وى اصـل و نـسـبش از بغداد بود, اما بعدها در طرسوس رحل اقامت
افكند از ابوداوود طيالسى و ديـگران روايت مى كند بسيارى از جمله ابوداوود و ذهبى
او را قابل اعتماد دانسته اند ابوبكر خلال (يكى ازپايه گذاران مذهب حنبلى ) نيز او
را ((در حديث پيشوا و بلند مرتبت )) توصيف كرده است امـا ابن حبان روايات او را
كاملا شايسته اعتماد نمى داند, زيرا در سفرش به مصر بى تكيه بر نوشته روايـت كـرده
و ازايـن رو لـغـزشـهـايـى از او سـرزده اسـت
((345)) حـاكـم نيشابورى هم او را ((كـثيرالوهم )) (پرخطا) خوانده است ذهبى در
عين حال كه او را با واژه هايى چون محدث , رحال , ثقه مى ستايد, به نقل از برخى از
حديث شناسان نمونه اى از لغزشهاى او را ياد مى كند
((346)) . بـه ايـن محدث تاليف مسندى را نسبت مى دهند درباره چند و چون اين
مسند آگاهى زيادى در دسـتـرس ما نيست همين مقدار مى دانيم كه بخش كوچكى از اين مسند
زير نام مسند عبداللّه بن عـمـر بـه كـوشش ((احمد راتب عرموش )) تصحيح و همراه با
فهرستهاى علمى منتشر شده است چـاپ ايـن بـخـش بر پايه دستنوشته اى صورت پذيرفته كه
زير شماره (387 حديث ) در كتابخانه ظـاهـريـه دمـشـق نـگهدارى مى شودمصحح احتمال مى
دهد, اين نسخه يگانه دستنوشته از اين مجموعه باشد
((347)) . اين مجموعه كوچك كه با حديثى درباره نماز آغاز و با حديثى درباره حج
پايان مى پذيرد,
((348)) دربـردارنـده 97 حـديـث است جملگى اين احاديث از طريق عبداللّه بن عمر
روايت شده است اين مقداربخش اندكى از مرويات اين صحابى را در برمى گيرد زيرا به
عقيده سنيان , صحابى ياد شده پس ازابوهريره راوى ترين اصحاب پيغمبر(ص ) و شمار
مرويات او 2630 حديث است
((349)) شايد بـه هـمـيـن دلـيل باشد كه نام اين مجموعه در آغاز دستنوشته چنين
است : ((الجز فيه من مسند عـبداللّه بن عمرتخريج ابى اميه محمدبن ابراهيم الطرسوسى
))
((350)) (بخشى كه در آن پاره اى از مـسـنـد عبداللّه بن عمرتوسط ابواميه محمد
بن ابراهيم طرسوسى فراهم آمده است ) بنابراين , عنوانى كه مصحح بر روى جلدبرگزيده ,
دقيق به نظر نمى رسد. بـخش كوچك ديگرى از مسند ابواميه در كتابخانه ظاهريه در ضمن
مجموعه شماره 101 موجود است اين نسخه كه در قرن ششم كتابت شده , بخشى از مسند
ابوهريره را در بردارد
((351)) . 43 ـ مـسـنـد عـابس الغفارى و جماعة من الصحابه از ابوعمرو احمدبن
حازم بن ابى غرزه غفارى كوفى (د275 ق / 888 م ) ابن حبان او را در شمار راويان ثقه
ياد كرده است ذهبى گويد: بخشى از مـسـنـد او را ازطريق روايت در اختيار داريم
((352)) از اين مسند كه مجموعه اى كوچك است , نـسـخـه اى نـيـكـو بـه خط وگواهى
سماع عبدالغنى مقدسى در كتابخانه ظاهريه موجود است
((353)) . 44 ـ الـمـسند الكبير اثر ابوعبدالرحمن بقى بن مخلد قرطبى (د 276 ق /
889 م ) وى براى طلب دانش دوبار به مصر, شام , حجاز و بغداد سفر كرد سفر نخست
چهارده سال و سفر دوم بيست سال بـه درازاكشيد وى كتابهاى بسيارى نوشته و از كتابهاى
مشهور ديگرى نسخه برداشته و آنها را به وطـنش اندلس برده است او در نشر حديث در
اندلس نقش بسزايى داشته تا آن جا كه خود گويد: ((بـراى مـسـلـمانان دراندلس نهالى
كاشته ام كه جز با خروج دجال كنده نخواهد شد)) ذهبى با واژه هـايـى چـون پيشوا, ثقه
,حجت , درستكار, عابد و شب زنده دار او را ستوده است
((354)) بنابه گـفـتـه ابـن حـزم , بقى در مسند خودمرويات هزار و سيصد واندى
صحابى را آورده است ابوالبقا احمدى در كتاب البارع الفصيح (برگ 9 ب ـ13 ب ) شمار
مرويات صحابه را از مسند بقى چنين ياد مى كند:. يك ـ هفت تن از صحابه هر يك بيش از
هزار حديث از پيامبر(ص ) روايت كرده اند. دو ـ يازده تن از آنان هر يك بيش از دويست
حديث نقل كرده اند. سه ـ بيست و يك تن هر يك بيش از صد حديث روايت كرده اند. چـهـار
ـ بـسـيارى از اصحاب كه شمارشان به صد تن نزديك است , هر يك ده ها حديث گزارش كرده
اند پنج ـ آنان كه ده حديث يا كمتر روايت كرده اند, شمارشان از صد فزونتر است . شش
ـ و بالاخره حدود سيصدتن صحابى هستند كه هريك تنها يك حديث نقل كرده اند
((355)) . وى در آن كـتـاب حديث هر صحابى را بر پايه ابواب فقه مرتب ساخته است
بنابراين , آن كتاب هم مـسـنـد وهـم مـصنف است و ديگران را چنين كتابى نيست
((356)) از مسند بقى گويا تاكنون نسخه اى شناخته نشده باشد اما ابن حجر در كتاب
الاصابة فى تمييز الصحابه مطالب بسيارى را از آن بـرگرفته است
((357)) گويند:ابو محمد عبداللّه بن محمد معروف به ((ابن اخى رفيع )) (د 318 ق
) از مردم قرطبه , مسند بقى را مختصركرده است
((358)) . 45 ـ الـمسند اثر محمدبن حسين كوفى (د 277 ق / 890 م ) به گفته ذهبى
وى در زمان خودش محدث كوفه بوده است
((359)) از سرنوشت مسند او آگاهيى در دست نيست . 46 ـ الـمـسـنـد از ابـوسـعيد
عثمان بن سعيد دارمى سجستانى
((360)) (د 280 ق / 894 م ) وى مـحـدث هـرات بـوده و رديه اى بر جهميان نوشته و
در برابر ابن كرام به مبارزه برخاسته واو را از هـرات رانـده اسـت بـه گفته ذهبى
مسند او كتابى بزرگ بوده ,
((361)) اما اكنون از سرنوشت آن اطلاعى نداريم . 47 ـ الـمـسـنـد از ابـواسـحاق
اسماعيل بن اسحاق جهضمى بصرى (د 282ق / 896م ) وى بزرگ مـالـكيان عراق و از خاندانى
بود كه به فضل و دانش شهره بودند اسماعيل در بغداد سمت قضاوت داشـت او بـجزمسند
تاليفاتى بسيار داشته است
((362)) اسماعيل پاشا بغدادى در ضمن آثار او از مسند حديث ابى هريره و مسند
حديث ثابت بنانى هم نام مى برد
((363)) اما نمى دانيم اينها آثارى مـسـتـقـل بـوده اند ياپاره هايى از همان
مسند او هستند از مسند اسماعيل قاضى گويا نسخه اى شناخته نشده باشد. 48 ـ المسند
اثر ابو محمد حارث بن محمد بن ابى اسامه داهر تميمى بغدادى
((364)) (د 282 ق / 895م ) وى تـاريـخ دان و حـديـث شـناس بوده و از محمدبن
عمر واقدى و يزيد بن هارون حديث شـنـيـده و طـبرى و ديگران از او روايت كرده اند
اغلب رجال شناسان اهل سنت او را ثقه و راستگو دانسته اند اما ابن حزم اورا ضعيف
شمرده است گويند: چون تنگدست بود, در برابر روايت حديث پول مى گرفت
((365)) واحتمالاهمين امر موجب شده تا برخى او را تضعيف كنند. درباره مسند او
بايد دانست , ابن حجر نسخه اى كامل از آن مسند را در اختيار داشته و زوايد آن را
درالـمطالب العاليه به وديعت نهاده
((366)) و در پاره اى ديگر از آثار خود به آن استناد كرده است
((367)) بـوصـيـرى نـيـز در اتـحاف الخيره زوايد آن را آورده
((368)) و سيوطى در تاليف جمع الجوامع از آن سودجسته است
((369)) اما امروزه از مسند ياد شده گزيده هايى با عنوان المنتقى در قاهره و
العوالى المستخرجة من مسند ا لحارث در كتابخانه ظاهريه وجود دارد گزيده اخير از
طريق ابوبكر احمد بن يوسف بن خلاد (د 359 ق ) روايت شده است
((370)) دستنوشته اى هم با نام مسند المشايخ در ظاهريه وجود دارد كه به ابن ابى
اسامه منسوب است ,
((371)) اما نسبت اين اثر با مسند وى براى ما روشن نيست 49 ـ المسند از ابو
اسحاق اسماعيل بن احمد بن اسيد ثقفى (د 282 ق / 895 م ) وى مـحـدث و ازمـردم
اصـفـهان است و جز مسند ياد شده , تفسيرى هم داشته است
((372)) از سرنوشت مسند او آگاهيى در دست نيست . 50 ـ مسند ابى هريره از
ابواسحاق ابراهيم بن حرب عسكرى سمسار
((373)) (زنده به سال 282 ق / 895م ) از اين مسند دستنوشته هايى در كتابخانه
ظاهريه يافت شده است
((374)) . 51 ـ الـمـسـنداثر ابوالحسن على بن عبدالعزيزبن مرزبان بغوى (د 287 ق
/ 900 م ) وى لغت شناس ومـحـدثـى اسـت كـه در مـكه مى زيسته است دارقطنى او را ثقه
و مامون دانسته و ابن ابى حاتم راستگويش خوانده است اما نسايى براو خرده گرفته ,
زيرا كه به سبب تنگدستى شديد در برابر نقل حـديـث ودرسـهـايش مزد دريافت مى كرد
((375)) برخى از مسند او با نام المسند المنتخب ياد كـرده اند
((376)) ازمسند بغوى تاكنون نسخه اى شناخته نشده , اما ابن حجر در پاره اى از
آثارش بدان استناد كرده است
((377)) . 52 ـ الـمسند الكبير از ابوبكر احمدبن عمرو شيبانى معروف به ((ابن
ابى عاصم )) (د 287 ق / 900 م ) ابـن ابى عاصم محدث و فقيهى از مردم بصره و در فقه
ظاهرى مذهب بود او مدت سيزده سال در اصـفـهـان سـمت قضاوت داشت ابن ابى حاتم او را
راستگو مى داند گويند: او آثار و نوشته هاى بسيارى داشته كه درشورش زنگيان در بصره
از ميان رفته و او توانسته از ميان آن آثار, پنجاه هزار حـديـث را از حافظه
بازنويسى كند
((378)) از آثار او برخى چاپ شده است درباره مسند او همين مـقدار مى دانيم كه
گويند پنجاه هزارحديث را در برداشته ,
((379)) اما از سرنوشت آن آگاهيى در اخـتـيار نداريم گفتنى است كه در كتابخانه
ظاهريه اثرى زير عنوان الاوايل من المسند از اين مـحـدث وجـود دارد
((380)) ولـى نـسـبت اين دستنوشته بامسند او بر ماپوشيده است احتمال مى رود اين
اثر گزيده يا بخش بسيار كوچكى از مسند او باشد. 53 ـ الـمـسـنـد از ابوالعباس
احمدبن محمدبن عيسى بغدادى برتى
((381)) (د 288 ق / 901 م ) وى محدثى حنفى مذهب بوده كه در بغداد عهده دار
قضاوت بوده است او را ثقه , حجت , درستكار وعـبـادت پـيـشـه دانـسـته اند ذهبى
گويد: ((مسند ابو هريرة از برتى را با سند عالى شنيده ام ))
((382)) بـخـشـى ازمـسـند او زير عنوان مسند عبدالرحمن بن عوف در ظاهريه يافت
شده است
((383)) . 54 ـ الـمـسـنـد از ابـوعـلى حسين بن محمد عبدى قبانى (قپانى )
نيشابورى (د 289 ق / 902 م ) ابـوعلى يكى از اركان حديث در نيشابور بوده است وى
براى تحصيل حديث مسافرتهايى گسترده داشـتـه و ره آورد آن سـفرها را در كتابهايى به
وديعت نهاده است گويند: بخارى درصحيحش از طـريـق او روايـت كـرده اسـت !
((384)) وى را مـحـدثـى ثـقه مى دانند
((385)) گويا از مسند قبانى نسخه اى شناخته نشده باشد. 55 ـ الـمسند
اثرابواسحاق ابراهيم بن اسماعيل طوسى عنبرى (در گذشته پيش از 290 ق / 903 م )
بـنـابـه گفته حاكم , وى در روزگار خود محدث توس و شاگرد ويژه محمد بن اسلم طوسى
بـوده اسـت او درخـراسان , مكه , مدينه , مصر, شام و جزيره از محدثان بسيارى حديث
شنيده است كـسـى بـه نـام ابونصرگفته : مسند او را به خط خود از زبان وى در دويست و
چند ده جز نوشتم
((386)) از سرنوشت مسند اواطلاعى در دست نيست . 56 ـ مـسند الانصار از
ابوعبدالرحمن عبداللّه بن احمدبن محمدبن حنبل شيبانى (د 290 ق / 903 م )آوازه
عبداللّه بيشتر از آن روست كه مسند پدرش را تكميل و روايت كرده است بنابراين , چون
در ضـمـن راويـان مسند احمد درباره دانش و منش او سخن به ميان خواهد آمد, در اين جا
درباره او سخنى نمى گوئيم از مسندالانصار در كتابخانه ظاهريه دستنوشته اى وجود دارد
((387)) گمان مى رودمسندالانصار چيزى جز همان افزوده هاى عبداللّه بر مسند پدرش
نباشد. 57 ـ المسند الكبير اثر ابوعبدالرحمن تميم بن محمدطوسى (در گذشته پس از 290
ق / 903 م ) وى ازابـن حنبل و اسحاق بن راهويه و ديگران حديث شنيده است حاكم او را
محدثى ثقه مى داند
((388)) ازمسند او جز نام , نشانى در دست نيست . 58 ـ المسند اثر ابويحيى
عبدالرحمن بن محمد رازى (د 291 ق / 904 م ) ابويحيى ساكن اصفهان و امـام مـسـجـد
جـامع آن شهر بود او را محدثى ثقه مى دانند وى جز مسند ياد شده تفسيرى هم داشته است
((389)) از سرنوشت مسند او آگاهيى نداريم . 59 ـ الـمـسـنـد مـنـسوب به ابومسلم
ابراهيم بن عبداللّه كجى بصرى
((390)) (د 292ق /904 م ) ابـومسلم يك كتاب سنن هم داشته و كتاب سنن او در
انجمنهاى علمى از مسندش معروفتر است دارقـطنى او را ثقه دانسته و بحترى در قصيده اى
او را ستوده است
((391)) وى در فقه به مذهب ابـو جـعـفر طبرى (جريريه ) گرايش داشته است
((392)) از مسند كجى گويا تاكنون نسخه اى به دست نيامده باشد. 60 ـ مـسـند ابى
بكر الصديق تاليف ابوبكر احمدبن على بن سعيد اموى مروزى (د 292 ق / 905 م ) وى
ازمـوالـى بنى اميه است از همين رو به او اموى گويند اصل او از مرو بوده , اما
بعدها به بغداد انتقال يافته است . اسـتـادان و شـيـوخ روايـتى مروزى در مسند ياد
شده , از پنجاه تن فزون هستند نام آورترين آنان عـبـارتـنـد از:احـمدبن حنبل , يحيى
بن معين وعلى بن مدينى شاگردان و راويان او نيز بسيارند نسايى , طبرانى وابوعوانه
اسفراينى از جمله راويان او به شمار مى آيند رجال شناسان اهل سنت او را حافظ و
محدثى قابل اعتماد مى دانند
((393)) . ايـن مـجـموعه بر پايه دستنوشته اى كهن به صورتى آراسته و زيبا و با
حروفى معرب و مشكول به كـوشـش ((شـعـيـب ارنـاؤوط)) همراه با توضيحاتى در پاورقى
منتشر شده دستنوشته مزبور در كتابخانه ظاهريه نگهدارى مى شود
((394)) . ايـن كـتـاب حـاوى 140 حـديـث اسـت كـه صحابه و تابعان از طريق
ابوبكر روايت كرده اند براى مـقايسه خوب است بدانيم كه مرويات ابوبكر در مسند احمد
بر 81 حديث بالغ مى گردد بنابراين , كـتـاب مزبورنسبت به مرويات ابوبكر از مسند
احمد فراگيرتر است مروزى احاديث هر صحابى يا تـابـعـى را جداساخته و زير عنوان
مخصوصى آورده است مثلا مى گويد: روايت عمربن خطاب از ابـوبـكـر, روايـت عـثمان از
ابوبكر تقريبا مى توان گفت : وى ابتدا روايات صحابه از ابوبكر و سپس احـاديـث
تـابـعان را از وى مى آوردصحابه و تابعانى كه احاديث كتاب مورد بحث از طريق آنان از
ابوبكر روايت شده , به ترتيب عبارتند از:. الـف ـ صـحـابـه : عـمربن خطاب , عثمان ,
اميرالمومنين على بن ابى طالب (ع ), ابووائل , حذيفة بن الـيـمان ,عبداللّه بن عمر,
عبداللّه بن عباس , عايشه , زيدبن ثابت , رفاعة بن رافع , كعب بن مالك , زيد بـن
ارقـم ,ابـوهـريره , عمرو بن حريث , عبداللّه بن عمرو, برا بن عازب , ابوبرزه و
ابوكبشه , انس بن مالك , ابوطفيل ,ابن ابزى , ابورافع , ابوامامة , رافع و مسوربن
مخرمة . ب ـ تـابـعـان : قـيـس بـن ابـى حازم , اوسط بن اسماعيل , يحيى بن جعدة ,
مرة الطيب , محمد بن ابى بكر,عقبه بن حارث , ابن ابى عتيق , ابوبكر بن زهير,
ابواسما, اسما دختر ابوبكر, ابن يربوع , مولاى ابوبكر,عبداللّه بن ابى هذيل , قبيصة
بن ذؤيب , ابن ابى ليلى , ثابت حجاج , على بن ابى كثير, سليم بن عامر,ابورجا, زيدبن
يثيع , يزيد بن ابى سفيان , حسان بن مخارق , ابوالعاليه رياحى , عبداللّه بن زبير,
وحشى وانس بن مالك . هدف مولف از فراهم آوردن اين كتاب , استقصا مرويات ابوبكر بوده
تا پژوهندگان به آسانترين راه وباصرف كمترين وقت به مرويات او دست يابند از همين رو
خود را محدود به نقل احاديث صحيح الاسـنـادنـكرده , بلكه صحيح وغير صحيح را در كتاب
خودش آورده است با توجه به همين نكته , مصحح درزيرنويس ها درجه هر حديث را از حيث
صحت , حسن و ضعف بيان مى كند
((395)) . مروزى جز مسند ياد شده , آثار ديگرى هم دارد كه برخى از آنها هم
اكنون موجود است
((396)) در مـيـان آثـار او از مـسـنـد عـثـمان و مسند عايشه نيز يادمى كنند
((397)) كه گويا تاكنون يافت نشده است . 61 ـ الـمـسـنـد الكبير المعلل اثر
ابوبكر احمدبن عمرو بصرى بزار
((398)) (د 292ق / 905 م ) وى اصـل ونـسـبـش از بـصـره است اما به بغداد آمده و
در خزان عمرش براى پراكندن دانش خود به اصفهان و شام رفته و در رمله فلسطين درگذشته
است
((399)) رجال شناسان اهل سنت در عين حال كه او را ثقه خوانده اند, برآنند كه
چون با تكيه بر حافظه حديث نقل مى كرده , در متن و اسناد احاديث لغزشهاى بسيارى
مرتكب شده است
((400)) گويند بزار دو مسند داشته : يكى كبير معلل كه آن را البحر الزاخر
ياالبحرالزخار هم خوانند
((401)) او در اين مسند در پاره اى از موارد درباره تـفرد راويان سخن گفته و
تلاش كرده تا احاديث صحيح را از ناصحيح باز شناساند ديگرى صغير كـه از اين
روشنگريها تهى است
((402)) از مسند بزار دستنوشته هايى در كتابخانه هاى استانبول , قـاهـره , رباط
و حيدرآباد يافت شده است
((403)) بنابر حكايت ((شاه عبدالعزيز)) در كتاب بستان الـمـحدثين , مسند بزار
با احاديث عشره مبشره آغازمى شود
((404)) گفتنى است كه ابوالحسن هـيـثـمى در كتاب مجمع الزوائد, زوايد مسند بزار
بر صحاح ششگانه و مسند احمد را آورده و ابن حـجـر عسقلانى اين احاديث را از كتاب
استادش جدا ساخته و آن رازوائد مسند البزار على مسند احـمـد و كـتـب السته ناميده
است
((405)) گزيده ابن حجر درحاشيه پاره اى ازدستنوشته هاى مسند بزار نقش بسته است
((406)) گويند: زوايد بزار بر 3698 حديث بالغ مى گردد
((407)) . 62 ـ المسند از محدث و فقيه شافعى ابوعبداللّه محمد بن نصرمروزى (د
294 ق / 906 م ) پدر وى از مـردم مـرو بـود, امـا خودش در بغداد به دنيا آمد و در
نيشابور بزرگ شد درطلب دانش به عراق , حـجـاز, شـام و مـصـر سـفـر كـرد گـويند: در
سفر حج در مدينه مذهب شافعى را برگزيدو در مـصـربـادسـت پـروردگـان او آشنا شد در
سالهاى پايانى عمرش به سمرقند كوچيد و در آن جا اقامت گزيد مروزى از نگاه همفكرانش
محدثى چيره دست و ثقه به شمار مى آيد
((408)) وى جز مـسـند, آثارديگرى هم داشته است از مسند او دستنوشته اى مشتمل بر
279 برگ در قاهره يافت شده است
((409)) . 63 ـ الـمـسـنـد الـكبير اثر ابواسحاق ابراهيم بن معقل نسفى
((410)) (د 295 ق / 908 م ) ابراهيم محدث ,قاضى و عالم نسف بود ذهبى او را با
واژه هايى چون فقيه , حافظ , عفيف و آگاه به اختلاف عـالـمـان سـتوده است نسفى
تفسيرى هم بر قرآن نگاشته است
((411)) از مسند او گويا تاكنون نسخه اى به دست نيامده باشد. 64 ـ الـمـسـند
اثر ابو يعقوب اسحاق بن ابراهيم وزدولى جرجانى عصار(د 295 ق / 908 م ) وى به
((وزدول )) از روسـتـاهـاى جـرجـان منسوب است ذهبى او را حافظ , ثقه و راستگوخوانده
ا ست
((412)) از سرنوشت مسند او اطلاعى در دست نيست . 65 ـ الـمـسند اثر ابوالوليد
محمدبن عبداللّه ازرقى
((413)) (د 297 ق / 910 م ) درباره اين مسند و مؤلفش آگاهى بيشترى به دست
نيامد. 66 ـ الـمـسند اثر ابو جعفر محمد بن عبداللّه بن سليمان حضرمى كوفى مشهور به
((مطين )) (د 297 ق /910 م ) طبرانى و ابوبكر اسماعيلى و ديگران از او روايت مى
كنند او را محدثى بزرگ و قابل اعتمادمى دانند مطين جز مسند آثار ديگرى هم داشته است
((414)) امروزه از مسند او نشانى در دست نيست . 67 ـ الـمـسـنـد از ابـوجـعفر
احمدبن على اصفهانى معروف به ((ابن جارود))(د 299 ق / 911 م ) ابـونـعـيـم او را در
حديث علامه , استوار و صحيح الكتابه خوانده است
((415)) ازمسند او تاكنون نسخه اى شناخته نشده است . 68 ـ الـمـسـنـد از
ابـواسـحـاق ابراهيم بن يوسف رازى هسنجانى (د 301 ق / 913 م ) اين محدث به ((هسنجان
)), يكى از روستاهاى رى منسوب است وى را ثقه و مامون دانسته اند گويند: مسند او از
صدجز افزون بوده ,
((416)) اما تاكنون نسخه اى از آن به دست نيامده است . 69 ـ الـمـسـنـد از
ابـومـحـمد عبداللّه بن محمد بربرى بغدادى معروف به ((ابن ناجيه )) (د 301 ق /914م
) وى را ثـقـه شـمـرده اند از ابن عبدالبر قرطبى كه مسند او را ديده , نقل كرده اند
كه آن كـتـاب در 132 جـزبـوده اسـت
((417)) ابـن خير اشبيلى نيز مسند او را همين مقدار مى داند از فـهـرسـت ابن
خير بر مى آيد كه مسند ابن ناجيه , در سده ششم در اندلس كم و بيش رواج داشته است
((418)) گويا از اين مسند امروزه جز نام اثرى در دست نباشد. 70 ـ مـسـنـد عـلـى
اثر ابوعبدالرحمن احمدبن على بن شعيب نسايى
((419)) (د 303 ق / 915 م ), صاحب كتاب السنن يا المجتبى يكى از صحاح ششگانه
معروف اهل سنت نسايى در خراسان , عراق , حـجـاز,مصر, شام و جزيره از استادان بسيارى
حديث شنيد و دراين عرصه به مقام استادى رسيد معروف است كه پيروان بنى اميه نسايى را
به خاطر طرفداريش از على (ع ) شكنجه داده و كشته اند
((420)) از هـمـين روبرخى او را شهيد مى خوانند
((421)) محدثان در مقام تخريج حديث از اين مـسند با رمز ((عس )) به آن اشاره مى
كنند
((422)) از مسند على گويا تاكنون نسخه اى شناخته نشده باشد. 71 ـ الـمـسـند
الكبير اثر ابو العباس حسن بن سفيان بن عامر شيبانى نسوى
((423)) (د 303 ق / 916 م ) وى يـكـى از مـحـدثان بلندآوازه است رجال شناسان
اهل سنت جملگى او را ثقه مى دانند
((424)) حسن جزمسند, كتابى هم به نام اربعين دارد كه نسخه هايى از آن هم اكنون
موجود است
((425)) افـزون بر آن , وى راوى پاره اى از آثار محدثان پيش از خود نيز هست
چنانكه پاره هايى از مسند منسوب به ابن مبارك به روايت اين محدث در كتابخانه ظاهريه
شناخته شده است
((426)) از مـسـنـد حـسـن بن سفيان گويا تاكنون نسخه اى به دست نيامده باشد,
اما ابن حجر عسقلانى بـخـشـهايى از آن را در اختيار داشته
((427)) و دركتاب الاصابه مطالب بسيارى از آن برگرفته است
((428)) . 72 ـ المسند از ابو يعقوب اسحاق بن ابراهيم بن نصر نيشابورى معروف به
((بشتى )) (زنده به سال 303 ق /916 م )
((429)) از اين مسند جز نام اثرى در دست نيست . 73 ـ المسند از ابو محمد
عبداللّه بن محمد قرشى نيشابورى معروف به ((ابن شيرويه ))
((430)) (د 305 ق /917 م ) ابن شيرويه از نگاه رجال شناسان اهل سنت محدثى ثقه
شمرده مى شود
((431)) از مسند اونسخه اى شناخته نشده است . 74 ـ الـمسند اثر ابومحمد
عبدالرحمن بن حسن بن موسى معروف به ((ضراب )) (د 307 ق / 919 م )ابـونـعيم او را از
محدثان بزرگ و ثقه شمرده كه در كوفه و بغداد و واسط احاديث بسيار نوشته است
((432)) ازسرنوشت مسند او آگاهى نداريم . 75 ـ الـمـسـنـد از ابـومـحمد اسحاق
بن ابراهيم بن اسماعيل بستى
((433)) (د 307 ق / 919 م ) بستى محدثى رحال بوده است
((434)) از مسند او نشانى در دست نيست . 76ـ الـمـسـند اثر ابوبكر محمد بن
هارون رويانى (د 307 ق / 919 م ) رويانى هم محدث بوده وهم فقيه اوروزگارى دراز در
مصر مى زيسته
((435)) ابن حجر عسقلانى بخشهايى از مسند او را در اخـتـيـارداشـتـه
((436)) و در كـتـاب الاصـابه مطالبى را از آن برگرفته است
((437)) امروزه دسـتـنوشته بخشهايى ازمسند رويانى در كتابخانه ظاهريه وجود دارد
همچنين گزيده اى از اين مسند زيرنام المنتقى من المسند درآن كتابخانه نگهدارى مى
شود
((438)) . 77ـ المسند الكبيراثر ابويعلى احمدبن على تميمى موصلى (د 307 ق /919
م ). 78ـ الـمـسـند الصغير از محدث پيشگفته , درباره اين دو مسند در دنباله اين
نوشتار به گونه اى گسترده سخن خواهيم گفت . 79ـ الـمـسـند
((439)) يا المسند الكبير
((440)) يا المسند المعلل
((441)) اثر ابوالعباس وليد بن ابان اصفهانى (د310 ق / 922 م ) وى يكى از
رحالان بود جز مسند تفسيرى هم بر قرآن نگاشته است
((442)) ازسرنوشت مسند او خبرى در دست نيست . 80ـ تـهذيب الا ثار و تفصيل معانى
الثابت من الاخبار اثر ابوجعفر محمد بن جرير طبرى (310 ق / 923م ) مـفـسـر و تـاريخ
نگار بلند آوازه ايرانى طبرى عرصه دانشهاى گوناگون از قبيل تفسير, تـاريـخ , حـديـث
,نـحو, اخلاق , رياضيات و پزشكى را در نورديده و در بيشتر اين زمينه ها آثارى از
خويش برجاى نهاده اودر آغاز كار شافعى مذهب بود, اما پس از گسترش دامنه مطالعاتش ,
مكتب فقهى ويژه اى را بنياد نهاد كه بعدها ((جريريه )) خوانده شد آوازه طبرى بيشتر
به خاطر دو كتاب تفسير و تاريخ اوست
((443)) هر چندكه او دراين دو عرصه بنيانگذار نبوده است اما تهذيب الا ثار او
مجموعه ناتمامى است كه مسندهاى عشره مبشره و اهل بيت و بخشى از مسند ابن عباس را در
آن فـراهـم آورده و پيش از آنكه آن را به سرانجام رساند, در گذشته است دراين كتاب
كه در نوع خـود بـى نـظير است , هر حديث مسندى همراه شده با انبوهى از روايات مرسل
, موقوف , مقطوع و مـنقطع وى از رهگذر اين كار, درستى آن حديث رااثبات و كاستيهايش
را تدارك مى كند و طرق آن را بيان مى دارد وسپس پيامدهاى فقهى و اخلاقى آن راروشن
مى سازد واختلاف دانشمندان و دلايل هر يك را گزارش مى كند و واژه هاى نامانوس آ ن
را شرح مى دهد
((444)) به نظر مى رسد اگر اين كتاب به پايان مى رسيد, به دانشنامه بزرگى در
موضوع خود بدل مى گشت . دربـاره سرنوشت تهذيب الاثار, بايد دانست كه بخشهايى از آن
در برخى از كتابخانه هاى استانبول يـافت شده است
((445)) گفتنى است كه در برخى نوشته ها از مسندفاطمه (ع ) تاليف محمد بن جـريـر
طـبـرى نـام برده اند
((446)) نگارنده احتمال مى دهد, مسند فاطمه (ع ) پاره اى از همين تـهـذيـب الا
ثـار بـاشـد, نـه يك اثرمستقل و على حده همچنين بعيد به نظر نمى رسد كه مسند فاطمه
از همنام وى , يعنى ((ابن جرير امامى ))باشد. 81ـ الـجـامـع المسند از ابو حفص
عمربن محمد بن بجير همدانى سمرقندى بجيرى (د 311 ق / 923 م )او يـكـى از مـحـدثـان
ماورا النهر است كه به خاطر كتاب الجامع الصحيح و تفسير خود تا انـدازه اى معروف
گشته است ذهبى او را صدوق (راستگو) مى خواند
((447)) از الجامع المسند و ويژگيهايش چندان آگاهيى در اختيار نداريم همين
مقدار مى دانيم كه گفته اند: نسخه اى از آن در كتابخانه ظاهريه وجود دارد
((448)) . 82ـ المسند الكبير از ابوقريش محمد بن جمعه قهستانى اصم (د 313 ق /
925 م ) خطيب بغدادى او راضـابـط , حافظ , متقن , پرسفر و كثير السماع خوانده است
((449)) ابو قريش آثار ديگرى هم داشته است
((450)) از اين مسند جزنام اثرى در دست نيست . 83ـ الـمـسند از ابو محمد
عبداللّه بن زيدان بن بريد بجلى كوفى (د 313 ق / 925 م ) از اين مسند گـزيـده اى
زيـر نـام من مسند ابن زيدان به خط خوش و خواناى عبدالغنى مقدسى در كتابخانه ظاهريه
وجود دارد اين گزيده توسط احمدبن محمد سلفى اصفهانى (د 576 ق ) فراهم آمده است
((451)) . 84ـ الـمـسند از ابوعبداللّه محمد بن عقيل بلخى (د 316 ق / 928 م )
وى عالم و محدث شهر بلخ درزمـان خـود بـود او آثـار ديگرى هم دارد از جمله كتابى در
تاريخ بلخ نگاشته است
((452)) از مسند او گويانسخه اى شناخته نشده باشد. 85ـ المسنداثر ابوبكر
عبداللّه بن ابى داوود سليمان بن اشعث ازدى سجستانى
((453)) (د 316 ق / 929م ) وى صـاحب كتاب معروف المصاحف و فرزند محدث بلند
آوازه ابو داوود سجستانى است گـفـتـه انـد: ازآن جـا كه تيزهوش بود, از ده سالگى به
تشويق پدرش شنيدن حديث را آغاز كرد
((454)) آنگاه پدرش او رابا خود به سفر برد تا خاور و باختر را بگردد و از
محدثان بزرگ عصر خود حديث بشنود
((455)) وى سرانجام در بغداد سكونت گزيد گويند: ابن ابى داوود بيش از پدرش
حـديـث در سـينه داشت
((456)) افزون برآن , وى بر تفسير و قرائت قرآن هم آگاه بود
((457)) رجـال شـنـاسـان اهـل سنت درباره پسر ابو داوودهم سخن نيستند دارقطنى
او را ثقه , اما پرخطا دانسته پدرش او را دروغگو خوانده و بسيارى داورى پدرش را
درباره او پسنديده اند, اما ذهبى اين سخن ابو داوود را تاويل مى كند و مى گويد:
((مقصود اين است كه او در سخن خود دروغگوست نه در حـديث نبوى (ص ))) و سرانجام
نتيجه مى گيرد كه ابن ابى داوود حافظى ثقه است
((458)) دربـاره مـسند او گفتنى است كه گويا تاكنون نسخه شناسان نسخه اى كامل
از مسند او را نيافته بـاشـنـد امـا پاره اى از مسند او زير نام مسند عايشه در
كتابخانه ظاهريه يافت شده است
((459)) هـمـچـنـين بايد افزود, ابن حجر در كتاب الاصابه از كتابى از ابن ابى
داوود به نام مسند الانصار نام مى برد
((460)) احتمال دارد مسند الانصار هم بخشى از همان مسند او باشد. 86ـ
الـمـسـنـد اثـر ابـوالـقـاسـم عـبـداللّه بـن مـحمد بن عبدالعزيز بغوى معروف به
((ابن بنت مـنيع ))
((461)) (د 317ق / 929 م ) وى از بيش از سيصد تن استاد حديث شنيده احمدبن حنبل
و عـلى بن مدينى نام آورترين استادان او هستند قطيعى , ابن شاهين و دارقطنى از او
روايت كرده اند خـطـيب بغدادى او را ثقه , استوار,پر روايت , فهيم و آگاه
((462)) شمرده و دارقطنى وى را ثقه , اسـتـوار و كـم لـغـزش خوانده است در عين
حال , برخى براو خرده گرفته و حتى او را به دزدى حـديـث مـتـهـم كـرده انـد اما
ذهبى سخن خرده گيرندگان را نمى پذيرد و مى گويد: اين مرد بـى گـفـتـگو ثقه و سزاوار
اعتماد است
((463)) درباره مسند ابن بنت منيع آگاهى چندانى در اخـتيار ما نيست تنها يك
مجموعه كوچك زير نام مسند الحب بن الحب اسامة بن زيد دركتابخانه ظاهريه يافت شده كه
به اين محد ث منسوب است
((464)) چنانچه اين نسبت درست باشد,شايد بـتوان اين مجموعه را پاره اى از همان
مسند او دانست گفتنى است كه سزگين اين نسخه را به كس ديگرى به نام ((ابوالقاسم يزيد
بن بنت احمد بن منيع )) نسبت داده , اما به نظر مى رسد دراين كار دچارلغزش شده باشد
((465)) . 87ـ الـمـسـنـد از ابـو مـحـمـد يـحـيـى بـن محمد بن صاعد هاشمى
بغدادى معروف به ((ابن صـاعـد))
((466)) (د318 ق / 930 م ) وى يكى ا ز محدثان معروف بغداد است دارقطنى او را
ثقه , اسـتـوار و حـافـظ دانـسـته و ازاو حديث نقل كرده است برخى او را در فهم و
حفظ حديث از ابن ابـى داوود بـرتر دانسته اند
((467)) دركتابخانه ظاهريه مجموعه حديثى از ابن صاعد وجود دارد زير نام مسند
ابى بكر الصديق
((468)) احتمالااين همان مسند او يا بخشى از آن باشد. 88ـ المسند اثر ابوعمر
محمدبن يوسف مالكى (د 320 ق / 932 م ) ابوعمر سالها در بغداد و اطراف آن عهده دار
قضاوت بود وى يكى از آگاهان به حديث است كه مسند بزرگى تاليف كرده و بيشتر آن را
برمردم خوانده است گويند: او در خردمندى و بردبارى زبانزد مردمان بوده است
((469)) از مسند او تاكنون نسخه اى شناخته نشده است . 89ـ الـمسند منسوب به
ابوالعباس محمدبن عبدالرحمن دغولى شافعى
((470)) (د 325 ق / 937 م ) دغـولـى از مـردم سرخس و يكى از فقيهان و حافظان
حديث در خراسان بوده است
((471)) از سرنوشت مسند او نشانى دردست نيست . 90ـ المسند از ابو محمد
عبدالرحمن بن ابى حاتم محمدبن ادريس تميمى حنظلى رازى (د 327 ق /938 م ) ابـن ابـى
حـاتـم يكى از محدثان و رجال شناسان بلندآوازه است پدرش كه خود مردى دانـشـمندبود,
او را به همراه خويش به سفرهاى علمى برد و در نتيجه توانست از حديث شناسان بـزرگ و
كـهـنـسـال ,حديث بشنود او دانش جرح و تعديل را از پدرش و ابوزرعه رازى فرا گرفت
افـزون بـرآن , او بـه فقه وقراآت هم آگاه بود
((472)) ابن ابى حاتم آثار بسيارى دارد نام آورترين كتاب او الجرح والتعديل است
كه آن را بر اساس التاريخ الكبير بخارى نوشته و لغزشهاى او را روشن سـاخـتـه اسـت
((473)) از مسند او كه مجموعه بزرگى در حدود هزار جز بوده ,
((474)) گويا نسخه اى به دست نيامده باشد. 91ـ الـمسند از ابوعبداللّه محمد بن
مخلد دورى عطار
((475)) (د 331 ق / 943 م ) ابن مخلد در بـغـدادمـى زيـسته دارقطنى و خطيب
بغدادى ديانت , مقام علمى , وثاقت و سخت كوشى او را در طـلب دانش گواهى كرده اند
((476)) به وى آثار متعددى را نسبت مى دهند پاره اى از اين آثار به صـورت
دسـتـنـوشـتـه درگـوشه و كنار گيتى يافت مى شود
((477)) اما از مسند او كه كتاب بزرگى هم بوده ,
((478)) نشانى به دست نيامده است . 92ـ الـمـسـند الكبير اثر ابوسعيد هيثم بن
كليب چاچى
((479)) (د 335 ق / 946 م ) ريشه و تبار هيثم از مروبود, اما به بخارا كوچيد و
در سمرقند در گذشت
((480)) درباره سرنوشت مسندش بايد دانست , ابن حجر بخشى از آن را در اختيار
داشته
((481)) و بخشهاى چشمگيرى از آن نيز به خط حافظ ضيا الدين مقدسى يافت شده و در
كتابخانه ظاهريه نگهدارى مى شود
((482)) . 93ـ الـمسنداثر ابوالحسن على بن محمد نيشابورى معروف به ((ابن
حمشاد))(د 338 ق / 950 م ) وى يكى از محدثان صاحب تاليف است گويند: مسند او در چهار
صد جزبوده ,
((483)) اما گويا از آن نسخه اى يافت نشده باشد. 94ـ المسند از ابوالحسن احمدبن
عبيد بصرى صفار (د 341 ق / 952 م ) دارقطنى او را ثقه مى داند و ازاو روايـت مى كند
وى يك كتاب سنن هم داشته ابوبكر بيهقى در سنن خود از آن كتاب بسيار نقل مى كند
((484)) از سرنوشت مسند او آگاهيى در اختيار مانيست . 95ـ مـسـنـد عـمـر بـن
خـطـاب از ابـوبـكـر احـمـد بن سلمان (يا سليمان ) بغدادى معروف به ((نـجـادحـنبلى
))
((485)) (د 348 ق / 959 م ) نجاد از ابو داوود سجستانى و ديگران حديث نقل مـى
كـنـد و متقابلادار قطنى , حاكم نيشابورى , ابوبكر قطيعى , ابن منده و ابن شاهين از
او روايت كرده اند او از نگاه همفكرانش محدثى راستگو و قابل اعتماد به شمار مى آيد
گويند: كتاب بزرگ و مـرتـبى درباره سنن وكتابهايى ديگر در فقه تاليف كرده است
((486)) از مسند ياد شده نسخه اى در كتابخانه ظاهريه وجود دارد
((487)) . 96ـ المسند الكبير
((488)) يا مسند المقلين
((489)) از ابومحمد دعلج بن احمدبن دعلج بغدادى سـجـسـتـانـى (د 351 ق / 962 م
) وى در خراسان , رى , بغداد, بصره , كوفه , مكه و ديگر شهرها به شـنـيـدن حـديـث
پرداخت مدتى مجاور خانه خدا شد و پس از آن در بغداد سكونت گزيد دعلج ثروتمند و سخى
بود وهمواره از ثروت خويش بر محد ثان و دانشمندان بذل و بخشش مى كرد وى را در دانـش
انـدوزى وروايـت حديث به دريايى همانند كرده اند دار قطنى و حاكم و ديگران از او
حديث نقل مى كنند گويند:دارقطنى دستياروى در تاليف اين مسند بوده است
((490)) در برخى از مـنـابـع متاخر آمده : ((دعلج معتزلى بود و بر وفق مذهب
امام ابو حنيفه فتوا مى داد))
((491)) ولـى داورى دربـاره ايـن گـفته به بررسى بيشترى نيازدارد برخى معتقدند
مسند كبير و مسند مـقـلـين دو اثر جداگانه بوده ,
((492)) اما نگارنده احتمال مى دهدمسند مقلين پاره اى از همان مسند كبير او
باشد از مسند المقلين گزيده اى در كتابخانه ظاهريه وجود دارد
((493)) گفتنى اسـت كـه مـقصود از مسند المقلين مسند آن دسته از اصحابى است كه
روايت آنان ازپيامبر(ص ) اندك است . 97ـ الـمـسند اثر ابو اسحاق ابراهيم بن محمد
معروف به ((ابن عماره ))(د 353 ق / 964 م ) وى از مردم اصفهان بود ابونعيم او را در
حفظ يگانه زمانش دانسته واز او روايت مى كند
((494)) از مسند او نسخه اى شناخته نشده است . 98ـ مسند رامهرمزى , كاتب چلبى
تنها از اين مسند نام برده و شرحى برآن نيفزوده است
((495)) نـگـارنـده احتمال مى دهد, اين مسند اثر ابومحمد حسن بن عبدالرحمن بن
خلاد رامهرمزى (در گذشته در حدود360 ق / 970 م ) باشد وى محدث , اديب و قاضى بود
معروف است كه او نخستين كسى است كه مسايل مصطلح الحديث را در يك كتاب به نام المحدث
الفاصل بين الراوى و الواعى فراهم آورد
((496)) . 99ـ مـسـنـد الـشاميين از ابوالقاسم سليمان بن احمد لخمى طبرانى (د
360 ق / 971 م ) طبرانى محدثى پرتاليف و بلند آوازه است او در خلال مسافرتهاى علمى
اش كه نزديك به سى سال به درازا كـشـيد, از بيش از هزار استاد حديث شنيد طبرانى در
سال 290 ق براى دومين بار كه به اصفهان آمـد, در هـمـان جـا اقـامـت گـزيد و در
همان جا درگذشت
((497)) افراد بسيارى از او روايت كرده اند در ميان راويان او نام چند تن
ازاستادانش نيز به چشم مى خورد
((498)) شهرت طبرانى بـيـشـتـر بـه خـاطـر مـعـجـم هـاى سه گانه كبير, اوسط
وصغير اوست گفتنى است كه كتاب المعجم الكبيراو نيز در واقع يك كتاب مسند است برخى
از دانشمندان در لابه لاى نوشته هاى خود از مسند الشاميين او نام برده و بدان
استناد كرده اند
((499)) . 100ـ مسند ابى هريره
((500)) از محدث پيشگفته كه جز نام آگاهى ديگرى از آن در اختيار نداريم افـزون
بـرآنـچه گفته شد, ابن منده در ضمن بر شمردن آثار طبرانى از چند مسند ديگر از او
نام بـرده كـه خـود بـيـشترآنها را نديده است آن مسندها عبارتند از: مسند العشره در
30 جز, مسند عـائشـه , مـسـنـد ابـى ذر در دو جـز,مسند ابن جحاده , مسند عمارة بن
غزيه و طلحة بن مصرف , مسندالعبادله كه به گفته وى مجموعه بزرگى بوده و چند مسند
ديگر
((501)) .