4. در قيميات، قيمت با پول رايج داده مىشود،
نه كالاى ديگر، اگر بدهكار پول رايج را پرداخت كرد، قرض دهنده حق ندارد كالاى ديگرى
را به عنوان قيمت مطالبه كند، مگر آن كه تراضى واقع شود؛ چنان كه در اداى مثل هم
اگر تراضى به كالاى ديگر واقع شود، صحيح است و بدون تراضى نمىتواند كالاى ديگرى
مطالبه كند؛ حتى اگر در قيمت مساوى باشند يا قيمت كالاى مطالبه شده كمتر باشد(587).
5. اگر قيمت مثل تغيير كرده باشد، فرقى نمىكند
و بايد در وقت ادا مثل را تحويل دهد؛ هر چند قيمت آن چند برابر شده باشد. همين طور
قرض دهنده بايد مثل را قبول كند، هر چند قيمت آن به شدت كاهش يافته باشد. اگر مثل
چنان شود كه هيچ ارزش نداشته باشد، بايد قيمت آخرين زمانى را كه ارزش داشت.
بپردازد، براى مثال، فقيهان گفتهاند: اگر در تابستان يك قالب يخ قرض كند، اداى
قالب يخ در زمستان برائت ذمه نمىآورد
(588).
6. اگر درهم و دينارى كه از جنس طلا و
نقرهاند، قرض داده شود، سپس از رواج بيفتد و حكومت سكه ديگرى را رواج دهد، جز
افراد نادرى چون صدوق، بيشتر فقيهان گفتهاند: بدهكار همان سكه قبلى را ضامن است.
اگر درهم و دينار قرض داده شده، ناياب شود بايد قيمت همان روز پرداخت را بدهد(589).
7. اگر اسكناس را قرض دهد، سپس از اعتبار ساقط
شود، بايد ارزش آن اسكناس قبل از سقوط از اعتبار، را بپردازد(590).
8. شخصى كه جنس مشخصى را بدهكار باشد، ولى به
طلبكار كالايى غير از آن را بدهد؛ مثلا دينار بدهكار باشد و به تدريج درهم پرداخت
نمايد و قيمت درهم در طول زمان تغيير كند؛ اگر درهمها را به عنوان وفاى به دين
بپردازد، به مقدار ارزش درهم در وقت پرداخت، از مبلغ بدهى كم مىشود، اما اگر آنچه
طلبكار مىدهد، به عنوان قرض بدهد، اين مقدار در ذمه او قرار مىگيرد. در واقع،
طلبكار از بدهكار طلب دارد و بدهكار هم با دادن اين قرض از وى طلبكار است و هر يك
مىتوانند طلب خود را همان گونه كه دادهاند بگيرند(591).
در اين زمينه رواياتى نيز وجود دارد كه يكى از آنها را نقل مىكنيم:
اسحاق بن عمار قال: سالت
ابا ابراهيم (عليه السلام) عن الرجل يكون لى عليه المال فيقضينى بعضا دنانير و بعضا
دراهم فاذا جاء يحاسبنى ليوفينى كما يكون قد تغير سعر الدنانير، اى العسرين احسب له
الذى كان يوم اعطانى الدنانير او سعر يومى الذى احاسبه قال: سعر يوم اعطاك الدنانير
لانك جست منفعتها عنه(592)
اسحاق بن عمار مىگويد: به امام كاظم (عليه السلام) عرض كردم: از كسى طلب دارم، وى
گاهى تعدادى دينار و گاهى درهمهايى به من مىپردازد. وقتى براى محاسبه مىآيد تا
دين خود را تمام ادا كند، قيمت دينار تغيير كرده است. حال به كدام قيمت براى او
حساب كنم؛ قيمت روزى كه دينارها را به من داد يا قيمت امروز كه دارم با او حساب
مىكنم؟ امام كاظم (عليه السلام) فرمود: قيمت روزى كه دينارها را به تو داد؛ زيرا
تو از آن روز، او را از منفعت دينارهايش محروم ساختى.
اين روايت حمل بر موردى مىشود كه پرداخت
درهمها به عنوان وفاى به دين است.
حكم اعسار:
با فرا رسيدن مهلت مقرر، بدهكار بايد بدهى خود
را بپردازد؛ مگر اين كه توان پرداخت آن را نداشته باشد و يا با پرداخت آن، دچار عسر
و حرج گردد. كه در اين صورت، طلبكار بايد به وى مهلت دهد. براى اثبات اين حكم به
قرآن و سنت استدلال شده است:
1. آيه انظار معسر و ان
كان ذو عسروه فنظره الى ميسره و ان تصدقوا خيرلكم ان كنتم تعلمون(593)؛
و اگر (بدهكار) قدرت پرداخت نداشته باشد، به او تا هنگام توانايى مهلت دهيد (و در
صورتى كه به هيچ وجه توان پرداخت ندارد) براى خدا به او ببخشيد، بهتر است؛ اگر
(منافع اين كار را) بدانيد.
اين آيه اگر چه در سياق آيات ربا نازل شده است(594)؛
ولى اختصاص به مورد ربا ندارد و شامل هر نوع بدهى مىگردد.
2. روايات متعددى از پيامبر گرامى (ص) و ائمه
اطهار (عليه السلام) رسيده است كه هر كس به شخصى تنگدستى مهلت دهد و يا بدهى او را
ببخشد، روز قيامت در سايه الهى قرار مىگيرد. تعدادى از اين روايات در تفسير آيه
انظار نقل شده و در اين جا يك روايت ديگر را ذكر مىكنيم:
عن ابى عبدالله (عليه
السلام) يقول: قال رسول الله (ص) من اراد ان يظله الله يوم لاظل الا ظله؟ قالها
ثلاثا فهابه الناس ان يسالوه فقال: فلينظر معسرا او ليدع له من حقه
(595)؛ اما صادق (عليه
السلام) از پيامبر خدا (ص) نقل مىكند كه فرمود: چه كسى مىخواهد روزى كه سايهاى
جز سايه خداوند نيست، تحت سايه الهى قرار گيرد؟ پيامبر (ص) اين مطلب را سه مرتبه
تكرار كرد. مردم از هيبت آن بزرگوار جرات پرسش نداشتند، تا اين كه فرمود: هر كه اين
مقام را خواهد، بايد به معسر مهلت دهد يا از طلب خود در گذرد.
اين مضمون در روايات متعددى نقل شده است(596).
3. رواياتى كه به صراحت، حكم مهلت دادن به معسر
را بيان مىكند، از جمله:
عن الصادق (عليه السلام)
عن الباقر (عليه السلام): ان عليا (عليه السلام) كان يحبس فى الدين فاذا تبين له
افلاس و حاجه خلى سبيله حتى يستفيد مالا(597)؛
امام باقر (عليه السلام) مىگويد: اميرالمومنين (عليه السلام) بدهكار را زندانى
مىكرد، پس چون ورشكستگى يا تنگدستى او ثابت مىشد، وى را رها مىكرد تا مالى به
دست آورد.
به همين منظور، روايت ديگرى نيز از
اميرالمومنين (عليه السلام) نقل شده است(598).
از آيه و روايات فوق استفاده مىشود كه بايد در پرداخت بدهى به معسر مهلت داد.
اكنون سوال اين است كه معسر كيست؟ فقيهان گفتهاند: كسى كه توان پرداخت بدهى را
ندارد، يا پرداخت آن به مشقت مىافتد و زندگىاش دچار اختلال مىشود، معسر است.
فقيهان مستثنيات دين را مطرح مىكنند و مىگويند: آنچه را كه بدهكار در زندگى مناسب
با شان خود لازم دارد، براى اداى دين فروخته نمىشود.
امام خمينى (قدس سره) مىگويد: فروش خانهاى كه
بدهكار در آن سكونت دارد و لباس مورد نياز، هر چند براى تجمل و زيبايى باشد و مركب
سوارى، اگر به آن نياز دارد؛ بلكه لوازم ضرورى خانه، مثل فرش، پرده و ظروف، گرچه
براى ميهمانان باشد؛ استثنا مىشود و بايد در همه اينها مقدار نياز را بر حسب شان
و شرف شخص بدهكار ملاحظه كرد؛ به گونهاى كه اگر اينها را بفروشد، در سختى و ذلت
قرار مىگيرد و اينها همه از مستثنيات دين است، بلكه كتابهاى علمى مورد نياز فرد
هم از جمله آنهاست. اگر خانه مسكونى بدهكار زايد بر احتياج اوست، از مقدار مورد
نياز استفاده مىكند و بقيه را مىفروشد يا آن را مىفروشد و خانهاى كوچكتر
مىخرد و اگر چندين خانه يا مركب يا لباس و... دارد كه مورد نياز اوست، هيچ يك را
نمىفروشد(599).
در اين باره روايات زيادى از ائمه اطهار (عليه
السلام) در دست است كه مستند فقيهان است، مانند: صحيحه حلبى
عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال لاتباع الدار و لاالجاريه فى الدين و ذلك انه
لابد للرجل من ظل يسكنه و خادم يخدمه(600)؛
امام صادق (عليه السلام) فرمود: خانه و خادم شخص براى پرداخت بدهى فروخته نمىشود؛
زيرا هر كسى به خانه مسكونى كه در آن سكنا گزيند و خدمتكارى كه كارهاى او را انجام
دهد، احتياج دارد.
عثمان بن زياد قال: قلت
لابى عبدالله (عليه السلام): ان لى على رجل دينا و قد اراد ان يبيع داره فيقضينى
قال: فقال ابو عبدالله (عليه السلام): اعيذك بالله ان تخرجه من ظل راسه(601)؛
عثمان بن زياد گويد: به امام صادق (عليه السلام) گفتم: از كسى طلب دارم، مىخواهد
خانهاش را بفروشد تا طلب مرا بپردازد، امام (عليه السلام) فرمود: تو را به خدا
مىسپارم كه مبادا او را از خانه مسكونىاش خارج كنى.
ابن ابى عمير پارچه فروش بود. مال او از بين
رفت و فقير شد. او از كسى 10000 درهم طلب داشت. بدهكار خانهاش را به 10000 درهم
فروخت و نزد محمد بن ابى عمير آورد. وقتى سوال كرد: اين چيست و از كجا آوردهاى؟
فهميد كه خانه خود را فروخته است، پس گفت: ذريح از امام صادق (عليه السلام) نقل
كرده است: مرد نبايد به خاطر بدهى، خانهاش را بفروشد. من امروز به يك درهم اين هم
محتاج هستم، ولى اين را نمىپذيرم(602).
مطابق روايات و كلام فقيهان معسر كسى است كه
علاوه بر مستثنيات دين، مال اضافهاى نداشته باشد كه بتواند بدون عسر و حرج بدهى
خود را بپردازد.
سوال ديگر اين است كه تا چه زمانى بايد به
بدهكار مهلت داد؟
طبق آيه شريفه و روايات مذكور، بايد تا موقعى
كه براى بدهكار گشايشى پيدا شود، به وى مهلت داد. در برخى روايات آمده است: آن قدر
مهلت دهد تا خبر ورشكستگى بدهكار به امام مسلمين برسد، تا از سهم غارمين زكات، بدهى
او را بپردازد.
از امام رضا (عليه السلام) درباره آيه انظار
سوال شد: حد مهلت دادن چه قدر است؟ آن حضرت فرمود: به اندازهاى كه خبر بدهكار شخص
به امام مسلمين برسد. امام نگاه مىكند، اگر بدهى در طاعت خدا خرج شده باشد، از سهم
غارمين زكات آن را پرداخت مىكند و اگر در معصيت صرف شده باشد، مسئوليتى ندارد.
راوى مىپرسد: طلبكار چه كند كه به او اعتماد كرد؛ در حالى كه نمىدانست آن را در
چه راهى، طاعت يا معصيت صرف مىكند؟ امام رضا (عليه السلام) فرمود: بدهكار بايد با
ذلت تمام تلاش كند مال او را تهيه كند و به وى برگرداند(603).
حرمت ربا در
قرضهاى مصرفى و سرمايهگذارى:
به طور كلى، اگر در عقد قرض شرط شود هنگام باز
پرداخت بدهى، مقدارى به مبلغ قرض افزوده شود، به اجماع علماى اسلام، ربا و حرام
است(604)
و تا قرن، اخير احدى از علماى شيعه و سنى در حرمت آن شك نكرده است. تنها در قرن
اخير با نفوذ و گسترش سيستم اقتصادى قرار گرفته بودند، با طرح شبهاتى كوشيدند بعضى
از صورتها رباى قرضى را حلال شمرند، از جمله اين كه بعضى گفتهاند: بهره قرضهاى
سرمايهگذارى ربا نيست!
اقتصاددانان قرض را به دو قسم: مصرفى و
سرمايهگذارى تقسيم مىكنند. مقصود از قرضهاى مصرفى، مواردى است كه فرد به جهت
تامين هزينههاى زندگى خود و خانوادهاش، مانند تهيه غذا، پوشاك، مسكن و مخارج
دارو، قرض مىكند و مراد از قرضهاى سرمايه گذارى، مواردى است كه براى تامين سرمايه
مورد نياز فعاليتهاى توليدى و تجارى و خدماتى و با هدف كسب درآمد، استقراض مىكند،
برخى از علماى اهل سنت، چون رشيدرضا، شيخ عبدالوهاب، معروف الدواليبى و مصطفى
الرزقا(605)
معتقدند كه آنچه در دين اسلام به عنوان ربا تحريم شده، خصوص بهره قرضهاى مصرفى است
و شامل قرضهاى سرمايه گذارى نمىگردد.
معروف الدواليبى در كنفرانس فقه اسلامى(606)،
در اين باره گفته است: رباى كه تحريم شده، در خصوص قرضهاى مصرفى است و شامل
قرضهايى كه براى توليد گرفته مىشود، نمىگردد. در قرضهاى مصرفى بود كه رباخواران
با سوء استفاده از نياز فقيران، بهرههاى سنگينى را بر آنان تحميل مىكردند، ولى
امروز اوضاع اقتصادى جهان تغيير كرده و موسسات توليدى و تجارى در سراسر كشورها به
وجود آمده است و بيشتر قرضها از مصروفى به سرمايه گذارى تبديل شدهاند. پس لازم
است متناسب با اين تحويل، احكام مربوط نيز تغيير كند. مصداق روشن اين امر، قرضهاى
شركتهاى بزرگ و حكومتهاست كه از صاحبان پس اندازهاى كوچك استقراض مىكنند. بديهى
است كه در اين موارد، اين قرض دهندهها هستند كه نيازمند حمايتند(607).
قائلان به عدم ربا در قرضهاى سرمايهگذارى، به
چند دليل استناد مىكنند:
دليل اول: اسلام
خصوص رباى جاهلى را تحريم كرده است. يا قدر متيقن از رباى حرام در شريعت اسلام،
خصوص رباى جاهلى است. ربا در زمان جاهليت اختصاص به قرضهاى مصرفى داشت و قرضهاى
سرمايه گذارى در آن زمان مطرح نبود. اين نوع قرضها بعد از گسترش فعاليتهاى تجارى
و توليدى و احتياج به سرمايههاى متراكم، رواج پيدا كرد و مربوط به چند قرن اخير
است.
دليل دوم: از اين
كه مىبينيم نهى از ربا در قرآن، همراه امر به صدقه و بخشش و امر به مهلت دادن
بدهكار آمده است، مىفهميم مقصود خداوند، تحريم ربا در قرضهاى مصرفى است. براى
مثال، در آيات سوره بقره مىخوانيم: يحمق الله الربوا و يربى
الصدقت و الله لا يحب كل كفار اثيم(608).
و ان كان ذوعسره فنظره الى ميسره و ان تصدقوا خيرلكم ان كنتم
تعلمون(609).
وقتى مىبينيم كه خداوند در ضمن آيات ربا، صحبت
از تصدق و مهلت دادن به تنگدست مىكند، مىفهميم كه اولا، مبلغ قرض اندك و در حدى
است كه مناسبت دارد قرض دهنده را سفارش به بخشش كرد. ثانيا، حال و روز قرض كننده به
نحوى است كه اگر هم مورد بخشش واقع نشود، واجب است قرض دهنده به او مهلت دهد.
اين حاكى از آن است كه رباى مورد نظر مربوط به
قرضهاى مصرفى است كه اشخاص نيازمند، جهت تامين ضروريات زندگى استقراض مىكنند و
شامل قرضهاى سرمايهگذارى نمىشود.
دليل سوم: مطابق
آيات و روايات، ملاك تحريم ربا در شرع مقدس اسلام، ظلم و سوء استفاده رباخوار از
نياز افراد فقير است. روشن است كه چنين ملاكى در قرضهاى سرمايه گذارى پيش نمىآيد.
وقتى قرض كننده براى تامين سرمايه مورد نياز واحد توليدى يا تجارى خود اقدام به
استقراض مىكند و متعهد مىشود بهرهاى متناسب با عملكرد سرمايه، به صاحب پول
بپردازد، نه تنها ظلم و جنايتى رخ نمىدهد، بلكه عين عدالت است(610).
در كشور ما نيز زمزمههايى به گوش مىرسد كه
بعضى تلاش مىكنند گرفتن ربا در قرضهاى سرمايه گذارى را جايز بشمارند، ليكن چنين
سخنى با آيات و روايات و نظر فقيهان شيعه از گذشته تا حال، سازگار نيست.
پاسخ:
دلايل مطرح شده براى حلال شمارى ربا در قرضهاى
سرمايهگذارى، مخدوش و نااستوار است:
جواب دليل اول: فرق نهادن بين انواع قرضهاى
رايج در صدر اسلام و زمان حاضر، به هيچ وجه صحيح نيست؛ زيرا اولا، هم در عربستان
جاهلى و هم در زمان كنونى، هر دو نوع قرض مصرفى و سرمايه گذارى وجود داشته است و
دارد. نهايت امر مىتوان گفت كه نسبت قرضهاى سرمايهگذارى به كل قرضها در دو مقطع
تاريخى، ممكن است با يكديگر متفاوت باشد.
ثانيا، همان گونه كه در بخش اول كتاب ثابت
كرديم، رباى جاهلى جميع انواع ربا را در برمى گرفت و در قرضهاى توليدى و مصرفى
وجود داشت، چنان كه طبرى نقل مىكند: در ايام جاهليت، صاحبان ثروت به افراد قرض
مىدادند تا قرض كنندگان بتوانند ثروت خود را فزونى بخشند و اين از طريق به كارگيرى
اموال قرض شده بود.
همين گفته از ابراهيم نخعى نيز نقل شده است.
بعضى از مردم مكه براى شركت در كاروان تجارى قريش قرض ربوى مىگرفتند و روشن است كه
قرض آنها براى مصرف و تهيه مايحتاج زندگى نبوده است. از ماجراى بنى ثقيف و رباهايى
كه از بنى مغيره طلب داشتند، نيز به نظر مىرسد كه قرض جنبه مصرفى نداشته است(611).
تجار عرب كالاهاى ايرانى را از يمن مىخريدند و
در شام مىفروختند و كالاهاى رومى از شام مىخريدند و در يمن مىفروختند. روشن است
كه اين كار نياز به سرمايه دارد. آنان كه سرمايه كافى نداشتند، از طريق عقد مضاربه
يا ربا سرمايه لازم را تهيه مىكردند. به همين جهت، بيشتر قرضهاى رايج در مكه به
منظور بازرگانى و تجارت بود. اصولا قرض مصرفى براى كسى است كه داراى احتياجات متنوع
و نيازهاى فراوان باشد و نتواند آنها را فراهم كند، اما كسى كه داراى زندگى ساده و
نيازهاى ابتدايى است، كمتر نيازمند قرض است. عربها در آن زمان زندگى بسيار ساده و
ابتدايى داشتند. طعام آنان شير و خرما بود و افراد معدودى پيدا مىشدند كه از آنها
محروم بودند و احتياج به قرض پيدا كنند. پس تحريم ربا با اين همه شدت نمىتواند
تنها ناظر به قرضهاى مصرفى بوده باشد، بلكه مىتوان گفت كه اسلام بيشتر به
قرضهاى تجارى و بازرگانى نظر داشته است.
علاوه بر اين، اگر مقصود از تحريم ربا، خصوص
ربا در قرضهاى مصرفى بود، بعد از تشريع مالياتهاى شرعى خمس و زكات در سالهاى
نخستين هجرت و برآورده شدن نيازهاى ضرورى محرومان و در نتيجه، كاهش شديد قرضهاى
مصرفى، چه نيازى بود كه ربا با آن شدت و غلظت در سالهاى آخر عمر رسول الله (ص)
تحريم گردد.
جواب دليل دوم: همراه شدن تحريم ربا در بعضى از
آيات قرآن تشويق به تصدق و مهلت دادن به بدهكار، دليل اين نمىشود كه موضوع تحريم،
تنها ربا در قرضهاى مصرفى باشد، زيرا:
اولا، امر به مهلت دادن و تشويق به بخشش و
ايثار همان طور كه در مورد قرضهاى مصرفى جا دارد، در قرضهاى سرمايه گذارى نيز پيش
مىآيد. تاجر يا توليد كنندهاى كه جهت فعاليت اقتصادى و كسب درآمد استقراض مىكند،
گاهى دچار ورشكستگى مىگردد. در چنين مواقعى سفارش به مهلت دادن و بخشش كاملا مناسب
دارد و وظيفهاى انسانى و پسنديده است.
ثانيا، دليل حرمت ربا منحصر در اين چند آيه
نيست و آيات و روايات متعددى وجود دارد كه برخى به اطلاق و تعدادى به صراحت، دلالت
بر حرمت ربا در قرضهاى سرمايه گذارى دارند، كه بعضى از آنها را بيان مىكنيم:
الف) آيات:
1. و احل الله البيع و
حرم الربوا جاءه موعظه من ربه فانتهى فله ما سلف و امره الى الله و من عاد فاولئك
اصحاب النار هم فيها خالدون
(612)؛ خدا بيع را حلال و
ربا را حرام كرده است و اگر كسى اندرزهاى الهى به او رسد و از رباخوارى خود دارى
كند، گذشته از آن اوست و كار او به خدا واگذار مىشود؛ اما كسانى كه بازگردند، اهل
آتشند و هميشه در آن مىمانند.
در تفسير اين آيه گفتيم كه الف و لام
الربا را به هر معنايى كه بگيريم، شامل رباى جاهلى
مىشود و در بحث حقيقت رباى جاهلى توضيح داديم كه رباى رايج در بين اعراب جاهلى
داراى اقسامى بود، از جمله ربا در قرضهاى تجارى كه نياز به سرمايه داشت. از اين
گذشته، به قرينه مقابله بين بيع و
ربا، آيه شريفه بيشتر ظهور در قرضهاى سرمايهگذارى دارد؛ زيرا مناسبت ندارد
كه درباره كسى كه نيازمند و محتاج صدقات است، گفته شود: با او خريد و فروش كنيد و
از او ربا نستانيد؛ بلكه مناسب است معناى آيه چنين در نظر گرفته شود كه درآمد را از
طريق معاملات ربوى كسب نكنيد و به معاملات حقيقى، مانند بيع و مضاربه روى آوريد.
2. يا ايها الذين آمنوا
اتقوالله و ذروا ما بقى من الربوا ان كنتم مومنين(613)؛
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و آنچه را از ربا باقى
مانده است، رها كنيد؛ اگر ايمان داريد.
كلمه الربوا در اين
آيه مطلق است و زيادى در قرضهاى سرمايهگذارى را هم شامل مىشود.
3. ان تبتم فلكم روءس
اموالكم لاتظلمون و لاتظلمون(614)؛
اگر توبه كنيد، سرمايههاى شما از آن شماست؛ نه ستم مىكنيد و نه بر شما ستم وارد
مىشود.
در اين آيه، خداوند گرفتن ربا را از مصاديق ظلم
مىخواند و راه خلاصى از آن را است، اگر بخواهد توبه كند، بايد تنها اصل مبلغ قرض
را مطالبه نمايد.
اين آيه به قرينه رءوس
اموالكم بيشتر ظهور در قرضهاى سرمايهگذارى دارد، چون در قرضهاى مصرفى
تعبير به سرمايه نمىشود.
توضيح بيشتر اين آيات و آيات ديگر ربا در فصل
ربا در قرآن گذشت.
ب) روايات:
روايات متعددى، به صورت صريح دلالت بر تحريم هر
گونه زيادى در عقد قرض دارند. تعدادى از آنها در فصل ربا در
سنت نقل شد. در اين جا بعضى از آنها را نقل مىكنيم.
1. صحيحه محمد بن قيس: عن
ابى جعفر (عليه السلام) قال: من اقرض رجلا ورقا فلا يشترط الا مثلها، فان جوزى اجود
منها فليقبل، و لا ياخذ احد منكم ركوب دابه دابه او عاريه متاع يشترط من اجل قرض
ورقه(615)؛
محمد بن قيس از امام باقر (عليه السلام) نقل مىكند كه فرمود: كسى كه به ديگرى
درهمهايى را قرض مىدهد، جز برگرداندن مثل آن را شرط نكند. پس اگر بهتر از آن به
او بازگردانده شد، بپذيرد. هيچ كدام از شما در مقابل قرض دادن درهمى، سوارى حيوان
يا عاريه چيزى را شرط نكنيد.
2. عن ابى عبدالله (عليه
السلام) قال: الربا رباءان احدهما ربا حلال و الآخر حرام... و اما الحرام فهو الرجل
يقرض قرضا و يشترط ان يرد اكثر مما اخذه فهذا هو الحرام
(616)؛ امام صادق (عليه
السلام) فرمود: ربا دو قسم است: رباى حلال و رباى حرام... و اما رباى حرام عبارت
است از اين كه كسى قرض دهد و در آن شرط كند كه بدهكار بيشتر از آنچه كه گرفته است،
برگرداند. پس اين همان رباى حرام است.
3. روى على (عليه السلام)
عن الرسول (ص) قال: كل قرض جر منفعه فهو ربا(617)؛
حضرت على (عليه السلام) از رسول خدا (ص) نقل مىكند كه فرمود: هر قرضى كه نفعى براى
قرض دهنده در پى داشته باشد، رباست.
اين روايت از طريق شيعه و سنى نقل شده و محل
بحث است كه آيا از حيث سند صحيح است يا نه؟ البته بعد از تقييد روايت به اين مقصود
رسول خدا (ص) منفعتى است كه در عقد شرط شده باشد، مضمون آن به عنوان يك قاعده شرعى
مورد قبول همه عالمان اهل سنت قرار گرفته است(618)؛
زيرا شواهد زيادى از روايات و سيره اصحاب و متشرعان آن را تاييد مىكند.
سه روايت فوق با اطلاق خود، بر حرمت ربا در
قرضهاى مصرفى و سرمايهگذارى دلالت دارند. اگر كسى در دلالت اين روايات ترديد كند،
دستهاى ديگر از روايات وجود دارد كه به صراحت، گرفتن ربا در قرضهاى سرمايه گذارى
را تحريم مىكند:
1. على بن جعفر فى كتابه
عن اخيه موسى بن جعفر (عليه السلام)... و قال: سالته عن رجل اعطى رجلا ماه درهم
يعمل بها على ان يعطيه خمسه دراهم او اقل او اكثر هل يحل ذلك، قال: هذا الربا محضا(619)؛
على بن جعفر در كتاب خود از برادرش، موسى بن جعفر (عليه السلام) نقل مىكند: كه از
آن حضرت سوال كردم: مردى 100 درهم به ديگرى مىدهد تا با آن كار كند؛ به شرط اين كه
5 درهم يا كمتر يا بيشتر به او بپردازد، آيا اين حلال است؟ امام (عليه السلام)
فرمود: اين رباى محض است.
شبيه همين مضمون، در روايت ديگرى از على بن
جعفر نقل شده است(620).
2. على بن عبدالله (عليه
السلام): انه قال فى الرجل يعطى الرجل مالا ليعمل به على ان يعطيه ربحا مقطوعا قال:
هذا الربا محضا(621)؛
امام صادق (عليه السلام) در مورد مردى كه به كسى مالى مىدهد تا با آن مال كار كند
و شرط مىكند كه قرض گيرنده سود مقطوعى بپردازد، فرمود: اين كار رباى محض است.
3. عن اسحاق بن عمار ابى
الحسن (عليه السلام) قال: سالته عن الرجل يكون له على رجل مال قرضا فيعطيه الشىء
من ربحه مخافه ان يقطع ذلك عنه فياخذ ماله، من غير ان يكون شرط عليه؟ قال: لاباس
بذلك مالم يكن شرط(622)؛
اسحاق بن عمار مىگويد: از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) سوال كردم در مورد مردى
كه به مردى مالى را قرض داده (تا با آن كار كند) و او بخشى از سود را به قرض دهنده
مىپردازد؛ از ترس اين كه مبادا صاحب مال، وى را محروم كند و مالش را بگيرد، بدون
اين كه از قبل بين آنان شرطى بوده باشد. امام (عليه السلام) فرمود: اگر بر اساس شرط
قبلى نباشد، اشكالى ندارد.
به همين مضمون، شيخ صدوق روايت ديگرى نيز از
اسحاق بن عمار نقل مىكند كه احتمال دارد يك روايت بوده باشند(623).
همه اين روايات، به صراحت دلالت دارد كه قرض
جنبه مصرفى نداشته است و قرض گيرنده از آن به عنوان سرمايه استفاده مىكرده است، با
وجود اين، امام (عليه السلام) سود پرداخته شده را در صورت شرط، مصداق رباى حرام
مىداند.
جواب دليل سوم:
اولا، اين كه گفته شود: ملاك تحريم رباى قرضى، ظلم و
سوء استفاده از نياز قرض گيرنده است و هرجا ظلم و سوء استفاده نباشد، گرفتن ربا
اشكالى ندارد، در صورتى قابل قبول است كه ما يقين داشته باشيم اين امور
علت تحريم رباى قرضى هستند و در نتيجه، حكم تحريم دائر
آنهاست، ليكن چنان كه بعدها خواهيم گفت، ما بر تمام ملاك تحريم ربا دست نيافتهايم
و ظلم و سوء استفاده، حكمت تحريم است، نه
علت آن. لذا نمىتوان ادعا كرد كه چون در قرض سرمايه
گذارى، ظلم وجود ندارد، پس گرفتن ربا جايز است.