و سجده هاى طولانى ، كو سكوت منظم ؟ راه طى كردن و لو يك قدم
، انسان را به اندازه يك قدم به منزل نزديك مى كند. روزى خدمت آية اللّه بهجت رسيدم
و از كم كارى نفس شكايت و گله كردم . ايشان فرمودند: از كم كارى گله نكن ، بلكه از
اين شكايت كن كه آيا كارى كه انجام مى دهى درست و مطابق با واقع هست يا نه ؛ زيرا
از راه رفتن كفش مى سايد و پا خسته مى شود و از درست راه رفتن ، منزل و مقصد نزديك
مى شود. زحمت مى كشيم و كار مى كنيم ، اما چگونه و براى چه و براى كه ؟ آيا مى
توانيم ثواب عباداتى را كه انجام مى دهيم نگه داريم يا مانند هيمه جمع مى كنيم و با
كبريتى همه را به آتش مى كشيم .
از حضرت آيت اللّه آقا ميرزا مهدى بروجردى قدس سره پدر خانم استادم حضرت آيت اللّه
العظمى گلپايگانى قدس سره خاطره اى تقديم كنم : چون بر اين باور بودم كه ايشان از
اولياى خدا هستند، مدتى در جوانى خدمت ايشان مى رسيدم تا كليدى معنوى لطف كنند.
بالاخره شبى اصرار كردم و تمنا نمودم كه لطف كنيد، ايشان فرمودند: جمع آورى ثواب
آسان است و نگهدارى آن مشكل !! بعد از آن به ياد اين حديث شريف نبوى افتادم كه ذيل
آيه ((يا
اءيها الذين آمنوا اءذكروا اللّه ذكرا كثيرا(185)))
آمده است . حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اصحاب فرمودند: (اگر كسى يك
بار گفت اللّه اكبر، خدا در پاداش او درختى در بهشت براى او مى كارد و اگر كسى گفت
سبحان اللّه ، همين طور و...)) اصحاب خوشحالى كردند و عرض
كردند: يا رسول اللّه ما خيلى درخت در بهشت داريم ؛ زيرا خيلى ذكر گفته ايم . حضرت
فرمودند: ((بلى به شرط آنكه آتشى نفرستيد آن ها را بسوزاند(186))).
به هر حال راه رفتن درست و نگهدارى محصول راه ، البته منزل را نزديك مى كند و راه
طى مى شود و مراحل و منازل يكى بعد از ديگرى پيش مى آيد و انسان آشناتر مى شود؛ اما
اگر تحمل زحمت نكرد البته
نابرده رنج گنج ميسّر نمى شود |
|
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد |
همه اسباب برامون فراهمه
اگر حضرت حق تبارك و تعالى به ما تكليف نمود؛ حتما به قدر وسع و طاقت و
استعداد است
(187) و همه اسباب كار و كوشش و فعاليت و سير و سلوك را براى انسان
فراهم نموده ! مگر كم است آن همه نعمتى كه خدا به انسان عنايت فرموده و بر ظاهر و
باطن او ريخته است ؟! واقعا اگر اهل نظر و دقت باشيم ، همان گونه كه در قرآن مجيد
آمده است : ((مگر كسى مى تواند نعمت هاى الهى را شمارش كند(188)))،
آيا اگر دنيا را به كسى بدهند و بخواهند مثلا با عقلش عوض كنند مى تواند؟! مى كند؟!
يك نفس انسان چقدر مى ارزد؟! چشم و گوش و دست و پا و وهم و خيال و فكر و امثال آن
براى سير و سلوك چه وسايل مجهزى است . حتى لقمه نانى كه مى خوريم و جرعه آبى كه مى
نوشيم ، چقدر مقدمات دارد تا فراهم آيد. همه اسباب تكوينى براى رشد انسان فراهم است
. انبيا و اوليا براى هدايت انسان آن همه زحمت كشيدند و خدا هم خون عزيزترين
عزيزانش را قربانى راه دينش كرده است .
آيا چه كسى جراءت مى كند بگويد من پاسخگوى نعمت هاى ظاهرى و باطنى خدا هستم ؟!
اى دل به كوى دوست گذارى نمى كنى |
|
اسباب جمع دارى و كارى نمى كنى |
حافظ
همه چى رام براى آدمه
اين قدر مقام انسان والاست كه خداوند همه چيز را رام انسان قرار داده است .
به قرآن مجيد نظر كنيد كه مى فرمايد: ((و
سخّر لكم الفلك لتجرى فى البر باءمره و سخّر لكم الاءنهار * و سخّر لكم الشمس و
القمر(189)))؛
يعنى خداوند كِشتى را براى شما مسخر كرد تا به امر خدا در دريا به جريان باشد و
مسخر كرد براى شما جويبارها را و خورشيد و ماه را براى شما رام كرد. باز مى فرمايد:
((و
هو الذى سخر البحر لتاءكلوا منه لحما طرّيا(190)))؛
يعنى خدا آن خدايى است كه دريا را براى شما مسخر كرد تا گوشت تازه از آن به دست
آوريد. باز مى فرمايد: ((الم
تر اَنّ اللّه سخّر لكم ما فى الاءرض
(191)))؛ يعنى آيا دقت نمى كنى كه همانا
خداوند مسخّر كرده است براى شما آن چه در زمين است ؛ يعنى اين همه معادن و گياهان و
حيوانات رام انسان اند و خود زمين هم رام است . باز مى فرمايد: ((الم
تروا اءنّ اللّه سخّر لكم ما فى السموات و ما فى الاءرض
(192)))؛ يعنى آيا دقت نمى كنيد كه همانا
خداوند رام كرد براى شما انسان ها آن چه در آسمان ها و آن چه در زمين است . معلوم
مى شود به يك معنا ملكوت و جبروت و لاهوت هم رام انسان اند! اين رام بودن موجودات
براى انسان خيلى معنا دارد. در نوشيدن يك جرعه آب دقت كنيد. اين جرعه چگونه رام گلو
و معده است . تو خود حديث مفصل بخوان از اين كه چگونه همه چيز رام انسان است .
به سوى ابد بايد سفر كنيم |
|
بريم و به خونه او برسيم |
استادم علامه حسن زاده آملى خيلى ما را از ابدى كه در پيش داريم بر حذر مى داشتند.
البته معلوم بود كه اين تازيانه سلوك را از قرآن و حديث و عقل داشتند، خدا كند ما
ترسيده باشيم . ايشان حديثى را از اميرمؤ منان عليه السّلام درباره معناى ابد
برايمان نقل فرمودند كه شخصى خدمت مولا آمد و از ايشان تفسير ابد را تقاضا كرد. آقا
فرمود: رياضى مى دانى . گفت : بلى . حضرت فرمود: ((فرض كن
زمين كه فعلا به شكل يك هندوانه است ، پهن شود و به شكل قرص نانى درآيد كه مساحت آن
به اندازه مساحت خورشيد شود. سپس ديوارى اطراف زمين فرض كن كه بالا رفته تا به
خورشيد رسيده - و به اصطلاح با اين معمارى از زمين تا خورشيد به شكل يك انبار
سيلويى به ساز - آن گاه مرغى را فرض كن كه هر سى هزار سال يك بار دانه اى مانند
خشخاش با منقار خود در اين انبار بيندازد. آيا بالاخره در طول زمان اين انبار پُر
مى شود)) گفت بلى . حضرت فرمود: ((فرض
كن سى سال بار اين انبار پُر شود و خالى گردد)). عرض كرد:
فرض كردم . حضرت فرمودند: ((شماره اين دانه ها را به منزله
صفرى فرض كن كه به عدد يك اضافه كنند، ببين اين چه رقم بزرگى مى شود)).
گفت : فرض كردم . حضرت فرمود: ((ابد يعنى آن مقدارى كه اگر
اين عدد را از آن كم كنى ، چيزى از آن كم نشود)).
حضرت مى خواهند بگويند ابد اگر به عدد در آيد، تا بى نهايت مى رسد. اللّه اكبر، چه
سفرى در پيش داريم و از آن غافليم ! اللّه اكبر چقدر خيره سريم ! به آيات قرآن مجيد
در باب خلود و ابد به دقت نظر كنيد و شماره آنها را حفظ كنيد. ببينيد چه غوغايى است
و چند جاى قرآن به مناسبت هاى گوناگون ، خداوند اين مسائل را مطرح كرده تا ما غافل
نمانيم و به ياد اين سفر باشيم . روايات كه عجيب است . درباره طول و بُعد اين سفر
كتاب هاى اخلاق هم مشحون از بيان اين راه دور است . ما بايد به سوى اين سفر برويم و
هيچ چاره نداريم . حتى اگر نخواهيم برويم ، ما را خواهند برد. از اين رهگذر نگاهى
به اشك و آه رسول خدا و انبيا و اوليا، مخصوصا اميرمؤ منان على و فاطمه زهرا و امام
مجتبى و امام حسين و امام سجاد و ساير ائمه دين عليهم السّلام و طبقه اوليا و رعيت
آن ها بنماييد و به چشم ها التماس كنيد كه كرم كنند و جود نمايند و اشك بريزند تا
انشاءاللّه ابد آباد شود و اين راه پُرخوف و خطر به آسانى طى گردد و به خانه دوست
برسيم و در آن جا آرام و قرار گيريم .
اَى سوار بالو بشيم پَر در آريم |
|
بپريم زودى به منزل مى رسيم |
مخفى نماند كه در اين مناسك به زبان بچّه ها سخن گفته شده ، لذا سفر معنوى براى
بزرگ ترها به سفر جسمانى براى بچّه ها تشبيه شده است ؛ زيرا براى بچّه محسوس است كه
اگر سوار هواپيما شود و پَر در آورد، زود به منزل مى رسد از اين سخن بچّه گانه مى
توان به معقول و معنا پى برد؛ زيرا وسايل سفر به سوى حضرت حق مراتب دارد و آن مراتب
به كيفيت عمل و قصد آن وابسته است . لذا در قرآن مجيد مى فرمايد: ((و
لكل درجات مما عملوا و ماربك بغافل عما يعملون
(193)))؛ يعنى براى هر كدام از شما درجاتى
است به واسطه كيفيت عملتان ، و خداى تو از كارشان غافل نيست . باز مى فرمايد:
((هم
درجات عنداللّه
(194)))؛ يعنى خود انسان ها درجات انسانى را
تشكيل مى دهند. پس ممكن است كسى راه خدا را افتان و خيزان برود و ديگرى با اسب و
استر يا پياده برود و سومى با ماشين برود و آخرى با هواپيماى آخرين سيستم ، قاره
بپيمايد. اينها درجات است ، زيرا تمام فضايل و ارزش ها مراتب دارد، از ايمان گرفته
تا غير از آن . تمام رذايل هم درجات دارد، از كفر و شرك گرفته تا غير از آن . مهم
آن است كه ما مى خواهيم چگونه و چكاره و در چه درجه اى باشيم . مثلا حضرت خاتم
انبياء با براق معراج كرد و اين كلمه نكته دارد! از اين طرف هم بعضى ها يك قدم كه
مى روند يك قدم هم برمى گردند و سرانجام پرواز را آغاز ننموده از اين جهان مى روند.
نكته : گاهى بعضى از جوانان عزيز چه خواهر و چه برادر راجع به طلبه شدن مشورت مى
كنند. در جوابشان عرض مى كنيم طلبگى مثل سفر با هواپيماست اگر سالم رفت خيلى زود به
مقصد مى رسد؛ زيرا با بال علم و عمل پرواز مى كند، اما اگر در راه سقوط كرد، ديگر
ذره هاى بدن او هم ممكن است پيدا نشود. اما غير طلبه مى تواند مثل كسى باشد كه مى
خواهد با ماشين برود كه اگر تصادف كرد، لطمه هاى كمترى به او وارد مى شود. اگر كسى
بخواهد سير و سلوك كاملى داشته باشد، بايد از بهترين وسايل استفاده كند. قرآن مجيد
دستور داده كه ((يا
اءيّها الذين آمنوا اءتقوا اللّه و اءبتغوا اليه الوسيله
(195 )))؛ يعنى اى كسانى كه ايمان آورده ايد:
تقواى خدا پيشه كرده ، به سوى وسايل الهى دست دراز كنيد. البته يكى از بهترين وسايل
تندرو، قرآن و عترت است كه نبايد فراموش شوند. لذا حضرت ثاراللّه آقا امام حسين -
روحى له الفداء - كشتى نجات امت اند(196)
بلكه از تندروترين كشتى هاى نجات هستند.(197)
البته اينها وسايل بيرونى هستند. وسايل درونى هم الى ماشاءاللّه است كه مى توانند
سريع ما را به مقصد برسانند. سعدى - عليه الرحمه - فرموده است :
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند |
|
بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت |
طيران مرغ ديدى تو زپاى بند شهوت |
|
به در آى تا ببينى طيران آدميت |
(198)
تا سر كوى يار هزاران مرحله است . ما بايد بهترين و مجهزترين وسيله را برداريم و با
بال هاى آن پرواز كنيم تا زود به منزل برسيم .
اَى بخوايم سلانه سلانه بريم |
|
عمرمون تموم مى شه وا مى مونيم |
چون راه دور است ، با سرعت نداشتن و سلانه سلانه و آهسته آهسته حركت كردن ، منافات
دارد. لذا سابقونِ سابقون نزديك و نزديك اند(199)
و قرآن مجيد امر فرموده ((سارعوا
الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الاءرض اءعدت للمتقين
(200)))؛ يعنى بايد سرعت كنيد و بكوشيد به
سوى آمرزش الهى از طرف خدايتان و بهشتى كه عرض آن به اندازه همه آسمان ها و زمين
است و براى متقين آماده مى باشد.
پس ما اگر باور داريم ، بايد بشتابيم و اگر مقصد بزرگ و مهم است ، بايد سبقت بگيريم
تا به حقايق اهل قرب محقق شويم تا آنچه به آن ها داده اند، به ما هم بدهند. البته
دويدن ، خستگى دارد، عرق ريزه دارد و نفس تنگ مى شود، اما بايد نتيجه را در نظر
گرفت و فهميد كه مسئله سير و سلوك ، تجارت پُر سودى است كه خداوند در اختيار بندگان
خوب خود قرار داده و همه مى دانيد تاجرِ سودبر، شجاع ، دورانديش ، حسابگر، وسيله
شناس و وسيله جو است . مگر نمى بينيد كه هميشه متوسل اند و به ائمه اطهار عليهم
السّلام عرض مى كنند: ((اءنتم
وسيلتى الى اللّه و بحبكم و بقربكم اءرجو نجاتا عنداللّه
(201)))؛ يعنى شماييد وسيله من نزد خدا و به
دوستى شما و به قرب شما اميد نجات نزد خدا را دارم . به هر حال عمر خيلى زود تمام
مى شود و اگر بخواهيم سهل انگارى كنيم ، وقت از دست مى رود و به جايى نمى رسيم .
((بچّه ها از خونه خود تا مدينة الرسول پرواز كنيم
))
يالا يالا برسيم به شهر دوست |
|
شهر او بوسيدن خاكش نكوست |
يالا، مخفف يا اللّه است . يعنى بچه ها عجله كنيد و از خدا كمك بگيريد و از خانه تا
مدينه منوره برويد تا سفر حجتان شروع شود. قدرى درباره كلمه جلاله اللّه تبارك و
تعالى مطالبى بياوريم : استادم حضرت آيت اللّه جوادى آملى در اين باره مى فرمايند:
اللّه برترين نام از نام هاى مقدسى است كه هستى صرف و جامع و مبدء همه كمالات وجودى
و منزّه از هر نقصى است . چون آن ذات اقدس جامع همه اسماى حسنى و صفات نيكوست ،
گفته مى شود: اللّه ذاتى است كه جامع همه كمالات است ، و گرنه اشتمال بر هر كمال در
معناى اين كلمه ماءخود نيست . اين نام مبارك كه از آن به لفظ جلاله ياد مى شود و
2697 مرتبه در قرآن كريم به كار رفته ، در اصل اِله بوده و همزه آن بر اثر كثرت
استعمال حذف شده است و با پيوستن الف و لام به اين صورت ((اللّه
)) در آمده است .
اِله به معناى ماءلوه است و ماءلوه يا به معناى معبود است يا متحير فيه ذاتى كه همه
عقل ها و دل ها درباره او متحيّر و سرگردان است . ... تا آن جا كه مى فرمايند:
اللّه بر اثر كثرت استعمال ، عَلَم - اسم خاص - ذات مقدس خداوند است كه جامع همه
صفات جلالى و جمالى است و جز بر او اطلاق نمى شود: ((هو
اللّه الخالق البارى ء المصوّر له الاءسماء الحسنى
(202))). از اين رو، لفظ جلاله اللّه ، موصوف
همه اسما حسناى خداوند، از جمله الرحمن و الرحيم قرار مى گيرد، ولى خود، صفت هيچ
اسمى واقع نمى شود. بر اين اساس گفته مى شود: اللّه اسم ذات ، و ديگر اسم هاى
خداوند نام هاى صفات اوست .
بعد مى فرمايند: اللّه ، اسم اعظم الهى است . در ميان اسم هاى لفظى خداى سبحان ،
اسم مبارك اللّه ، اسم جامع و اعظم است و ديگر اسم هاى الهى ، با واسطه يا بى واسطه
زير پوشش اين نام مقدس است . مثلا اسم شافى كه از اسماى جزئيه است ، زير پوشش رزاق
، و رزاق تحت پوشش خالق ، و خالق زير پوشش قادر، و قادر زير پوشش اسم جامع و اعظم
اللّه است .(203)
تا اين جا اشاره اى بود به معناى نام نامى و اسم گرامى جلاله حضرت حق تبارك و تعالى
. اهل معرفت تا حدود سى معنا براى اين لفظ نقل كرده اند. بايد بدانيم كه در اشارات
و لطايف و اسرار قرآن مجيد، هر جا اين كلمه آمده ، پيام ها و رسالت هاى معرفتى
شگفتى دارد و هيچ جا در قرآن ، تكرار به رمز و اشاره اى وجود ندارد. خدا كند ما اهل
فهم اسرار قرآن باشيم !
منظور از شهر دوست ، مدينه منوره است ؛ زيرا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
، هم حبيب اللّه و دوست خداست و هم دلسوز امت ، بلكه جميع خلق است ؛ زيرا او رحمة
للعالمين است . پس ما بايد در سفر بيت اللّه خود را به مدينه برسانيم ، چه قبل از
حج و چه بعد از آن و واقعا خاك شهر مدينه براى ما و همه بوسيدنى است ؛ زيرا مزار
بهترين خلق خدا و جاى پاى رسول گرامى اسلام و ائمه اطهار و حضرت صديقه طاهره عليهم
السّلام و بزرگان ديگر است .
به مدينه برسيم شهر رسول |
|
برويم خونه زهراى بتول |
مدينه ، به يك معنا شهر رسول خداست ؛ زيرا بعد از هجرت ، ايشان از مكّه به مدينه
آمدند و شهر مدينه ، مركز حكومت اسلام شد و نور اسلام از آن جا به ديگر سرزمين ها
پرتو افكند. البته در اين مدينه ، خانه حضرت صديقه كبرا، فاطمه زهرا عليهما السّلام
بر اثر مقام و مرتبه اى كه بى بى دو عالم نزد خدا و رسول خدا و ائمه اطهار عليهم
السّلام داشت ، از اهمّيّت ويژه برخوردار است . البته جاى خانه ايشان جنب مزار شريف
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشهور است . كسانى كه مدينه رفته اند، مى
دانند. ممكن است قبر شريف بى بى هم همان جا باشد.
از استادم علامه حسن زاده آملى تقاضا كردم كه دوست دارم شما از راه علم جفر و اعداد
و حروف ، جاى قبر بى بى را برايم پيدا كنيد. ايشان تقاضايم را پذيرفتند و بعد از
چند روز فرمودند: جواب آمد كه :
قَبرُها جَنبُ
قَبرِ شَفيع جَميعِ الاُمة ؛ يعنى جاى قبر بى بى ، كنار قبر رسول خدا، شفيع
جميع امت است ! مخفى نماند كه اين لطف بزرگى از استاد به بنده بود. البته نبايد
ديدن شهر و خانه ظاهرى ، براى ما اهميت داشته باشد، بلكه بايد بتوانيم با مقامات
معنوى اين پدر و دختر در شهر مدينه آشنا شويم و به اين بزرگواران معرفت و محبّت و
اطاعت داشته باشيم و آن ها را الگوى ظاهر و باطن خود قرار دهيم .
شهر او مدينه علم على است |
|
حضرت على دَرِ علم نبى است |
اين بيت اشاره به حديث مشهور است : ((اءنا
مدينة العلم و على بابها(204)))؛
يعنى رسول خدا فرمودند: من شهر علمم و على عليه السّلام در اين شهر است . در دعاى
شريف ندبه يك جمله ديگر هم اضافه شده كه : ((و
من اءراد المدينة و الحكمة فلياءتها من بابها))؛ يعنى
هر كه اراده شهر و حكمت را دارد، بايد از در آن وارد شود.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، علم اولين و آخرين را به يك معنا به اصالت
دارند و اميرمؤ منان به تبع از ايشان ؛ گرچه به جهت ديگر، در عالم علم متّحد جان
هاى شيران خداست . اللّه اكبر چقدر روايت از فريقين درباره مقام علمى اميرالمؤ منين
داريم . فقط در يك كلام مى شود گفت هر كه هر چه دارد، از حضرت مولا دارد؛ گرچه بعضى
ديگر هم نصيبى داشتند، امّا كسى در علم به حد جناب مولا نمى رسد.
اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده اند |
|
ولى به حسن و ملاحت به يار ما نرسند |
حافظ
مدينه شهرِ امام حرمه |
|
جا قدم هاى شفيع اُممِه |
اين بيت گرچه خطاب به بچّه هاست ، فهم آن خيلى بار دارد؛ زيرا حضرت ختمى مرتبت ، هم
نبوت و هم مقام رسالت و هم مقام ولايت و امامت و سيادتِ همه جانبه دارد كه طبق بعضى
از ماءثورات ، به بعضى از اين مقامات به طور گذرا اشاره مى كنيم .
حضرت ختمى مرتبت ، امام و سيد مرسلين و سيد و امام نبيين و سيد و امام مؤ منين و
سيد و امام مسلمين و سيد و امام متقين و سيد و امام قائمين و سيد و امام راكعين و
سيد و امام ساجدين و سيد و امام ذاكرين و سيد و امام طاهرين و سيد و امام شاهدين و
سيد و امام ناصرين و سيد و امام مهاجرين و سيد و امام كاملين و سيد و امام مكرّمين
و سيد و امام محسنين و سيد و امام موقنين و سيد و امام شاكرين و سيد و امام مطهّرين
و سيد و امام مخلوقين و سيد و امام محمودين و سيد و امام ورعين و سيد و امام هادين
و سيد و امام عاملين و سيد و امام فاضلين و سيد و امام قائلين و سيد و امام مرزوقين
و سيد و امام منذرين و سيد و امام مبشرين و سيد و امام اولين و آخرين و سيد و امام
داعين و سيد و امام مستغفرين و سيد و امام مكبرين و سيد و امام مهللين و سيد و امام
موحدين و سيد و امام سالكين و سيد و امام عاشقين و سيد و امام عادلين و سيد و امام
مبلّغين و سيد و امام مسافرين و سيد و امام مفسرين و سيد و امام ولد آدم و سيد و
امام ثقلين و سيد و امام نُجبا و سيد و امام شعرا و سيد و امام شهدا و سيد و امام
فصحا و سيد و امام بلغا و سيد و امام فقها و سيد و امام علما و سيد و امام ابرار و
سيد و امام كائنات و سيد و امام موجودات اند و ايشان نبىِ صفّىِ زكّىِ مكّىِ مدنّىِ
عربىّ امّىِ هاشمىِ تهامىِ ابطحىِ حجازىِ اعجمى علىّ ولىّ و... هستند. خلاصه آن چه
خوبان همه دارند، او تنها دارد. در اين جا مناسب است شعر شبسترى را بياوريم كه
فرموده :
زاحمد تا احد يك ميم فرق است |
|
جهانى هم در اين يك ميم غرق است |
(205)
خدا گواه است كه آن چه درباره امامت و سيادت رسول بزرگوار خاتم آورده شد، به قدر
وسع بود، نه شاءن ايشان پس بايد حضرت حق و حضرت اميرالمؤ منين واصفان حضرت ختمى
مرتبت باشند كه ايشان را شناخته اند.(206)
ما افرادى چون ما، غير از اقرار به عجز و فقرِ از معرفت ايشان چيزى در كشكول نداريم
. پس مدينه شهر امام حرم و جاى قدم هاى شفيع همه امت هاست .
يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ! اكنون از طرف همه دست تقاضاى شفاعت
به سوى مقام و حقيقت شما دراز مى كنيم و سلام و صلوات خدا را بر تو و آل تو مى
فرستيم .
او نبيّه او كريمه او امين |
|
او رسولِ رحمة للعالمين |
يكى از شئون حضرت نبى گرامى اسلام ، نبوت اوست . نبى يعنى خبرگير؛ زيرا او از عالم
غيب خبر مى گيرد. او كريم است ؛ زيرا مبناى كارش كَرَم بر امت است . يكى از القاب
او امين است ؛ چون چه قبل از نبوت و چه بعد از آن به امانتدارى معروف و مشهور بود.
او رسول هم هست ؛ زيرا بعضى ها نبى هستند و رسول نيستند، يعنى خبر مى گيرند اما
براى رسانيدن به ديگران رسالت ندارند ولى حضرت ختمى مرتبت هم خبر مى گرفت و هم براى
رسانيدن خبر به ديگران رسالت داشت . او همان گونه كه قرآن مجيد فرموده
((رحمة
للعالمين
(207 ))) است ؛ يعنى براى همه عوالم وجود
رحمت است . او در اين عالم جز رحمت چيزى ندارد و در آن عالم نيز چون هم شفيع است و
هم واسطه فيض ، رحمت واسعه حضرت حق است .
صاحب عصمت و قرآن كريم
نبى گرامى اسلام ، معصوم به تمام معناست . چه قبل از نبوت و چه زمان نبوت ؛
هيچ گناه صغيره و كبيره اى از او صادر نشده و اين كلام از اركان اعتقادى شيعه است
كه انبيا عليهم السّلام طبق دليل عقل و نقل معصوم اند.(208)
اگر بعضى از ظواهر آيات قرآن اشاره به عصيان و ذنب بعضى از آنها دارد، اين نمونه
آيات با محكمات قرآن و عقل تطبيق و تفسير و توجيه مى شود. در اين زمينه به كتاب
شريف تنزيه الانبياء نوشته آيت الحق سيد مرتضى (636 ق 423 ش ) - اعلى اللّه مقامه -
مراجعه كنيد. بيان ادله عقليه و نقليه عصمت انبيا و دفع شبهات آن ، رساله مستقلى مى
طلبد اما بعد از بحث و گفت و گو، عقيده راسخ شيعه بر عصمت انبيا مسلم است .
حضرت ختمى مرتبت صاحب قرآن كريم است و قرآن ، بهترين و ماندگارترين معجزات اوست .
قرآن مجيد چند جا در صلابت اعجازش مبارز طلبيده و فرموده ((اگر
جن و انس از همه طبقات افكارشان گرد هم آيند، بلكه بتوانند مثل اين قرآن را
بياورند، همه عاجزند؛ گرچه پشت به پشت هم دهند و يكديگر را يارى نمايند(209))).
قرآن مجيد حدود هفتاد لقب از قبيل كريم ، مجيد، نور، برهان ، تبيان ، فرقان ، حكيم
و غيره دارد كه هر لقبى ، پيام و رسالت معنوى ويژه اى براى شئون قرآن است . به كتاب
شريف قرآن در اسلام استادم علامه طباطبايى - حشره اللّه فى جنة الذات - مراجعه شود
تا استفاده ببريد.
در هزاره گذشته ، راجع به علوم قرآنى كتاب ها و رساله هاى فراوانى از شيعه و سنى
نوشته شده . در حال حاضر، علوم قرآنى در حوزه و دانشگاه رشته و دكتراى مخصوص به خود
را دارد كه بايد به كتب ابتدايى اين علم كه به زبان فارسى هم نوشته شده مراجعه كرد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، قرآن را با واسطه و بى واسطه از خداوند
حكيم مى گرفت و به مردم مى رسانيد.
باعث خلقت و اخلاق عظيم
چون در حديث آمده است كه : ((لولاك
لما خلقت الافلاك
(210)))؛ يعنى اگر به خاطر وجود تو نبود من
افلاك را نمى آفريدم ، پس ايشان باعث خلقت مى باشند. صريح قرآن مجيد است كه ايشان
داراى اخلاق عظيم اند؛ زيرا فرموده : ((و
انك لعلى خُلُق عظيم
(211)))؛ يعنى و همانا تو داراى بهترين ارزش
هاى والاى انسانى هستى .
همه قرآن صورت مكتوب او
استادم علامه طباطبايى از قول استادشان علامه قاضى طباطبائى قدس سره نقل
نموده اند كه ايشان فرمود: ((قرآن ، صورت مكتوب انسان كامل
است )). البته اين جمله خيلى معنا دارد. يكى از معانى اش اين
مى شود كه اگر شئون وجود انسان كامل را بخواهيم به نوشته در آوريم ، مى شود قرآن
مجيد و اگر بخواهيم به اين كتاب مصداق عينى بدهيم ، مى شود شئون وجودى انسان كامل .
از اين رهگذر، از حديث متواتر ثقلين كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
فرمودند: ((انى
تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى
(212)))؛ يعنى من در ميان شما دو چيز سنگين و
گران بها را به امانت گذاشتم يكى قرآن ، كتاب خدا و يكى عترتم اهل بيتم ، مى توان
خيلى مطالب كشف كرد؛ زيرا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده اند
((لن يفترقا))؛ يعنى اين دو از هم جدا
نمى شوند، زيرا هر ظاهرى با باطنش متّحد است .
بين محمد، احمد و محمود او
اين سه شاءن رسول خدا و سه اسم قرآنى او، يعنى احمد و محمد و محمود را در
قرآن ملاحظه كنيد. اكنون سه آيه اى را كه اين سه نام در آن آمده مى آوريم ، باشد كه
دل ها به آن نورانى تر شود. اول ، اسم ماقبل اين عالم ايشان يعنى احمد. خداوند به
حضرت عيسى مى فرمايد به امتت خبر بده كه ((ياءتى
من بعدى اسمه احمد(213)))؛
دوم ، اسم اين عالم ايشان است كه خداوند مى فرمايد: ((محمد
رسول اللّه
(214))). سوم ، اسم آن عالم ايشان كه خداوند
فرموده : ((عسى
اءن يبعثك ربك مقاما محمودا(215))).
در آيه اول ، از قول حضرت عيسى عليه السّلام مى گويد كه بعد از من رسولى مى آيد كه
نامش احمد است . در آيه دوم ، خدا از قول خود خبر مى دهد كه محمد رسول اللّه است .
در آيه سوم ، در جزاى تهجد و نماز شب رسول خدا مى فرمايد كه تو چنين كن ، اميد است
خدايت تو را به مقام محمود برساند. محمد يعنى پسنديده و احمد و محمود هم به همين
معانى است .
عقل اول خلق اول سرّ حق |
|
اسم اعظم فيض اقدس نور حق |
حضرت ختمى مرتبت در مقام حقيقت محمديّه ، عقل اول يعنى خلق اول و نور اول است و ما
سوى اللّه ، به اذن حضرت حق تبارك و تعالى جلوه و شاءن اين حقيقت اند. البته براى
اين حقيقت ، اسماء و اوصاف بى شمارى است ؛ از قبيل نوراللّه ، سرّاللّه ، عين اللّه
، روح اللّه ، اسم اعظم ، فيض اقدس ، فيض مقدس و امثال اين ها كه شايد بتوان گفت به
شمارش در نمى آيد؛ چون همه كلمات اللّه را شامل است و اگر درياها مركب شوند، براى
نوشتن كلمات اللّه ناچيز است .(216)
رفرف جانش براق مركبش |
|
قاب قوسين است آنجا مقصدش |
بايد گفت براق و جبرئيل و معراج و ملاء اعلى و قاب قوسين و امثال اين مقامات ، همه
از حقيقت محمديه مى جوشد و سرچشمه مى گيرد؛ زيرا چون كه صد آمد نود هم پيش ماست .
لذا ما بر اين عقيده ايم كه هر كس حقيقت محمديه را شناخت ، همانا خدا را شناخته
است . البته در طى مدارج و معارج ، تا قاب قوسين را طى نمودند. نفوس مستعده دنبال
كتاب و استاد و مقدمات فهم اين مطالب باشند. بلكه انشاءاللّه دريابند؛ زيرا خود
جمله قاب قوسين خيلى معنا دارد. اين كلام در قرآن حكيم آمده است .(217)
براق و اين مسائل هم در روايات معراجيه فراوان است .(218)
بُنيه او ليلة القدر خداست
ترديدى نيست كه مقام جمعِ قرآن در ليلة القدر نازل شده است ؛ البته اين كلام
، ظاهرى دارد و باطنى . ظاهرش اين است كه در ماه مبارك رمضان در ليلة القدر همه
قرآن بر حضرت ختمى مرتبت فرود آمد و يك بار هم قرآن به تدريج تنزيل يافت . اما اين
كه باطن ليلة القدر و حقيقت قرآن يعنى ؟ اين ها رموزى است كه فقط اوحدى از عالمان
ربّانى كشف مى شود.
امّا كلماتى كه در اين مختصر مى شود به قلم آورد، اين است كه جهان هستى شبى دارد و
روزى . شب آن مى تواند عبارت از عالم ملك باشد و روز آن عبارت از عالم ملكوت ، يا
بگوييد شب آن دنيا و روز آن آخرت است . لذا اين جا همه چيز بر همه چيز پوشيده و
تاريك و ظلمات است و آن جا همه چيز بر همه چيز روشن است ، چون روز قيامت است .
البته مى دانيد كه روز قيامت از روزهاى اين عالم نيست كه احتياج به خورشيد داشته
باشد، بلكه چون همه چيز آن جا روشن است ، حتى زمين هم آن جا به نور خدا روشن مى
شود. آن جا را - يوم يا يومئذ - مى گويند.
استادم علامه حسن زاده آملى كلام شگفتى از مولا اميرالمؤ منين على عليه السّلام نقل
مى كردند كه آن حضرت فرمودند: ((فرق بين دنيا و آخرت آن است
كه هرچه اين جا ظاهر است آنجا باطن است و هر چه اين جا باطن است آن جا ظاهر است
(219) به هر حال عالم ماده مى شود شب اندازه ها، و اين يكى از معانى
ليلة القدر است . گرچه مى شود گفت همه ما سوى اللّه چون سيه رويى امكان و ماهيت
دارد ليلة القدر است ، اما در برابر اين شب ، يوم اللّه است كه وجه اللّه ،
نوراللّه هم هست . پس هر اندازه دار و ماهيت دارى نصيبى از ظلمت دارد و در حجاب است
؛ گرچه خود اين حجبِ به نورانى و ظلمانى تقسيم مى شود، ولى بالاخره حجاب است .
خلاصه ، عالم مقادير و تقادير ليلة القدر است و در تمام اين شب اندازه دار، همه
قرآن فرود مى آيد. در اين تعبير، همه كتاب هاى آسمانى از شئون قرآن است و تمام
اديان واقعى اسلام است و بنيه وجودى نبى گرامى اسلام هم باطنش همين ليلة القدر است
كه همه قرآن بر آن فرود مى آيد و اين شب و روز همه از خداست .
جسم و جانش زبده اى از ماسواست
تمام جهان زبده گيرى شده تا به انسان رسيده ، و انسان برگزيده شده تا به
انسان كامل رسيده است كه گفته شد جسم و جانش زبده اى از ماسواست . از اين جا روشن
مى شود كه بدن انسان كامل ، با بدن هاى ما خيلى فرق دارد و مناسب با جان اوست .
درباره انسان هاى كامل شهادت مى دهيم كه ((تو نورى بودى در
اصلاب شامخه و ارحام مطهره
(220))) يك بار هم عرض مى كنيم كه
((ابدان شما در همه ابدان و ارواح شما در همه ارواح و نفوس
شما در همه نفوس و آثار شما در همه آثار و قبور شما در همه قبور است
(221))). به هر حال مزاج اين بزرگواران بايد
اعدل امزجه و الطف لطائف عالم جسم باشد. لذا طينت اين بزرگواران از اعلا عليين است
و از روح مؤ من لطيف تر مى باشد.
طا وها و يا و سين و لام و ميم |
|
كاف و نون و قاف قرآن الحكيم |
اين ها بخشى از حروف مقطعه قرآن حكيم است . بحث درباه حروف مقطعه قرآن مجيد هم
رساله مستقلى مى طلبد. استادم آيت اللّه جوادى آملى تا حدود بيست نظريه راجع به
تفسير و معناى حروف مقطعه آورده اند(222)
و استادم علامه طباطبايى - حشره اللّه فى جنة الذات - در ميان اقوال ، بيشتر ميل به
اين نظر پيدا مى كنند كه حروف مقطعه قرآنى ، رمزى است ميان خدا و پيامبرش .(223)
حال كه چنين است ، مى توان گفت اين رموز، شئون وجودى آن بزرگوار است .
((قرآن صورت مكتوب انسان كامل است ))
جمله اَحرف جوامع الكَلِم |
|
مبداء اعدادُ رمز ما عُلِم |
بنابر آن چه گذشت ، قدرى معناى اين سرفصل هم روشن مى شود. اما اين كه قرآن صورت
مكتوب انسان كامل است ، معنايش از بيان مرحوم علامه قاضى طباطبايى گذشت . اگر اين
چنين است ، وجود وسيع و گسترده حقيقت محمديه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، جمله
حروفى است كه الفباى همه قرآن را تشكيل مى دهد و مبداء همه اعداد، يعنى يك است و
خود ايشان رمز وجودى همه عالم وجود است . البته در اين سه كلمه ، بسيار دقت و كوشش
و تلاش لازم است ؛ يكى حروف ، دوم كلام و سوم اعداد. اگر كسى خواست دقت كند، بايد
علم اعداد و حروف را كه از علوم غريبه است بداند و نزد استاد بفهمد تا كم كم بفهمد
قرآن كلام خداست يعنى چه ؟!
در علم حروف ، الف از نقطه تشكيل مى شود و حروف ديگر را الف ترسيم مى كند. لذا از
حضرت اميرالمؤ منين منقول است كه فرمود: ((من نقطه باءِ بسم
اللّه الرحمن الرحيم هستم
(224))). به قول استادم وقتى كمر الف را خم
كرديد، دال مى شود. وقتى دنباله آن را خم كرديد، لام مى شود و همين طور تا آخر. پس
در واقع نقطه و الف بايد فوق حروف باشند؛ زيرا مُشَكِّل در اسم ، حروف اند و حروف و
اسم كلمات اند و همه جهان هستى كتاب و كلام خداست . بايد دنبال الف و نقطه بود.
حافظ مى فرمايد:
در دلم نيست به غير از الف قامت يار |
|
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم |
شيخ شبسترى هم مى فرمايد:
به نزد آن كه جانش در تجلى است |
|
همه عالم كتاب حق تعالى است |
(225)
البته اعداد هم همين طور است ؛ يعنى نقطه ، عدد يك را ترسيم مى كند و عدد يك ، ديگر
اعداد را تشكيل مى دهد. پس سفر و يك عدد آفرين اند و خود فوق عددند و با هر عددى
هستند. پس هم داخل اعدادند و هم فوق آن ها. البته اين كه حروف ابجد اعداد ويژه اى
دارند و روى حروف و اعداد حساب مخصوص مى شود، از همين قبيل است كه مجال قلم اين جا
نيست .
قرة العين تمام اوليا |
|
مصطفى و مرتضى و مجتبى |
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نور چشم همه اولياست ؛ زيرا خداوند در قرآن
مجيد محبت خود را منوط به اطاعت از ايشان نموده ، آن جا كه مى فرمايد:
((قل
ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونى يحببكم اللّه
(226)))؛ يعنى پيامبرم ! بگو اگر واقعا خدا
را دوست داريد، اين ولايت منوط به آن است كه از من پيروى كنيد تا خداوند شما را
دوست داشته باشد. مقام ختمى مرتبت ، هم وصف مصطفى و هم مرتضى و هم مجتبى را دارند و
هم اوصاف فراوان ديگرى كه از حوصله راقم بيرون است .
او طبيب و او شفيع و چاره ساز |
|
ما يتيم و سائل و صاحب نياز |
حضرت مولا على عليه السّلام به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لقب طبيب
داده است ، آن جا كه مى فرمايد: ((و
منه طبيب دوّار بطبه
(227)))؛ يعنى رسول خدا طبيبى است كه با
وسائل طبّى خود دنبال مريض مى گردد! لقب شفيع هم براى حضرت ختمى مرتبت در روايات
فراوانى آمده است
(228) و جناب او واقعا براى ما نيازمندان و يتيمان معنوى و بيچاره
ها، چاره و درمان است . خدا كند ما با حال شكسته روى به درگاه او بياوريم و وجود
خود را تحت پوشش تعليم و تربيت و تزكيه او درآوريم تا دردهاى ظاهر و باطن ما را در
دنيا و آخرت دوا كند.
لى مع اللّه حالت تنهائى اش |
|
برزخ جامع وجود جمعى اش |
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حديث است كه فرمود: ((لى
مع اللّه وقت لايسعنى ملك مقرب و لا نبىّ مرسل
(229)))؛ يعنى براى من با خدا حالات و اوقاتى
است كه در آن حالت هيچ موجودى حتى انبياء مرسل و ملائكه مقرب نمى گنجند. اللّه اكبر
از اين حالات كه در وصف نمى آيد! اللّه اكبر از اين قرب كه ديگر بين حبيب و محبوب
فاصله اى نيست ! اين كلمه برزخ ، جامع وجود جمعى اش يك اصطلاح معرفتى است كه تفسيرش
با اهل معرفت است ، پس ما عاجزيم .
او برادر با على و با وصىّ |
|
نور واحد در نهانى با ولىّ |
براساس روايات شيعه و سنى ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به جناب على
عليه السّلام فرموده است : ((اءنت
اءخى و وصييى
(230)))؛ يعنى تو برادر من و وصىّ منى .
استادم علامه حسن زاده آملى ، درباره كلمه وصى مى فرمودند: بزرگان اهل سنّت همه
قبول دارند كه جناب على عليه السّلام وصىّ رسول خدا هستند. البته در شاءن ولايت
كليه الاهيه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باطن با حضرت على عليه
السّلام يك نور و از يك شجره اند؛ همان گونه كه در روايات و دعاى ندبه آمده است كه
((اءنا
و على من شجرة واحده و سائر الناس من شجرشتى
(231)))؛ يعنى من و على از يك شجره ايم و
ساير مردم از شجره هاى ديگرند.