الباسط
الباسط معناه المنعم
المفضل، قد بسط على عباده فضله و احسانه، و أسبغ عليهم نعمه.
گشايش دهنده
باسط به معناى نعمت دهنده است كه با فضل و
نيكى خود گشوده و نعمت خود را بخشيده است.
قاضى الحاجات
القاضى اسم مشتق من
القضاء، و معنى القضاء من الله عزوجل على ثلاثة أوجه: فوجه منها هو الحكم و
الالزام، يقال: قضى القاضى على فلان بكذا أى حكم عليه به وألزمه اياه، و منه
قوله عزوجل: (و قضى ربك ألا تعبدوا الا اياه) و وجه منها هو الخبر، و منه قوله
عزوجل: (و قضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب) أى أخبرناهم بذلك على لسان النبى
(صلى الله عليه و آله و سلم) و وجه منها هو الاتمام، و منه قوله عزوجل: (فقضاهن
سبع سماوات فى يومين) و منه قوله الناس: قضى فلان حاجتى، يريد أنه أتم حاجتى
على ما سألته.
به جا آوردنده نيازها
قاضى از قضاء گرفته شده است و معناى قضا از
سوى خداوند بر سه صورت است: يكى داورى و الزام كه گفته مىشود: قاضى بر فلان
شخص چنين داورى كرد يعنى بر او به اين چيز داورى نمود و او را بر انجام اين كار
مجبور ساخت و خداوند فرموده: و پروردگار تو داورى كرد به
اين كه جز او كسى را عبادت نكنيد.
صورت ديگر آن خبر دادن است و سخن خداوند نيز به همين صورت است كه فرمود:
در كتاب (تورات) به بنى اسرائيل خبر داديم.
يعنى با زبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به آن خبر داد و صورت ديگر آن
تمام كردن است و خداوند فرموده: هفت آسمان را در دو روز به
اتمام رساند.
و سخن مردم نيز به همين صورت است كه: فلانى نياز مرا به جا آورد يعنى آن چه از
او خواستم برآورده كرد.
المجيد
المجيد معناه الكريم
العزيز، و منه قوله عزوجل: (بل هو قرآن مجيد) أى كريم عزيز. و المجد فى اللغة
نيل الشرف، و مجد الرجل و أمجد لغتان و أمجده كرم فعاله، و معنى ثان: أنه مجيد
ممجد، مجده خلق أى عظموه.
مجيد
مجيد به معناى پسنديده و برتر است و خداوند
فرموده است: بلكه آن قرآن پسنديده است.
مجد در لغت به معناى دست يابى به شرافت است. مجد الرجل و امجد دو كلمه هستند.
(امجد) يعنى به كارهاى خود شرافت داد.
معناى دوم اين است كه مجيد، تمجيد شده است. آفريدهاش او را تمجيد مىكند، يعنى
بزرگ مىشمارد.
المولى
المولى معنه الناصر
ينصر المؤمنين و يتولى نصرهم على عدوهم و يتولى ثوابهم و كرامتهم، و ولى الطفل
هو الذى يتولى اصلاح شأنه، و الله ولى المؤمنين و هو مولاهم و ناصرهم، و المولى
فى وجه آخر هو الأولى، و منه قول النبى (صلى الله عليه و آله و سلم)
من كنت مولاه فعلى مولاه و ذلك على اثر كلام قد
تقدمه و هو أن قال: ألست أولى بكم منكم بأنفسكم، قالوا:
بلى يا رسول الله، قال: من كنت مولاه أى من كنت أولى به منه بنفسه فعلى مولاه
أى أولى به منه بنفسه.
مولا
مولا يعنى ياور كه مؤمنان را يارى مىكند و
پيروزى آنان بر دشمنانشان و پاداش دادن و كرامت بخشيدنشان را بر عهده بگيرد.
صاحب كودك كسى است كه سامان بخشيدن به كارهاى او را در دست مىگيرد. خداوند،
ولى مؤمنان است و او مولا و ياور آنان مىباشد. مولى در معناى ديگر به معناى
اولى است. پيامبر فرمود: كسى كه من مولاى او هستم على مولاى او است، همين معنا
را مىدهد. بعد از آن كه آن حضرت پرسيدند: آيا من از شما به خودتان سزاوارتر
نيستم؟ جواب دادند: بله، اى رسول خدا! و سپس فرمودند: كسى كه من مولاى او هستم،
يعنى كسى كه من به او از خودش سزاوارترم، على مولاى او است يعنى على از او به
خودش سزاوارتر است.
المنان
المنان معناه المعطى
المنعم، و منه قوله عزوجل: (فامنن أو أمسك بغير حساب) و قوله عزوجل: و لا تمنن
تستكثر.
نعمت دهنده
(منان) يعنى كسى كه نعمت مىدهد و سخن
خداوند همين است كه فرمود: او را ببخش، يا او را بدون حساب
نگه دار.
و يا مثل سخن خداوند كه فرمود: منت مگذار و بزرگى مجوى.
المحيط
المحيط معناه أنه
محيط بالأشياء عالم بها كلها، و كل من أخذ شيئا كله أو بلغ علمه أقصاه فقد أحاط
به، و هذا على التوسع لأن الاحاطة فى الحقيقة احاطة الجسم الكبير بالجسم الصغير
من جوانبه كاحاطة البيت بما فيه و احاطة السور بالمدن، و لهذا المعنى سمى
الحائط حائطا، و معنى ثان يحتمل أن يكون نصبا على الظرف، معناه مستوليا مقتدرا،
كقوله عزوجل: (و ظنوا أنهم أحيط بهم) فسماه احاطة لهم لأن القوم اذا أحاطوا
بعدوهم لم يقدر العدو على التخليص منهم.
مسلط
محيط يعنى او بر هر چيزى تسلط دارد و نسبت
به همه آنها آگاه است و كسى كه چيزى به طور كامل بگيرد يا دانش او به نهايت
برسد، در واقع بر آن مسلط است و اين همان وسعت دادن در معنا است، زيرا احاطه،
يعنى احاطه جسم بزرگ بر جسم كوچك از همه طرف، مثل احاطه خانه بر آن چه كه درون
آن مىباشد و يا احاطه ديوار شهر بر خود شهر و حياط را نيز به همين جهت كه
احاطه دارد، حياط مىنامند. و شايد معناى ديگر محيط اين باشد كه بنا بر ظرف
بودن منصوب است و به معناى متولى و مقتدر است. مثل سخن خدا كه فرمود:
و گمان كردند كه به آنها احاطه شده است.
و احاطه بر آنها محيط ناميده شده است، زيرا زمانى كه گروهى بر دشمنان پيروز
شوند، دشمن نمىتواند خود را از دست آنها نجات دهد.
المبين
المبين معناه الظاهر
البين حكمته، المظهر لها بما أبان من بيناته و آثار قدرته،، و يقال: بان الشىء
و أبان و استبان بمعنى واحد.
آشكار كننده
مبين يعنى حكمت او آشكار و روشن است و به
وسيله آن چه كه بينات و آثار قدرتش آشكار ساخته حكمتش را روشن كرده است. گفته
شده است: ابان، بان و استبان به يك معنا است.
المقيت
المقيت معناه الحافظ
الرقيب، و يقال: بل هو القدير.
نگهبان
(مقيت) به معناى نگهبان و مراقبت است و
گفته شده است: به معناى توانا نيز مىباشد.
المصور
المصور هو اسم مشتق
من التصوير، يصور الصور فى الأرحام كيف يشاء، فهو مصور كل صورة، و خالق كل مصور
فى رحم و مدرك ببصر و ممثل فى نفس، و ليس الله تبارك و تعالى بالصور و الجوارح
يوصف، و لا بالحدود و الأبعاض يعرف، و لا فى سعة الهواء بالأوهام يطلب، و لكن
بالايات يعرف، و بالعلامات و الدلالات يحقق، و بها يوقن، و بالقدرة و العظمة و
الجلال و الكبرياء يوصف، لأنه ليس له فى خلقه شبيه و لا فى بريته عديل.
چهره پرداز
(مصور) نامى است كه از تصوير گرفته شده
است. چهرهها را در رحمها آن گونه كه مىخواهد مىنگارد. پس او چهره پرداز
تمام چهرهها است و او آفريدگار هر چهرهپردازى در رحمها، هر چيز قابل ديدن و
هر گمانى كه در ذهن است. خداوند به صورت اعضاء و جوارح توصيف نمىشود و به
چهارچوب و پاره پاره بودن شناخته نمىشود، در گستره هوا به وسيله خيال، قابل
جست و جو نيست، بلكه به آيهها شناخته مىشود و به نشانهها و دلالتها ثابت
مىگردد و به آنها يقين حاصل مىشود و به قدرت و بزرگى توصيف مىشود، زيرا
براى او در بين مخلوقاتش هماهنگى نيست و هم پايهاى وجود ندارد.
الكريم
الكريم معناه العزيز،
يقال: فلان أكرم على من فلان أى أعز منه، و منه قوله عزوجل: (انه لقرآن كريم) و
كذلك قوله عزوجل: (ذق انك أنت العزيز الكريم)، و معنى ثان: أنه الجواد المفضل،
يقال: رجل كريم أى جواد، و قوم كرام أى أجواد، و كريم و كرم مثل أديم و أدم.
پسنديده
(كريم) به معناى عزيز است. مثل اين كه گفته
مىشود: فلانى از فلانى به من كريمتر يعنى عزيزتر است و سخن خداوند هم به همين
معنا است كه فرمود: حقيقتا آن قرآن عزيزى است.
و ديگر فرموده است: بچش، زيرا تو عزيز و كريمى.
معناى دوم آن بخشنده است و اين كه گفته مىشود: مرد كريم يعنى بخشنده و قوم
كرام يعنى بخشندگان و كريم و كرم مثل أديم و أدم است.
الكبير
الكبير السيد، يقال
لسيد القوم: كبيرهم، و الكبرياء اسم التكبر و التعظم.
بزرگ
كبير به معناى آقاى است و به سرور گروه،
بزرگ گفته مىشود و كبرياء اسمى است كه به معناى بزرگى است.
الكافى
الكافى اسم مشتق من
الكفاية، و كل من توكل عليه كفاه و لا يلجئه الى غيره.
كافى
كافى اسمى است كه معنا كفايت (بس بودن) را
دارد و كسى كه به خدا اكتفاء كند، او را بس است و خود را به ديگر نمىسپارد.
كاشف الضر
الكاشف معناه المفرج
يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء، و الكشف فى اللغة رفعك شيئا عما يواريه و
يغطيه.
بر طرف كننده گرفتارى
منظور از (كاشف) گشاينده است و خداوند
زمانى كه شخص گرفتار او را صدا بزند، به او پاسخ مىدهد و بدى را از او برطرف
مىسازد. كشف در لغت يعنى كنار زدن چيزى است كه شخص را در بر گرفته است.
الوتر
الوتر الفرد، و كل
شىء كان فردا قيل: وتر.
وتر
وتر يعنى فرد و تنها و هر چيزى كه فرد
باشد، به آن وتر مىگويند.
النور
النور معناه المنير،
و منه قوله عزوجل: (الله نور السماوات و الأرض) أى منير لهم و آمرهم و هاديهم؛
هم يهتدون به فى مصالحهم كما يهتدون فى النور و الصياء و هذا توسع اذ النور
الضياء و الله عزوجل متعال عن ذلك علوا كبيرا، لأن الأنوار محدثة، و محدثها
قديم لا يشبهه شىء، و على سبيل التوسع قيل: ان القرآن نور لأن الناس يهتدون به
فى دينهم كما يهتدون بالضياء فى مسالكهم، و لهذا المعنى كان النبى (صلى الله
عليه و آله و سلم) منيرا.
نور
(نور) به معناى روشنايى دهنده است كه
خداوند در همين زمينه مىفرمايد: خداوند روشنايى دهنده
آسمان و زمين است.
يعنى نور دهنده به آنها، دستور دهنده و هدايت كننده آنهاست و مردم به وسيله خدا
در جهت مصلحت خود هدايت مىشوند، همان طورى كه در نور و روشنايى راه خود را
پيدا مىكنند و اين كاربرد، مجازى است، زيرا نور و روشنايى است و خداوند از
چنين نسبت دادنهايى بدور است، از آن جهت كه نورها آفريده شدهاند و آفريدگار
آنها قديم است و چيزى شبيه او نيست و به طور مجازى گفته مىشود كه قرآن نور
است، چون كه مردم در راههاى خود به وسيله نور راه را پيدا مىكنند و در دين
خود نيز به قرآن پناهنده مىشوند و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به
همين معنا نور دهنده است.
الوهاب
الوهاب معروف و هو من
الهبة يهب لعباده ما يشاء و يمن عليهم بما يشاء، و منه قوله عزوجل: يهب لمن
يشاء اناثا و يهب لمن يشاء الذكور.
بخشنده
وهاب به معناى شناخته شده است و از ريشه
(هبه) مىباشد كه به بندگان خود هر چيزى را كه بخواهد مىبخشد و آن را مىخواهد
به آنها مىدهد و سخن خداوند به همين معنا است كه فرمود:
به هر كسى بخواهد دختر و به هر كسى بخواهد پسر مىدهد.
الناصر
الناصر و النصير
بمعنى واحد، و النصرة حسن المعونة.
يارى دهنده
(ناصر) و (نصير) به يك معنا هستند و نصرت
به معناى خوب يارى دادن است.