آگاهى سياسى(3)
سياست يك علم است و
بايد مانند فقه و علوم ديگر تدريس و بحث شود، و در باره آن كتابها نوشته شود، مثلاً
داروى فلان بيمارى چيست؟ نمىدانيم مگر آنكه از علم پزشكى آگاه باشيم، همينطور در
باره مسائل سياسى ما مسائل سياسى را نمىفهميم مگر اينكه از سياست آگاه باشيم.
پيغمبر اسلام افرادى
داشتند كه به شناخت مسائل سياسى مىپرداختند و افرادى هم مسائل اقتصادى و عدهاى
مسائل جنگى و غيره را بررسى مىكردند، مثلاً يهود در مدينه سلاح را در اختيار
داشتند، و اقتصاد به دست ايشان بود و جوانها را از راه شراب و زنا خراب مىكردند،
پيغمبر (صلّى الله عليه وآله) دستور دادند كه
خود مسلمين سلاح درست كنند و خود تجارت كنند كه محتاج يهود نباشند و شراب و زنا را
حرام كردند (به امر خدا) تا جوانها از قبضه آنان بيرون آيند. ما بايد بدانيم كه
تنها شنيدن اخبار راديو انسان را سياست مدار نمىكند. درست مانند يك فرد عامى كه
چندين سال پاى منبر نشسته باشد اما يك منبر هم بلد نيست، لذا علم سياست بايد حتما
تدريس و بحث شود تا واقعا در متن جريانات سياسى قرار بگيريم و در نتيجه از سياستهاى
شيطانى شرق و غرب نجات پيدا كرده و چگونگى اداره كشور را بياموزيم. در غير اين صورت
ما مغلوب هستيم زيرا هميشه قوى ضعيف را به زمين مىزند و او را نابود مىسازد.
مونتسكيو دانشمند
سياسىاى كه قريب (30) سال در گردش بوده و سياستهاى دنياى آن روز را بررسى كرده
(30) جلد كتاب نوشته و امروزه اكثر كتابهاى سياسى از مطالب كتابهاى او بهرهبردارى
مىكنند، الان مثلاً خلاصههائى از كتابهايشان هست كه بايد خوانده شود.
ارسطو حدود (186) شهر
را گردش كرد و بعد كتاب سياستش را نوشت كه تا الان نزد سياسيون دنيا معروف است، در
حقيقت علم سياست مانند يك درياست كه انسان تا نخواند آن را نميفهمد كه در دنيا چه
مىگذرد و حتى در همين ايران چه خبر است؟
مرحوم خواجه نصيرالدين
طوسى با سياست ماهرانهاى توانست مغولها را رام كند و از كشتن علما و دانشمندان و
آتش زدن كتابها جلوگيرى به عمل آورد او پادشاه مغول را متقاعد ساخت كه مىتواند
نيازمنديهايش را برآورده سازد. مثلاً يك روز كاروان مغولها به جائى رسيد كه آبهاى
راكد جمع شده بود، و چون شب بود همانجا چادرها را نصب و اطراق كردند، اتفاقا
قورباغههاى زيادى در ميان آبهاى راكد فرياد مىزدند و مزاحم خواب پادشاه و
لشكريانش بودند. مرحوم خواجه دستور داد يك گاو را كشتند و رودههايش را قطعه قطعه
در آب انداختند، ناگهان صداى قورباغهها خاموش شد (چون قورباغه از مار مىترسد و به
خيال اينكه رودهها مار است خاموش شدند) از اين عمل مرحوم خواجه چقدر پادشاه را خوش
آمد و مقام خواجه را بالا برد.
كيسينجر يكى از يهوديان
است كه در اثر فشار موطن اصلى خود را ترك نموده و به سوى آمريكا گريخت. او مىگويد
كه پنج هزار كتاب سياسى خوانده و لذا چندين سال وزير خارجه بود ودر حال حاضر هم
مستشار سياسى رئيس جمهورى آمريكاست. ببينيداين شخص چگونه طى يك توطئه خائنانه كشور
لبنان آرام را به جنگ داخلى كشانيد كه تا به امروز لبنان مىسوزد.
ما بايد دور از هو و
جنجال درس سياست را بخوانيم تا لااقل از آنچه برخود ما مىگذرد آگاه باشيم. و اينكه
مثلاً مىبينيم كشور فرانسه با حدود70 ميليون و انگلستان با80 ميليون جمعيت پيش
رفته اين معجزه نيست بلكه در اثر سياست دانى مىباشد. متأسفانه مسلمانان دراثر
فرانگرفتن سياست و عدم اطلاع از نقشههاى دشمن شكست خورده و عقب افتادند. و تا
زمانى كه در ميان مسلمين آگاهى سياسى پيدا نشود به جائى نخواهند رسيد.
در همين زمان فعلى با
وجوديكه اكثريت مردم عراق، كويت و بحرين شيعه هستند و شيعيان در رفاهى نسبى به سر
مىبردند سران اين كشورها شيعيان را پراكنده و تبعيد كردند، و آن عدهاى هم كه الآن
هستند زير فشارند، و اين نشانههاى اختناق و فشارهاى آينده دولت بر شيعيان
مىباشد(4). بطور كلى آزادى يكى از مسائل مربوط به علم سياست است كه كتابهاى مفصلى
در باره آن نوشته شده كه چگونه آزادى به دست مىآيد و چگونه از دست مىرود و اصلاً
آزادى چيست؟ و اينهائى كه دم از آزادى مىزنند چه مىخواهند و چه سياستى را تعقيب
مىكنند؟
ما بايد هوشيار باشيم و
كارها را از راه خودش وارد شويم، و چون كار اداره كشور مربوط به سياست دانى است پس
بايد آن را بياموزيم و الا به دست خودمان گورمان را كندهايم و دوباره زير يوغ
بيرحمانه ابرقدرتها خواهيم رفت.
توطئهها و راه حلها
استعمارگران براى تفرقه
و جدائى مسلمين قواعدى را قرار داده و به مورد اجراء گذاشتند مثلاً قوميتها و
برتريهاى نژادى را در ميان مسلمانان باز گردانده و مسلمانان را به تُرك، عرب، فارس
و غيره تقسيم كردند، و روى همين قاعده عيدهاى ملى را زنده كردند، لغتهاى ملى و
ويژگيهاى نژادى را تجديد كردند. الان هيچ كشور عربىاى نيست كه مردمش مانند قرآن
صحبت كنند، و هركدامشان يك لغت محلى خاصى دارد كه با عربى اصيل خيلى فاصله دارد،
بعد در خود عربها گذشتههاى جاهلى را زنده كردند.
جمال عبدالناصر فرعون
را در مصر بر سر زبانها آورد و به تاريخ او افتخار كرد. و لذا مجسمههاى فراعنه را
در خيابانها و ميدانهاى عمومى نصب و خيابانهاى قاهره و مناطق عمومى را به نام
فراعنه نامگذارى كرد.
در كشور عراق تاريخ
بابليين و فنيقيين را زنده كردند و به آن (مهدالحضارات) يعنى سرزمين تمدنها نام
داده و آثار جاهلى را تجديد كردند بطور مثال مجسمه شير بابل در زمان نمرود كافر را
در بغداد نصب كردند.
هنگامى كه كشور هند به
دست انگليسها افتاد لغت و زبان مردم را به سانسكريتى مبدل ساخته و بطور كلى آثار
سانسكريتى را آنجا زنده كردند(5). در ايران تاريخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهان
را زنده كرده و حتى تاريخ رسمى را از اسلامى به شاهنشاهى تبديل نمودند. و خيابانها
و محلهاى عمومى را به نام شاهان گذشته نام نهادند، وحتى شاه اخيرا در يكى از
سخنرانيهايش گفته بود كه در ايران مذهب نقشى ندارد، و حقيقت هم همينطور بود چون نه
عيدايرانيان اسلامى بود، نه تاريخشان و نه هيچكدام از امورشان.
در كشور تركيه تعصبات
نژادى را پرورش داده، تاريخ را از اسلام به مسيحى تبديل و حتى آتاتورك دستور داد كه
اذان بايد به زبان تركى گفته شود و الفباى زبان از حروف ابجد به حروف لاتين تغيير
يابد.
اين چند نمونه از
كشورهاى اسلامى بود كه مورد تاخت و تاز استعمارگران قرار گرفته و از مفاهيم اسلامى
كاملاً بدور شدند.
بعد دولت عظيم و
يكپارچه اسلامى را قطعه قطعه كردند. و الا قبل از تعيين اين مرزهاى سياسى يك مسلمان
از مشرق بلاد اسلامى بدون هيچ قيد و شرطى به مغرب آن مىرفت و همه جا سرزمين او
بود، درست مثل اينكه الان يك ايرانى از تهران به اصفهان مىرود و هيچ محدوديتى
ندارد چون تمام ايران سرزمين اوست.
اما متأسفانه دولت
اسلامى را تقسيم و سر هر كشورى يك رئيس مزدور و وابسته نصب كردند و با اين وسيله
دولت و وسايل ارتباط جمعى بخصوص راديو و تلويزيون را كاملاً قبضه كردند.
پس از پياده كردن اين
نقشهها داخل خود كشورهاى اسلامى اقدام به تأسيس احزاب و گروههاى وابسته كردند و
جوانان ما را به راحتى بدام خودشان گرفتار كردند.
اينها تمام مشكلات امت
اسلامى بود، اما راه حل.
ما بايد از خود مان
شروع كنيم اول كشورمان را كاملاً اسلامى و قوانين آن را مطابق با اسلام در آوريم.
ما بايد تاريخ را كاملاً اسلامى و طبق ماههاى اسلامى (محرم و صفر الى آخر) قرار
بدهيم، همچنين نام خيابانها، كوچهها و اماكن عمومى را عوض كنيم و به نام بزرگان
اسلام قرار دهيم، چون ملاك اسلام است و مردم هميشه براى اسلام قيام كرده و تظاهرات
كردهاند، در همين قيامهاى مردمى در ايران هميشه روحانيت پيشتاز بوده و مردم هم
پيرو روحانيت، به طور مثال قيام مرحوم سيد مجاهد در برابر شوروى، قيام مرحوم ميرازى
شيرازى در برابر انگلستان، قيام مرحوم آخوند ملا كاظم خراسانى برابر استبداد همه
براى دين بوده و لذا مردم هم از آنان پشتيبانى كردهاند.
1 بنا بر اين ما بايد اول خودمان را ساخته و بعد حوزه علميه قم را گسترش دهيم. الان
جامعة الازهر مصر (40) هزار آخوند دارد، در شهر بنارس هند (60) هزار آخوند بودائى
هست، پس حوزه قم با (15) هزار طلبه بسيار كمبود دارد، بايد جوانان را ترغيب كرد كه
به حوزه بيايند و درس بخوانند، درست است كه مشكلاتى از نظر اقتصادى و غيره هست، اما
روايتى است كه خداوند مىفرمايد: (انى جعلت العلم فىالجوع والغربه) يعنى همانا من
علم و دانش را در گرسنگى و غربت قرار دادم، و اين صحيح است.
2 بايد هرچه بيشتر موسسات دينى و مذهبى را تكثير كنيم، چون وقتى كه مؤسسات نباشد
مراكز پخش و نشر افكار اسلامى نيست.
3 هراندازه كه ممكن است نشريات و مجلات اسلامى را افزايش دهيم تا سطح فكر و افكار
عمومى مردم رشد كند. اين واقعا خيلى دردآور است كه مجلات و نشريات اسرائيل تنها از
نشريات تمام كشورهاى عربى بيشتر باشد، حال آنكه جمعيت اسرائيل در حدود 3 ميليون و
جمعيت عربها بيش از150 ميليون نفر است، اگر حوزه علميه قم توانست حداقل200 مجله
داشته باشد مىتواند تا دورترين نقاط را تحت پوشش فكرى و فرهنگى قرار دهد.
در كشور آمريكا ده هزار
مجله و روزنامه و نشريه هست، و تيراژ يك مجله آن ماهانه36 ميليون نسخه مى باشد، در
اين صورت معلوم است كه سطح فكر همگان بالا مىرود.
4 از تبليغات و وسايل ارتباط جمعى روز نبايد غافل شد. مثلاً هر مرجع تقليدى بايد يك
ايستگاه راديوئى داشته باشد، چون وسيله تبليغاتى مدرن روز است، و بايد بدانيم كه
خداوند دنيا را روى قانون قرار داده مگر در موارد نادر اعجاز كه خرق قانون مىكند.
و اگر بنا بود همه چيز از روى معجزه باشد كه مردم امتحان نمىشدند، بله معجزات گاهى
براى مصالح الهى براى انبياء و ائمه اطهار عليهمالسلام واقع مىشود، بنا براين اگر
حوزه علميه مىخواهد امور مردم را اداره كند بايد وسائل روز را مورد استفاده قرار
دهد، چون در جبهه جنگ بايد سلاح برابر باشد، يعنى اينكه با شمشير نمىتوان برابر
تفنگ ايستادگى كرد و همچنين تفنگ برابر تانك و با تانك برابر هواپيماى بمب افكن
نمىتوان مقاومت كرد، الان استعمار با ما جنگ فرهنگى دارد كه از جنگ مسلحانه
خطرناكتر است چون جنگ فرهنگى مانند بيمارى سرطان داخل را به فساد مىكشد، افكار
جوانان را جلب و سپس نسل آينده بخودى خود مملكت را به بيگانگان مىسپارند. بنا بر
اين ما اگر نمىتوانيم نيروى برتر داشته باشيم لااقل بايد در اين جنگ فرهنگى
نيروهايمان را برابر كنيم و الا عقلاً و قانونا محكوم به شكست هستيم.
5 بايد به همه چيز رنگ خدائى بدهيم. ببينيد يهوديها تمام اسماء را براى خيابانها،
اماكن عمومى، مدارس، پاركها و غيره از كتاب تورات برگزيدهاند. ما كه از يهوديها
اولى هستيم. قرآن مجيد مىفرمايد: (ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه) يعنى
همانا شايستهترين و نزديكترين مردم به ابراهيم بدرستى كسانى هستند كه از وى متابعت
مىكنند، پس ما هم بايد اسماء همه چيز را از قرآن و سنت بگذاريم و تا مىتوانيم
نامهاى مقدس انبياء، ائمه اطهار، علماء بزرگ، مجاهدين و مقدسات را زنده نگهداريم.
حال آيا بدون نوسازى
فكرى مىتوان جهان را نجات بخشيد؟
سفير كشور كويت در چين
كه داراى دكترا در حقوق و علوم سياسى بود از مأموريت هشت سالهاش در كشور چين، نقل
مىكرد و ميگفت:
هنگاميكه مىخواستم
براى سپردن استوارنامههاى خود به (مائوتسه تونگ) رهبر چين نزد وى بروم قبلاً به من
مختصر وقتى داده شد، در وقت معين بر او وارد شدم. ديدم در يك اطاق خيلى معمولى
نشسته و فرشهاى عادى زير پا دارد و خودش روى يك مبل بسيار كم قيمت تكيه داده، اين
اطاق ديدارهاى عموميش بود، اما زندگى خصوصيش فوقالعاده طاغوتى و اشرافى بود.
اين سفير كويتى در
قسمتى ديگر از خاطراتش چنين مىگفت:
من هشت سال در چين بودم
و حق مسافرت از جائى به جائى در داخل كشور نداشتم. فقط اجازه داده بودند كه در مسجد
بزرگ مسلمانان براى اداى نماز عيد فطر شركت كنم، هنگامى كه براى نماز عيد فطر به
مسجد جز چند مسلمان معدود كسى به چشم نمىخورد، و عجيب اين است كه بعد از مرگ مائو
كه براى ادامه نماز به مسجد رفتم برخلاف انتظار تمام مسجد بزرگ مسلمانان و حتى
خيابانهاى اطراف آن شلوغ شده بود.
كشور چين صد ميليون
مسلمان دارد كه چهل ميليون از آنها شيعه دوازدهامامياند، بعد ازمرگ مائو به مردم
كمى آزادى دينى دادند و براى بررسى اوضاع پيروان اديان مختلف از كشورهاى جهانى
هيئتهائى عازم چين شدند مگر از سوى شيعيان حتى يك مسئول هم براى بررسى اوضاع شيعيان
آنجا نرفت، ببينيم مسئول كيست؟ و چه كسى بايد به اين مسائل رسيدگى كند؟
ما مسئوليم و بايد تا
مىتوانيم شبانه روز فعاليت كنيم و به قول معروف (مالايدرك كله لا يترك كله) است.
اميد است با تلاش شبانه
روزى و احساس مسئوليت اسلام را هرچه بيشتر گستردش داده و مسلمين جهان را با خود
متحد تا انشاءالله بتوانيم همگى در ظل اتحاد و همبستگى يك كشور بزرگ و واحدى بنام
اسلام تشكيل داده و استعمار را از سراسر سرزمينهاى اسلامى برانيم.
انسان و هدف
انسان يا هدف دارد يا
ندارد، اگر در زندگى هدفى ندارد اشتباه كرده و بايد فكرش را عوض كند به قول سعدى
شيرازى.
ابر و باد و مه خورشيد و فلك در
كارند *** تا تو نانى به كف آرى و به غفلت
نخورى
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
*** شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
حال، اگر انسان هدف
داشته باشد و براى آن كار نكند باز اشتباه كرده چون امكان نداردكه به هدفش نائل
آيد، و اما اگر واقعا براى رسيدن به هدف كار و كوشش كند امكان پيشرفت و موفقيتش
هست.
در مرحله نخست براى
رسيدن به هدف بايد بامردم رابطه برقرار كرد چون دنيا دنياى واقعيات است نه خيالات،
اينكه كسى در خانه بنشيند و خيال كند كه شخصيت است و مردم بايد به سراغش بيايند
اشتباه كرده، بلكه بايد او به سراغ مردم برود، و اما چگونگى ارتباط با مردم.
يك بايد حتىالامكان به
مردم خدمت كرد، چون مردم هيچگاه آقا نمىخواهند، بلكه خدمتگزار مىخواهند، در مثال
عربى آمده (سيد القوم خادمهم) يعنى آقاى مردم كسى است كه به آنان خدمت كند، واين
واقعيتى است كه هركس بيشتر به مردم خدمت كند، مردم بيشتر به دنبالش هستند، و تا
رابطه برقرار نشود نمىتواند افكار را پياده كرد. ما بايد از همايسگان شروع كنيم،
به آنان خدمت كرده و بعد زير پوشش فكرى قرارشان دهيم، پيامبر اسلام (صلّى
الله عليه وآله) مىفرمايد: مازال جبرائيل يوصينى بالجيران حتى ظننت انه
سيورثهم) يعنى پيوسته جبرئيل به من سفارش همسايگان را مىكرد تا آنجائى كه گمان
بردم آنان را وارث قرار خواهد داد.
دو بايد تواضع و
فداكارى داشت، پيغمبر اكرم فرمودند (الفقر فخرى) يعنى فقر افتخار من مىباشد، و در
روايت ديگر آمده: (انى مسكين اجالس المساكين) من مستمندى هستم كه همنشين مستمندانم،
و اين خصلت را در احزاب و سازمانها مىبينيم كه چگونه فداكارى مىكنند براى هدفشان
و با تمام نابسامانيها مىسازند.
عدهاى حالت مردمى پيدا
مىكنند و برخى اخلاق طاغوتى، و هميشه غير طاغوتيهاى فقير، طاغوتيها را كنار
زدهاند، چون نيازمند بوده و كار مىكردند، به خلاف طاغوتيها، قرآن مجيد مىفرمايد:
(واورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها) يعنى مشرق و مغرب زمين
را به دست مستضعفين سپرديم، چون فرعون طاغوت بود و همه چيز برايش فراهم بود و لذا
نيازى به كار كردن نداشت.
سه رفتن به سراغ مردم،
و اين روش انبياء و اوصياء بوده است كه به دنبال مردم مىرفتهاند. و الان احزاب
همينطور هستند، چون احساس به فقر و نيازمندى كرده و لذا دنبال هدف دويدند و كار
كردند.
يك كمونيست كه جزو كادر
مركزى حزب كمونيست حلّه (از شهرهاى عراق) بود در خاطراتش چنين مىگفت.
يك دوست كمونيست داشتم
كه خيلى به من اظهار علاقه مىكرد، و چون كمونيست بود من ارادتى نسبت به او نداشتم
و هميشه به او كمتوجهى نشان مىدادم، اما از رو نمىرفت، تا اينكه يك روز چندبار
به دنبالم آمد و من به اهل خانه مىگفتم كه او را رد كنند وبگويند فلانى خانه نيست،
اين شخص مىرفت و مجددا مىآمد، من كه از او بستوه آمده بودم سطلى پر از كثافت و
آشغال را آماده كردم در اطاق بالاى درخانه و تا او آمد سطل كثافت را روى سرو صورتش
خالى كردم، البته بطوريكه او مرا نديد، با كمال تعجب ديدم كه بعد از مدتى رفته
شستشو كرده و لباس تميزى پوشيده باز آمده دنبالم من ديگر خجالت كشيدم و آمدم با او
سلام و عليك كردم و بعد باهم براى گردش به بيرون رفتيم، و با اين نحو و اين فداكارى
دوست كمونيستم توانست روى من اثر گذاشته و كم كم مرا وابسته به حزبش قرار دهد.
مدتى بود كه ما زياد در
اين انديشه بوديم كه چرا افكار كمونيستى در اروپاى غربى پيشرفت چندانى ندارد؟ تا
اينكه يك روز يكى از دوستان ما از كشور آلمان غربى مراجعت كرده بود و با ما ديدار
كرد، همين سئوال مطرح شد؟ دوست ما در پاسخ گفت:
آلمان غربى را كشيشهاى
مسيحى نگاه داشتهاند، به اين نحو كه از طرف كليسا هر مدت بمدتى خيابانهاى شهرها
تقسيم مىشود و هر كشيشى تبليغ يك خيابان را به عهده مىگيرد، سپس درب يكايك
خانهها مىآيد و به اهل خانه مىگويد آيا مبلغ و روحانى مىخواهيد؟ اگر خواستند
وارد مىشود و تعاليم مسيحى را به آنان مىآموزد، اگر احيانا پولى اهل خانه دادند
در مقابل رسيد كليسا دريافت مىكنند، و اگر به روحانى نياز نداشتند كشيش در خانه
بعدى مىرود و به همين ترتيب.
كشور اندونزى حدود20?
مسلمان دارد، اخيرا كشيشان مسيحى همين روش را آنجا پيش گرفتهاند و تا حدودى موفق
هم شدهاند.
در روايتى آمده كه حضرت
فاطمه زهرا عليهاالسلام در عروسى همسايه يهوديشان شركت كردند. و اين خيلى معنى
دارد، از اينكه اهلبيت عصمت و طهارت چگونه به سراغ مردم مىرفتند، و سرانجام آن
خانواده يهودى به بركت حضرت فاطمه به اسلام مشرف شدند.
خونسردى و نرمخوئى
قرآن مجيد مىفرمايد.
(ولو كنت فضا غليظ القلب لانفضوا من حولك) يعنى اگر تو بداخلاق و سخت دل بودى مردم
از دور تو پراكنده مىشدند، پس قلب مىتواند نرم بشود و بوسيله تلقين مى توان به
نرم خوئى و خونسردى رسبد.
حضرت اميرالمؤمنين على
(عليه السلام) مىفرمايد: (درختهائى كه چوبشان
نرمتراند شاخ و برگ بيشترى مىدهند) و در باره اوصاف مؤمنين مىفرمايد: و (قور
عندالهزاهز) يعنى هنگام سختيها با وقار و خونسرد است، ما هنگام مطالعه در تاريخ
بزرگان مىبينيم كه اكثريتشان نرمش و خونسردى داشتهاند چون كنترل اتومبيل در مواقع
ناگهانى هنر است نه در مواقع عادى، اگر انسان در برابر ناملايمات و مشكلات ناگهانى
خونسرد باشد هنر است، قرآن مجيد مىفرمايد (خذ العفو... و امر بالمعروف و اعرض
عنالجاهلين) يعنى عفو كن و امر به معروف كن و از نادانها روى گردان، مىگويند كه
تمام حكمت در اين سه جمله جمع شده است، واقعا اگر كسى بتواند مانند حضرت رسول اكرم
با همه زندگى كند هنر كرده است.
(ضِرار) در باره حضرت على (عليه السلام) به
معاويه گفت: (كان فينا كأحدنا) على در ميان ما خيلى عادى بود مانند يك فرد از
خودمان.
اگر بنا بود كه فقط
عدهاى از خوبان پيرامون پيغمبر و حضرت امير باشند و پيغمبر و امام خوش اخلاق بودند
چندان اهميتى نداشت، مهم اين است كه پيامبر و ائمه اطهار عليهمالسلام توانستند با
تمام ناملايمات بسازند و ثابت قدم بمانند.
درختى هست در لبنان
بنام (درخت ارز) كه خيلى اصيل است و به گفته مسيحيان هفت هزار سال عمر دارد
مىگويند هماكنون دستخط حضرت عيسى عليه السلام
روى ساقه آن به چشم مىخورد، از اين درخت براى هر كجاى دنيا ه باشد شاخه بريده و
نهال مىبرند، قلمه ايندرخت در ظرف پنجاه سال سبز مىشود، يعنى پدران رعايت مىكنند
و فرزندانشان بهرهبردارى، طبيعت بشر مانند اين درخت است، دير هدايت مىشود، و اگر
بنا بود كه انسانها ظرف چند ماه اول خوب شوند بايد اين توقع را از پيامبران و ائمه
عليهمالسلام داشت.
هنگامى كه حضرت موسى و
برادرش دعا كردند قرآن مىفرمايد: (قد اجيبت دعوتكما فاستقيما) يعنى خداوند به آنان
فرمود دعايتان مستجاب شد پس استقامت كنيد، در روايت هست كه بعد از چهل سال اثر دعاى
آن دو ثمر بخشيد.
قرآن كريم در باره حضرت
نوح مىفرمايد: (فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما) حضرت نوح950 سال تبليغ كرد،
اين براى آن است كه ما درس عبرت بگيريم، يعنى هرچند كه تبليغ كنيم به حضرت نوح
عليه السلام نمىرسيم ولى بايد نرم خوئى و
خونسردى را از آن بزرگوار بياموزيم.
انگليسيها الان حدود
هفتصد سال است كه استعمارگرند و آن موقع اولين پارلمان را تشكيل دادند و تمام
موفقيتشان براى اين است كه خون سرد هستند، يكى از صفات بسيار ناپسند، تندخوئى و
بداخلاقى است.
شخصى چند مرتبه به حضرت
امام سجاد عليه السلام ناسزا گفت و امام به روى
خودشان نمىآوردند و خون سردى نشان مىدادند، آن شخص به امام گفت: غرضم از اين
فحشها تو هستى. امام سجاد با روئى گشاده فرمودند. منهم از تو چشمپوشى مىكنم.
روزى كسى به جناب سلمان
فارسى گفت: ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ سلمان با كمال خونسردى پاسخش داد. اگر
توانستم روز قيامت از پل صراط عبور كنم ريش من بهتر است، و الا دم سگ بهتر است.
قرآن مجيد مىفرمايد:
(و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا) عدهاى هستند كه بدى مىكنند و فكر مىكنند كه كار
خوبى انجام مىدهند، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام
مىفرمايد: (حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا) يعنى پيش از آنكه ديگران به حساب
كارهايتان برسند خودتان به حساب كارهاى خويش برسيد، بدبختى ما اين است كه هميشه
مشغول محاسبه كارهاى مردم هستيم و هيچ به فكر اصلاح خودمان برنمىآئيم.
ما اگر واقعا پيرو
انبياء هستيم بايد در عمل نشان بدهيم پيغمبر اسلام مىفرمايد (فاسئلوا الله بنيات
صادقة) يعنى خدا را بخوانيد با نيتهاى راست چون ممكنست نيت آدمى كاذب باشد، در
ادعيه ماه مبارك رمضان مىخوانيم (و يقيناً صادقاً) از خدا اعتقادى راست و صادق
مىخواهيم، چون برخى يقينها و اعتقادها دروغ است، و اين خودش خيلى مهم است كه انسان
قدرت پيدا كند منحرف را مستقيم نمايد. چه بسا يك فرد منحرف بعد از سى سال مستقيم
شود.
قرآن مجيد مىفرمايد:
(و مثل كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها فى السماء) چون كلمه بمانند يك بذر
است كه در ظرف ده يا بيست و يا چه بسا صد سال ديگر ثمر مىدهد.
مرحوم آيةالله سيد
عبدالحسين شرفالدين يكى از علماى بزرگ شيعه است ايشان خيلى نرمخو و خوش اخلاق
بود، و كتابهايش را با شيوهاى زيبا به رشته تحرير در آورد. امروز در اكثر كشورها
كتابهايش فروش دارد و مردم مطالعه مىكنند چون دور از فحش و سر و صدا حقيقت را بيان
كرد و انسان اگر شيعه هم نباشد از خواندن كتابهايش لذت مىبرد.
قرآن مجيد مىفرمايد:
(ولا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدواً بغير علم) يعنى به كسانى كه
دعوت به شرك مىكنند فحش ندهيد، چون آنان هم در مقابل از روى جهالت به خدا ناسزا
مىگويند، حضرت امير مؤمنان على عليه السلام
مىفرمايد: (أكره ان تكونوا سبابين). يعنى اينكه خوش ندارم كه شما فحاش و ناسزا
دهنده باشيد.
مردم اصالتشان خوب است.
پيغمبر اسلام (صلّى الله عليه وآله) مىفرمايد:
(الناس معادن كمعادن الذهب والفضه) يعنى مردم معدنهائى همانند طلا و نقره هستند،
كنايه از اين است كه همه خوب آفريده شدهاند اما خودشان خودشان را بد ساخته و تربيت
مىدهند، روايتى است از حضرت اميرالمؤمنين على (عليه
السلام) نقل مىكنند كه فرمودهاند.. اگر بين من و مردم نخ باريكى هم باشد
نمىگذارم كه قطع شود.
در روايتى ديگر آمده:
(لا يكونن اخوك علىالقطيعه اقوى منك على الصله) يعنى برادرت كه خواهان قطع رابطه
با توست نبايد از توئى كه خواهان پيوند با او هستى قويتر باشد، بنا براين ما بايد
تا آنجائى كه ممكن است با مردم رابطه برقرار كنيم و براى چيزهائى جزئى پيوند و
رابطه مان را با ديگران قطع نكنيم.
و اگر توانستيم اين
خصلت را كه از اخلاق انبياء است در خودمان پرورش دهيم تمام امتها به سوى اسلام روى
خواهند آورد.
ما بايد از اخلاق و
رفتار ائمه اطهار عليهمالسلام درس بگيريم.