زنان دانشمند و راوي حديث

احمد صادقي اردستاني

- ۷ -


احــاديـث ديـگرى هـم از عـايشه روايت شده , عمر رضا كحاله هـم تعـدادى از آن را آورده است در كـتــاب الاربـعـــون حديثـا فــى فضائل اميرالمومنين وسيدة نسا العالمين ـ ع ) تعداد چهل حـديـث از عـايـشـه , در مـورد فـضـايـل على (ع ) و فاطمه (ع ) آورد شده , و عمـده احـاديث هـم درايــن مـقـولات اسـت , كـه بـه خـاطر هماهنگى با شرايط اين نوشتار, از آوردن همه احاديث او صرف نظر مى شود.

 

57 ـ فاطمه دختر اسد. :

فاطمه , دختر اسد بن هاشم بن عبدمناف هاشمى قريشى مادر على بن ابيطالب (ع ) و سه برادر او : طالب , عقيل , و جعفر و مادر فاخته (ام هانى ) وجمانه , مى باشد. كه ترتيب ولادت فرزندان پسر فاطمه بدين صورت بوده , كه نخست طالب , بعد از ده سال عقيل , پس از ده سال جعفر, و بعد از ده سال على ـ ع را, بدنيا آورده است . شوهر فاطمه دختر اسد عمران يا عبدمناف , معروف به ابوطالب پدرعلى (ع ) و فرزندانى كه در بالا مـطـرح شـد بـوده , و اين بانو, مانند خديجه بنت خويلد و آمنه بنت وهب قبل از اين كه در ظهور اسـلام , بـا پـيامبر(ص ) بيعت براى اسلام كنند, پيرو مذهب حنيف ابراهيم خليل (ع ) بوده , و حتى قبل از اسلام هم , هرگز خود را به شرك وبت پرستى نيالوده اند. بـارى , فـاطـمـه دختر اسد را برخى از دانشمندان مورخ و رجالى ,از بانوان راوى حديث , از رسول خدا(ص ) دانسته , و مى نويسند : اين بانوى بزرگ اسلام , از آن حضرت 46 حديث روايت كرده است .

مقام علمى و صلاحيت دينى و اخلاقى او تا آنجا بوده كه , رسول خدا(ص ) بارها در خانه فاطمه به ديـدن او مـى رفـت , در خـانـه او استراحت مى كرد,و نسبت به او احترام فوق العاده زيادى معمول مى داشت . فـاطـمـه دخـتـر اسد, در همان آغاز هجرت , از مكه به مدينه هجـرت نمود, حـدود هفـتاد سـال زنــدگــى كــرد, و در ســال چـهارم هجرت در مدينه ازدنيا رفت , و در قبرستان بقيع مدفون گرديد. مقام بلند و ارزشمند.

مـطالب و شواهد تاريخى فراوانى وجود دارد, كه گوياى مقام بلند فاطمه , و ارزشهاى فوق العاده معنوى اوست , كه اكنون برخى از آنها را مرورمى كنيم :

1ـ ابن عبدالبر اندلسى , مى نويسد : فاطمه اولين زن از بنى هاشم است , كه از بنى هاشم فرزند زاييد. ابـن اثـير جزرى اضافه بر مطلب ابن عبدالبر مى نويسد : فاطمه دختر اسد, اولين زن از بنى هاشم است , كه فرزندى زاييد, و فرزند او خليفه مسلمانان گرديد.

2ـ فاطمه دختر اسد, تنها زنى است كه , فرزند خود را در خانه كعبه بدنيا آورد, و قبل از وى و بعد از او, كـسـى بـه ايـن فضيلت بزرگ و امتيازمخصوص دست نيافته است , زيرا اين بانو, روز جمعه سيزدهم رجب , سى سال پس از عام فيل يعنى سالى كه ابرهه پادشاه حـبشه براى حمله وتخـريب خـانه خدا اقدام كرد, فرزند خود على ـ ع را, در خانه كعبه بدنيا آورد و علامه , عبدالحسين امينى شـانـزده كـتاب از منابع معتبر اهل سنت را,با خصوصيات مولف و صفحه نام مى برد, كه آنان خبر مـتـواتـر و فـراوانـى را, در بـاره وضـع حـمـل فـاطـمـه دخـتر اسد, كه در خانه كعبه رخ داده , روايت كرده اند. چـنـانـكه علامه امينى بيش از 50 كتاب از كتابهاى بزرگان و دانشمندان شيعه را با خصوصيات كامل معرفى مى كند, كه ولادت على (ع ) را در خانه كعبه دانسته اند.

داستان وضع حمل فاطمه دختر اسد را يزيدبن قعنب كه با عباس بن عبدالمطلب و افراد ديگرى , در آنجا حضور داشته اند, بطور خلاصه , اينطورروايت مى كند : ما, در كنار خانه كعبه نشسته بوديم , فـاطمه دختر اسد, كه آثار وضع حمل در او ظاهر بود, وارد مسجدالحرام شد, نزديك كعبه آمد,و در حـالـى كـه دسـت خـود را بـه دعـا برداشته بود, چنين زمزمه اى را سرداد : خدايا ! من به تو و پيامبرانى كه از جانب تو آمده اند, و به كتابهاى آسمانى وبه سخن جدم ابراهيم خليل ايمان دارم .

پروردگارا ! بناكننده اين كعبه , جد من ابراهيم خـليل بوده , خداوندا ! به حق آن كسى كه اين خانه را بنا كرده و به حق جنينى كه در رحم دارم , اين زايمان را براى من آسان بگردان . يزيد بن قعنب مى گويد : وقتى زمزمه و مناجات فاطمه به اينجا رسيد, مشاهده كرديم , ديوار خانه كعبه شكافته شد, فاطمه به درون كعبه رفت , و آن گاه هرچه ما كوشش كرديم , قفل درب كعبه را بـاز كـنيم نتوانستيم , آنوقت فهميديم , اين كار يك موضوع الهى بوده , و بعـد از چــهار روز در حـالـى كـه فاطمه دخــتر اسد نوزاد خـويـش عـلى ـع را در آغـوش خـود مى فشرد, از خانه كعبه بيرون آمد. فاطمه , در نظر پيامبر(ص ). فـاطــمـه دخـتـر اسـد, و مـادر بـزرگوار على (ع ) از نظر پيامبر عاليقدر اسلام , داراى احترام و مـحــبـوبـيـت , و مقـام و منـزلت بس بلندى بود, زيرا ازمطــالبى كه تـاكنـون در بـاره آن بانـو خـوانديم , و نيز مطالب ديگـرى كه ارائه خواهـد شد, راز اين عظمت و مقام بـه دست مى آيد. امام صادق (ع ) فرموده است : فاطمه دختر اسد, مادر اميرالمومنين (ع ) اولين زنى بود, كه به دنبال رسول خدا(ص ) با پاى پياده , از مكه به مدينه هجرت نمود, و اين زن خوشرفتارترين افراد نسبت به رسول خدا(ص ) بود. فـاطـمـه از پـيامبر(ص ) شنيد كه مى فرمود : مردم در روز قيامت , مانند روزى كه بدنيا آمده اند, برهنه محشور خواهند شد !

فاطمه , از خبر برهنگى قيامت ناراحت شد, و اظهار ناراحتى كرد, اما رسول خدا(ص ) فرمود : ولى من از خداوند درخواست مى كنم , كه تراپوشيده مبعوث گرداند. بعد فاطمه , از مشكلات و سختى قبر اظهار ناراحتى كرد, رسول خدا فرمود : من از خدا مى خواهم , در تنگى قبر تو را كمك كند. يك روز هم فاطمه به رسول خدا(ص ) عرض كرد : من مى خواهم كنيز خود را از قيد بردگى آزاد كـنـم , رسول خدا(ص ) به او فرمود : اگر كنيز خود راآزاد كردى , خداوند به شماره هريك از اعضا بدن او, عضوى از بدن تو را, از آتش محفوظ مى دارد. وقـتـى هم فاطمه بيمار شد, به رسول خدا(ص ) وصيت كرد : خدمتـگزار او را آزاد كنـد, وى در حــالـى كــه از بـيـمـارى ناتوان شده بود, سـايروصـيتهاى خـود را با اشاره , به رسول خدا(ص ) فهـمانيد, و آن حضـرت هـم , وصيتهاى فاطمه را قبول كرد, و انجام داد. وقتى هم رسول خدا(ص ) خبر درگذشت فاطمه بنت اسد را شنيد, فرمود : امروز من هم مادرم را از دست دادم سپس دستور داد, بانوان بدن او راغسل دادند, آن گاه يكى از پيراهنهاى خود را داد تا با آن بدن فاطمه را كفن كنند. بـعد رسول خدا داخل قبرى كه براى فاطمه تهيه شده بود گرديد, در قبر خوابيد, و آن گاه هم كـه نـاراحـتـى او مـوجـب تـعجب افراد حاضر شد, فرمود : نها كانت امى , اذ كانت لتجيع صبيانها وتشبعنى , وتشعثهم وتدهننى , وكانت امى . به راستى فاطمه , مادر من بود, زيرا كودكان خود را گرسنه مى گذاشت , و مرا سير مى كرد, آنان را گردآلود مى گذاشت , و مرا شستشو و نظافت مى داد.

آرى , واقعا فاطمه مادر من بود ! خلاصه , فاطمه بنت اسد, مادر على (ع ) غير از مقام روايت احاديث پـيـامـبـر(ص ) داراى ايـنـهمه مقام والاى انسانى نيزبوده است , كه در اينجا ما نتوانستيم , غير از جـمـلات او را كـه در حـديـث امـام صادق (ع ) آمده بود, بيشتر بيابيم و مطرح كنيم , چنانكه اين مـجـال مـحـدود, امكان نمى دهد شخصيت درخشان اين بانوى بزرگ و فوق العاده را بيشتر مورد ارزيابى قرار دهيم .

58 ـ فاطمه (ع ) دختر محمد(ص ) :

فـاطـمـه زهـرا(س ) دخـتـر والا گهر پيامبر بزرگوار اسلام و خديجه كبرى امالمومنين , همسر گـرامـى امـيـرالـمـومـنـيـن (ع ) و مـادر عـاليقدر امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) و زينب (س ) وامكلثوم (س ) ومحسن (ع ) مى باشد. اين كه نام اين بانوى بزرگ اسلام را, در رديف بانوان راوى حديث مى آوريم , از باب تبرك و ميمنت اسـت , زيرا اين بانوى سترك غير از راوى حديث بودن ,خود محدث نيز مى باشد, معارف اسلامى را, حـديث كرده , و آنطور كه رسول گرامى اسلام , فرموده :

فاطمه (س ) بهترين و برترين زن از ميان زنان جهانيان است . ابـن ثـعـلـبـه خـشـنـى روايـت مى كند : هرگاه پيامبر(ص ) از جبهه جنگ يا مسافرتى به مدينه بـرمـى گـشـت , نخست به مسجد مى رفت و دو ركعت نمازمى خواند, سپس به خانه فاطمه (س ) مى رفت , و آن گاه به خانه خود و نزد همسرانش وارد مى شد. هـمـچـنـيـن پـيغمبر(ص ) خطاب به فاطمه (س ) مى كرد, و مى فرمود : خداوند به خاطر خشم و ناراحتى تو خشمناك مى شود, و براى خرسندى ورضايت تو خشنود مى گردد.

كـنـيه فاطمه (س ) ام ابيها بوده , به لقب زهرا(س ) شهرت داشته و آنطور كه بسيارى از مورخين نوشته اند : پنج سال بعد از بعثت رسول خدا(ص ) درسال تجديد بناى كعبه , فاطمه (ع ) چشم بدنيا گـشـوده پـنج ماه بعد از هجرت , در سن سيزده سالگى باعلى (ع ) ازدواج كرده , و سرانجام طبق بـرخـى از نـظريه هاى تاريخى حدود سه ماه پس از رحلت پيامبر(ص ) به سال يازدهم هجرت , در حـالـى كـه حـدود 18 سال از عمر كوتاهش مى گذشت ,فاطمه (س ) در مدينه از دنيا رفت , و در همان شهر در قبرستان بقيع مدفون گرديده است . قـبـلا اشـاره كرديم كه , فاطمه (س ) خود محدث و بيان كننده معارف و مطالب دينى بوده است , بـراى ايـن ادعـا دلايـل فـراوانـى وجـود دارد, از جـمــلـه ايـن كه مـى نويسند : زنـى به حضـور فــاطـمه (س ) رسيد و گفت : من مادر ضعيف و ناتوانى دارم , كه در باره نماز خواندن خود دچار مشـكلى شده ,و مـرابه حضـور تو فرستاده ,تا تكليف او را سوال كنم . زن سوال خود را مطرح كرد, و حضرت فاطمه (س ) جواب آن را توضيح داد.

سـپـس آن زن سـوال ديـگـرى كـرد, و فـاطـمـه (س ) پـاسخ داد, سوال سوم تا دهم تكرار شد و فاطمه (س ) با حوصله زياد, هريك از سوالها را پاسخ داد,اما آن زن از سوال كردن زياد خجالت زده شد و گفت : اى دختر رسول خدا ! ترا خسته كردم . فـاطـمـه (س ) فرمود : ايرادى ندارد, سوال خود را ادامه بده و هرچه مى خواهى سوال كن , آيا اگر كـسـى بـارى را بـه دوش بـگـيـرد, و آن را بالاى بلندى ببرد, و در مقابل صد دينار اجرت بگيرد, سنگينى و خستگى احساس مى كند؟ زن پاسخ داد :

هرگز. آن گـاه فـاطـمـه (س ) ادامه داد : من در مقابل هرمسئله اى كه جواب مى دهم , به اندازه اين كه ميان زمين و عرش مرواريد انباشته شده باشد, پاداش دريافت مى دارم , آنوقت بازهم جا دارد از اين كار خسته شوم ؟ ! آرى , از پدر بزرگوارم , رسول خدا(ص ) شنيدم كه مى فرمود : عالمان پيرو ما, در حالى به صحراى مـحشر حضور مى يابند, كه به اندازه علم و دانايى و كوشش و تلاش آنان براى ارشاد بندگان خدا, خلعتها و هديه هاى گرانقيمت پاداش داده خواهند شد. سپس از جانب پروردگار عالم , منادى فرياد برمى آورد : اى پناهگاههاى يتيم هاى آل محمد(ص )؟ كـه به هنگام جدايى و بى كسى آنان از پدرهايشان كه امامان هستند, زير بال آنان را گرفته ايد و به هـدايـت رسـانـده ايـد, هـر يـك از شـما به اندازه علم وخدمت خويش , خلعتهاى بهشتى دريافت مى داريد. هـمـچـنـين امام على (ع ) روايت مى كند : با تعدادى از افراد در حضور رسول خدا(ص ) بوديم , آن حضرت از ما سوال كرد : چه كارى براى زنان بهترخواهد بود؟ هريك از ما جوابى داد, و از آن مكان پـراكـنـده شـديـم , مـن هم از آنجا به خانه رفتم و موضوع سوال پيامبر(ص ) را با فاطمه (س ) در ميان گذاشتم , و قانع نشدن آن حضرت را هم از جوابهاى داده شده مطرح كردم , اما فاطمه (س ) اعلام كرد, پاسخ اين سوال را من مى دانم :

خير للنسا ان لايرين الرجال , ولايراهن الرجال . اين روش براى زنان بهترين كار خواهد بود, كه طورى زندگى كنند تا مردها آنها را نبينند, و آنها هم مردها را نبينند و با آنها سر و كارى نداشته باشند. امـام على (ع ) مى گويد : وقتى پاسخ فاطمه (س ) را براى رسول خدا(ص ) بيان داشتم , آن حضرت فرمود : راستى فاطمه (ع ) پاره تن و عضو جسم وجان من است . فاطمه اطهر(س ) غير از مقام بلند بيان حديث , محدث نيز بوده است .

به اين معنى كه همانطور كه طبق بيان قرآن كريم ,فرشتگان آسمانى با مريم (ع ) دختر عمران و با سـاره هـمـسـر ابـراهـيـم (ع ) و با مادر موسى (ع ) سخن مى گفته اند طبق روايت امام صادق (ع ) فرشتگان بر حضرت فاطمه (س ) هم نازل مى شده اند و با آن حضرت به سخن مى پرداخته اند. ومنظور از محدث , مورد حديث و خطاب فرشتگان واقع شدن , مى باشد. حديث اسما. اسما دختر عميس روايت مى كند : از بانويم فاطمه (س ) شنيدم كه مى فرمود :

شبى وقتى على (ع ) به بسترم وارد شد, شنيدم زمين با او زمزمه سخن داشت و على (ع ) هم با زمين سخن مى گويد. فـرداى آن شـب مـوضوع را با پدرم رسول خدا(ص ) در ميان گذاشتم , وى با شنيدن اين مطلب سـجـده طـولانـى انـجام داد, و آن گاه سر برداشت وفرمود : فاطمه ! ترا به دارا شدن نسل پاك و سالمى مژده مى دهم , خداوند هم على (ع ) شوهر ترا بر ساير خلق خود برگزيده و امتياز بخشيده و بـه زمـيـن دستور داده با او سخن بگويد و اخبار روى زمين از مشرق تا مغرب را براى او گزارش دهد.

احاديث فاطمه (س ):

از فـاطـمـه زهـرا(س ) ايـن بـزرگ بانـوى اسـلام , احـاديث فـراوانى روايـت شـده , و ابن جوزى مـى گويد : در ميان دخترهاى رسول خدا(ص ) فقطفاطمه (س ) داراى سنديت حديث مى باشد. عـمـر رضــا كـحـاله هم مى نويسد : فاطمه (س ) از پيامبر(ص ) هيــجده حـديث روايـت كرده , و فـــرزنـدان وى حسن و حسين (ع ) و شوهر او على بن ابيطالب (ع ), عايشه , سلمى ام رافع , انس بن مــالـك و امـسـلمه , از او حـديث روايـت نمـوده و نيـز فـاطمـه دختر حسين (ع ) هم به صورت مرسل , ازاو حديث روايت كرده اند. در حديثى هم كه فاطمه (س ) از پدر بزرگوار خود رسول خدا(ص ) روايت مى كند, مى گويد : آن حـضـرت فـرمـود :

شـرار امـتـى الذين غدوا بالنعيم ,ياكلون الوان الطعام , ويلبسون الوان الثياب , ويتشدقون فى الكلام . بدترين افراد امت من , اشخاصى هستند, كه شب را غرق در نعمتهاى الهى به صبح مى آورند, انواع خـوراكـى ها را مى خورند, لبـاسهـاى رنگ ارنگ مى پـوشـند, امـا در شيـوه رفتارى خود, سخنـان پــوچ و بـى مـــايه , و كلمات تصنعى و رياكـارانه , و بالاخره لفاظى و پشت هم اندازى هاى مذموم ومنفور معمول مى دارند !

بـه هـر حال , فاطمه (س ) هم محدث بوده , و هم راوى حديث و حامل معارف اسلامى , و همانطور كـه در آغـاز مـطلب اشاره كرديم , آوردن نام اين شخصيت نمونه , از باب تيمن و تبرك بوده است , زيـرا ارزيابى شخصيت محبوبه حبيب خدا و حتى بررسى احاديث و روايات اين بانوى سترك ,وقت جداگانه و فصل جداگانه اى را مى طلبد, كه نويسنده كتاب فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى ـ ص فـقـط 83 مـورد از احاديث فاطمه (س ) را بامتن و سند آورده است , و اينجانب نيز 29 مورد از احـاديث حضرت فاطمه (س ) را با مـتن و سنـد در كتاب فاطمه (س ) الگوى زن مسلمان ص 158 ـ136 مـطـرح نـمـوده ام , و رجـوع بدانجا لازم خواهد بود, اما كتاب ارزشمند نهج الحياة ,فرهنگ سخنان فاطمه ـ ع 213 حديث از آن حضرت آورده ,كه بايد بدانجا مراجعه شود.

59 ـ فاطمه دختر يمان :

فـاطـمه دختر يمان , و خواهر حذيفة بن يمان را نيز, ابن عبدالبر اندلسى , ابن حجر عسقلانى , ابن اثير جزرى , و عمر رضا كحاله , از بانوان راوى حديث , از رسول خدا(ص ) دانسته اند. نـام پدر فاطمه حسيل , بوده , اما چون اين مرد با طايفه يمنى ها هم پيمان بود, بدين مناسبت او را يمان مى ناميدند. وضع خانوادگى فاطمه , بدين صـورت اسـت , كه پدرش از ياران فداكار رسول خدا(ص ) بود, و در روزگـار جنگ احد و در عين حالى كه او از كارافتاده و فرتوت بود , و جـهاد بر او واجب نبود, پس از ايـن كـه ارتـش اسـلام بـه جبهه جنگ رفت , وى هم با دوست از كار افتاده خود ثابت بن وقش درجنگ احد شركت كردند, و شهيد شدند. حذيفه , برادر فاطمه هم از ياران بلند مقام رسول خدا(ص ) بود,و در رديف سلمان و ابوذر و مقداد قرار داشت , وبه غير از جنگ بدر كه كافران مانع شركت وى و پدرش شدند, حذيفه در ساير جنگها, مانند : احد و خندق , حضور يافت , از جانب خليفه دوم , فرماندار مدائن بود و بخاطر درستى رفتار, على (ع ) هم وى را بر همين سمت در مدائن ابقا كرد.

حـذيـفــه در فتح نهاونـد شركت داشت , و بـالاخـره حذيفـه كه او را صاحب سر رسول خدا(ص ) مـى نـامـيـدند, در مورد شنـاسايى دشـمنـان اسلام ومنـافقين , مهـارت و كـارشنـاسى دقيـقى داشت . مـادر فـاطـمه و حذيفه نيز عشق و ارادت فوق العاده اى به رسول خدا(ص ) داشت , چنانكه حذيفه خود مى گويد : يك روز مادرم از من پرسيد : چقدروقت است پيغمبر(ص ) را نديده اى ؟. گفتم : چند روزى هست خدمت آن حضرت نرسيده ام ! مـادرم مـرا مـورد سـرزنش قرار داد, كه من عذرخواهى كردم , و در مسجد به حضور پيامبر(ص ) رسـيـدم و بـا آن حـضـرت نـمـاز مـغرب و عشا را به جماعت خواندم و از حضرتش خواستم برايم درخـواسـت آمـرزش كند, وقتى هم آن حضرت از مسجد بازمى گشت دنبال او حركت كردم , در بـيـن راه كـسى با او به سخن پرداخت و اندكى معطل شد, ناگاه صداى مرا كه در فاصله كوتاهى ايستاده بودم شنيد, و فرمود : كيستى ؟ گفتم : حذيفه ام ,فرمود : كارى دارى ؟. داستان علاقه مادرم را براى آن حضرت توضيح دادم , فرمود : غفراللّه لك ولامك .

خداوند, ترا و مادرت را مشمول رحمت و مغفرت خويش قرار دهد. آرى , شرايط خانوادگى فاطمه دختر يمان كه او را بانوى صالح و راوى حديث دانستيم , نسبت به اسـلام و پيامبر و عشق و ارادت به على (ع ) چنين بوده , و اين بانوى با فضيلت در چنين خانواده اى پرورش يافته است . البته داستان خوله دختر يمان خواهر فاطمه را طى شماره 42 مورد بررسى قرار داديم . احاديث فاطمه . احـاديـثـى را كه اين بانو از پيامبر(ص ) نقل كرده , افرادى هم مانند : ابوعبيدة بن حذيفة بن يمان , پسر برادر او, و ربعى بن خراش , احاديث او را روايت كرده اند. كـه از بـاب نـمـونه , چند مورد از احاديث فاطمه را مورد مطالعه قرار مى دهيم :

1ـ ابوعبيده پسر حذيفه , از عمه خود فاطمه دختر يمان روايت كرده كه , وى گفته است :

من با تعدادى از بانوان , به عـيـادت رسـول خـدا(ص ) رفـتـيـم , آن حـضـرت بـه بيمارى تب شديدى مبتلا بود, و از شدت تـب قطره هاى عرق بر صورتش سرازير بود, ما از آن حضرت خواستيم , دعا كند تا خداوند, بيمارى او را بـرطرف نمايد, اما رسول خدا(ص ) در برابرتقاضاى ما فرمود : ان من اشد الناس بلا, الانبيا, ثم الذين يلونهم . از جـمـله افرادى كه , با شديدترين بلا و حوادث دست به گريبان خواهند شد, پيامبران هستند, و پس از آنان ابتلا و تحمل مشكلات متوجه كسانى خواهد بود, كه به دنبال انبيا حركت مى كنند و از ياران مطيع و وابسته آنان محسوب مى شوند !

هركه در اين باب مقربتر است
جام بلا بيشترش مى دهند !

الـبـته بايد توجه داشته باشيم , مضمون اين حديث , در منابع شيعى هم وارد شده , و اضافه بر متن حـديـثـى كـه خوانديم , بدنباله آن امام صادق (ع )فرموده است : پس از انبيا و ياران آنان , در زمينه گـرفتارى به مشكلات و سختى ها, نوبت به كسانى مى رسد, كه به آنان شباهت و سنخيت دارند, وهمينطور در باره افراد شبيه آنان , درجه گرفتارى ها تفاوت مى كند.

2ـ ربعى بن خراش , از زنى روايت مى كند, كه وى مى گويد : فاطمه خواهر حذيفه براى من روايت كـرد :

يك روز رسول خدا(ص ) ما را كه تعدادى از بانوان بوديم , مورد خطاب قرار داد و فرمود : اى جمعيت زنان ! آيا شما نقره نداريد كه خود را با آن زينت كنيد؟. اگـر كسى از شما زنان خود را با طلا زينت كند, و آن طلا آشكار و در معرض ديد نامحرمان باشد به وسيله همان طلا, مورد عذاب و مجازات واقع خواهد شد !

الـبـته ابن اثير و ابن عبدالبر در باره مكروه بودن اصل زينت بوسيله طلا, كه در حديث ديگرى از فـاطـمـه روايـت شده , مى گويند : اين كراهت برداشته شده , و همانطور كه در قسمتهاى بالا هم مطالعه كرديم , طبق منابع و احاديث شيعى , زينت و زيور بانوان بوسيله طلا, و با هرشكل مطلوب , صـرفـابـراى استفاده و بهره جويى شوهر, يكى از وظايف حقوقى و اخلاقى بانوان مسلمان شمرده شده است . و هـمـانطور كه در اين حديث هم مطالعه كرديم , زن مسلمان از آشكار ساختن طلا و زينت خود, براى افراد غير شوهر و نامحرم , مى بايست پرهيزنمايد.

60 ـ فاطمه دختر وليد :

داسـتــان فاطمه دخـتر وليـدبن عتبه همسر عقيل بن ابيطالب در حالى كه اين بانو را هم برخى راوى حـديـث دانسته اند جـالب توجه است : عقيل بن ابيطالب , وقتى از جنگ حنين برگشت , در حـالـى كـه هنوز شمشيرش خون آلود بود, به خانه نزد فاطمه رفت , همسر عقيل گفت : از غنايم جنگى چيزى نياورده اى ؟ عقيل سوزنى را كه در جبهه بدست آورده بود, به فاطمه داد و گفت : با ايـن سـوزن خـيـاطى كـن , اما در همان حال شنيد كه , منادى پيامبر(ص ) اعلام مى كند : هركس غنايمى به خانه برده , حتى اگر سوزنى باشد, آن را به بيت المال برگرداند ! آنوقت عقيل سوزن را از همسر خود گرفت , و آورد روى اموال غنيمت انداخت !

61ـ لبابه دختر حارث :

لبابه دختر حارث بن حزن بن بجير هلالى , همسر عباس بن عبدالمطلب با كنيه ام الفضل را, شيخ طـوسـى , مامقانى , ابن عبدالبر اندلسى , و ابن حجر عسقلانى , از بانوان صحابى رسول خدا(ص ) و راوى حديث از آن حضرت شمرده اند. لـبـابه , اولين زنى است , كه , بعد از خديجه كبرى اسلام آورد, و آنقدر مورد توجه رسول خدا(ص ) واقع شد كه , آن حضرت , بارها در خانه او به ديدنش مى رفت , و در خانه او استراحت مى كرد.

ايـن بـانـو بـخاطر ارزشهاى اخلاقى و معنوى , از زنان نجيب و شريف و سرشناس اسلام محسوب شـده , و رسـول خدا(ص ) در باره وى وخواهرانش مى فرمود : خواهران چهارگانه , يعنى امالفضل , ميمونه , سلمى و اسما, از بانوان با ايمان مى باشند. همانطور كه اشاره شد, لبابه خواهر ميمونه , همسر بزرگوار پيامبر(ص ) و خواهر اسما و سلمى , كه شرح زندگى آنها در بالا گذشت نيزمى باشد. وى بـراى شوهر خود شش پسر بنامهاى : فضل , عبداللّه , معبد, عبيداللّه , قثم , و عبدالرحمن زاييد, كه همه آنان از دانشمندان و خدمتگزاران به اسلام و پيامبر(ص ) وعلى (ع ) محسوب مى شدند.

عـبـداللّه بـن زيـد هـلالى , در باره لبابه سروده است : هيچ زن نجيبى از نسل بانوان , به اين خوبى زايمان نكرده است , كه مانند ام الفضل از دامن خودشش فرزند بدنيا آورده , وهر كدام در ميان پير و جـوان بـه كـرامـت و شخصيتت شناخته شده اند, و شوهر وى هم عموى محمدمصطفى (ص ) و خاتم و بالاترين پيامبران است . مـورخـيـن هـنـد دخـتـر عـون بـن حـارث , مـادر لـبابه را از نظر داماد داشتن هم موفق ترين و خـوشبخت ترين زن دانسته اند, زيرا شوهر ميمونه دختر او,رسول خدا(ص ), شوهر لبابه عباس بن عـبـدالـمـطـلـب , شـوهـر اسـمـا, جعفربن ابيطالب و سپس على بن ابيطالب (ع ) و شوهر سلمى حمز; بن عبدالمطلب بوده اند. پـسـرهـاى لـبـابه همگان فقيه و دانشمند و مجاهد و خدمتگزار بوده اند, كه نگاهى به وضع آنان مى افكنيم :

1ـ فـضـل پـسـر بـزرگ او, در فتح مكه در ركاب پيامبر(ص ) شركت داشت , در جنگ حنين كنار رسـول خـدا بـود, مـقاومت به خرج داد و از جبهه نگريخت , در حجة الوداع حضور داشت , از ياران خـالـص عـلـى (ع ) بـود, و بـا آن حـضـرت در غسل دادن و تهيه قبر براى رسول خدا(ص ) تلاش وهمكارى فراوانى داشت .

2ـ قـثـم , بـه جـود و كـرم شـهرت داشت , بعد از وفات رسول خدا(ص ) پيوند اطاعت خويش را با عـلـى (ع ) حـفـظ كـرد, و از جانب آن حضرت فرماندارمكه شد,نامه اى را كه على (ع ) در روزگار فرماندارى به او نوشته , در نهج البلاغه آمده است . و بالاخره قثم براى جهاد به سمرقند مى رود و در آن سامان شهيد مى شود.

3ـ معبد, پسر ديگر لبابه در سال 35 هجرى به هنگام خلافت عثمان , به ماموريت آفريقا مى رود, و در آنجا شهيد مى گردد.

4ـ از وضع حال عبدالرحمن اطلاع دقيقى در تاريخ نمى يابيم .

5ـ عـبـيداللّه بن عباس , از ياران اميرالمومنين (ع ) و امام حسن (ع ) بود, براى بيعت گرفتن جهت امام حسن (ع ) سخنرانى مى كرد, و مردم كوفه را به بيعت با آن حضرت دعوت مى نمود در جنگ با معاويه فرمانده سپاه امام حسن (ع ) بود. اما متاسفانه شرايطى پيش آمد, كه وى تسليم معاويه شد !

6ـ عـبـداللّه بن عباس , پسر ششم لبابه قلم امت و فقيه بنى هاشم ناميده مى شد و از دوستداران و شاگردان على (ع ) بود براى حسن و حسين (ع ) ركاب مى گرفت , لباس آنها را مرتب مى كرد, و در بـرابـر اعـتراض كسى كه مى گفت : تو از اينها سالخورده ترى , مى گفت : اى فرومايه پست ! تو چه مى دانى اينها كيستند؟ اينها پسران رسول خدا(ص ) مى باشند, و اين كار نعمتى است كه , خداوند بر من گذاشته است .

ايـن نـكته را هم بايد مورد توجه داشته باشيم , كه , گاهى بخاطر كتابت و املا و گاهى هم بدين خـاطـر كـه در بـاره ايـن دو بـرادر,عـنـوان ابن عباس بكاررفته , ميان مورخين و حتى شارحين نـهـج الـبـلاغه , اختلاف نظر به وجود آمده , و يكى را بجاى ديگرى محسوب داشته اند ! كه تفكيك موضوع را دركتابهاى تاريخى بايد انجام داد. به هر حال , عبداللّه بن عباس , از ياران اميرالمومنين (ع ) بود, در جنگ جمل و صفين در ركاب آن حـضـرت جـنـگـيد, در صفين يكى از فرماندهان جنگى على (ع ) بود, در سال 67 يا 69 هجرى در طايف از دنيا رفت , محمدبن حنفيه بر او نماز خواند, و در همان شهر مدفون گرديد. مـحـمــدبن حنفيه هم ضمن اين كه بر سـر قبـر او خيمه زد و چـنـدى در آنجا ماند, اعلام كرد :

امروز در واقع عالم ربانى از دنيا رفته است . احاديث لبابه . لـبـابـه , ايـن بـانـوى شـريـف و بـزرگوار, و همسر عباس بن عبدالمطلب عموى گرامى رسول خدا(ص ), آنطور كه ابن عبدالبر اندلسى مى گويد : ازپيامبر(ص ) احاديث زيادى روايت كرده است . عمر رضا كحـاله تعـداد آن را سى حديث دانسته و راويانى هم مانند : عبداللّه بن عباس فرزند لبابه , تـمام غلام او, عميربن حارث , انس بن مالك ,قابوس بن ابى مخارق , عبداللّه بن حارث , و كريب غلام عباس بن عبدالمطلب , از اين بانو حديث روايت نموده اند . بـارى , هـمـانطور كه گفتيم , لبابه از رسولخدا(ص ) احاديث فراوانى روايت كرده , كه اكنون سه نـمـونه آن را مطالعه مى كنيم :

1ـ لبابه , يعنى ام الفضـل به حضور رسول خدا(ص ) رسيد و گفت : در عـالم خواب ديدم , عضوى از اعضا بدن تو در خانه من قرار داشت , آن حضرت فرمود : به زودى دخترمن فاطمه (س ) داراى فرزندى خواهد شد, و تو او را شير مى دهى و پرستارى مى كنى . طولى نكشـيد حسين (ع ) به دنيا آمد, و لبابه هم پرستارى او را عهده دار شد.

2ـ در روايـت ديـگـرى مى خوانيم : در سرزمين عرفات در مكه زمزمه هايى ساز كردند, كه رسول خـدا(ص ) در روز عرفه در آن سرزمين روزه گرفته است , اما لبابه براى خنثى كردن اين شايعه و خـامـوش كـردن سـر و صدا و بحثهاى غافل كننده از عبادت و معنويات , ظرف شيرى را براى آن حـضـرت فـرسـتـاد, و رسـول خدا هم شير را نوشيد, و ثابت شد كه وى روزه نيست , و سروصداها خوابيد.

3ـ عبيداللّه بن عباس , از مادر خود ام الفضل (لبابه ) روايت مى كند, كه وى گفت : رسول خدا(ص ) از خـانه خارج شد و به مسجد آمد, و در حالى كه بخاطر بيمارى سر خود را بسته بود, براى ما نماز مغرب را با سوره مرسلات خواند, و بعد از آن ديگر نمازى نخواند, تا وفات كرد و به ملاقات خداوند شتافت .

62ـ لبابه دختر رفاعه :

لبابه دختر رفاع; بن المنذر انصارى معروف به ابو لبابه , بانويى است , كه , به اعتراف ابن اثير جزرى , و ابن حجر عسقلانى , رسول خدا(ص ) رادرك كرده ولى مانند ساير بانوانى كه بررسى كرديم , راوى حديث از شخص رسول خدا(ص ) نيست , بلكه داستان پدر خود را روايت كرده است . لـبابه مى گويد : من همراه پدر خود بودم , او به من سفارش مى كرد : ريسمان كسى را كه به خدا و رسول خيانت كرده , ودشمن خداوند گرديده , به ستون مسجد محكم ببند. داسـتـان هم از اين قرار است , كه رسول خدا(ص ) طايفه بنى قريظه , را مدت بيست و يك شب در مـحـاصره قرار داد, و آنها از پيامبر(ص ) خواستند,مانند بنى نضير يعنى طايفه ديگرى از يهوديان مـديـنـه , بـتـوانـنـد بـه سرزمين شام كوچ كنند, اما پيامبر(ص ) اينكار را صلاح ندانست و با آنان موافقت نكرد, بلكه فرمود : آنان بايد داورى سعدبن معاذ را بپذيرند, اما آنها تقاضا كردند رسول خدا ابـو لـبابه را كه از ياران وى بود, و خانواده و اموالش نزدبنى قريظه بود, نزد آنان بفرستند تا با وى مـشـورت كـنـند, ولى متاسفانه ابو لبابه بخاطر علاقه به مظاهر مادى , به هنگام مشورت آنان , با دست اشاره به گلوى خود كرد, يعنى اگر تسليم حاكميت سعدبن معاذ شويد, كشته خواهيد شد !

امـا در هـمان حال جبرئيل اين افشاگرى و خيانت را به اطلاع رسول خدا(ص ) رسانيد, و آيه : اى اهل ايمان به خدا و رسول خيانت نكنيدنازل شد. اينجا بود كه ابو لبابه بخاطر خيانت خود سخت پريشان و پشيمان شد, وارد مسجد مدينه گرديد, با ريسمان خود را به ستون مسجد بست , حتى برادر او هم كه از آنجا عبور مى كرد, ابولبابه خواست بـا او سـخـن بـگـويد, ولى برادرش گفت : بخدا سوگند, تا خدا و بدين جهت ابولبابه كه خود را بـه سـتـون مـسـجـد بسته بود, مدت هفت شبانه روز از غذا رسول از تو راضى نشوند, با تو سخن نخواهم گفت ! خوردن و آب نوشيدن خوددارى كرد, و گريه و ناله سرداد و بيهوش روى زمين افتاده بود, كه به او خبر دادند آيه اى نازل شده و خداوند توبه اش راپذيرفته است . امـا وى گـفت : من خود را باز نمى كنم , تا اينكه رسول خدا(ص ) بيايد و اگر واقعا توبه من قبول شده او بند مرا بگشايد.

بـه هـر حـال , پـيـامبر(ص ) آمد, بندهاى او را گشود, و ابولبابه هم گفت : براى تكميل توبه ام , از خـانـه اى كـه در آن مرتكب گناه شده ام , و از همه داراييم صرف نظر مى كنم , اما رسول خدا(ص ) فرمود : اگر يك سوم دارايى خود را در راه خدا صدقه بدهد كافى است . وابولبابه اينكار را انجام داد. ايـن بـود داسـتان ابولبابه پدر لبابه كه او را از جهتى راوى حديث دانستيم , و پدر وى هم از ياران خـوب رسـول خـدا(ص ) بـود, امـا بخاطر يك اشتباه كه در زبان قرآن خيانت معرفى شده , به اين روزگار افتاد, و بالاخره با يك توبه واقعى خود را از ضلالت و خيانت و هلاكت نجات داد. امـروز هـم , ستون ابو لبابه در مسجد پيامبر(ص ) كه معروف به ستون توبه است , و تا ضريح رسول خدا(ص ) سه ستون فاصله دارد, محل تجمع افراد است , و دستور رسيده كنار آن , دو ركعت نماز و دعا خوانده شود و افراد زيادى هم كنار آن ستون مى روند, و توبه و انابه سر مى دهند, درك فضيلت مى نمايند, و از خداوند درخواست حاجت مى كنند.

63ـ ليلى غفارى :

ليلى غفارى را, بدون اين كه از خصوصيات پدر و مادر و همسر او سخنى به ميان آورند, مورخين و رجـال نـويـسـانـى مانند : ابن حجر عسقلانى , ابن عبدالبر اندلسى , شيخ ذبيح اللّه محلاتى , ابن اثير جزرى , و عمر رضا كحاله , او را از بانوان صحابى و راوى حديث از پيامبر عاليقدر اسلام دانسته اند.

غير از مقام علمى و ارزش فرهنگى كارهاى ليلى غفارى اين زن داراى احساس مسئوليت فراوان , و شـجـاعـت چـشـمـگـيرى بوده , و در باره وى مى نويسند : او بارها به همراه رسول خدا(ص ) در ميدانهاى جنگ حضور مى يافت , مجروحين جنگى را مداوا و معالجه مى كرد, و بيماران راپرستارى و مراقبت مى نمود. مـحـمـدبـن قـاسم طائى از ليلى روايت نقل كرده , و آن گاه هم كه امام على (ع ) ناچار شد براى خاموش كردن شعله جنگى , كه عايشه آن را برافروخته بود, به سوى بصره حركت كند, ليلى نيز به هـمراه آن حضرت در جبهه جنگ شركت كرد, و قبل از اين كه جنگ شروع شود, ليلى نزد عايشه رفت و گفت : آيا فضيلتهايى را كه رسول خدا(ص ) براى على (ع ) بيان مى كرد, نشنيده اى ؟ ! عـايـشـه پـاسخ مثبت داد و اضافه كرد : وقتى رسول خدا(ص ) به خانه من وارد شد, پس از آن هم طـولـى نـكـشيد على (ع ) هم در حالى كه حوله اى روى شانه خود انداخته بود وارد گرديد, و در فـاصـلـه بـيـن مـن ورسـول خـدا(ص ) نشست , اما من اعتراض كردم : اى پسر ابوطالب ! آيا جاى وسيعترى وجودنداشت , كه اينجا نشستى ؟ !

رسـول خـدا(ص ) در بـرابـر اعتراض من گفت : آرام بگير, و مرا با برادرم على (ع ) آزاد بگذار, زيرا على (ع ) اولين كسى است كه اسلام آورده , وآخرين كسى است , كه از من جدا خواهد شد, و اولين كسى هم خواهد بود, كه در روز قيامت با من ملاقات مى كند. خـلاصـه , لـيلى غفارى , بانوى فداكار و مخلص در برابر پيامبر(ص ) وراوى حديث از آن بزرگوار بـوده , و پـس از رحـلـت رسـول خـدا(ص ) هم ارادت واطاعت خويش را, عملا با حضرت على بن ابيطالب (ع ) حفظ كرده و بانوى علم و جهاد بوده است .

64ـ ميمونه دختر حارث :

ميمونه دختر حارث بن حزن بن بجيربن روبيه .و همسر گرامى رسول خدا(ص ) نيز, از بانوان با شخصيت و راوى حديث بوده , و آخرين زنى است كـه پـيـامـبر(ص ) در ذى قعده سال هفتم هجرت كه براى انجام عمره قضا به مكه مشرف شد, در محله سرف در فاصله ده ميلى مكه , به وسيله خواستگارى جعفربن ابيطالب او را به ازدواج خوددر آورد. نام اصلى اين زن بره بود, كه رسول خدا(ص ) بعد از ازدواج , نام وى را ميمونه گذاشت . مادر او هند دختر عوف بن زهيربن حارث بود, و نخستين شوهر او مسعودبن عمير ثقفى در زمان جـاهليت بود, كه از وى جدا شد, و با ابو رهم بن عبدالعزى ازدواج كرد, و آن گاه كه اين شوهر هم از جهان چشم فروبست , شرافت همسرى رسول خدا(ص ) را به دست آورد. شيخ طوسى , ابن عبدالبر اندلسى , ابونعيم , وابن منده , ميمونه را از بانوان صحابى رسول خدا(ص ) و راوى حـديـث از آن حـضـرت شمرده اند, وعبداللّه بن عباس پسر خواهر ميمونه و ديگران از وى حديث روايت نموده اند.

زنان پيامبر(ص ). امـام صـادق (ع ) مـجـموع زنان پيامبر(ص ) را پانزده نفر دانسته , كه با سيزده نفر آنان همبسترى صـورت گـرفـتـه , نه نفر آنان پس از وفات رسول خدا(ص )زندگى كرده اند, و با دو نفر آنها هم بـنـامهاى : عمره , و سنى , اصولا رابطه زناشويى برقرار نگرديده است و آنان در زمان حيات رسول خدا(ص )زندگى را بدرود گفته اند. امـا آن سيزده نفرى كه با آنان همبسترى صورت گرفته , اولين نفر از همه : خديجه دختر خويلد, بـعـد سوده دختر زمعه بعد ام سلمه , كه نام وى هندبوده , سپس ام عبداللّه كه عايشه دختر ابوبكر نـام داشته , آن گاه حفصه دختر عمر, بعد زينب دختر خزيمة بن حارث ام مساكين , سپس زينب دخترجحش , بعد رمله دختر ابوسفيان , سپس ميمونه دختر حارث , بعد زينب دختر عميس , سپس جـويـريـه دخـتـر حارث , و آن گاه صفيه دختر حيى بن اخطب مى باشند, و آن زنى كه خود را به پيغمبر(ص ) بخشيد خوله دختر حكم سلمى بود. آن حضرت دو كنيز هم بنامهاى : ماريه قبطى و ريحانه خندقى داشت , كه نسبت به ساير همسران خود براى آنها هم سهمى قرار داده بود, و در آن نوبت شبى را با آنان بسر مى برد. زنـانـى هم كه پس از وفات رسول خدا(ص ) ماندند و بتدريج از دنيا رفتند : عايشه , امسلمه , زينب دختر جحش , ميمونه , ام حبيبه , صفيه , جويريه , وسوده بودند, و در ميان زنان پيامبر(ص ) از همه برتر و بالاتر خديجه دختر خويلد, و سپس ميمونه دختر حارث مى باشند.

احاديث ميمونه :

هـمـانطور كه مطالعه كرديم , از اين زن دانشمند و با فضيلت , احـاديث متعددى روايت شده , كه چـنـد مورد آن را از نظر مى گذرانيم :

1ـ شيخ صدوق ,على بن محمد بابويه قمى , به واسطه چند راوى , از امام صادق (ع ) روايت مى كند, كه آن حضرت فرموده : ميمونه بارها مى گفت : پيامبر(ص ) پيوسته به من سفارش مى كرد, چنانچه مبتلا به رگل بودى , از پارچه و لباس مرتبى استفاده كن , آن گاه من در بستر كنار آن حضرت مى آرميدم .

2ـ امـام بـاقـر(ع ) روايـت كرده , كه رسول خدا(ص ) مى فرمود : كسى كه با على (ع ) دشمنى كند, ولايت او را نپذيرد, و كسى كه دشمنان او را دوست داشته باشد, از آتش دوزخ و خشم و حرارت آن راه نجاتى نخواهد داشت ! آن گـاه مـيـمـونه , همسر آن حضرت گفت : اى رسول خدا ! در ميان ياران تو, جز افراد اندكى را نمى شناسم , كه على (ع ) را دوست داشته باشند ! رسـول خدا(ص ) فرمود : البته افـراد كم از اهـل ايمان هـم , زيـاد خـواهند بود, امـا از همـان افراد انـدك , تو چه كسانى را مى شناسى ؟