6. گاه حرام شمردن برخى از ماهيانى كه از پولك دار نبودن آنها سخن مى رود, از نشانه
هاى اسلام, ايمان و شيعه بودن دانسته شده است, همچون صحيحه حبابه والبيه92, روايت
عبيدالله93 و روايت فضل بن شاذان.94
بيش تر فقيهان در نوشته هاى فقهى خود, با
استناد به موارد بيان شده, به حرام بودن ماهيان بدون پولك وحلال بودن ماهيان داراى
پولك, نظر داده اند.(95)
درباره استدلال به اين روايات بايد گفت:
الف. بسيارى از روايات نام برده شده, ضعف سندى دارند بدين جهت, چندان نمى توان
به اينها استناد جست.
ب. روايات صحيح را نيز, كه شمار آنها به سيزده مى رسد, مى توان در سه گروه دسته
بندى كرد:
1. در پاره اى از آنها حلال بودن ماهيان در پولك دار بودن آنها دانسته شده است.
2. در پاره اى ديگر به حرام بودن و پرهيز از ماهيان بدون پولك, حكم شده است.
3. در پاره اى نيز از ماهيان شناخته شده اى نام برده شده كه گاه روايى آنها در
پولك داشتن و ناروايى آنها در نداشتن پولك قرار داده شده است.
دسته آخرى كه از صحيحه محمد بن مسلم96, صحيحه حماد بن عثمان97, صحيحه حنان بن
سديد98, صحيحه ابى بصير99, صحيحه حبابه والبيه(100), صحيحه حلبى101 و صحيحه عمر بن
حنظله102 برداشت شده, در آنها از ماهيانى با نامهاى: جريّ يا جرّيث, زمار يا زمير,
المارماهي, كنعت و ربيثا نام برده شده است.
افزون بر اينها در صحيحه محمد طبرى103 از ماهيان ابلامى, طيرانى, طمر و نيز در
روايت اسحاق صاحب الحيتان 104 از (زهو) نام برده شده است كه نه تنها در روايات و
متون فقهى تعريفى براى آنها ارائه نشده, بلكه در كتابهاى لغت نيز, شناسانده نشده
اند و به عباراتى چون: (نوع من السمك), (سمك له فلس) و (سمك ليس له فلس) بسنده شده
است(105) كه البته اين خود فايده چندانى را در بر ندارد و اين ماهيان همچنان ناشناخته
مانده اند. تنها در شمار اندكى از فرهنگها و نيز نوشته هاى ماهى شناسى و يا حيوان
شناسى, نكته هايى ديده مى شود كه آن هم گمان آور است, نه اطمينان آور.
بدين گونه: در پاره اى از اين نوشته ها جرى يا جريث, تيره اى از راسته گربه
ماهيان دانسته شده و حال اين كه در پاره اى از متون گذشته, آن را همان مارماهى يا
گونه اى از مارماهيان و يا ماهى شبيه مارماهى و يا ماهى ربيثا و حتى ماهى كوچكى كه
در نزديك باله پايينى دم, دوپاى كوچك دارد, دانسته اند. و در معرفى و شناسايى آن
آورده اند:
(ماهى بدقيافه بدون پوست مردار خوارى است كه به شكار موش نيز مى پردازد و
انسانهاى در حال غرق را نجات داده و به ساحل مى رساند.)106
گفتنى است: در متون روايى جرى يا جريث, در كنار و قسمى از المارماهى قرار داده
شده است.107
در كتابهاى ماهى شناسى و نيز در فرهنگهاى موجود كنعت, كنعد و كنعث, به نوعى ماهى
(تن) و زمار يا زمير, گاه به سوزن ماهيان و گاه به سه خاره ماهيان گفته شده است.
درباره مارماهى نيز, سخن دقيقى نمى توان ارائه داد. براى شناخت اين ماهى داراى
نام پارسى, گرريزى از مراجعه به متنهاى كهن پارسى و نوشته هاى حيوان شناسى گذشته
وجود ندارد كه متأسفانه اين متنها و نوشته ها, هيچ گونه تعريف روشنى درباره آن
ارائه نداده اند, جز اين كه در پاره اى از نوشته هاى حيوان شناسى گذشته, به اين سخن
كه جرى, يا جريث, ماهيى است بسان مار, بسنده شده است. همچنين در متنهاى معاصر نيز,
هيچ گونه تعريفى درباره اين واژه و ماهيى كه به آن نام, ناميده مى شده, ارائه
نگرديده است. بى گمان تفسير واژه المارماهي به همه مارماهيان نيز, كارى است نادرست.
اگر معيار حلال بودن ماهيان, پولك قرار داده شود, بايد دانست كه پاره اى از
مارماهيان, همچون مارماهيان رنگين نوارى (Cepolidae) و مارماهيان حقيقى
(Anguillidae) پولك دارند. امروزه در مناطق صيادى جنوب ايران و پاره اى از كشورهاى
حاشيه خليج فارس و درياى عمان, بويژه جزاير موجود در اين آبها, كه صيادانى آشنا با
زبان پارسى و تازى در آن جا به صيادى مى پردازند, مارماهى را در گويش محلى خود, بيش
تر به اسبك, هسپ, اسپ, هسفك, سالو و ناخور مى خوانند. اينان تنها به گونه مارماهيان
دريايى درنده (Muyaenesocidae) اند كه المارماهى مى گويند.
تفسير واژه (الطيرانى) به ماهيان پرنده (Exocoetidae) نيز فراتر از يك پندار و
گمان نيست.
اين بسيار محتمل مى نمايد كه بسيارى از اين واژه ها محلى بوده و به مرور زمان,
كاربرد آنها از بين رفته باشد و امروزه اين دسته از ماهيان نام برده شده در متون
روايى با نامهاى جديدى خوانده شوند و يا اين كه همان نامها بر روى ماهيان ديگرى كه
در آغاز به اين نامها خوانده نمى شدند, گذارده شده باشد و چه بسا اين پديده باعث
گرديده كه پاره اى از ماهيان و حتى آبزيان به جهت تغيير نام و يا نام گذارى نابه
جا, از گروه ماهيان و آبزيان حلال گوشت خارج گرديده و در گروه ماهيان و آبزيان
غيرحلال گوشت قرار داده شوند.
بنابراين, نمى توان براى ثابت كردن مدعا, به اين دسته از روايات, كه فهم همه يا
بخشى از اين روايات, به شناخت و دريافت معناى اين واژه ها وابسته است, دست يازيد و
روايت, همه آن و يا دست كم در همان بخش اعتبار لازم را ندارد. همچنين در اين صورت,
به دشوارى مى توان پذيرفت كه ياد كرد از اين ماهيان در روايات, ويژگى نداشته است,
هر چند كه در نگاه نخست به ظاهر چنين بنمايد. اين سخن را دو دسته از روايات يارى مى
رسانند:
1. رواياتى كه اين ماهيان به عنوان در كنار ماهيان بدون پولك قرار داده شده
اند.108
2. رواياتى كه در آنها اين ماهيان از (مسوخ) دانسته شده اند.
روايات اخير, از سوى باورمندان به حرام بودن ماهيان بدون پولك نيز مورد استناد
قرار گرفته109, گاه به گونه اى روشن و گاه به گونه اى غير روشن و اشاره وار, حرام
بودن اين ماهيان را به حرام بودن (مسوخ) عطف گرفته اند.(110)
شايد به همين جهت اخير (وجود ويژگى در نام بردن از اين ماهيان) و يا نيز به جهت
شناخته نبودن اين ماهيان در نزد فقيهان و ارباب فتواست كه بسيارى از اينان, با اين
كه در حرام بودن ماهيان بدون پولك, نظر داده اند, دوباره به بحث درباره اين ماهيان,
كه بيش تر سخن از پولك دار نبودن آنها مى رود, روى آورده و با استناد به همين
روايات, نظرهاى گوناگونى را درباره آنان ارائه داده اند.
افزون بر اين, بايد دانست كه در صورت پذيرش انگاره هاى ارائه شده از سوى آنان كه
ماهيان بدون پولك را حرام مى دانند, درباره اين روايات, به وسيله بسيارى از اين
روايات, نمى تواند جز درباره حكم ماهيان نام برده شد در آنها, سخنى گفت.
ج . درباره معيار قرار دادن پولك (فلس) براى حلال بودن ماهيان, گفتنى است: در
هيچ يك از روايات صحيحه, واژه (فلس) به كار نرفته است. آنچه در اين روايات ديده مى
شود, كاربرد واژه (قشر) است. آرى: تنها در حدود پنج روايت ضعيف است كه واژه اى
(فلس) ديده مى شود.
اگر نگاهى آمارى به روايات افكنده شود, ديده خواهد شد: در ميان روايات موجود,
صحيح و ضعيف, كاربرد واژه (قشر) بيش از سه برابر كاربرد واژه (فلس) است. از آن جا
كه نقل به معنى و حتى تفسير معناى روايت در نزد راويان حديث, امرى شايع بوده است,
اين نكته, اين سخن را يارى مى رساند كه كاربرد واژه (فلس) در اين پنج روايت ضعيف,
چيزى جز تفسير واژه (قشر) به يكى از مصاديق خود; يعنى (فلس) نمى تواند باشد, چنانكه
پاره اى از نوشته هاى فقهى به گونه روشن واژه (قشر) را به (فلس) تفسير و معنى كرده
اند.111
درباره تعريف و معناى واژه (قشر) در متون روايى, چيزى ديده نمى شود, جز اين كه
در صحيحه زرارة, 112 واژه (قشر) به: (مثل الورق) (اگر اين عبارت از معصوم باشد و نه
از راوى) تفسير گرديده است. و در روايت ابى سعيد خدرى113 نيز, در ضمن عبارت: (ومع
القشر فلوس), (قشر) غير از (فلس) دانسته شده است كه ضعف سندى روايت اخير و وجود
احتمال ذكر شده درباره روايت نخست, از اعتماد به آن تفسيرها مى كاهد.
اين كه در بسيارى از نوشته هاى فقهى واژه (قشر) به (فلس) تفسير و معنى گرديده,
نياز به دليل دارد و حال آن كه در نوشته هاى فقهى, چنين دليلى ارائه نگرديده است.
روشن است كه شناخت درست اين بخش از روايات, خود به شناخت و دريافت معناى واژه
(قشر) بستگى دارد و در زبان تازى, به هر ملبوس, جزء خارجى و سطحى شيئ و همچنين به
پوست ستبر (قشر) گفته مى شود.114 به جهت همين معناى اخير است كه امروزه در زبان
تازى, سخت پوستان را (القشريات) مى خوانند.(115)
بنابراين, اگر چه مى توان (فلس) را يكى از مصاديق (قشر) به شمار آورد, ليك
اختصاص تفسير و معناى واژه (قشر) به (فلس) سخنى است, نادرست. براى اين سخن مى توان
مرسله محمد بن جمهور116 را نيز مؤيد آورد; چه اين كه (با توجه به پولك نداشتن
ميگوها) در اين روايت درادامه پاسخ معصوم به پرسش درباره ميگو (اربيان) آمده است:
(اما تراها تقلقل في قشرها) و (تقلقل) در لغت به معناى برآمدگى و بلندى خارجى پوست
است.117 البته در پاره اى از متون, در شرح ذيل اين روايت, واژه (تقلقل) به صدايى كه
هنگام حركت و تكان خوردن پديد مى آيد, تفسير شده است118 كه درست نيست.
د. به پاره اى از اين روايات, همچون صحيحه حماد بن عثمان119 و صحيحه حنان بن
سدير(120) نيز چندان نمى توان براى حرام بودن ماهيان بدون پولك, استناد جست; چه اين
كه در اين دسته از روايات, از حلال بودن ماهيان پولك دار سخن رانده شده است و نه از
حرام بودن ماهيان بدون پولك.
هـ. در پاره اى از روايات مورد استدلال, صحيحه و ضعيف, صيغه و ماده نهى, واژه
حرمت و همچنين واژه كراهت به كار رفته است و گفته شده كه ظهور ماده و صيغه نهى و
واژه حرمت و كراهت در اين روايات برحرام بودن ماهيان بدون پولك دلالت دارند.121
اگر چه مى توان اين سخن را درباره پاره اى ازروايات ضعيف احتمال داد, لكن نمى
توان آن را درباره روايات صحيح و همچنين پاره اى ديگر از روايات ضعيف, احتمال داد و
بايد پذيرفت كه اين واژه ها (حرمت, نهى ـ صيغه و ماده ـ و كراهت) در اين روايات
ظهور در مكروه بودن دارند و نه در حرام بودن.
در صحيحه ابى بصير122 و صحيحه حلبى123 ظهور واژه نهى صريح در مكروه بودن است و
نهى و دستور به نخوردن, در صحيحه محمد بن مسلم124, صحيحه عبدالله بن سنان125 و
صحيحه مسعدة بن صدقه126 و واژه (لاتقربه) در صحيحه حنان بن سدير127 اگر ظهور در
مكروه بودن نداشته باشند, بى گمان, اعم از حرمت و كراهت خواهند بود. چنان كه شمارى
از فقيهانى كه خود به حرام بودن ماهيان بدون پولك گرايش دارند, طاهر نبودن اين
واژگان را در حرام بودن, در همه, يا دست كم در پاره اى از اين روايات, روشن و يا
ممكن و محتمل دانسته اند.128
اگر ديدگاه حمل واژه هاى حرمت و نهى بر حرام بودن, مورد پذيرش قرار گيرد, باز
نمى توان چيزى بيش از حرام بودن ماهيان ويژه را كه از آنها در روايات نام برده شده
است, ثابت كرد.
در برابر حمل و اطلاق واژه هاى حرمت و نهى بر كراهت, اين سخن گفته شده است:
اطلاق واژه هاى حرمت و نهى بر كراهت, به كار بردن لفظ در بيش تر از يك معنا را در
پى دارد; چه اين كه درپاره اى از روايات, همچون, صحيحه محمد بن مسلم129 و صحيحه
حلبى(130), واژه هاى (طافى) و (طحال) كه حرام بودن آنها روشن است, در كنار ماهيانى
همچون: (جرى يا جريث) قرار گرفته اند كه در اين صورت, به كاربردن همزمان نهى موجود
در اين روايات در حرمت, كه استعمالى است حقيقى, براى (طحال) و (طافى), و در كراهت,
كه استعمالى است مجازى, براى ماهيانى همچون (جرى), (المارماهى) و (زمار) به كار
بردن لفظ در بيش تر از يكى, معنا خواهد بود و به كار بردن لفظ در بيش از يك معنا
ناپسنديده است.131
اين سخن, تنها براى كسانى كه ظهور نهى را در اين روايات در حرمت مى دانند و به
كار بردن يك واژه را در بيش از يك معنى روا نمى بينند, پذيرفتنى است, حال اين كه به
كاربردن يك واژه در بيش از يك معنى, نه تنها رواست, بلكه, آن گونه كه امروزه دانش
زبان شناسى و دانش زيباشناسى ادبى از آن سخن مى رانند, واقع نيز گرديده است. به
عنوان نمونه كاربرد همزمان واژه (نكاح) در معناى (معقوده) و (موطوءه) در آيه شريفه
(ولاتنحكوا ما نكح ابائكم.)132
گروهى از صاحب نظران و فقيهان به توجيه كاربرد واژه كراهت در سخن قاضى عبدالعزيز
بن براج پرداخته و نوشته اند:
(واژه كراهت در بسيارى از سخنان پيشينيان به معناى حرمت است, بدين جهت واژه
(كراهت) به كار رفته در سخن قاضى ابن براج نيز بدين معناست.)133
اين سخن درباره كاربرد واژه كراهت در سخن قاضى عبدالعزيز بن براج نادرست است;
زيرا او واژه (كراهت) را در برابر واژه حرمت قرار داده و به كاربرده است.134
و. در صحيحه مسعدة بن صدقه(135) آمده است: (فهو حلال ما خلا ماليس له قشر). اين
استثناى از حلال, مكروه و حرام را در بر مى گيرد, اگر ظهور در مكروه نداشته باشد.
بنابراين, نمى توان به اين روايت نيز براى حرام بودن ماهيان بدون پولك استناد جست.
ز. در صحيحه (والبيه)136 واژه (لانأكل) به كار رفته است و (لانأكل) هم مكروه و
هم حرام را در بر مى گيرد. اگر منكر ظهور اين واژه در كراهت شويم و ظهور آن را به
حرمت منحصر سازيم, اين روايت, تنها در مقام سخن از ماهى (جرى) خواهد بود و بدين
جهت, براى حرام بودن ماهيان بدون پولك نمى توان بدان استناد جست.
دو روايت: فضل بن شاذان137 و عبيدالله138 نيز ضعف سند دارند كه از اعتبار و
اعتماد به روايت مى كاهد. همچنين سخن ارائه شده درباره صحيحه (والبيه), درباره اين
دو روايت نيز گفتنى است.
ح. افزون بر همه آنچه تاكنون گفته شد, اين روايات با دسته ديگرى از روايات
همچون: صحيحه ابى بصير139, صحيحه حلبى(140), صحيحه زرارة141, صحيحه محمد بن مسلم142 و
روايت حكم143 ناسازگارى دارند كه در صورت جمع بين روايات و يا تساقط آنها گريزى از
اين نخواهد بود كه بپذيريم: ماهيان بدون پولك, حرام نخواهند بود.
درباره ناسازگارى بين اين دو دسته از روايات و ديگر مباحث مربوط به آن, شمارى از
فقيهان سخنانى را ارائه داده اند كه سخن درباره آنها در بحث آينده خواهد آمد.
3. حرام بودن مسخ شدگان
گروهى براى حرام بودن ماهيان بدون پولك, به رواياتى كه از حرام بودن مسخ شدگان
سخن مى گويند,144 استناد جسته اند. اينان اين استدلال را به استناد آن دسته از
رواياتى كه در آنها از برخى ماهيان به عنوان مسوخ نام برده شده(145), بيان داشته
اند.146
شايد علّت گرايش ابن ادريس به اين ديدگاه كه اين گونه از ماهيان را نمى توان, نه
در لغت و نه در عرف, ماهى ناميد147, در همين مسأله نهفته باشد.
اين استدلال, بسيار سست و ناتوان است; چه اين كه گذشته ازضعف بسيارى از اين
روايات, امروزه دانش ماهى شناسى و پژوهشهاى شيلاتى و نيز بررسى سنگواره هاى بر جاى
مانده از ماهيان, نادرستى اين استدلال را اشكار ساخته است.
البته, اين نوشتار هرگز بر آن نيست كه مسخ گروهى از بنى اسرائيل را بر اثر خشم
خداى تعالى انكار كند, بلكه بر اين سخن است: ماهيان بدون پولك موجود امروزبه هيچ
روى مسخ شده آن گروه از بنى اسرائيل نيستند و مؤيد اين سخن مى تواند رواياتى باشد
كه مى گويند: مسخ شدگان, بيش از سه روز زنده نبوده اند.148
افزون بر اين, نمى توان مسوخ و حرام بودن آن را بر همه ماهيان بدون پولك
گستراند, بلكه اين حكم تنها ماهيانى را در بر مى گيرد كه نام آنها, به عنوان مسوخ
در روايات برده شده است كه البته بسيارى از اين روايات ضعيف و بى اعتبارند.