زنان دانشمند و راوي حديث

احمد صادقي اردستاني

- ۵ -


از جـمـلـه احاديث ام هشام كه آن را ابن حجر عسقلانى و مسلم آورده اند, چنين است : يحيى بن عبدالرحمن بن سعدبن زراره , از ام هشام دخترحارثة بن نعمان , روايت مى كند كه , ام هشام گفته اسـت : زمـان آمـوزش مـن و نـوريـابـى ما از پيغمبر(ص ) يكى بود, زيرا مدت دو سال يا يكسال و انـدى ,من آموزش و حفظ سوره ق والقرآن المجيد را, جز از زبان پيامبر(ص ) دريافت نمى داشتم , چون در طى اين مدت , رسول خدا(ص ) درهرجمعه اى اين سوره را بر فراز منبر مى خواند, و براى مردم ايراد خطابه مى كرد.

اين حديث را مسلم در باب كوتاه خواندن نماز و خطبه جمعه آورده , و دليل انتخاب سوره ق را هم از سـوى رسول خدا(ص ) دانشمندان اين جهت دانسته اند, كه محتواى اين سوره را مطالب مربوط به مرگ و قيامت , و موعظه ها و آموزش اخلاقى تشكيل مى دهد.

البته روايتى كه گذشت , خواندن سوره ق را در خطبه مطرح مى كند, اما طبق روايات شيعه , در ركـعـت اول نماز جمعه , خواندن سوره جمعه و درركعت دوم سوره منافقون در مرحله اول مورد سفارش قرار گرفته است .بــه هــر حـال , ام هشـام , راوى حـديث از رسول خدا(ص ) بـوده , و شـرايـط خانوادگى وى هم بگونه اى بوده , كه وقتى عبداللّه بن ابى خـانواده ابـوبكر و از جـمله عايشـه را به مدينه آورد, آنان را در خانه حارثة بن نعمان يعنى پدر ام هشام اسكان داد.

36 ـ حزامة دختر وهب :

حزامه بنت وهب را, شيخ طوسى , و ديگران از راويان حديث و صحابى رسول خدا(ص ) دانسته اند, اما متاسفانه مورخين و رجال نويسان ديگر,مانند : ابن اثير, ابن عبدالبر, و ابن حجر عسقلانى , از اين بانو و خصوصيات واحاديث او, يادى به ميان نياورده اند !

37 ـ خنسا دختر خذام :

خنسا دختر خذام بن خالد انصارى را نيز, علامه مامقانى و ابن اثير جزرى از بانوان راوى حديث از رسول خدا(ص ) دانسته اند.عـبـدالرحمن و مجمع پسران يزيد بن جاريه از او حديث روايت نموده و نوشته اند : در حالى كه او دخـتـر بـاكـره اى بود, پدرش تصميم گرفت او را به ازدواج دهد, اما وى از ازدواج كراهت داشت , نـاچـار وى نـزد رسـول خـدا(ص ) رفـت و مـوضـوع ازدواج اجـبارى خود را از سوى پدرش با آن حضرت مطرح نمود, اما پيامبر(ص ) چنين ازدواجى را ناپسند و غير قابل اطاعت شمرد.

بـرخـى هم نوشته اند, پدرش او را به ازدواج مردى از قبيله بنى عمروبن عوف در آورد, و اولاددار نشد, آن گاه او مشكل خود را با رسول خدا(ص )مطرح كرد, و رسول خدا به پدر او سفارش نمود, در كـار ازدواج دخـتـر اجـبـار بـه كـارنـگـيـرد, او را بـه اختيار خود بگذارد, و سرانجام خنسا با ابولبابه ازدواج كرد.

38 ـ خوله دختر ثامر انصارى :

مـامـقـانـى نـويـسـنده كتاب مهم تنقيح المقال مى گويد : شيخ طوسى , ابن عبدالبر, ابن منده , ابـونعيم , و ابن اثير, خوله دختر ثامر انصارى را از زنان صحابى رسول خدا(ص ) و راوى حديث از آن حضرت دانسته اند.

ثامر, لقب پدر خوله بوده اما نام اصلى پدر وى قيس بن فهدبن قيس بن ثعلبة بن عبيد بوده , و اين زن , كه كنيه , او ام محمد است همسر حمزة بن عبدالمطلب عموى بزرگوار رسول خدا(ص ) بوده است .

از خـصـوصيات بيشتر اين بانو, تاريخ چيزى را به ما ارائه نمى دهد, بلكه عمر رضا كحاله نويسنده كـتـاب 6 جـلدى اعلام النسا فى عالمى العرب والاسلام مى نويسد : خوله , فقط دو حديث از رسول خدا روايت كرده .

اما احاديثى را كه ابن عبدالبر و ابن اثير و ابن حجر عسقلانى , به وسيله نعمان بن ابى عياش زرقى و ديـگـران از خوله روايت كرده اند بيشتر است ,كه سه نمونه آن را مورد مطالعه قرار مى دهيم :

1ـ نـعـمـان مـى گـويد : خوله انصارى گفت : رسول خدا(ص ) با حمزة بن عبدالمطلب در باره مال دنيامذاكره مى كردند, كه رسول خدا(ص ) فرمود : ان الدنيا خضرة حلوة , فمن اخذها بحقها, بورك له فيها, ورب متخوض فى مال اللّه , له الناريوم القيامة .

دارايــى دنـيـا, چـون سـبـزه شيرينى است , هـركس از راه صـحيـح آن را بدسـت آورد, و در راه مـشــروع حـق آن را ادا كــنـد, آن دارايـى بـراى او مـايه خير و بركت خواهد بود, امـا چه بسـيار افــرادى هـستـند كـه , در مال و نعمت الهى غرق مى شوند, و حقوق واجب آن را نمـى پـردازند, و سـزاى آنـان آتـش دوزخ در روز قيـامت مى بـاشـد.

2ـ هـمـچــنـيـن خــوله دختر قيس بن فهد روايت مى كند, كه رسـول خـدا(ص ) فـرمـود : آيـا مـى خـواهـيـد راه پـاك كردن گناهان را از دامن خويش , براى شما بيان كنم ؟ افراد حاضر جواب موافق دادند.پيامبر(ص ) هم فرمود : در همه حال با وضو باشيد, زياد به مسجدها رفت وآمد كنيد, و هرنمازى را كه خوانديد, عشق و انتظار انجام دادن نماز بعدى را در دل بپرورانيد.

3ـ روايـت ديگرى را معاوية بن اسحاق از خوله بازگو مى كند, كه وى مى گويد : رسول خدا(ص ) فرموده : ما يقدس اللّه امة , لاياخ ذ ض عيفها من قويهاحقه غير متعتع .خداوند امتى را ستايش و سعادتمند نخواهد كرد, كه در ميان آن شخص ضعيفى نتواند حق خود را از قدرتمند, بدون دلهره و اضطراب پس بگيرد, هركس از طلبكار خود صرف نظر كند و براين كار راضى باشد, حتى حيوانات و ماهيهاى دريا هم , بر چنين كسى درود مى فرستندب .

39 ـ خوله دختر حكيم انصارى :

خـوله دختر حكيم انصارى را, مورخينى مانند : ابن اثير و ابن حجر عسقلانى , از زنان راوى حديث شـمـرده و حـديـث وى را هـم از رسـول خدا(ص )در باره وجوب غسل جنابت براى بانوان مطرح كرده اند.

اما بايد توجه داشت , مسئله اى را كه خوله دختر حكيم مطرح كرده , آن روز وقتى چنين مسئله از سـوى برخى ديگر از زنان در حضور پيامبر(ص )عنوان مى شد, حتى بعضى از همسران رسول خدا هـم , آن را مـغـايـر بـا رعـايـت ادب و حـيـا مـى دانـسـتـنـد, و بـر سر بانوى سوال كننده , فرياد مى كشيدند : ضحت النسا ! يعنى , با چنين سوال كردنى , موجب آبروريزى را براى زنان فراهم كرده اى ! و لى بانوانى كه , منشا حيا عاقلانه را از زبان پيامبر(ص ) عقل و خردمندى , و حيا احمقانه را موجب جهل و نادانى يافته بودند پاسخ مى دادند : ان اللّه لايستحيى من الحق .خـداوند, از بيان مطالب حق حيا نمى كند, و براى روشن شدن حقيقت نبايد شرم ناروا به خود راه داد.بدين جهت آنان مسائل زنانه خود را, كه در ارتباط با غسل و عبادت بود, پرسش مى نمودند.

آرى , بـر ايـن اسـاس است كه , مى خوانيم : خوله دختر حكيم , مى گويد : از رسول خدا(ص ) سوال كردم : آيا زن هم مانند مرد در حال خواب خود,خواب شيطانى مى بيند, و حالت احتلام به او دست مى دهد؟ و در صورت واقع شدن احتلام , تكليف چيست ؟.

رسول خدا(ص ) فرمود : اذا رات ذلك , فلتغتسل .

اگر زن هم در خواب چنين وضعى ديد, و چنين حالتى به او دست داد, حتما بايد غسل انجام دهد.

در مـنـابـع شـيـعى هم , مى خوانيم حلبى از امام صادق (ع ) سوال مى كند, و مى گويد : سالته عن المراة ترى فى المنام مايرى الرجل , قال : اذا انزلت فعليهاالغسل .در رسـالـه هـاى عملى هم آمده : آيا زن بدون عمل آميزش هم جنب مى شود؟ و در صورت مثبت بودن جواب , غسل جنابت بر او واجب است ؟ ! جواب : ممكن است , و اگر يقين پيدا كند, به خارج شدن منى , غسل واجب مى شود.

40 ـ خوله دختر حكيم بن اميه :

خـوله , دختر حكيم ابن اميه سلمى را, شيخ طوسى و مامقانى , و ابن اثير, و ابن حجر عسقلانى , از زنـان صـحـابـى و راوى حـديـث دانسته و عمررضاكحاله هم مى نويسد : اين بانو پانزده حديث از پيغمبر(ص ) روايت نموده , و افراد زيادى هم , از خوله حديث روايت كرده اند.

ابـن حجر عسقلانى , و ديگران , او را زنى فاضل و صالح دانسته , و مى نويسند : منظور از زن مومنى كه , قرآن كريم فرموده : خود را به پيامبر(ص )واگذار كرده و بخشيده است همين خوله بوده , كه نـخـسـت هـمـسـر عـثـمان بن مظـعون بود, بعد از اين مرحله هم , به همسرى رسول خدا(ص ) درآمده است .

كـنـيه اين بانو ام شريك بوده , و برخى هم نام وى را خويله قيد كرده اند, و تعدادى از احاديث وى هـم بـدين شرح است :

1ـ سعدبن ابى وقاص , ازخوله روايت مى كند, كه وى گفته است : از رسول خـدا(ص ) شـنـيـدم كـه مـى فـرمـود : هـركسى در هر منزلى وارد شود, اين دعا را بخواند : اعوذ بـكـلـمـات اللّه الـتـامات , من شر ماخلق , تا در آن مكان هست , چيزى به او آسيب نمى رساند, تا به سلامت از آن منزل كوچ كند.

2ـ هـمـچنين خوله دختر حكيم بن امية بن اوقص سلمى , و همسر عثمان بن مظعون همان زنى اسـت كه , به حضور رسول خدا(ص ) آمد و گفت : اگرخداوند سرزمين طائف را براى تو گشود و بـه پـيروزى رسيدى , زر و زيور فارعه دختر خزاعى , يا باديه دختر غيلان را به من عطا كن (چون ايـن دوزن از زيـباترين زنان قبيله ثقيف بودند) اما رسول خدا(ص ) فرمود : اى خوله ! اگر خداوند براى ما, اجازه فتح طائف را نداده باشد, چه مى شود ! .

3ـ در روايـت ديـگـرى كـه , در منابع شيعى , از امام صادق (ع ) هم روايت شده , مى خوانيم : خوله , هـمـسر عثمان بن مظعون به حضور پيامبر(ص )مى رسد, و عايشه او را ژوليده و بدون آرايش مى بيند, و او را مورد اعتراض قرار مى دهد كه , اين چه وضعى است ؟.

خـوله , پاسخ مى دهد : عثمان علاقه اى به زنان ندارد, بلكه پيوسته روزها را روزه مى گيرد و شبها را بـه عـبـادت و شـب زنـده دارى مى پردازد, و به همين دليل توجهى به زندگى و خودآرايى زن ندارد !

امـا رسـول خدا(ص ) وقتى از اين روش افراطميز در عبادت , و بى توجهى به زن و زندگى با خبر مى شود, بقدرى ناراحت مى گردد, كه كفش خود رابدست مى گيرد, با عجله حركت مى كند, به خانه عثمان مى آيد, و او را در حال نماز خواندن مى يابد.

عـثـمـان با مشاهده رسول خدا(ص ) با آن وضع , نماز خود را قطع مى كند ! آن گاه پيامبر(ص ) با ناراحتى فرياد برمى آورد : يا عثمان ! م يرسلنى اللّه بالرهبانيه , ولكن بعثنى بالحنفيه السهلة السمحة , اصوم واصلى و المس اهلى , فمن احب فطرتى , فليتسن بسنتى , ومن سنتى النكاح .

اى عـثـمـان ! خداوند مرا براى رهبانيت و ترك مظاهر دنيا نفرستاده , بلكه بعثت من , براى آوردن شـريعت سهل و آسان , و روش صحيح و بزرگ منشانه است , من خود هم روزه مى گيرم , هم نماز مى خوانم , و هم با همسر خويش مباشرت و رفتار مسئولانه دارم .

بنابراين , هركس دين مرا كه براساس فطرت بشرى و نيازهاى صحيح انسانى استوار است , دوست مـى دارد, بايد از شيوه معتدلانه من پيروى كند, واز جمله سنتهاى صحيح اسلام , نكاح و ازدواج و رسيدگى به مسائل زناشويى است .

41 ـ خوله , خدمتگزار پيامبر(ص ) :

خـوله , خدمتگزار پيامبر(ص ) را هم مورخينى مانند : ابن اثير, و ابن عبدالبر, و ابن حجرعسقلانى , راوى حديث از رسول خدا(ص ) دانسته اند.خـولـه , جـده حـفـص بـن سـعـيد قرشى است , و حفص مى گويد : مادرم , از مادر خود خوله كه خـدمتگزار رسول خدا(ص ) بود, براى من روايت كرد كه : چه سگى داخل خانه پيامبر(ص ) شد, و زيـرتـخـتـى پـنهان گرديد, و در همانجا مرد, و اين حادثه سبب شد كه مدت چهار روز, وحى بر پيامبر(ص )نازل نشود !

پيغمبر(ص ) فرمود : اى خوله ! آيا چه چيزى در خانه پيش آمده , كه جبرئيل نزد من نمى آيد؟ ! گفتم : اى رسول خدا ! امروز جز كار نيك و خيرى از ما سر نزده است .آن گـاه رسـول خدا, عباى خود را بدوش گرفت , و از خانه بيرون رفت , و من هم پيش خود فكر كردم , شايد چيز آلوده اى در خانه هست , از اين جهت مشغول جاروب زدن و نظافت خانه گرديدم و مـتوجه شدم چيز سنگينى زير تخت افتاده , وقتى آن را بيرون آوردم , ديدم توله سگى است ,آن را بـيـرون درب خـانـه پـرت كـردم , كـه نـاگاه پيغمبر(ص ) در حالى كه دست خود را به محاسن مى كشيد و حالت اضطراب داشت وارد شد و فرمود : ى خوله ! رختخواب روى من بينداز, و سپس سوره والضحى والليل اذا سجى ب تا ولسوف يعطيك ربك فترضى , نازل شد.

توضيح ها:

در باره , اصل موضوع انقطاع وحى , مدت , و علت آن , اين نكات را بايد مورد توجه داشته باشيم :

1ـ اصـل ايـن موضوع را كه مدتى در مكه , وحى و ارتباط آسمانى با رسول خدا(ص ) تعطيل شده , مفسرين و متكلمينى مانند : علامه محمدحسين طباطبايى و علامه محمدباقر مجلسى پذيرفته اند.و اين معنى از لحن آيه : خدا با تو وداع نگفته , و از دست تو غضبناك نيست هم بدست مى آيد.

2ـ امـا مـدت تـعـطيل شدن وحى را, ابن حجر عسقلانى , سه روز, سيوطى چهار روز و بالاخره تا مدت 45 روز هم دانسته اند.كه در اين مدت دشمنان هم ماجراجوئيهايى كردند, سخنان ناروايى عليه پيامبر(ص ) ساز نمودند, و مشركان مى گفتند : پروردگار محمد(ص ) او را رهاكرده و دشمن داشته , اگر راست مى گويد مـامـوريـت او از جـانـب خـداسـت , بـايـد وحى بطور مرتب بر او نازل مى شد علامه مجلسى هم مى نويسد : يامبر(ص ) از اين ناحيه گرفتار ناراحتى شديدى شده بود !

3ـ آيا فلسفه انقطاع و تعطيل شدن وحى در اين مدت چه بوده ؟ در روايتى از رسول گرامى اسلام مى خوانيم : كيف ينزل على الوحى , وانتم لاتنقون ب رامجكم , ولاتقلمون اظفاركم ؟ چگونه وحى بر مـن نـازل شـود, در حـالـى كـه شـمـا مـفـاصـل انـگـشـتان , يا برنامه زندگى خود را پاكيزه و تنظيم نمى كنيد؟ و ناخنهاى خود را هم را نمى گيريد, و كوتاه نمى كنيد؟ !

آرى , اگـر فـلـسـفـه تعطيل شدن وحى آسمانى براى رسول خدا(ص ) كثيفى و نامرتبى مفاصل انـگـشتان و ناخنها بوده باشد, با حديث خوله كه وجودتوله سگ مرده را علت انقطاع وحى مطرح كـرده , ايـن نقطه اشتراك وجود دارد, كه در هردو بيان , وجود كثيفى و اشيا آلوده موجب تعطيل شـدن وحـى آسمانى گرديده , وپس از نظافت و برطرف شدن آلودگى در خانه پيامبر(ص ) يا در ميان مسلمانان , وحى الهى همچنان برقرار گرديده است

4ـ غير از دو حديثى كه در باره تعطيل شدن وحى نسبت به وجود مقدس رسول خدا(ص ) مطرح شد, طورى كه از محتواى آيه هاى اول سوره ضحى بدست مى آيد, فلسفه انقطاع وحى , چيزى برتر و مـهمتر از اينها بوده , و در واقع خداوند مى خواهد به افراد بشر بفهماند, حتى پيامبر(ص ) هم در زمـنـيـه وحى اختيارى از خود ندارد, وحى صرفا از ناحيه خداوند است , و مانند ساير گفتارهاى قـبـلـى رسـول خـدا(ص ) جـنـبه الهى و آسمانى دارد, وبهمين دليل اگر افرادى از پيامبر(ص ) درخـواستهاى نامشروع و ناروايى داشته باشند, بايد توجه كنند, كه آنچه موجب خواست و رضاى پروردگارعالم است , از نظر پيامبر(ص ) هم پذيرفته خواهد شد, و جز اين هركارى و هردرخواستى نابجا خواهد بود.

چـنـانـكه واسطه وحى , يعنى جبرئيل هم , وقتى شوق و انتظار رسول خدا(ص ) براى ملاقات با او مطرح مى كند, پاسخ مى دهد : ولكنى عبد ماموروماننزل الا بامر ربك .من هم بنده مامورى بيش نيستم , و جز به دستور خداى تو, حق نزول و پيام ندارم .بـه هر حال خوله , خادم رسول خدا(ص ) و بانوى راوى حديث بوده , و همانطور كه مطالعه كرديم , يكى از كسانى كه مسئله انقطاع وحى را روايت كرده , او بوده است .

42 ـ خوله دختر يسار :

خـولـه , دخـتـر يـسـار را هم دانشمندانى مانند : ابن اثير جزرى , ابن حجر عسقلانى , ابن عبدالبر اندلسى , و عمررضا كحاله از بانوانى دانسته اند, كه به حضور رسول خدا(ص رسيده , در زمينه غسل و طهارت مسئله شرعى پرسيده , و آن را براى ديگران روايت كرده است .

در بـاره حديث خوله دختر يسار, با توجه به فقر و محدوديت شرايط جامعه آن روز مى خوانيم : وى به حضور رسول خدا(ص ) رسيد و پرسيد : اى رسول خدا ! وقتى من رگل و عادت ماهيانه مى شوم , يك دست لباس بيشتر ندارم , تكليفم چيست ؟ !

پـيامبر(ص ) فرمود : ايرادى ندارد, همان لباس را بشوى تا پاك شود, و آن گاه با همان لباس نماز خود را بخوان .خـوله مى گويد : ادامه دادم : اى رسول خدا ! گاهى لباس خون آلود را كه بعد از شستن ملاحـظه مى كنيم , در آن هنوز رنگ خون باقى است .رسـول خـدا(ص ) فـرمود : اگر صرفا رنگ خون در لباس باقـى مانده باشد ايرادى ندارد, با همان لباس مى شود نماز خواند.

البته از نظر فقهى و فتوايى هم مطلب چنين است , و در رساله هاى عملى مراجع تقليد مى خوانيم : اگـر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بكشند, و رنگ خون در آن بماند, پاك مى باشد, امـا چـنـانـچـه بـه واسطه بو يا رنگ , يقين كنند يا احتمال دهند, كه ذره هاى نجاست در آن چيز مانده ,نجس است .

43 ـ خوله , دختر يمان :

خـولـه , دخـتـر يمان و خواهر صحابى معروف رسول خدا حذيفة بن يمان را دانشمندان , از بانوان راوى حـديـث از پـيـامبر(ص ) دانسته , و تا جايى كه بررسى شد اين بانو, دو حديث زير را از رسول خـدا(ص ) روايـت كـرده اسـت : 1ـ ابـو سلمة بن عبدالرحمن , از خوله دختر يمان روايت مى كند, كـه وى گـفـته است : در هر اجتماعى زنان , چون زياد سروصدا راه مى اندازند, خير و نفعى وجود ندارد, بلكه چنين اجتماع و سروصداهايى براى مجالس سوگوارى مردگان مفيد خواهد بود, زيرا بدين ترتيب آنان مجلس سوگوارى را خوب گرم مى كنند !

2ـ ربعى بن خراش از بانويى كه وى از خواهر حذيفه شنيده , روايت مى كند, كه گفته است : رسول خـدا(ص ) در مـيان اجتماع ما زنان به پاى خاست ,و فرمود : اى جماعت بانوان ! آيا شما نقره نداريد كـه خـود را زيور كنيد؟ آيا طلا نداريد كه خود را بياراييد؟ اما بايد توجه داشته باشيد, اگر زنى با طـلاخود را بيارايد, و زينت او آشكار و نمايان براى اشخاص نامحرم گردد, خداوند بوسيله همان طلا, او را مجازات خواهد كرد.

البته , برخى از اين بيان استفاده كرده اند كه , رسول خدا(ص ) زنان را از استفاده نمودن از زينت با طـلا خـواسته است , منع نمايد اما در احاديث ما, نه تنها براى استفاده و زينت نمودن زنان به طلا منعى وجود ندارد, بلكه زينت نمودن و خودآرايى زن براى شوهر به عنوان يكى از وظايف اخلاقى وحقوقى زن , مورد سفارش و تاكيد قرار گرفته است .امام باقر(ع ) فرموده است : لاباس على المراة بما تزينت به لزوجها.هيچ ايـرادى بـراى زن ندارد, كه خود را براى شوهر زينت وزيور نمايد.

امـام صـادق (ع ) نـيز مى فرمايد : رسول خدا(ص ) در پاسخ زنى كه وظايف حقوقى خود را در برابر شوهر سوال مى كرد, فرمود : وعليها ان تتطيب باطيب ط يبها, وتلبس احسن ثيابها, وتتزين باحسن زينتها, و تعرض نفسها عليه .

بـراى زن لازم اسـت , خود را به بهترين بوها براى شوهر خوشبو كند, بهترين لباسها را براى شوهر خود بپوشد, و بهترين زينتها را براى شوهر خودبكار گيرد, و خود را به شوهر عرضه نمايد.

آرى , تاكنون درباره بانوان راوى حديثى كه نام آنها خوله بود, توانستيم6 مورد آن را برگزينيم , و تـا حـدى با تفكيك شرح حال و خصوصيات اخلاقى و حديثى , وضعيت آنان را بررسى كنيم , و اين بـررسـى راسـتـى كـار دشوارى است , زيرا در كتابهاى كهن تاريخى موجود, از دوازده تا بيست و هـشـت مـورد زن بـنام خوله مطرح شده اند, كه عموما سمت روايت حديث هم نداشته اند, بلكه از جهات ديگرى مورد توجه مورخين واقع شده اند.

44 ـ ربيع دختر معوذ عفرا انصارى :

ربيع بنت معوذ عفرا انصارى را هم , دانشمندان رجالى , مانند : مامقانى , شيخ طوسى , ابن عبدالبر, ابن اثير, و عمر رضا كحاله , از صحابه خوب رسول خدا(ص ) و از بانوان راوى حديث , دانسته و عمر رضا كحاله هم , مى نويسد : اين بانو از پيامبر(ص ) بيست و يك حديث روايت كرده است .ربيع دختر معوذ, با اياس بن بكير ليثى ازدواج كرد و براى وى فرزندى زاييد, كه نام او محمد بود.

ايـن بانو جزو بيعت كنندگان بيعت شجره ورضوان بوده و غير از خدمات فرهنگى خود, به همراه رسـول خـدا(ص ) در جبهه جنگ هم شركت مى كرده , به مداواى مجروحان جنگى مى پرداخته , و جسدهاى شهدا را هم از ميدان جنگ به مدينه منتقل مى نموده است .

ربـيـع بـخـاطـر مصاحبت و معاشرت با رسول خدا(ص ) مطالبى را از آن حضرت مى آموخته و به عـنوان احاديث رسول خدا(ص ) آن را براى مردم مدينه روايت مى كرده , و افرادى هم مانند : فرزند او عـايـشـه دخـتـر انـس بـن مـالـك , سليمان بن يسار, ابوسلمة بن عبدالرحمن , خالدبن ذكوان , عبداللّه بن محمدبن عقيل , و ابوعبيدة بن محمد بن عمار ياسر, از وى حديث روايت كرده اند.و اقـدى , و ابـن اثـير, داستانى را بدين ترتيب از ربيع بنت معوذ عفرا نقل مى كنند : ربيـع , گفـتـه اســت :

در زمــان خلافـت عمـربن خطاب , همـراه گروهى از زنان انصار, نزد اسما دختر مخربه مـادر ابـوجـهل رفتـيم , پسر وى عبداللّه بن ابى ربيعه عطرى را از يمن برايش فـرستاده بـود و آن رامـى فــروخــت , مــا هم مـقـدارى از عطرها را خريديم , و آن گاه كه شيـشه هاى ما را پر كرد, گفت : حق و طلب مرا بنويسيد تا فراموش نشود ! ظاهراضرب المثلى است ). من گفتم : همه آن را به حساب ربيع دختر معوذ بنويس ! مـادر ابـوجـهـل گفت : من پسر مرده هستم , و تو دختر كسى هستى , كه سرور خود (ابوجهل ) را كشته است !

گفتم : اينطور نيست , من دختر كسى هستم كه , قاتل بنده خود مى باشد !

مادر ابوجهل گفت : بخدا سوگند, من از اين عطر چيزى بتو نمى فروشم !

من هم گفتم : بخدا سوگند, من هم هرگز از تو عطر نخواهم خريد, تازه عطر خوبى هم نيست , البته در واقع عطر خوبى بود, اما من آن را بدشمردم , تا مادر ابوجهل را به خشم آورم !

دو نمونه از احاديث ربيع هم بدين شرح است :

1ـ ابـو عـبـيـدة بـن محمدبن عمار ياسر, مى گويد : از ربيع دختر معوذبن عفرا خواستم , سيماى رسول خدا(ص ) را برايم توصيف كند.وى گفت : يابنى لو رايته , لرايت الشمس الطالعة .

اى فرزندم ! اگر پيامبر(ص ) را ديده بودى , مثل اين بود, كه خورشيد درخشانى را مى ديدى .

2ـ خـالـدبـن ذكوان , مى گويد : ربيع دختر معوذ, براى من روايت كرد و گفت : رسول خدا(ص ) صـبحگاهى به خانه من وارد شد, و همين جا وروى همين فرشى كه تو الان نشسته اى نشست , در حـالـى كـه دخـتـران كـوچـك , دايـره مى زدند, و بر كشته شدگان ما در جنگ بدر ندبه و ناله و سـوگـوارى مى كردند, و حتى يكى از آنان مى گفت : در ميان ما پيامبرى وجود دارد, كه مى داند در آيـنده چه خواهد شد ! رسول خدا(ص ) او را مورد خطاب قرارداد, و فرمود : بس است , از چنين گفتار و كردارى خوددارى كن , و همان مطالب خوبى را كه قبلا مى گفتى , ادامه بده !

بـارى , در باره اين حديث , بايد توجه داشته باشيم , در عين حالى كه دايره زدن در خانه و در ميان خـود بانوان براى سوگوارى بوده , رسول خدا(ص )دستور تعطيلى آن را داده و از سوى ديگر, اين دسـتـور تـعـطـيـلـى دادن , دلـيـلى بر غير مجاز بودن نوحه سرايى و سوگوارى براى مردگان نخواهدبود.

آرى , اگـرچـه در شرح زندگى ام عطيه در فصلهاى قبل ,از نوحه سرايى براى مردگان نكوهش اسـتـفـاده شـد, اما آنطور كه از احاديث شيعى , و ازنظريه هاى فقهاى بزرگ استفاده مى كنيم , با استناد به سيره روزگار رسول خدا(ص ) كه او سوگوارى و گريه بر مردگان را امضا كرده است , بـدسـت مـى آوريـم : سوگوارى و نوحه سرايى براى مردگان , يك جريان فطرى و انسانى است , و مـطلوب هم خواهد بود, منتهى در نوحه سرايى , اين جهات مى بايست رعايت شود :

1ـ نوحه سرايى بـراى مـردگـان در شـب صـورت نـگـيـرد, زيـرا در حـديـث مـى خوانيم : اذا جا الليل فلاتوذى الملائك; بالن وح .وقتى شب شد, فرشتگان را با نوحه سرايى خود, اذيت نكنيد.

2ـ در نـوحه سرايى , مطالب باطل و بى اساس , و ناروا, هرگز نبايد مطرح گردد, زيرا امام باقر(ع ) بـه خديجه دختر عمربن على ـ ع مى فرمود : انماتحتاج المراة الى النوح , لتسيل دمعتها, ولاينبغى لها ان تقول هجرا.بـه راسـتـى زن بـه نوحه سرايى احتياج دارد, تا اشك چشم او جارى گردد, اما شايسته نيست كه مطالب ناروا و بى اساس به زبان جارى كند.

3ـ در نـوحـه سـرايـى و كلماتى كه به زبان جارى مى گردد, درستى و صداقت گفتار مى بايست كاملا مورد توجه باشد, چون امام باقر(ع ) فرموده است : اباس بكسب النائحة , اذا قالت صدقا.

اگـر زنـى بـراى مـردگـان نـوحه سرايى كند, و حتى از اين كسب پول هم بگيرد, در صورتيكه زمزمه هاى راست و درست داشته باشد, درآمد او هم ايرادى نخواهد داشت .

4ـ بـه مـنـظـور احـيـا يـاد و نام درگذشتگانى , كه راه و نام آنان , تداوم بخش جريانهاى مقدس اعتقادى و آزادانه زيستن است , سوگوارى و نوحه سرايى ,حتى مورد توصيه جدى هم قرار گرفته و مـثلا امام باقر(ع ) به فرزند خويش امام صادق (ع ) وصيت مى كند : در مدينه قطعه ملكى را وقف كـنـد و ازدرآمـد آن , بـراى مـدت بيست سال در سرزمين منا در مكه معظمه , براى امام باقر(ع ) روزهايى كه حجاج در منا هستند, مجلس عزادارى و سوگوارى برقرار نمايد.

5ـ اضـافـه بـرايـن , رسول گرامى اسلام , ندبه و نوحه سرايى همسر گرامى خويش ام سلمه را در مرگ وليدبن مغيره مشاهده كرد, و اينكار را عيب ندانست .وقـتـى هـم حمزه سيد الشهدا در جنگ احد شهيد شد, و رسول خـدا شنيد بر كشـتگان احـد در مـديـنـه سـوگوارى مـى كننـد, و حمـزه گريه كن وسوگوار ندارد, متاسف شد, و فرمود : لكن الحمزة لابواكى له .آن گـاه مـردان انـصـار بـه زنـان خويش سفارش كردند, براى حمزه ندبه و نوحه سرايى كنند, و عبداللّه بن رواحه هم اشعار مرثيه سرايى را سرود.

همچنين پيامبر(ص ) پس از شهادت جعفربن ابيطالب فرمود : على مثل جعفر فلتبك البواكى .براى شخصى مثل جعفر واقعا بايد گريه كنندگان اشك بريزند و سوگوارى كنند.بـه هـر حـال , از ربـيع دختر معوذ عفرا انصارى سخن مى گفتيم , كه شيخ طوسى , او را از بانوان راوى حديث خوب و ستايش شده هم , محسوب داشته .و اين زن حامل مطالب و معارف اسلامى از سوى رسول خدا(ص ) بوده است .

45 ـ زينب همسر ابن مسعود. :

زيـنـب دخـتـر عـبـداللّه بن معاوية بن عتاب بن اسعد, و همسر عبداللّه بن مسعود ثقفى را, شيخ طوسى , مامقانى , ابن اثير, ابن عبدالبر, اردبيلى وعليارى تبريزى از زنان صحابى رسول خدا(ص ) و راوى حديث , از آن بزرگوار شمرده اند.عمر رضا كحاله , هم مى نويسد : زينب دختر عبداللّه , هشت حديث روايت كرده است .افرادى هم مانند : بسر بن سعيد, و پسر برادر زينب , از وى حديث روايت نموده اند, كه هر دو حديث آنان را مورد مطالعه قرار مى دهيم :

1ـ بـسـربـن سـعيد, از زينب همسر عبداللّه بن مسعود روايت مى كند, كه وى گفته است : رسول خدا(ص ) فرمود : اذا شهدت احداكن العشا, فلاتمس طيبا.هرگاه يكى از شما بانوان فصل عشا شب را درك كرد, با بوى خوش تماسى نداشته باشد ! الـبـته فراموش نكرده ايد, در شرح زندگى خوله دختر يمان يادآور شديم , استعمال بوى خوش از سوى زن براى شوهر, مورد توصيه روايات ماقرار گرفته , و از وظايف اخلاقى و حقوقى حتمى زن نسبت به شوهر قلمداد شده است .

2ـ در حـديث ديگرى كه پسر برادر زينب از وى روايت مى كند, مى خوانيم : زينب گفته است : من بـراى پـرسيدن موضوعى به خانه رسول خدا(ص )رفتم , در آنجا متوجه شدم بانوى ديگرى هم كه نام او زينب است و سوال او هم مانند سوال من مى باشد, حضور دارد.البته ابن عبدالبر مى گويد : آنان بلال را واسطه سوال خود از پيغمبر(ص ) قرار داده اند.امـا ديـگـران نـوشـته اند : آن دو زينب , خود به حضور رسول خدا(ص ) رسيدند, و سوال كردند : ما كودكان يتيمى در خانه داريم (وشوهرهاى ما از تامين مخارج زندگى آنان ناتوانند) آيا مى توانيم , صدقه خود را به فرزندان شوهرهايمان بدهيم ؟.

رسـول خـدا(ص ) فـرمـود : نعم , ل كما اجران : اجر الصدقة , واجر القرابة آرى , صدقه دادن شما به فـرزنـدان شـوهرهاى خود مانعى ندارد, بلكه اينكارداراى دو پاداش هم خواهد بود, پاداش صدقه دادن را مى بريد, و پاداش صله رحم و كمك به قوم و خويش را هم دريافت خواهيد داشت .

46 ـ زينب دختر ابى سلمه :

زيـنب دختر ابى سلمة , عبداللّه بن عبدالاسدبن عمروبن مخزوم مادر او ام سلمة يعنى هند, همسر بـزرگـوار رسول خدا(ص ) بود, و زينب كه نام اصلى وى بره بود, ربيبه , يعنى دختر زن , و پرورش يافته پيامبر(ص ) محسوب مى شد, زيرا پس از اينكه , ام سلمه همسر خويش ابو سلمه را بعد ازجنگ احد از دست داد, رسول خدا(ص ) در اواخر شوال سال چهارم هجرت , با اين بانو ازدواج كرد.

مـورخـيـن و دانـشـمـندان رجالى , مانند : مامقانى , شيخ طوسى , ابن اثير, ابن عبدالبر, ابن حجر عـسـقـلانى , و اردبيلى پس از اين مرحله كه زينب راصحابى رسول خدا(ص ) و راوى حديث از آن حضرت دانسته اند, او را فقيه ترين زنان عصر خويش در مدينه معــرفى كـرده اند.عــمر رضـا كحاله هـم مـى نويسد : زينب دخــتر ابى سلمه , تعداد هفت حديث از رسول خدا(ص ) روايت كرده است .

افـرادى هم كه از زينب حديث روايت كرده اند, عبارتند از : ابوعبيداللّه , پسر زينب , محمدبن عطا, عـراك بـن مـالـك , حميدبن نافع , عروة بن زبير,ابوسلمة بن عبدالرحمن , على بن الحسين , يعنى زين العابدين (ع ) و ديگران .

زينب دختر كوچكى بود كه به همراه مادر خود ام سلمه همسر رسول خدا(ص ) در زندگى و مهد تـربـيـت آن حـضرت قرار گرفت , و مادر وى هم اصرار داشت , اين دختر هرگونه رفتار عبادى و عملى را از رسول خدا(ص ) بياموزد.

به همين جهت زينب مى گويد : وقتى رسول خدا(ص ) مى خواست غسل كند, مادرم سفارش كرد, داخل آن محوطه شوم , وقتى نزديك رسول خدا(ص ) رفتم , آن حضرت غسل انجام مى داد, و حتى قطره هاى آب غسل وى به صورت من ترشح مى كرد, آن گاه مادرم گفت : بر گردم .روى ايـن حـسـاب ,زيـنـب از كودكى و كوچكى در كنار رسول خدا(ص ) بوده , آموزش مى ديده , مطالب مى آموخته و حفظ مى كرده , و بعد فقيه ترين زنان مدينه گرديده , و پس از شهادت رسول خدا(ص ) هم , آنطور كه تاريخ بازگو مى كند : وى از ثقات تابعين محسوب مى گرديده است .

در باب حداد يعنى حدنگهداشتن , و خودارى از شوهر كردن و زينت ننمودن زنى كه همسر خود را از دست داده , به مدت چهار ماه و ده روز, كه يكى از وظايف واجب زن در برابر شوهر مى باشد.

زيـنـب دخـتـر ام سـلمه مى گويد : براى ديدن ام حبيبه همسر رسول خدا(ص ) ـ كه پدر خود ابو سفيان بن حرب را از دست داده بود ـ رفتم و با عطرى كه همراه داشتم ام حبيبه را خوشبو كردم , و يـا دست معطر و روغن آلود خودهم , به پيشانى او ماليدم , وى گفت : من الان به عطر و خوشبو كـردن ,احـتياجى ندارم , اما اكنون با اينكار موافقم , زيرا رسول خدا(ص ) فرمود : ايحل لامراة تومن باللّه واليوم الاخر, ان تحد على ميت اكثر من ثلاثة ايام , الاعلى زوج اربعة اشهر وعشرا.

بـراى هـر زنى كه , به خدا و روز قيامت ايمان دارد, مجاز نيست بيش از سه روز براى مردن كسى حـد نـگـهـدارد و از زيـنـت خـوددارى نـمايد, مگر زنى كه شوهر خود را از دست بدهد, كه بدين مـنـاسـبت , براى زن واجب خواهد بود, به مدت چهار ماه و ده روز ـ كه عده وفات از نظر قرآن و حديث هم مى باشد ـ از زينت خوددارى نمايد.

بـارى , مـسـئله خوددارى زن شوهر مرده از زينت , از نظر فتوايى همچنين است , و در رساله هاى عـمـلـى هـم مى خوانيم : زنى كه در عده وفات مى باشد, حرام است لباس الوانى كه زينت حساب مـى شـود بـپـوشـد, و سـرمـه بـكـشـد, همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب مى شود, بر او حرام مى باشد.

زينب بعد از پيامبر(ص ). از خـصـوصيات مهم زينب و مادرش ام سلمه و برادرش عمر بن ابى سلمه اينست , كه آنان بعد از شـهـادت رسول خدا(ص ) هم چنان عشق و ارادت و اطاعت خود را نسبت به على بن ابيطالب (ع ) حـفـظ كـردنـد, و در تـحولات سياسى ناصالح هضم نگرديدند, حتى ام سلمه در باره برافروخته شدن جنگ جمل نامه هايى به على (ع ) و عايشه نوشت , تا از جنگ جلوگيرى به عمل آيد. همچنين خدمات خالصانه و صادقانه عمربن ابى سلمه در كنار على (ع ) به گونه ايست , كه وقتى آن حـضـرت بـه حـكـومت و خلافت مى رسد, عمربن ابى سلمه را به عنوان حاكم بحرين منصوب مى گرداند.آن گـاه هـم كـه خبر شهادت على (ع ) به گوش عايشه دختر عبداللّه مى رسد, و او ضمن شعرى خـرسـنـدى خود را از قتل على (ع ) ابراز مى دارد, زينب دختر ام سلمه كه آنجا حاضر بوده , از اين برخورد ناراحت مى شود, و به او مى گويد : آيا در باره على (ع ) چنين مى گويى ؟.

عايشه مى گويد : متوجه نبودم , هرگاه من گرفتار فراموشى شدم , مرا يادآورى كنيد ! به هر حال , زينب دختر ابى سلمه , كه راوى حديث , يار رسول خدا(ص ), وافقه زنان مدينه بود, در مـاجـراى حـمـله مسلم بن عقبه در سال 62هجرى , از سوى يزيدبن معاويه به مدين; الرسول , كه با پـنـجـهـزار نفر آن شهر مورد حمله آتشين قرار گرفت , و وقعه حره ناميده شد زينب هم دوپسر خويش را از دست داد, و آن گاه كه جنازه آنها را آوردند و جلوى چشم او قرار دادند, وى هم ناله بـرآورد : بـخدا سوگند, مصيبت من در مرگ شما بزرگ است و خود زينب هم در سال 73 هجرى وفات كرد.

47 ـ زينب عطر فروش :

زيـنـب عـطـر فـروش , كـه بـا لقب حولا يا خوله مطرح مى شود, از كسانى است كه , علامه برقى , مامقانى , و محلاتى , وى را از بانوان راوى حديث ازرسول خدا(ص ) شمرده اند.ابن حجر عسقلانى , طبرسى , و كلينى هم , از او حديث روايت كرده اند.در شـرح زنـدگى زينب مى نويسند : روزى زينب كه در مدينه حرفه عطرفروشى داشت , به خانه رسول خدا(ص ) آمد, و نزد همسران آن حضرت نشست .

همينكه پيامبر(ص ) وارد خانه شد, او را مخاطب قرار داد, و فرمود : هروقت تو نزد ما مى آيى , همه خانه ما بوى عطر مى گيرد, و خوشبومى شود ! زينب پاسخ داد : اى رسول خدا ! اطاقها از بوى خوش خود شما, خوشبوتر از اين عطرها مى باشد.آن گاه رسول خدا(ص ) او را مورد موعظه قرار داد و فرمود : هرگاه عطر مى فروشى , جنس سالم بـا قـيـمت مناسب تحويل مردم بده و هرگز در جنس خود تقلب روا مدار, زيرا معامله سالم پاكتر است , و سبب خير و بركت مال و درآمد مى گردد.

سـپس زينب گفت : اى رسول خدا ! اكنون من براى فروختن عطر نيامده ام , بلكه آمده ام , در باره عظمت خداوند از تو پرس وجو كنم .آن گاه رسول خدا(ص ) فرمود : خداوند بسيار بزرگتر از آنست كه به توصيف درآيد.

در عين حال , برخى از آثار عظمت خداوند در اين پهنه هستى را, براى تو بازگو مى كنم : آرى , اين زمـيـن با آنچه در آن وجود دارد, نسبت به زمينى كه زير آن قرار دارد, مانند حلقه اى مى ماند, كه در بـيـابـان پـهـنـاورى افتاده باشد, و اين دو زمين نسبت به زمين سومى كه زير آنها قرار دارد, مـانندحلقه اى مى باشند كه در سرزمين پهناورى افتاده باشند, و وضع بدين ترتيب است , تا زمين هـفـتـم , سـپـس حـضرت اين آيه قرآن را تلاوت كرد : داوند آسمانهاى هفتگانه , و نيز زمينهاى هفتگانه را آفريده است .و هـمـه هفت زمين هم با آنچه در آنهاست بر پشت خروسى قرار دارد, كه يك بال آن در مشرق و بال ديگر آن در مغرب است , و همه اينها مانندحلقه ايكه در بيابان پهناورى افتاده باشد خواهد بود.

در حـديث ديگرى كه , راجع به حقوق متقابل زن و شوهر وارد شده , در باره زينب عطر فروش كه گاهى نام وى در برخى متون حولا آمده ,مى خوانيم : حولا,به خانه رسول خدا(ص ) وارد شد, و در اعـتـراض بـه شـوهـر خـود با عايشه اينگونه به سخن پرداخت : من هر شب خود را خوشبو وزينت مـى گردانم , و نزد شوهرم مى روم , اما او ناراحت مى شود و روى خود را از من مى گرداند, تكليف من چيست ؟ !

عايشه گفت : عجله نكن و آرام بگير, الان رسول خدا(ص ) مى آيد, مطلب را با آن حضرت در ميان بگذار.وقتى رسول خدا(ص ) وارد شد, فرمود : من بوى عطر حولا را مى شنوم , آيا او اينجا آمده و شما هم از وى عطر خريده ايد؟.عـايـشـه گـفـت : اى رسول خدا(ص ) ! ما عطرى نخريده ام , بلكه حولا اينجا آمده و از شوهر خود شكايت دارد.رسول خدا(ص ) حولا را مخاطب قرار داد و فرمود : چه شده است ؟.حولا مطالبى را كه قبلا گفته بود, باز تكرار كرد, و از پيغمبر(ص ) راهنمايى خواست .

رسـول خدا(ص ) هم فرمود : اى حولا ! خدا را در نظر داشته باش , حرف گوش كن و از شوهر خود اطاعت داشته باش .حولا ادامه داد : اى رسول خدا(ص ) وظايف شوهرم نسبت به من چيست ؟

رسول خدا(ص ) فرمود : شوهر وظيفه دارد, غذايى را كه خود مى خورد به تو نيز بدهد, لباسى را كه خود مى پوشد, براى تو هم تهيه نمايد, به توضربه و كتكى وارد نياورد, و بر سر تو داد و فرياد هم راه نيندازد.حولا گفت : مسئوليت من در برابر شوهر چيست ؟.