برجسته ترين ويژگى ابن مبارك , پرداختن به حديث است , تاجايى كه
خود مى گفت : از چهارهزار اسـتـادحـديـث شنيده و از هزارتن روايت كرده است
((168)) از وى مقدار چشمگيرى حديث در صـحاح ششگانه ديده مى شود
((169)) و اين نشان مى دهد كه مرويات او نزد محدثان بزرگ حجت تلقى مى شده است
افزون برآن , رجال شناسان اهل سنت به روشنى او را توثيق كرده اند
((170)) در مـجـمـوعـه هـاى حديثى معتبر شيعه وجود روايتى از ابن مبارك مسلم
نيست
((171)) يحيى بن مـعين , ابن راهويه , ابوبكر بن ابى شيبه , و از جمله محدثان
نامدارى هستند كه از وى حديث روايت كـرده انـد
((172)) رجـال شـنـاسـان پـيـشـيـن و متاخر افزون بر ستايش مقام علمى او, وى را
با اوصـافـى چون دلير, زاهد, پارسا, عابد و سخى ستوده و حتى او را با ياران
پيامبر(ص ) سنجيده اند
((173)) گـوينداو تاجرپيشه و ثروتمند بود و كتابخانه اى غنى و بزرگ در اختيار
داشت وى آثار و تـالـيـفات بسيارى درزمينه قرآن كريم , حديث شريف نبوى (ص ), تاريخ
و تصوف داشته كه مورد مراجعه جويندگان دانش بوده است
((174)) برخى از آثار او را در نوع خود نخستين اثر شمرده اند
((175)) . پـاره هـايـى از مـسند منسوب به وى به خط ابن عساكر قاسم بن على
همراه با گواهى سماع او به تاريخ 549قمرى در كتابخانه ظاهريه دمشق نگهدارى مى شود
اين نسخه ها گويا از طريق حسن بـن سـفـيـان نـسـوى (د303 ق ) روايت شده است
((176)) اگر انتساب اين مسند به ابن مبارك درست باشد, بايد وى را يكى ازنخستين
مسندنويسان به شمار آورد. 2 ـ المسند از ابوالعباس محمد بن صبيح بن سماك مذكر كوفى
(د 183 ق / 799 م ) وى از اعمش وسفيان ثورى روايت مى كند واز او احمد وابن نمير
حديث نقل مى كنند ابن سماك ظاهرا بيش از آنـكـه مـحدث باشد, يك واعظ بوده است
شاگردش ابن نمير يكبار او را راستگو خوانده و بار ديگر حـديـث او راقـابـل تـوجه
ندانسته است
((177)) تا جايى كه نگارنده بررسى كرد, در هيچ يك از كـتـابهاى رجال , فهرستهاو
تذكره ها از مسند ابن سماك سخن به ميان نيامده , تنها فاضل معاصر آقـاى مـحـمـد
جـواد حـسـيـنـى جـلالـى ,بـى آنكه ماخذ خود را به دست دهد, از اين مسند نام برده ,
((178)) ولى نگارنده درباره بود و نبود اين مسند سخت ترديد دارد. 3 ـ المسند
اثر ابو داوود سليمان بن داوود طيالسى (د 203 ق / 818 م ) وى ايرانى تبار و از
حافظان بزرگ حديث است در بصره مى زيست و در همان جا در گذشت طيالسى از سفيان ثورى و
شعبه و ديگران استماع حديث كرد و احمد بن حنبل و على بن مدينى و ديگران از وى حديث
نقل كرده اند بـيـشـتـررجـال شـناسان اهل سنت او را ثقه و شايسته اعتماد مى دانند و
در عين حال بر آنند كه لغزشهايى هم داشته است
((179)) ظاهرا اين لغزشها از آن جا سرچشمه مى گرفت كه وى با تكيه بـه نـيـروى
حافظه وبى آنكه از اصول مدون بهره گيرد, حديث بسيار مى گفت يونس بن حبيب اصـفـهانى
شاگرد و راوى مسندش گويد: ((ابوداوود برما وارد گشت واز حافظه اش يكصدهزار حـديـث
بـرمـا املا كرد در اين ميان از اودر هفت مورد خطا سرزد چون به بصره باز گشت , به
ما نوشت كه من در هفت جا خطا كرده ام آنها رادرست كنيد))!
((180)) ابن عدى گويد: ((ابوداوود در روزگـار خود حافظترين مردم بصره بود كسى
كه چهل هزار حديث را از حافظه نقل مى كند, اگر در احاديثى بلغزد, شگفتى ندارد ))
((181)) از مطالعه معجم رجال الحديث اثر مرحوم آية اللّه خويى دانسته مى شود كه
در كتابهاى معتبر حديثى شيعه , حديثى از طريق طيالسى وجود ندارد. در بخش پيشين
ديديم كه غالبا طيالسى را نخستين كسى مى دانند كه مسندى فراهم ساخته اما برخى هم
براين باورند كه اين مسند ساخته و پرداخته خود او نيست , بلكه يكى از حافظان
خراسانى روايـات او رااز طـريـق يونس بن حبيب اصفهانى به اين سبك مدون كرده است اما
در خود مسند طـيالسى به اين مطلب تصريح يا اشاره اى نشده , بنابراين , براساس
آگاهيهاى موجود ناگزير بايد اين مسند را به طيالسى نسبت داد, نه به كسى ديگر. از
مـسـنـد طيالسى چند دستنوشته در دست است
((182)) افزون برآن , اين كتاب در سال 1321 قمرى درحيدرآباد هندوستان چاپ شده
كه البته نسخه هاى آن بسيار كمياب است شمار احاديث ايـن مسندبراساس چاپ موجود 2767
فقره است
((183)) در مسند طيالسى از 287 تن صحابى , حـديث نقل شده كه سى تن از آنان زنان
صحابى هستند ظاهرا از نسخه هاى اين كتاب , مسندهاى هـشـت تن از صحابه به نامهاى
عباس بن عبدالمطلب , فضل بن عباس , عبداللّه بن جعفر, كعب بن مـالـك , سـلـمة بن
اكوع , سهل بن سعد ساعدى , معاوية بن ابى سفيان و عمروبن عاص افتاده است
((184)) در كـتاب يادشده , مسندهاى صحابه ظاهرا با معيار افضليت مرتب شده ,
زيرا اين كتاب با احـاديـث ابـوبـكـر آغـاز مى شود وبا احاديث ديگر صحابه از عشره
مبشره ادامه مى يابد و در ميان مسندهاى زنان ابتدا احاديث حضرت فاطمه ـعليهاالسلام
ـ و در پى آن احاديث عايشه و پس از آن احاديث حفصه و سپس احاديث ديگران رامى آورد
پايان بخش كتاب مسند ابن عباس است . بايد افزود, براساس نسخه هاى موجود چند تن از
راويان مسند طيالسى به ترتيب عبارتند از:. يـك ـ صـاحـب نـسـخـه كـه آن را در سـال
592 قمرى در اصفهان از استادش قاضى ابوالمكارم شـنيده است دوـ قاضى ابوالمكارم احمد
بن محمد معدل (د 597 ق ) كه آن را در سال 512 قمرى از استادش ابن مقرى شنيده است .
سه ـ ابوعلى حسن بن احمدبن حسن حداد مقرى كه آن را در سال 422 قمرى از استادش
ابونعيم سماع كرده است . چهار ـ حافظ ابونعيم احمدبن عبداللّه كه آن را در سال 344
قمرى از استادش فرا گرفته است . پنج ـ ابومحمد عبداللّه بن جعفر كه آن را از يونس
بن حبيب نقل كرده است . شش ـ ابوبشر يونس بن حبيب اصفهانى (د 267 ق ) كه آن را از
طيالسى سماع كرده است
((185)) . گـفـتـنـى اسـت كـه احـمدبن عبدالرحمن بنا مشهور به ساعاتى چون بهره
بردارى از مسند طيالسى را به سبكى كه مؤلف تدوين كرده است دشوار ديده , آن را
براساس موضوع مرتب ساخته و ترتيب خود رامنحة المعبود فى ترتيب مسند الطيالسى ابى
داود ناميده است ساعاتى احاديث كتاب مورد بحث را به هفت بخش به شرح زير تقسيم كرده
: الف ـ توحيد واصول دين ب ـ فقه ج ـ تفسير د ـ تـرغيب ه ـ ترهيب و ـ تاريخ ز ـ
علامات الساعة والفتن و القيامة واحوال الا خرة آنگاه هريك از اين بخشهاى هفتگانه
را به كتابها و هركتابى را به بابهايى تقسيم كرده است
((186)) . هـمچنين ابن حجر عسقلانى در كتاب المطالب العالية و احمدبن ابى بكر
بوصيرى (د 840 ق ) در اتـحـاف الـخـيـرة بزوائد المسانيد العشرة , زوايد اين مسند
را بر صحاح ششگانه بيرون كشيده اند
((187)) سيوطى هم در جمع الجوامع از اين مسند بهره مند بوده است
((188)) . 4 ـ مسندالمطوعى از ابراهيم بن نصر (د 210 ق / 825 م ) نگارنده
درباره اين مسند و مؤلفش تتبع بسياركرد, اما با اين همه , نشانى از مسند مزبور و
مؤلفش به دست نياورد تنها آقاى حسينى جلالى بـى آنكه ماخذ خود را نشان دهد, از اين
مسند نام برده و از آن طريق به برخى نوشته هاى ديگر نيز راه يافته است
((189)) . 5 ـ الـمـسـنـد از اسدبن موسى اموى معروف به ((اسدالسنه )) (د 212 ق
/ 827 م ) وى نواده وليد بـن عبدالملك خليفه اموى است در مصرزاده شد و در همان جا
درگذشت اسد از ابن ابى ذئب و شعبه وطبقه آنان روايت مى كند و ربيع بن سليمان جيزى و
احمدبن صالح از وى روايت مى كنند
((190)) از نـگـاه رجـال شناختى , بايد دانست بخارى حديث او را مشهور دانسته و
در صحيح خود بدان استناد كرده ونسايى وابوداوود هم به حديث او اعتماد كرده اند در
همين حال نسايى درباره او گفته است : ((وى ثقه اى است كه اگر تصنيف نمى كرد, برايش
بهتر بود)) ابن حزم اندلسى هم او را ضعيف و حديثش را منكرشمرده است اما ذهبى تضعيف
ابن حزم را مردود مى داند
((191)) . در بـخـش پـيـشـيـن ديديم كه اين اسد را يكى از پيشگامان مسندنويسى
شمرده اند گويند: وى نـخـسـتين مؤلف مسند در مصر است
((192)) اما گويا از مسندوى تاكنون اثرى به دست نيامده است . 6 ـ المسند از
ابوعبداللّه محمد بن يوسف فريابى [ فاريابى ](د 212 ق / 827 م )
((193)) فريابى ترك تبار بود, اما در قيساريه (فلسطين ) اقامت گزيد و در همان
جادرگذشت اوزاعى و سفيان ثورى از نـامدارترين استادان و بخارى از نامدارترين راويان
او هستند
((194)) نوشته اند: احمدبن حنبل بـراى تـحـصـيل حديث آهنگ وى كرد, اما درراه
خبر مرگش را شنيد و بازگشت رجال شناسان فريابى را با واژه هايى چون ثقه , صدوق ,
فاضل و عابد ستوده اند
((195)) در عين حال نوشته اند در نـقـل پـاره اى از احـاديـث از خـود لـغـزش
نـشـان داده اسـت
((196)) بـخارى در 26 جا از وى روايت مى كند
((197)) در منابع كهن اشاره اى به مسند او ديده نمى شود ابن ابى حاتم به كتابى
از فريابى اشاره مى كند, اما از مسند وى نامى نمى برد
((198)) . 7 ـ الـمـسـنـد تـالـيـف ابـوبكر عبداللّه بن زبير حميدى (د 219 ق /
824 م ) درباره اين مسند در بخشى جداگانه به گونه اى گسترده سخن خواهيم گفت . 8 ـ
المسند اثر ابوعبداللّه نعيم بن حماد خزاعى (د 228 ق / 844 م ) نعيم در مرورود زاده
شد سالها درمصر زيست و در ماجراى محنه (يا باور پرسى محدثان و فقيهان درباره آفريده
يا ناآفريده بودن قـرآن ) اورا بـه بـند كشيده , به عراق آوردند و در سامرا زندانيش
كردند وى در زندان درگذشت نـعـيـم در آثارش ازابن مبارك و هشيم و ديگران روايت مى
كند و از وى يحيى بن معين , دارمى و ابـوزرعـه و بـسـيـارى ديگرروايت مى كنند رجال
شناسان اهل سنت درباره وى هم سخن نيستند يـحـيى بن معين واحمدبن حنبل وبرخى ديگر او
را ثقه دانسته اند در مقابل ابوداوود گفته : نعيم در مـيـان مروياتش حدود بيست حديث
بى پايه از پيامبر(ص ) روايت كرده است نسايى هم در عين حـال كـه او را به خاطر
پيشگامى دردانش ستوده , وى را ضعيف مى شمارد و احاديثش را شايسته استناد نمى داند و
بخارى احاديث او رامقرون با احاديث ديگران نقل مى كند نعيم با جهميان سخت مـبـارزه
مى كرد گويند: وى از كسانى بود كه در تخطئه ابوحنيفه حديث جعل مى كرد و پراكنده مى
ساخت و اين كار خود را پشتيبانى از سنت مى پنداشت حتى ابن معين پاره اى از احاديث
او را در تخطئه راى گرايان بى پايه شمرده است
((199)) . چـنـانـكه پيش از اين ديديم , نعيم يكى از نخستين مسندنويسان است حتى
در پاره اى از منابع به غـلـط وى را نـخـسـتـين كسى شمرده اند كه ((مسند)) فراهم
ساخته است
((200)) از مسند وى تاكنون اثرى به دست نيامده , اما نسخه هايى از ديگر آثارش
در برخى كتابخانه ها نگهدارى مى شود
((201)) . 9 ـ الـمـسـنـد اثر ابوالحسن مسددبن مسرهد اسدى بصرى
((202)) (د 228ق /843م ) وى يكى از محدثان بلند آوازه است او در نامه اى به
احمدبن حنبل از وى درباره قدر, اعتزال , خلق قرآن , ارجا و رفض وفتنه اى كه مردم بر
سر اين مسايل بدان گرفتار آمده اند, مى پرسد واحمد در نامه اى بلند به او پاسخ مى
گويد
((203)) ابوزرعه , بخارى و ابوداوود از وى روايت مى كنند رجال شناسان اهل سنت
غالبا او راثقه و مروياتش را شايسته اعتماد مى دانند
((204)) . در بخش پيشين ديديم كه وى را از پيشگامان مسندنويسى دانسته و گفته
اند: وى نخستين كسى اسـت كـه در بـصـره مـسندى تاليف كرد
((205)) از مسند مسدد گويا تاكنون نسخه اى شناخته نـشـده , امـا ابـن حـجرشمارى
از احاديث آن را برگزيده و در كتاب المطالب العالية آورده بنابه تـصـريـح ابـن
حـجـر در كـتاب يادشده , وى نسخه اى كامل از آن مسند را در اختيار داشته است
((206)) همچنين احمدبن ابى بكربوصيرى در كتاب اتحاف الخيرة بزوائد المسانيد
العشرة , زوايد آن را بـر صـحـاح شـشگانه به وديعت نهاده
((207)) و محمد بن اسلم طوسى (د 242 ق ) بر مسند مـسـدد شـرحى نگاشته است
((208)) ذهبى مى گويد: من بخشهايى از مسند مسدد را شنيده و فراگرفته ام
((209)) . 10 ـ الـمـسند اثرابوجعفر عبداللّه بن محمد بخارى ملقب به مسندى (د
229 ق / 844 م ) وى را از آن رو((مـسـنـدى )) خـوانـده انـد كـه هـمواره احاديث
مسند را مى جست نه مرسلها و مقطوعها را
((210)) يـا چـون نخستين كسى است كه درماوراالنهر مسند صحابه را فراهم آورد
((211)) اين محدث را در سرزمين ماوراالنهر پيشواى بلامنازع حديث دانسته اند
مسندى از نگاه همفكرانش از محدثان ثقه , صدوق و قابل اعتماد به شمارمى آيد. او
شاگرد ابن عينيه و بخارى شاگرد اوست بخارى , ابوحاتم و ابوزرعه رازى از او روايت مى
كنند
((212)) از مسند او نشانى در دست نيست . 11 ـ الـمـسـنـد از ابـوالـحـسن على بن
جعد جوهرى بغدادى (د 230 ق / 845م ) از ميان محدثان نـامـداربـخـارى , ابـوداوود,
ابوزرعه , ابوحاتم , ابويعلى موصلى و ابوالقاسم بغوى از وى حديث نقل كـرده انـد
((213)) رجال شناسان درباره ثقه بودن يا نبودنش جملگى بريك راى نيستند
((214)) بـخـارى در سيزده جااز او حديث نقل كرده
((215)) اما مسلم با آنكه او را ثقه شمرده , در صحيح خود از وى حديثى نقل نكرده
و اين گويا بدان سبب بوده كه او را جهمى مى دانسته است
((216)) بـرخى هم او را شيعه شمرده اند
((217)) درباره مسند جوهرى بايد دانست , سيزده بخش از آن در دارالكتب قاهره و
نيز پاره هايى از آن در كتابخانه ظاهريه دمشق نگهدارى مى شود بخشهايى از اين
دستنوشته ها در روزگارى نسبتا كهن نگاشته شده و ازاين جهت از اهميت چشمگيرى
برخوردار است
((218)) . 12 ـ المسند اثر ابومحمد خلف بن سالم مخرمى سندى
((219)) (د 231 ق /846م ) وى سندى تبار و ازمـحـدثـان برجسته بغداد بوده است
مخرمى اندكى گرايش به تشيع داشته , از همين رو برخى ازرجـال شـنـاسـان اهل سنت بر
او خرده گرفته اند اما بيشتر آنان با واژه هايى چون حافظ , ثقه و صدوق او راستوده
اند
((220)) از مسند مخرمى نشانى در دست نيست . 13 ـ الـمـسـند اثر ابوزكريا يحيى
بن معين بغدادى (د 233 ق / 847 م ) وى يكى از بلندآوازه ترين مـحدثان و رجال شناسان
اهل سنت در نيمه نخست سده سوم است ذهبى او را ((سرور حافظان )) خوانده و هم طراز او
احمدبن حنبل گفته : ((درميان ما آگاهترين كس به رجال يحيى بن معين است ))
((221)) در كتابهاى رجال غالبا در جرح و تعديل راويان به گفته هاى او استناد مى
كنند به هـمـيـن سـبـب ابن حجر وى را((پيشواى جرح و تعديل )) ناميده است
((222)) از شخصى به نام ابـراهـيـم بـن هـانـى حـكـايت كرده اند كه گفته
:((ابوداوود را ديدم كه بر يحيى بن معين خرده مـى گـيـرد گـفـتم : بر كسى چون يحيى
خرده مى گيرى ! ابوداوودگفت : هركس دم مردم را بـكـشد, دمش را مى كشند))
((223)) يحيى در ماجراى ((محنه )) از خويشتن اندكى نرمش نشان داد از هـمـين رو
ابن حنبل نوشتن حديث را از وى نمى پسنديد و مى گفت : ((نوشتن حديث رااز كـسـى كـه
در مـحـنه [ به خواست ماموران خليفه ] پاسخ گفته , نمى پسندم ))
((224)) مسلم , بـخـارى ,ابـوداوود و بـسيارى ديگر از او حديث نقل مى كنند از
يحيى آثارى چندبرجاى مانده كه بـيـشتر آنها در نقدراويان حديث است
((225)) بخش كوچكى از مسند ابن معين به روايت ابوبكر احمدبن على مروزى (د292 ق
) در كتابخانه ظاهريه يافت شده است
((226)) . 14 ـ المسند از ابوخيثمه زهيربن حرب نسايى بغدادى
((227)) (د 234 ق / 848م ) بيشتر محدثان بـزرگ ازجـمله بخارى , مسلم ,
ابوداوود, ابويعلى و بغوى از او حديث نقل مى كنند
((228)) مسلم بيش از هزارحديث از طريق او نقل كرده است
((229)) رجال شناسان اهل سنت غالبا او را راستگو و ثـقـه مـى دانـنـد
((230)) از مـسـند ابوخيثمه نشانى به دست نيامده , اما از برخى ديگر از آثارش
دستنوشته هايى وجود دارد
((231)) . 15 ـ الـمسند بعلله اثر ابوالحسن على بن عبداللّه بصرى
((232)) معروف به ((ابن مدينى )) (د 234 ق / 849م ) از هـمـطـرازان احمدبن حنبل
و يحيى بن معين عبدالرزاق صنعانى , عبدالرحمن بن مـهدى , ابوداوودطيالسى و سفيان بن
عينيه از معروفترين استادان او هستند او در بغداد مجلس درس داشت و در آن مجلس
محدثان نامدارى چون بخارى , ابوحاتم رازى و گرد مى آمدند و از او حـديـث مـى
شـنـيـدنـد
((233)) حتى همطرازان وى چون ابن حنبل هم از او حديث آموخته اند
((234)) اسـتـادش سـفيان بن عيينه مى گفت :((به خدا سوگند, من بيشتر از آنچه او
از من ياد مـى گيرد, از او فرا مى گيرم ))
((235)) و بخارى گفته : ((خود راجز در برابر او كوچك نيافتم ))
((236)) همانگونه كه يحيى بن معين به خاطر آگاهى گسترده اش به احوال راويان
شهرت دارد, ابـن مـدينى هم به سبب آگاهى عميقش به علل و بيماريهاى پنهان حديث شهرت
يافته است ابن مدينى در ماجراى محنه دست كم در ظاهر به عقايد معتزله گردن نهاد و
اين كار موج مخالفت را در برابر او برانگيخت تا آن جا كه حتى اظهار نظرهاى علمى و
مرويات او پذيرشى نداشت
((237)) گويند وى حدود دويست اثر در زمينه هاى گوناگون علوم حديث از خود برجاى
نهاده
((238)) وبـخـارى در 294 جـا از ايـن نـوشـتـه هـا بهره برده
((239)) از ميان آن آثار تنها سه چهار عنوان شـنـاخـته شده
((240)) كه يكى از آنها به نام علل الحديث و معرفة الرجال در بيروت و حلب چاپ
شده است از مسنداو نيز تاكنون جز نامى به دست نيامده است . 16 ـ الـمـسـنـد اثـر
ابـويـعـقـوب اسحاق بن ابراهيم حنظلى مروزى (د 238 ق /853 م ) مشهور به ((ابـن
راهويه ))
((241)) فقيه , مفسر و محدث بلندآوازه خراسانى وى ابتدا در نيشابور مى زيست و
سـپـس براى كسب دانش به عراق , حجاز, شام و يمن سفر كرد و سرانجام به نيشابور
بازگشت در هـمـين دوره بود كه آوازه دانشش نزد خراسانيان بلند گشت
((242)) رجال شناسان سنى او را با واژه هـايـى چون حافظ , ثقه ,امام و مامون
ستوده و همطراز احمد دانسته اند
((243)) اين اسحاق همان است كه به شاگردش بخارى سفارش كرد كه صحيح را از
كتابهاى فراوان حديث برگزيند و تـالـيـف كـند
((244)) گويند او نخستين كسى است كه احاديث تفسيرى را از ساير اخبار جدا
سـاخـته , به ترتيب قرآن يكجا فراهم ساخت
((245)) درباره نيروى حافظه اش نوشته اند كه حافظ تـمـام مـواد كـتابهاى
فراوانش بود تا آن جا كه ميان احاديثى كه با تكيه بركتابها روايت مى كرد با رواياتى
كه از بر مى خواند, تفاوتى نبود
((246)) . دربـاره مـنـاسـبـات او بـا پـيشوايان معصوم (ع ) بايد گفت , شيخ
طوسى او را درشمار ياران امام عـلـى بـن مـوسـى الـرضا(ع ) ياد كرده
((247)) و ابن بابويه نوشته است كه هنگام عبور امام (ع ) از نيشابور گروهى
ازدانشمندان و محدثان نيشابور نزد امام آمدند و از او خواستند كه از احاديثى كه از
پـدران خـود شـنيده براى آنها بازگويد امام حديث معروف ((سلسلة الذهب )) را براى
آنان نقل كرد
((248)) اسحاق يكى از آن محدثان بود كه آن حديث را شنيده و روايت كرده است
((249)) . ابـن نـديـم از سه عنوان كتاب از ابن راهويه ياد مى كند كه از آن
جمله يكى مسند اوست
((250)) ابـوزرعـه رازى از ابـن راهـويه نقل كرده كه درباره مسندش گفته است :
((از هر صحابى برترين روايـات را در كـتابم آورده ام ))
((251)) از اين مسند كه شش جلد بوده ,
((252)) تنها جلد چهارم آن در قـاهره و بخش كوچكى ازآن در كتابخانه ظاهريه
موجود است
((253)) و بخشى از آن نيز از روى هـمين دستنوشته ها يادستنوشته هاى ديگر در
رساله دكترى خانم جميله شوكت (كمبريج , 1984 م ) تـصحيح و ويرايش شده است اين بخش
تصحيح شده تنها احاديث منسوب به عايشه را در بردارد
((254)) بايد افزود, ابن حجر عسقلانى بر نيمى از مسند ابن راهويه دست يافته و
زوايد آن را در كـتـاب الـمـطالب العاليه آورده
((255)) و سيوطى هم در تاليف جمع الجوامع از اين مسند بهره مند بوده است
((256)) . 17 ـ المسند تاليف ابوالحسن عثمان بن محمد بن ابى شيبه عبسى كوفى
((257)) (د 239 ق / 853 م ) او نـيـز همانند برادرش ابوبكر از محدثان چيره دست
و صاحب تاليف است يحيى بن معين او را ثـقه دانسته و احمدبن حنبل از او به نيكى ياد
كرده است در عين حال بر پاره اى از مروياتش خرده مى گيرند
((258)) از مسند عثمان بن ابى شيبه نشانى جز نام در دست نيست . 18 ـ الـمسند
اثر ابوعبداللّه احمدبن محمدبن حنبل شيبانى (د 241 ق /855م ) درباره اين مسند در
بخشى جداگانه به گونه اى گسترده سخن خواهيم گفت . 19 ـ الـمـسـند از ابوعلى حسن بن
على خلال حلوانى
((259)) (د 242 ق / 856 م ) حلوانى ساكن مـكـه بـوده اسـت رجال شناسان اهل سنت
او را ثقه و حافظ مى دانند
((260)) از مسند وى جز نام آگاهى ديگرى در اختيار نداريم . 20 ـ الـمـسـنـد
اثـر ابوالحسن محمدبن اسلم طوسى كندى (د 242ق / 856م ) ذهبى او را با لقب
((پـيـشـواى ربـانـى )) و ((شيخ مشرق )) ستوده و از حافظان ثقه شمرده است برخى هم
در مقام ستايش , او را به ياران پيامبر(ص ) تشبيه كرده اند
((261)) از ميان رجال شناسان امامى شيخ طوسى او را از يـاران امـام رضـا(ع )
شـمـرده و دربـاره اش گـفـته : ((اسند عنه ))
((262)) توضيح اينكه نـوشـته اند: در سفر امام به نيشابور محمدبن اسلم به همراه
ابوزرعه خدمت امام رسيدند و از امام درخواست كردند تا براى آنان حديثى از پيامبر(ص
) از طريق پدرانش ـ عليهم السلام ـباز گويد و امـام در پاسخ اين درخواست , حديثى
گفت كه بعدها به حديث ((سلسلة الذهب )) معروف گشت
((263)) بـا تـوجـه به اصطلاح ((اسند عنه )) كه شيخ طوسى درباره محمد بن اسلم
به كار برده , احـتـمال دارد مسند او مجموعه احاديثى باشد كه از طريق امام رضا(ع )
از پيامبر(ص ) گردآورده بـاشـد
((264)) بايدافزود, كاتب چلبى درباره مسند محمدبن اسلم توضيحى دارد كه مضطرب و
مـغشوش به نظر مى رسد اومى نويسد: ((كتاب وى مستخرجى (مخرجى ) بود بركتاب ترمذى ولى
او در بسيارى از استادان وشيوخ روايت با ترمذى شريك است ))
((265)) حال آنكه ترمذى در سال 279 يعنى 37 سال پس از ابن اسلم درگذشته و اين
فاصله زمانى , در طبقه بندى راويان خود يك طـبـقه به حساب مى آيد گفتنى است محمدبن
اسلم آثار ديگرى هم داشته كه از آن جمله گويا يكى شرحى است بر مسند مسدد بن مسرهد
((266)) . 21 ـ الـمـسند از ابوعبداللّه محمدبن يحيى عدنى معروف به ((ابن ابى
عمر))
((267)) (د 243 ق / 858 م ) وى ابـتـدا قاضى عدن بود, سپس به مكه كوچيد رجال
شناسان اهل سنت با اوصافى چون صـدوق , صـالـح وعـابـد او را ستوده و در عين حال
غفلتهايى را هم به او نسبت داده اند
((268)) ابن حجر نسخه اى كامل از مسند او را در اختيار داشته و زوايد آن را در
المطالب العاليه آورده است
((269)) بـوصـيرى هم در اتحاف الخيره زوايد آن را ثبت كرده
((270)) و سيوطى در تاليف جمع الجوامع از آن بهره مند بوده است
((271)) اما گويا تاكنون نسخه اى از آن مسند شناخته نشده است . 22 ـ الـمـسـنـد
تـالـيـف ابـوجعفر احمدبن منيع بغوى اصم
((272)) (د 244ق / 859م ) وى نياى ابـوالـقاسم بغوى است رجال شناسان اهل سنت او
را حافظ و ثقه مى دانند
((273)) از ميان مؤلفان صحاح ششگانه ,بخارى با واسطه و ديگران بى واسطه از او
حديث نقل كرده اند
((274)) ابن حجر از مـسند ابن منيع , نسخه اى كامل در اختيار داشته و زوايد آن
را در المطالب العاليه به وديعت نهاده اسـت
((275)) بـوصـيـرى هـم دراتـحاف الخيره زوايد آن را استخراج كرده
((276)) و همچنين سيوطى در پديدآوردن جمع الجوامع از آن سود جسته است
((277)) پاره اى از مسند ابن منيع كه احاديث اسامة بن زيد را در بردارد, در
كتابخانه ظاهريه نگهدارى مى شود
((278)) . 23 ـ مـسـنـد سـعدبن ابى وقاص اثر ابوعبداللّه احمدبن ابراهيم دورقى
(د 246ق / 860 م ) دورقى ازاسـمـاعـيـل بن عليه و يزيد بن هارون حديث شنيده و مسلم
, ابوداوود, ترمذى و ابن ماجه از او روايـت كـرده انـد او نـزد سـنـيـان مـحـدثى
ثقه و راستگو شمرده مى شود
((279)) از اين مسند دستنوشته هايى درظاهريه وجود دارد
((280)) . 24 ـ الـمسند اثر ابواسحاق ابراهيم بن سعيد جوهرى بغدادى
((281)) (د 247 ق / 861 م ) جوهرى محدثى كثير الحديث بوده , صاحبان صحاح ششگانه
بجز بخارى از وى روايت كرده اند همفكرانش او را مـحـدثـى ثقه مى دانند
((282)) آورده اند كه كسى از جوهرى درباره حديثى از مسند ابوبكر پـرسـيـد جوهرى
كنيزش را فرمود: جز بيست وسوم از مسند ابى بكر را برايم بياور آن كس گفت :
ابـوبـكـر بيست حديث صحيح ندارد, 23 جز را از كجا آورده اى ! او در پاسخ گفت : هر
حديثى كه به صد وجه نزد من نباشد, من در آن يتيم هستم
((283)) از سرنوشت مسند او آگاهيى در دست نيست . 25 ـ الـمـسـنـد الـكبير
((284)) تاليف ابومحمدعبد بن حميد كشى
((285)) (د 249 ق / 863 م ) رجال شناسان اهل سنت او را محدثى ثقه مى دانند
((286)) مسند عبدبن حميد گويا كتاب مهمى بـشـمار مى آمده , زيراهم اكنون
دستنوشته هاى بسيارى از آن در كتابخانه هاى بزرگ دنيا از جمله در ظـاهـريـه ,
واتـيـكان , قرويين درفاس , اياصوفيا, فيض اللّه افندى در استانبول , برلن , آصفيه
در هندوستان و بسيارى جاهاى ديگر يافت مى شود ظاهرا اين دستنوشته ها بيشتر گزيده يا
بخشهايى از آن مسند را در بر دارند
((287)) جمال الدين قاسمى به نقل از يكى از دانشمندان مى نويسد:. ((مسند عبدبن
حميد منتخب نام دارد و اين كتاب آن مقدار از آن مسند است كه ابراهيم بن خزيم [ چاچى
] آن را [ از مولف ] شنيده و برگزيده است اما خود آن كتاب در اصل كتابى بزرگ بوده
زيرا مسندهاى بسيارى از صحابه نامدار در اين منتخب وجود ندارد))
((288)) . ذهـبـى نـيز مى نويسد: گزيده مسند او با اسناد عالى (كمترين واسطه )
در اختيار خاندان ماست
((289)) افـزون بر آنچه گفته شد, از اين مسندگزيده هايى هم با عنوانهاى زير در
كتابخانه ها به چشم مى خورد:. الـف ـ الـثـلاثـيـات الـواقعة فى منتخب المسند كه
نسخه هايى از آن در اياصوفيه و ظاهريه يافت مى شود
((290)) اين گزيده احتمالا همان است كه چلبى با عنوان ثلاثيات عبدبن حميد از آن
نام برده است
((291)) . ب ـ احاديث عوال من مسند كه نسخه اى از آن در قاهره موجود است
((292)) . ج ـ عـوالـى مـسـند عبدبن حميد, گزيده عبدالاول بن عيسى سجزى صوفى (د
553 ق ) كه در ظـاهـريه نگهدارى مى شود
((293)) گفتنى است كه ابن حجر در المطالب العاليه وبوصيرى در اتحاف الخيره
زوايد اين مسند را آورده اند
((294)) سيوطى هم در جمع الجوامع از اين كتاب سود جـسته است
((295)) همچنين اخيرا احاديث مسند عبدبن حميد از طريق كتاب المسند الجامع
دردسترس پژوهندگان قرار گرفته است
((296)) . 26 ـ المسند اثر محمد بن هشام سدوسى بصرى (د 251 ق / 865 م ) وى ساكن
مصر بود ابن حجر او راثـقـه مـى دانـد
((297)) و مى نويسد: بر بخشهايى از مسند او دست يافته , اما از آن چيزى نقل
نكرده است
((298)) گويا از مسند او نسخه اى شناخته نشده است . 27 ـ الـمـسـنـد اثـر ابو
يوسف يعقوب بن ابراهيم دورقى
((299)) (د 252 ق / 866م ) او را محدثى قابل اعتماد مى دانند
((300)) از مسند وى اثرى در دست نيست . 28 ـ الـمسند الكبير اثر ابو يعقوب
اسحاق بن بهلول تنوخى انبارى (د 252 ق / 866 م ) وى فقيهى حـنـفـى و دلبسته حديث
بود از سفيان بن عينيه و ابن عليه و اقران آنان حديث شنيده و ابراهيم حـربـى و
ديـگـران از او حديث نقل كرده اند او را ثقه مى دانند وى آثار ديگرى هم دارد
((301)) از مسند او نسخه اى شناخته نشده است . 29 ـ الـمسند اثر ابوالحسن على
بن حسن ذهلى افطس
((302)) (د حدود 253 ق / 867 م ) ذهلى از مـردم نـيـشـابـور اسـت از سفيان بن
عينيه حديث شنيده برخى او را متروك الحديث دانسته اند
((303)) از مسندذهلى گويا تاكنون اثرى يافت نشده است . 30 ـ الـمـسـنـد
الـكـبـيـراثـر ابـوعـبداللّه محمد بن اسماعيل بخارى (د 256 ق / 870 م ) صاحب
برجسته ترين كتاب حديث اهل سنت , يعنى الجامع الصحيح شهرت بخارى ما را از هرگونه
سخنى درباره او بى نيازمى سازد بخارى آثار بسيارى داشته كه بخش چشمگيرى از آن از
ميان رفته است اين مسند نيز از جمله آن كتابهاست كه از سرنوشت آنها آگاهيى در دست
نيست گفتنى است كه اين اثر را شاگردش ((فربرى )) به او نسبت داده است
((304)) . 31 ـ المسند از ابوعبداللّه محمد بن عبداللّه بن سنجر جرجانى معروف
به ((ابن سنجر))
((305)) (د 258 ق / 872 م ) ابـن سـنـجـر در جرجان زاده شد لختى در بصره بزيست
سپس در مصر سكونت گـزيد گويند مسنداو بيست جز بوده ,
((306)) ولى از سرنوشت آن آگاهيى در دست نيست ابن سنجر را محدثى ثقه مى دانند
((307)) . 32 ـ الـمـسنداثر ابومسعود احمد بن فرات ضبى رازى
((308)) (د 258 ق / 872م ) ابن فرات يكى ازحـافـظـان بـزرگ حـديـث بـه شـمـار
مـى آيـد گويند در حديث تاليفات بسيارى داشته است حديث شناسان اهل سنت به مروياتش
اعتماد دارند
((309)) و او را با تعبيرات گوناگون مى ستايند از احـمـدبـن حـنبل روايت كرده
اند كه درباره اش گفته : ((گمان ندارم آگاهتر از ابن فرات به مسندها كسى مانده
باشد))
((310)) گويا ازمسند او جز نام اثرى نمانده باشد. 33 ـ المسند اثر ابوجعفر
احمدبن سنان واسطى مشهور به ((قطان ))
((311)) (د 259 ق / 873 م ) قـطـان مـحدثى نامدار بوده است صاحبان صحاح بجز
ترمذى , عبدالرحمن بن ابى حاتم و بسيارى ديـگـر از اوروايـت كرده و رجال شناسان او
را با واژه هايى چون ثقه و صدوق و ستوده اند
((312)) پـسـرش گـويـد: ازپـدرم شـنـيـدم كـه مـى گفت : ((در دنيا هيچ
بدعتگذارى نيست مگر آنكه حـديـث گـرايان را دشمن مى دارد وچون كسى به بدعت گرايد,
شيرينى حديث از دلش بيرون شـود))
((313)) از مسند قطان كه بر محور راويان تاليف شده ,
((314)) تاكنون نسخه اى شناخته نشده است . 34 ـ مسند بلال بن رباح الموذن
الصحابى اثر ابوعلى حسن بن محمد زعفرانى (د 260 ق / 874 م ) وى در بـغـداد نـزد
سفيان بن عينيه به آموختن پرداخت و آنگاه كه شافعى به بغداد آمد, در زمره شـاگـردان
او درآمـد وبـه دسـت وى فـقيه گشت او فصيح و خوش صدا بود از همين رو قرائت
كـتـابـهـاى شـافعى را در برابرشاگردانش به عهده گرفت
((315)) حكايت كرده اند كه شافعى درباره فصاحت او گفته :. ((سه چيز از شگفتيهاى
اين روزگار است مردى عربى كه كلمه اى را درست ادا نمى كند واين مرد ابـوثـور اسـت
مـردى عـجمى كه در كلمه اى خطا نمى كند واو حسن زعفرانى است وكودكى كه هرگاه چيزى
بگويد, بزرگان تصديقش مى كنند واين كودك احمدبن حنبل است ))
((316)) . رجـال شناسان اهل سنت زعفرانى را راستگو و ثقه دانسته
((317)) و ابوعوانه اسفراينى و صاحبان صـحـاح بجز مسلم از او روايت كرده اند
((318)) از مسند ياد شده دستنوشته هايى در قاهره وجود دارد
((319)) . 35 ـ المسند الكبير على الرجال اثر ابوالحسين مسلم بن حجاج قشيرى
نيشابورى (د 261 ق / 875 م )مـسلم يكى از محدثان بلند آوازه اهل سنت است شهرت مسلم
به خاطر كتاب الجامع الصحيح اوسـت بـسـيارى براين باورند كه اگر از ديد علمى صحيح
مسلم را با صحيح بخارى بسنجند, از جـهـات بـسيارى برآن كتاب برترى دارد
((320)) همچنان كه پيش از اين هم گفتيم , از صحيح مـسـلم گاه با نام مسند هم
يادمى كنند
((321)) مسلم جز كتاب الجامع الصحيح آثار ديگرى هم داشـتـه اسـت از جـمله كتاب
المسند الكبيرعلى الرجال حاكم كه اين كتاب را به او نسبت داده , مـى افـزايـد:
((كسى را نمى شناسم كه اين كتاب را از او [مسلم ] شنيده باشد))
((322)) بنابراين مسند ياد شده را بايد در شمار آثار يافت نشده او ياد كرد. 36
ـ الـمـسند الكبير المعلل اثر ابويوسف يعقوب بن شيبه بصرى سدوسى (د 262 ق / 875 م )
وى مـحـدثـى بـلـنـدآوازه و فقيهى بر مذهب مالك بود خطيب بغدادى و ديگران او راثقه
شمرده اند
((323)) گويند يعقوب در ماجراى محنه خاموشى گزيده از اظهار نظر درباره آفريده
ياناآفريده بودن قرآن تن زد از همين رو ابن حنبل از او دورى گزيده وبه دورى از او
فرمان داد
((324)) . دربـاره مـسـنـد او, ذهـبـى بـراين باور است كه آن بهترين مسندهاست
((325)) زيرا از بهترين روشـهـاى تـصـنيف حديث , تصنيف آن به صورت معلل است ,
به اين معنا كه در هر حديثى يا بابى اسـنـادها و احاديث موازى و اختلاف راويان را
يكجا گرد آورند واز رهگذر سنجش آنها با يكديگر, بـيـمـاريها و كاستيهاى حديث را از
ميان بردارند
((326)) يعقوب بن شيبه مسند خويش را به اين روش تاليف كرد, اما نتوانست آن را
به پايان رساند گويند از مسند او تنها مسندهاى عشره مبشره , ابـن مـسـعود, عمار,
عتبه بن غزوان ,عباس و برخى از موالى به انجام رسيده است
((327)) مؤلف درايـن كـتاب , ابتدا نام صحابى و پس از آن شرح حال او را همراه
با زنجيره سندش مى آورد سپس احاديثش را نقل مى كند و كاستيهايش را روشن مى سازد
((328)) . مسند نويسى به اين روش كار بسيار پردامنه اى است چنانكه گزارش كرده
اند, نسخه اى از مسند ابـوهريره از اين كتاب را در مصر ديده اند كه دويست جز بوده و
مسند على (ع ) هم در كتاب او پنج جـز را شـامل مى شده است
((329)) بنابراين , بى جهت نيست كه گفته اند: هرگز مسند معللى به انـجـام
نـرسـيـده اسـت حـكـايـت كرده اند كه در منزل يعقوب چهل لحاف بود كه او آنها را
براى نـويـسـنـدگـانى فراهم آورده بود كه نزدوى شب را به صبح مى رساندند و آن مسند
را پاكنويس مى كردند
((330)) . از ايـن مـسند تنها جز دهم آن زير نام مسند اميرالمؤمنين عمربن خطاب
به دست ما رسيده و آن جز كه شامل 25 برگ مى شود, در بيروت در كتابخانه شخصى ((سامى
حداد)) وجود دارد و نسخه عكسى آن درقاهره (دارالكتب المصريه ) نگهدارى مى شود اين
بخش در سال 1940 م در بيروت به كوشش وى چاپ شده است
((331)) . گفتنى است كه فهرست نويسان شيعه
((332)) ((مسند اميرالمؤمنين )) و ((مسند عماربن ياسر)) را هـم از آثـارايـن
مـحدث بر شمرده اند
((333)) اما بايد دانست كه اينها پاره هايى از همان مسند معلل اوست كه برخى
اثرى مستقل پنداشته اند چه سرچشمه سخن همه آنان فهرست نجاشى است و نجاشى خود در زير
نام يعقوب بن شيبه مى نويسد:. ((وى مـحدثى سنى مذهب است , اما مسند اميرمؤمنان و
مسند عمار بن ياسر را فراهم آورده و به همراه مسندهاى گروهى از صحابيان روايت كرده
است ))
((334)) . 37 ـ الـمـسـنـد از ابـوزرعه عبيداللّه بن عبدالكريم رازى (د 264 ق /
878 م ) از محدثان و رجال شـنـاسـان بـزرگ اهل سنت وى در زادگاه خود رى , مكه ,
بغداد, بصره , شام , قزوين و از استادان بـسـيـارى حديث شنيد ابوبكر بن ابى شيبه و
فضل بن دكين از نامدارترين استادان او هستند وى هـمچنين مدتها با احمدبن حنبل
همنشينى كرد وبا او درباره حديث به گفتگو پرداخت
((335)) گـروه چشمگيرى از محدثان , حتى برخى از استادان يا همطرازانش از او
حديث شنيده اند مانند: مـسـلـم , تـرمـذى , نـسـايى , ابن ماجه , طبرى ,ابويعلى
موصلى , ابوحاتم رازى و پسرش , ابوعوانه اسـفـرايـنى و ابراهيم حربى
((336)) پايگاه او در حديث از نگاه سنيان چنان والاست كه نيازى به تـوثـيـق
ندارد در عين حال برخى ثقه اش خوانده اند
((337)) بنابه گفته ابوحاتم رازى , پس از او كـسـى نـتـوانـسته است در دانش و
فهم وصيانت و راستگويى جاى وى رابگيرد گويند: ابوزرعه بخشى از احاديثى را كه در
سينه داشته , دريك مسند گردآورده است , ولى اكنون نشانى از آن در دست نيست
((338)) . 38 ـ الـمـسـنـد اثـر ابـوبـكـر احـمـدبـن مـنـصور رمادى بغدادى
((339)) (د 265 ق / 877 م ) حـديـث شـنـاسـان غـالباوى را با واژه هايى چون
حافظ, ثقه وحجة ستوده اند اما ابوداوود به خاطر هـمـنـشـيـنـى با رافضيها [شيعيان ]
يا به خاطر خاموشى گزيدن در ماجراى محنه , بر او خرده گرفته
((340)) و از طريق او حديث نقل نكرده است از مسند او جز نام , آگاهيى در دست
نيست . 39 ـ الـمـسند اثر ابوياسر عمار بن رجا تغلبى استرآبادى
((341)) (د 267 ق / 879 م ) وى محدثى زاهد وعبادت پيشه بوده و در جرجان مى
زيسته است
((342)) از مسند او نشانى در دست نيست . 40 ـ الـمسند اثر ابوجعفر محمدبن مهدى
مدينى
((343)) (د 272 ق / 885 م ) گويا از اين مسند جز نام ,نشانى در دست نباشد. 41 ـ
الـمسند اثر ابوجعفر احمدبن مهدى اصفهانى (د 272 ق / 885 م ) وى محدثى زاهد,
نيكوكار وعبادت پيشه بوده است
((344)) از مسند او گويا نسخه اى شناخته نشده است . 42 ـ المسند تاليف ابواميه
محمدبن ابراهيم خزاعى طرسوسى (د 273 ق / 886 م ).