ولايت، رهبرى، روحانيت

شهيد آيت الله دكتر سيد محمد حسينى بهشتى‏(ره)

- ۱۰ -


روحانيت: ويژگى‏ها و مسئوليت ها (33)

بسم الله رحمن رحيم؛ الحمدالله رب العالمين و الصلوه و السلام على جميع انبيائه و رسله و على سيدنا و نبينا ابوالقاسم محمد (صلوات حضار) و ابن عمه على و وصيه من بعده مولانا على اميرالمؤمنين و على الائمه الهداه من ولده و الخيره من آله و صحبه و السلام علينا و على عبادالله الصالحين.

اين بزرگداشت سراسرى كه از يك عالم اسلامى خدوم، يك محقق، يك اهل بيان و قلم و تحقيق، يك عالم پر تلاش و يك يادواره در تهران و شهرها مى‏بينيد نشانه بارزى براى ما با اسلام و رهروان اسلام است. دوستان كه مى‏خواستند قرار اين حضور من را در جمع شما بگذارند گفتند: موضوع سخن چه باشد؟ عرض كردم: درباره خاطره‏هايى كه در طول 33 سال آشنايى و دوستى و همفكرى و بحثها و كارهاى علمى و اجتماعى مشترك سخن مى‏گويم. اما در راه كه مى‏آمدم، ديدم حيف است من به اين خاطره‏ها بسنده كنم؛ بخصوص كه در چند مصاحبه‏اى كه روزنامه‏ها داشتند، خواستند اين خاطره‏ها را بگويم و گفتم و دوستان هم مى‏خوانند. بنابراين بين دو چيز جمع كردم: يكى اينكه يكى از خاطره‏ها را نقل كنم و ديگر آنكه آن خاطره را به عنوان موضوع يك بحث تحليلى، اجتماعى برگزينم و اين فرصتى را كه در جمع شما هستم به خاطره‏گويى اختصاص ندهم. يكى از مسائلى كه مرحوم آقاى مطهرى مكرر در جلسه‏ها و بحثها و ديدارها روى آن تكيه مى‏كردند، مسئله رابطه ما و جامعه ما با روحانيت بود. ايشان مكرر مى‏فرمودند: كه من طرفدار سرسخت اصلاح روحانيتم و مخالف سر سخت اسلام منهاى روحانيت. غالبا هم ايشان مقيد بود اين دو را، به يك اندازه از نظر تاكيد، بيان كند و نشان بدهد كه به همان اندازه كه به بقاى روحانيت در جامعه و دوام نقش روحانيت در جامعه معتقد است و علاقه دارد اين جزو تكيه كلام‏هاى اين برادر عزيز فقيد و محقق عاليقدر بود.

شما مى‏دانيد كه ايشان دو مقاله جالب و ارزنده دارند در يكى از مجموعه‏هايى كه بنده و ايشان و چند تن ديگر در تهيه‏اش شركت داشتيم، در سال 1340 به نام بحثى پيرامون مرجعيت و روحانيت‏ (34) در آن مجموعه، بحثى كه من تهيه كردم عنوانش روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين است كه نقطه نظرها در آن تاريخ، يعنى 19 سال قبل، در آن مقاله منعكس است و هر چند جلو آمدم در تجربه اجتماعى، مى‏بينم آن نقطه نظرها با واقعيت‏هايى كه تجربه نشان مى‏دهد، منطبق است. مرحوم آقاى مطهرى هم در آن مجموعه دو مقاله جالب دارند. اين را هم برايتان بگويم كه تهيه آن مجموعه كم‏كم به خاطره تبديل شد. آن مجموعه به اين صورت تهيه مى‏شد كه آقاى مهندس بازرگان و آقاى دكتر سحابى، اين دو انسان باايمان و درس خوانده متعهد مبارز، پس از فوت مرحوم آيه... بروجردى طاب ثراه، از عده‏اى دعوت كردند كه روزهاى جمعه جلسه بحث و سمينار گونه‏اى درباره مسائل مربوط به روحانيت و مرجعيت داشته باشند و بعد هر يك از حاضران متعهد تبادل نظر بگذارد و بعد از اينكه پخته شد از مجموعه اينها يك كتاب كه راهنماى مردم در رابطه با مرجعيت و روحانيت باشد تنظيم بشود و منتشر بشود.

بنابراين كيفيت تهيه اين مجموعه اين گونه نبود كه چند موضوع را انتخاب كنند و بگويند هر كسى برود خودش يك مقاله بنويسد. بلكه موضوعات مطرح شد، بحث شد و بعد از يك بحث مقدماتى، هر كسى يك يا دو موضوع را انتخاب كرد، نوشت و نوشته را آنجا آوردند مطرح كردند و به اين صورت كه مى‏بينيد، در آمد. جلسات هم تا آنجايى كه يادم مى‏آيد مركزش منزل جناب آقاى دكتر سحابى، اين استاد باايمانى كه با صفا و با اخلاص و باايمان و پرارزش مى‏باشد، بود. شايد حدود 8 - 7 ماه اين جلسات طول كشيد. بخوبى يادم هست كه در جلسات پيرامون مسائل روحانيت خيلى بحث شد و باز مرحوم آقاى مطهرى از اين موضع با مسئله برخورد مى‏كردند كه روحانيت در يك جامعه اسلامى نقش بنيادى و اصلى دارد ولى بايد اصلاح شود. بايد براى اصلاح آن كوشش شود. پس اين به عنوان يكى از اصول فكرى و خطوط فكرى اين استاد بايد شناخته شود كه جامعه اسلامى با حفظ نهاد روحانيت و نهاد روحانيت با تلاش براى اصلاح آن.

من در آن مقاله: "روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين" مطلبى را مطرح كردم كه زمينه بحث امشب هم هست و آن اين است كه در اسلام و فرهنگ اصيل اسلام ما روحانى و روحانيت نداريم. آنچه در فرهنگ اصيل اسلام داريم عالم است، عالم متعهد آگاه، فقيه، اسلام‏شناس، اسلام‏دان. روايات ما در زمينه روحانى و روحانيت نيست. روايات ما در زمينه علما است. نقش علما، وظايف علما، شرائط علما، مسئوليت سنگين علماى اسلام. واژه "روحانى" يك واژه‏اى است كه از آئينه‏هاى هندى و بعد زردشتى و مسيحى به جامعه ما منتقل شده است بخصوص اين را آدم در جامعه مسيحيت خيلى خوب و روشن مى‏بيند؛ آن هم در مسيحيت كليساى كاتوليك. در آيين مسيحيت كليساى كاتوليك، پاپ و كشيش‏ها، موجودات روحانى هستند؛ مثل اينكه يكپارچه روحند و لذا ازدواج هم نبايد بكنند؛ براى اينكه روح كه ديگر ازدواج نمى‏كند. كشيشهاى كليساى كاتوليك حق زن گرفتن ندارند راهبه‏هايشان هم حق شوهر كردن ندارند. اينها بايد يكپارچه روح باشند. در اسلام اين گونه نيست. در اسلام، اصلا قرآن با اين طرز فكر مبارزه مى‏كند.

به عنوان انتقاد، اين انديشه كج و غلط را از مخالفان پيغمبر اكرم، صلوه الله و سلامه عليه، نقل مى‏كند؛ آنها مى‏گفتند: مالهذا الرسول يأكل الطعام و يمشى فى الاسواق‏ (35) آخر اين چه پيغمبرى است كه هم غذا مى‏خورد و هم در كوچه و خيابان راه مى‏رود؟ آنها هم از پيغمبر يك برداشت روحانى داشتند؛ يعنى بايد يك‏پارچه روح باشد، نه غذا بخورد و نه مثل آقاى معمولى توى كوچه و خيابان بيايد. قرآن اين انديشه را نفى مى‏كند، مى‏گويد: پيغمبر، عالم الهى، پيشتاز، پيشگام، رهرو و رهبر جامعه بايد مثل مردم باشد، مثل مردم غذا بخورد، مثل مردم توى كوچه و بازار بيايد، مردمى باشد، در ميان مردم باشد، با مردم باشد، همرنگ مردم باشد. در يك آيه‏اى ديگر كه اعتراض مى‏كنند كه: چرا خدا فرشته‏اى به عنوان پيغمبر نفرستاد؟ خدا در جواب مى‏گويد: اگر قرار بود روى زمين فرشته‏ها زندگى كنند و مى‏خواستيم براى فرشته‏ها پيغمبر بفرستيم البته يك فرشته مى‏فرستاديم؛ ولى براى شما آدميزادها، پسرها و دخترهاى آدم و حوا، اگر بخواهيم پيامبر بفرستيم و رهبر، خوب بايد كسى باشد كه مثل شما باشد، با شما بنشيند، با شما برخيزد و با شما زندگى كند، با شما حرف بزند، به زبان شما صحبت كند، با فرهنگ شما حرف بزند، با آرمانها با نيازها، با ضعف‏ها و با قوت‏هاى انسان روبرو بشود.

بنابراين، آنچه در اسلام داريم عالم اسلامى و عالم متعهد و فقيه عادل مخالف هواى نفس و مطيع امر مولا است. ولى به هر حال، بخواهيم يا نخواهيم، اين واژه به فرهنگ ما هم آمده است. امروز مى‏گويند: روحانيون، روحانيت، جامعه روحانيت. سر كلمه هم كه نمى‏شود اينقدر ايستاد. سعى كنيم محتوى را درست كينم. اكنون وقتى مى‏گوييم روحانيت، يعنى علماى صاحب علم و تقوا كه توانايى الگو بودن براى جامعه داشته باشند، الگو در انديشه خالص اصيل اسلامى و الگو در عمل اسلامى. پس وقتى مى‏گوييم جامعه ما و اسلام ما، بدون روحانيت نمى‏شود يعنى بدون چه چيز نمى‏شود؟ يعنى بدون علماى اسلامى كه داراى بهره و سرمايه فراوان از علم و اسلام‏شناسى و فضيلت و تقوا و تجسم عملى اسلام باشند، نمى‏شود. خوب حالا اگر از شما بپرسند كه نظر مبارك چيست؟ آيا مى‏شود ما يك جامعه اسلامى، يك جامعه مكتبى داشته باشيم، اما اين جامعه مكتبى بدون علماى متخصص، آگاه و با فضيلت و درست و قابل اعتماد راه اسلام را برود؟ جامعه، جامعه مكتبى اسلامى باشد؛ نظام، نظام مكتبى اسلامى باشد اما اين نظام و اين جامعه را با همين كتابهاى حديث و كتاب آسمانى قرآن رها كرد؟ بگويند ما قرآن داريم، كتاب حديث هم داريم ديگر خودمان مى‏توانيم اسلام را بفهميم و برويم جلو، نيازى به عالمان متخصص متعهد قابل اعتماد نيست؛ چنين چيزى مى‏شود؟ دقت كنيد! جالب اينجاست كه همان افراد و گروه‏هايى كه درباره ضرورت و اهميت نقش روحانيت در جامعه ترديد مى‏كنند و اين را به عنوان يك سؤال مطرح مى‏كنند و يك علامت سؤال بزرگ جلوى آن مى‏گذارند، مى‏بينيد خود اين گروه‏ها، افرادى دارند به نام "ايدئولوژيك" كه اين افراد غالبا هيچ شغل و كارى هم ندارند؛ يعنى زندگى‏شان را بايد آن سازمانشان اداره كند والا خودشان كارى كه درآمد داشته باشد، ندارد و نقش خودشان را هم نقش ممتاز و برجسته مى‏دانند.

خيلى هم علاقه دارند كه آن سازمان و آن تشكيلات اصلا به نام آنها شناخته بشود. خوب، فرق ميان رابطه جامعه و امت بزرگ اسلامى با علماى متعهد و آگاه و رابطه اعضاى اين سازمانها و اين تشكيلات با آن آقايان چيست؟ چه فرقى با همديگر دارد؟ هيچ، اگر شما عالم و ايدئولوگ اين تشكيلات هستيد و كار اساسى‏تان شب و روز اين است كه روى مسائل ايدئولوژى و تشكيلاتتان كار بكنيد، زحمت بكشيد، مسائل ايدئولوژيك را استنباط كنيد و در اختيار اعضاى تشكيلاتتان بگذاريد و اين را يك واجب، يك فرضيه، يك وظيفه و يك نقش بنيادى ارزنده مى‏دانيد؛ خوب، مگر كار علماى آگاه و متعهد، مراجع تقليد داراى صلاحيت‏هاى برجسته اسلامى، چيست؟ غير از اين است؟ آنها هم همين كار را مى‏كنند. آنها هم درباره مسائل اسلامى، كار مى‏كنند، تحقيق مى‏كنند عمرى را در اين راه مى‏گذارنند، زحمت مى‏كشند، تلاش مى‏كنند كه مسلمان بداند، اگر مى‏خواهد مسلمان وار زندگى كند چگونه بايد زندگى كند و برنامه زندگى او چيست؟ اگر مى‏خواهد عقايد و اصول و انديشه‏هاى اسلامى را در برابر حوادث زمان و زمانه زنده نگه دارد چگونه بايد آن را تغذيه كند و چگونه بايد بيان كند؟ اگر قرار است مسائل و محتواى اسلام را امروز با زبان و بيانى بگويد، متناسب با نياز اين عصر و مناسب با آن را پيدا كند بى‏آنكه محتواى آن عوض بشود. بدون آنكه اصل اسلام دست بخورد. بدون آنكه اسلام دست خورده يا تحريف شده را تحويل مردم بدهد؛ اسلام اصيل ولى با زبان روز، با بيان روز و پاسخگو به سؤالات روز را به مردم ارائه كند.

خوب، مى‏فرماييد كه اين كار هنر نمى‏خواهد، تخصص نمى‏خواهد، تلاش نمى‏خواهد، تمركز نمى‏خواهد وقت صرف كردن نمى‏خواهد يا مى‏خواهد؟ جامعه ما اگر با اعماق وجدان اسلامى پاك خود در مى‏يابد كه بايد علماى آگاه، درس خوانده، با فضيلت، خداپرست، مردم دوست و خلق دوست، مهربان و خدمتگزار نسبت به خلق و شيفته رضاى خالق را پيدا كرد، و اگر با تمام وجود آنها را دوست دارد به آنها علاقه دارد، محبت دارد، و جاى آنها را - بدون اينكه احتياج به اين همه بگو مگو داشته باشد - در جامعه خودش لمس مى‏كند؛ به نظر شما اين جامعه ما، اين عوام الناس ما راه كج رفته‏اند يا راه درست و راست؟ جالب اينجاست كه مى‏گويند: بله آقا، اين عوام نمى‏فهمند، ما بايد بياييم به آنها فهم صادراتى صادر كنيم تا بفهمند. من قبول دارم كه عوام و توده مردم نياز به آموزش دارند ولى اين را هم قبول دارم كه در جامعه‏اى كه ما زندگى مى‏كنيم همين عوام نيازمند به تعليم و آموزش و هدايت و رهبرى، با يك حس ششم، با يك قلب صاف، چيزهايى را مى‏فهمند كه من و شما انسان‏هاى درس خوانده نمى‏فهميم، اين را هم من قبول دارم.

ما با توده مردم در دوره شكوفايى انقلاب تعارف نكرديم بلكه به آنها گفتيم اى مردم شريف انقلابى مسلمان ايران! باور كنيد شما در هدايت اين انقلاب سهيميد، شركت كنيد، با آنها تعارف نكرديم. آنها را ريشخند نكرديم. من امروز مى‏گويم، ديروز و ديروزها بارها گفته‏ام و اگر زنده ماندم تا زنده هستم بارها خواهم گفت و خواهم نوشت كه: خلق، ملت، عوام الناس و توده مسلمان ما در هدايت اين انقلاب سهيم بود (تكبير حضار). همين حالا هم سهيم است فردا هم سهيم است. ما با شما مردم راه را پيدا كرديم و رفتيم با هم پيدا كرديم؛ گيريم يك گوشه‏هايى از آن را ما بهتر خبر داشتيم، ولى يك گوشه‏هايش را شما بهتر خبر داشتيد. امروز هم همين طور است يك گوشه‏هايى را ممكن است ما بهتر خبر داشته باشيم يك گوشه‏هايى را هم شما بهتر خبر داريد و مى‏دانيد. تمام تلاش دشمن در كجاست؟ در اينجاست كه، يا در ما يك غرور جدايى افكن بيافريند، بگويد: البته همه اين پيشرفت‏ها از بركات وجود آقايان است؛ ولى به آنها بگوييد: هندوانه زير بغل نگذارند كه بغل ما جاى هندوانه ندارد؛ يا به شما مردم بگويد كه: شما بوديد و هستيد كه در خيابان‏ها فرياد مى‏زنيد و مى‏زديد، در صحنه‏هاى نبرد كشته مى‏داديد و مى‏دهيد، مصدوم مبارزه و جنگ داشتيد و داريد. اينها چه كاره‏اند؟ نمى‏دانم، زير بغل شما جاى هندوانه دارد يا ندارد؟ (حضار: ندارد)

دشمن مى‏كوشد تا اين پيوند سازنده حيات‏بخش نيرو آفرين ريشه‏دار در فرهنگ شما مردم و در ايمان شما مردم را سست و متزلزل كند. شما ملت عزيز! به اين تلاش‏گران در راه تضعيف پيوند امت اسلام و امامتش و پيوند امامت و امتش، بايد هميشه پاسخ روشن و صريح بدهيد و بگوئيد. برادر من، خواهر من! ممكن است از من در لباس و زى روحانيت حركتى ببينى كه خوشايند تو نباشد و رفتارى ببينى كه مطابق ايده آلى كه از عالم اسلامى دارى نباشد، سخنى بشنوى كه داراى آن پختگى و عمق متناسب با عالم در نقش معلم و راهبر نباشد؛ خوب اين كارى ندارد، بگو من خيال مى‏كردم فلانى ارج و منزلتش اينقدر است حالا مى‏فهمم كه ارج فكرى و منزلت فكرى و علمى و ارج و منزلت عملى‏اش كمتر از اين حرفهاست. اين عيبى ندارد بگو و عمل كن و موضع بگير؛ اما اين كجا، يك پله آن طرف‏تر هم برويم تا روشن بشود چه مى‏خواهيم بگوييم. برادر من، خواهر من، ممكن است به يك فردى يا افرادى در اين لباس برخورد كنى كه صلاحيت علمى و عملى و تقوايى و يا آگاهى اجتماعى آنها را اصولا آنقدر كم و نارسا بيابى كه بگويى: شايسته نيست اين فرد يا اين افراد در لباس روحانيت و در لباس علماى اسلام باشند و ممكن است؛ ولى من نمى‏گويم ممكن است، اصلا مى‏گويم هست، واقعيت است؛ ولى خوب از اين چه نتيجه مى‏گيريم؟ از اين نتيجه مى‏گيريد كه اسلام و جامعه اسلامى منهاى علماى اسلام؛ منهاى روحانيت؟ يا نتيجه مى‏گيريد جامعه اسلامى با روحانيت، ولى با اصلاح روحانيت؟ كدام يك؟ چرا در نتيجه‏گيرى كج برويم؟

مرحوم آقاى مطهرى درست همين مسئله را با همين بعد دنبال مى‏كرد، مى‏نوشت، مى‏گفت و تلاش مى‏كرد. ايشان در اين سالهاى اخير، مى‏دانيد، تصميم گرفته بودند در ابتدا هفته‏اى يك روز، بعد دو روز و اين اواخر، شايد همان چند روز قبل از شهادت با هم صحبت مى‏كرديم ايشان مى‏فرمود: بنا دارم روزهاى رفتن به قم را زيادتر كنم، اگر بشود حداقل مى‏خواهم سه روز هفته را در قم باشم. ايشان درسهايى در قم شروع كرده بودند، به منظور اينكه در جهت دادن به انديشه و بينش و برداشت اصيل اسلامى در مركز روحانيت شيعه، يعنى قم و ساختن طلاب جوان در اين مركز انقلاب و ستاد انقلاب اسلامى ايران نقش مؤثرتر و پربارترى را ايفا كند. از قضا در آن روز كه شايد هم آخرين ديدار ما بود، منزل خود ايشان هم بود، اين صحبت به ميان آمد كه ما گرفتار مسئوليتهاى اجتماعى شده‏ايم، حضورمان در ميدان فعاليتهاى ايدئولوژيك، فعاليتهاى تحقيقى در شناخت اسلام و فعاليتهاى تبليغى در رساندن اين شناخت به مردم از طريق سخنرانى، از طريق مقاله و كتاب دارد ضعيف مى‏شود.

خود مرحوم آقاى مطهرى ديگر چند ماه بود فرصت يك سطر نوشتن هم نداشت ايشان كه همواره زنده بود به مطالعه كردن و نوشتن. مطالعه مى‏كرديم و مى‏كنيم اما اكنون ناچاريم مطالب سياسى و اجتماعى روز را مطالعه كنيم. ناچاريم گزارش‏هاى روزنامه را بخوانيم. ناچاريم اخبار اين طرف و آن طرف را بخوانيم. ناچاريم نامه‏هاى مردم را بخوانيم، نامه‏هايى را كه در برابرش هم غالبا خجليم براى اينكه كار فورى و علاج فورى از دستمان ساخته نيست. مى‏خوانيم، مطالعه مى‏كنيم، بحث مى‏كنيم، تجزيه و تحليل مى‏كنيم، جمع بندى مى‏كنيم اما اينها در زمينهاى ايئولوژيك ديگر نيست. به ايشان مى‏گفتم: برادر عزيز، اين حد از فرورفتن و غرق شدن خودمان در اين گونه مسئوليت‏ها و اين گونه كارهاى روزانه را خطرناك مى‏بينم! و ايشان هم مى‏فرمود: درست است و به همين دليل بعد مى‏فرمود: كه من بنا دارم هر چه زودتر روزها و ساعات بيشترى را براى پرداختن به اين واجب بزرگ آزاد كنم.

من از اين سخن ايشان خيلى خوشحال شدم و به ايشان هم گفتم: اميدوارم تا وقتى كه ما فرصت پيدا كنيم عين اين برنامه را دنبال كنيم حضور خلاق و فعال و زنده و سازنده شما به مقدار زيادى اين كمبود و نارسايى را جبران كند، به همين دليل هم اول بار كه خبر شهادت ايشان را شنيدم گذشته از الم و رنج و دردى كه يك دوست چندين ده ساله در خودش احساس مى‏كند اين اين خاطره، قبل از هر خاطره ديگر در ذهنم زنده شد. به برادرها در همان جلسه‏اى كه صبح به منزل ايشان رفتيم گفتم: دوستان، اولين جمله‏اى كه به دنبال اين شهادت در ذهنم زنده شد، اين قرار استاد مطهرى بود كه مى‏خواست براى پر كردن اين خلاء وحشتناك، مثل گذشته پرتلاش و پرتوان حضورش را زيادتر كند اينكه مى‏گويم، من به اين مسئله، سخت معتقد بودم درباره خودم هم از9 - 8 ماه قبل همين تصميم را گرفته بودم. تصميم داشتم كه تا آنجا كه مى‏شود در ميدان بحث و بررسى و تحقيق و تبليغ اسلام اصيل و خالص متمركز بشودم؛ به همين دليل از پذيرفتن هر مسئوليتى خوددارى مى‏كردم، مگر اين كه يك فرضيه عينى و يك واجب عينى باشد و تشخيص عينى بودن اين واجب را هم گذاشته بودم در اختيار امت و امام.

حتى در اين مسئوليت اخير كه امام به عنوان واجب عينى فرمودند و پذيرفتم، همان موقع به دوستان گفتم قرار ما محفوظ، من صبح تا ظهر در اين مسئوليت خطير، خودم را متمركز مى‏كنم ولى بعدازظهر و شب بايد در آن مسئوليت حاضر باشم و خوشبختانه هم، از آن موقع اين برنامه را كم و بيش آغاز كردم و حالا هفته‏اى 12 - 10 ساعت در اين كارهاى ايدئولوژيك مى‏توانم كار بكنم و برنامه‏اى را هم براى دوستان دانشجو آغاز كردم. اين را براى اين مى‏گويم كه بدانيد من با تمام وجود به اين آرمان معتقد بوده‏ام و هستم و امروز و اين روزها رنج مى‏برم كه برادران روحانى، برادران دانشجو و خواهران دانشجو، پدر و مادرها، مردم معمولى مى‏آيند مى‏گويند كه: فلانى چه بايد كرد؟ نسل جوان ما در معرض هجوم ايئولوژى‏هاى ضد اسلام يا التقاطى ممكن است آسيب‏پذير باشد. راست هم مى‏گويند. عرض من هم به آنها اين است كه اگر خداى عمرى داد و توفيقى داد و توانستيم از اين مهلكه‏ها و توطئه‏هايى كه دشمن بر سر راه انقلاب اسلامى عزيز شما ملت، يكى پس از ديگرى، به وجود مى‏آورد با ايفاى نقش و مسئوليتى كه بر عهده داريم به سلامت عبور كنيم و به يك مأمن برسيم مطمئنا تمام نيرو و تلاش را در همين زمينه، متمركز خواهم كرد.

اميد و انتظار و آرزوى من اين است كه با حضور آگاهانه شما ملت قهرمان ايران به زودى به اين روزهاى امن برسيم. امن چه چيز؟ امن كسب و كار؟ امن جان و مال؟ يا امن انقلاب و دين و آرمان. كدام يكى؟ (حضار: امن انقلاب) امن انقلاب كه اگر آن باشد، امن جان و مال و كسب و كار هم به دنبالش هست. مردم عزيز ما، مى‏دانم هوشيار و آگاهيد. آگاهيتان را نشان دهيد. براى مقابله با اين توطئه‏ها چه انديشيده‏ايد؟ هنوز خلاقيت و ابتكار انقلابى در شما رو به اوج هست؟ همين امشب كماندوهاى امريكا با ريزه خواران و دست پروردگان جهنمى‏شان، كه هنوز هم در اين جامعه لول مى‏خورند، همين امشب در اين تهران دست به يك خيانت و جنايت خونبار زده‏اند. شما چه كار مى‏كنيد؟ مى‏جنگيد؟ من صريحا به شما بگويم با همان عشق و علاقه‏اى كه به آن كار ايدئولوژيك، به آن مسئوليت قضائى و اجتماعى، به اين مسئوليت سياسى شوراى انقلاب و همه جانبه‏اش مى‏پردازم، اين برادر شما، با همان عشق و علاقه، با تمام وجود آماده است با شما در همان ميدان بجنگد. (تكبير حضار)

ديشب، كه بى‏وقت اين صداى هواپيماهاى شكارى در آسمان تهران آمد، من تازه خوابيده بودم، از خواب بيدار شدم، آمدم خبر بگيرم ببينم چيست؟ خوب، فكر مى‏كنيد كه آن احساسى كه آن موقع در درون من بود، چه بود؟ احساس اين بود كه اگر يك حادثه، يك زمينه چينى براى كودتاى امريكايى و يا روسى فرق نمى‏كند و يا چينى، يا از هر جهنم دره ديگر، به دست خائنين و دشمن اين انقلاب چيده شده باشد، بايد همين الان، همين حالا حركت كرد و در همين دل شب از خانه‏ها بيرون آمد با پاسداران مراقب و آگاه كميته‏ها و سپاه پاسداران انقلاب و با آن گروه از ارتشيان مؤمن به انقلاب، همان كارى را بكنيم كه يكسال و نيم قبل مى‏كرديم؛ هيچ فرقى ندارد. آقا روز 21 بهمن چه كار كرديم؟ از شما مى‏پرسم نيروى كودتاى فرضى در تهران حضورش و كارش از نيروى روز 21 بهمن ديگر بالاتر مى‏شود؟ دست من و شما امروز از روز 21 بهمن خالى‏تر است؟. پس چى؟ آن روز چه كار كرديم؟ مگر نه اين بود كه ساعت 4 بعدازظهر به خيابان‏ها ريختيد و آن حكومت نظامى اعلام شده را شكستيد؟ حالا همين كار را مى‏كنيد؛ نه ترس نه وحشت، فقط يك چيز است كه اين چيز را در همين چند روز مكرر با تاكيد و مطرح كرده‏ايم و آن اين است كه انقلاب اسلامى ما در تداوم پيروزى‏اش حالا حالا خون و شهادت مى‏طلبد؛ منتها ما يك كارى بايد در اين 14 - 10 ماه با موفقيت انجام مى‏داديم و نتوانستيم انجام بدهيم و خيلى بد شد كه نتوانستيم انجام بدهيم و آن اين بود: قرار بر اين بود كه پس از پيروزى ملت هر چه در كيسه ملت است همه ملت بگيريد و خرج كند.

قرار بر اين بود كه وقتى پيروز مى‏شويم هر چه در اين مملكت هست سر يك سفره گسترده بگذاريم و همه ملت دور سفره بنشيند و مصرف كند. اين كار نشد، دير هم شده، چندين بار اين اصل را در شوراى انقلاب مطرح كرده‏ام، چندين بار با تاكيد در بحث‏هاى اجتماعى گفته‏ام حدود 9 - 8 ماه پيش در دو تا سخنرانى كه براى بازرگانان و صاحبان صنايع، اين سخنرانى‏ها ترتيب داده شده بود همين را آنجا مطرح كردم و نوارهاى آن هم ضبط شده كه اى صاحبان صنايع و اى بازرگانان! اگر انقلاب اسلامى ديگر نمى‏تواند سود سرشار تاجر و كاسب و صاحب صنعت را در كنار فقر، ضعف و ناتوانى محرومان تحمل كند، خودتان بياييد نظام جديد عدل اقتصادى اسلام را پذيرا باشيد. در همان جا من اين فرمول را مطرح كردم - در همان 9 - 8 ماه قبل - كه حداكثر آنچه ما فعلا مى‏توانيم قبول كنيم اين است كه مديران و مسئولان و متخصصان، در مقايسه با كسانى كه كار ساده انجام مى‏دهند مزدشان درآمدشان تا سه برابر باشد، بيش از اين قابل تحمل نيست. متأسفم كه اين فكر، اين اصل، اين روند متناسب با عدل اقتصادى تا اين لحظه، پيشرفت چشمگيرى نداشته است.

البته به شما بگويم: بر طبق آمارى كه ديشب مى‏دادند تقريبا 73 درصد صنايع اين كشور، امروز ديگر مال ملت است؛ مال افراد نيست. فقط در حدود 27 درصد است كه در دست افراد و گروههاى خصوصى است. ولى فقط مسئله صنعت نيست؛ مسئله تجارت و كسب و كار هم هست؛ مسئله اين بالا رفتن نرخ‏ها و كم شدن قدرت خريد هم هست. بايد براى اينها فكر اساسى بشود. چون تعهد كرده‏ام كه تا كارى را انجام نداده‏ام به ملت وعده ندهم، ديگر چيزى به شما نمى‏گويم ولى اجمالا به شما مى‏گويم كه با شتاب و تأكيد بيشترى داريم براى سال 59 در اين زمينه كار مى‏كنيم.ان شاءالله وقتى نتيجه‏اش روشن شد و به عمل نزديك شد آنوقت به اطلاع شما ملت قهرمان مسلمان خواهيم رساند (تكبير حضار). اين را بدانيد كه انقلاب‏ها معمولا در سال‏هاى اول و دوم و سوم، همه مسائلشان را حل نكرده‏اند. فقط اين را بدانيد كه انقلاب شما، اين را با قاطعيت و با صداقت و صميميت مى‏گويم، تا آنجايى كه ما در طرح و هدايتش از طرف شما حضور داريم، با صميميت مى‏گويم، سمت انقلاب همين سمتى است كه اشاره شد و هر روز كه خواست از اين سمت برگردد خود ما افشاگرى خواهيم كرد. (تكبير حضار).

بنابراين همچنان با فداكارى، با شهامت، با قدرت، با حضور كامل، با آنچه در توان داريم بايد از اين انقلاب پاسدارى كنيم. مبادا دشمن خيال كند كه به دليل اينكه سيستم رادار، دستگاه نيروى هوايى و سازمان نظامى دست پخت خودش است و از همه سوراخ و سنبه‏هاى آن، طبيعى است كه از قبل خبر دارد، همه نقشه‏ها را دارد، همه راههاى ورود و فرار را در نقشه‏هاى پيش روى خود پيش بينى كرده و توانسته 10 تا هليكوپتر، 4 تا هواپيما به طبس بياورد يا به تهران بياورد، آنوقت فكر كند به اين كه من مى‏توانم اين انقلاب بپاخاسته و برخاسته از متن امت را شكست بدهم. زهى! زهى پندار خام! آنچه من احساس مى‏كنم اين است كه زن و مرد انقلابى ما و به خصوص نسل جوان فداكار انقلابى ما، مى‏فهمد و درك مى‏كند و مى‏يابد و اين تجربه را از تاريخ آموخته است يا مى‏آموزد كه به ثمر رساندن يك انقلاب نيازمند به آن است كه همه ما سالهاى سال چون سربازان آماده براى رزم و پيكار زندگى كنيم. (تكبير حضار) از امام سؤال شد كه ديشب موقعى كه اين صداهاى هواپيما آمد شما به علت ناراحتى قلبى كه داريد، ناراحت كه نشديد؟ فرمودند: اولا، آنوقت كه آمد بيدار بودم. ثانيا فكر كردم خوب، پس چيزى نيست كه دو تا هواپيما حالا دارند مى‏آيند و مى‏روند؛ حالا اگر هم اين حرفها كه گاهى مى‏گويند باشد، كودتا باشد، خوب؛ آن هم چيزى نيست. ملت هست ديگر، هستيم.

خوب، امام شما در سن هشتاد سالگى با قلب آسيب ديده از نظر فيزيكى، اما آسيب‏ناپذير از نظر روحى، با اينكه همه شما ديگر مى‏دانيد نخستين نقطه حمله دشمن كجاست اينطور شجاعانه مثل يك سرباز فداكار جوان با اين رويدادها برخورد مى‏كند. برادران و خواهران، شما مى‏خواهيد چه جور رفتار كنيد؟ ببينم از اينكه با مشت جلوى توپ و تانك و مسلسل مى‏رفتيد و فرياد مى‏زديد كه: توپ، تانك، مسلسل، ديگر اثر ندارد؛ پشيمان كه نيستيد؟ (حضار: خير) از اين حماسه افتخارآميز كه در فرهنگ مبارزات بشرى به وجود آورديد و آفريديد احساس سرفرازى داريد. چيزى كه مايه سرافرازى است بايد دوام داشته باشد يا بايد زود از بين برود؟ و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين‏ (36) نترسيد! سست نشويد! غم و غصه ندارد. از چه چيز؟ غم چه چيز را مى‏خوريد؟ اگر غم جان است قرار نبوده ما غم جان را بخوريم. غم جان است يا غم نان يا غم زن و فرزند يا غم كسب و كار كدام يكى؟ (حضار: هيچ كدام) پس چى؟ (حضار: غم انقلاب) اگر غم انقلاب است به شما بگويم: انقلاب با چهره‏ها و دلهاى افسرده، تضمين شدنى نيست؛ انقلاب با دلهاى پرشور و چهره‏هاى شاداب تضمين مى‏شود (تكبير حضار) يك چيزى را كه از شما مى‏خواهم، خودم به آن عمل مى‏كنم، چون عمل مى‏كنم ديگر اينجا واعظ غير متعظ نيستم، هيچكس من را در اين دوره نشيب و فراز انقلاب، در سخت‏ترين مواقع نتوانسته است با قيافه افسرده ببيند. چرا افسرده باشيم؟ ما كه به دنبال "احدى الحسنيين‏ (37)" يا شهادت يا پيروز هستيم ديگر چرا افسردگى؟ افسرده نباشيم، چهره‏ها شاداب باشد، نشاط داشته باشيد آنوقت شعار شما همين است كه امريكا و مزدوران او هيچ غلطى نمى‏توانند بكنند. (تكبير حضار) ما در زير بار سختى‏ها و مشكلات و دشوارى‏ها قد خم نمى‏كنيم. ما راست قامتان جاودانه تاريخ خواهيم ماند. تنها موقعى سرپا نيستيم كه كشته شويم يا زخم بخوريم و بر خاك بيفتيم والا هيچ قدرتى پشت ما را نمى‏تواند خم بكند (تكبير حضار)

اين را براى دوستان مكرر نقل كرده‏ام شايد هم نوارهاى آن پخش شده باشد، نمى‏دانم شايد هم هنوز پخش نشده است. چند روز قبل، سفير انگليس آمده بود. خوب بفرمائيد: تا كى مى‏خواهيد اين گروگان‏ها را نگه داريد؟ گفتم: تكليف اينها را روشن كرديم، چند بار مى‏پرسيد؟ گفتيم: تعيين تكليف اينها با نمايندگان امت و مردم در مجلس شوراست. از اين بهتر هم مى‏شود؟ چرا؟ مگر اينجا به اينها بد مى‏گذرد؟ شما كه جوان ما را در زندان‏هاى آمريكاى متمدنتان كشتيد. اينها كه اينجا در هتل سفارت زندگى مى‏كنند، ديگر چه مرگتان است؟ گفتم كه در اين مدت سعى مى‏شد كه با اينها رفتارى متناسب با اخلاق اسلامى داشته باشند. اما اين هم واقعا مصيبتى است كه بهترين بچه‏هاى اين امت، پنج - شش ماه ناچار شدند كه نگهبان چهل - پنجاه تا آمريكايى باشند. اين هم براى خودش يك مصيبتى است و به اين بچه‏ها هم گفتم، سيصد - چهارصد تن گاهى آنجا هستند. گفتم: باور كنيد حيفم مى‏آيد دو تن از شما يك ساعت از وقتتان را آنجا بگذرانيد؛ آنقدر بيرون به شما نياز هست كه جايتان خالى است. اين را مكرر به آنها گفتم.

حالا به هر حال جنايت شاه و خيانت امريكا و جنايت امريكا سبب شد كه دانشجويان بپاخاسته بر افروخته ما بروند سفارت را بگيرند. يك مشت آمريكايى را در آنجا بگيرند، حماسه‏اى تازه بيافرينند اما به قيمت اينكه ماه‏ها گرفتار نگهدارى اين لوس‏هاى بى‏جهت شدند. بى خود نق مى‏زنند كه چرا روزنامه‏هاى روز آمريكا را براى ما نمى‏آوريد. سفير انگليس گفت ولى كارتر و دولت آمريكا نمى‏توانند تا دو ماه ديگر صبر كنند، ولى ملت ما گفتند ما تصميم خودمان را مى‏گيريم آنها هم تصميم خودشان را مى‏گيرند. گفت: خيلى غيرواقع بينانه با مسائل سياسى برخورد مى‏كنيد. گفتم: همين طور است، ما قرار است با مسائل، آرمان‏طلبانه برخورد كنيم. انقلاب ما انقلاب آرمانهاست نه انقلاب تسليم به واقعيت‏ها. ما انقلاب كرديم كه واقعيت‏ها را عوض كنيم نه اينكه واقعيت‏ها را هر چه هست بپذيريم. صحبت از تشديد محاصره اقتصادى كرد. گفتم: ما از همان اول قرارمان بر اين بود كه انقلاب پيش برود ولو همان نان و پنير و خودمان را كه در همين مملكت به دست مى‏آيد بخوريم. خدا هم در اين دو ساله بركت داده است. مژده باد بر شما! تا الان محصول گندم ايران نسبت به سال گذشته بسيار عالى است (تكبير حضار) ان شاء الله به سيلوها و نانوايى‏ها برود و همه مردم ايران نان خالى نوش جان كنند و با امريكا بجنگند. (تكبير حضار) در آخر اوقاتش تلخ شد و گفت كه آمريكا دخالت نظامى خواهد كرد. همين كار را كه كرد، و اين ديگر اتمام حجت‏شان به وسيله سفير انگليس، چون سفير ندارند، انجام گرفته بود. گفت: دخالت نظامى خواهم كرد.

گفتم: ما از خيلى وقت پيش براى دخالت نظامى آماده‏ايم؛ خلاف انتظار ما نيست، ولى هر سرباز امريكايى كه به داخل مرزهاى ايران بيايد در جمعيت مردم يك جا بيشتر برايش در ايران نيست آن هم گور و زير خاك است. (تكبير حضار) البته حالا معلوم شد خدا يك جاى ديگر برايشان پيش بينى كرده بود و آن زغال سوخته شدن. گفت: اين ممكن است به يك جنگ تمام عيار تبديل شود. گفتم: در اين حالت هم جنگ يك ملت فداكار باايمان كه با كمترين سلاح حاضر است با دشمن مجهز به آخرين سلاح بجنگد، خواهد بود. نخواستم به او بگويم مگر آمريكا تجربه ويتنام را زود فراموش كرد؟ ايران، اگر ايران اسلام است برتر از ويتنام است. (تكبير حضار) روحانيت عزيز، برادران روحانى، علماى اسلام، اين جامعه از من و شما همين انتظار را دارد كه در جريان انقلاب پرشكوه پابه‏پاى مردم، چه مى‏گويم، جلوتر از مردم به ميدان حوادث برويم، به استقبال خطرها برويم. مردم بايد فداكارى و شجاعت و نترس بودن را در ما مجسم ببينند؛ ايمان و آگاهى، عمل اسلامى و آگاهى سياسى و اجتماعى متناسب با اين زمان را در ما زنده ببينند و آن طور كه درخور يك عالم و فقيه مسلمان باايمان است ببينند و مطمئن باشيد تا آن روزى كه ما در ميان مردم و با مردم چنين رابطه‏اى را مجسم نشان دهيم، قلب اين مردم، عاطفه اين مردم، وجدان اين مردم، نگهبان پيوند سازنده و خلاق و پيروزى آفرين امت و امامت و ملت و روحانيت مسئول و آگاه و مبارز خواهد بود و مطمئن باشيد كه پيوند دانشجو و روحانى و روحانى و دانشجو، كارگر و كشاورز و كارمند و زن و مرد و پيشه‏ور و روحانى و جوان و پير، تنها مى‏تواند بر يك چنين محورى، زنده بماند. (تكبير حضار)

اگر اين كار را بكنيم، ملت اين حضور و فداكارى را به صورت روزافزون از من و شما ببينند، مطمئن باشيد كه ديگر جاى نفوذ براى وسواس‏هاى خناس كه يوسوسون فى صدور الناس‏ (38) چندان باز و فراخ نخواهد بود. هيچ زبانى و هيچ بيانى و هيچ استدلالى رساتر و گوياتر و نافذتر و قاطع‏تر از هم‏رزمى و حتى پيشاهنگى و پيشگامى روحانيت آگاه و مبارز، در تداوم انقلاب اسلامى امت‏مان و نبرد پرشكوه و درخشان از خون و شهادت جامعه‏مان، عليه امريكاى جهانخوار نخواهد بود. به اميد آن روز! (تكبير حضار) به اميد آن روز كه بار ديگر در برابر دشمنان مسلح در خيابان‏ها از پشت همين تريبون‏ها و از داخل همين شبستان‏هاى مساجد، با روحانى سرشار از ايمان و اميد و عشق به شهادت در راه خدا، دست در دست يكديگر از در مسجدها بيرون برويم، و اين بار ديگر، تفنگ و مسلسل‏هاى سبك داريم كه بدست بگيريم. اين بار با ژسه‏ها تفنگ‏ها، برنوها، همه اينهايى كه در اختيار داريم، برويم به جنگ فانتوم‏ها و هليكوپترهاى دشمن غدار و خونخوار. مثل اينكه باز هم بايد شعار داد. ديگر شاه مرده است، ديگر شما احتياجى به مرگ بر شاه نداريد. ولى بايد شعارتان را همان جاى اصلى‏اش قرار بدهيد. بايد باز هم عادت بكنيد از هر اجتماعى مى‏خواهيد بيرون برويد تا آنجا كه با هم هستيد شعار مرگ بر آمريكا را دنبال كنيد (تكبير حضار) خوب، عرض من تمام شد.

سؤال: (عين سؤال را مى‏خوانم) اولا، سؤالم اين است كه چرا هليكوپترهاى آمريكايى، با توجه به آنكه، از طرف آمريكا گفته شد، اسناد طبقه بندى شده بسيار مهم در آن بوده، بمباران شد؟ آيا اين دستور رئيس جمهورى بوده؟ آيا شوراى انقلاب هم در اين تصميم دخالت داشت و يا فرماندهان ارتش اين تصميم را گرفته‏اند؟ آيا هنوز هم اين سران ارتش امتحان خودشان را نداده‏اند كه دارند با آمريكا همكارى مى‏كنند؟ آيا بهتر نيست هرچه زودتر تحقيق شود و جلوى خائنان داخلى گرفته شود؟ ثانيا، براى چندمين بار اعلام مى‏كنيم تا آخرين قطره خون خود را در مبارزه با آمريكا و بارور ساختن انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى (صلوات حضار) با روحيه‏اى بسيار شاد ايستادگى خواهيم كرد. البته اين موضوع نبايد باعث شود كه خائنان داخلى همچنان اجازه داشته باشند با آمريكا همكارى كنند.

تا آنجا كه تحقيقات ما به صورت گسترده، پيرامون هر دو سه مطلب، با شركت فعال دو تن از برادران عضو شوراى انقلاب خيلى زود آغاز شد و دنبال شده و امروز عصر از آخرين جمع‏بندى پرسيدم، گفتند: به طور جدى مشغول هستند كه با سرعت جمع‏بندى كنند، همه اسناد، همه قرائن و مدارك، شهودى كه مى‏توانسته گزارش‏هاى آنها روشنگر باشد، حتى راننده آن اتوبوس يا آن مينى بوس را گفتند آمده به تهران و گزارشش را اينجا حضورا به اين گروه دوستان داده و اينها با جديت و هوشيارى، دنبال مى‏شود تا مسائل يكى‏يكى روشن بشود ولى بنا به آخرين اطلاعاتى كه به من داده شده هنوز دليل قاطعى بر خيانت فردى از امراى ارتش در اين زمينه به دست نيامده است؛ هر وقت هم به دست بيايد با قاطعيت عمل مى‏شود و با صراحت هم با مردم در ميان گذاشته مى‏شود. من اميدوار هستم كه به زودى، شايد تا فردا، كار اين گروه و بررسى‏هاى آنها به نتيجه نهايى برسد و يا لااقل بخشى از نتيجه، آن چنان روشن باشد كه بتوانيم در اولين گزارش رسمى به اطلاع مردم برسانيم. ولى آنچه روى داد اين است كه در موقعى كه رئيس جمهور، آقاى بنى صدر، خبر شدند از اينكه اين هليكوپترها در خاك ايران است، همان طور كه خود ايشان هم گزارش دادند، وقتى بوده كه آقاى بنى صدر در هواپيما از خوزستان به تهران بر مى‏گشتند يعنى تقريبا چيزى بعد از ساعت يك مى‏شود شايد، شايد هم بيشتر و بعد ايشان توانستند با همان هواپيما بروند بازديد هوايى كنند و در آن موقع هليكوپترها سالم روى زمين بوده است.

حدود ساعت 4 تا 30/4 از ارتش با ايشان تماس مى‏گيرند. البته ايشان احتمال هم مى‏دادند كه اين تماس در تماس دومى كه حدود 5 و 30/5 بوده اين مطلب، گفته شده باشد، قرار شد اين را هم چك كنند و اطلاع دهند كه امكان فرود آمدن نيرو به دليل بدى وضع هوا نيست، مقدارى نيرو از طريق زمين دارد مى‏آيد ممكن است با وضع هوا و وضع راه تا شب بشود، نرسند. بنابراين، اين خطر هست كه اينها بتوانند از تاريكى استفاده كنند خلبان‏ها پنهان شده باشند و بيايند اين هليكوپترها را ببرند در آن موقع بوده كه ايشان موافقت كردند به اينكه به هليكوپترها تيراندازى بشود به اين اميد كه با تيراندازى، آنها فقط از كار بيفتد نه اينكه از بين بروند. ولى همان طور كه مى‏دانيد در اين تيراندازى عملا سه تا از هليكوپترها به كلى از بين رفته، يكى آسيب ديده و يكى هم سالم مانده است. اين موضوع دارد دنبال مى‏شود كه آيا در اين كار تعمدى بوده يا نه؟ همينطور كه ظاهرا به نظر مى‏رسد، هست و اين در گزارش به اطلاع ملت شريف خواهد رسيد. در اينكه بايد جلوى خائنين داخلى در هر فرقه و گروه، گرفته شود كمترين ترديدى نيست؛ مهم اين است كه خائن را هر چه زودتر و هر چه سريع‏تر بشناسيم. مهم اين است كه صرفا به دنبال شايعات و آقاى (فلان) گويند، افرادى را خائن نشناسيم كه اين خيلى خطرناك است. اگر صرفا بر اساس سوءظن‏ها و بدگمانى‏ها يا يك قرائنى ضعيف خواستيم عمل بكنيم خطر اين، از خطر خيانت بيشتر است. به همين جهت است كه ما مى‏كوشيم دستگاه‏هاى رسيدگى قابل اعتماد را زياد كنيم؛ چون فقط به كمك اين دستگاه‏هاست كه مى‏شود خائن را باز شناخت و شناسايى كرد.

يك سؤال اين است كه آيا براى مسئله بيكارى در فكر هستيد يا خير و اگر نه، دولت چه وقت تصميم مى‏گيرد؟ باعرض تشكر، ديپلمه‏هاى بى‏كار.

آرى، برادران عزيز و خواهران عزيز، اين از آن مسائل حساس انقلاب است ما كاملا به آن توجه داريم. تلاش هم مى‏كنيم. اين كه عرض كردم يك تلاش تازه‏اى را مجددا داريم با فشار دنبال مى‏كنيم. كه در يك جلسه‏اى كه ديروز داشتيم و نزديك به 4 ساعت و نيم متواليا، غير از نماز كه وسطش خوانديم، درباره‏اش كار كرديم همين است كه بايد امكانات زندگى و امكانات كار در اين جامعه طورى تقسيم شود كه همه مردم ما احساس عدالت اقتصادى و اجتماعى كنند والا با شعار، مسائل حل نمى‏شود. بنده هم اينجا خدمتتان اين را مى‏گويم، تكرار هم مى‏كنم كه: من به اين مسئله اهميت فوق العاده مى‏دهم. چندين ماه است مكرر اين را مطرح كرده‏ام بحثهايش آن هم گاهى شروع شده ولى به علت گرفتارى‏ها يا احيانا كم‏توجهى‏هاى بعضى‏ها خوب جلو نرفته ولى اين بار كه شروع كرديم صريحا اين را گفته‏ام كه: تا اين مسئله حل نشود ساير مسائل انقلاب ما حل شدنى نيست. باز هم تكرار مى‏كنم تا مسئله تقسيم عادلانه و برادرانه امكانات زندگى در اين كشور بر همه مردم، و امكانات كار بر همه مردم حل نشود ساير مسائل انقلاب ما حل شدنى نيست.

پيغمبر اكرم صلواه الله و سلامه عليه، وقتى از مكه به مدينه آمد و سيل مهاجران روانه مدينه شدند چه چيز مقرر كرد؟ مگر مقرر نكرد كه عقد اخوت بسته شود يك مهاجر و يك انصار با هم برادر باشند و بعد آنچه دارند برادرانه با هم مصرف كنند؛ ما الان درست در يك چنين زمانى هستيم؛ بايد ميزان مصرف كل جامعه متناسب با توليد واقعى كل جامعه باشد. اما اين يك مصراع، يك فرد از اين بيت است، فرد دوم و مصراع دوم اين است كه بايد اين توليد كل بر همه جامعه تقسيم شود. الان يك ميليون، دو ميليون، سه ميليون جامعه، نيمى از توليد را مصرف مى‏كنند و 33 ميليون 34 ميليون ديگر را نيم ديگر، اين قابل دوام نيست، اين عادلانه نيست، اين اسلامى نيست، اين عملى نيست و اگر اين كار را كرديم آن وقت مسئله بيكاران هم حل مى‏شود؛ برادر من! خواهر من! حال كه كارى متناسب با تحصيلات تو، با رغبت تو نتوانستيم درست كنيم مى‏توانى يك كار حداقل سودمند بكنى و بروى در يك گوشه كشور انجام بدهى، حداقل مخارج زندگى را هم براى خودت و بستگانى كه نمى‏توانند كار بكنند بدست بياورى؛ آن وقت مى‏توانيم با هم ديگر، مسئله بالا بردن سطح اشتغال را با برنامه‏ريزى حل كنيم. چون اين مسئله همين ديشب مطرح بود كه آيا مى‏خواهيد به مردم بگوييد كه ما با برنامه‏ريزى اشتغال صرفا مى‏خواهيم مسئله را حل كنيم؟ اين را بنده قبول ندارم؛ يكسال هم هست تجربه كرديد، تجربه‏تان هم موفق نبود.

بايد امكانات و مقدرات را اول عادلانه تقسيم كنيم. اگر مردم ما همه به عنوان حداقل زندگى، هر چه داريم با هم بخوريم، به اين صورت در بيايند، آن وقت بعد مى‏شود گفت حالا مى‏خواهيم برنامه‏ريزى كنيم تا سطح اشتغال را بالا ببريم، آن وقت نمى‏گذاريم كسى بيكار باشد. هر كس بيكار است، بگوييم برادر، حداقل بيل را در دست بگير اين جاده روستايى را با بيل درست كنيم؛ چه لزومى دارد حتما با ماشين‏آلات درست كنيم. در آن حالت مى‏شود اين كار را كرد، بعد هم با همديگر ماشين مى‏سازيم، بيل را كنار مى‏اندازيم، اما ماشينى كه خودمان مى‏سازيم؛ اين اصول برنامه است و اين اصول اقتصادى است كه ما دنبال خواهيم كرد ان شاءالله. به يارى خدا من يادداشت‏هاى تحقيقى تنظيم شده‏ام را هم در اصول اقتصادى كه دو هفته‏اى است به صورت يك درس براى دوستان دانشجوى‏مان شروع كرده‏ام و هم درباره اين اصول اجرايى و تئوريك آن، اميدوارم اگر عمرى بود بتوانم تنظيم كنم و در اختيار عموم قرار بدهم. ولى با صراحت مى‏گويم: جامعه ما جامعه اخلاق، عدالت اجتماعى و عدالت اقتصادى با همه اينهاست والا اخلاق بدون عدالت اقتصادى آهنگ اسلام نيست.

اين سؤال هم كه سؤال روز است جواب مى‏دهم: نظر خود را در مورد انقلاب فرهنگى بفرماييد. وظيفه ما در قبال آن چيست؟

انقلاب اسلامى، بدون انقلاب فرهنگى شوخى است. انقلاب اگر اسلامى است، مكتبى است و اگر مكتبى است فرهنگى است؛ نظر روشن من اين است. احساس تعهد و مسئوليت و شور و حركت و دست به عمل بردن اعضاى انجمن‏هاى اسلامى دانشجويان و سازمان دانشجويان مسلمان را كه عموما در خط امام حركت مى‏كنند با تمام وجود تقدير مى‏كنم و تبريك مى‏گويم (تكبير حضار) تصميم شوراى انقلاب كه دانشگاه‏ها تا 14 خرداد باز بماند، صرفا بر اساس يك جمع‏بندى عمومى در مديريت كشور صورت گرفت، نه در جهت ذره‏اى مخالف با تصميم اين برادران و خواهران باايمان مبارز؛ و لذا ما اين تصميم را با دليل با آنها در ميان گذاشتيم و باز هم در ميان مى‏گذاريم و بدانند كه اين تصميم به عنوان تصميمى در مقابل آنها اتخاذ نشده است. بنابراين شوراى انقلاب، همچنان به تلاش سريع در راه انقلاب فرهنگى كامل نه فقط در دانشگاه، بلكه در دبيرستان، دبستان و كودكستان، راديو و تلويزيون، روزنامه‏ها، مطبوعات، كتابها، هنر، فيلم، سينما و تئاتر، ورزشگاه‏ها، تفريحات و در همه اين زمينه‏هاى فرهنگى با تمام وجود معتقد است و اميدوار است كه با شركت خلاق و فعال و مخلصانه و پرابتكار اين جوان‏هاى عزيز، اين انقلاب با سرعت طرح‏ريزى و اجرا بشود و از همين حالا نيروها دست به كار شوند و روز 15 خرداد، كه سالگرد روز نقطه عطف در انقلاب اجتماعى ايران به سوى انقلاب اصيل اسلامى است، سالگردش را در سال 1359 اين هفدهمين روز يادبود اين انقلاب شكوهمند پانزده خرداد، روز آغاز شتاب انقلاب فرهنگى جامعه ما در خط مستقيم اسلام يعنى خط امام باشد ان شاءالله. (تكبير حضار)

اين را هم بگويم اين هم مهم است درباره كردستان و غرب كشور؛ همين امروز خبرنگارها در اين مصاحبه هفتگى چهارشنبه گفتند: آتش‏بس. اين آتش‏بس چيه؟ گفتم: ما آتش‏بس نداريم اين لغت چيه كه شما به كار مى‏بريد؟ (تكبير حضار) گفتم: ما يك چيز داريم و آن اين است مجاهدان جان بر كف انقلاب اسلامى، آماده براى جانبازى، رفته‏اند تا كانون‏هاى توطئه را در غرب ايران، در كردستان عزيز، كانون‏هايى كه عليه ملت كرد، عليه برادران و خواهران كرد و عليه كل انقلاب، توطئه مى‏كنند، خونريزى مى‏كنند، جنگ افروزى مى‏كنند اينها را بگيرند و تسخير كنند و توطئه‏گران را هم بگيرند و دستگير كنند. اين مأموريت اينها است. حالا عرض مى‏كنم اين مجاهدان كه آنجا هستند اينها هر وقت ديدند مى‏توانند بدون شليك حتى يك گلوله اين كانون‏هاى توطئه را بگيرند و توطئه‏گران را دستگير كنند و توطئه را از بين ببرند، البته عمل خواهند كرد. ولى آتش‏بس نيست. اين معنايش اين است كه مجاهد اسلام، آدم‏كش نيست. بله، مجاهد اسلام آدمكش نيست. اين روشن است. مطلبى را كه بنده در روزنامه كيهان گفته بودم، همين است. نمى‏دانم متنش را خوانديد يا نخوانديد؟ متنش را اگر اينجا باشد مى‏خواهم بخوانم. روزنامه اينجا نيست؟ كيهان ديروز نداريم اينجا؟ صفحه اولش را؟ به هر حال خواهش مى‏كنم آن تيتر را، چه بگويم؟ بگويم اشتباه كردند؟ يا بگويم عمدا اشتباه كردند؟ عرض مى‏شود كه اين تيتر را نا به جا زدند به هر حال آن چه بنده در متن گفتم آن را بايد مى‏زدند. خواهش مى‏كنم همگى برويد متن چند سطرى كه مربوط به كردستان است بار ديگر بخوانيد. پس اين را من در اولين فرصت در يك توضيح راديويى بيان خواهم كرد. خدانگهدار. (تكبير حضار)

روحانيت در اسلام و در ميان مسلمانان‏ (39)

بررسى تاريخ نشان مى‏دهد كه در ميان پيروان اديان بزرگ و كوچك، آسمانى و غير آسمانى، غالبا طبقه خاصى به نام روحانى بوده موقعيت و وظائف مخصوص داشته و همواره از مزاياى مالى و غير مالى اجتماعى برخوردار بوده است. روحانيون در اين گونه جوامع كم و بيش طبقه‏اى ممتاز در ميان طبقات ديگر و عنصر مؤثرى در سازمان طبقاتى جامعه بوده‏اند. دريافت اين معنى براى كسانى كه با تاريخ، بخصوص تاريخ اديان و تحقيقات جامعه‏شناسان، سر و كار دارند بسى آسان و در شمار واضحات است. حتى مشاهده كننده دقيق و آشنا مى‏تواند با بررسى اوضاع و احوال بسيارى از جوامع معاصر، اين مطلب را دريابد و نمونه‏هاى زنده و گوناگون آن را بخوبى بشناسد. ولى براى آنكه خوانندگان به جاى ديگر حواله نشوند ذيل از جلد اول ترجمه تاريخ تمدن ويل دورانت نقل مى‏شود:

در ميان يهود

... دستگاه روحانيت دستگاه بسته‏اى بود و جز فرزندان لاوى كسى نمى‏توانست در اين طبقه وارد شود. اين طبقه حق ميراث بردن نداشتند ولى از پرداخت ماليات و باج سرشمارى و انواع ديگر عوارض معاف بودند (40).

در ميان برهمائيان‏

... "قانون نامه مانو" به پادشاه اخطار مى‏كند كه هرگز از برهمن ماليات نگيرد ولو همه منابع درآمد او از ميان رفته باشد (41). زيرا اگر برهمن به خشم آيد مى‏تواند در دم شاه و سپاهيان او را با لعن و نفرين و خواندن متون رمزى از ميان بر دارد (42).

... قدرت برهمن متكى بر پايه انحصار دانش بود، برهمنان متولى و مفسران سنت، مربيان اطفال، مؤلفان يا گرد آورندگان ادبيات و كارشناسان آيات و وداهاى مهم و خطاناپذير بودند. اگر يك نفر از طبقه سودره به تلاوت كتابهاى مقدس گوش مى‏داد بر طبق قوانين برهمن در گوش‏هاى او بايد سرب گداخته ريخته شود؛ و اگر نه نوشته‏هاى مقدس را تلاوت مى‏كرد زبانش بايستى نصف شود و اگر مطالبى از آن را از بر مى‏كرد بايد پيكرش به دو پاره شود (43).

... اگر برهمن مرتكب جنايت مى‏شد. ممكن بود پادشاه او را تبعيد كند ولى بايد اجازه مى‏داد كه اموال خود را همراه ببرد (44).

مكرر خواندن وداها به تنهايى برهمن را از سعادت ابدى برخوردار مى‏كرد، ولو اينكه هيچ يك از آداب مذهبى را مورد عمل قرار نمى‏داد. اگر ريگ و دار را از بر مى‏كرد مى‏توانست تمام دنيا را ويران كند بدون اينكه كمترين گناهى مرتكب شده باشد. برهمن نبايد خارج از فرقه خود با كسى ازدواج كند. شايد اين انحصارات و امتيازات در روحانيت ايران و روم و جامعه‏هاى بزرگ و كوچك ديگر در شرق و غرب به خصوص روحانيت مسيحى در قرون وسطى وجود داشته است. چه بسا كه اين امتيازات و حقوق در حدود انحصارى به اصل اديان و مقرارت اصلى دين ارتباطى نداشته و فقط خواسته‏هاى روحانيان جاه‏طلب و دنياپرست آنها را به وجود آورده است. بعد كم‏كم صورت عادت و سنت به خود گرفته و بعد در شمار مقررات و آئين‏هاى دين در آمده است. اكنون از ما مى‏پرسند نظر اسلام در اين باره چيست؟ آيا اسلام هم خواسته است چنين طبقه‏اى در ميان مسلمانان بوجود آيد تا همواره نگهبانان خاص دين و علوم دينى بوده و آشنائى به قرآن و حديث، مخصوص آنان بوده و ديگران از آن محروم باشند؟ هم نگهبانى دين و نواميس دينى وظيفه اختصاصى آنها است و بقيه در اين قسمت، وظيفه و تكليفى ندارند و هم ازاء اين مسئوليت و اين گونه اختصاص‏ها و انحصارهاى علمى و عملى در قوانين اسلام براى آنها مزاياى مالى و غير مالى خاص مقرر شده است؟