ظاهر روايت اين است كه دو طرف معامله با واسطه
قرار دادن دينار و انجام دو معامله، در نهايت درهم را در مقابل همجنس آن با تفاضل
معامله كردهاند و امام (عليه السلام) با اين كه متوجه بوده اين كار براى فرار از
رباى معاملى است، معامله رابى اشكال دانسته است.
رواياتى كه از حيلههاى ربا نهى مىكرد، به اين
نوع حيله به طور خاص اشارهاى نداشت و انجام آن بر طبق قاعده است و با حكمت تحريم
ربا هم منافاتى ندارد. لذا به كارگيرى اين حيله بلااشكال است.
نتايج بحث:
1. از مباحث طرح شده اين نتيجه به دست مىآيد
كه حيلههايى كه براى فرار از رباى قرضى به كار مىرود، حكم به بطلان آن مىشود؛
گرچه مانند بيع محاباتى، روايات صحيح بر جواز آن دلالت داشته باشد، و در رباى
معاملى نسيه كه مىتواند مقدمهاى براى تحقق رباى قرضى باشد، انام اين حيلهها در
معاملات نسيه كالاهاى ربوى همجنس جايز نيست، اما به كارگيرى حيله براى فرار از رباى
معاملى نقد اشكالى ندارد.
2. غير از دليل سوم، دلايلى پنج گانه ارائه شده
در صورت اثبات، تنها بر بطلان حيلههاى ربا دلالت مىكند و نمىتوان به وسيله آنها
حرمت حيلههاى ربا را ثابت كرد، زيرا اين حيلهها به خودى خود جايز هستند. لذا براى
اثبات حرمت حيلههاى ربا بايد دلايل ديگرى را جست و جو كرد.
2. حكم حيلههاى ربا از جهت حرمت و حليت:
برخى خواستهاند حرمت حيلههاى ربا را از طريق
اثبات حرمت مطلق حيله ورزى در شرع، ثابت كنند. از اين نظرگاه، چون حيلههاى ربا
نوعى تقلب و قانون شكنى در شرع محسوب مىگردد، انجام آنها حرام است. لازمه قبول
اين سخن اين است كه گذشته از بطلان حيلههاى ربا و عدم ترتب اثرى بر آنها، فرد
خاصى عقوبت ديگرى علاوه بر گناه رباخوارى را نيز به خاطر انجام تقلب و حيله كردن در
دين، تحمل خواهد كرد.
دلايل حرمت حيلههاى ربا:
1. آيات قرآن:
پيش از بيان آيات قرآنى كه بر حرمت شرعى دلالت
دارد، تذكر اين نكته مفيد است كه در قرآن، از سه نوع سخن به ميان آمده است:
الف) حيله در اصل پذيرش دين: فردى مىكوشد در
ظاهر، خود را مومن به دين جلوه دهد، ليكن در باطن به آن عقيده ندارد. اين نوع حيله
كه قرآن از آن با عنوان نفاق نام مىبرد، بيشتر در
مورد اصول دين است و در حرمت و بزرگى گناه چنين حيلهاى ترديدى وجود ندارد و آيات
متعددى از قرآن آن را به شدت تقبيح مىكند(740).
ب) حيله از جانب فردى كه به اصول دين معتقد
است، اما بعضى از احكام فرعى شريعت را بهايى نمىنهد، مثل اين كه بنا دارد در عمل،
حقوق مومنان را رعايت نكند و به آنها زيان رساند و براى اين كه عملش در ظاهر،
مطابق حق و شرع باشد، تلاش مىكند آن را به صورت پنهانى و با زيركى و تردستى انجام
دهد، تا طرف مقابل بتواند از حق خود دفاع كند، از جمله: غش در معامله، كم فروشى،
ضرر رساندن زن و مرد به حقوق يكديگر در مسائل ازدواج و طلاق و زيان رساندن مورث به
ورثه. قرآن مجيد از انجام چنين حيلههايى نهى مىكند و به مومنان فرمان مىدهد كه
حدود الهى را رعايت كنند و به يكديگر زيان نرسانند(741).
ج) نوع سوم حيله، نه در اصول دين است و نه به
منظور زيان رساندن به مومنان صورت مىگيرد، بلكه مقصود فرد اين است كه حكم شرعى را
به گونهاى تفسير و توجيه كند يا در صورت امكان، تغيير دهد كه به سود وى باشد. لذا
با تفسير به راى آيات الهى و توجيه ظاهر كلام شارع و حمل آن بر معناى مورد نظر خود،
سعى مىكند مشقت و سختى را از گرده خويش بردارد؛ مانند حيلههايى كه يهوديان انجام
مىدادند تا دين خدا را تحريف كنند.
برخى بر اين باورند كه حيلههاى ربا شبيه چنين
حالتى را دارند؛ يعنى قصد رباگيرنده، حيله كردن با ربادهنده نيست و هر دو طرف از
نيت و نتيجه كار خود آگاهنده و چه بسا با رضايت كامل به اين كار ورزند مبادرت
ورزند، اما هدف آنان بىاثر ساختن يك حكم شرعى و فرار از نتايج آن است.
در چندى جاى قرآن، هنگامى كه خداوند از
حيلههاى يهوديان در دين سخن مىگويد، آنان را به خاطر اين كار سرزنش مىكند و
مستحق شديدترين كيفر مىداند، مانند اين آيه: و سئلهم عن
القريه التى كانت حاضره البحر اذ يعدون فى السبت اذ تاتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا
و يوم لايسبتون لا تاتيهم كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون... فلما عتوا عن ما نهوا
عنه قلنا لهم كونوا قرده خسئين(742)؛
درباره اهالى شهرى كه بر كنار دريا بود، سوال كن؛ آنگاه كه (به حكم خدا) در روز
شنبه تجاوز مىكردند، هنگامى كه ماهيان آنها در روز شنبه روى آب مىآمدند و روزهاى
ديگر به سوى آنان نمىآمدند.
اين گونه ما آنها را به گناهانى كه مىكردند
مىآزموديم... و چون از آنچه نهى شدهخ بودند، سرپيچى كردند، به آنان گفتيم:
بوزينگانى رانده شده باشيد.
در تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (عليه
السلام)، ذيل آيه شريفه و لقد علمتم الذين اعتدوا منكم فى
السبت(743)
كه مربوط به حيله روز شنبه يهوديان است، از امام سجاد (عليه السلام) نقل شده است كه
آنان مردمى بودند كه كنار ساحل دريا مىزيستند. خدا و پيامبرانش آنها را صيد ماهى
در روز شنبه نهى كردند. آنان به حيله متوسل شدند تا آنچه را خداوند بر آنها حرام
كرده بود بر خود حلال نمايند. لذا گودالهايى كنار ساحل كندند و از آن جا راه
آبهايى درست كردند كه دريا را به آن حوضچهها مرتبط مىساخت و به سبب موج دريا
براى ماهيان ممكن بود كه به حوضچهها در آيند، اما وقتى مىخواستند به دريا
بازگردند، نمىتوانستند. ماهيان روز شنبه فراوان بودند و چون از دام صيادان در امان
بودند، روى مىآوردند و داخل گودالها و حوضچهها مىشدند و شامگاه چون مىخواستند
به اعماق دريا بازگردند، تا از خطر سيد رهايى يابند، هر چه مىكوشيدند
نمىتوانستند. ماهيان شب را تا صبح بدون آن كه صيد شوند، در همان مكان باقى
مىماندند. يهوديان روز يك شنبه مىآمدند و ماهيان را صيد مىكردند و با خود
مىگفتند: ما روز شنبه صيد نكرديم، بلكه روز يك شنبه صيد كرديم! ليكن آن دشمنان خدا
دروغ مىگفتند، چون آنها در حقيقت، روز شنبه صيد ماهيان را به وسيله گودالها صيد
مىكردند و كار آنان همين بود، تا اين كه از اين راه مال بسيارى اندوختند(744).
شان نزول اين آيه را به گونههاى ديگرى نيز نقل
كردهاند(745)
و از همه آنها به دست مىآيد كه يهوديان با تاويل و توجيه حكم خداوند از آن سرپيچى
كردند و در نتيجه، مسخ شدند. پس از ظهور اسلام نيز يهوديان با رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) و اصحاب وى از در مكر و خدعه درآمدند؛ چنان كه قرآن در چند
جا، آنان را براى اين كار توبيخ مىكند و وعده عذاب شديد مىدهد(746).
از ظاهر آيات نقل شده، به خوبى استفاده مىشود
كه حيله ورزيدن در دين و تقلب در انجام دستورهاى شارع اگر از روى عناد با خدا و سبك
شمارى احكام الهى باشد، حرام است و از كيفرى كه شامل حال يهوديان شد و وعدههاى
عذاب كه در آيات داده شده است، مىتوان دريافت كه بزرگى اين گناه تا چه حد است.
آيا مىتوان حيلههاى ربا را مصداق اين آيات
دانست و فعل مسلمانانى كه به حيلههاى ربا متوسل مىشوند، مانند فعل يهوديانى به
شمار آورد كه حيله شنبه را انجام دادند؟
پاسخ منفى است، زيرا كسانى كه حيلههاى ربا را
پيشنهاد كردهاند گروهى از فقيهان اسلام هستند كه هرگز به دنبال نفع شخصى و عناد با
شارع و سبك شمارى احكام الهى نبودهاند و هدف آنان صرفا گرهگشايى از كار مومنان و
جلوگيرى از فعل حرام بوده است و چه بسا با آن كه فتوا به جواز حيلههاى ربا
مىدادند. هيچ گاه خود به اين كار دست نزدند. علاوه بر آن، روايات صحيحى نيز در
جواز استفاده از بعضى حيلهها وجود دارد. پس نمىتوان انجام دهندگان حيلههاى ربا
را مانند يهوديان مستحق مجازات دانست؛ زيرا در حقيقت، حيلههاى ربا نوعى چاره جويى
است. بنا بر اين نمىشود با اين گونه آيات حرمت آن را اثبات كرد. غايه الامر چنان
كه بيشتر گفتيم، در حيلههاى رباى قرضى قول صحيح بطلان و عدم تاثير آنهاست.
صاحب جواهر در مورد جواز به كارگيرى حيلههاى
شرعى، مىگويد: اين باب وسيعى در فقه است كه به نسبت ديدگاه هر كدام از فقيهان در
اين باره، محدود شده است و با گسترش مىيابد. ائمه (عليه السلام) نيز فى الجمله به
اين گونه حيلهها در مورد فرار از ربا و زكات و غير آن اشاره فرمودهاند، بلكه در
صحيحه ابن حجاج به نوعى از حيله ربا تعريف و تمجيد كردهاند، آن جا كه امام (عليه
السلام) مىفرمايد: نعم الشى الفرار من الحرام الى الحلال،
يا در مورد نماز مىفرمايد: لابيطلها فقيه، يحتال لها فيدبرها؛
هيچ فقيهى نمىگذرد نماز وى باطل شود، بلكه حيلهاى مىانديشد و مىكوشد تا نماز را
صحيح به پايان رساند(747).
2. سنت:
احاديثى از رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) نقل
شده است كه مفاد آن حرمت استفاده از حيله است:
الف) ابوهريره روايت كرده است كه رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: لا ترتكبوا ماارتكبت اليهود
فتستحلوا محارم الله بادنى الحيل
(748)؛ مرتكب نشويد آنچه را
كه يهود انجام دادند، پس حرام الهى را به كمترين حيلهاى حلال شماريد.
ب) جابر بن عبدالله انصارى مىگويد: رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: قاتل الله اليهود ان الله لما
حرم عليهم شحو مها جملوه ثم باعوه فاكلوا ثمنه(749)؛
خداوند، يهود را بكشد! چون وقتى خدا پيه را بر آنان حرام فرمود، آن را ذوب كردند و
فروختند و ثمن آن را خوردند.
ج) ابومالك اشعرى نقل كرده است كه رسول خدا
(صلىاللهعليهوآله) فرمود: ليشربن ناس من امتى الخمر
يسمونها بغير اسمها يعزف على رووسهم بالمعازف و المغنيات، يخسف الله بهم الارض و
يجعل منهم القرده و الخنازير(750)؛
به تحقيق كه گروهى از امت من شراب خواهند نوشيد، در حالى كه اسم ديگرى بر آن
مىنهند. بر بالاى سر آنها چنگ نواخته مىشود و زنان آوازه خوان مىخوانند. خداوند
آنان را به زمين فرو مىبرد و به صورت خوك و ميمون در مىآورد.
اين روايات از طريق عامه نقل شده است و از جهت
سند ضعيف هستند، لكن دلالت صريحى بر حرمت حيلههايى دارند كه به قصد تقلب در دين و
سبك شمارى احكام الهى انجام مىشود. با وجود اين، حيلههاى ربا را نمىتوان با
استناد به اين روايات حرام شمرد، زيرا چنان كه گفتيم، حيلههاى ربا نوعى چاره جويى
و فرار از حرام خدا به سوى حلال خداست، نه اين كه مقصود فقيهان سبك شمارى احكام
الهى و تحريف دين باشد.
3. عقل:
براى اثبات حرمت حيله از طريق عقل، شهيد مطهرى
چنين استدلال مىكند:
1. تامين غرض شارع در جايى
كه غرض قطعا معلوم باشد، به حكم عقل واجب است... .
2. متناسب با مساله وجوب تامين غرض شارع است
آنچه فقها در مساله تفويت قدرت ذكر كردهاند، مثل اين كه اگر آب دارد براى وضو و
مىداند كه اگر بريزد، قدرت بر آن پيدا نخواهد كرد، آيا جايز است ريختن آب يا نه؟
فقها فرق گذاشتهاند بين داخل وقت و قبل از وقت. وجه تحريم همان مخالفت با غرض شارع
است و چه بسا بتوان گفت كه قبل از وقت. وجه تحريم همان مخالفت با غرض شارع است و چه
بسا بتوان گفت كه قبل از وقت. وجه تحريم همان مخالفت با غرض شارع است و چه بسا
بتوان گفت كه قبل از وقت هم تقويت قدرت جايز نيست (مگر از راه اين كه تعلق غرض شارع
به طهارت مائيه به حيثى كه ابدا راضى به تقويت آن نباشد، قطعى و مسلم نيست) و لذا
در مورد موالى عرفيه اگر فرض شود كه دارويى در دست عبد است و مىداند كه مولى ساعت
ديگر آن را به طور حتمى نياز دارد، مىدانيم تفويت آن جايز نيست ولو آن كه مولى
خودش نداند كه در ساعت ديگر محتاج مىشود به آن، و اذن در تفويت هم بدهد(751).
شهيد مطهرى در جاى ديگر، منظور خود را روشنتر
بيان مىكند:
بايد ديد آيا حيله در
احكام شرع جايز است يا نه؟ و اصولا حيله چه معنا دارد؟ يك وقت شخص حيله مىكند به
اين معنا كه خود را از موضوعى به موضوع ديگر خارج مىكند، مثلا سفر مىكند تا نماز
را قصر كند و روزه را افطار كند. اين جايز است، زيرا كه در حقيقت بر خلاف غرض شارع
عمل نكرده است. شارع خودش در مورد حضر، حكمى وضع كرده است و در مورد سفر، حكمى ديگر
و مانع نشده است از سفر اختيارى و اگر مىخواست مانع شود و مثلا بگويد: در ماه
رمضان سفر نكنيد، مىتوانست ولى نخواسته است. مثال اين نحو حيله در قوانين مدنى اين
است كه اگر براى اشخاص متاهل، قانون معافيت از خدمت سربازى باشد و براى غير متاهل
معافيت نباشد، اگر كسى اقدام به تاهل كند، خود را از موضوعى به موضوع ديگر خارج
كرده است و با غرض مقنن هم مخالفت نورزيده است.
ولى يك وقت حيله، مبارزه با غرض مقنن است و در حقيقت، كلاه بر سر
شارع گذاشتن و لب او را كلفت كردن است. مثال اين نوع حيله در قوانين بشرى،
حيلههايى است كه تجار براى فرار از ماليات در تنظيم دفتر انجام مىدهند كه مبارزه
با غرض مقنن است، زيرا شك نيست كه غرض مقنن، وصول ماليات است، ولى چون صورت كار وى
قانونى است، نمىتوانند بر او ايراد بگيرند و لذا همواره قوانين را تغيير مىدهند
تا شايد جلو فرار از ماليات را بگيرند. مثال اين نوع حيله، در احكام شرعى، همين حيل
رباست. واضح است كه شارع خواسته است رباگير، اخذ ربا، يعنى زياده نكند و در حيل،
اخذ زياده مىشود و با غرض شارع مبارزه مىگردد.
خلاصه اين كه بايد ديد آيا تامين اغراض شارع در جايى كه غرضش معلوم
است، لازم است يا نه؟ در مورد مقننين غير الهى عقل حكم نمىكند به وجوب تامين غرض
مقنن، و مقنن هم نمىتواند جز به ظاهر اخذ كند، ولى در مورد قوانين الهى چنين نيست،
و اين كه فقها فرمودهاند: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع،
و عقل را يكى از ادله فقه دانستهاند؛ جز اين معنا و موردى ندارد. حكم عقل يك نوع
بيان است و حجت بعد از بيان تمام است. خلاصه اين كه تامين اغراض واجب، به حكم عقل
واجب است و لذا حيلههايى كه از اين نوع است، در شرع جايز نيست(752).
يادآورى چند نكته:
از ظاهر كلام شهيد مطهرى به نظر مىرسد، ترتيب استدلال ايشان بدين
گونه است:
الف) غرض شارع در مورد ربا قطعا معلوم است كه همان عدم اخذ زيادى
است.
ب) تامين غرض شارع در جايى كه غرض به يقين معلوم باشد، به حكم عقل
واجب است.
ج) هر چيزى كه عقل به آن حكم نمايد، شرع نيز همان حكم را مىكند.
د) تامين غرض شارع (نگرفتن زيادى) در مورد ربا شرعا واجب است. در
نتيجه، ترك آن حرام است.
ه) استفاده از حيلههاى ربا حرام است، زيرا موجب عدم تامين غرض
شارع و گرفتن زيادى مىشود.
به نظر مىرسد در مورد بعضى از مقدمات استدلال، مىتوان اشكال كرد:
درباره مقدمه الف بايد گفت كه غرض
شارع، در مورد ربا به طور قطعى بر ما معلوم نيست و ما از علت تحريم آن آگاهى نداريم
و آنچه از نصوص شرعى به دست مىآيد، مانند ظلم و فساد اموال، در حد حكمت تحريم
رباست. لذا نمىتوان گفت كه غرض شارع قطعا، عدم اخذ زيادى است مطلقا، زيرا مشاهده
مىشود كه در بعضى موارد، شارع گرفتن زيادى را بىاشكال مىداند، نظير گرفتن زيادى
غير مشروط كه به فتواى جميع فقيهان جايز است.
در مقدمه ج گرچه ايشان با استناد به
ملازمه كل ماحكم به العقل حكم به الشرع خواستهاند از
طريق حكم عقل به وجوب تامين غرض شارع، حرمت حيله را ثابت كنند، چون حيله مخالفت با
غرض شارع محسوب مىگردد، اما بايد در اين مورد به چند نكته توجه كرد:
اولا، بعضى از اصوليين، مانند صاحب فصول و گروه اخباريين، اين
ملازمه را قبول ندارند(753).
ثانيا، كسانى هم كه اين ملازمه را مىپذيرند، آن را مختصر به باب
مستقلات عقليه مىدانند كه مربوط به حسن و قبح عقلى است كه جميع عقلاى عالم در آن
اتفاق نظر دارند(754)
و مساله وجوب تامين غرض شارع از مستقلات عقلى نيست.
ثالثا، اگر فرضا از جانب شارع امرى به تامين غرض او وارد شده باشد،
امر مولوى نيست كه مخالفت با آن حرمت شرعى داشته باشد، بلكه امر را ارشادى است كه
همان حكم عقل به وجوب تامين غرض شارع را اثبات مىكند.
سخن فقيهان در مساله تقويت قدرت نيز تحريم شرعى نيست، بلكه
منظورشان عدم جواز عقلى است، زيرا آنان نمىگويند كه بر فرد خطاكار با تفويت آب، دو
عقاب لازم مىآيد: يكى به دليل ريختن آب و ديگرى به سبب باطل كردن نماز براى عدم
رعيت طهارت مائيه؛ چون گناه فرد در صورت ريختن آب، از صورتى كه با وجود داشتن آب،
از روى عصيان وضو نمىگيرد و نماز را با تيمم به جا مىآورد، بيشتر نيست
(755).
با وجود اين، چگونه مىتوان از حكم عقل به وجوب تامين غرض شارع،
حرمت حيلههاى شرعى را نتيجه گرفت، بلكه بيشترين مطلبى كه مىتوان ادعا كرد اين است
كه ما از حكم عقل به وجوب تامين غرض شارع كشف مىكنيم كه حيلههاى شرعى در جايى كه
مخالفت با غرض شارع باشد (مانند حيلههاى رباى قرضى) فاقد ملاك صحت و در نتيجه،
باطل است.
صاحب جواهر نيز با مطرح كردن اين مساله، بيشتر از بطلان اين گونه
حيلهها را نتيجه نمىگيرد و مىگويد:
شايد از جمله اين حيلهها باشد آنچه در اين زمانها بعضى از مردم
به آن دست مىزنند تا راه فرارى براى خمس و زكاتى كه بر ذمه آنها واجب شده است،
بيابند؛ مثل اين كه كالايى را كه قيمت اندكى دارد به 1000 دينار به فقيرى مىفروشد،
در حالى كه او راضى به چنين معاملهاى است، سپس پول آن را به جاى پولى كه از خمس يا
زكات بدهكار، محاسبه مىكنند و به آن فقير مىبخشند. چنين حيلههايى با غرض شارع -
آن سان كه از آيات و روايات دريافتهايم - منافات دارد، زيرا مراد شارع از تشريع
خمس و زكات دادن به امور اقتصادى بندگان و تدبير كار آنها در دنيا و آخرت بوده
است، تا نياز فقيران جامعه از طريق اموال ثروتمندان برآورده شود.
بنابراين، انجام اين حيلهها نقض غرضى است كه شارع در تشريع حقوق
شرعى داشته است و هر چيزى كه باعث نقض غرض اصل مشروعيت يك حكم شود، محكوم به بطلان
است، همان گونه كه گروه زيادى از بزرگان فقه به اين مطلب اشاره كردهاند
(756).
انواع حيلههاى ربا:
حيلههاى رباى معاملى
راه اول: ضميمه كردن غير جنس به ثمن يا مثمن
يكى از راههاى فرار از رباى معاملى، اين است كه هرگاه بخواهيم دو
كالاى همجنس را همراه با تفاضل معامله كنيم، كالايى از جنسى ديگر را به طرف كمتر
يا به هر دو طرف، ضميمه نماييم. در اين صورت معامله از تحت عنوان
بيع متماثلين همراه با زيادى خارج مىشود.
درباره اين حيله بايد به دو سوال جواب گفت:
سوال اول: ادله جواز حيله ضميمه كدامند؟
چند دليل بر جواز حيله ضميمه ارائه كردهاند(757):
1. اجماع: گفتهاند كه اين مساله مورد اتفاق علماى اماميه است و
فقط شافعى و احمد بن حنبل، از اهل سنت با آن مخالفت كردهاند. صاحب جواهر مىگويد:
اختلافى در اين مساله بين فقيهان شيعه نيست و اجماع به هر دو قسم بر آن حاكم است و
اجماع محكى در اين مورد اگر در حد تواتر نباشد، يقينا در حد استفاضه است.
2. عمومات جواز كه ادله حرمت رباى معاملى با آن منافاتى ندارد؛
زيرا ادله حرمت به حكم تبادر و سياق، مختص به غير مفروض مساله است.
3. اصل: به طور كلى، هرگاه در امرى احتمال صحت وجود داشته باشد،
حمل بر آن خواهد شد و در اين معامله هم احتمال دارد كه در مقابل يك جنس، مقدار
مساوى از همجنس آن قرار گيرد و مقدار زايد در مقابل غير همجنس قرار گيرد، اگرچه چند
برابر آن باشد. در اين صورت، ربايى در كار نخواهد بود.
4. روايات مستفيض كه در بين آنها، روايات صحيح هم وجود دارد:
الف) عن عبدالرحمن بن الحجاج، قال: سالته عن
الصرف فقلت له: الرفيقه ربما عجلت فخرجت فلم نقدر على الدمشقيه و البصريه و انما
يجوز نيسابور الدمشقيه و البصريه فقال: و ما الرفقه؟ فقلت: القوم يترافقون و
يجتمعون للخروج فاذا عجلوا فربما لم يقدروا على الدمشقيه و البصريه فبعثنا بالغله
فصرفوا الفا و خمسين منها بالف من الدمشقيه و البصريه، فقال: لا خير فى هذا فلا
يجعلون فيها ذهبا لمكان زيادتها، فقلت: اشترى الف درهم و دينارا بالفى درهم، فقال:
لا باس بذلك ان ابى كان اجرا على اهل المدينه منى، فكان يقول هذا، فيقولون: انما
هذا الفرار، لو جاء رجل بدينار لم يعط الف درهم ولو جاء بالف درهم لو يعط الف دينار
و كان يقول لهم: نعم الشىء الفرار من الحرام لى الحلال
(758).
عبدالرحمن بن حجاج مىگويد: از امام (عليه السلام) درباره معامله
درهم و دينار سوال كردم: چه بسا رفقه از شهر خارج
مىشوند و ما فرصت نمىكنيم كه درهمهاى دمشقى و بصرى تهيه كنيم، در حالى كه در
نيشابور اين درهمها رواج دارد.
امام (عليه السلام) فرمود: رفقه
كيانند؟ عرض كردم: گروهى از مردمند كه با يكديگر همراه مىشوند و براى سفر گرد
مىآيند و گاه در كار خود شتاب مىكنند. در نتيجه، مسافران فرصت نمىكنند كه
درهمهاى دمشقى و بصرى تهيه كنند. در اين اوقات ما درهمهاى كم ارزشى خود را
مىفرستيم تا 1050 عدد از آنها را در برابر 1000 درهم دمشقى يا بصرى معامله كنند.
امام (عليه السلام) فرمود: خيرى كه در چنين معاملهاى نيست! چرا در
مقابل درهمهاى زيادى، طلايى قرار نمىدهيد.
گفتم: آيا مىتوانم 1000 درهم و دينارى را در مقابل 2000 درهم
خريدارى كنم؟