روحانيت و انقلاب اسلامى
ايران (31)
بسم الله الرحمن الرحيم؛ الحمدلله، قاصم الجبارين، مبير
الظالمين مدرك الحاربين صريخ المستصرخين موضع حاجات الطالبين و معتمد المومنين و
الصلاه و السلام على الرسول الامين و حبل الله المتين سيدنا و مولانا ابوالقاسم
محمد و على ابن عمه و وصيه من بعده مولانا على اميرالمؤمنين و على الائمه الهداه من
اهل بيته و الخيره من آله و صحبه و السلام علينا و على عبادالله صالحين.
عظم الله و اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين و اولاده و اصحابه
عليهم السلام.
با نثار بهترين سلام و درود بر همه شهيدان راه خدا، بر سالار شهيدان، سيدالشهدا،
بر ياران جانباز و فداكارش و بر همه شهيدان عزيز و گرانقدر انقلاب اسلامىمان و بر
شهيدان پاكباز ميدانهاى نبرد، كه هر گوشهاش كربلائى است و حسينيان و زينبيان در
هر گوشهاش حماسه نوى كربلا را تكرار مىكنند. و سلام بر همه مصدومان اين انقلاب
خونين و اين نبردهاى سرنوشت ساز و بر شما عزيزانى كه اينجا هستيد و نمونهاى از اين
گلهاى شكفته شده انقلاب، كه انشاالله همواره در حال شكفتن بمانيد و در اين حالتان
الهام بخش براى همه ما باشيد. همانطورى كه در سخنرانى روز تاسوعا در دانشگاه تهران
وعده داده بودم، زمينه بحث و عرض امروزم مربوط به روحانيت و انقلاب اسلامى ايران
است. البته از ديروز تا كنون در رابطه با مسائلى كه جديدا مطرح شده، مرتب مراجعه
مىشود، يادداشت داده مىشود كه شما بايد به اين مسائل پاسخ بدهيد و براى ملت توضيح
بدهيد.
من فقط يك توضيح دارم و آن اين است كه ما معتقدان سرسخت ولايت فقيه و امامت و
امامت قاطع رهبر عاليقدر امام هستيم. ايشان فرمودند: در اين زمينهها مطلقا سخنى
نگوئيد و من تا ايشان اجازه ندهند يك كلمه هم سخن نخواهم گفت: (تكبير حضار) اى امت
فداكار! و اى امام الهام بخش و الگو! و اى خلبانان هوانيرو!، كه در ايلام به من
گفتيد: ما اينجا جانبازى مىكنيم اما انتظار داريم كه در ميان مسئولان وحدت و
يكپارچگى باشد، اى پاسدار كميته انقلاب! كه ديشب برنامه تلويزيونى تو را از حومه
آبادان، اين صحنه قهرمانىها پخش كردند و صدايت را شنيدم كه آنجا با آهنگ قرآن و با
دل پر احساست گفتى ما اينجا جانبازى مىكنيم، بگوئيد مسئولان با هم يكى باشند، به
خدا سوگند! كه در برابر شما از نقل هر گونه جملهاى كه بوى اختلاف دهد، احساس شرم
مىكنم و به همين جهت تا آنجا كه ضرورت ايجاب نكند و امام و امت نخواهد، شعار من و
ياران همفكرمان فقط يك شعار است: سكوت، سكوت، سكوت الهام بخش وحدت؛ ان شاء الله
(حضار: درود بر بهشتى) و گمان مبر اى عزيزم! و شما اى عزيزان نور چشم همه ما! گمان
مبريد كه ما ذرهاى فرصت را براى ايجاد هماهنگىها و همكارىها از دست مىدهيم.
در سخنرانى روز تاسوعا، زمينه سازنده اين وحدت و يكپارچگى را بر پايه اصول قانون
اساسى بيان كردم؛ و اما در زمينه مسائل مربوط به قوه قضائيه، كه حتما توضيحاتى براى
مردم لازم است، مقدارى از آن را كه مربوط به همين دو روز اخير است، براى ملت
قهرمانمان توضيح مىدهم. اين فقط توضيح مسئلهاى است كه مطرح شده و مباحث ديگر را
به تفصيل در يك بيانيه كه به زودى منتشر خواهد شد، به اطلاع همه خواهيم رساند.
درباره حمله به روزنامه ميزان، سخنى گفته شده بود. اين حمله بر طبق اطلاع مستندى كه
داده شده، مربوط به صبح تاسوعا بوده است. بلافاصله برادر عزيزم جناب آقاى موسوى
اردبيلى، دادستان كل كشور، در جريان قرار مىگيرند و جناب آقاى دكتر يدالله سحابى
به ايشان تلفن مىكنند و اطلاع مىدهند و آقاى موسوى كه دادستان كل هستند و مسئوليت
نهايى اين مسائل را بر عهده دارند، فورا اقدام كردند و به جناب آقاى باقرى، رئيس
كميته مركزى، يعنى معاون جناب آقاى مهدوى و اخوى ايشان و همچنين جناب آقاى ميرسليم،
سرپرست شهربانى، اطلاع فورى دادهاند و فورا اقدام شده و يك نفر از آن كسانى كه در
جريان حمله بوده است، بازداشت شده و از او سؤالاتى شده است. و دنباله آن هم انجام
خواهد گرفت. مسئله مربوط است به پريروز صبح، صبح تاسوعا، و اقدام هم بلافاصله همان
صبح، انجام گرفته و گمان مىكنم قوه قضائيه با قاطعيت و سرعت در اين زمينه اقدام
كرده است. اين توضيحى بود كه پيرامون اين مسئله تازه روى داده، دادم تا نمونهاى از
خروار باشد.
ان شاء الله قوه قضائيه براى روشن كردن ذهن ملتمان و آرام كردن وجدان انقلابى اين
امت قهرمان، توضيحات مفصل را پيرامون همه مسائل ديگر خواهد داد. و اما اصل بحث،
مسئله روحانيت و انقلاب اسلامى است. روحانى كيست؟ روحانى يك عالم دينى است كه در
راه تزكيه و تعليم و تلاوت و خواندن آيات خدا بر مردم مىكوشد و كار پيغمبران را
ادامه مىدهد. هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم
آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه... (32)
روحانى مسئوليت تلاوت آيات خدا بر مردم، تزكيه و آموزش دادن اسلام به مردم و نشان
دادن راه زندگى سالم و سعادت آفرين به مردم را بر پايه تعاليم خدا بر عهده گرفته
است. اين روحانى است. ايفاى اين مسئوليت خطير و سازنده انسانى بوسيله روحانى ايجاب
مىكند كه روحانى خودش اهل علم باشد. خودش درباره قرآن و اسلام درس بخواند و
مطالعاتى داشته باشد. كتاب و سنت را بفهمد و چون مىخواهد ديگران را تزكيه كند اول
بايد خودش را تزكيه كند. در راه تقوا باشد. خود را بسازد.
عادل، باتقوا، خداترس و داراى مكارم اخلاق باشد و چون مىخواهد ديگران را بسازد و
به آنها ياد بدهد بايد يك آدمى باشد داراى جوهر سازندگى و ياد دهندگى. سازندگى و
ياد دهندگى خودش يك كار دشوار است و چون ساختن مردم و ياد دادن به مردم علاوه بر
آگاهى بر اسلام، قرآن، سنت، سيره پيغمبر و عترت سلام الله عليهم اجمعين، نياز دارد
به اينكه آدم خود، مردم و زمان خودش را درك كند. ما تا زمان خودمان را نشناسيم، تا
محيط خودمان را نشناسيم، تا مردم خودمان را نشناسيم، نمىتوانيم مردم را به راه
اسلام دعوت كنيم و آموزش بدهيم و بسازيم. پس بايد محيط و زمانه را هم درك كند.
روحانى كسى است كه با اين اندوختهها و با اين سرمايهها مىآيد ميان مردم و در
متن مردم زندگى مىكند و كار مىكند. اگر امام جماعت است، صبح و ظهر و شب يا ظهر يا
شب در مسجد با مردم است، با مردم عبادت مىكند، براى مردم صبحت مىكند، مردم از او
سوالات مىكنند؛ دائما در تماس مستقيم با مردم است. اگر منبرى، واعظ و سخنران است،
ميان همين مردم و تودهها سخنرانى مىكند. سخنرانىاش به يك قشر معين، مربوط نيست
به همه مربوط است. سخنرانى هم نيست كه بياد حرفش را بزند و برود، يا همان وقت با
مردم است يا شب مردم مىآيند در خانهاش و با او معاشرت دارند.
روحانى و مردم، مثل ماهى مىماند و آب. روحانى، با مردم و در مردم زنده است. بدون
مردم و دور از مردم نمىتواند رسالتش را ايفا كند. علاوه بر اين، روحانى در جامعه
ما يك نقش ديگر را هم خود به خود بر عهده دارد. آن خدمت بىمنت به مردم است. مردم
ما، بخواهيم يا نخواهيم از روحانى محلهشان انتظار دارند. اگر گرهاى در كارشان
پيدا مىشود، قدم جلو بگذارد و گرهگشايى كند. اگر مشكلى پيدا مىشود، حل كند. يادم
مىآيد در نجف آباد اصفهان، يك عالم مردمى فعال و محبوب مردم به نام مرحوم حاج شيخ
ابراهيم، رحمت الله عليه، زندگى مىكرد. خوب يادم مىآيد آن وقتها ما طلبه جوانى
بوديم و دوست مىداشتيم اين الگوهاى خوب را بشناسيم، از آنها چيز ياد بگيريم.
پرسيديم: وضع آقا حاج شيخ ابراهيم در ميان مردم نجف آباد چطور است؟ گفتند: مردم،
آقاى حاج شيخ ابراهيم را از صميم قلب دوست دارند. چون ايشان هم امام جماعت است، هم
مدرس. هم واعظ و هم خدوم كه به مردم خدمت مىكند. بعد گفتند از باب مثال مىگويم.
ايشان گاهى مثلا ساعت دوى بعد از نيمه شب يك كسى مىآيد در خانهاش را مىزند. آقا!
چيه؟ بله؟ با زنم دعوايم شده، ريش سفيدهاى فاميل نتوانستند دعوا را حل كنند، كار
بالا گرفته، ناچار به شما زحمت بدهيم. لطفا بيائيد بين ما صلح بدهيد. آقاى حاج شيخ
ابراهيم با كمال خوشرويى با كمال خوشحالى مىرود آنجا مىنشيند، مىگويد خوب يك چاى
درست كنيد با هم ديگر بخوريم. مىنشيند تا صبح اختلاف اينها را حل مىكند و نماز
مىخواند و مىرود. بسيارى از روحانيت آماده به خدمت، براى خدمات مردم زندگى
مىكنند، بدون اينكه ساعت معين داشته باشند. هميشه در اختيار مردم هستند. اينها
خصلتهاى اساسى يك روحانى است.
در اين بازار تهران يك بچه بازارى نفت فروش در زمان رضاخان قلدر، آن وقت كه
روحانيت تحت فشار بود، آن وقت كه در پى ريشه كن كردن روحانيت بودند، تصميم مىگيرد
حالا كه روحانيون را اينقدر تحت فشار قرار مىدهند من مىآيم درس مىخوانم و روحانى
مىشوم. اين هم يك شجاعت است؛ ايشان مىآيد درس مىخواند در ضمن نفت فروشى هم
مىكرده، درسش را هم مىخوانده تا كمكم يك طلبه درس خواندهاى مىشود. تصميم
مىگيرد بچههاى ديگر بازار، كارگرهاى بازار را آموزش بدهد. عدهاى از اين بچهها
الان جزو افراد موثر در تداوم انقلاب اسلامى ما هستند و در سال 1341 - 1342 اينها
در اداره و سازمان دهى نيروهاى انقلاب نقش اساسى داشتند. اين آقا روزهاى جمعه
بچههاى كوچك را به صورت دونگى بيرون شهر، پيكنيك مىبرده و خودش هم دونگ مىداده
و آنجا با هم بودند. هم بازى و برنامه داشتند. هم برايشان حديث مىگفت. هم با ايشان
نماز مىخواند. مىگفت: اين بچهها، روزهاى جمعه فاسد مىشوند. من بايد براى روزهاى
جمعه اينها برنامهاى داشته باشم كه اينها فاسد نشوند. اينها، كارهاى روحانيت
است.
در رابطه با اسلام، روحانيت يك وظيفه ديگر پيدا مىكند. آن وظيفه اين است كه چون
اسلام، دينى است كه مشتمل بر سياست است و سياست از ديانت و حتى از عبادت، جدا نيست.
عبادتش، نماز جماعتش، نماز جمعهاش، نماز عيدش، حتى منكر كه جاى خود دارد. در همه
اينها الهام بخش و عمل سياسى وجود دارد. روحانى عالم اسلام در رابطه با سياست هم
مسئول است. زمانى بود كه بيگانگان، آنهايى كه مىخواستند روحانيت از صحنه اداره
جامعه و سياست غايب شود تا بتوانند كارهايشان را بكنند، اينها يك فكر ضد اسلامى را
در جامعه ما رونق داده بودند و آن اين بود كه روحانى ديگر چه كارى با سياست دارد؟
مىگفتند: فلانى خيلى روحانى جليل القدرى است، اصلا كارى به كارهاى مردم ندارد به
بركت اين انقلاب، به بركت خود اسلام، به بركت قرآن، به بركت رهبر انقلاب، به بركت
علماى بزرگ و جليل القدرى كه قبل از آن اعلام كردند كه روحانيت و ديانت با سياست
كار دارد، خيلى هم كار دارد. (تكبير حضار) من اينجا نه به مناسبت حضور برادر عزيزم
آيت الله آقاى حاج سيد محمد باقر خوانسارى كه امام جماعت اينجا هستند، بلكه به
مناسبت علاقه قبلى كه به مرحوم آيت الله العظمى مرحوم آقاى حاج سيد محمد تقى
خوانسارى، رضوان الله عليه، داشتم اين را ياد مىكنم.
مرحوم آيت الله حاج سيد محمد تقى خوانسارى، رضوان الله عليه، در قم يك مرجع و يك
مدرس عاليقدر و مورد اعتماد عموم بودند و نماز جماعت ايشان جزو با شكوهترين
نمازهاى جماعت چه در مدرسه فيضيه چه در بيرون مدرسه فيضيه، بود، ايشان در سالهاى
1330 تا 1332 در همان سالهاى نبرد ملت قهرمان ما با استعمار اروپائى و غربى، رسما
وارد ميدان شدند تا نشان دهند كه مرجعيت و روحانيت و قدس و تقوا، تعهد در برابر
وظايف سياسى ايجاب مىكند نه بىتفاوتى و از كنار مسائل بىتفاوت عبور كردن، و ما
پيشگامان اين چنين داريم. ولى همه ما مىدانيم كه نقش سازنده و گسترده حضور وسيع در
مبارزات اجتماعى، در پى قيام انقلابى متداوم و پىگير و سر سختانه سال 1341 به
رهبرى امام خمينى، صورت گرفت. (صلوات حضار)
ايشان همه تلاشها و زحمتهاى گذشته را توانستند شكرگزارى و قدردانى كنند و با
پيشتازى و پيشگامىشان، به اين طلسم و افسانه باطل جدايى دين از سياست و روحانيت از
سياست پايان دهند و اكثريت قاطع روحانيت در همه جا وارد عرصه سياست و ميدان نبرد و
مبارزه شد. (تكبير حضار) همين الان صدها روحانى جوان در صحنههاى نبرد در بيشتر
جبههها حضور دارند و در كنار برادران ديگرشان مىرزمند. يك برادر پاسدار به من
گفت: در آن روزهائى كه در اين شهرهاى خط آتش و در اين خطوط مقدم جبهه با برادرها
فرصت انس داشتند، گفت: فلانى! چقدر زيبا بود و به قلب من آرامش مىداد وقتى كه
مىديدم در سنگر پهلوى من برادر پاسدارم راجع به نمازش دارد سوال مىكند، كه من در
اين حالت چگونه نماز بخوانم؟ و ديدم هم سنگر او، يك روحانى جوان است كه دارد براى
او مسئله عبادت و نمازش را در اين حال نبرد، بيان مىكند.
حضور تمام عيار روحانيت در صحنه زندگى اجتماعى، براى خود روحانيت، بارها و
مسئوليتهاى جديدى را به همراه آورده است. روحانى حالا بايد صبح تا شب كار كند. آن
موقع هم صبح تا شب بايد در اختيار مردم مىبود. اما گاهى مراجعه كننده داشت و
احيانا گاهى هم فرصت مطالعه و آرامش داشت. ولى حال روحانى بايد صبح تا شب كار بكند،
صبح تا شب آماده باشد. در اين دوران انقلاب و در اين دوران ممتد بين سال 1341 تا
حالا كه 1359 است، مسئوليتها سنگين شده است. در اين 18 سال به تدريج روحانيت وارد
ميدان و معركه شدند. عدهاى پيشتاز بودند و زودتر وارد شدند. عدهاى به دنبال آنها
وارد شدند و در سال 1357 در آن چند ماه آخر، كه بايد ملت ما يكجا و يكپارچه در
مقابل مزدوران رژيم بايستند، همهتان شاهد بوديد كه بيشتر مساجد ما پايگاه رزم و
نبرد بود. مردم، آنجا دورهم جمع مىشدند. روحانى مسجد محل همراه با مردم، دوشادوش
مردم كار داشت، حركت داشت، فعاليت داشت. البته چون مىخواهم واقعيتها را همانطور
كه بوده مطرح كنم، در همان موقع هم گاهى جوانها گله مىكردند كه روحانى محل ما
آنطور كه بايد تحرك ندارد، همكارى ندارد. ولى اينها استثنا است.
در سال 1357 به خصوص از ماه رمضان به بعد حضور روحانيون با مردم در صحنههاى نبرد
روز به روز گستردهتر مىشد تا پيروزى بهمن 57. با پيروزى بهمن 57، روحانيت احساس
مىكرد نظام طاغوتى مزدور، سرنگون شده؛ رژيم منفور از بين رفته؛ اما اين را هم
احساس مىكرد كه خيلى خوب، اكنون پس از پيروزى مسائل زيادى هست كه تا ديروز به عهده
رژيم بود، حالا به عهده كيست؟ مردم هر محل، از روحانى محل انتظاراتى داشتند؛ خيلى
از اين آقايان روحانى، تماس مىگرفتند: آقا همين مردمى كه در طول انقلاب شب تا صبح
كار مىكردند تعطيل كردند، كارشان را رها كردند، راهپيمايى كردند، تداركات فراهم
كردند پلاكارت نوشتند، شعار تهيه كردند؛ نيروها را براى حركت آماده كردند،
مىگفتند: اينها امروز مسائلى دارند اينها به طور طبيعى به ما مراجعه مىكنند، همان
طور كه ديروز به ما مراجعه مىكردند، حل مشكلاتشان را از ما مىخواهند. حل
گرفتاريهايشان را از ما مىخواهند، تكليف چيست؟ اولا با همكارى مردم و اين روحانيون
در مساجد و محلهها، كميتههاى انقلاب تشكيل شد. كميتههاى انقلاب، چه كار مىكرد؟
همه به ياد داريد كه كميتههاى انقلاب چه كار مىكردند. كميتههاى انقلاب، بسيارى
از جاهاى خالى حكومت را در آن دوره، پر كرده بود. امنيت محلهها را چه كسانى تامين
مىكردند؟ همين كميتههاى انقلاب، بسيارى از آقايان مىگفتند: ما شب و نيمه شب اين
ور و آن ور مىرويم ببينيم پاسداران و كميته مشكلى ندارند؟، نيازى ندارند؟ سرجايشان
هستند؟
اگر كسى نيست چه كسى بايد جايشان بيايد؟ نصف شب گشت مىدادند، وظيفهشان را انجام
مىدادند. وقتى قرار است روحانى بيايد توى گود، ديگه به قول معروف بايد لخت شود
بيايد توى گود. براى همه سنگينىها و دشوارىها و مسئوليتها آماده باشد. به اين
ترتيب، روحانيت شانهاش روز به روز زير بار مسئوليتهاى سنگينتر قرار مىگيرد.
دادگاههاى انقلاب تشكيل شد؛ چه كسانى پذيرفتند كه در اين دادگاهها قاضى باشند،
احكام دشوار و سخت را حكم كنند و براى خودشان دشمن بترشاند؟ چون بسيارى از كسانى كه
در اين دادگاههاى انقلاب به اعدام يا زندان محكوم شدند حالا دوستان و بستگان و
نزديكانشان نسبت به آن روحانى كه قاضى آن دادگاه انقلاب بوده، احساس خشم و كينه
مىكنند و بدگويى مىكنند. ولى اينها از ميدان در رفتند يا مسئوليتشان را
پذيرفتند و عمل كردند؟ آيا اگر روحانى مىخواست جنت مكان زندگى كند بهتر نبود كه
بعد از پيروزى انقلاب بگويد: خيلى خوب، افتخار پيروزى انقلاب را كه همه براى ما هم
سهمى قائل هستند و به ما هم از اين افتخارات سهم بالايى مىدهند، پس برويم كنار كه
همچنان جنت مكان و خوشنام بمانيم؛ خيال مىكنيد كه روحانيون اين كار سرشان
نمىشد؟! يا خيال مىكنيد اين قضاوت دادگاههاى انقلاب كه اين همه مسئوليت الهى و
مردمى سنگين را بر عهده گرفتند به آنان حقوقهاى كلان داده مىشود؟!
تا چندى قبل اصلا به اندازه خرجيشان هم به آنها حقوق داده نمىشد. چندى قبل ما يك
سامانى به حقوق اينها داديم. و تازه بالاترين رقم حقوقى، به يك قاضى دادگاه انقلاب
داده مىشود معادل است تقريبا با حقوق اوليه يك قاضى معمولى كه در دادگسترى خدمت
مىكند. مىشد بگويند آقا ما چه كار داريم به كميتههاى انقلاب برويم، مىرويم به
همان مسجد محله كه مردم هم مىآيند و به ما محبت دارند و احترام مىگذارند و خوشحال
هستند؟ چرا اينها در كميتههاى انقلاب ماندند؟ براى اينكه مردم مىخواستند بمانند.
براى اينكه اينها به جهت اعتمادى كه مردم به اكثرشان دارند، مىتوانند وسيله جمع
كردن قوا و نيروها باشند. (تكبير حضار) چند نفر از روحانيون هم شانهشان رفت زير
بار مسئوليت سنگين عضويت در شوراى انقلاب.
خوب اينها خودشان عاشقانه خواستار اين بودند كه عضو شوراى انقلاب باشند؟ اينها
مىدانستند كه قبول مسئوليت عضويت در شوارى انقلاب چه سنگينى را بر دوش آنها
مىآورد. مىدانستند كه ديگر بايد با زندگى و زن و بچه و خانه و همه چيز خداحافظى
كنند تا بتوانند اين مسئوليت را با كار شبانه روزى ايفا كنند؛ اينها مىدانستند و
اين را هم مىدانستند كه عضويت شوراى انقلاب نه حقوق دارد نه هيچ مزيتى، فقط خدمت
است. هيچ يك از اعضاى شوراى انقلاب براى سمتى كه داشتند و مسئوليتى كه داشتند، چيزى
دريافت نكردند. بعدها چند نفر كه وزير شدند، حقوق وزارت را دريافت كردند. آن هم كه
آن موقع وزير نبودند كه هيچ. چه چيز اينها را به سوى اين مسئوليت جذب مىكرد؟ بينش
اسلامى زنده امروز، كه دين از سياست جدا نيست و روحانيت بايد همچنان با مردم در
صحنه بماند.
مردم و روحانيت بايد براى هميشه در صحنه بمانند تا اصالت و هويت اسلامى انقلاب و
استقلال و مصونيت كامل انقلاب از دخالت عوامل مرئى و نامرئى بيگانه تضمين شود.
(تكبير حضار) من به عنوان نمونه، عرض مىكنم كه در حدود شايد ماه تير سال 58 بود،
چهار يا پنج ماه از پيروزى انقلاب و شش يا هفت ماه از تشكيل شوراى انقلاب مىگذشت،
چون شوراى انقلاب رسما حدود دو ماه قبل از پيروزى انقلاب تشكيل شده بود، خدمت امام
عرض كردم: مسئوليتهاى فراوانى بر زمين مانده، اگر اجازه مىدهيد فعلا كارها دارد
راه مىافتد ما برويم سراغ آن مسئوليتها. امام فرمودند: نه شما و دوستانتان حتما
بايد بمانيد و حضور داشته باشيد، وظيفه بود. امروز هر روحانى كه در صحنه اداره كشور
حضور دارد با احساس وظيفه حضور دارد و در همين قوه قضائيه وقتى كه ما از روحانيون
واجدالشرايط دعوت مىكنيم، نمىآيند؛ مىگويند: بار قضا مشكل است، مىترسيم در
برابر خدا مسئول بمانيم و مىترسيم از عهده اين مسئوليت بر نياييم. تقواى آنها، در
آنها اين همه نگرانى را به وجود آورده و بعد بايد مفصل بنشينيم و با آنها صحبت
كنيم، بگوييم آقا قرار بود تقواى ما صرفا تقواى پرهيز نباشد، تقواى ستيز هم باشد.
بايد با بىعدالتىها نبرد و ستيز كينم. برادر! بيا در سنگر همكارى كن، والا مگر به
اين آسانىها قبول مىكنند.
اگر قوه قضائيه ما، با اين فرصت كوتاه، به يك قوه قضائيه تمام عيار و بىعيب و نقص
تبديل نشده، براى اين است كه قاضى پيدا نمىشود. مگر پيدا كردن قاضى و ساختن قاضى
كار آسانى است؟ دادگاه انقلاب شيراز نابسامانىهايى داشت. در چندى قبل، شش - هفت
ماه قبل، يا پنج - شش ماه قبل كه آنجا دعوت كرده بودند، رفتم؛ گفتند: اينجا دادگاه
انقلابش به همه كارها نمىرسد، اشكالاتى هم پيدا كرده، حل كنيد. گفتيم: بسيار خوب،
اين اشكالات هم پيچيده بود. فقط اين نبود كه يك قاضى هست و كارش آن طور كه بايد
براى مسائل پيچيده شيراز كافى نيست. نه، مسئله دادگاه انقلاب به دهها مسائل ديگر
گره خورده بود. به تهران برگشتيم و تهران با برادران و اعضاى شوراى قضائى صحبت
كرديم. يادم نيست كه آن موقع اصلا شورا تشكيل شده بود يا نه؟ با آقاى موسوى صحبت
كردم و آن موقع شوراى سرپرستى نبود. گفتيم: براى سامان دادن به كار دادگاه انقلاب
شيراز بايد چه كار كنيم؟ مدتها وقت صرف شد تا اولا؛ به كار آن قاضى دقيقا رسيدگى
كنيم ببينيم، نقص كارش در كجاست. ثانيا؛ نه يك قاضى بلكه چند قاضى براى فرستادن
آنجا پيدا كنيم. البته فرستاديم و حالا چند ماهى است بحمدالله كار دادگاه انقلاب
شيراز رونق پيدا كرده، راه افتاده، به پروندههاى عقب مانده رسيدگى شده است.
خوب در طول اين ماه (...)، بىآنكه توانسته باشند به كار آنها برسند ولى نه آنكه
منشأ آن بىاعتنايى و بىتفاوتى و سهلانگارى باشد منشأ اين كمبود، قاضى است و اين
است كه دستگاه قضائى رشد كمى و كيفىاش متناسب با اين همه مسائل قضايى كه از انقلاب
و غير انقلاب داريم، نيست. معلوم است كه اين، زمان مىخواهد مگر نه اين است كه قرار
بود ما شعار تو خالى يك شبه و دوشبه همه چيز را اصلاح مىكنيم را كنار بزنيم و قبول
كنيم كه بايد همه با هم و همه به كمك هم تلاش كنيم تا نهادهاى لازم براى تداوم
انقلاب و اداره جامعه انقلابى ساخته شود خوب زمان مىبرد، كمك مىخواهد. گاهى اين
برادران جانباز پاسدار انقلاب ما چه در كميتهها و چه در سپاه پاسداران در انجام
وظايفى كه از طرف دادستانها به آنها محول مىشود، اشتباه مىكنند، تندروى مىكنند و
گاهى هم كندروى مىكنند. خوب، حالا چه كار كنيم جز اينكه بايد وقت صرف كنيم تا اين
برادر پاسدار را براى اين كار بسازيم؟ چه كسى اين كار را مىكند؟ باز هم روحانيت.
به يكيك اين آقايان قضات كه براى دادگاههاى انقلاب مىروند اين توصيه را كردهايم
كه اى برادر عزيز! هفتهاى دو - سه ساعت هم وقت، صرف گفتگو با پاسداران جانباز و
گرانقدرى كن كه شب و روز جان خودشان را در معرض خطر مىگذارند، براى اينكه اين
انقلاب را پاسدارى و نگهبانى كنند و خداى به آنها پاداش عنايت كند.(آمين حضار) به
اين ترتيب است كه مىبينيد روحانيت، در جاهايى كه حضور دارد مسئوليتش سنگين است.
روحانى در يك جا امام جماعت است، امام جمعه است، واعظ است، مىآيد بين مردم.
خوب، خودتان شما از اين مردم هستيد ديگر. تا مىرسيد به يك روحانى مىگوييد: آقا
فلان گوشه مملكت نابسامانى دارد، كار عيب دارد. اين شما مردم هستيد كه وقتى يك
روحانى را در محل پيدا كنيد و ببينيد در كارهاى مملكت اشكالى هست، دشوارى هست،
مىآييد و به او مىگوييد. حالا اين روحانى چه بگويد، بگويد، بگويد: آقا به من
مربوط نيست. درست است اين گونه جواب بدهد؟ شما عزيزان و ضربت خوردگان پر افتخار
براى انقلاب از روحانيون قبول مىكنيد بگويد: آقا به من مربوط نيست. قبول نمىكنيد.
شما مىگوييد: تو مسئول هستى. تو بايد به مردم جواب بدهى. خوب، اين آقا مىآيد به
مسئولان مربوطه تلفن مىكند، مىگويد: آقا! گفتهاند: در فلان گوشه شهر خرابى است.
آقاى مسئول برزن شهردارى، مسئله چيست؟ اگر دولت جمهورى اسلامى است، مسئول برزن
شهردارى، مسئول ناحيه شهردارى، بايد با كمال خوشبختى به اين آقا توضيح بدهد، بگويد:
آقا مسئله اين است، اين دشوارىها را دارد؛ شما هم براى مردم توضيح بدهيد.
و اگر سهل انگارى كرده، غفلت كرده، نرسيده، بگويد: آقا ببخشيد، غفلت كردم؛
امكاناتش نبود، به روى چشم، زود عمل مىكنم. زود هم عمل بكند، غير از اين راهى هست؟
اينكه ما بگوييم روحانيت! در كارها دخالت نكن، دخالت دو معنى دارد يكى اينكه يك
آقاى روحانى بخواهد بيايد به جاى شهردار امضا كند، دستور بدهد، فرمان بدهد، بله،
اين دخالت غير مسئولانه است. نه فقط روحانى نبايد اين كار را بكند، غير روحانى هم
نبايد اين كار را بكند. هر كسى مسئوليتى دارد، وظايفى دارد. اما اگر روحانى به اين
آقا تلفن كرد و به او جواب سر بالا داد. يكى از روحانيون مىگفت: براى فلان كار
اجتماعى نه شخصى به يكى از مسئولان مراجعه كردم - من عين تعبير او را نمىخواهم نقل
كنم - مىگفت: وقتى من از در اتاق اين آقا وارد شدم چنان قيافهاش درهم رفت كه گويى
مثلا دشمنش را ديد، است. از اين آقا سؤال كنيد چه دشمنى بين من و او هست؟ اين آقا
اين را از من مىپرسيد. چه سابقه كينهاى بين من و او هست؟ روحانى وظيفه دارد اين
كارها را انجام بدهد. مسئول است. (تكبير حضار).
من اينجا اين را صريحا عرض مىكنم: روحانيت آگاه متعهد مسئول، حداقل در حد نظارت
همه جانبه و تمام عيار به عنوان معتمدان ملت در جريان كارهاى كشور براى هميشه نظارت
خواهد كرد. (تكبير حضار) كسانى در جمهورى اسلامى مسئوليتهاى خرد و كلان را قبول
بكنند، كه با اين نظارت مزاجشان سازگار باشد. آنهايى كه اين نظارت را نمىتوانند
تحمل كنند، لطفا جايشان را به كسانى بدهند كه از اين نظارت، صميمانه استقبال
مىكنند (تكبير حضار). آقايان روحانيون بعد از پيروزى انقلاب مراجعه مىكردند
مىگفتند: آقا! اين مردم در محله ما بيچارگى دارند، مشكلات دارند، سختيها دارند،
اگر ممكن است ما يك امكاناتى در محل داشته باشيم تا يك گوشهاى از دردهاى اينها را
دوا كنيم. در آن موقع سياست دولت وقت، خلاف اين بود. اينها مىگفتند: بگوييد كار را
به ادارات ارجاع بدهند. مثل اينكه حالا ادارات ما همه ياقوتى شده بود. به اين
آقايان روحانيون مىگفتيم، مىگفتند: ما اين كار را كرديم، ارجاع داديم ولى اينها
هنوز به فرهنگ انقلاب خو نگرفتهاند، ساخته نشدهاند، عدهاى از آنان هم پذيراى اين
انقلاب نبودهاند و نيستند. ما نمىتوانيم اين مردم را همين طور حواله به آنجا
بدهيم، حواله به آنجا مىدهيم ناراضى بر مىگردند، مىگويند بله اين هم جمهورى
اسلامى ما.
ما آن موقع به دولت موقت مىگفتيم: بايد زمينههاى همكارى مردمى با اين مردم محل و
با اين روحانيون مورد اعتماد مردم محل را فراهم كنيد تا اصولا راه براى سيستم جديد
مديريت جمهورى اسلامى ايران گشوده شود. بايد يك راه جديدى داشته بايم. ما
نمىتوانيم با همين نظام ادارى كه مال زمان طاغوت است تا آخر برويم، نمىتوانيم.
نمىگويم با اين كارمندها نمىتوانيم (تكبير حضار) نه خير بسيارى از اين كارمندها
خودشان عناصر انقلابىاند. عده زيادى ديگر انقلابى نيستند ولى انقلاب را
پذيرفتهاند و آماده ساخته شدن هستند و عدهاى هم پا به پاى انقلاب به هر حال
مىآيند. عدهاى هم كه نخود نپز باشند خود به خود تصفيه مىشوند و پاكسازى مىشوند.
نمىگويم با اين كارمندها نمىشود كار كرد. ما اكثريت اين كارمندان و خانوادههاى
آنها را جزئى از جمهورى اسلامى مىدانيم و وظيفه داريم براى سلامت و سعادت و
انقلابى شدن آنها و ساخت انقلابى آنها تلاش كنيم. همانطور كه مكرر عرض كردم وظيفه
انقلاب اين است كه يك جريان سازنده برومند بوجود بياورد تا بتواند همه اينها را
بسازد. اما، اين غير از اين است كه حالا كه هنوز ساخته نشدهاند بگوييم آقايان،
ديگران، روحانيان، معتمدان محل، شما كارى به كارها نداشته باشيد، دولت خودش كارها
را انجام مىدهد. ما اصلا مىخواهيم دولت در بطن و متن ملت باشد.
ما مىخواهيم ديگر ميان دولت و ملت دوگانگى و جدايى نباشد و اين راهش اين است كه
راههاى پيوند ميان دولت و ملت كشف شود و اين پيوندها تقويت شود و غير از اين راهى
ندارد. اين مسير ماست. (تكبير حضار) براى اين منظور، روحانيت مىخواهد در صحنه
بماند. دشمن چه كار مىكند؟ (شما مثل اينكه بايد نوارتان را عوض كنيد بسيار خوب من
دو سه دقيقه صبر مىكنم كه شما نوارتان را عوض كنيد) (تكبير حضار) خوب، براى اينكه
روحانيت از اين نقش خلاق و مردمىاش دور شود، دشمن شروع كرده است به توطئه، هر جا
كمبود و نقصى هست به حساب روحانيت است. هركس دچار درد بىدرمان يا سختدرمانى است،
تنگ گوشش وز مىزند بله ديگر، حكومت آخوندها بهتر از اين نمىشود. كجا حكومت
آخوندها است؟ در اين مدت مگر چند نفر از روحانيت در مقام مسئول، مسئوليت قبول
كردهاند؟ الان كه ما دولت منتخب مجلس داريم، در كابينه يك وزير روحانى داشتيم،
حالا هم وزير دوم پيشنهاد شده. چقدر به اينها اصرار و التماس شده كه آقا اين كار را
قبول كنيد، چارهاى نيست جز اينكه شما قبول كنيد. به اين برادر عزيزمان جناب آقاى
مهدوى كنى از همه طرف اصرار كردند كه چاره نيست شما اين وزارت را همچنان قبول كنيد.
يا اين برادر عزيزمان جناب آقاى دكتر باهنر كه الان نماينده مجلس از طرف مردم
تهران هستند، چقدر از همه طرف فشار آمد كه آقا براى آموزش و پرورش شما نامزد هستيد،
رد نكنيد. حالا تازه مجلس گفته است كه ما نمىگذاريم كه چهرههاى برجسته مجلس از
دست برود. حالا تا ببينيم مجلس رضايت مىدهد يا نمىدهد؟ بنابراين، در كل كابينه
مگر چند نفر روحانى هستند؟ در پستهاى ديگر مگر چند نفر روحانى هست؟ چطور شده است
كه هرجا نقصى هست به حساب روحانيت، با تعبير حكومت آخوندها، مىگذارند؟ چه حسابى در
كار است؟ توطئه، توطئه اينكه ميان مردم و روحانيت بار ديگر فاصله بيفتد. همان
قصهاى كه زمان رضاخان بود مىخواهند تكرار كنند. زمان رضاخان كار را به جايى
رسانده بودند كه روحانى اگر سيد بود به احترام سيادتش ممكن بود او را در ماشين سوار
كنند؛ اگر شيخ بود و عمامهاش سفيد بود او را سوار ماشينش نمىكردند؛ مىگفتند: شوم
است. همان سياست شوم را الان دارند تكرار مىكنند.
ملت مسلمان، روحانيت نمىگويد كه در كارش هيچ گونه نقص و كمبود نيست؛ معصوم نيست،
هم نقص دارد و هم كمبود. روحانيت نمىگويد كه در لباس روحانيت كم و بيش عناصر
ناصالح وجود ندارند؛ چنين عناصرى وجود دارند، بايد به دست خود روحانيت، حساب اينها
روشن شود و كنار زده شوند. (تكبير حضار) روحانيت مىگويد من همان نهاد ديرينه قديم
و همان يار مهربان امت مىخواهم بمانم و در تداوم انقلاب و ساختن جمهورى
اسلامىامان نقش خلاقى را كه مىتوانم داشته باشم، داشته باشم. همان خادم ملت و
خدمتگزار بىمنت باشم. بنگر به امام و رهبر كه حتى از كلمه رهبر كه به حق و بدون
هيچ ترديد، شايسته آن است و احدى در دنيا در اين زمينه ترديد ندارد، از كلمه رهبر
هم خوشش نمىآيد مىفرمايد: به من بگوييد: خدمتگزار، بهتر است تا بگوييد رهبر
(تكبير حضار). ملت قهرمان ايران! ما روحانيانى كه به حكم وظيفه، به خواست خدا كه
شارع اسلام است، به خواست نبى اكرم و ائمه طاهرين، سلام الله عليهم اجمعين، به حكم
آنچه ولى عصر، ارواحنا له الفدا، در روايت مأثور از او فرموده، به خواست امام و
رهبر عزيزمان و به خواست آن قهرمانهاى جانباز صحنه انقلاب كه هر جا در جمع آنها
هستيم احساس پيوند عاشقانه متقابل برادرىمان عيان و آشكار است؛ ما بر اين اساس
مىخواهيم، همان طور كه رهبر فرمود، در جمع شما و در خط اصيل اسلامى انقلاب،
خدمتگزار باشيم نه هيچ چيز ديگر (تكبير حضار).
ما همان خادمان بىتوقع از شما ملت، همان حافظان نواميس اسلام و امت و همان
پاسداران استقلال جامعه در برابر نفوذهاى مرئى و نامرئى ابرقدرتها و قدرتهاى درجه
دوم جهان، مىخواهيم بمانيم. نه اينكه بگويم ديگران چنين نقشى ندارند، دروغ است.
روحانيت انحصار طلب نيست. اين هم از آن دروغهاى شاخدار (تكبير حضار) اما سخنى هم
با برادران روحانى، برادران عزيز روحانى در سراسر جمهورى اسلامى ايران و در خارج از
سرزمين جمهورى اسلامى، آنها كه الان همگام و يا پيشگام و پيشتاز نهضتهاى انقلابى
در كشورهاى اسلامى هستيد و گه گاه هم اينجا آمدهايد، بدانيد! وظيفه يكيك ما اين
است روى نسل جوان و نوجوان حساسيت هميشگىمان را داشته باشيم. دشمن درصدد شكار كردن
اينهاست. دشمن درصدد گول زدن و فريب دادن اينهاست. دشمن مىخواهد از دل پاك اينها
سوء استفاده كند. يك نوجوان، در اهواز در آن سفر چند ماه قبل، آمده بود پيش من، گفت
فلانى من مىخواهم از تو طلب عفو كنم، دل من را نسبت به تو بدبين كرده بودند، اينجا
آمدى در همان برخوردهاى اول كه با تو داشتم، ديدم همه آن چيزهايى كه درباره تو از
نظر كيفيت برخورد و كار و تماست مىگفتند، عينا فهميدم دروغ است. بعد اين را گفت،
گفت: نمىدانيد دشمن چقدر درباره شماها نيرنگ بازى مىكند.
چند وقت قبل رفته بودم در يكى از محلههاى فقير نشين اهواز، در يك خانه يك پيرزنى،
برق خانهاش را قطع كرده بودند، بعد رفته بودند در خانهاش و گفته بودند به اينكه:
مىدانى چرا برقت را قطع كردهاند؟ بهشتى دستور داده برق خانه تو را قطع كنند.
ديروز به من (شعار حضار) زنده باشيد، گفت: (شعار حضار) گفت: همين ديروز، همين امروز
صبح گزارش دادند، كه دو نفر دختر جوان در سن دانشآموزى يا دانشجويى در خانهها
مىرفتند، سؤالات را يك طورى مطرح مىكردند كه چه كسانى نمىگذارند در اين مملكت
كار شود؟ و سؤال را طورى هدايت مىكردند كه اين سؤال بيايد به طرف روحانيت و به طرف
ماها كه اينها نمىگذارند در اين مملكت كار انجام بگيرد. برادران روحانى در يك جوى
چنين كه دشمن مىخواهد با ايجاد اين جوهاى نامساعد و جوسازىها و سمپاشىها جلوى
نقش سازنده روحانيت متعهد مبارز را بگيرد، يك يك ما بايد مواظب باشيم، نسل نوجوان و
جوان را به حساب آوريم؛ بيش از آنچه به حساب مىآوردهايم. وقت صرف آنها كنيم.
پريروز من در كمال گرفتارى بودم، آمدند گفتند: در مدرسه مروى، پس پريروز، بچهها
خواستند تو بيايى آنجا با آنها صحبت كنى واقعا گرفتار بودم، كار داشتم، گفتم چون
نزديك است و وقت از نظر آمد و شد خيلى نمىبرد. چشم خواهم آمد. آنجا رفتم تا در
ميان اين نوجوانها باشم، با آنها سخن بگويم. البته برادرهاى ديگر هم خبر شده بودند
آمده بودند.
به هر حال همهمان سعى كنيم با اين نوجوانهاى عزيز، پيوند نزديك داشته باشيم. كمى
از آنها دور ماندن، كمى به حساسيت و ظرافت روح آنها كم توجهى كردن، آنها را در
ميدان و در صحنه و در دسترس شكار دشمن، قرار مىدهند. حيف است از اين نيروهاى عزيز
پاك پرتوان، كه دست دشمن بيافتند و اين ما هستيم و اين شما روحانيون كه مسئول هستيد
در اين رابطه، مسئوليت سنگينى را بر عهده داريد. سخنى هم با شما نوجوانان و جوانانى
كه اين كلام را مىشنويد، اى عزيزان اسلام و امت اسلام، آگاه باشيد! بسيارى از ما
از جمله خود من، بهترين سالهاى زندگيمان را بيش از هر كس صرف شما كرديم. الان هم
بيش از هر چيز دوست داريم در جمع شما باشيم و با شما به سخن بنشينيم و با شما
همرزم و هم تلاش نزديك باشيم. با شما همرزم هستيم، اما كمى سنگرهايمان با يكديگر
جدا شده است. مسئوليتهاى تازه آمده، سنگرهاى تازهاى را بر عهده ما گذاشته است،
ولى عزيزان بدانيد! قلب ما، دل ما و سراسر وجود ما مالامال از عشق و علاقه به هدايت
به نسل جوان انقلابىمان در خط پاك و اصيل اسلام و در خط امام است و آرمانمان اين
است كه جوانان و نوجوانان ما همگى، همگى حتى آنها كه فريب خورده بودند به راه اصيل
اسلام، به راه پاكى و فضيلت تقوى و عدل اجتماعى و عدل اقتصادى و عدل سياسى بيايند و
همگى در اين صراط مستقيم الهى با هم، هم حركت و هم تلاش باشيم و بدانيد و بدانيد كه
تنها دشمن نيرنگباز و به تعبير امام، بازى خوردههاى دشمن نيرنگباز است كه
مىخواهد شما عزيزان را از اين سيل خروشان ملت قهرمان جدا كند و بار ديگر نغمه شوم
جدايى جوان، از توده جامعه و تحصيلكردهها و درس خواندهها از روحانيت و توده جامعه
را سر دهد.
مطمئن هستم هر قدر نزديكتر بياييد بهتر احساس خواهيد كرد كه آنچه به گوش شما
خواندهاند افسانه دشمنان كينهتوز بوده است نه خير خواهى دوستانتان ناصح و دلسوز
(تكبير حضار) بار ديگر با شما رزمندگان سنگرهاى انقلاب در همه جبهههاى نبرد سخن
مىگويم: اى پاسداران انقلاب، اى سربازان و درجهداران و افسران رزمنده نيروهاى
زمينى، هوانيروز و هوايى و دريايى و اى داوطلبان فداكار پر خروش، و اى عشاير سلحشور
جبهههاى نبرد، و اى زنان و مردان پر استقامت شهرها و روستاهاى خط آتش، مردانه با
دشمن بجنگيد، مؤمنانه با دشمن ستيز كنيد و بدانيد كه ملت و روحانيت و مسئولان همه
بر پيمان هم رزمى و هم گاهى و هم كارى با شما دلاوران قهرمان، استوارند. خداوندا،
ما اين پيمان را در برابر تو بار ديگر تجديد مىكنيم و از تو مىخواهيم به ما توفيق
دهى در وفاى به اين عهد و پيمانمان همواره موفق باشيم. (الهى آمين) پروردگارا، امام
امت را براى هدايت و رهبرى انقلاب مستدام بدار (الهى آمين) پروردگارا، بارالها، امت
قهرمان ما را در پيكار را مزدوران استكبار جهانى يار و ياور باش. (آمين حضار) ولى
عصر امام زمان، سلام الله عليه، را از همه خرسند و خشنود ساز. (الهى آمين) عزيزان
به مناسبت اين روز عزيز خواستند كه من اين سخن را با ياد بيشترى از شهيدان كربلا
پايان دهم.
صحنه كربلا و صحنههايى كه به دنبال كربلا پيش آمد هريك از آنها درسى آموزنده براى
همه ما دارد. امروز، روز شروع نقش بىهمتاى زينب سلام الله عليها، در انقلاب
كربلاست. زينب ديشب در صحراى كربلا نقش خاموشى داشت؛ بايد به اين بچههاى
بىسروسامان، به بچههايى كه از خيمههاى سوخته گريختهاند، زينب ديشب بايد به هر
حال آن دختر بچهها و پسر بچهها و به حال آن امام در تب و بيمارى برسد. اما امروز
پس از اين رسيدگىها آماده يك سفر دور و دراز قهرمانانه مىشود. زينب، اين بانوى
قهرمان كربلا، مىداند كه از امروز بايد نقش امام حسين عليه السلام را در صحنه جديد
عهدهدار شود. زينب ديگر صرفا پرستار كودكان و بيماران و بچهها و زنها نيست، زينب
عملا بايد قافله سالار باشد. زينب چه مىكند؟ زينب در سخنش، در عملش، در رفتارش، در
برخوردش با مسائل و مصائب و مشكلات نشان مىدهد به همه آن فريب خوردهها كه اينهايى
كه آمدند كربلا كشته شدند اينها يك مشت انسانهاى ياغى بر حكومت اسلامى نبودند.
اينها ذريه رسول الله بودند. اين حسين جگر گوشه پيغمبر بود. اين حسين فرزند على و
زهرا بود. اين فرزندان حسين، فرزندان اهل بيت پيغمبرند كه در صحنه كربلا به دست
يزيد و يزيديان، خون پاكشان ريخته شده و مردم اين را از چه چيز مىفهميدند؟ از
رفتار زينب.
آفرين بر شما خواهران، آفرين بر شما خواهران زينبگونه، كه در اين سالهاى انقلاب
يادآور نقش زينب شديد. عزيزان، در كربلا و در كربلاهاى امروزمان اين دشمن صدام
يزيدى و مزدورانش، مىدانيد هر جا به دستشان بيفتد با اين خواهران زينبگونه چه
وحشيانه برخورد مىكنند. زينب طاهر و پاك، مىدانم كه مىنگرى امروز چگونه اين
دختران و زنان باايمان و پاك و بافضيلت و فداكار در ادامه راهت در صحنههاى نبرد،
در پشتيبانى و تأمين نياز جنگجويان اسلام و مدافعان اسلام چه نقش عجيب سازندهاى را
دارند؛ اما زينب جان، امروز باقيماندگان فرهنگ يزيدى با اين دختران تو به مراتب
وحشيانهتر از آن رفتار مىكنند كه يزيديان در آن روز با تو و خواهران و بانوان حرم
حسينى رفتار كردند. السلام عليكم يا اهل بيت النبوه. السلام
عليكم ايها الشهداء الصديقون الصالحون و رحمتهالله و بركاته. (تكبير حضار)