مساله ديگرى كه نياز به دقت دارد، اين است كه
بين تجار و كسبه دو نوع سفته رواج دارد:
1. سفته حقيقى، كه نشانه بدهى واقعى است و امضا
كننده آن حقيقتا مبلغ ذكر شده را به دارنده سفته بدهكار است و سفته مدرك بدهى است.
2. سفته صورى يا دوستانه، كه نشانه بدهى حقيقى
نيست و براى غرض ديگرى صادر شده است لذا هيچ گاه صاحب سفته براى نقد كردن آن به خود
صادر كننده مراجعه نمىكند و هميشه پاى فرد ثالث در ميان است كه بايد سفته به او
فروخته شود.
همان طور كه گفتيم، فروش سفته حقيقى در صورتى
به فرد ثالث جايز است كه وسيلهاى براى گرفتن رباى قرضى نباشد، اما در فروش سفته
صورى به فرد ثالث كار مشكلتر است، زيرا اصلا دينى وجود نداشته است كه بر روى آن
معامهل صورت گيرد.
كيفيت كار در سفته صورى بدين گونه است: افرادى
كه سفته آنها اعتبار دارد، با دادن سفته به كسانى كه احتياج به پول دارند، خود را
بدهكار آنها نشان مىدهند.
طلبكار صورى، سفته را نزد شخص ثالث و يا بانك،
به قيمتى كمتر نقد مىكند. هنگام سررسيد، بانك به بدهكار صورى مراجعه مىكند و
تمام مبلغ سفته را از وى مىگيرد و بدهكار صورى نيز مبلغى را كه به بانك پرداخته
است از طلبكار صورى مىستاند بدهكاران صورى معمولا جهت تضمين پرداخت، به همان مبلغ،
سفته يا سندى از طلبكاران صورى مىگيرند.
براى حل مشكل معامله بر روى سفته صورى، راه
حلهايى مطرح شده است:
الف) امام خمينى (قدس سره) مىگويد: معامله بر
روى سفتههاى صورى جايز نيست؛ مگر اين كه به يكى از اين وجوه برگردانده شود:
1. دادن سفته به طلبكار صورى براى تنزيل نزد
شخص ثالث و رجوع شخصى ثالث در موعد مقرر به طلبكار صورى به اين برگردد كه بدهكار،
طلبكار را وكيل كند كه با شخصى ثالث معاوضهاى را بر ذمه بدهكار صورت دهد و بعد از
اين معاوضه، بدهكار صورى در حقيقت مديون شخص ثالث مىگردد و چون فرض اين است كه
آنچه معامله مىشود، از اجناس ربوى نيست، كم و زياتدى دو طرف اشكالى ندارد.
همين كار بدهكار صورى اذن است براى اين كه آنچه
را طلبكار به وكالت از فرد ثالث دريافت كرده است، به عنوان قرض براى خود بردارد.
لذا بايد شرط سود در ميان نباشد و هنگامى كه طلبكار صورى بيشتر از آنچه قرض گرفته
است، برمىگرداند، زيادى را مجانا يا از باب استحباب شرعى حسن الادا پرداخت كند و
چون بدهكار صورى از آغاز قصد تبرع نداشته است و قرار ضمنى آن دو هم اين بوده است،
مىتواند به طلبكار صورى مراجعه كند و تمام مبلغى را كه به فرد ثالث پرداخته است،
از وى باز ستاند.
2. دادن سفته صورى براى تنزيل و رجوع شخص ثالث
به بدهكار صورى موجب دو امر باشد:
اول، اين كه طلبكار صورى به مقدار سفته نزد
بانك يا شخص ديگرى داراى اعتبار شود و براى همين معاوضه اين بار بر روى ذمه طلبكار
صورى انجام گيرد و او مديون شخص ثالث گردد.
دوم، اين كه بدهكار صورى با دادن سفته متعهد
شود، در صورتى كه طلبكار صورى كه مديون حقيقى فرد ثالث است، دين خود را ادا نكند،
او اين كار را انجام دهد و اين يك التزام ضمنى است؛ زيرا بنابراين است كه در صورت
نپرداختن وام، به بدهكار صورى مراجعه شود و جايز است كه بدهكار صورى، در صورتى كه
قصد تبرع نداشته است، به طلبكار صورى مراجعه كند و پول خود را بگيرد، چون قرار
آنها همين بود و ظاهر اين است كه معامله آنها به سبب عدم وجود جنس ربوى و نيز
التزام پرداخت، اشكالى نداشته باشد؛ زيرا اين التزام از قبيل ضم ذمه به ذمه است و
به حسب قواعد اشكالى ندارد؛ گرچه بر طبق قول صحيح، ضمان
محسوب نمىشود.
3. همان فرض دوم باشد، جز اين كه طلبكار صورى
با فعل خود ضامن گردد در صورتى كه بدهكار صورى دين را ادا نكند، او بدهى را
بپردازد؛ يعنى نقل ذمه به ذمه در فرض عدم ادا باشد و اين نيز بهرهاى از صحت را
داراست، گرچه خالى از اشكال هم نيست. اگر بدهكار صورى آنچه را ملتزم يا ضامن گرديده
بود، به فرد ثالث پرداخت، مىتواند به طلبكار صورى مراجعه كند و آنچه را به حساب وى
پرداخته است، باز پس گيرد
(851).
مرحوم خوئى درباره سفته صورى مىگويد: نوع دوم
كه سفته صورى باشد، جايز نيست صاحب سفته آن را به ديگرى بفروشد، چون در واقع،طلبى
در ذمه امضا كننده سفته ندارد، بلكه اين سفته به اين منظور صادر شده است كه صاحب
سفته و كسى كه سفته به حواله كرد او مىباشد، بتواند از آن استفاده كند و باكم كردن
مقدارى از مبلغ به ديگرى بفروشد. لذا به اين نوع سفتهها، سفته صورى و مجاملهاى
گفته مىشود و فروختن آن به بانك، در واقع قرض كردن صاحب سفته است از بانك و حواله
كردن بانك است به عهده امضا كننده آن، با اين كه در ذمه اوطلبى ندارد. بنابراين،
مبلغى كه بانك بابت مدت آن سفته كم مىكند، ربا و حرام است، ولى ممكن است براى نجات
از گرفتارى ربا، فروش اين نوع سفته را به بانك به صورت يك معامله صحيح و شرعى در
آورد؛ به اين صورت كه متعهد سفته به شخصى كه سفته به حواله كرد او مىباشد، وكالت
مىدهد كه مبلغ سفته را با كم كردن مقدارى در ذمه او به بانك بفروشد، در صورتى كه
وجه سفته با نوع ديگرى از پول معاوضه و فروخته شود؛ مثلا وجه سفته اگر 1000 تومان
ايرانى است، آن را دو ماهه به 50 دينار عراقى در ذمه متعهد صورى سفته بفروشد و
وكالت داشته باشد كه آن 50 دينار عراقى را از جانب متعهد سفته، دو ماهه به 1000
تومان ايرانى به خودش بفروشد و به اين ترتيب، ذمه صاحب سفته به مقدار مبلغى كه
متعهد سفته به بانك بدهكار گرديده است، بدهكار مىشود؛ ولى چون در صحت اين ممعامله
لازم است كه وجه مبلغ سفته با عوض آن مغاير باشد، نتيجه زيادى نخواهد داشت و در
صورت يك نوع بودن پول، مانند ريال به ريال، اين همان قرض با سود است كه جايز نيست.
با اين كه با توجه بانك به اين كه سفته صورى
است و واقعيت ندارد و وجه سفته را به صاحب سفته قرض مىدهد، مبلغى را كه از وجه
سفته كم مىكند به عنوان كارمزد و حق العمل ثبت در دفاتر و تحصيل آن به موقع و در
سررسيد منظور كند. در اين صورت نيز اشكالى ندارد. مراجعه متعهد سفته به كسى كه از
آن استفاده كرده است و گرفتن مبلغ را به عهده او حواله كرده است و او هم پرداخت
كرده است، پس ذمه صاحب سفته بدهكار شده است به همان مقدار كه حواله كرده است(852).
آيت الله تبريزى مىگويد:
سفتههايى كه حقيقت ندارد
و دوستانه است، اگر فروشنده آن سفتهها را وكاله از طرف سفته دهنده در ذمه او
بفروشد و وجه را كه مىگيرد، وكاله از طرف سفته دهنده براى خود قرض بردارد، اشكال
ندارد؛ ولى در اين صورت كه فروخته شده، مالى در ذمه سفته دهنده است بايد عوض مغاير
با آن مال باشد؛ مثلا در صورتى كه از بانك ريال مىگيرد، سفته دلار يا دينار عراقى
يا ليره انگليسى بفروشد. بنابراين، اگر كسى 500 دينار عراقى مثلا به شخصى به مدت دو
ماه سفته دوستان بدهد، سفته گيرنده مىتواند وجه سفته را به بانك يا به صراف، از
طرف سفته دهنده وكاله در ذمه او بفروشد به 99 هزار ريال نقدى و آن مبلغ را براى خود
قرض بردارد؛ البته موقع پرداخت وجه كه بايستى به مقدار ده هزار ريال مثلا علاوه
بپردازد، لازم است اين زيادى را از باب ابراء ذمه سفته دهنده پرداخت نمايد و اگر
فرضا اين اضافه را به خود سفته دهنده بپردازد، بايد بذل نمايد و نيز بايد سفته
دهنده پرداختن اين زيادى را به سفته گيرنده شرط ننمايد؛ زيرا در صورت اشتراط،
معامله ربوى خواهد بود و چنانچه در همين صورت، سفته گيرنده 500 دينار عراقى در ذمه
خود را به سفته دهنده در مقابل وجه 99 هزار ريال دريافتى بفروشد و وكاله از طرف او
قبول كند، باز صحيح است
(853).
اينها كوششهاى به كار رفته از سوى فقهاى جهت
تصحيح فروش سفته صورى به فرد ثالث بود. با اين كه ظاهرا راهى براى تطابق اين معامله
با قواعد فقهى وجود دارد، اما حكم به عدم جواز قوىتر است؛ زيرا اولا، صدور سفته
صورى از آغاز به نيت گرفتن قرض ربوى انجام مىگيرد و كسى كه دست به اين كار مىزند،
به علت نياز به پول نقد چارهاى جز گرفتن قرض با سود ندارد، ليكن از راه حيله وارد
مىشود و وقتى ما فروش سفته را به فرد ثالث در صورتى كه دين حقيقى وجود داشته باشد،
مشروط به اين مىدانيم كه قصد آنها فرار از ربا نباشد وگرنه جايز نيست، چگونه
بپذيريم در مورد سفته صورى كه از اول همه صحنه سازىها براى گرفتن وام ربوى است،
اين كار جايز باشد.
ثانيا، بيشتر راههايى كه براى تصحيح معامله
بر روى سفته صورى طرح شده است، اضافه بر پيچيدگى، براى موسسات مالى، نظير بانك خالى
از ريسك نيست، چنان كه در وضعيت عدم ثبات بازار ارز، تنزيل سفتهها از طريق خريد و
فروش ارزهايى مانند دينار عراقى و ريال ايرانى و دلار آمريكايى براى بانكها
مطلوبيت چندانى ندارد. لذا چنين روشهايى عملا متروك خواهد ماند، پس چه نيازى به
اين توجيهات دور از ذهن است.
حيلههاى ربا در فقه اهل سنت:
فقيهان اهل سنت با اختلاف مشروبى كه در تحريم
معاملات ربوى دارند، حيلههاى ربا را مورد بحث قرار دادهاند.
ابن قدامه، از فقهاى حنابله مىگويد:
همه حيلهها حرام است و جايز نيست از هيچ نوع آن در كار شريعت
استفاده شود و مقصود از حيله، اين است كه در ظاهر، عقد مباحثى را انجام دهد؛ ولى در
واقع، قصد وى رسيدن به امر حرامى باشد و با فريبكارى در پى آن باشد كه حرام را حلال
كند يا واجبى را ترك نمايد و يا حقى را از بين ببرد. سپس او انواعى از حيله
را نام مىبرد:
1. كسى 10 سكه سالم دارد و ديگرى 15 سكه شكسته،
پس هر كدام سكههاى ديگرى را قرض مىگيرد، آنگاه هر دو از طلب خود در مىگذرند م به
كمك اين حيله، آنها تعدادى سكه را مقابل بيشتر از آن معامله كردهاند.
2. كسى 10 سكه سالم را در مقابل 10 سكه شكسته
خريدارى كند، سپس 5 سكه شكسته ديگر را به فروشنده ببخشد.
3. همان صورت قبل است، اما به جاى بخشيدن 5
سكه، با آن جنسى را از وى مىخرد كه 5 سكه نمىارزد.
4. كسى از 10 سكه به مقدار يك دانه گندم، طلا
بكاهد، سپس بقيه را در مقابل مقدار مساوى از سكه شكسته بفروشد، بعد يك دانه گندم
طلا را در مقابل لباسى كه 5 دينار مىارزد، معامله كند.
5. فردى به ديگرى قرض مىدهد و كالايى را به
بيشتر از قيمت آن به قرض گيرنده مىفروشد يا از وى كالايى را به كمتر از قيمت آن
مىخرد (بيع محاباتى) و اين كار را انجام مىدهد تا در مقابل مبلغ قرض نفعى نصيب او
گردد.
چهار مثال اول از حيلههاى رباى معاملى و مثال
پنجم از حيلههاى رباى قرضى است.
ابن قدامه مىگويد: همه
اين حيلهها حرام و پليد است و مالك نيز همين را مىگويد، ولى شافعى و ابوحنفيه
انجام اين حيلهها را چنانچه در عقد شرط نگردد، روا مىدانند؛ اما به نظر ما، اين
كار حرام است. سپس او سه دليل بر حرمت حيلهها ذكر مىكند:
الف) خداوند بنى اسرائيل را به خاطر حيلههاى
كه براى صيد ماهى در روز شنبه انجام دادند، مسخ كرد و به صورت بوزينه در آورد و
آنان را متجاوزان ناميد، تا ديگران عبرت گيرند و اين كار ناشايست اجتناب نمايند.
ب) رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) فرمود:
من ادخل بين فرسين و هو لا يامن ان يسبق فلا باس و من ادخل
فرسا بين فرسين و هو آمن ان يسبق فهو قمار(854)؛
هر كس اسبى را بين دو اسب قرار دهد، در حالى كه اطمينان به برنده شدن آن دارد، كار
وى قمار است.
اين شخص در كار حلال سبق
شركت مىكند است، ولى چون اين عمل را براى حلال كردن امر حرامى انجام مىدهد، حضرت
محمد (صلىاللهعليهوآله) از آن نهى مىكند.
ج) خداوند محرمات را به جهت ضرر و مفسده حاصل
از آنها حرام كرده است و اين مفسده با بقاى حقيقت آنها باقى است؛ هر چند در ظاهر،
عنوان حرامى وجود نداشته باشد؛ همان طور كه اگر اسم شراب را تغيير دهند، حرمت آن از
ميان نمىرود؛ چنان كه از رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) نقل شده است: گروهى از امت
من خمر را حلال مىكنند و نام آن را تغيير مىدهند(855).
انواع حيلههاى ربا بين اهل سنت:
مشهورترين انواع حيلههاى ربا بين اهل سنت
عبارت است از:
1. بيع العينه:
اين نوع معامله كه به آن
بيع آجال نيز گفته مىشود(856)
انواع گوناگونى دارد و آنچه مربوط به حيله ربا مىشود، اين است كه مثلا شخصى كالاى
خود را به صورت نسيه به 1000 دينار مىفروشد، سپس نقدا همان كالا را 900 دينار
مىخرد؛ طورى كه هدف شخص، همان رسيدن به عين (نقود) است و چون معامله صورى است،
نتيجه چنان است كه فردى 900 دينار قرض بگيرد تا سر موعود 1000 دينار پرداخت كند. در
اين جا فرد از طريق خريد و فروش نسيه به هدف قرض ربوى رسيده است، يعنى با امر حلالى
به امر حرامى دست يافته است(857).
در بيع عينه، در مواردى كه قصد طرفين رسيدن به
قرض ربوى است، غير از شافعى، فقيهان اهل تسنن آن را جايز ندانستهاند. شافعى بر اين
باور است كه كالاى خريدارى شده را همان گونه كه به غير فروشنده مىتوان فروخت، به
خود فروشنده هم مىتوان فروخت(858).
فقيهان شافعى در پى هم آمدن دو معامله را دليل كافى نمىدانند براى اين كه حكم شود
دو طرف قصد ربا داشته اند(859).
دلايل حرمت بيع عينه نزد فقيهان سنى چنين است:
الف) دختر ايفع بن شر حبيل نقل مىكند: من و ام
ولد زيد بن ارقم و زن زيد بن ارقم نزد عايشه رفتيم. ام ولد زيد گفت: من بردهاى را
به 800 درهم به زيد بن ارقم تا زمان تقسيم فروختم. سپس آن را از وى به 600 درهم نقد
خريدم.
عايشه گفت: چه بد خريد و فروشى انجام دادى، به
زيد بگو كه ثواب جهادش در ركاب رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) از دست رفت؛ مگر آن
كه توبه نمايد(860).
هر چند در اين حديث از رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) سخنى نقل نشده است، ولى گفته عايشه درباره اين كه كار زيد
موجب بطلان ثواب جهاد است، از نظر فقيهان اهل سنت، دلالت بر وجود نص نزد عايشه بر
حرمت اين كار دارد. اين نص يا همان احاديث حرمت رباست كه شامل اين مورد هم مىشود و
يا اين كه عايشه به حديث خاصى كه درباره بيع عينه از پيامبر (صلىاللهعليهوآله)
شنيده، تمسك كرده است(861).
برخى گفتهاند: به نظر شافعى، حديث عايشه صحيح
نيست. علاوه بر اين، وقتى دو تن از صحابه با يكديگر اختلاف كنند، به قياس رجوع
مىشود(862).
ب) در روايتى از رسول خدا (صلىاللهعليهوآله)
نقل شده است: اذا ضن الناس بالدينار و الدراهم و تبايعوا و
اتبعوا اذناب البقر و تركوا الجهاد فى سبيل الله انزل الله بهم بلاء فلايرفعه حتى
يراجعوا دينهم.
اين روايت باالفاظ ديگرى هم نقل گرديده است(863)
.
از نظر اين فقيهان، معامله عينه آن گاه اشكال
دارد كه گرفتن زيادى مقصود باشد، اما اگر صورت معامله به گونهاى تغيير يابد كه
رباى محقق نشود، اشكال ندارد؛ چنان كه در فروض زير حكم به جواز شده است:
1. اگر در معامله دوم كالا را به قيمت اولى به
بيشتر از آن معامله كند.
2. اگر كالا را تغيير دهد، مثلا پارچه را قطعه
قطعه كند؛ طورى كه قيمت كالا كاهش يابد، سپس آن را به كمتر معامله كند.
3. اگر كالايى را در مقابل كالايى به طور نسيه
بفروشد، سپس همان را با سكه خريدارى كند و يا عكس آن عمل كند، اشكال ندارد زيرا ربا
بين كالا و پول نقد محقق نمىگردد.
4. اگر جنس سكهها تفاوت داشته باشد؛ براى مثال
كالايى را به 200 درهم نسيه بفروشد، سپس آن را به 10 دينار نقدا بخرد، جايز است.
در اين مورد چون جنس مختلف هستند، حنبلىها آن
را جايز مىدانند، ولى ابوحنفيه آن را روا نمىداند؛ به اين دليل كه هر نوع سكه
ثمن هستند. ابن قدامه هم قول ابوحنفيه را پذيرفته است(864).
فروضى كه بيان شد، مربوط به جايى است كه نخست،
معامله نسيه و سپس نقد انجام گيرد؛ حال اگر عكس باشد، يعنى ابتدا كالايى را نقدا
بفروشد و سپس همان را به قيمت بيشتر نسيه خريدارى كند، احمد بن حنبل اين كار را
جايز نمىداند، مگر آن كه جنسها مختلف باشد. اگر سكه معامله تفاوت كند يا كالا
تغيير يابد و يا به كمتر از ثمن اول، نسيه بخرد، جايز است.
ابن قدامه مىگويد: احتمال دارد كه خريد كالا
به مقدار بيشتر از همان جنس ثمن جايز باشد؛ مگر اين كه حيلهاى براى رباخوار باشد
كه در اين صورت حرام است؛ زيرا اصل اولى حيلت بيع است و روايت كه بيع عينه را حرام
كرده است، با اين صورت تفاوت دارد. رباخوارى بين مردم بيشتر به شكل معامله عينه
است و معاملهاى را كه كمتر وسيلهاى براى رباخوار مىشود، نمىتوان به آن قياس
كرد(865).
2. تورق:
معامله عينه اين بود كه كالايى را نسيه بخرد،
سپس همان را به قيمت كمتر نقدا به خود بفروشد، ليكن اگر كالا را به شخص ثالث
بفروشد، اين نوع معامله تورق نام دارد.
گفته شده است كه در معامله تورق هر سه نفر
گناهكارند؛ اگر آگاه باشند كه شخص متورق به سبب نياز مالى به چنين معاملهاى روى
آورده است و قصد وى، در حقيقت رسيدن به مبلغ مورد نظر از راه حيله رباست. اگر بايع
از حقيقت ماجرا آگاه نيست و نيز اگر فرد ثالث از قصد متورق اطلاع ندارد و تورق در
صورت اضطرار از قرض ربوى بهتر است؛ زيرا تورق آبروى فرد حفظ مىكند و باعث قبول منت
ديگران نمىشود.
بعضى از فقيهان اهل سنت تورق را از صورتهاى
بيع عينه دانستهاند(866).
در تورق، اگر فرد ثالث دوباره كالا را به فروشنده، به وى محلل
الربا گفته مىشود و اين عنوان استعارهاى است از محلل
النكاح، كه حكم آن در قرآن مجيد آمده است(867).
از بين فقيهان شيعه، كسى در مورد تورق اشكال
نكرده است و اين نوع معامله، به ويژه اگر تبانى در كار نباشد، دليلى بر عدم جواز آن
موجود نيست.
3. بيع المعامله:
بيع المعامله يا همان بيع محاباتى كه قبلا مطرح
شد، به اين صورت است كه قرض دهنده كالاى كم ارزشى را به بهايى گزاف به قرض گيرنده
بفروشد.
بيع المعامله يكى از مصاديق
بيع و سلف است كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) از آن
نهى فرموده است؛ چنان كه ابو داوود، ترمذى، نسائى و حاكم نقل كردهاند:
نهى رسول الله عن بيع و
سلف؛ رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) از انجام بيع و سلف با هم نهى كرد.
نهى از بيع و سلف، مانند نهى از بيع عينه براى
سد ذريعه رباى حرام است، زيرا چه بسا مسلف (مقرض) از طريق انجام بيع و سلف به باى
قرضى دست مىيابد. همچنين شخص ممكن است از طريق معامله صرف همراه با سلف يا
اجاره و سلف، اين كار را انجام دهد كه فقيهان اهل سنت
آن را جايز نمىدانند.
برخى از فقيهان سنى در دوران خلافت، عثمانى بر
تركيه، اين حيله را روا شمردند؛ به شرط اين كه سود از 5 درصد تجاوز نكند و بعضى تا
15 درصد اجازه دادند و بيشتر از آن را جايز ندانستند و براى مرتكبين آن مجازاتى در
حد حبس و تعزير در نظر گرفتند. آنان اين امر را از باب اطاعت سلطان در امور مباح به
حساب مىآوردند؛ البته بعضى از آنها از اين كه عقد بيع در مجلس واحد صورت گيرد
كراهت داشتند(868).
4. بيع الوفاء:
همان بيع شرط است
كه در مباحث حيله ربا از ديدگاه فقيهان شيعه مطرح شد و در بعضى تعابير، آن را
بيع بشرط التراد مىنامند و شكل آن چنين است: فردى كه
نيازمند پول نقد است، خانه يا زمين خود را مىفروشد؛ به اين شرط كه هر گاه پول را
بازگرداند، خانه يا زمين ملك او شود.
اين نوع عقد، در فقه اهل سنت صورت بيع دارد و
بعضى از احكام بيع در آن جارى است؛ مثل اين كه بعد از قرار داد، بايع از ثمن و
مشترى از مبيع مىتوانند استفادده كنند. در اين نوع عقد، از جهتى معناى رهن هم وجود
دارد، بلكه گفته شده كه اين عقد، در حقيقت رهن است؛ زيرا شرط شده است وقتى بايع، پس
از مدت مشخصى ثمن را بازگرداند، مشترى آنچه را خريده است، بازگرداند و تفاوت تنها
در اين است كه مرتهن نمىتواند از رهن استفاده كند، برعكس اين مورد. در اين جا
معناى اقاله هم وجود دارد، زيرا وقتى بايع ثمن را باز
مىگرداند، مشترى مىپذيرد كه مبيع را برگرداند.
ابن نجيم در كتاب الاشتباه
و النظاير، از حنفىها نقل مىكند كه بيع الوفاء صحيح است؛ زيرا مردم به
چنين بيعى احتياج دارند و هر چيزى كه موجب حرج و سختى بر مردم شود، حكمش بر آنها
آسان گرفته مىشود.
برخى از محققان اهل سنت بر حنفىها خرده
مىگيرند كه آنها از باب استحسان(869)
آنها چنان گسترده است كه اين گونه حيلهها را
در بر مىگيرد و لازمه اين، تخصيث اكثر است؛ به طورى كه موارد استثنا در نزد
حنفىها از اصل قاعده بيشتر شده است
(870).