قضاوت عرف در مورد حيلههاى ربا اين نيست كه يك
معنون داراى دو عنوان است: يكى بيع و يكى ربا، بلكه عرف مىپذيرد كه بعد از انجام
حيله، ما با دو عقد خارجى رو به رو هستيم كه هر كدام عنوان جداگانهاى دارند، ليكن
عرف مىگويد: قبل و بعد از به كارگيرى حيله، نتيجه فرقى نمىكند و همان زيادى حرام
منتقل مىشود.
در مورد بعضى از حيلهها، مانند خريد و فروش
اسكناس كه فردى مثلا100000 تومان را يك ماهه به 110000 تومان معامله مىكند،
مىتوان اين سخن را گفت كه بر اين معامله واحد، عرفا عنوان بيع
و عنوان ربا، هر دو صدق مىكند.
دليل چهارم: يعامل المكلف
بنقيض مقصوده:
ملا حبيب الله كاشانى، از عالمان شيعه و ابن
قيم، از عالمان سنى گفتهاند: يكى از قواعد فقهى اين است كه در
هر موردى، شخصى عملى را با قصد سوء استفاده از قوانين انجام دهد، حيلهاش تاثيرى
ندارد؛ بلكه نقيض آن براى اوست: يعامل المكلف بنقيض مقصوده. مراد اين دو عالم اين
است كه از موارد مختلف در فقه يك دليل به نام دليل اصطيادى به دست مىآيد(710).
براى اين قاعده، در فقه فروعاتى را مىتوان
عنوان كرد، از جمله:
در باب نكاح، فقيهان فتوا دادهاند كه اگر
بيمار در مرض موت، زن خود را طلاق دهد، زن او از ارث محروم نمىشود؛ اگر چه از عده
هم خارج شده باشد.
اگر كسى مورث خود را به قتل برساند، از او ارث
نخواهد برد.
بسيارى از فقيهان فتوا دادهاند كه اگر كسى قبل
از وجوب خمس و زكات، مورد را از بين ببرد بايد خمس و زكات خود را بپردازد.
بسيارى از فقيهان فتوا دادهاند كه خريد و فروش
در مرض موت، تاثيرى ندارد(711).
در فقه اهل سنت نيز مثال هايى شبيه آنچه گفتيم،
وجود دارد
(712).
اشكال: اولا، قصد
حيله داشتن در مثالهاى بالا، شرط بطلان عمل نيست؛ بلكه شارع براى مصالحى كه در نظر
دارد، در اين موارد حكم به بطلان كرده است؛ با اين كه ممكن است مكلف قصد انجام
حيلهاى را نداشته باشد. بنابراين نمىتوان يك قاعده كلى به دست آورد كه هر جا قصد
حيله باشد، بايد حكم به بطلان كرد.
ثانيا، گروهى از فقيهان در بعضى از اين
مثالها، عمل مكلف را صحيح مىدانند و كسانى هم كه حكم به بطلان كردهاند، به جهت
قصد سوء مكلف نبوده است، چرا كه حكم آنان مقتضاى روايات باب است.
ثالثا، لازم نيست مكلف حتما كيفر عمل خود را در
دنيا ببيند كه آن هم بطلان عمل باشد، بلكه ممكن است در دنيا حكم به صحت عمل شود،
اما در آخرت عقوبت شود يا از رسيدن به ثوابى محروم ماند، براى مثال، فتواى فقيهان
معاصر اين است كه اگر يا از رسيدن به ثوابى محروم ماند، براى مثال، فتواى فقيهان
معاصر اين است كه اگر كسى قبل از وجوب خمس يا زكات مورد را از بين ببرد، خمس يا
زكات بر او واجب نيست؛ اما طبق روايات، در آخرت از ثواب زيادى محروم مىشود؛ يا طبق
نظر فقيهان كسى كه حيله مىكند تا زن و شوهردارى طلاق بگيرد و سپس با وى ازدواج
كند، ازدواج او صحيح است، اما هر دو گناه بزرگى را مرتكب شدهاند و بسيارى مثالهاى
ديگر. لذا در اين كه چنين قاعدهاى را بتوان از روايات و فتاواى فقيهان استفاده
كرد، جاى بسى تامل است.
دليل پنجم: روايات
گفتهاند: رواياتى از رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) و ائمه معصمومين (عليه السلام) نقل شده است كه لااقل بر بطلان
حيلههاى ربا دلالت دارد
(713):
1. روايت نبوى كه در كتابهاى روايى اهل سنت
موجود است: قال رسول الله (صلىاللهعليهوآله): اذا ضمن
الناس بالدينار و الدرهم و تبايعوا بالعينه و تركوا الجهاد و اتبعوا اذناب البقر
ادخل الله عليهم ذلا لاينزعه حتى ينزعه حتى يتربوا و يرجعوا دينهم؛
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) فرمود: آنگاه كه
مردم بر دينار و درهم بخل ورزند و معامله عينه بين آنان رواج يابد و جهاد را
واگذارند و در پى گاوان روان شوند (به جاى جهاد به كشت و زرع مشغول گردند) خداوند
آنان را به ذلتى دچار خواهد ساخت كه از آن رهايى نيابند، مگر وقتى كه توبه كنند و
به سوى دين خود بازگردند.
2. شيعه و سنى نقل كردهاند كه رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) در خطبه حجه الوداع، درباره نشانههاى آخر الزمان فرمود:
يا سلمان و عندها يظهر الربا و يتعاملون بالعينه و الرشى و
يوضع الدين و يرفع الدنيا
(714)؛ اى سلمان! در آن
هنگام ربا آشكار مىشود و رواج مىيابد و مردم معامله عينه انجام مىدهند و رشوه
مىستانند و دين در نظر آنان خوار مىگردد و دنيا اهميت مىيابد.
3. قال على (عليه السلام):
ان رسول الله (صلىاللهعليهوآله) قال: يا على (عليه السلام)
ان القوم سيفتنون باموالهم و يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبه و الاهواء الساهيه
فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهديه و الربا بالبيع(715)؛
اميرالمومنان (عليه السلام) مىگويد: رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) به من فرمود:
اى على! زود باشد كه اين مردم با اموالشان آزمايش شوند، پس حرامهاى الهى را با
توسل به شبهات دروغين و هواهاى گمراه كننده حلال شمارند و خمر را به اسم
نبيذ و رشوه را به نام هديه
و ربا را به عنوان بيع حلال كنند.
اين روايت را ابن قيم در اعلام الموقعين و
بخارى در صحيح خود نقل كردهاند و مدعى شدهاند اگر هيچ روايت ديگرى جز اين نبود،
براى ابطال و تحريم حيله كافى بود(716).
4. شخصى به نام طاهر
در نامهاى به امام صادق (عليه السلام) نوشت: الرجل يعطى
الرجل مالا يبيعه شيئا بعشرين درهما يحول عليه الحول فلا يكون عنده شى عنده شىء
فيبيعه شيئا آخر، فاجابنى: ما تبايعه الناس فحلال و مالم يبايعوه فربا(717)؛
مردى چيز كم ارزشى را به صورت نسيه به 20 درهم به شخصى مىفروشد و چون مدت سر
مىرسد و او چيزى ندارد كه بدهى خود را بدهد، باز همان معامله را تكرار مىكند -
چيز كم ارزشى را به قيمت گزاف به طور نسيه مىفروشد - امام (عليه السلام) پاسخ داد:
آن طور كه مردم معامله مىكنند، حلال است و آن طور كه مردم معامله نمىكنند، رباست.
يعنى، چيز كم ارزشى را به قيمت گزاف فروختن
براى آن كه ربا بخورد، ربا را به بيع مبدل نمىكند و حلال نمىسازد.
5. عن عبدالرحمن بن ابى
عبدالله عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: لاتقبض مما تعين، يقول لاتعينه ثم تقبضه
ممالك عليه(718)؛
عبدالرحمن نقل مىكند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: آنچه فروخته اى، نگير (به
طور عينه). چيزى را به طور نسيه مفروش كه دوباره برگردانى (معامله عينه مكن).
آيت الله مظاهرى اين روايات را نقل مىكند و
مىگويد: خدشه در دلالت اين روايات بر حرمت، راه ندارد؛ مگر آن
كه كسى مدعى شود حرمتى بيش از حرمت اصل قانون از اين روايات استفاده نمىشود، يعنى
بگويد چون حيله تاثير ندارد، پس حرمت ربا مثلا به حال خود باقى است ولى اين كه حرمت
تقلب را نيز از اين روايات به دست آوريم، مشكل است.
خدشه در سند اين روايات نيز جا ندارد، زيرا روايات استفاضه اجمالى
دارد، يعنى از مجموع روايات اين اطمينان حاصل مىشود كه لااقل برخى از آنها از اهل
بيت (عليه السلام) صادر شده است. فقط خدشهاى كه تصور، دارد خدشه معارض است(719).
6. عن يونس الشيبانى قال:
قلت لابى عبدالله (عليه السلام): الرجل يبيع البيع و البايع يعلم انه لايسوى و
المشترى يعلم انه لا يسوى الا انه يعلم انه سيرجع فيه فيشتريه منه، قال: فقال: يا
يونس ان رسول الله (صلىاللهعليهوآله) قال لجابر بن عبدالله: كيف انت اذا ظهر
الجور و اورثهم الذل، قال: فقال له جابر: لابقيت الى ذلك الزمان و متى يكون ذلك
بابى انت و امى؟ قال: اذا ظهر الربا. يا يونس و هذا الربا فان لم تشتره، رده عليك؟
قال: قلت: نعم. قال: فلا تقربنه فلا تقربنه(720)؛
يونس مىگويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم: مردى كالايى را مىفروشد و
فروشنده و خريدار، هر دو مىدانند كه كالا اين قدر ارزش ندارد، اما خريدار اطمينان
دارد كه فروشنده دوباره آن را از وى خواهد خريد. امام (عليه السلام) فرمود: يونس!
همانا كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) به جابر بن عبدالله گفت: حال تو چگونه
خواهد بود هنگامى كه ستم آشكار گردد و مردم را خوار گرداند؟ جابر عرض كرد: خدا مرا
تا آن زمان زنده نگذارد! پدر و مادرم فداى تو باد! آنچه هنگامى است؟ رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: آنگاه كه ربا شايع شود. يونس! آنچه مىگويى، رباست. پس
اگر تو كالا را دوباره از او نخرى، آن را باز مىگرداند؟ يونس مىگويد: عرض كردم:
آرى! امام (عليه السلام) فرمود: حتما آن نزديك مشو، حتما به آن نزديك مشو.
تذكر چند نكته
1. از شش روايت نقل شده، چهار روايت مربوط به
بيع عينه است. استدلال به اين روايات براى اثبات بطلان حيلههاى ربا، متوقف بر اين
است كه ثابت شود در اين روايات، نهى از بيع عينه، نفسى نيست؛ بلكه به جهت وسيله ربا
بودن آن است؛ البته يكى از روايات يعنى روايت يونس كه متن كامل آن را نقل كرديم،
ظاهر در اين است كه نهى امام (عليه السلام) به جهت اين است كه به وسيله بيع عينه،
ربا تحقيق نيابد.
2. روايت نهج البلاغه اشاره به حيلهاى خاص
ندارد، ليكن با توجه به تعبيرء كه در آن وجود دارد: فيستحلون
الخمر بالنبيذ و السحت بالهديه و الربا بالبيع، مىتوان گفت كه مقصود حضرت
محمد (صلىاللهعليهوآله) حيلههاى شرعى، از جمله حيلههاى رباست؛ زيرا مال حرام
را به عنوان هديه و خمر را به عنوان
نبيذ حلال شمردن با همين معنا مناسبت دارد. بنابراين،
حديث شريف ربا خوردن به بهانه بيع را تقبيح مىكند.
روايت طاهر از امام هادى (عليه السلام) نيز
مربوط به بيع محاباتى است كه يكى از حيلههاى رباى قرضى است. امام هادى (عليه
السلام) در صورتى كه قرض دهنده كالاى خود را به بهايى بيشتر از آنچه در بازار
مىارزد، به قرض گيرنده بفروشد، سود حاصله را مصداق ربا مىداند.
روايت طاهرى را طور ديگرى مىتوان معنا كرد كه
بعدها خواهيم گفت.
3. از اين روايات بيشتر از بطلان حيلههاى ربا
و در نتيجه بقاى حرمت اصل ربا، استفاده نمىشود. لذا براى اثبات حرمت حيلههاى
دلايل جداگانه لازم است.
4. اين روايت معارض دارد.
روايات معارض و راه جمع
آنها:
منظور از روايات معارض، رواياتى است كه بر جواز
انجام يك عقد به عنوان حيله ربا دلالت داشته باشد. اين روايات چند دستهاند:
الف) روايات مربوط به بيع عينه، نظير روايت على
بن جعفر از امام كاظم (عليه السلام) قال: سالته عن رجل باع
ثوبا بعشره دراهم، ثم اشتراه بخمسه دراهم ايحل؟ قال: اذا لم يشترط و رضيا فلا باس(721)؛
على بن جعفر مىگويد: از برادرم، امام كاظم
(عليه السلام) پرسيدم: مردى پيراهنى را به 10 درهم به كسى مىفروشد، سپس همان را به
5 درهم مىخرد، آيا صحيح است؟ امام (عليه السلام) پاسخ داد: اگر (معامله دوم در
معامله اول) شرط نشده باشد و دو طرف راضى باشند، اشكالى ندارد.
شبيه اين روايت، دو روايت ديگر از بشاربن يسار(722)
و حسين بن منذر(723)
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است. از مجموع اين روايات جواز بيع عينه فهميده
مىشود. اگر ما رواياتى را كه انجام بيع عينه منع مىكردند، در نظر بگيريم دو دسته
روايت معارض خواهيم داشت كه هر دو از جهت سند، در حد استفاضه اجمالى هستند و راه
جمع بين آنها اين است كه به قرينه روايت يونس كه قبلا نقل شد، بگوييم: منظور امام
(عليه السلام) از منع معامله عينه جايى است كه بيع عينه وسيلهاى براى گرفتن ربا
باشد.
ب) روايات مربوط به بيع محاباتى، صاحب وسائل
الشيعه اين روايات را در باب 9 از ابواب احكام عقود گرد آورده است(724)
كه از آن ميان، دست كم 5 روايت كه در بين آنها روايت صحيح هم وجود دارد، اضافه بر
جواز بيع محاباتى، بر جواز آن به عنوان حيلهاى براى فرار از ربا هم دلالت دارد،
نظير صحيحه اسحاق بن عمار: قال: قلت لابى الحسن (عليه
السلام): يكون على الرجل دراهم فيقول: اخرنى بها و انا اربحك فابيعه جبه تقوم على
بالف درهم بعشره آلاف درهم او قال: بعشرين الفا و اوخره بالمال، قال: لاباس؛
اسحاق بن عمار مىگويد: به امام رضا (عليه السلام) عرض كردم: من درهمهايى از كسى
را طلب دارم، او مىگويد: مرا مهلت ده تا در عوض به تو سودى رسانم، پس من لباسى را
كه 1000 درهم مىارزد، به 10000 درهم يا 20000 درهم (ترديد از راوى است) به وى
مىفروشم و او را در پرداخت بدهى مهلت مىدهم. امام (عليه السلام) فرمود: اشكالى
ندارد.
با توجه به تعداد روايات باب، از جهت سند
اشكالى وجود ندارد. بنابر اين، بين اين روايات و روايت طاهر از امام هادى (عليه
السلام)، طبق معنايى كه براى آن نقل كرديم، بايد تعارض باشد، ولى چنين نيست؛ چون
جمله ما تبايعه الناس فحلال و ما لم يبايعوه فربا را
مىشود طور ديگر معنا كرد كه مناسبت بيشترى داشته باشد و تعارضى هم بين روايات
صورت نگيرد. امام (عليه السلام) در اين جمله ملاك كلى را براى تشخيص ربا بيان
مىكند و مىفرمايد: اگر سودى كه دريافت مىشود در قالب بيع است، حلال و گرنه حرام
است.
شاهد بر صحت اين معنا، اين، است كه صاحب وسائل
الشيعه نيز همين را از اين روايت فهميده و آن را تحت عنوان حيلههاى تخلص از ربا
آورده است(725).
پس روايت طاهر با روايات ديگر يك معناست و تعارضى در كار نيست و همه آنها حيله بيع
محاباتى را تجويز مىكنند.
تذكر: بايد توجه
داشت كه ظاهر اين روايات كه صاحب وسائل الشيعه آنها را در باب
جواز فروش يك شىء به چندين برابر قيمت به شرط قرض يا تاخير دين آورده، اين
است كه فرد در ضمن قرض، بيع محاباتى را شرط كند؛ ولى چون بيشتر فقيهان شرط بيع
محاباتى در ضمن عقد قرض را به جهت كل قرض جز منفعه فهو ربا،
جايز نمىدانند و برعكس، شرط قرض در ضمن بيع محاباتى را جايز مىدانند، اين روايات
را حمل بر جايى كردهاند كه قرض در ضمن بيع شرط گردد و همين نيز صحيح است؛ به قرينه
روايت عبدالملك بن عتبه كه در آن، كيفيت قرار داد بيان شده كه همان بيع شرط قرض
است(726).
به همين سبب، صاحب وسائل الشيعه عنوان باب را بيع محاباتى به شرط قرض، گذاشته است(727).
اكنون اين سوال مطرح مىگردد كه وقتى چندين
روايت، حيله بيع محاباتى را تجويز مىكنند، آيا بايد به ظاهر آنها تمسك كرد و حكم
به جواز آن نمود؟
امام خمينى (قدس سره) پس از نقل روايت محمد بن
اسحاق(728)
اين سوال را به گونهاى پاسخ مىدهد و مىگويد:
محمد بن اسحاق را گرچه نجاشى توثيق كرده است،
ليكن علامه درباره وى توقف مىكند؛ زيرا صدوق نقل كرده است كه او واقفى است. از سخن
ابن داوود نيز بر مىآيد كه موضع وى درباره محمد بن اسحاق توقف است، البته برخى
كوشيدهاند اثبات كنند كه او را واقفى نيست. به هر حال، او چه واقفى باشد چه امامى،
ثقه و مورد اطمينان است.
غير از اين روايت، ساير روايات از جهت سندى
ضعيفند. گذشته از اين، بعضى از آنها كارهايى را به امام معصوم (عليه السلام) نسبت
مىدهند كه شايسته شان امام (عليه السلام) نيست، چنان كه در روايت محمد بن اسحاق كه
به طريق مجهول از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است، پس از سوال راوى در مورد
حيله ربا، امام (عليه السلام) مىگويد: لا باس به قدامرنى ابى
ففعلت؛ اشكالى ندارد، پدرم مرا امر كرد كه همين حيله را انجام دهم و من اين
كار را كردم(729)!
و در روايت مسعده بن صدقه از امام صادق (عليه السلام)، آن حضرت درباره حيله ربا
مىفرمايد: لا باس بذلك قد فعل ذلك ابى رضى الله عنه و امرنى
ان افعل ذلك فى شىء كان عليه(730)؛
اشكالى ندارد، پدرم - رضى الله عنه - اين كار را انجام داد و در مورد يكى از
وامهايى كه بر عهده داشت، مرا فرمان داد كه چنين كنم.
برخى اعمال را به فرض اين كه مباح باشد، معصوم
(عليه السلام) انجام نمىدهد، زيرا موجب تنفر عمومى مىشود، مانند اين كه با به كار
بردن حيلههاى ربا سودى كسب نمايد... .
مقتضاى اين روايات اين است كه امام باقر، امام
صادق، امام كاظم و امام رضا (عليه السلام) از راه حيلههاى ربا كسب درآمد
مىكردهاند. ذيل روايت مسعده بن صدقه، ظاهر است در اين كه به كارگيرى حيله ربا از
طرف امام معصوم (عليه السلام) براى پرداخت سود بوده است، ولى ظاهر غير اين روايت
اين است كه امام (عليه السلام) از طريق حيله ربا، سود دريافت مىكرد و چنين نسبتى
به ائمه (عليه السلام) پسنديده نيست و اين روايات مانند رواياتى است كه درباره فروش
انگور به كسى كه معلوم است آنها را تبديل به شراب مىكند، وارد شده و در برخى از
اين روايات گفته شده است: ائمه (عليه السلام) به چنين كسانى انگور مىفروختهاند(731)
كه به هيچ وجه نمىتوان آنها را قبول كرد، زيرا چنين كار زشتى را به ائمه (عليه
السلام) نسبت مىدهند.
علاوه بر اين، وقتى به كيفيت چنين معاملهاى كه
مورد روايات است، به دقت مىنگريم، مىبينيم كه عقد قرض و يا به تاخير انداختن آن،
بر فروختن چيزى به بيشتر از قيمتش واقع مىشود و اين حيله، عقد را از حالت ربوى
خارج نمىكند و در حقيقت، اين بيع محاباتى، به منزله شرط است؛ زيرا وقتى قرض گيرنده
مىگويد: فلان مقدار به من قرض ده يا در موردطلبى كه داراى، تا
فلان وقت مرا فرصت ده و سپس قرض دهنده مىگويد: فلان
كالا را به اين قيمت به من بفروش، تا خواهش تو را برآورده سازم، قرض يا
تاخير آن مشروط به بيع محاباتى شده است؛ نه اين كه بيع محاباتى تنها داعى قرض دهنده
باشد، بلكه اين عين قرض به شرط رباست و در روايت يونس و روايت نهج البلاغه از چنين
حيلههايى نهى شده است.
به هر حال، اگر بر موارد كاربرد حيلهها، هنوز
با صدق نمايد و حيله نتواند آن را از موضوع خواهند بود و اگر ادعا شود كه پس از
انجام حيله، موضوع عوض شده است و بيع محاباتى، شرط قرض نيست، بلكه داعى بر انجام
عقد قرض يا تاخير آن است؛ باز هم تخالف و تنافى بين اين اخبار و بين قرآن و روايات
صحيحهاى كه از حيل ربا نهى مىكرد، باقى است.
بيان اين مطلب: قول خداى تعالى
و ان تبتم فلكم رءوس اموالكم لا تظلمون و لاتظلمون
ظاهر در اين است كه زيادتر گرفتن از مبلغ قرض در نظر شارع مقدس ظلم به حساب مىآيد
و اگر ظلم، علت حكم نباشد، لااقل حكمت جعل تحريم ربا مىباشد و با وجود گرفتن
زيادى، با تبديل عنوان به كمك حيله، ظلم برداشته نمىشود و پيشتر گفتيم كه روايات
صحيح، علت تحريم ربا را ترك تجارت و كارهاى نيك، فساد و ظلم خوانده است.
اين امر واضحى است كه اگر شارع بگويد: گرفتن
زيادى ربا ظلم است، سپس گفته شود: با كمك حيله و تغيير دادن عنوان مىتوانى آن
زيادى را بگيرى! عرف چنين سخنانى را مخالف و متضاد مىبيند. فرضا اگر گفته شود: شرب
خمر حرام است و رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) خورنده و ساقى آن را لعن كرده است و
نيز گفته شود كه تحريم آن به سبب سكر و فساد آن است، سپس بگوييم: اشكالى ندارد خمر
را در كپسولى قرار داد و آن را خورد، با اين كه همان سكر و فساد هنوز وجود دارد؛
اين تضاد در سخن و تنافى در جعل حكم است و نمىتوان گفت: عنوان عوض شده، چون
آشاميدن حرام بود نه خوردن! يا اگر گفته شود: فروش قرآن به كافر حرام است، چون مصحف
شريف نبايد تحت تسلط كفار در آيد؛ سپس بگوييم: هبه قرآن به كافر اشكالى ندارد، زيرا
عنوان بيع حرام است، نه عنوان بيع!
در هر حال، نتيجه تجويز حيلههاى ربا ايجاد
تنافى و لغويت در جعل حكم است. چگونه مىتوان گفت كه امامان معصوم (عليه السلام)
چنين حيلههايى را انجام مىدادهاند، در حالى كه همان مفاسد ربا بر آنها مترتب
است. بنابراين، اين گونه روايات كه مفاد آن گرفتن ربا به كمك حيله است، از همان
رواياتى به شمار مىرود كه ائمه (عليه السلام) درباره آن فرمودهاند:
ما خالف قول ربنا لم نقله او زخرف
او باطل
(732)؛
آنچه قرآن باشد، ما آن را نگفتهايم يا بيهوده است
يا باطل است(733).
سخن امام خمينى (قدس سره) صحيح است، زيرا عمل
به روايات جواز حيله، موردى براى حرمت ربا باقى نمىگذارد و رباى قرضى را با همه
مفاسدش مىتوان بسيار آسان در همه جا به كمك بيع محاباتى حلال و رايج كرد و اين با
حكمت تحريم ربا منافات دارد. لذا بايد گفت: هر چند بيع محاباتى را شارع امضا كرده
است و در ساير ابواب فقه مصاديقى دارد، اما هنگامى كه به عنوان حيلهاى براى گرفتن
زيادى در قرض انجام شود، باطل است و اثرى ندارد.
ج) روايات مربوط به بيع
بالضميمه است.
تعداد اين روايات نسبتا زياد است كه بعضى به
صراحت و بعضى به اطلاق، بر جواز استفاده از حيله ضميممه، دلالت مىكند، نظير سه
روايت عبدالرحمن بن الحجاج كه عبارت از دو مرسله و يك صحيحه است(734).
عن عبدالرحمن بن الحجاج:
قال سالته عن رجل ياتى بالدراهم الى الصير فى فيقول له: آخذ منك الماه بماه و
عشرين، او بماه و خمسه حتى يراوضه على الذى يريد، فاذا فرغ جعل مكان الدراهم
الزياده دينارا او ذهبا، ثم قال له: قد زاددتك البيع و انما ابايعك على هذا، لان
الاول لايصلح اولم يقل ذلك و جعل ذهبا مكان الدراهم فقال (عليه السلام): اذا كان
آخر البيع على الحلال فلاباس بذلك؛ عبدالرحمن بن حجاج مىگويد: از امام
(عليه السلام) درباره مردى پرسيدم كه درهمهاى خود را نزد صراف مىآورد و به وى
مىگويد: من حاضرم هر 100 درهم تو را با 120 يا 105 درهم از درهمهايم معاوضه كنم؛
تا اين كه سر يك قيمت با هم توافق مىكنند. وقتى معامله تمام مىشود، به جاى
درهمهاى زيادى، دينار يا طلايى را قرار مىدهد، سپس به او مىگويد: من معامله را
تكرار مىكنم و به اين صورت با تو معامله مىكنم، چون صورت اول معامله صحيح نيست يا
اين كه اين حرف را نمىزند، اما عملا مقدارى طلا در برابر درهمهاى زيادى قرار
مىدهد.
امام (عليه السلام) فرمود: وقتى پايان معامله
بر امر حلالى انجام شده است، اشكالى ندارد.
در اين حديث و نظاير آن كاملا واضح است كه شخص
براى فرار از رباى معاملى به اين حيله دست زده و امام (عليه السلام) هم آن را جايز
دانسته است.
روايت حسين بن صدقه از امام رضا (عليه السلام)(735)،
صحيحه ابى نصير از امام صادق (عليه السلام)(736)
و صحيحه حلبى از امام صادق (عليه السلام) كه به اطلاق خود دلالت بر جواز بيع
بالضميمه براى فرار از ربا دارد، نيز شبيه روايت بالا هستند(737).
در نتيجه، انجام اين حيله رباى معاملى بى اشكال
است و رواياتى كه از انجام حيلههاى ربا نهى مىكرد، از اين نوع حيله نهى نمىكرد و
انجام آن هم با حكمت تحريم ربا منافاتى ندارد.
د) روايات مربوط به واسطه
قرار دادن كالاى سوم در معاملات:
هنگامى كه شخصى قصد دارد كالاى ربوى خود را در
مقابل همجنس آن همراه با تفاضل معامله كند، يكى از راههاى فرار از حرمت رباى
معاملى اين است كه كالاى خود را تبديل به پول يا كالاى غير همجنس نمايد، سپس با آن
كالاى مورد نظر را خريدارى كند. چند روايت كه از طريق عامه و خاصه رسيده است، بر
صحت چنين حيلهاى دلالت دارد:
1. ابوسعيد مىگويد: بلال
خرماى مرغوبى را براى رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) آورد.
پيامبر (صلىاللهعليهوآله) پرسيد: اين را از
كجا آوردهاى؟ بلال گفت: خرماى غير مرغوبى نزد ما بود، براى خوراك رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) دو صاع از آن را به يك صاع فروختم. پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: اى واى! اين عين رباست. اين كار را نكن و هرگاه خواستى
خرماى خوب بخرى، خرماى غير مرغوب را بفروش، بعد در معامله ديگر خرماى مرغوب را
خريدارى كن.
2. ابوسعيد و ابوهريره مىگويند:
پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآله) كسى را بر منطقه خيبر گمارد.
او خرماى مرغوبى را براى پيامبر (صلىاللهعليهوآله) آورد. رسول
خدا (صلىاللهعليهوآله) پرسيد: آيا تمام خرماى خيبر اين گونه است؟ او گفت: نه -
به خدا سوگند - اى رسول خدا (صلىاللهعليهوآله)! ما يك صاع از اين خرما را در
مقابل دو صاع، يا دو صاع آن را در مقابل سه صاع خريدارى مىكنيم.
پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآله) فرمود: اين
كار را نكن، بلكه خرماى غير مرغوب را به درهم بفروش، سپس با آن خرماى مرغوب خريدارى
كن.
اين دو روايت از طريق عامه نقل شده است(738)
و ظاهر آن دو بر جواز به كارگيرى اين نوع حيله براى فرار از رباى معاملى، دلالت
دارد.
3. عن اسماعيل بن جابر عن
ابى جعفر (عليه السلام)، قال: سالته عن الرجل يجبى ء الى صيرفى و معه دراهم يطلب
اجود منها فيقاوله على دراهمه فيزيده كذا و كذا بشىء قد تراضيا عليه، ثم يعطيه بعد
بدراهمه دنانير، ثم يبيعه الدنانيز بتلك الدراهم على ما تقاولا عليه مره، قال: اليس
ذلك برضا منها جميعا؟ قلت: بلى، قال: لاباس(739)؛
اسماعيل بن جابر مىگويد: به امام باقر (عليه السلام) عرض كردم: مردى نزد صراف
مىرود و درهمهايى دارد كه مىخواهد با بهتر از آن معاوضه كند، او با صراف سرقيمت
چانه مىزند تا اين كه رضايت دو طرف حاصل مىشود كه آن شخص چند درهم زيادتر بايد
بپردازد. آنگاه او درهمهاى صراف را با دينار مىخرد، سپس درينارهايى را كه به او
داده است دوباره از وى با درهمهاى (كم ارزش) خود خريدارى مىكند، طبق همان قيمتى
كه در آغاز توافق كرده بودند. امام باقر (عليه السلام) فرمود: آيا همه اين مبادلات
با رضايت دو طرف نبوده است؟ گفتم: آرى! فرمود: اشكالى ندارد
.