ميزان الحكمه جلد ۹
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۶ -
ـ هـر كس عيبهاى مردم را ببيند و آنها را زشت شمارد و همان عيبها
را در خودش بپسندد,احمق واقعى است !.
ـ بدترين مردم كسى است كه دنبال عيبهاى مردم باشد و كور عيبهاى خود.
ـ امام صادق (ع ) : كسى كه لغزش خود را كوچك شمارد,لغزش ديگران را بزرگ بيند.
آدمى را همين عيب بس .
ـ پـيامبر خدا(ص ) : آدمى را همين عيب بس كه عيبى را در مردم ببيند و در خود
نبيند و مردم را بـه خـاطـر كـارى سرزنش كند كه خود نمى تواند آن را ترك كند و
همنشين خويش را باچيزهاى نامربوط و بيهوده بيازارد.
ـ آدمـى را هـمـيـن عـيـب بس كه در او سه خصلت باشد : عيبهاى مردم را ببيند و
عيبهاى خود رانـبـيـنـد, چيزى را كه خودش دچار آن است براى مردم شرم آور بداند و
همنشينش را با گفتار وكردار بيهوده بيازارد.
ـ امـام باقر(ع ) : آدمى را همين عيب بس كه كور خود و بيناى مردم باشد, يا مردم را
از چيزى نهى كند كه خودش نمى تواند از آن دست بردارد و همنشين خود را با چيزهاى
بيهوده بيازارد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : در كـودنـى آدمـى همين بس , كه عيبهاى مردم را ببيند و عيبهاى
خودش بر اوپوشيده باشد.
ـ در نادانى مرد همين بس , كه از مردم بر كارى خرده گيرد كه خودش مانند آن را انجام
مى دهد.
ـ در نـادانـى مـرد هـمـيـن بـس , كـه عـيبهاى خود را نداند و از مردم بر كارى خرده
گيرد كه خودنمى تواند از آن دست بردارد.
بزرگترين عيب .
ـ امـام على (ع ) : اگر قصد اصلاح مردم را دارى , از خودت آغاز كن , زيرا
پرداختن تو به كاراصلاح ديگران , در حالى كه خودت فاسد هستى , بزرگترين عيب است .
ـ بـزرگـترين (بيشترين ) عيب اين است كه از چيزى خرده گيرى , كه مانند آن در خودت
وجود دارد.
ـ يكى از بدترين عيبهاى آدمى , اين است كه عيبهايش بر او پوشيده باشد.
ـ بى خبرى انسان از عيبهايش , از بزرگترين گناهان است .
ـ بدى و شرارت , مجمع همه عيبهاى زشت است .
ـ بـخـل , گـرد آورنـده هـمـه عـيـبـهـاى زشـت است و مهارى است كه انسان را به سوى
همه بديهامى كشاند.
كسى كه خود را بر عيبها مؤاخذه كند.
ـ امـام عـلـى (ع ) : هـر كـس نفس خود را براى عيبهايى كه دارد سرزنش كند, نفسش
از بسيارى ازگناهان به لرزه درآيد.
ـ هـر كـه نفس خود را حسابرسى كند, به عيبها و گناهان خويش آگاه شود و گناهان را
جبران وعيبها را برطرف سازد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كس به جاى خشم گرفتن بر مردم بر نفس خويش خشم گيرد, خداونداو
را از وحشت روز قيامت در امان دارد.
ـ امام على (ع ) : پرداختن تو به عيبهاى خودت ننگ و عار را از تو دور مى سازد.
عيب پوشى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كس زشتكارى مؤمنى را بپوشاند, چنان است كه دختر زنده به
گورشده اى را نجات دهد.
ـ هر كس رسوايى مؤمنى را بپوشاند, چنان است كه دختر زنده به گورى را از گورش نجات
دهد.
ـ هـر كـس گـنـاه و كـردار بـد مـؤمـنـى را بپوشاند, اين كار بهتر (و ارزشمندتر) از
آن است كه دخترزنده به گور شده اى را نجات دهد.
ـ هر كه از برادر خود گناهى بداند و آن را بپوشاند, خداوند در روز قيامت گناهان او
رابپوشاند.
ـ هر كه در دنيا عيب برادر مسلمان خود را بپوشاند, خداوند در روز قيامت بر او عيب
پوشى كند.
ـ هـر كـه از بـرادر خود كار زشتى مشاهده كند و آن را پوشيده نگه دارد, خداوند در
دنيا وآخرت عيب پوش او باشد.
ـ مـردى بـه پـيامبر خدا(ص ) عرض كرد دوست دارم خداوند عيبهايم را بپوشاند حضرت
فرمود : عيبهاى برادرانت را بپوشان , تا خداوند عيبهاى تو را بپوشاند.
ـ در مـدينه مردمانى بودند كه عيبهايى داشتند اما زبان از عيبجويى مردم فرو بستند
پس خداوند زبـان مـردم را از عـيبجويى آنان فرو بست در نتيجه , آن عده مردند و مردم
از عيبهاى آنان آگاه نـشـدنـد در هـمـيـن شهر مردمانى هم بودند كه عيبى نداشتند,
اما درباره عيبهاى مردم سخن مـى گـفـتـنـد پس خداوند در آنان عيبهايى آشكار ساخت كه
تا وقتى مردند به آن عيبهاشناخته مى شدند.
ـ امام على (ع ) : گناه و لغزش برادرت را بپوشان , چون آن را در خودت نيز سراغ دارى
.
ـ امام باقر(ع ) : مؤمن در برابر مؤمن وظيفه دارد كه هفتاد گناه بزرگ او را
بپوشاند.
هديه كردن عيبه.
ـ امام صادق (ع ) : محبوبترين برادرانم نزد من , كسى است كه عيبهايم را به من
هديه كند.
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـايـد برگزيده ترين مردم نزد تو آن كسى باشد, كه عيبت را به
تو هديه كند و درپيكار با نفست تو را يارى رساند.
ـ بـايـد مـحـبـوبـتـريـن مـردم نـزد تـو آن كسى باشد, كه تو را به آنچه مايه اصلاح
و سازندگى توست راهنمايى كند و عيبها و كاستيهايت را به تو نشان دهد.
ـ آن كه عيبت را بر تو بنمايد, تو را نصيحت كرده است .
ـ هر كه عيبت را به تو نشان دهد, او دوست صميمى توست هر كه عيبت را از تو مخفى نگه
دارد, او دشمن توست .
ـ هر كه عيب تو را از تو مخفى سازد و پشت سرت عيبگويى كند, او دشمن توست , از او
برحذر باش .
ـ هر كه عيبت را به تو اظهار كند, پشت سرت آبروى تو را حفظ نمايد هر كه در گفتن
عيبت به تو ملاحظه كارى كند, پشت سرت عيب تو را بگويد.
ـ كـسـى كه عيبت را به تو نشان دهد و پشت سر آبرويت را حفظ كند, در خير خواهى
ويكرنگى از هيچ كوششى فرو گذار نكرده است .
ـ آنچه مانع هر يك از شما مى شود كه عيب برادرش را پيش روى او بگويد, اين است كه مى
ترسد او نيز عيبش را رو به رويش بگويد شما در راه دور افكندن آخرت و دوستى دنيا با
هم رفيق شده ايد.
عيبجويى .
قرآن .
((واى بر هر غيبت كننده
((7)) عيبجويى )).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى گمانها بپرهيزيد, زيرا پاره اى از گمانها
گناه است و در كـارهاى پنهانى يكديگر جستجو مكنيد و از همديگر غيبت ننماييد آيا كسى
از شما دوست دارد كـه گـوشت برادر مرده خود را بخورد؟
اين كار را خوش نداريد از خدا بترسيد, همانا خداوند توبه پذير و مهربان است )).
ـ امام على (ع ) : آدم عيبگو و غيبت كننده نكوهيده و بى اعتبار است .
ـ عيبجويى , از زشت ترين عيبها و بدترين گناهان است .
ـ كاوش كردن در عيب (ديگران ), خود عيبى است .
ـ هر كه عيبى را بجويد, آن را مى يابد.
ـ بايد منفورترين مردم نزد تو و دورترين آنها از تو كسى باشد, كه بيش از همه عيبجوى
مردم است .
ـ هر كه از عيبهاى پنهانى (مردم ) جستجو كند, خداوند او را از دوستى دلها محروم
گرداند.
ـ كسى كه در جستجوى عيبهاى مردم است , بايد از خودش شروع كند.
ـ هر كه رازهاى ديگران را جستجو كند, خداوند رازهاى او را فاش سازد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه عيب و زشتى برادر مسلمان خود را برملا كند, خداوند زشتى
او راآشكار سازد تا جايى كه او را در درون خانه اش هم رسوا سازد.
ـ امام على (ع ) : هر كه دنبال عيبهاى مردم بگردد,خداوند عيب و زشتيهاى او رابرملا
سازد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : عـيـبـهـاى مـؤمنان را جستجو نكنيد, زيرا هر كه دنبال
عيبهاى مؤمنان بـگـرددخداوند عيبهاى او را دنبال كند و هر كه خداوند تعالى عيوبش را
جستجو كند, او را رسوا سازدگرچه درون خانه اش باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : از آمـيـزش بـا كـسـانى كه دنبال عيبهاى مردم مى گردند, دورى
كنيد, زيرا همنشين آنها نيز از ايشان در امان نيست .
ـ مـسـيـح (ع ) : آيا اگر يكى از شما بر برادر خويش بگذرد و ببيند كه جامه اش از
روى شرمگاهش كـنـار رفـته آن را بيشتر كنار مى زند يا به حالت اول بر مى گرداند و
عورتش رامى پوشاند؟
عرض كردند : به حالت اول بر مى گرداند و مى پوشاند فرمود: چنين نيست , بلكه اورا
عريانتر مى كنيد!.
ـ پيامبر خدا(ص ) : زمامدار هر گاه خواهان تهمت و بد گمانى در ميان مردم باشد آنها
را به تباهى كشاند
((8)) .
ـ امام على (ع ) در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر, مى فرمايد : بايد دورترين
افراد ملت از تو و دشـمـن تـرين آنها نزد تو, عيبجوترين آنها از مردم باشد, زيرا
مردم (خواه ناخواه )عيبهايى دارند و زمـامـدار سزاوارترين كس به پوشاندن آنهاست
بنابراين , درباره آن دسته ازعيبهاى مردم كه بر تو پـوشيده است , پى جويى و كنجكاوى
مكن , زيرا آنچه بر عهده توست پاك كردن عيبها و زشتيهايى است كه بر تو آشكار مى
باشد و قضاوت درباره عيبها و گناهانى كه بر تو پوشيده مى باشد, به عهده خـداسـت پـس
, تا مى توانى جرم پوش باش تا خداوند نيز عيب وجرمهاى تو را كه دوست دارى از ملتت
پوشيده بماند, بپوشاند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), در وصف بدترين مردمان , فرمود : كسانى كه سخن چينى مى كنند
و آنان كه ميان دوستان جدايى مى افكنند و كسانى كه براى بيگناه عيب و گناه مى
تراشند.
نهى از نگه داشتن عيبهاى ديگران .
ـ امام صادق (ع ) : دورترين بنده از خدا, آن مردى است كه با مردى طرح دوستى
افكند ولغزشهاى او را نگه دارد تا روزى به واسطه آنها او را سرزنش كند.
ـ از امام صادق (ع ), درباره اين سخن مردم كه عورت مؤمن بر مؤمن حرام است , سؤال
شدحضرت فـرمـود : معنايش آن نيست كه تو فكر مى كنى , بلكه مراد از عورت مؤمن اين
است كه ببيند برادر مؤمنش جمله اى مى گويد كه جاى سرزنش و نكوهش دارد و او آن را
پيش خودنگه دارد, تا روزى كه از دست او عصبانى شد, به واسطه آن جمله او را سرزنش
كند.
ـ امام على (ع ) : در سالم بودن مرد, همين بس كه عيوب ديگران را كمتر پيش خود نگه
دارد.
از زمين خوردن ديگران خوشحال نشويد.
ـ امام على (ع ) : از به زمين خوردن ديگران شاد مشو, زيرا تو نمى دانى كه زمانه
با تو نيز چه خواهد كرد.
ـ از خطاى ديگران هرگز شادمان مشو, زيرا تو نيز براى هميشه از خطا كردن مصون نيستى
.
عيب پوشى .
ـ امام على (ع ) : تحمل , گور عيبهاست .
ـ سازگارى , پوشاننده عيبهاست .
ـ پرده عيبها, خرد است .
ـ پرده بديها, خاموشى است .
ـ هر كس كه شرم و حيا جامه خود را بر قامت او بپوشاند, مردم عيبش را نبينند.
ـ هر كس كه دانش جامه خود را بر قامت او بپوشاند,عيبش از مردم پوشيده ماند.
ـ تا بخت يار توست , عيبت پوشيده است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : دانش و دارايى , هر عيبى را مى پوشانند و نادانى و نادارى ,
هر عيبى راآشكار مى كنند.
هر كه چيزى را نداند بر آن خرده گيرد.
قرآن .
((چيزى را دروغ شمردند كه به آن علم نداشتند و هنوز از تاويل آن بى خبر بودند كسانى
كه پيش از آنان بودند نيزاينچنين تكذيب مى كردند, پس بنگر كه عاقبت ستمگران چه
شد)).
ـ امام على (ع ) : هر كه از شناخت چيزى درماند, بر آن خرده گيرد.
ـ هر كه چيزى را نداند, آن را عيب شمارد.
عيب (متفرقه ).
ـ امام صادق (ع ) : عيب داران , بيش از هر كس ديگرى بايد آرزو داشته باشند كه
مردم اصلاح شوند, زيرا مردم وقتى اصلاح شدند, از دنبال كردن عيبهاى آنان خوددارى مى
ورزند.
ـ امام على (ع ) : اگر از درون هم آگاه مى شديد, يكديگر را دفن نمى كرديد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : نيكوكار نكوهش شده , مشمول رحمت (خدا) است .
ـ امام على (ع ) : هر كه عيبجويى كند, عيبجويى شود و هر كه دشنام دهد, پاسخ شنود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه به مردم بد كند و بد گويد, مردم نيز به او بد كنند و بد
گويند و هر كه ازمردم دست بر دارد, مردم از او دست بر ندارند.
ـ امام على (ع ) : شناخت آدمى از عيبهايش , سودمندترين شناختهاست .
ـ پيامبر خدا(ص ) : فرزند آدم را همين گناه بس , كه با آبروى برادر مسلمانش بازى
كند.
ـ امـام عـلى (ع ) : همانا ستمگرى و دروغگويى دين و دنياى آدمى را تباه مى كنند و
معايب او رادر نظر عيبجويانش آشكار مى سازند.
ـ روايـت شـده اسـت كـه عـيـسـى (ع ) با حواريان بر لاشه سگى گذشتند, حواريان گفتند
: چه بوى گندى مى دهد اين سگ ! عيسى (ع ) فرمود : عجب دندانهاى سفيدى دارد.
سرزنش كردن .
نكوهش سرزنش كردن .
ـ خـضر(ع ), در سفارش خود به موسى (ع ), فرمود : اى پسر عمران ! هيچ كس را به
واسطه گناهى سرزنش مكن و بر گناه خويش گريه كن .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـر كـس بـرادر خـود را براى گناهى كه از آن توبه كرده است
سرزنش كند,نميرد تا خود آن گناه را مرتكب شود.
ـ امـام صادق (ع ) : هر كس مؤمنى را به گناهى سرزنش كند, نميرد تا خودش آن گناه
رامرتكب شود.
ـ امام على (ع ) : هر كس به چيزى سرزنش كند, خودش به آن گرفتار شود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كس زشتكارى و گناهى را فاش كند, مانند كسى است كه آن را
انجام داده است و هر كه مؤمنى را به چيزى سرزنش كند, نميرد تا خود مرتكب آن شود.
ـ امام صادق (ع ) : هر كس مؤمنى را سرزنش كند, خداوند او را در دنيا و آخرت سرزنش
كند.
ـ از گـرفـتـارى بـرادرت اظـهار شادى مكن كه خداوند به او رحم مى كند و آن گرفتارى
را به تومى رساند همچنين فرمود هر كس از گرفتارى و مصيبتى كه به برادرش رسيده است
شاد شود, ازدنيا نرود تا خود گرفتار آن شود.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : از گرفتارى برادرت اظهار شادى مكن , كه خداوند به او رحم مى
كند و تو راگرفتار مى سازد.
ـ امام صادق (ع ) : خداى تبارك و تعالى , ايوب (ع ) را بى هيچ گناهى گرفتار ساخت و
او صبركرد, تا زمانى كه سرزنش شد, و البته پيامبران سرزنش را تحمل نمى كنند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر گاه خدمتكار يكى از شما زنا داد, بايد او را حد بزند اما
سرزنشش نكند.
ـ هـر گـاه كـنـيـز يـكـى از شـمـا سـه بـار زنـا داد, بايد او را حد بزند و سرزنشش
نكند چنانچه براى چهارمين بار زنا داد بايد او را حد بزند و سپس بفروشد.
ـ عربى بيابانگرد از پيامبر خدا(ص ) خواهش كرد او را اندرزى دهد حضرت فرمود : از
خدابترس و اگـر كسى عيبى در تو دانست و به واسطه آن سرزنشت كرد, تو به واسطه عيبى
كه از اومى دانى سرزنشش مكن تا در نتيجه , گناه اين كار به گردن او باشد و پاداشش
از آن تو.
ـ اگر برادر مسلمانت عيبى از تو بداند و به آن تو را سرزنش كند, تو به واسطه عيب و
گناهى كه از او مى دانى سرزنشش مكن تا براى تو پاداش باشد و بر او گناه .
ـ ابـو جـرى جـابـر بـن سليم : مردى را ديدم كه مردم از سرچشمه انديشه اش سيراب مى
شوند و هـرسخنى كه از دهانش خارج مى شود, مردم آن را مى قاپند پرسيدم : اين مرد
كيست ؟
گفتند : او پـيـامـبـرخدا(ص ) است گفتم : مرا سفارشى مى فرماييد فرمود : به هيچ كس
ناسزا مگو ابو جرى مى گويد :از آن پس , نه آزاده اى را دشنام دادم نه برده اى را,
نه شترى را و نه گوسفندى را فرمود : هـيچ كارخوبى را كوچك مشمار و دست كم مگير اگر
كسى به تو ناسزا گفت و به عيبى كه در تـو مـى داندسرزنشت كرد, تو به واسطه عيبى كه
در او سراغ دارى سرزنشش مكن در اين صورت گناهش به گردن او خواهد بود.
ـ مـعرور بن سويد : در ربذه بر ابوذر گذشتيم , ديديم يك برد خودش پوشيده و برد
ديگرى مانند آن به تن غلام اوست گفتيم : اى ابوذر! اگر هر دو برد را خودت پوشيده
بودى حله
((9)) بود؟
.
ابـوذر گفت : ميان من و مردى از برادرانم حرفى شد مادر او غير عرب بود و من مادرش
رابه رخ او كـشـيـدم آن مـرد نـزد پيامبر(ص ) از من شكايت كرد وقتى پيامبر(ص ) را
ملاقات كردم به من فـرمـود : اى ابـوذر! در تو خصلتى جاهلى وجود دارد! عرض كردم :
اى پيامبر خدا! هر كه به مردم نـاسـزا گـويـد مـردم بـه پـدر و مـادر او نـاسـزا
گـويـنـد! پيامبر(ص ) فرمود : اى ابوذر! در تو خـصـلـتـى جـاهلى وجود دارد, آنها
برادران تو هستند و خداوند ايشان را زيردست شما قرار داده اسـت بنابراين , آنچه خود
مى خوريد به آنها نيز بخورانيد و آنچه خود مى پوشيد به آنها هم بپوشانيد وبيش از
توانشان آنها را تكليف مكنيد و اگر تكليف كرديد, كمكشان كنيد.
پرهيز از طعن و بد گويى .
ـ امـام باقر(ع ) : هيچ انسانى نيست كه پيش روى مؤمنى از او بد گويد و طعنه
زند, مگر اين كه به بدترين شكل بميرد و سزاوار است كه روى خير و سعادت را نبيند.
در نقلى ديگر از همين حديث آمده است : و آرزو كند كه به خير و خوبى باز گردد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : خداوند عزوجل , مؤمن را از عظمت جلال و قدرت خويش بيافريد پس
,هر كه بر او طعنه زند يا سخنش را رد كند و نپذيرد, سخن خداى عزوجل را رد كرده است
.
زندگى .
گواراترين زندگى .
ـ امام على (ع ) : گواراترين زندگى , دور افكندن تكلفات است .
ـ امام صادق (ع ) : زندگيى گواراتر از خوشخويى , نيست .
ـ امـام عـلـى (ع ) : گـواراتـريـن زنـدگى را كسى دارد كه به آنچه خداوند براى او
قسمت كرده است ,خرسند باشد.
ـ در حديث معراج آمده است : اى احمد! آيا مى دانى كدام زندگى گواراتر و كدام حيات
ماندنى تر اسـت ؟
عـرض كرد : بار خدايا! نه فرمود : اما زندگى گوارا آن زندگيى است كه صاحب آن از ياد
مـن خـسـته نشود و نعمت مرا از ياد نبرد و به حق من نادان نباشد و شب و روزش در پى
به دست آوردن خشنودى من باشد.
ـ از حـكـمـتـهـاى سـلـيمان (ع ) : ما نرمى و سختى زندگى را آزموديم و گواراترين
زندگى را دركمترين (و ساده ترين ) آن يافتيم .
ـ امام على (ع ) : خوشترين زندگى , در قناعت است .
ـ خـوشـتـرين و آسوده ترين زندگى را كسى دارد, كه خداوند پاك او را قناعت ببخشد
وهمسرى پاك و شايسته عطايش فرمايد.
ـ زنـدگـى را جستم اما آن را جز در فرو گذاشتن هوا و هوس نيافتم پس , از هوا و هوس
دست بر داريد, تا زندگيتان خوش و خرم شود.
ـ از خداوند, منزلت شهيدان و همزيستى با نيكبختان و همراهى با پيامبران را مسالت
داريم .
زندگى آن كس بهتر است كه .
ـ امـام عـلـى (ع ) : زنـدگـى آن كـس از هـمـه بـهـتـر است , كه مردم در پرتو
احسان و كمك او زندگى كنند.
ـ بهترين زندگى را كسى دارد, كه مردم در زندگى او به زيند.
ـ امـام رضا(ع ) به على بن شعيب فرمود اى على ! بهترين زندگى را چه كسى دارد؟
عرض كردم : سـرورم ! شـما بهتر از من مى دانيد حضرت فرمود : اى على ! كسى كه ديگرى
در زندگى اوخوش زيد.
اى عـلـى ! بـدتـريـن زنـدگـى را چه كسى دارد؟
عرض كردم : شما بهتر مى دانيد فرمود : كسى كه ديگرى را در زندگى خود شريك نگرداند.
آنچه زندگى را تيره مى سازد.
ـ امـام صادق (ع ) : سه چيز زندگى را تيره مى كند : فرمانرواى ستمگر, همسايه بد
و زن بد زبان و وقيح .
ـ امام على (ع ) : سه چيز است كه هر كس داشته باشد, زندگى بر او گوار نيست : كينه ,
حسادت و بد خويى .
ـ هر كه درباره بسيارى از امور بى اعتنايى و چشم پوشى نكند, زندگيش تيره شود.
ـ سبكسرى
((10)) زندگى را تيره و دشوار مى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : پنچ چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد, پيوسته
زندگيش لنگ , خـردش سـرگـشـتـه و فكرش مشغول است : اول , تندرستى دوم , امنيت سوم ,
فراخى درروزى چهارم , همدم سازگار ـ راوى مى گويد : عرض كردم : منظور از همدم
سازگار چيست ؟
فرمود : زن نيك و فرزند نيك و همنشين نيك ـ و پنجم كه جامع همه اينهاست , آسايش .
زندگى (متفرقه ).
ـ امام على (ع ) : ركن زندگى , برنامه ريزى درست است وپايه آن مديريت صحيح .
ـ امـام بـاقـر(ع ) ـ در دعـا ـ : دلـم را مـشـغـول دنـيـايم مگردان و زندگى دنيايم
را, مانع ثواب آخرتم مفرما.
ـ پيامبر خدا(ص ) : زندگى جز براى دو كس نباشد : دانشمند گويا و دانش آموز شنوا.
ـ زندگى در سه چيز است : (داشتن ) منزل وسيع و همسر نيكو و زيبا و اسب ميان باريك .
ـ امام باقر(ع ) : يكى از بدبختيها و رنجهاى زندگى , تنگى (و محقر بودن ) منزل است
.
ـ امام على (ع ) : سلامت (و آسايش ) زندگى , در مدارا كردن است .
ـ با اخلاق خوش است , كه زندگى خوش و خرم مى شود.
ـ زود مردن , بهتر از زندگى توام با رنج و بدبختى است .
ـ زندگى , گاه شيرين و گاه تلخ است .
نكو حالى .
نكو حالان .
ـ امام على (ع ) : بازنده كسى است كه نفس خود را ببازد و نكوحال كسى است كه
دينش سالم باشد .
ـ بـازنـده كـسـى اسـت كـه عـمـر خـود را بـبـازد و نـكـوحـال كـسـى اسـت كه عمرش
را در طاعت پروردگارش بگذراند.
ـ نكو حال نيست , مگر كسى كه هم و غمش (نجات ) نفسش باشد.
ـ بازنده كسى است كه دين خود را ببازد و نكو حال كسى است كه يقينش نيكو باشد.
ـ بازنده كسى است كه دين خود را ببازد و نكوحال , كسى است كه دينش سالم و يقينش
نيكوباشد .
ـ بى اعتنايان به دنيا, دلهايشان گريان است هر چند در ظاهر بخندند و اندوهشان سخت
است ,هر چـنـد اظـهـار شـادى كـنـنـد و از نـفسهاى خويش بسيار در خشمند, هر چند از
آنچه روزيشان شده شادند.
ـ نـديم پادشاه , مانند كسى است كه بر شير سوار باشد : مردم به موقعيت او غبطه مى
خورند, امااو خود بهتر مى داند كه در چه جايگاهى است .
ـ چـه بسيار كسانى كه روزى را آغاز كردند, اما آن را به پايان نبردند و چه بسيار
كسانى كه درآغاز شب نكو حال بوده , اما در پايان شب گريه كنندگانشان بر آنان
گريستند.
ـ دنـيـا سـراى نـيـستى و رنج و دگرگونيها و عبرتهاست از نمونه دگرگونى و ناپايدارى
دنيا, ايـن اسـت كـه شـخصى را مى بينى كه تا ديروز مورد ترحم بود و امروز نكوحال
است و يا شخصى تـاديروز نكو حال بود و امروز برايش دلسوزى مى شود, اين نيست مگر از
آن رو كه نعمتى ازدست رفته و بينوايى و مصيبتى نازل شده است .
ـ در وصـف كـسانى كه غافلگير مرگ شده اند, مى فرمايد و به آنچه همه عمرش راغب
وشيفته آن بـود, بـى مـيل و رغبت مى شود و آرزو مى كند كه كاش آن كس كه حسرت او
رامى خورد و بر وى حسادت مى ورزيد, اين اموال را گرد آورده بود نه او!.
ـ در نـامـه خـود بـه مـعـاويـه , مـى فـرمايد بترس از روزى كه كسى كه (امروز)
پايان كار خويش راپـسـنـديـده كـرده اسـت , در آن روز نـكـو حال مى گردد و كسى كه
زمام اختيار خويش را به دست شيطان داده و با او نستيزيده است , پشيمان مى شود.
نكو حال ترين مردم .
ـ پيامبر خدا(ص ) : نكو حال ترين مردم , كسى است كه زير خاك باشد در حالى كه از
كيفر خداايمن و به پاداش (او) اميدوار است .
ـ امـام عـلى (ع ), در پاسخ به اين پرسش كه : نكو حال ترين مردم كيست , فرمود :
پيكرى كه درزير خاك باشد, در حالى كه از كيفر ايمن و به پاداش اميدوار است .
ـ جـابر بن عبد اللّه : روزى خدمت امير المؤمنين (ع ) رسيدم و عرض كردم : درباره
سراى دنياچه مـى گـويى ؟
حضرت فرمود : چه بگويم درباره سرايى كه آغازش اندوه است و فرجامش مرگ جابر عرض كرد
: پس نكو حال ترين مردم كيست ؟
فرمود : پيكرى در زير خاك , ايمن از كيفر و اميدوار به پاداش .
ـ امام على (ع ) : خوشبخت ترين مردم , كسى است كه به سوى نيكيها بشتابد.
غبن .
غبن .
غبن
((11)) .
قرآن .
((روزى كه همه شما را در محشر گرد آورد آن روز روز مغبونى است و هر كه به خدا ايمان
بياورد و كـار شـايسته كند,گناهانش را مى ريزد و او را به بهشتهايى كه در آنها
نهرها جارى است , داخل كند آن جا جاودانه خواهد بود اين است كاميابى بزرگ )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه مغبون شده باشد, نه كسى از او ستايش مى كند و نه اجرى
دارد.
ـ امام على (ع ) : كسى كه مغبون شده باشد, نه كسى او را مى ستايد و نه اجرى دارد.
ـ امام صادق (ع ) : مغبون كردن مؤمن حرام است .
ـ مغبون ساختن كسى كه در قيمت كالا (و سالم بودن جنس ) به فروشنده اعتماد كند, حرام
است .
ـ مـغـبـون كـردن كـسـى كـه بـه انـسـان اعـتـمـاد كرده است , رباست (از جهت حرمت
مانند خوردن رباست ).
ـ هر گاه كسى به ديگرى بگويد : بيا تا با تو معامله خوبى انجام دهم , بر او حرام
است كه از وى سود بگيرد.
مغبونان .
ـ امام على (ع ) : مغبون كسى است كه بهشت برين را به گناهى پست بفروشد.
ـ چـيـزى از ديـن و آبروى خود را به هيچ بهايى مفروش و مغبون كسى است كه در معامله
باخدا خود را مغبون كند.
ـ مغبون كسى است كه به دنيا مشغول شود و بهره آخرت خود را از دست دهد.
ـ مصباح الشريعه : امام صادق (ع ) فرمود : هر كس بيشتر دوست داشته باشد چيزى بگيرد
تاچيزى بدهد, او مغبون است , زيرا چنين كسى , به سبب غفلت و نادانى , دنيا را برتر
از آخرت مى بيند.
ـ امـام عـلى (ع ) : دنيا تجارت كسى است كه فريفته شده باشد و آن كه در اين تجارت
فريفته شده است انسان است .
ـ كوتاهى كردن در كار نيك هر گاه به پاداش آن اطمينان داشته باشى , يك غبن است .
مغبونترين مردمان .
قرآن .
((بگو : آيا شما را از زيانكارترينتان آگاه سازيم ؟
كسانى كه كوشششان در زندگى دنيا هدر رفت , در حالى كه مى پندارند كارى نيكو مى
كنند)).
ـ امام على (ع ) : كيست مغبونتر از كسى كه خداى پاك را به ديگرى بفروشد؟
.
ـ كيست ناكام تر از كسى كه يقين را فرو گذاشته , به ترديد و سرگشتگى چنگ زند؟
.
ـ كيست زيانكارتر از كسى كه , آخرت را به دنيا عوض كند؟
.
ـ هر كه خود را به چيزى جز نعمت بهشت بفروشد, به خويشتن ستم كرده است .
پيمان شكنى .
پيمان شكنى .
ـ امام على (ع ) : پيمان شكنى , زشت ترين خيانت است .
ـ پيمان شكنى , خصلت فرومايگان است .
ـ پيمان شكنى , گناهان را دو چندان مى كند.
ـ پيمان شكنى , گناه را بزرگ مى كند و قدر و منزلت را لكه دار مى سازد.
ـ از بى وفايى دورى كنيد, زيرا كه آن از قرآن به دور است .
ـ زنهار از پيمان شكنى كه آن زشت ترين خيانت است و پيمان شكن نزد خداوند بى
مقداراست .
ـ زودتـريـن كيفر را مردى مى بيند, كه با او بر سر چيزى پيمانى ببندى و تو قصد
پايبندى به آن را داشته باشى و او نيت پيمان شكنى در سر بپروراند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : مردم هرگز هلاك نشوند, مگر آن گاه كه با خود پيمان شكنى كنند.
ـ امام على (ع ), در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر, مى فرمايد : به امان و
زنهار خويش خيانت مـكـن و پـيـمـانـت را مـشكن و دشمنت را مفريب زيرا شكيبايى تو در
برابر دشوارى كارى كه به گشايش و نيك فرجاميش اميد دارى , بهتر از آن است كه دست به
پيمان شكنى وخيانتى بزنى كه از پيامد ناگوار آن مى ترسى .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), در سـفـارش بـه عـلى (ع ), فرمود : زنهار كه به پيمان خدا
خيانت كنى و امـان وزنـهـار او را بـشـكنى ,زيرا خداوند عهد و زنهار خود را امانى
قرار داده كه از روى رحمت و مـهـرخـود آن را در ميان بندگانش به اجرا نهاده است و
شكيبايى در برابر دشوارى و تنگنايى كه امـيد به برطرف شدن آن دارى , بهتر ازپيمان
شكنى و خيانتى است كه از گناهان و پيامدها و بد فرجامى آن مى ترسى .
ـ خداى تعالى فرمود : سه كسند كه روز قيامت من خصم آنها هستم : مردى كه با من پيمان
بندد و سـپـس خيانت كند, مردى كه آزاده اى را بفروشد و بهاى او را بخورد و مردى كه
مزدورى را اجير كند و از او كاملا كار بكشد و مزدش را به طور كامل نپردازد.
ـ به امام صادق (ع ) عرض شد : دو سرزمين است كه هر دو از كفار حربى هستند و هر يك
براى خود فـرمـانـروايـى دارد ايـن دو سرزمين با هم مى جنگند و سپس پيمان صلح مى
بندند امايكى از دو فـرمـانـروا بـه هـمـتاى خود خيانت مى كند و نزد مسلمانان مى
آيد و با آنان پيمان مى بندد كه در كـنـارشـان بـا آن سـرزمـين ديگر بجنگند حضرت
فرمود : مسلمانان نبايد پيمان شكنى كنند, يا به پيمان شكنى تشويق نمايند, يا در
كنار پيمان شكنان بجنگند, اما مشركان را هر جا كه ديدندبايد با آنها بجنگند و
پيمانى كه كفار بسته اند برايشان جايز نيست .
زشت ترين پيمان شكنى .
ـ امـام عـلى (ع ) : پيمان شكنى از هر كسى كه سر بزند زشت است , اما از شخص
قدرتمند ومقتدر زشت تر است .
ـ زشت ترين خيانت , فاش كردن راز (كسى ) است .
2.
نكوهش وفادارى به پيمان شكنان .
ـ امـام عـلـى (ع ) : وفـادارى بـا پـيـمـان شـكـنـان , نزد خدا پيمان شكنى به
شمار است و پيمان شكنى باپيمان شكنان وفادارى است در نزد خد.
پيمان شكنى و زيركى .
ـ امـام عـلـى (ع ), در خـطـبـه اى كـه طـى آن از پـيـمـان شـكـنى نهى مى كند,
مى فرمايد : اى مـردم !وفـادارى هـمزاد راستى و صداقت است و من سپرى محافظتر از آن
نمى شناسم كسى كه بـدانـد درآخـرت چـه سرنوشتى در انتظار پيمان شكنان است پيمان
شكنى نمى كند اكنون ما در زمـانـه اى بـه سـر مى بريم كه بيشتر مردم آن پيمان شكنى
را زيركى مى دانند و مردمان بى خبر و نـادان هـم ايـن پيمان شكنان را به خوش فكرى و
زرنگى نسبت مى دهند آنان را چه مى شود؟
خدا بـكـشدشان !شخص با بصيرت و آشنا به زير و بم كارها, براى هر كار حيله و راه
چاره اى مى داند اما اوامر ونواهى خدا مانع از به كار بستن آن حيله و راه چاره مى
شود او با آن كه اين حيله ها و نيرنگها رامـى دانـد و تـوانـايى به كار بستن آنها
را نيز دارد, به كارشان نمى بندد ولى كسى كه در دين از هيچ گناهى پروا ندارد, در هر
فرصتى كه پيدا كند دست به حيله مى زند.
ـ به خدا سوگند كه معاويه از من زيركتر نيست , اما او دست به پيمان شكنى و معصيت مى
آلايد و اگـر نـبـود كـه خيانت و عهد شكنى زشت و نارواست , بيگمان من زيركترين
مردمان بودم اما هر خيانتى گناه است و هر گناهى نوعى كفر و در روز رستاخيز هر پيمان
شكنى راپرچمى است كه بـا آن شـناخته مى شود به خدا سوگند من غافلگير نيرنگ (معاويه
و امثال او)نمى شوم و در برابر شدايد ناتوان نمى گردم .
ـ بـر فـراز مـنـبـر كـوفـه : اى مـردم ! اگـر نبود كه خيانت و پيمان شكنى نارواست
, هر آينه من زيـركـترين مردم بودم بدانيد كه هر گونه عهد شكنى گناه است و هر گناهى
نوعى كفر, بدانيد كه پيمان شكنى و گناه وخيانت در آتشند.
نحوه محشور شدن پيمان شكن .
ـ پيامبر خدا(ص ) : در روز رستاخيز, هر پيمان شكنى پرچمى دارد كه با آن شناخته
مى شود.
ـ در روز قـيـامـت آن گـاه كـه خـداونـد هـمـه خـلايـق را گـرد آورد, بـراى هـر عهد
شكنى پرچمى برافراشته مى گردد و گفته مى شود : اين پيمان شكنى فلان پسر بهمان است .
ـ بـدانـيد كه روز قيامت , براى هر پيمان شكنى پرچمى به اندازه خيانتى كه كرده است
برافراشته مى شود.
ـ روز قيامت , براى هر پيمان شكنى پرچمى است به اندازه خيانتى كه كرده است بدانيد
كه خيانت هيچ پيمان شكنى بزرگتر از پيمان شكنى فرمانرواى يك ملت نيست .
فريفتگى و غفلت .
نكوهش فريفتگى و غفلت .
ـ امام على (ع ) : از خدا بترسيد اى بندگان خدا, همچون ترسيدن خردمندى كه تفكر
و انديشه دل او را به خود مشغول كرده و ترس جسمش را رنجور ساخته است و راست ترين
راه به سوى مقصد را در پيش گرفته است و فريبهاى باز دارنده او را (از رفتن به سوى
مقصد) باز نداشته است .
ـ خوشا به حال كسى كه فريبهاى كشنده او را نكشته باشد.
ـ مستى غفلت و فريب , ديرتر از مستى مسكرات زايل مى شود.
ـ امـام سـجـاد(ع ) : اى بسا شخص غافل فريفته اى كه روز خود را به هوسرانى و خنده و
خوردن و آشـامـيـدن مـى گـذرانـد, بـى خبر از آن كه شايد خشمى از خداوند او را فرا
گرفته باشد كه به واسطه آن به آتش دوزخ افكنده شود.
ـ امام على (ع ) : فريبندگى آرزو, عمل را تباه مى گرداند.
ـ نادان به نيرنگهاى باطل , فريب مى خورد.
ـ فريب ثروت , موجب سرمستى مى شود.
ـ در نادانى انسان همين بس , كه فريب خورد.
ـ بدترين حماقت , فريب خوردن است .
ـ خردمند, فريب خورده يافت نمى شود.
ـ گول مهلت را خوردن و به عمل تكيه كردن , جامع همه بديهاست .
ـ اعتماد كردن به دشمن , جامع فريب است .
ـ كسى كه به دروغ فريب اعتماد كند و به دروغ شادى بگرايد, در عواقب امور نينديشيده
است .
ـ هر كه فريب مهلت را بخورد, اندوه مرگ گلو گيرش شود.
ـ هر كه فريب آشتى روزگار را بخورد, اندوه رنج و محنتها گلويش را بفشرد.
ـ هر كه فريب سراب (دنيا) را بخورد, ريسمانهاى (سعادت ) او از هم بگسلد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هر كه به سه چيز اعتماد كند, گول خورده است : كسى كه آنچه را
نمى باشد وشـدنـى نـيـسـت , بـاور كـنـد و بـه كـسـى كـه بدو اعتماد ندارد, تكيه
كند و به آنچه به دست نمى آورد,چشم طمع بندد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : در غـفـلت و فريب خوردگى آدمى همين بس كه به هر آنچه نفس در
نظرش بيارايداعتماد كند.
ـ تخم گناه كاشتند و با آب غفلت و فريب آبياريش كردند و هلاكت , درويدند.
ـ ميان شما و موعظه , پرده اى از غفلت است .
ـ هـر كـه عاشق چيزى شود, ديده اش را كور و دلش را بيمار گرداند باز دارنده هاى خدا
او را (از گـنـاه ومـعصيت ) باز نمى دارد و از اندرزهاى خدا پند نمى گيرد, در حالى
كه غافلگير شدگان (مـرگ ) را مـى بـيندكه نه بخشودنى در كار است و نه بازگشتى (مجدد
به دنيا تا گناهانشان را جبران كنند).
ـ فريفته دنيا هر چند از اين جهان به بالاترين نصيب و پيروزى دست يابد, همچون كسى
نيست كه ازآخرت كمترين بهره اى برده باشد!.
سخنى از ابوحامد غزالى در معناى غرور و فريب .
ابـو حـامـد غزالى مى نويسد : هر چه درباره ارزش دانش و معرفت و نكوهش جهل و نادانى
گفته شـده دلـيل بر نكوهيدگى غرور نيز هست , زيرا غرور يكى از انواع جهل و نادانى
است , چون جهل عـبـارت ازاين است كه انسان به چيزى بر خلاف آنچه كه در عالم واقع
هست باور و اعتقاد داشته باشد و غرور نيزهمان جهل است منتها هر جهلى غرور نيست ,
بلكه غرور و فريب مستلزم وجود دو چـيـز اسـت : يـكى آنچه كه انسان فريفته آن مى شود
و ديگر عامل فريبنده بنابراين , اگر مجهول مـورد اعتقاد و باور ماچيزى باشد كه با
هوس و خواهش نفس سازگار باشد و عامل جهل هم يك شـبـهـه و خيال نادرست باشد وما گمان
كنيم كه آن دليل است حال آن كه در عالم واقع چنين نـباشد, جهل ناشى از اين امر غرور
نام داردپس , غرور عبارت است از اعتماد و تكيه كردن نفس به آنـچـه كـه مـطـابـق هوا
و هوس باشد و طبع آدمى ,به خاطر شبهه افكنى و فريب شيطان , به آن گرايش يابد با
توجه به اين معنا, كسى كه , بر اثر يك شبهه نادرست و بى اساس , معتقد باشد كه در
دنيا يا در آخرت از خير و خوبى برخوردار است , چنين كسى مغرور و فريب خورده است .
بـيـشـتر مردم خيال مى كنند كه آدمهاى خوبى هستند, در صورتى كه در اين پندار و تصور
خود دچـارخـطـا هستند پس بيشتر مردم مغرور و فريب خورده اند, گو اين كه نوع غرور
آنها متفاوت اسـت ودرجاتشان در اين مورد فرق مى كند و غرور و فريب خوردگى بعضى
روشنتر و شديدتر از ديگران مى باشد.
مغرور شدن به خدا و طمع بيهوده بستن به او.
قرآن .
((اى انـسـان ! چه چيز تو را به پروردگار كريمت مغرور (و دلير) كرده است آن كه تو
را بيافريد و اعضايت تمام گردانيدو اعتدالت بخشيد و به هر صورتى كه خواست تو را
تركيب داد)).
|