كس براى كيفر دادن باشد.
علم و عالم
پايه هر نيكى
اَلْعِلْمُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ.(738)
علم ، ريشه هر خوبى است .
ميراثى ارزشمند
اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ.(739)
دانش ، ميراثى ارجمند است .
با ارزش ترين دانش
اَرْفَعُ الْعِلْمِ ما ظَهَرَ فِى الْجَوارِحِ وَالاَْرْكانِ.(740)
برترين دانش آن است كه در همه اندام ـ و در اعضا و اركان بدن ـ پديدار شود.
فقدان دانش و خوارى
اِذا اَرْذَلَ اللّهُ عَبْداً خَطَرَ عَلَيْهِ الْعِلْمَ.(741)
هر گاه خداوند خوارى بنده اى را بخواهد، از دانش بى بهره اش كند.
دانش و انديشه
لا خَيْرَ فى عِلْمٍ لَيْسَ فيهِ التَّفَكُّرُ.(742)
علمى كه با انديشه همراه نباشد، سودمند نيست .
گلستان دانش
اَلْكُتُبُ بَساتينُ الْعُلَماءِ.(743)
كتاب ها، بستان هاى دانشورانند.
اقسام علم
الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لاَ يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا
لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ.(744)
عـلم دو گـونه است : سرشته به طينت و شنيده شده به گوش ، مادامى كه شنيده شده ، به
طينت سرشته نباشد، سودى ندهد.
راه رستگارى
اَطِعِ الْعِلْمَ وَاعْصِ الْجَهْلَ تُفْلِحْ.(745)
از علم پيروى كن و با جهل مخالفت كن تا رستگار شوى .
امتياز دانش بر ثروت
اَلْعِلْمُ خَيْرٌ مِّنَ الْمالِ، اَلْعِلْمُ يَحْرُسُكَ، وَ اَنْتَ تَحْرُسُ
الْمالَ.(746)
دانـش از مـال بـهـتـر اسـت ، كـه دانـش پـاسـبـان تـوسـت و تـو نـگـهـبـان مال .
رابطه علم و ايمان
اَلاْ يمانُ وَالْعِلْمُ اَخَوانِ تَوْاءَمانِ وَ رَفيقانِ لا يَفْتَرِقانِ.(747)
ايمان و علم ، دو برادر همزاد و دو دوست جدايى ناپذيرند.
رابطه علم و دين
وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرائِعِ الْحُكْمِ.(748)
آن كس كه به ژرفاى دانش برسد، از آبشخور دين سيراب گردد.
راه سعادت
اِعْمَلُوا بِالْعِلْمِ تَسْعَدُوا.(749)
به علم عمل كنيد تا سعادت مند شويد.
تواءمان با وفا
الْعـِلْمُ مـَقـْرُونٌ بـِالْعـَمـَلِ: فـَمـَنْ عـَلِمَ عـَمـِلَ؛ وَالْعـِلْمُ
يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ، فَإِنْ اءَجَابَهُ وَ إِلا ارْتَحَلَ عَنْهُ.(750)
دانـش هـمـنـشـيـن بـا عـمـل اسـت ؛ بـنـابـرايـن هـر كـس عـالم اسـت ، عـامل نيز
هست . دانش (صاحب خويش را) به عمل فرامى خواند، اگر پاسخ داد (كه مطلوب است ) و
گرنه روى از او بگرداند.
نقش علم در عمل
اَلْعـامـِلُ بـِالْعـِلْمِ كـَالسـّائِرِ عـَلَى الطَّريـقِ الْواضـِحِ.
فـَلْيـَنـْظـُرْ نـاظـِرٌ؛ اَسـائِرٌ هـُوَ اَمـْ راجِعٌ؟(751)
كـسـى كـه آگـاهـانـه عـمل مى كند، مانند كسى است كه در راه روشن حركت مى نمايد، پس
هر بينا بايد بنگرد كه آيا واقعاً پيش مى رود يا پس مى آيد؟
از هر رشته بهترينش را برگزينيد
اَلْعِلْمُ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ يُحاطَ بِهِ فَخُذُوا مِنْ كُلِّ عِلْمٍ اَحْسَنَهُ.(752)
عـلم بـيـشـتـر از آن اسـت كـه تـمـام قـلمـرو آن قـابـل احاطه باشد. پس ، از هر
دانش بهترينش را برگزينيد.
علم غير مفيد
رُبَّ عالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لا يَنْفَعُهُ.(753)
چه بسيار دانشمند كه نادانى اش او را هلاك كرده و علمش به او سودى نبخشيده است .
رسالت هر يك از دانش و عمل
اَلْعِلْمُ يُرْشِدُكَ وَالْعَمَلُ يَبْلُغُ بِكَ الْغايَةَ.(754)
علم به تو راه را نشان مى دهد و عمل تو را به نهايت مى رساند.
آفت دانش
آفَةُ الْعِلْمِ تَرْكُ الْعَمَلِ بِهِ.(755)
آفت علم ، عمل نكردن به آن است .
علم بى ارزش
اَوْضَعُ الْعِلْمِ ما وَقَفَ عَلَى اللِّسانِ.(756)
بى ارزش ترين دانش ، دانشى است كه تنها در زبان بماند ـ و به گفت و شنود، بسنده شود
ـ
عالم حقيقى
اِنَّمَا الْعالِمُ مَنْ دَعاهُ عِلْمُهُ إِلَى الْوَرَعِ وَالتُّقى .(757)
عالم كسى است كه علمش او را به پارسايى و خداترسى فراخواند.
ويژگى دانشمند
اَلْعالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ.(758)
دانا كسى است كه قدر و اندازه خود را بشناسد.
تلاش دانشمند
عَلَى الْعالِمِ اءَنْ يَعْمَلَ بِما عَلِمَ ثُمَّ يَطْلُبَ تَعَلُّمَ ما لَمْ
يَعْلَمْ.(759)
بـر دانـشمند است ، كه آنچه را مى داند به كار بندد و سپس در پى ياد گرفتن آنچه نمى
داند برود.
رسالت دانشمندان
مَا اءَخَذَ اللّهُ عَلى اءَْهلِ الْجَهْلِ اءَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتّى اءَخَذَ عَلى
اءهْلِ الْعِلْمِ اءَنْ يُعَلِّمُوا.(760)
خداوند پيش از آن كه نادانان را به آموختن تكليف كند، دانايان را به آموزش دادن
متعهد ساخت .
حاكمان مردم
اَلْعُلَماءُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ.(761)
دانشوران ، بر مردم حاكميت دارند.
زيبايى عالم
جَمالُ الْعالِمِ عَمَلُهُ بِعِلْمِهِ.(762)
زيبايى دانشمند، عمل كردن به علم خويش است .
جايگاه عالمان
اَلْعُلَماءُ اَطْهَرُ النّاسِ اَخْلاقاً وَ اَقَلُّهُمْ فِى الْمَطامِعِ
اَعْراقاً.(763)
دانشوران پاك خوترين و كم آزترين مردم اند.
فقيه واقعى
اَلْفَقيهُ كُلُّ الْفَقيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ.(764)
داناى فهميده و زيرك كسى است كه مردم را از رحمت و آمرزش خدا ماءيوس نكند.
مشورت با دانشمندان
وَ اءَكـْثـِرْ مـُدارَسـَةَ الْعـُلَمـاءِ وَ مـُنـاقـَثـَةَ الْحـُكـَمـاءِ فـى
تـَثـْبـيـتِ مـا صـَلَحَ عـَلَيـْهِ اءَمـْرُ بِلادِكَ.(765)
در آنـچـه كار شهرهايت را استوار مى دارد، با دانشمندان فراوان گفتگو كن و با
حكيمان فراوان سخن در ميان گذار.
جايگاه دانشمند مؤ من
اَلْمُؤْمِنُ الْعالِمُ اءَعْظَمُ اءَجْراً مِنَ الصّائِمِ الْغازِي فى سَبيلِ
اللّهِ.(766)
مؤ من دانشور، اجر و پاداشش بيش از روزه دارى است كه در راه خدا جهاد مى كند.
غربت عالمان
اَلْعُلماءُ غُرَباءُ لِكَثرَةِ الْجُهّالِ.(767)
چون نادانان فزونى يابند، دانشوران غريب گردند.
حيات جاودانه
هَلَكَ خُزّانُ الاَْمْوالِ وَ هُمْ اءَحْياءُ وَالْعُلَماءُ باقُونَ ما بَقِىَ
الدَّهْرُ.(768)
گنجوران مال ها مرده اند، گرچه زنده اند، و دانشمندان چندان كه روزگار پايد، پاينده
اند.
عالم نمايان
1ـ اِنَّ اَبـْغـَضَ الْخـَلايـِقِ اِلَى اللّهِ... رَجـُلٌ قـَمـَشَ جـَهـْلاً
مـَوْضـِعٌ فـى جُهّالِ الاُْمَّةِ غارُّ فِى اَغْباشِ الْفِتْنَةِ، عَمٍ بِما فِى
عَقْدِ الْهُدْنَةِ. قَدْ سَمّاهُ اَشْباهُ النّاسِ عالِماً وَ لَيْسَ بِهِ.(769)
مـبغوض ترين مردم در پيشگاه خداوند... كسى است كه انبوهى از نادانى ها را در خود
جمع كرده ، در مـيـان تـوده نـاآگاه براى خود پايگاهى ساخته است ، در امواج فتنه ها
جولان مى دهد و از راز صلح يكسره بى خبر است . نا آگاهان مردم نما دانشمندش مى
نامند در حالى كه از هر علمى خالى است .
2ـ وَ آخـَرُ قـَدْ تـُسـَمـّى عـالِمـاً وَ لَيـْسَ بـِهِ فـَاقـْتـَبـَسَ
جـَهـائِلَ مـِنْ جـُهـّالٍ وَ اَضـاليـلَ مـِنـْ ضُلاّلٍ.(770)
دسـته اى ، دانشمند ناميده مى شوند ولى دانشمند نيستند، مقدارى نادانى را از جاهلان
برگرفته و مـقـدارى مـطـالب گـمـراه كـنـنـده را از گـمـراهان گرد آورده اند [و به
هم آميخته اند تا خود را انديشمند بخوانند]
آفت جامعه
آفَةُ الْعامَّةِ الْعالِمُ الْفاجِرُ.(771)
آفت مردم ، عالِم آلوده دامن است .
لغزش عالم
زِلَّةُ الْعالِمِ كَانْكِسارِ السَّفينَةِ تَغْرَقُ وَ يَغْرَقُ مَعَها خَلْقٌ(772)
لغزش دانشمند چون شكستن كشتى است كه هم خود غرق مى شود و هم جمعى با آن .
فهم صحيح
مَنْ فَهِمَ، عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ.(773)
آن كس كه فهميد به ژرفاى دانش پى برد.
از زنبور عسل بياموزيد
خُذُوا مِنْ كُلِّ عِلْمٍ اءَحْسَنَهُ فَإِنَّ النَّحْلَ يَاءْكُلُ مِنْ كُلِّ
زَهْرٍ اءَزْيَنَهُ.(774)
از هـر دانـشـى بـهـتـريـنـش را بـرگـيـريـد، هـمـچـون زنـبـور عسل كه بهترين گُلها
را مى خورد.
گرسنگانى كه هرگز سير نمى شوند
مَنْهُومَانِ لاَ يَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا.(775)
دو آزمـنـدنـد كـه سـيـر نـشـونـد؛ آن كـه عـلم آمـوزد و آن كـه مال اندوزد.
وظيفه مردم نسبت به روحانيّت
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبّانِيِكُمْ وَ اَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ وَاسْتَيْقِظُوا اِنْ
هَتَفَ بِكُمْ.(776)