زنان دانشمند و راوي حديث

احمد صادقي اردستاني

- ۸ -


ميمونه گفت : من فقط, ابوذر, مقداد و سلمان را مى شناسم , و خودم نيز به همان اندازه اى كه ترا دوست دارم , على (ع ) را هم دوست مى دارم .آنـوقـت پيامبر(ص ) فرمود : تو نيز راست مى گويى , زيرا خداوند قلب ترا با ايمان انباشته و امتحان كرده است .

بـارى , مـامـقانى , پس از آوردن اين حديث , مى گويد : اين سخن رسول خدا(ص ) در باره ميمونه دلـيـل توثيق و اعتبار اوست , زيرا كسى را كه , خداونددل او را با ايمان آزمايش كرده است , غير از شخص عادل و صادقى نمى تواند باشد.

3ـ جـرى بـن كـلـيـب عامرى مى گويد : وقتى على (ع ) براى رفتن به صفين حركت كرد, من از هـمـراهـى بـا وى و شركت در جنگ كراهت داشتم , ناچار به مدينه رفتم و به حضور ميمونه وارد شدم , وى از من پرسيد : اهل كجا هستى ؟.

گفتم : اهل كوفه .

سوال كرد : از چه گروهى ؟ گفتم : از قبيله بنى عامر.

گفت : خوش آمدى ,اما منظور تو از آمدن به مدينه چيست ؟

گفتم : على (ع ) بسوى صفين رفت , و من از همراهى و همكارى با او كراهت داشتم , و بدين جهت اينجا آمدم ! ميمونه , گفت : مگر با او بيعت نكرده بودى ؟.و قـتى جواب مثبت دادم , وى گفت : نزد على (ع ) برگرد, و همراه او باش , زيرا بخدا سوگند, نه على (ع ) راه خطا مى رود و نه كسى را به راه ناصوابى خواهد برد.مقام بالا و بلند.پـيـامـبـر اسـلام در باره مقام و موقعيت اعتقادى و معنوى ميمونه و خواهرهاى او فرموده است : خواهرهاى مومن : ميمونه همسر رسول خدا, خواهر اوامالفضل دختر حارث , خواهر او سلمى دختر حارث و همسر حمزه سيدالشهدا, و اسما دختر عميس خواهر مادرى آنها مى باشند.

همچنين از عايشه مطلبى وارد شده ,كه مقام و ارزش معنوى ميمونه را بازگو مى كند.بـرايـن اسـاس يزيدبن اصم پسرخواهر ميمونه مى گويد : من با پسر طلحة بن عبيداللّه پسر خواهر عـايـشـه , بيرون شهر مدينه كنار ديوارى ايستاده بوديم كه , عايشه در حالى كه از مكه مى آمد با ما برخورد كرد.

مـا قـبـلا عـقـب سـر عايشه مطلبى گفته بوديم و آن بگوش وى رسيده بود, بدين جهت متوجه پسرخواهر خود شد, و به سرزنش و ملامت او پرداخت ,و سپس مشغول موعظه و نصيحت من شد و گـفـت : مگر نمى دانى كه خداوند ترا از اهل بيت پيامبر خويش قرار داده ؟ اما وقتى ميمونه از دنيا رفت ,اختيار تو بدست خود است و هرچه مى خواهى مى گويى ! در صورتى كه ميمونه تا زنده بود, ما را از گناه و لغزش در برابر خداوند حفظ مى كرد, وبيشتر از همه حق رحم و قوم و خويشى را به جاى مى آورد.و فات ميمونه .

همانطور كه قبلا خوانديم , ميمونه ذيقعده سال هفتم هجرت در محل سرف حدود پنج كيلومترى مكه به ازدواج رسول خدا(ص ) درآمد, و بعد به ميمنت اين ازدواج در آن مكان اطاق و بقعه اى هم سـاخـتـه شـد, امـا از اتـفـاقـهاى روزگار اينست , كه , در سال 61 هجرى در حالى كه ميمونه از مكه برمى گشت , در سن 81 سالگى در همان مكان از دنيا رفت , و ابن عباس بر او نماز خواند, و در همان بقعه بخاك سپرده شد.

65ـ نسيبه دختر كعب :

نـسـيـبـه دخـتـر كـعب بن عمروبن عوف بن مازن نجار انصارى كه همسر او زيدبن عاصم بود و پسرهاى او حبيب و عبداللّه بودند, از بانوان مجاهد وصحابى فداكار رسول خدا(ص ) و راوى حديث از آن بزرگوار بوده است .

سرگذشت اين زن فداكار و قهرمان , داستان درخشانى است , ابن اثير جزرى , ابن عبدالبر اندلسى , و ابـن حـجـر عـسـقلانى در باره سابقه درخشان او, نوشته اند : در بيعت عقبه , كه 62 مرد از قبيله خزرج شركت داشتند, و با رسول خدا(ص ) بيعت كردند, دو زن يعنى نسيبه و خواهر وى هم حضور داشـتـند, و بدون اين كه به هنگام بيعت دست رسول خدا به دست آنها بخورد, آنان با آن حضرت بيعت كردند, و به اطاعت پيامبر(ص ) اقرارو تعهد نمودند.

آرى , نـسـيـبه , كه با كنيه ام عماره هم معروف شده , در بيعت رضوان , در جنگ احد, و در جنگ يمامه كه بعد از وفات رسول خدا(ص ) با مسيلمه كذاب واقع شد, حضور يافته است .ام سـعـد دختر ربيع مى گويد : يك روز به خانه نسيبه وارد شدم , و گفتم : اى خاله ! از وضع روز جنگ احد براى من مقدارى تعريف كن .

نسيبه گفت : هنگاميكه رسول خدا(ص ) براى جنگ احد حركت كرد, من هم به همراه آن حضرت رفتم , در جبهه جنگ كار من اين بود كه , مشك آبى را بدوش خود انداخته بودم و ارتشيان و ياران پـيامبر(ص ) را آب مى دادم , تا آن وقتيكه ضربه و شكستى به سپاه رسول خدا(ص ) وارد شد, وآنها جـبـهـه و پـيغمبر(ص ) را رها مى كردند ! اينجا بود كه من خود را به پيامبر رسانيدم , مشك آب را بدور انداختم , و با شمشير و تير مشغول جنگ گرديدم , و دشمنان مهاجم را از اطراف آن حضرت پـراكنده مى ساختم , و از جان رسول خدا دفاع مى كردم , كه در آن حال زخم جراحتهاى زيادى بر بدنم وارد شده بود.

ام سعد مى گويد : در حال گفتگو با نسيبه متوجه شدم , در گردن او گودى زخمى از جنگ احد هنوز به چشم مى خورد ! پرسيدم : اين زخم را چه كسى بر بدن تو وارد آورده است ؟.پاسخ داد : ابن قميئه .آرى , در جـنـگ احد, بدن نسيبه سيزده زخم برداشت , و يكى از زخمها هم بقدرى شديد بود, كه اين بانو تا مدت يكسال آن را معالجه و مداوامى كرد.در جـنـگ يمامه نيز كه نسيبه جنگ مى كرد, بدن او دوازده زخم برداشت , و حتى يك دست وى هم قطع گرديد.

البته در اين جنگها, شوهر نسيبه زيدبن عاصم و فرزندان او عبداللّه وحبيب هم شركت داشتند, كه عبداللّه در جنگ احد شهيد شد و حبيب هم درجنگ يمامه , بدست مسيلمه كذاب شربت شهادت نـوشـيـد, و خـلاصـه كـار ايـمـان و اخـلاص و فـداكـارى نسيبه در جنگ احد بجايى رسيد كه , رسول خدا(ص ) فرمود : وفادارى و مقاومت نسيبه , بهتر و بالاتر از بسيارى از مردها مى باشد.

احاديث نسيبه :

ارتـبـاط و معاشرت اين بانوى فداكار و ممتاز با رسول خدا(ص ) در جنگ و دفاع از ساحت اسلام , بگونه اى بود كه غير از مطالب بالا, احاديثى راهم از پيامبر(ص ) روايت كرده است , كه دونمونه آن را خـاطـرنـشـان مـى سـازيـم :

1ـ نـسـيبه روايت مى كند, كه رسول خدا(ص ) فرمود : اگر كسى روزه بـاشـد, و شـخـص ديـگـرى در حضور اين روزه دار غذا بخورد, فرشتگان الهى براين شخص روزه دار, درود و رحمت نثار مى كنند.

2ـ عـكـرمـه , غـلام ابـن عـباس روايت مى كند, ام عماره انصارى به حضور رسول خدا(ص ) آمد و گفت : چطور است كه همه امتيازها مربوط به مردهاست , و از زنان كمتر نامى برده مى شود, و آنان از امتيازها محروم شده اند؟ ! آنوقت , آيه : ان المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات ,بدين مناسبت نازل شد.خـلاصـه , ام عـمـاره , كـه نـام او نـسيبه است , احاديثى را روايت كرده , و ليلى كنيز وى , عكرمه , حارث بن كعب , و ام سعد دختر سعدبن ربيع هم , از اوحديث روايت كرده اند.و در بيانى هم كه از پيامبر(ص ) از جهاد و فداكارى او تجليل بعمل آمده آن حضرت فرموده است : نـسـيـبه از جمله بانوانى است كه , در روزگار ظهورامام زمان (ع ) هم حضور مى يابد, و به مداوا و معالجه مجروحين جنگى در ركاب آن حضرت مى پردازد.

66 ـ نسيبه دختر حارث :

نـسـيـبـه , دختر حارث انصارى را, كه با كنيه ام عطيه شهرت يافته , دانشمندان تاريخى و رجالى مـانـنـد : ابن حجر عسقلانى , ابن اثير جزرى و ابن عبدالبر اندلسى , از بانوان بزرگ صحابى و راوى حديث از پيامبر عاليقدر اسلام , دانسته اند.

ايــن بـانـو اهـل بـصـره بـوده , بـه مـدينه آمده , از ياران رسول خـدا(ص ) محسـوب مى شـده , از پيامبـر(ص ) احكـام دين آمـوخته , براى مداوا و معالجه مجروحان به همراه پيغمبر(ص ) در جنگها شـركـت مـى كرده , با راهنمايى آن حضرت يكى از دختران پيغمبر(ص ) را غسل داده , و گروهى ازعـلـمـا وصـحـابـه و تـابعين اهل بصره مسئله غسل ميت را از نسيبه آموخته اند و به آن اعتماد كرده اند.

نـسـيـبـه , وقـتـى شـيوه غسل ميت را از رسول خدا(ص ) آموخت و به عنوان يك خدمت دينى و اجتماعى مردگان را در مدينه غسل مى داد.از اين زن بزرگ , محمدبن سيرين , حفصه دختر سيرين , عبدالملك بن عمير, على بن ارقم , انس بن مـالـك , اسماعيل بن عبدالرحمن , وام شراحيل ,حديث روايت كرده اند, و خود گفته است : من در هفت جنگ همراه رسول خدا(ص ) شركت كردم و مجروحان را مداوا نمودم .

67 ـ نويله دختر اسلم انصارى :

نـويـلـه , يـا نوله دختر اسلم انصارى را مورخين و دانشمندانى مانند : ابن اثير جزرى , ابن عبدالبر انـدلسى , و ابن حجر عسقلانى , از جمله بانوانى دانسته اند, كه با رسول خدا(ص ) بيعت كرده , با آن حضرت به دو قبله نماز خوانده , و بالاخره صحابى و راوى حديث از آن حضرت بوده است .

نـولـه مى گويد : ما نماز ظهر يا عصر را در مسجد بنى حارثه مى خوانديم , و قبله ما بيت المقدس بـود, دو سجده از نماز انجام شده بود كه , كسى براى ما خبر آورد كه , رسول خدا(ص ) نماز خود را به طرف مسجدالحرام خوانده است .

آنـوقـت مـردهـا جاى زنها رفتند, و زنها بجاى مردها قرار گرفتند, و دو ركعت ديگر نماز را با دو سجده به طرف مسجدالحرام خوانديم , و آن گاه كه خبر اطاعت ما بگوش رسول خدا(ص ) رسيد, در باره ما فرموده بود : اينان كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند.

68 ـ هند دختر اثاثه :

هـنـد دختر اثاثه يا ابان بن عبادبن عبدالمطلب بن عبدمناف قريشى خواهر مسطح بن اثاثه را ابن اثـيـر, ابن عبدالبر اندلسى , و ابن حجر عسقلانى , ازبانوان صحابى رسول خدا و راوى حديث از آن حضرت دانسته اند.

هـنـد دخـتر اثاثه , اضافه بر روايت حديث , از موهبت سرودن شعر هم بهره مند بوده , و آن گاه كه وى در جـنـگ احـد بـهـمراه پيامبر(ص ) و سايرمسلمانان و بانوانى كه در اين جنگ شركت كرده بـودنـد, حـضـور داشـت , در پاسخ اشعار هند جگرخوار, دختر ربيعه , كه در آن پيروزى لشكر كفر رامـورد سـتـايـش قـرار مى داد, هند دختر اثاثه هم , ضمن اشعارى ذلت و زبونى و شكست لشكر دشمن را در جنگ بدر يادآور مى گرديد, و زوال وزبونى سپاه دشمن را وعده مى داد.

در جنگ خيبر هم رسول خدا(ص ) سى بار شتر مواد خوراكى به هند و برادر او مسطح هديه داد.بـدين ترتيب تا اينجا,سرگذشت زنان راوى حديث از رسول خدا(ص ) و بانوانى كه در صحنه هاى مختلف اجتماعى حضور فعال داشته اند,به پايان مى رسد.

بخش 2: زنان راوى حديث از معصومين (ع )

فصل اول : زنان راوى حديث از امام على (ع )

در بـخـش گـذشته , داستانها و مطالبى را از زندگى 68تن از بانوانى , كه بطور مستقيم خود از پيامبر اسلام (ص ) احاديثى را روايت كرده بودند, موردبررسى قرار داديم , اما در باره تعداد آنها هم مـدعـى نـيـسـتـيم , كه راويات حديث از رسول خدا(ص ) همين تعداد بانوان هستند, زيرا ممكن است كسى تحقيق بيشترى كند و به افراد ديگرى نيز دسترسى پيدا كند, و از اين ناحيه به عظمت فرهنگى بانوان صدر اسلام بيشتر راه يابد.

اما اين نكته را هم بايد مورد توجه داشته باشيم , كه امام على (ع ) مدت بيست و پنج سال از خلافت سى ساله خود را, متاسفانه گرفتار مظلوميت ومحروميت و خانه نشينى بوده , در روزگار سخت و تـلـخ و آشـفـتـه بـسر مى برده , و در فضايى كه پس از رحلت رسول اكرم (ص ) براى آن حضرت پـيـش آوردنـد, زمـيـنه آرام و مساعدى وجود نداشته , تا زنان و مردان بهتر بتوانند به خدمت آن بـزرگوار بار يابند و از چشمه سار فياض علم و دانش بيكران اواستفاده كنند و معارف زيادى را به ديگران منتقل نمايند !

در مــدت پـنـج سـال خـلافت ظاهرى هم , آن بزرگوار گرفتار جنگ و درگيرى هاى داخـلى دردنــاك گـرديــد, جـنـگهاى : جمـل و صفين و نهروان رابراى او پيش آوردنـد,و نـاچـار آن بـزرگـوار مــى بــايسـت بـراى حفـظ كيـان اسلام , شعله آن جنگها را فرونشاند و كمتر بتوانـد معـاشرتهـاى عادى فرهنگى داشته باشد, وبه خصوص شاگردان زن راوى حديث پرورش دهد.

بـه هـمـيـن دلـيل زنانى كه از آن حضرت روايت نقل كرده اند, نسبت به زمان پيغمبر(ص ) كمتر بوده اند.اگـر چـه امـام على (ع ) معارف و احكام اسلامى را در كوفه مركز خلافت خويش و نيز به مناسبت مسائل خلافت و جنگها در جبهه ها و ساير موارد,بصورت خطبه ها و نامه ها و سخنان كوتاه , فراوان بيان داشته , و نهج البلاغه يك نمونه زنده آن است .

در عـيـن حـال پـس از ايـن مرحله به سراغ آن دسته از بانوانى مى رويم , كه صحابى امام على (ع ) محسوب گشته و از آن بزرگوار, مطالب , احاديث و ياخاطراتى را روايت كرده اند :

1 ـ ام حسن نخعى :

مـورخين و محدثين اسلامى , از ام حسن نخعى بدون اين كه خصوصيات بيشترى را از وى مطرح كـنـنـد, وى را راوى حديث از امام على (ع )شمرده , و شيخ كلينى , شيخ طوسى , و شيخ انصارى , حديثى را كه ابى زهره از ام حسن روايت كرده , بدين گونه آورده اند : ام حسن مى گويد : لى (ع ) از كنار من عبور كرد و فرمود : اى ام حسن ! چه مى كنى ؟.گفتم : مشغول نخ ريسى هستم .آن حضرت فرمود : اين شغل تو يا حلالترين شغلها, يا از حلالترين شغلها مى باشد.

2 ـ ام حكيم دختر عمروبن سفيان :

ام حكيم , دختر عمروبن سفيان خولى را, شيخ طوسى , مامقانى , اردبيلى , و تفرشى , بدون اين كه از ويژگيها و حديث او سخنى به ميان آورند, اورا بانوى راوى حديث از امام على (ع ) شمرده اند.

3 ـ ام خداش :

ام خداش نيز بانوى ديـگرى اسـت , كه ابن سـعد, محمد الحسون , وعمر رضا كحاله ,وى را راوى حــديـث از امـيرالمومنين (ع ) دانسته اند امامتاسفانه حديثى را از اين زن در كتابهاى خود مطرح نكرده اند !

4 ـ ام راشد. :

دانـشـمـنـدان بـزرگى مانند : ابوجعفر محمدبن خالد برقى و علامه محمدباقر مجلسى ام راشد خدمتگزار ام هانى خواهر امام على (ع ) را بانوى راوى حديث دانسته , و دانشمندانى مثل : ابن سنان و ابى جارود هم , از او حديث روايت كرده اند.ام راشـد مـى گويد : من در خانه على (ع ) مشغول خدمتگزارى و پذيرايى ميهمان بودم , طلحة بن عـبـداللّه , و زبيربن عوام هم نزد آن حضرت حضورداشتند, على (ع ) دستور داد : انگور حاضر كنم , زيرا آن حضرت انگور را بسيار دوست مى داشت , وقتى انگور را حاضر كردم , همگان مشغول خوردن آن شدند.

5 ـ ام عبداللّه بن جعفر. :

عـلامـه مـحـمـد باقر مجلسى , در كتاب بحار الانوار باب دعاهاى مستجاب اميرالمومنين ـ ع , ام عـبـداللّه بـن جـعـفر را از بانوان راوى حديث , از آن امام بزرگوار معرفى كرده و از لحن حديث و برخورد على (ع ) با اين زن , بدست مى آيد كه وى با آن حضرت نسبت قوم و خويشى و محرميت هم داشته است .

ام عبداللّه مى گويد : من در حالى كه آبستن بودم , با امام على (ع ) ملاقات كردم , آن حضرت مرا به نزديك خود خواند, دستى روى شكم من كشيد ودعا كرد كه : خدايا ! فرزند اين زن را پسر و كودك پـرمـيـمنت و موجود مبارك و مقدسى قرار بده , كه پس از دعاى آن حضرت , من فرزند پسرى به دنياآوردم .

6 ـ ام موسى :

ام موسى خدمتگزار على بن ابيطالب (ع ) و اهل كوفه بود.وى از عـلى (ع ) و ام سلمه همسر گرامى پيامبر(ص ) حديث روايت كرده و مغيرة بن مقسم ضبى متوفاى سال 136هجرى , و ديگران از اين بانوحديث نقل نموده اند.نام ام موسى , فاخته بوده , و غير از مورخين و محدثين شيعه , دانشمندانى مانند : بخارى , نسائى , و ابن ماجه قزوينى هم , در كتابهاى خود, حديث ام موسى را آورده اند.

7 ـ حبابه والبيه :

حـبابه دختر جعفر با عنوان والبيه منسوب به والبه يمن يا از قبيله بنى اسد با كنيه ام الندا شهرت دارد, و عالمان و محدثين و مورخين بزرگ شيعه ,مانند : شيخ طوسى , شيخ كلينى , فيض كاشانى , مـحدث بحرانى , طبرسى , راوندى و علامه مجلسى , او را محدث و راوى حـديث از امـام على (ع ) وساير امامان تا امام رضا(ع ) و خـلاصه راوى حـديث از هشت تن از امامان معصوم دانسته اند !

نـكـتـه ايـكـه در باره اين بانوى محدث قابل توجه است , و او را در رديف يكى از زنان فوق العاده و اسـتـثـنـايـى قـرار داده ايـنـست كه , حبابه راوى حديث از امام على (ع ) بوده , و در روزگار امام زين العابدين (ع ) يكصد و سيزده سال از عمر او مى گذشته , چنانچه در همان سال 183 هجرى كه امـام موسى بن جعفر(ع ) از دنيا رفته و امام رضا(ع ) عهده دار منصب امامت گرديد, وى به حضور امـام هـشـتم رسيده , و عمر حبابه در اين روزگار حد اقل به 235 سال رسيده است , خاصه اينكه مى خوانيم : وقتى وى از دنيا رفت , امام رضا(ع ) او را با پيراهن خود كفن نمود و بخاك سپرد !

بـه هـر حال , ثابت ثمالى از حبابه روايت بازگو كرده , رجال نويسان شيعه او را بانوى راوى حديث مـوثـق و مورد اعتماد شمرده , و آنطور كه كلينى روايت كرده , حبابه مى گويد : يك روز در جمع ارتـشـيـان , امـيـرالـمـومـنـيـن (ع ) را مـلاقات كردم , در حالى كه آن حضرت تازيانه دوسرى را بدست داشت , و به فروشندگان ماهى جرى (بدون فلس ) و مارماهى و سگ ماهى نهيب مى زد, و با لـحـن جـلـوگـيرى كننده اى مى فرمود : اى فروشندگان مسخ شدگان بنى اسرائيل و لشكر بنى مروان ! و آنان را از فروختن اين نوع ماهى هاى حرام و غير مجاز باز مى داشت .

در ايـن حال فرات بن اخنف كه آنجا حاضر بود, از جاى خود برخاست , و از على (ع ) سوال كرد : اى اميرالمومنين (ع ) ! لشكر بنى مروان چه كسانى هستند؟ ! على (ع ) در پاسخ او فرمود : آنها جمعيتى بودند, كه ريشها و موهاى صورت خود را مى تراشيدند, و سـبـيـلـهـاى خود را رها مى كردند و آن رامى تابيدند, و خداوند هم آنان را مسخ كرد و به صورت سوسمار درآورد !

آن گـاه , حبابه مى گويد : من تا آن روز سخنگو و ناطقى را مثل على بن ابيطالب (ع ) خوش سخن نـديده بودم , بدين جهت وقتى آن حضرت از آنجاعبور كرد, من هم بدنبال او رفتم , و همينكه در مـحـوطـه جـلـو مـسـجـد نـشـسـت به حضورش رسيدم , و گفتم : خداوند ترا مشمول لطف و رحمت خويش قرار دهد, براى من توضيح بده , دليل امامت چيست ؟.

آن حضرت با دست اشاره به ريگى كه روى زمين افتاده بود كرد و فرمود : آنرا نزد من بياور, من آن ريـگ را برداشتم و تحويل وى دادم , آن حضرت هم ريگ را در كف دست خود گذاشت , و با دست خـود آن را نرم كرد, سپس نگين انگشترى كه نام حضرتش به آن نقش بسته بود, روى شنهاى نرم شـده گـذاشـت و آن را مهر كرد, و اضافه فرمود : اى حبابه ! هركسى ادعاى امامت كند, سخن او پـذيرفته نيست , بلكه امام به حق كسى است كه داراى چنين معجزه و كرامتى باشد, و بتواند ريگ سخت و محكمى را با قدرت خود نرم و شن گرداند !

آرى , اى حـبـابه ! هركسى نمى تواند ادعاى امامت و پيشوايى خلق را داشته باشد, بلكه امام واجب الاطـاعـه كـسى است كه , داراى چنين قدرت فوق العاده اى بوده , و هرچه را بخواهد بدان توانمند باشد, و در برابر خواست و اراده او چيزى پنهان و مجهول نگردد.

در روايـت ديـگـرى هـم كـه آن را ثـابـت ثـمـالـى از حبابه آورده , وى مى گويد : از مولاى خود امـيـرالـمـومـنـيـن (ع ) شنيدم كه مى فرمود : ما اهل بيتى هستيم , كه هرگز چيز مست كننده را نـمـى خـوريم , ماهى بدون فلس را مصرف نمى كنيم , به هنگام وضو مسح روى پا را از روى كفش انـجـام نـمـى دهيم , و هركس هم از شيعيان و پيروان ما مى باشد, بايد در اينگونه رفتارها مقيد به اطاعت و پيروى ما باشد, و پيوسته سنت و شيوه هاى رفتارى ما را الگو و ملاك عمل خود قرار دهد.

خـلاصـه , حبابه والبيه بانوى راوى حديث از امام على (ع ) و هفت نفر ديگر از امامان معصوم بوده , ارادت و عـشق او به خاندان پيامبر(ص ) داستان شكوهمندى است , و روايت حديث او را هم از ساير امامان معصوم , در جاى خود به ترتيب در حد لزوم , مورد بررسى قرار خواهيم داد.

8 ـ حلبه خدمتگزار شيبان :

حلبه كه با عنوان خدمتگزار شيبان در كتابهاى تاريخى و رجالى معرفى گرديده , از بانوانى است , كـه , از امـام عـلـى (ع ) روايت بازگو كرده , و حاتم ابوفاطمه هم از وى حديث روايت نموده اما از خصوصيات بيشتر زندگى او, تاريخ چيزى را به ما اطلاع نمى دهد !

9 ـ زبرا :

زبرا نيز كنيز امام على (ع ) بود, كه آن حضرت او را در راه خداوند از قيد بردگى آزاد كرد, و آنطور كه گفته شده : اين زن هم از امام اميرالمومنين (ع ) احاديث زيادى را روايت كرده اما طبق تحقيق اندكى كه به عمل آمد, متاسفانه به احاديث وى برخورد نشد.

10 ـ عمره دختر طبيخ :

ابـن سعد, مورخ معروف در كتاب تاريخى خويش الطبقات الكبرى عمره دختر طبيخ را, از بانوان راوى حـديث از اميرالمومنين (ع ) دانسته , وعمروبن شوذب روايت مى كند, كه عمره دختر طبيخ گـفـتـه اسـت : مـن بـا كـنـيـز خويش به بازار رفتيم , و ماهى خريدارى كردم , آن را در زنبيلى گـذاشـتـم ,و در حـالـى كه سر و دم آن ماهى از زنبيل بيرون بود, به طرف خانه مى آمديم كه با عـلـى (ع ) بـرخـورد كرديم , وقتى آن حضرت ماهى را مشاهده كرد,فرمود : اين ماهى را چه مبلغ خريده اى ؟ اين ماهى غذاى خوشمزه اى است , و براى سير كردن عائله زياد غذاى خوبى مى باشد.

11 ـ فاطمه زهرا(س ) :

فاطمه زهرا(س ) دختر گرامى پيامبر اسلام , و همسر ارجمند على بن ابيطالب (ع ) كه آيات زيادى در قرآن كريم بر عصمت و عظمت او گواهى مى دهد, و از رسول خدا نيز حداقل 83 حديث روايت كـرده , و در رديـف بانوان راوى حديث از پيغمبر(ص ) شرح كوتاهى از مقام او را در بخش اول اين كتاب يادآور شديم , از شوهر خود امام على (ع ) هم احاديثى را روايت نموده است .

چنانكه فرزندان فاطمه (ع ) حسن و حسين , و همسر او على (ع ) و عايشه و سلمى ام رافع , و انس بن مـالـك , و ام سـلمه هم از اين بانوى بزرگ اسلام ,احاديثى را روايت كرده اند فاطمه زهرا(ع ) بنظر عـالـمـان و مـحـدثـان شيعه معصوم و پيراسته از گناه و لغزش است , سخن و حديث او معتبر و مـورداعـتـمـاد مى باشد, ز يرا رسول خدا(ص ) او را سيده زنان جهانيان ناميده , و عمير تيمى هم مـى گـويـد, بـا عـمـوى خـود بـه خانه عايشه وارد شديم , و از وى سوال كردم , كداميك از افراد محبوبترين شخص در نظر پيامبر(ص ) بود؟.

عايشه گفت : از ميان زنان فاطمه (س ) و از ميان مردها شوهر او على بن ابيطالب (ع ). بـنـابراين , كسيكه بهترين زن و محبوبترين شخص نزد رسول خدا(ص ) بوده , قهرا سخن و حديث وى هـم مـى تـواند معتبرترين سخن باشد, خاصه اينكه مطلب يا وقايعى را از علـى بن ابيطالب (ع ) روايـت كرده باشد, كه اكنون در صدد آوردن احاديث فاطمه (س ) نيستيم , بلكه برخى از احاديث آن بزرگوار را در كتاب فاطمه (س ) الگـوى زن مسلمـان تاليـف ديگـر اينجانب , مى توانيد مطالعه كنيد.

12 ـ نضره ازديه :

نضـره ازدى را كه كنيـه او ام موسـى بوده , شيخ طوسى و علامه برقى از يـاران اميرالمومنين (ع ) و راوى حـديـث از آن بـزرگوار دانسته اند, و يك نمونه از حديث او را بدين ترتيب آورده اند : نضره روايت مى كند, كه على (ع ) فرموده است : ما رمدت عينى منذ تفل رسول اللّه (ص ) فى عى نى .از وقـتـى كـه رسـول خدا(ص ) در چشم من دميد تا كنون , هيچگاه به ناراحتى و چشم درد مبتلا نشده ام .

داسـتان دميدن رسول خدا(ص ) در چشـم علـى (ع ) هـم مربوط به جنگ خيبر مى شود, زيرا وقتى فرماندهان جنگى از فتح قلعه خيـبر ناتوان مـاندند, رسول خـدا(ص ) فرمود : ناراحت نباشيد, فردا پرچم را بدست كسى مى دهم , كه او خدا و رسول را شديدا دوسـت مى دارد, خـدا ورسول هم او را بسـيار دوسـت مى دارند, او فقط حمله كننده پيروزمند است , و هرگز در فرهنگش فرار و شكست راه ندارد, و تا پيروزى را به دست نياورد, از ميدان برنمى گردد.

در آن هـنـگـام عـلى (ع ) به چشم درد شديدى مبتلا بود, و نـمى توانست چشم خود را بـاز كند و چيزى را ببيند, اما همينكه آفـتاب فـردا طلـوع كـرد,رسول خدا در حالى كه پـرچم بلنـدى را بـه دسـت داشت از خيمه خود بيرون آمد و فرمود : على (ع ) كجاست ؟.يكى از افراد حاضر پاسخ داد : اى رسول خدا(ص ) على (ع ) مبتلا به چشم درد است .

آن حضرت فرمود : او را نزد من بياوريد, آن گاه در حالى كه كسى دست على (ع ) را گرفته بود, او را بـه حضور رسول خدا(ص ) آورد, رسول خدا(ص ) چشمهاى على (ع ) را با دست خود باز كرد, و با دهـان خـود مـحكم در چشمهاى او دميد, با عنايت خداوندى و معجزه پيامبر(ص ) چشم على (ع ) آنچنان بهبودى يافت كه , نه تنها در آن زمان چشم او سالم گشت , بلكه ديگر هيچگاه به چشم درد مبتلا نشد.سپس رسول خدا(ص ) در باره على (ع ) دعا كرد, و او را به فرماندهى سپاه اسلام روانه جبهه نمود, على (ع ) قلعه خيبر را گشود و فتح و پيروزى چشمگير و بى سابقه اى بدست آورد.

13 ـ هند دختر ابى اميه :

هـنـد دخـتـر ابى امية بن مغيره كه به ام سلمه شهرت يافته , امالمومنين و همسر گرامى رسول خـدا(ص ) بـود, ـچـنـانـكـه قـبلا نيز مطالعه كرديم ـ ازپيامبر(ص ) احاديث فراوانى روايت كرده , خـدمات فراوانى به اسلام و پيامبر نموده , و از مخلصين و حاميان و راوى حديث امام على (ع ) هم بوده است .

كـلـبـى , از اعـمـش سـوال كـرد, مـهمترين چيزى را, كه در مناقب على (ع ) از رسول خدا(ص ) شنيده اى چيست ؟ اعمش گفت : موسى بن ظريف براى من روايت كرد, كه عبايه گفته است : من از عـلى (ع ) شنيدم كه مى فرمود : من تقسيم كننده ميان آتش دوزخ هستم , هركس از من متابعت كند همراه من خواهد بود, و هركس در برابر من نافرمانى كند از اهل دوزخ مى باشد.

كـلـبـى گـفـت : امـا چـيـز بالاترى در باره على (ع ) نزد من موجود است و آن اينست , كه رسول خـدا(ص ) دفـتـرى تـحويل على (ع ) داد, كه در آن نام افرادبهشتى و جهنمى مكتوب شده بود, و عـلـى (ع ) هـم آن را بـه امـانت نزد ام سلمه سپرد, وقتى ابوبكر به خلافت رسيد, آن را از ام سلمه درخـواسـت كـرد, اما ام سلمه دفتر را به وى تحويل نداد, همچنين عمر و عثمان در زمان خلافت خـود آن را خـواسـتـنـد, و ام سلمه از تحويل دادن دفتر به آنهاامتناع كرد, اما همينكه على (ع ) به خلافت رسيد, ام سلمه آن دفتر را تحويل على (ع ) داد.

هـمـچنين حاكم در كتاب مستدرك خود روايت كرده : وقتى على بن ابيطالب (ع ) آماده رفتن به بـصـره شـد, بـراى خـداحـافظى به خانه ام سلمه همسربزرگوار پيامبر(ص ) رفت , ام سلمه به او گـفـت : برو در حفظ و پناه خدا هستى , بخدا تو بر حق هستى و حق پشتيبان تست , اگر نبود كه مى ترسيدم نافرمانى خدا و رسول را كرده باشم , چون به ما دستور داده اند, كه در خانه بمانيم , من هم همراه تو مى آمدم , اما فرزندم عمر را كه از جان خودبيشتر دوست دارم , به همراه تو مى فرستم .

بـه هـر حـال , ام سلمه , ام المومنين , عايشه را از جنگ با على (ع ) منع مى كرده راوى حديث از آن حـضرت بوده , و اين بانوى بزرگ مطالب و معارف فراوانى را, از على (ع ) كه او را امام به حق بعد از رسول خدا(ص ) مى دانسته , بازگو نموده و به جامعه منتقل كرده است .

فصل دوم : زنان راوى حديث از فاطمه (س )

از عـايشه همسر پيامبر(ص ) روايت شده است : هيچكس را نديدم كه حتى نشست و برخاست او از فـاطمه (س ) به پيامبر شبيه تر باشد, پيوسته روش پيامبر(ص ) هم اين بود كه , هرگاه فاطمه (س ) بـر او وارد مـى شد, آن حضرت تمام قامت جلو فاطمه (س ) بلند مى شد, او را در آغوش مى گرفت ومى بوسيد, و او را در جاى خود مى نشانيد.هـرگـاه هـم پيامبر(ص ) به فاطمه (س ) وارد مى شد, فاطمه (س ) از جاى خود برمى خاست , وآن گاه رسول خدا(ص ) او را مى بوسيد, و فاطمه (س ) رادر جاى خود مى نشانيد.

رسول خدا(ص ) به فاطمه (س ) مى فرمود : آيا خرسند نيستى كه ترا به ازدواج كسى در آورده ام , كه بـر هـمگان در اسلام تقدم دارد؟ و علم و دانش وى از همگان برتر و گسترده تر است ؟ و تو نيز در ميان زنان امت اسلام , سيد و سالار مى باشى ؟

به هر حال , فاطمه زهرا(س ) دختر گرامى پيامبر و خديجه كبرى , و همسر برومند امام على (ع ), بـه اعتراف همه مورخين مسلمان , از نظر پيامبر(ص )و ديگران , برترين و بهترين و بالاترين مقام و موقعيت شخصيتى را دارا بوده , و صرف نظر از دلايل و شواهد فراوان تاريخى , فقط خطبه عظيم وگـسترده اى را كه اين بانوى بزرگ در مسجد مدينه در سال يازدهم هجرت , در حضور خليفه و رجـال و جمعيت انبوهى , به منظور دفاع از حق مسلم امامت على (ع ) و استرداد سرزمين مغصوب فـدك خـويـش بدون مقدمه ايراد كرده , شاهد گويايى است , كه آگاهى و دانايى , علم و دانش و تسلطماهرانه او را به قرآن و سنت و معارف و معلومات اسلامى اعلام مى دارد.

بـدين دليل , وجود مقدس فاطمه (س ) بعنوان يك مرجع و آموزگار بزرگ , محل رجوع و دريافت مـعـارف و گـسـترش فكر و فرهنگ درخشان اسلامى مطرح بوده , افراد فراوانى به حضورش بار مـى يـافته اند و از خرمن دانش او خوشه بر مى چيده اند, و از سرچشمه زلال علم او سرزمين وجود خويش را سيراب مى ساخته اند, كه در ميان آنان , چهره هاى بانوانى هم به چشم مى خورد.

اكـنـون در ايـن فـصـل بـطـور فشرده , وضعيت تعدادى از بانوانى را, كه هم يار مخلص و فداكار فـاطـمـه (س ) بـوده انـد و هـم از آن بـانـوى بزرگ احاديثى راروايت كرده اند, مورد بررسى قرار مى دهيم :

1 ـ ام سلمه :

ام سـلمه , يعنى , هند دختر ابى اميه بن مغيره همسر گرامى رسول خدا(ص ) و راوى حديث از آن حضرت , و از على (ع ), راوى حديث از فاطمه زهرا(س ) نيز بوده است .ام سلمه بعد از خديجه كبرى , بالا مقامترين زنان پيامبر(ص ) است .شـيـخ طـوسـى , ابـن عـبدالبر, ابن منده و ابونعيم او را از ياران و راويان حديث از پيغمبر(ص ) و سايرين , مانند على (ع ) و فاطمه (س ) دانسته اند.

او پـس از وفـات پـيـامبر عشق و ارادت و اطاعت خويش را همچنان نسبت به على (ع ) وفاطمه و حـسـن و حـسـيـن (ع ) محفوظ نگاهداشت , تا جائيكه رسول خدا(ص ) تربتى به او داده بود و به او فرموده بود : هرگاه در اين تربت خون جوشش كند, بدانكه حسين (ع ) در كربلا كشته شده است .

ام سلـمه , بانوى مورد اعتماد و امـانتـدار پيامبر وعـلى (ع ) و امـام حسن و امام حسين (ع ) بوده , و آنطـور كه ابن عبدالبر, و ابن منده و ابونعيم از عطابن يسار روايت كرده اند : آن گاه كه آيه تطهير نـازل شـد, و اهـل بـيـت پـيامبر(ص ) را از هرگـونه آلودگى و پليـدى مبرى دانسـت و رسـول خدا(ص )فاطمه و حـسن و حسين (ع ) را اهل بيت معرفى كرد, ام سلمه گفت : اى رسـول خدا ! آيا من هم جزو اهل بيت (ع ) مى باشم ؟.آن حضرت فرمود : آرى , اگر خدا بخواهد.

ام سـلـمـه , از فـاطمه (س ) و ساير اهل بيت (ع ) احاديث متعددى روايت كرده , و از جمله فرموده : كانت فاطمة بنت رسول اللّه (ص ) على ابيها وعليهاالسلام , اشبه الناس وجها ومشيا برسول اللّه .فاطمه دختر رسول خدا(ص ) كه درود خداوند نثار وى و پدرش باشد, از لحاظ صورت و شيوه راه رفتن شبيه ترين افراد به پيامبر(ص ) بود.

اضافه براين , وفادارى و ارادت ام سلمه پس از وفات پيامبر(ص ) نسبت به فاطمه (س ) و دلدارى و حمايت او در برابر مصايب و مشكلاتى كه براى وى پيش آمد, بسيار شايسته و دلسوزانه بود, و براى آن بانوى بزرگ اسلام , مدافع و ياور غمخوارى محسوب مى گرديده و سخنان اهانت آميز نسبت به ساحت آن حضرت را مورد انتقاد سخت و نكوهش قرار داده است .

2 ـ زينب كبرى (س ) :

زيـنـب كـبـرى (س ) عـقـيله بنى هاشم , دانشمند بدون معلم , متفكر بدون استاد, دختر ارجمند على بن ابيطالب (ع ) و فاطمه زهرا(س ) و همسر بزرگوارعبداللّه جعفر از بانوان با فضيلت و راوى حديث از مادر خود فاطمه (س ), از اسما دختر عميس و از ام ايمن مى باشد.چـنـانكه محمدبن عمرو, عطا بن سائب , جابربن عبداللّه انصارى , عباد عامرى و فاطمه دختر امام حسين ـ ع هم , از زينب (س ) روايت نقل كرده اند.

زينب كبرى (س ) شش سال قبل از وفات جد خويش پيامبر(ص ) در مدينه بدنيا آمد, با پسر عموى خود عبداللّه بن جعفر ازدواج كرد, و داراى پنج فرزند بنامهاى : محمد, على , عباس , عون و امكلثوم گرديد, در روزگار مادر و پدر و برادر خود امام حسن (ع ), يار و مددكار و مونس غمخوار آنان بود, از سـال60 هجرى در نهضت مقدس عاشورا, با موافقت شوهر خود, همراه حسين (ع ) حركت كرد, فداكاريها نمود, و پس از شهادت آن حضرت هم , با سخنان و برخوردهاى خود در طول راه اسارت , و بـا خـطبه هاى آتشين و افشاگرانه خويش در كوفه و شام , با يك دنيا صلابت وقدرت , پيام خون شهيدان كربلا را به گوش خفتگان و غفلت زدگان رسانيد, و تبهكاران و قاتلان خون آشام اموى را در مـحـكمه تاريخ , به محكوميت كشانيد, و سرانجام خود با تحمل بار مصايب كوبنده , در سال 62 هجرى چشم از جهان فروبست , و در سرزمين شام , يا مدينه , و يا كشور مصر به آغوش خاك آرميد.

خـلاصـه , يكى از بانوان راوى حديث از فاطمه زهرا(س ) دختر او زينب كبرى (س ) بوده , و غير از مقام علمى و معنوى نقل حديث , زينب در خطابه و شعر هم قدرت و توانايى , و زبردستى و مهارت فوق العاداى داشته است .

يكى از سخنان زينب (س ) اينست , كه گفته است : هركس مى خواهد كه خلق در پيشگاه خداوند از او شفاعت كنند, حتما بايد حمد و ستايش الهى را انجام دهد.هـمـانطور كه اشاره شد, زينب (ع ) در باره واقعه كربلا حديث مفصلى را از ام ايمن روايت كرده و مـقـام عـلـمـى و آگـاهى وى هم به قرآن كريم تا آن پايه بوده , كه در روزگار خلافت و حكومت عـلـى (ع ) زيـنـب بـه درخواست زنان كوفه , و با موافقت پدر خود, درس تفسير قرآن براى بانوان تشكيل داده , واز اين ناحيه نيز معلم بانوان و مفسر معارف قرآن كريم محسوب مى گرديده است .

تعدادى از احاديثى را كه زينب (س ) از مادر خود فاطمه (س ) و ديگران روايت كرده , مانند حديث ام ايـمن , در ماجراى دفن اميرالمومنين (ع ),داستان نزول مائده آسمانى براى حضرت زهرا ـ س و حديث حرام بودن صدقه بر اهل بيت پيامبر(ص ) را, مرحوم شيخ ذبيح اللّه محلاتى آورده است .هـمچنين حضرت زينب (س ) خطبه دفاع مادر از حق امامت على (ع ) و مطالبه فدك را كه رسول خدا(ص ) به فاطمه (س ) واگذار نموده , براى ديگران روايت نموده است .

در بـاره داسـتـان عبادت و دعاى مادر خود هم در حق ديگران , زينب (س ) روايت مى كند : مادرم شـبـهـا بـه مـحـراب عـبادت مى ايستاد, و شب را تا آفتاب طلوع مى كرد, به قيام و قعود و سجود مـى پـرداخـت , و هـمواره براى مرد و زنهاى مومن دعا مى كرد, و به هنگام دعا براى خود, دعايى نداشت , حتى يك روز حسين (ع ) سوال كرد : مادرم ! چرا در حق خود دعا نمى كنى ؟.

حضرت فاطمه (س ) فرمود : الجار ثم الدار.انـسان مسلمان بايد اول بفكر همسايگان خود باشد, و نخست براى آنان دعا كند و بعد به دعا براى خود بپردازد.

3 ـ سلمى خدمتگزار پيامبر(ص ) :

سلمى خدمتگزار رسول خدا(ص ) كه در گذشته سرگذشت او را در رديف بانوان راوى حديث از رسـول خـدا(ص ) مورد مطالعه قرار داديم , اين بانو از جمله راويان حديث از فاطمه زهرا(س ) نيز بوده است .

سلمى نخست خدمتگزار صفيه دختر عبدالمطلب بود كه , صفيه وى را به رسول خدا بخشيد, و آن حـضـرت هم سلمى را از قيد بردگى , در راه خدا آزاد نمود و آنگاه اين زن با ابو رافع ازدواج كرد, وعـبـيـداللّه بـن ابـورافع و على را زاييد, و اين دو پسر از نويسندگان ديوان بيت المال على (ع ) و ازياران مخلص و فداكار او گرديدند.

سـلـمـى از بانوانى است , كه براى ابراهيم فرزند پيامبر(ص ) قابلگى كرده , براى خديجه كبرى به هـنـگـام ولادت فـاطـمـه (س ) قابلگى و پرستارى داشته ,و همچنين درغسل دادن بدن حضرت فـاطـمـه (س ) پـس از وفات , به همراه على (ع ) شركت داشته و داستان آن را براى ديگران روايت كرده است ,كه احاديث او را در قسمتهاى بالا مورد مطالعه قرار داديم .