الواسع
الواسع الغنى، و
السعة الغنى، يقال: فلان يعطى من سعة أى من غنى، و الوسع جدة الرجل و قدرة ذات
يده، و يقال: أنفق على قدر و سعك.
بىنياز
واسع و سعه به معناى بىنياز است و زمانى
كه گفته مىشود: فلانى از سعه خود مىبخشد يعنى از بىنيازى مىدهد و وسع به
معناى دارا بودن شخص است و قدرتمند بودن او است و گفته مىشود: به اندازه توان
خود انفاق كن.
الودود
الودود فعول بمعنى
مفعول كما يقال: هيوب بمعنى مهيب، يراد به أنه مودود و محبوب، و يقال: بل فعول
بمعنى فاعل كقولك: غفور بمعنى غافر أى سود عباده الصالحين و يحبهم، و الود و
الوداد مصدر المودة، و فلان و دك و ديدك أى حبك و حبيبك.
محبوب
(ودود) بر وزن فعول ولى به معناى مفعول
است، همان طورى كه گفته مىشود: هيوب كه به معناى مهيب است و منظور از (ودود)
دوست داشتنى و محبوب مىباشد و گفته شده است: فعول به معناى فاعل هم مىآيد،
مثل غفور كه به معناى غافر است. يعنى خداوند بندگان شايسته خود را دوست دارد و
به آنها علاقمند است. (ودّو وِ داد) مصدر (موَدّة) است و زمانى كه گفته مىشود:
فلان و دّك و ديدك يعنى دوست و رفيق تو.
الهادى
الهادى معناه أنه
عزوجل يهديهم للحق، و الهدى من الله عزوجل على ثلاثه أوجه: فوجه هو الدلالة قد
دلهم جميعا على الدين، و الثانى هو الايمان و الايمان هدى من الله عزوجل كما
أنه نعمة من الله عزوجل. و الثالث هو النجاة و قد بين الله عزوجل أنه سيهدى
المؤمنين بعد وفاتهم فقال: (و الذين قتلوا فى سبيل الله فلن يضل أعمالهم
سيهديهم و يصلح بالهم) و لا يكون الهدى بعد الموت و القتل الا الثواب و النجاة،
و كذلك قوله عزوجل: (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات يهديهم ربهم بايمانهم) و
هو ضد الضلال الذى هو عقوبة الكافر، و قال الله عزوجل: (و يضل الله الظالمين)
أى يهلكهم و يعاقبهم، و هو كقوله عزوجل: (أضل أعمالهم) أى أهلك أعمالهم و
أحبطها بكفرهم.
هدايت كننده
(هادى) يعنى اين كه خداوند مخلوقات را به
سوى حق هدايت مىكند و هدايت از سوى خداوند، سه صورت دارد: يكى به معناى
راهنمايى كردن است يعنى اين كه خداوند تمام مردم را به سوى دين خود راهنمايى
مىكند.
دوم: به معناى ايمان است و ايمان همان
هدايت از سوى خداوند است. همان طور كه ايمان، نعمتى از سوى خداوند مىباشد.
سوم: به معناى نجات است و خداوند روشن ساخته كه انسانهاى مؤمن بعد از مرگشان
نجات پيدا مىكند و خداوند فرمودهاند: كسانى كه در راه
خدا كشته شوند اعمالشان هرگز از بين نمىرود و به زودى نجات پيدا مىكنند و
كارهايشان را اصلاح مىكند.
و هدايت بعد از مرگ و كشته شدن فقط به
معناى ثواب و نجات است.
و همين طور خداوند فرموده است:
كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام دادند به واسطه
ايمانشان آنها را هدايت مىكند.
و اين بر ضد گمراهى است كه عذاب كافران است و خداوند فرموده است:
خداوند كافران را گمراه مىكند.
يعنى آنها را به هلاكت مىاندازد و عذابشان مىكند و اين مثل سخن خداوند است كه
فرمود: كارهايشان گمراه شد.
يعنى به خاطر اعمالشان نابود شدند و كفرشان اعمالشان را از بين برد.
الوفى
الوفى معناه أنه يفى
بعهدهم و يوفى بعهده، يقال: رجل و فى و موف و قد و فيت بعهدك و أو فيت لغتان.
وفادار
(وفى) يعنى خداوند به پيمان و عهد خود
وفادار است و گفته مىشود: مرد وفادار وفا شد و (مثل) دو عبارت: به عهد خود وفا
كردى و وفا شدى كه دو نوع بيان جداگانه هستند.
الوكيل
الوكيل معناه المتولى
أى القائم بحفطنا، و هذا هو معنى الوكيل على المال منا، و معنى ثان أنه المعتمد
و الملجأ، و التوكل الاعتماد عليه و الالتجاء اليه.
نگهبان
وكيل به معناى متولى است يعنى كسى كه براى
نگه دارى ما اقدام مىكند و اين همان وكيل بر دارايى (و ثروت) ما است و معناى
دوم آن تكيه گاه و پناهگاه مىباشد.
الوارث
الوارث معناه أن كل
من ملكه الله شيئا يموت و يبقى ما كان فى ملكه و لا يملكه الا الله تبارك و
تعالى.
وارث
وارث يعنى اين كه هر كسى كه خداوند او را
صاحب چيزى كرده است، مىميرد و هر چيزى كه در ملك خداوند است باقى مىماند و
كسى به جز خداوند مالك آن نمىشود.
البر
البر معناه الصادق،
يقال: صدق فلان و بر، و يقال: برت يمين فلان اذا صدقت، و أبرها الله أى أمضاها
على الصدق.
راستى
(بر) به معناى راست گويى است. گفته مىشود:
فلانى راست گفت و كار خوب انجام داد و گفته مىشود: قسم خوردن فلانى راست در
آمد. (ابرها الله) يعنى خداوند او را به راستى پذيرفت.
الباعث
الباعث معناه أنه
يبعث من فى القبور و يحييهم و ينشرهم للجزاء و البقاء.
برانگيزنده
باعث يعنى اين كه خداوند هر چيزى كه در
قبرها است را بر مىانگيزاند و آنها را زنده مىكند و براى پاداش و بقاء (در
دنياى پس از مرگ) آنها را پراكنده مىسازد.
التواب
التواب معناه أنه
يقبل التوبة و يعفو عن الحوبة اذا تاب منها العبد، يقال: تاب العبد الى الله
عزوجل فهو تائب اليه و تاب الله عليه أى قبل توبته فهو تواب عليه، و التوب
التوبة، و يقال: اتأب فلان من كذا - مهموزا - اذا استحيى منه، و يقال: ما طعامك
بطعام توبة أى لا يحتشم منه و لا يستحيى.
توبهپذير
(تواب) يعنى كسى كه توبه را مىپذيرد و
زمانى كه بندهاى توبه كند، از گناه او مىگذرد. گفته مىشود: بندهاى به سوى
خدا توبه كرد يعنى به سوى خداوند بازگشت و (تاب الله عليه) يعنى اين كه خداوند
توبه بندهاش را پذيرفت. پس خداوند نسبت به او تواب است. والتوب هم به معناى
توبه است. گفته مىشود: فلانى از فلان چيز توبه كرد و اين زمانى است كه از آن
چيز خجالت كشيده باشد و گفته مىشود: غذاى تو غذاى توبه نيست يعنى از آن خجالت
نمىكشد و كسى از آن دورى نمىكند.
الجليل
الجليل معناه السيد،
يقال لسيد القوم: جليلهم و عظيمهم، و جل جلال الله فهو الجليل ذو الجلال و
الاكرام، و يقال جل فلان فى عينى أى عظم و أجللته أى عظمته.
سرور
(جليل) به معناى سرور است. به سرور گروه
گفته مىشود: جليل آنها و بزرگ آنها است و خداوند بزرگ و با عظمت است. پس او
جليلى صاحب بزرگى و احترام است و گفته مىشود: فلانى در چشم من بزرگ شد و
(اجللته) يعنى او را بزرگ شمرد.
الجواد
الجواد معناه المحسن
المنعم الكثير الانعام و الاحسان، يقال: جاد السخى من الناس يجود جودا. و رجل
جواد، و قوم أجواد و جود اى أسخياء، و لا يقال لله عزوجل: سخى لأن أصل السخاوة
راجع الى اللين، يقال: أرض سخاوية و قرطاس سخاوى اذا كان لينا.
و سمى السخى سخيا للينه عند الحوائج اليه.
بخشنده
جواد به معناى نيكوكار، بخشنده، نعمت دهى
زياد و نيكى كردن است. گفته مىشود: مردم جواد، اقوام جواد يا جود كه به معناى
افراد بخشنده هستند و به خداوند سخى (سخاوتمند) گفته مىشود، زيرا اصل كلمه
(سخاوت) به نرمى تمايل دارد. گفته مىشود: زمين سخى، كاغذ سخى و اينها را
زمانى مىگويند كه زمين و كاغذ نرم باشد و به اين دليل سخى ناميده شده است كه
هنگام برخورد با نيازها، نرم است.
الخبير
الخبير معناه العالم،
و الخبر و الخبير فى اللغة واحد، و الخبر علمك بالشىء، يقال: لى به خبر أى
علم.
آگاه
خبير به معناى آگاه و عالم است و خبر و
خبير به يك معنا است. منظور از خبر آگاهى پيدا كردن به چيزى است و گفته مىشود:
من به آن خبره هستم. يعنى آگاه هستم.
الخالق
الخالق معناه الخلاق،
خلق الخلائق خلقا و خليقة؛ و الخليقة: الخلق، و الجمع الخلائق؛ و الخلق فى
اللغة تقديرك الشىء، يقال فى المثل: انى اذا خلقت فريت لا كمن يخلق و لا يفرى،
و فى قول أئمتنا (عليهما السلام): ان أفعال العباد مخلوقة خلق تقدير لا خلق
تكوين؛ و خلق عيسى (عليه السلام) من الطين كهيئة الطير هو خلق تقدير أيضا، و
مكون الطير و خالقه فى الحقيقة هو الله عزوجل.
آفريدگار
خالق يعنى خلاق به معناى كسى كه مخلوقات را
آفريد و خليقه همان خلق است و جمع آن خلايق مىباشد. خلق به معناى اندازه گرفتن
چيزى است. مثل ضرب المثل عربى كه مىگويند: زمانى كه اندازهگيرى مىكنم، آن را
مىبرم نه مثل كسى كه وقتى اندازهگيرى مىكند، آن را نمىبرد و در كلام امامان
ما آمده است: تمام كار بندگان به نوع آفريدن تقدير و تكوين آفريده شده است و
آفريدن پرنده توسط حضرت عيسى از خاك همان آفريدن تقدير است در حالى كه ايجاد
كننده و آفريدگان پرنده، خداوند است.
خير الناصرين
خير الناصرين و خير
الراحمين معناه أن فاعل الخير اذا كثر ذلك منه سمى خيرا توسعا.
بهترين يارى دهندگان
خير الناصرين و خير الراحمين يعنى انجام
دهنده كار خوب و آن زمانى است كه انجام دهنده كار خوب فراوان باشد و البته از
باب وسعت دادن و مجازى، خير ناميده شده است.
الديان
الديان هو الذى يدين
العباد و يجزيهم بأعمالهم، و الدين الجزاء، و لا يجمع لأنه مصدر، يقال: دان
يدين دينا، و يقال فى المثل: كما تدين تدان أى كما
تجزى تجزى، قال الشاعر:
كما يدين الفتى يوما يدان به
|
|
من يزرع الثوم لا يقلعه ريحانا
|
پاداش دهنده
(ديان) يعنى كسى كه به بندگان خود پاداش
داده و به اعمالشان جزا مىدهد و دين به معناى پاداش است و اين كلمه جمع ندارد،
زيرا مصدر است. گفته مىشود: (دان، يدين، دينا) و در ضرب المثلى آمده است: همان
طورى كه پاداش مىدهى، پاداش داده مىشوى. شاعرى گفته است: جوانمرد همان طورى
كه پاداش مىدهد، روزى هم پاداش خواهد شد و كسى كه پياز بكارد، ريحان درو
نمىكند.
الشكور
الشكور و الشاكر
معناهما أنه يشكر للعبد عمله، و هذا توسع لأن الشكر فى اللغة عرفان الاحسان، و
هو المحسن الى عباده المنعم عليهم، لكنه سبحانه لما كان مجازيا للمطيعين على
طاعاتهم جعل مجازاته شكرا لهم على المجاز كما سميت مكافأة المنعم شكرا.
شكرپذير
شكور و شاكر هر دو به يك معنا هستند يعنى
او عمل بندگان خود را مورد شكر قرار مىدهد و اين كاربرد مجازى است، زيرا شكر
در لغت (عربى) به معناى شناخت نيكى است و خداوند خودش احسان كننده بر بندگان و
نعمت دهنده به آنان است، اما از آن جايى كه خداوند بر فرمانبران به دلى فرمان
پذيرى پاداش مىدهد، پاداش خود را نيز به نام شكر گذاشته است، همان طورى كه
پاداش دادن به نعمت دهنده شكر است.