گفتار هفدهم :
حكومت ولايى و تهديدهاى پيش رو (275)
«ولايت»، عامل وحدت و مانع تفرقه
خداى متعال بزرگ ترين
هديه اى كه بعد از نعمت هاى تكوينىِ «وجود»، «سلامت»، «عقل» و ساير موارد طبيعى به
انسان ها افاضه فرموده، دو نعمت «ارسال پيامبران و شرايع آسمانى» و «ولايت و رهبرى
انبيا (عليهم السلام)» است. دينى كه از جانب
خداى متعال براى سعادت بشر در تمام دوران ها نازل شده، اصول، مبانى و قواعد كلى آن
در همه اديان الهى مشترك، و مبتنى بر فطرت واحد و تغييرناپذير انسان ها است:
فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ
ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ. (276) از آن جا كه فطرت انسان تغييرپذير نيست، دينى هم كه
مبتنى بر فطرت است قابل تغيير و تبديل نخواهد بود؛ دينى استوار كه مبتنى بر فطرتى
استوار و تغييرناپذير است. اين دين كه علاوه بر احكام فردى، مشتمل بر احكام اجتماعى
فراوانى نيز هست، در مقام اجرا به كسانى احتياج دارد كه اطاعت آنها از طرف خداى متعال تأييد شده باشد.
از اين رو خداى متعال علاوه بر اين كه انبيا را براى هدايت و ابلاغِ رسالت مبعوث
نمود، در مواردى كه مردم براى تشكيل حكومت آمادگى داشتند، به انبيا مقام حكومت و
مديريت جامعه را نيز عطا فرمود و بسيارى از آنها به مقام امامت نيز نايل شدند:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ
أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ؛
(277) و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار
داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند.
پيامبر اسلام (صلّى
الله عليه وآله) نيز عالى ترين مقام مديريت جامعه را از جانب خداوند بر عهده
داشت. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
اَلنَّبىُّ أَوْلى
بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم؛ (278) پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
اين مقام به ائمه اطهار
(عليهم السلام) نيز منتقل گرديد. پس از ائمه (عليهم
السلام) نيز اين مسؤوليت طبق عقايد شيعه، بر عهده فقهاى عظامى است كه صلاحيت
اين مقام را داشته، واجد شرايط لازم باشند.
در بيانات اميرالمؤمنين
(عليه السلام) در نهج البلاغه و بيانات حضرت
فاطمه زهرا (عليها السلام) در آن خطبه تاريخى،
به اين نكته اشاره شده كه اگر مردم از مقام واحدى اطاعت نكنند، مبتلا به پراكندگى و
اختلاف مى شوند و سعادت دنيا و آخرتشان به خطر مى افتد: فَفَرَضَ... الطّاعَةَ
نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ الاِْمامَةَ لِمّاً مِنَ الْفُرْقَة؛ (279) امامت و مطاع
بودن، ابزارى است كه خداى متعال براى حفظ وحدت جامعه اسلامى تشريع فرموده است.
شكر نعمتِ «حكومت اسلامى»
مدت ها بود كه در جوامع
اسلامى، بهره جستن از اين دو نعمت، يعنى استفاده از «شريعت و معارف اسلام» و
«حاكميت رهبران الهى» ضعيف شده بود. احكام اسلامى نيمه تعطيل و حدود الهى نيز به
كلى تعطيل گرديده بود و از حكومت مشروع الهى هم خبرى نبود. تا اين كه در دوران ما
خداى متعال بار ديگر يكى از بزرگ ترين نعمت هاى خود، يعنى «نظام اسلامى» را بر
جامعه ما ارزانى داشت؛ نعمتى كه در سايه قيام حضرت امام (قدس سره) و پشتيبانى علما،
مراجع و حوزه هاى علميه و فداكارى اقشار مختلف مردم مسلمان و متعهد به صورت اين
انقلاب عظيم جهانى جلوه گر شد. مدت ها بايد بگذرد تا عظمت و شكوه اين انقلاب و
آثارى كه در ساير كشورها، به طور مستقيم و غيرمستقيم بخشيده، ارزيابى شود. از يك سو
نيز تا اين ثمرات به درستى شناخته نشود ما نمى توانيم در مقام شكر اين نعمت بر
آييم؛ چون قدر آن را به درستى نمى دانيم تا شكر درخور آن را به جا آوريم. هر اندازه
كه ما به عظمت اين نعمت بيشتر پى ببريم، روحيه شكرگزارى در برابر آن در ما تقويت
خواهد شد.
اقتضاى اين نعمت عظيم
آن است كه تمام كسانى كه از آن بهره مند شده اند، حتى اقليت هاى مذهبى ـ كه در سايه
حكومت اسلامى، جان و مال و ناموسشان حفظ، و حقوقشان تأمين، و بسيارى از كارهاى
سنگينى كه به دوش مسلمان ها است از دوش آنها برداشته مى شود ـ قدر اين نعمت عظيم را
بدانند و براى حفظ دست آوردهاى انقلاب تلاش كنند. البته اكثريت قريب به اتفاق ملت
ما، مردمى حق شناس و قدردان هستند و به صورت ها و درجات مختلف، شكر اين نعمت را
ابراز كرده و مى كنند. اما متأسفانه در بعضى از
اقشار، نهادها و دستگاه ها، كسانى قدر اين نعمت را درست ندانستند و نمى دانند و
عظمت آن را درست درك نكردند و نمى كنند. آنان نه ارزش اسلام و احكام اسلامى را درست
درك كرده اند و نه به قدر و اهميت رهبرى الهى و ولىّ فقيه پى برده اند. دشمن هم كه
در مقابل اين حادثه عظيم جهانى، غافل گير شده و مترصد چنين فرصتى بود، در صدد برآمد
كه با استفاده از اين عناصر ناآگاه يا خودفروخته، توطئه اى را انجام دهد تا شايد
بتواند در درازمدت اين نظام را به زانو دربياورد و باز دوران جاهليت دينى را در اين
كشور تجديد كند.
سياست جديد دشمن عليه نظام اسلامى
دشمنان براى نفوذ مجدد
در كشور اسلامى ما فعاليت هاى مختلفى انجام دادند. آخرين نتايجى كه آنان از تجربيات
خود در طول دو دهه اول انقلاب داشتند ـ به اضافه تجربياتى كه طىّ دو قرن گذشته در
مورد كشورهاى اسلامى كسب كرده بودند ـ اين بود كه بايد عناصر سست عنصر داخلى را
شناسايى كرده و روى آنها كار كنند و برخى از آنان را در درون دستگاه حاكمه كشور و
مراكز سياست گذارى و اجرايى نفوذ دهند. اين مطالب تحليل شخصى محض نيست، بلكه
مستنداتى غير قابل انكار دارد. در كنفرانس هايى كه در خارج، بين قشرهاى مختلف و طيف
گسترده اى از ضد انقلاب كه شامل كمونيست ها هم بوده، اين صحبت ها مطرح شده است. در
آن جا ابتدا اين مطلب از طرف كمونيست ها مطرح شد، كه بايد در داخل حاكميت نظام،
عناصرى را شناسايى كنيم كه روى دو عنوان تأكيد داشته باشند، يكى «صلح» و ديگرى
«آزادى». گفتند در مقابل شعارهاى دينى و تأكيد بر ارزش هاى
اسلامى، اين دو مفهوم و شعار را مطرح كنيم و ببينيم در داخل نظام چه كسانى از اين
شعارها حمايت مى كنند؟ بدين ترتيب اشخاصى را كه از اول دلِ خوشى از نظام اسلامى
نداشتند و عناصر طرد شده از نظام قبلى و كسانى كه با اساس اسلام موافق نبودند، هم
چنين كسانى كه به صورت هاى مختلف در طول اين دو دهه از عملكرد بعضى از نهادها
ناراضى شده بودند، شناسايى كرده و سعى كردند كه روى اين دو مفهوم مانور داده و آنها
را جذب خود كنند. گفتند در مقابل جنگ چند ساله اى كه بر ما تحميل شد، ما اكنون به
صلح دعوت كنيم و گرايش به جنگ و شعارهايى از قبيل «جنگ، جنگ، تا رفع كل فتنه» را به
كلى محو نماييم. هم چنين نسبت به دشمنان بيرونى، به جاى اين كه بگوييم «مرگ بر
آمريكا» يا مرگ بر بعضى از استعمارگران ديگر، شعار صلح را مطرح كنيم، بگوييم ما
ديگر به جاى مرگ، طالب زندگى هستيم!
اين طرح را به تصويب
رساندند و بنا شد كه در داخل نظام عناصرى را شناسايى كنند كه چنين روحيه اى داشته
باشند. بعضى آگاهانه عامل آنها شدند و برخى نيز از روى غفلت با آنها هم نوايى
كردند. اين حركت كه چندى است در كشور شروع شده، آثار خود را كم و بيش در نهادهاى
مختلف و بيش از همه در مطبوعات نشان داده است. البته منحصر به مطبوعات نيست و در
فعاليت هايى كه به نام كارهاى فرهنگى، در موقعيت هاى مختلف انجام مى شود نيز ديده
مى شود؛ مثلا از كسانى كه بيش از بيست سال بدترين ضربه ها را به اين نظام زده اند،
بدترين مطالب را نوشته اند و بدترين اهانت ها را كرده اند، دعوت مى شود و در
جشنواره ها از آنها تجليل مى گردد و سيمرغ و دلفين بلورين به آنها داده مى شود! و
البته اين غير از جوايز و
هداياى ديگرى است كه بى سر و صدا و پنهانى به آنها مى دهند و در جايى منعكس نمى
شود. از سوى ديگر نيز از بيت المال مسلمين، كسانى را در كنفرانس هاى خارج از كشور
شركت مى دهند (نظير دعوت هايى كه از طرف دولت آمريكا از روزنامه نگاران مى شود، يا
دعوت هايى كه از شخصيت هاى ديگرى در آلمان يا جاهاى ديگر مثل لندن، قبرس و... صورت
مى پذيرد). اين افراد در آن جا شستوشوى مغزى مى شوند، دستورالعمل ها را مى گيرند و
به داخل كشور برمى گردند و آنها را اجرا مى كنند. آخرين آنها كارى بود كه در
كنفرانس برلين انجام گرفت و البته رسوايى بزرگى براى عاملان و شركت كنندگان آن به
بار آورد.
اَشكال مختلف تهاجم فرهنگى دشمن
كارهايى كه در اين مدت
انجام دادند بيش از آن است كه بتوان فهرست آنها را بيان كرد، اما به طور كلى مى
توان آنها را اين گونه تصوير كرد:
در قدم اول، در عقايد و
مبانى اعتقادى و فكرى مردم و به خصوص درباره حكومت اسلامى و ولايت فقيه، تشكيك
كردند. تشكيك به اين صورت شروع شد كه ابتدا گفتند ولايت فقيه امرى اجماعى نيست و
مورد اختلاف است و حتى امروزه هم كسانى هستند كه با ولايت فقيه مخالفند. پس از آن
گفتند اصلا چنين چيزى در اسلام نبوده و اين مسأله را روحانيت درست كرده تا دكانى
براى خودش دست و پا كند! سپس از متصدى ولايت فقيه و كسى كه در اين مسند قرار گرفته
به صورت هاى مختلف انتقاد كردند و به بهانه انتقاد به تدريج راه اهانت را باز
كردند. در اين راه نيز مغالطات مختلفى مطرح ساختند؛ مثلا گفتند در جايى كه
اميرالمؤمنين (عليه السلام) خودش را بالاتر از انتقاد نمى
دانست، چگونه است كه شما ولىّ فقيه را فوق انتقاد مى دانيد؟! از سوى ديگر به وسيله
سخنرانى ها، روزنامه ها، مجلات، كتاب ها، فيلم نامه ها و رمان ها سلسله اى از
مفاهيم فلسفىِ الحادى را در فرهنگ كشور وارد كردند. اين كارها در پى زمينه چينى
هايى بود كه طى سال هاى قبل كرده بودند، و به گمان خودشان بعد از چند سال، امروز
موقع آن رسيده كه ميوه آن را بچينند و وارد عمل شوند. به بهانه تعطيل شدن روزنامه
اى، «فتنه كوى دانشگاه» را ترتيب دادند؛ حادثه اى كه پس از مدت ها برخى از اسرار آن
به تدريج در حال فاش شدن است و روشن مى شود كه همان كسانى كه مدعى اصلاح، حفظ شؤون
دانشگاه و چيزهايى از اين قبيل بودند، دست خود آنها در اين جريان مؤثر بوده، و اين
نقشه ها از طرف خود آنها اجرا شده است. چنان كه ترورهايى انجام گرفت تا سپاه، بسيج،
حزب اللّه، روحانيت و گروه هايى از اين قبيل را متهم كنند؛ كه البته خداى متعال دست
آنها را رو كرد و معلوم شد كه اين موارد هم زير سر خودشان بوده و ان شاء اللّه با
پى گيرى هايى كه خواهد شد رسواتر خواهند شد.
كارهاى ديگرى نيز براى
كم رنگ كردن ارزش هاى اسلامى انجام دادند، كه در گوشه و كنار كشور شاهد نمونه هايى
از آن هستيم. تا آن جا پيش رفتند كه حتى بنا بود جشنى در تخت جمشيد براى احياى سنّت
زرتشتى گرى برگزار شود! در همين راستا جشن هاى چهارشنبه سورى را تشويق كردند، و
نتيجه اين شد كه در بسيارى از شهرهاى ايران، عناصر خودفروخته، از اين فرصت ها
استفاده كردند و دسته جمعى، مرد و زن، دختر و پسر، به انجام كارهاى ناشايست و فسق و
فجور در خيابان ها و ميدان ها پرداختند و هيچ كس
متعرض آنها نشد. هنگامى هم كه حزب اللّه و افراد متدين، به بعضى دستگاه هاى مربوط
مراجعه مى كردند كه اين كارها خلاف شؤون اسلامى و ارزش هاى اسلامى است، جواب مى
دادند كه ما از بالا دستور داريم متعرض كسى نشويم! تجاهر به فسق به رسواترين شكل
آن، در مجامع عمومى، ميدان ها و خيابان ها اجرا شد. در اين ميان، دل سوزان نظام و
كسانى كه مى خواستند وحدت جامعه و آبروى نظام حفظ شود، به نصيحت ها، دل سوزى ها،
تماس هاى محرمانه و خصوصى و به تذكرات آرام و ملايم اكتفا كردند، تا شايد اين افراد
به خود آمده، دست از اين شيطنت ها بردارند. متأسفانه اين گونه تذكرها هيچ اثرى
نداشت و كار به آن جا رسيد كه مقام معظم رهبرى ـ دامت بركاته ـ شخصاً وارد ميدان
شدند و طى چند مرحله، مسؤولان را نصيحت كردند و در جلسات خصوصى نيز به آنان تذكر
دادند. ايشان در جلسه شوراى انقلاب فرهنگى، كه بنده هم حضور داشتم، با صراحت اعتراض
هاى تندى كردند. اما اين همه كم ترين اثرى نداشت و روز به روز بر گستاخى و لجبازى
آنها افزوده شد. در پى آن، معظم له در روز تاسوعا [سال 1379] اشاره مختصرى كردند، و
بعد هم در مصلاى بزرگ تهران سخنرانى بسيار روشن گر و آموزنده اى ايراد فرمودند و به
توطئه هايى كه در اين زمينه ها وجود دارد اشاره كردند. ايشان فرمودند، دشمن در ميان
مطبوعات ما پايگاه هايى پيدا كرده، و به جاى اين كه خارج از كشور، ما را هدف قرار
بدهد، در داخل كشور و در داخل مطبوعات ما پايگاه زده و كارى را كه بايد با هزاران
زحمت از آن سوى مرزها انجام دهد، به راحتى از طريق برخى مطبوعات داخلى انجام مى
دهد. (280)
انتظار مى رفت بعد از
اين فرمايشات مقام معظم رهبرى ـ دامت بركاته ـ مسؤولان به خود بيايند. اما متأسفانه
نه تنها اين گونه نشد، كه حتى در مقابل اين بيان صريح ايشان گستاخانه موضع نفى
گرفته و گفتند ما در مطبوعات پايگاهى براى دشمن نمى شناسيم!
اين مسايل نشان مى دهد
كه توطئه بسيار عميق تر از آن است كه ما فكر مى كنيم. اگر دل گرمى هايى از حاميان
بيرونى نبود، اين قدر گستاخى وجود نداشت. شواهد زيادى هست كه توطئه بسيار عميقى
براى براندازى نظام طراحى شده و در مراحل مختلف به اجرا گذاشته مى شود. مرحله اول
آن، فتنه تيرماه 79 بود. مراحل ديگرى نيز پيش بينى كرده اند كه قدم به قدم جلو
بروند، تا به خيال خودشان به هدف شوم خود كه براندازى نظام اسلامى است نايل شوند!
اما ملت مسلمان ما مادام كه در مسير اسلام است و براى نصرت دين خدا تلاش مى كند،
مستظهَر به وعده الهى است؛ كه فرمود: إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ
يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ. (281) همان خدايى كه ملت ما را يارى كرد تا توانستند با دست
خالى، هشت سال در مقابل قدرت مندترين كشورهاى جهان مقاومت كنند و بر آنها پيروز
شوند، در عرصه فرهنگى و سياسى هم يار و ياور مؤمنان خواهد بود. البته همواره بايد
به ياد داشته باشيم كه شرط نصرت الهى «إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ» است و هيچ گاه
خداوند وعده قطعى و بدون شرط نداده كه ما را در همه مراحل يارى كند. اميدواريم ما
اين شرط را در خودمان به وجود بياوريم تا مشمول نصرت كامل الهى گرديم. اين ملت شريف
كه در طول دوران قبل و بعد از پيروزى نهضت و انقلاب، همواره از جان
و مال و جوانان عزيزتر از جانش مايه گذاشته، ان شاء الله پس از اين نيز همين مسير
را به صورت جدى تر ادامه خواهد داد.
هشدارى به مسؤولان نظام اسلامى
ما اميدواريم كه برخى
از مسؤولانى كه در زمينه اين انحراف ها تقصيرها و قصورهايى دارند به خود آيند و
تحقق احكام نورانى اسلام و ارزش هاى اسلامى را وجهه همت خود قرار دهند. البته
بسيارى از مسؤولان همان طور كه مقام معظم رهبرى ـ مد ظله العالى ـ فرمودند، واقعاً
به اسلام اعتقاد دارند و مى خواهند نظام اسلامى پابرجا باشد و احكام اسلامى اجرا
شود؛ اما به هر حال برخى از ايشان غفلت هايى دارند كه دشمنان از اين غفلت ها سوء
استفاده مى كنند. گاهى مشاوران، دوستان، ياران و كسانى كه در مراحل انتخابات كمك
كرده اند، انتظاراتى دارند و آن چنان انسان را احاطه مى كنند كه نمى گذارند مستقل
فكر كند و به درستى در مورد مصالح جامعه بينديشد. حمايت كردن ديگران از ما در يك
مرحله از فعاليت هاى سياسى، به اين معنا نيست كه ما براى رعايت وفادارى به اين
افراد حاضر شويم ارزش هاى اصيل، اصول و مبانى خود را هم خدشه دار كنيم. اگر چنين
بود، اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى بايست با
طلحه و زبير به گونه ديگرى رفتار مى كرد. آنها از اولين كسانى بودند كه با حضرت على
(عليه السلام) بيعت كردند، ولى از اولين كسانى
هم بودند كه بيعت خود را شكستند. اين كه آنان كمك كردند تا اميرالمؤمنين (عليه
السلام) خليفه شود، موجب نگشت تا آن حضرت مطابق خواست آنها عمل كند. البته
هيچ گاه آن حضرت (عليه السلام) انتظار كمك و
يارى از اين دسته عناصر را نداشتند و تنها به وظيفه الهى خود عمل مى كردند، ولى در هر صورت اين منطق صحيح
نبود كه حضرت بگويد، چون اينها به من رأى دادند پس بايد تا پايان به خواسته هاى
آنها ـ حتى اگر خلاف شرع هم باشد ـ احترام بگذارم! وقتى آنها خط خود را از خط اسلام
جدا كردند و درخواست هاى غير منطقى و غير مشروع مطرح ساختند، اميرالمؤمنين (عليه
السلام) قاطعانه در مقابل آنها ايستاد. آيا اين رفتار اميرالمؤمنين (عليه
السلام) را بايد حمل بر بىوفايى كنيم؟! معامله بر سر اصول و ارزش ها و
دستاوردهاى اوليه انقلاب به هيچ صورتى و بر اساس هيچ منطقى پذيرفته نيست. ما بايد
كسانى را كه خودشان تصريح كرده اند كه سال ها است مخالف انقلاب و در فكر براندازى
اين نظام و ارزش هاى اسلامى بوده و هستند از خود برانيم. كسانى كه در طول اين بيست
و چند سال، التزامشان در وفادارى نسبت به بيگانگان ثابت شده و پيوسته دم از سازش با
آمريكا و حتى اسرائيل مى زنند، با چه منطقى قابل توجيه است كه باز هم اين قبيل
افراد در بعضى از نهادها و ارگان ها و حتى ارگان هاى انقلابى حضور داشته باشند و از
بيت المال مسلمين به ضرر اسلام و براى نابودى ارزش هاى اسلامى سوء استفاده كنند؟!
برخى جشنواره هايى كه برگزار مى شود سراسر فسق است و به تعبير صريح مقام معظم رهبرى
ـ مد ظله العالى ـ در جلسه اى كه با اعضاى شوراى انقلاب فرهنگى داشتند، بعضى از اين
برنامه هايى كه به نام فرهنگ ـ و گاه حتى به نام اسلام ـ پياده و اجرا مى شود
صددرصد ضد اسلام است. با چه مبنايى از بيت المال مسلمين ميليون ها دلار صرف برگزارى
اين گونه جشنواره ها و اعطاى جوايز به اين به اصطلاح هنرمندانِ ضد انقلاب و ضد
اسلام و شركت افراد در برخى كنفرانس هاى ضد ارزشى و ضد اسلامى در خارج مى شود؟
ما در اين كشور كه بر
اساس اسلام انقلاب كرده است، نمى توانيم قانون و حركت غير اسلامى را بپذيريم، و هيچ
دستگاه اجرايى را كه مبتنى بر نظريه ولايت فقيه و مأذون از طرف ولىّ فقيه نباشد به
رسميت نمى شناسيم. ما وظيفه خودمان مى دانيم كه از دولت اسلامى حمايت كنيم و مقررات
دولت اسلامى را به اجرا در آوريم؛ اما اين امر مادامى است كه دولت و حكومت، مورد
رضايت ولىّ فقيه باشد. از نظر ما منشأ اعتبار سرتاپاى اين حكومت، ولىّ فقيه است.
امام (قدس سره) مى فرمود، يا خدا يا طاغوت، آنچه از خدا نباشد، طاغوت است، رئيس
جمهور منتخب مردم هم اگر از طرف ولىّ فقيه نصب نشود طاغوت است. (282)
اميدواريم كه مسؤولان و
دست اندر كاران امور سعى كنند خط نفاقى را كه در دستگاه ها نفوذ كرده، و عناصر
مزدور آن را شناسايى كنند و ريشه نفاق را به كلى بخشكانند، تا هم مورد حمايت مردم
قرار گيرند و هم موجبات رضايت خداى متعال و امام زمان ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف
ـ را فراهم سازند.