ميزان الحكمه جلد ۹
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۵ -
ـ پيامبر خدا(ص ) چون آيه ((امروز زمين خبرهاى خود را باز مى
گويد)) را تلاوت كرد, فرمود: آيا مـى دانـيـد خـبـرهـاى آن چـيست ؟
عرض كردند : خدا و رسولش بهتر مى دانند حضرت فرمود: خـبـرهـاى آن ايـن اسـت كـه بـه
هـر كـارى كـه هـر بـنـده اى از مـرد و زن , بـر روى آن انجام داده است ,گواهى مى
دهد و مى گويد : چنين و چنان كرد.
ـ خـداى عزوجل را بر هر بنده اى مراقبانى است از همه آفريدگان او و فرشتگانى است كه
ازپيش رو و پـشت سر او به فرمان خدا, وى را نگهدارى مى كنند و كرده ها و گفته ها و
كلمات ونگاههاى او را نگه مى دارند و جاهايى كه او را در خود مى گيرند گواهان
پروردگار اويند كه به سود يا زيان وى گواهى مى دهند شبها و روزها و ماهها گواهان
پروردگار اويند كه به سود يازيان او شهادت مـى دهـنـد سـايـر بـنـدگان مؤمن خدا
گواهان اويند كه به سود يا زيان وى شهادت مى دهند و فـرشـتـگـان حـافـظ او كـه
اعمالش را مى نويسند, گواهان پروردگار اويند كه به سود يازيان او گواهى مى دهند.
ـ امـام صادق (ع ) ـ هنگاميكه از ايشان سؤال شد : آيا بهتر است انسان نمازهاى
مستحبى خودرا در يـك جـا بـخواند يا در جاهاى گوناگون ؟
: اين جا و آن جا بخواند, زيرا (آن مكانها) روزقيامت به سود او گواهى مى دهند.
ـ هيچ روزى بر فرزند آدم نيايد مگر اين كه آن روز بگويد : اى پسر آدم ! من روزى نو
هستم و من بر تـو گواهم پس با من خوبى كن و در من كار نيك انجام ده , تا روز قيامت
به سود تو گواهى دهم , چرا كه ديگر مرا هرگز نخواهى ديد.
تفسير:.
آيه ((و نخرج له يوم القيامة كتابا يلقاه منشورا)), چگونگى اين نامه را آيه بعد آن
يعنى ((اقراكتابك كـفى بنفسك اليوم عليك حسيبا)) توضيح مى دهد, زيرا نشان مى دهد كه
اولا : نامه اى كه برايش گـشوده مى شود, نامه اعمال خود اوست و نه متعلق به ديگرى
ثانيا : آن نامه حقايق اعمالى را كه در دنيا مى كرده است , تماما در خود جاى داده و
چيزى از آنها را فروگذار نكرده است چنان كه در آيه ديگر آمده است : ((مى گويند :
واى بر ما! اين چه نامه اى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را از قـلم نينداخته است ))
ثالثا : حقايق اعمالى را كه در آن نامه شماره شده است , از خوشبختى يا بدبختى و
نتايج خوب يا بد آنها همگى در آن آشكار است چندان كه جاى هيچ گونه كتمان و عذر و
بـهانه اى باقى نمى گذارد خداى تعالى مى فرمايد : ((تو از اين غافل بودى ما پرده ات
را از برابر تو برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است )).
از آيـه ((روزى كه هر كس كارهاى نيك و كارهاى بد خود را حاضر بيند)) پيداست كه اين
نامه در بر دارنده خود اعمال و حقيقت آنهاست ,نه خطوط و نوشته ها آن گونه كه در
نوشته هاى ما در دنيا مـعـمـول و مـتـداول است آنچه در آن نامه مى باشد خود اعمال
است كه خداوند آنها را آشكارا به انسان نشان مى دهد و دليلى قويتر از ديدن و مشاهده
نيست .
بـدين سان آشكار مى شود كه مراد از ((طائر)) و ((كتاب )) در آيه , يك چيز است و آن
عملى است كـه انسان انجام مى دهد اما اين كه خداوند سبحان فرمود: ((و نخرج له يوم
القيامة كتابا)) و كتاب را از طائرجدا كرد و نفرمود : ((و نخرجه )) براى آن است كه
اين توهم را به وجود نياورد كه در روز قيامت عمل انسان به صورت نامه و نوشته درمى
آيد و پيش از آن طائر است و نامه و نوشته نيست يا ايـن تـوهـم راپيش نياورد كه طائر
تا پيش از روز قيامت مخفى و پوشيده است و بيرون نمى آيد و بنابراين , با آويخته
بودن آن به گردن انسان سازگار نيست .
بـارى , جـمـلـه ((ونخرج له )) اشاره به اين است كه نامه اعمال كه حقايق آنها در
اوست از ادراك انـسـان پوشيده است و در پس پرده غفلت نهان مى باشد و خداوند سبحان
روز قيامت آن را بيرون مى آورد وانسان را از جزئيات آن آگاه مى سازد و مقصود از
جمله ((يلقاه منشورا)) همين معناست .
ايـن نـكـتـه نـشـان مى دهد كه اين كار براى انسان آماده شده و از آن غفلت نشده است
بنابراين , تـاكـيدى است بر جمله ((و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه )), زيرا حاصل
سخن آن كه نتيجه و پـيـامد عمل انسان لاجرم به او مى رسد, چون اولا :عمل انسان
همراه اوست و از وى جدا نمى شود, ثانيا : در نامه اى نوشته مى شود و آن نامه براى
اوآشكارمى گرددوآن راگشوده مى يابد.
آيـه ((اقـرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا)) يعنى به او گفته مى شود : بخوان
نامه ات را الى آخر در جمله ((كفى بنفسك )) حرف با زايد و براى تاكيد است و در اصل
((كفت نفسك )) بوده اسـت علت آن هم كه فعل به صورت مؤنث (كفت ) نيامده اين است كه
فاعل مؤنث مجازى است و فـاعـلى كه مؤنث مجازى باشد, در فعل آن هر دو وجه (مذكر و
مؤنث ) جايز است بعضى آن را اسم فعل به معناى ((اكتف )) و با را غير زايد دانسته
اند شايد توجيهات ديگرى هم باشد.
آيـه مـذكـور بـر ايـن نكته نيز دلالت دارد كه حجت اين نامه حجتى قاطع است و
خواننده اش در آن شـك نمى كند, گرچه خواننده خود مجرم و گنهكار باشد, چگونه چنين
نباشد حال آن كه در آن نامه نفس عمل ديده مى شود و بر اساس آن پاداش داده مى شود؟
خداى تعالى مى فرمايد : ((در آن روز پوزش مخواهيد جز اين نيست كه شما برابر كارى كه
مى كرديد, پاداش داده مى شويد)).
از آنچه در وجه ارتباط آيه ((و يدع الانسان بالشر )) با قبلش گفتيم , وجه ارتباط
اين دو آيه يعنى آيه ((و كل انسان الزمناه طائره حسيبا)) روشن مى شود.
حـاصـل مـعـنـاى آيـات ـ با توجه به اين كه سياق آيات , سياق توبيخ و سرزنش مى
باشد ـ اين است كـه خـداونـد سـبـحان قرآن را براى راهنمايى بشر به سوى آيينى
فرستاد كه , در هدايت مردم به سـوى يـكتاپرستى و عبوديت و خوشبخت كردن رهيافتگان و
بدبخت كردن گمراهان , استوارتر از هـرآيـين ديگرى شيوه وسنت الهى رامى پويدو در آن
مسير حركت مى كند اما انسان , خوب و بد را از هـم تـمـيـيـز نـمـى دهـد و مـيـان
سـودمـنـد و زيـانـبـار فرق نمى گذارد, بلكه دنبال هوس و خواهشهاى خودمى شتابدوخوب
و بد را يكسان مى جويد در صورتى كه كار, چه خوب باشد چه بد, با صـاحـب خودهمراه است
و از او جدا نمى شود همچنين در نامه و نوشته اى محفوظ مى ماند و روز قـيـامـت براى
اوبيرون آورده مى شود و در برابرش گشوده مى گردد و بر اساس آن به حسابش رسيدگى مى
شود حال كه چنين است , پس انسان نبايد به سوى هوس و خواهشهاى خود بشتابدو در كـام
آنـهـا فرو رود, بلكه بايد در كارها درنگ و انديشه كند, تا آنها را از هم باز شناسد
وخوب و بدش را از يكديگر جدا سازد و كارهاى خوب را به كار بندد و از كارهاى بد دورى
كند.
اصحاب دست راست .
قرآن .
((امـا اصـحاب دست راست , چگونه اند اصحاب دست راست ؟
در زير درخت سدر بى خار و درخت مـوزى كه ميوه اش بريكديگر چيده شده و سايه اى دايم
و آبى همواره جارى و ميوه اى بسيار كه نه مـنـقطع مى گردد و نه كس را از آن باز
دارندو زنانى ارجمند آن زنان را ما بيافريديم , آفريدنى و آنـان را دوشـيـزگان قرار
داديم معشوق همسران خويشند براى اصحاب دست راست گروهى از پيشينيان و گروهى كه از پى
آمده اند)).
((و اما آن كه نامه اش به دست راست او داده شود, زودا كه آسان حسابرسى شود)).
((روزى كـه هـر گروه از مردم را به پيشوايانشان بخوانيم پس هر كس نامه اش به دست
راست او داده شود, اينان نامه خود را بخوانند و به اندازه رشته باريكى كه درون هسته
خرماست به آنان ستم نشود)).
((اما آن كس كه نامه (اعمالش ) به دست راست او داده شود گويد : نامه مرا بگيريد و
بخوانيد)).
ـ امام صادق (ع ) : خداى تبارك و تعالى چون بخواهد به حساب مؤمن رسيدگى كندكارنامه
اش را بـه دست راست او دهد و بين خود و او به حسابش رسيدگى نمايد پس گويد : بنده من
! چنين و چنان كرده اى و فلان و بهمان كار را انجام داده اى ! عرض مى كند : آرى ,
پروردگارامن اين كارها را كـرده ام خـداوند مى فرمايد : من آنها را بر تو بخشيدم و
تبديل به كارهاى نيك كردم پس , مردم گـويند : سبحان اللّه ! اين بنده حتى يك گناه
هم نداشت ؟
اين است معناى سخن خداى عزوجل : ((امـا آن كـس كـه نـامـه اش بـه دسـت راسـت او
داده شـود زودا كـه آسان حسابرسى شود و به سوى كسان خود شادمان برگردد)).
ـ امـام بـاقـر(ع ) : اعـضـا و جـوارح , بـر ضـد مـؤمـن گـواهـى نـمـى دهـنـد,
بـلـكـه عـلـيـه ـد كسى شهادت مى دهندكه مستحق عذاب است مؤمن كارنامه اش به دست
راست او داده مى شود.
ـ معاوية بن وهب از امام صادق (ع ) شنيد كه مى فرمايد : هر گاه بنده توبه راستين
كند, خداونداو را دوسـت بـدارد و در دنـيـا و آخـرت بـرايـش پـرده پوشى كند (معاويه
مى گويد:) عرض كردم : چـگـونـه برايش پرده پوشى مى كند؟
فرمود : گناهانى كه دو فرشته او برايش نوشته اند از ياد آنها مى برد و به اعضاو
جوارح او وحى مى فرمايد : گناهان او را كتمان كنيد و به جاهاى مختلف زمين وحى مى
فرمايد :گناهانى را كه در محل شما انجام مى داد, كتمان كنيد بنابراين , آن گاه كه
خدا را ديدار كند, چيزى نباشد كه به گناهان او گواهى دهد.
اصحاب دست چپ .
قرآن .
((امـا اصـحـاب دست چپ , چگونه اند اصحاب دست چپ ؟
در باد سموم و آب جوشان و سايه اى از دود سـيـاه نـه خـنـك و نه خوش آنان پيش از
اين در ناز و نعمت بودند و بر گناهان بزرگ اصرار مـى ورزيدند و مى گفتند : آيا
زمانى كه مرديم و خاك و استخوان شديم , ما برانگيخته مى شويم يا نياكان ما؟
بگو : همانا اولين و آخرين افراد, در وعده گاه روزى معين گرد آورده مى شوند)).
((و اما آن كسى كه نامه اش به دست چپ او داده شود, گويد : اى كاش نامه ام به من
داده نمى شد و نـدانـسـتـه بـودم كـه حساب من چيست اى كاش همان مرگ مى بود و بس
دارايى من مرا سود نـبـخـشـيـد قـدرت من از دستم برفت بگيريدش , زنجيرش كنيد و به
دوزخش بكشيد سپس در زنـجيرى به درازاى هفتاد گز بكشيد او به خداى بزرگ ايمان نمى
آورد و به طعام دادن مستمند تـرغـيـب نـمـى كـرد آن روز در آن جا هيچ دوستى نخواهد
داشت و نه خوراكى جز چرك و خون دوزخيان )).
((اما كسى كه نامه اش از پشت سر او داده شود, زودا كه بگويد واى بر من كه هلاك شدم
و به آتش افـروخـتـه درآيـد او در دنـيـانزد كسانش شادمان زيسته بود و مى پنداشت كه
هرگز باز نخواهد گشت آرى , پروردگارش به او بينا بود)).
ـ امـام صـادق (ع ) : خـداونـد تـبـارك و تعالى هر گاه براى بنده اى بد بخواهد در
حضور مردم از اوحـسـابـرسـى كـنـد و مـحـكـومـش نمايد و كارنامه اش را به دست چپ او
دهد اين است مراد سـخن خداى عزوجل كه مى فرمايد : ((و اما كسى كه نامه اش از پشت سر
به او داده شود, زودا كه بـگـويدواى بر من هلاك شدم و به آتش افروخته در آيد, كه او
در دنيا نزد كسانش شادمان زيسته بود)).
ـ امام باقر(ع ) : منظور از آيه ((اما كسى كه نامه اش به دست راست او داده شود))
ابو سلمه عبداللّه بـن عـبـدالاسـود بـن هلال مخزومى است كه از قبيله بنى مخزوم بود
و مقصود از ((اما كسى كه نامه اش از پشت سرش به او داده شود)) اسود بن عبدالاسود بن
هلال مخزومى است كه درروز بدر به دست حمزة بن عبدالمطلب كشته شد.
تفسير:.
آيه ((و اما من اوتى كتابه ورا ظهره )) كلمه ((ورا)) ظرف منصوب به نزع خافض (حرف
جر) است و تـقـديـر آن چـنـيـن مـى باشد : من ورا ظهره شايد به اين دليل كارنامه
شان از پشت سرآنان داده مـى شود, كه صورتشان را به عقب برگردانند, چنان كه خداى
تعالى در جاى ديگرفرموده است : ((پيش از آن كه نقش چهره هايى را محو كنيم و آنها را
به پشت سر برگردانيم )).
گفتنى است كه بين دادن كارنامه هايشان از پشت سر آنان با دادن آنها به دست چپشان كه
درآيه ((امـا كـسـى كـه نـامـه اش بـه دسـت چـپ او داده شـود گـويـد : اى كـاش نامه
ام به من داده نمى شد))منافاتى نيست .
محشور شدن جانوران .
قرآن .
((و آن گاه كه وحوش گرد آورده شوند)).
((هـيچ جنبنده اى در زمين نيست و هيچ پرنده اى با بالهاى خود در هوا نمى پرد مگر
اين كه چون شـمـا امـتـهـايـى هـستند ما دراين كتاب هيچ چيزى را فرو گذار نكرده ايم
و سپس همگى نزد پروردگارشان گرد آورده مى شوند)).
ايستگاههاى قيامت .
قرآن .
((كـار را از آسـمـان تـا زمـيـن تدبير مى كند سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال
است , از آن سالهايى كه شمامى شماريد, به سوى او بالا مى رود)).
((در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است , فرشتگان و روح به سوى او فرا روند)).
ـ امـام صـادق (ع ) : هـان ! پـيـش از آن كـه بـه حـسـاب شـمـا رسيدگى شود, خود به
حسابتان رسـيـدگـى كـنـيد, زيرا قيامت پنجاه ايستگاه دارد كه هر ايستگاهى هزار سال
از آن سالهايى كه شـمـامـى شـماريد, طول مى كشد حضرت سپس اين آيه را تلاوت كرد :
((در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است )).
ـ بـه پيامبر خدا(ص ) عرض شد : چه طولانى است آن روز (قيامت ) حضرت فرمود : سوگندبه
آن كـه جـانـم در دسـت اوسـت , آن روز براى مؤمن كوتاه باشد تا جايى كه از نماز
واجبى كه دردنيا مى خواند كوتاهتر است .
ـ امـام صـادق (ع ) : اگـر قـرار بـاشـد كـار رسيدگى به حساب خلايق را كسى جز خدا
به عهده بـگيرد,پنجاه هزار سال بايد درنگ كنند تا حسابرسى آنان تمام شود اما خداى
سبحان اين كار را در يك ساعت تمام مى كند.
ـ آن روز (قـيـامت ) به نيمه نرسيده بهشتيان در بهشت به خواب نيمروزى مى پردازند
ودوزخيان در دوزخ (در كمتر از نصف روز تكليف همه معلوم مى شود).
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : كـسـى كـه (در دنيا) به خود ستم كرده باشد, در آن روزى كه
اندازه آن پـنجاه هزار سال است نگهداشته مى شود چندان كه خداوند اندوه را به درون
او مى برد سپس به او رحـم مـى كـند و به بهشت مى بردش پيامبر خدا(ص ) فرمود : سپاس
و ستايش خدا را كه اندوه از مابزدود, خدايى كه در طول مدت محشر (غم و اندوه ) به
درون آنها وارد مى كند.
كوثر.
قرآن .
((همانا ما به تو كوثر عطا كرديم )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كس به حوض من ايمان نداشته باشد, خداوند او را بر حوضم وارد
نكند.
ـ خداوند با دادن حوض به من , مرا گرامى داشت و بر پيامبران پيش از خودم برتريم
داد(بزرگى ) آن حـوض (بـه انـدازه فاصله ) ميان ايله و صنعا است و در آن ظرفهايى به
شمارستارگان آسمان است دو خليج آب در آن جريان دارد آبش از شير سفيدتر است و از عسل
شيرينتر ريگهايش زمرد و ياقوت است و جلگه اش مشك تيزبوى .
ـ (وسعت ) حوض من به اندازه يك ماه راه است آبش سفيدتر از شير است و بويش خوشتراز
مشك و ابريقهايش به اندازه ستارگان آسمان هر كس از آن بنوشد, هرگز تشنه نشود.
در روايـتـى ديـگـر آمـده اسـت : حـوض مـن بـه انـدازه يك ماه راه است و گوشه هايش
برابر و آبش سفيدتر از درهم سيمين است .
ـ كوثر به من داده شد, من دستم را در آن زدم ديدم مشكى تيزبوى است و ريگهايش
مرواريد.
ـ مـن در كـنـار حـوض بـه كـسـانـى از شـمـا كـه بـر مـن وارد مـى شوند مى نگرم پس
, به خدا سـوگند,مردانى از برابر من مى گذرند و من مى گويم : پروردگار من ! اينان
از امت من هستند خداوندمى فرمايد : تو نمى دانى كه بعد از تو چه كردند, آنان پيوسته
به عقب برمى گشتند.
عادت .
عادت .
ـ امام على (ع ) : عادت , طبيعت دوم (آدمى ) است .
ـ عادت , بر هر انسانى سلطه دارد.
ـ عادت , دشمنى است كه انسان را در تملك خود دارد.
ـ آفت رياضت (و پرورش نفس ), چيره شدن عادت است .
ـ هر كه از عادتها پيروى كند, به درجات (عاليه ) نرسد.
ـ امـام حـسن (ع ) : عادتها مقهور كننده اند پس , هر كس در نهان و خلوتهاى خود به
چيزى عادت كند, آن چيز او را در آشكار و ميان جمع رسوا سازد.
ـ امـام عـلى (ع ) : زبان تو, از تو همان مى خواهد كه بدان عادت كرده اى و نفست از
تو همان تقاضا مى كند, كه بدان خو گرفته اى .
ـ به سوى خشم مشتاب , كه با عادت بر تو مسلط مى شود.
ـ در سفارش به فرزند بزرگوار خود حسن (ع ), مى فرمايد : دل نوجوان مانند زمين خالى
است كه هر چه در آن افكنده شود, آن را مى پذيرد از اين رو, من پيش از آن كه دلت سخت
گردد وخردت مشغول شود, به تاديب و تربيت تو شتافتم .
چيره شدن بر عادت .
ـ امام على (ع ) : فضيلت , چيره شدن بر عادت است .
ـ برترين عبادت چيره شدن بر عادت است .
ـ با چيره شدن بر عادتهاست , كه مى توان به بالاترين مقامات رسيد.
ـ بـر نـفـسـهـاى خـود در راه تـرك عـادتها چيرگى جوييد تا بر آنها چيره گرديد و با
هوسهاى خودمبارزه كنيد, تا آنها را در اختيار گيريد.
ـ عادتها را تغيير دهيد, تا طاعات بر شما آسان شود.
ـ بـا ترك كردن عادتها, نفسهاى خود را رام كنيد و آنها را به سوى انجام طاعات
بكشانيد وبارهاى تـاوانـهـا و جريمه ها را بر دوش آنها نهيد و با به كار بستن
كارهاى نيكو, آنها را بياراييد واز پلشتى گناهان , دور نگهشان داريد.
خوبى عادت است .
ـ امام على (ع ) : از هر خويى بهترين آن را براى خود برگزين , زيرا خوبى عادت
است از هر خويى از بـدتـرين آن دورى كن و در راه دورى كردن از آن با نفس خود بستيز,
زيرا بدى سرسخت و لجوج است .
ـ براى انجام كار نيك , همين بس كه به عادتى نيكو تبديل مى شود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : خوبى , عادتى است .
ـ خوبى (نوعى ) عادت است و بدى (نوعى ) لجاجت .
ـ امـام عـلـى (ع ) : عـادت كـردن به احسان , منشا توانمندى (در رسيدن به مقاصد يا
دست يافتن به مكانت و منزلت در نزد مردم ) است .
صفاتى كه سزاوار است آدمى به آنها خو گيرد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : خـويشتن را به كارها و صفات نيك عادت ده , زيرا آن نام
نيك تو را بر سرزبانها مى اندازد و پاداش تو را زياد مى گرداند.
ـ خود را به بخشندگى و گذشت عادت ده و از سماجت دورى كن تا پاكى قرين تو شود.
ـ خود را به داشتن نيت نيكو و مقصد زيبا عادت ده , تا در خواسته هايت كامياب شوى .
ـ خود را به انجام كارهاى نيك عادت ده و بارهاى تاوان و جريمه ها را بر دوش كش ,
تاشرافت نفس بيابى و آخرتت آبادان شود و ستايندگانت بسيار شوند.
ـ خـود را بـه آزمـنـدى بـر ياد خدا و آمرزش طلبى عادت ده ,زيرا اين كار گناه تو را
پاك مى سازدو پاداشت را بزرگ مى گرداند.
ـ خويشتن را به بردبارى عادت دهيد و در ايثار كردن آنچه از آن بخل مى ورزيد شكيبايى
ورزيد.
ـ زبان خود را به نرمگويى و سلام گفتن عادت ده , تا دوستانت زياد شوند و دشمنانت كم
گردند.
ـ زبان خود را به گفتن سخن نيك و زيبا عادت ده , تا از ملامت محفوظ مانى .
ـ گوش خود را به خوب شنيدن عادت ده وبه سخنانى كه شنيدن آنها بر درستى و پاكى
توچيزى نمى افزايد گوش مسپار, زيرا اين كار دلها را زنگار مى زند و موجب نكوهش مى
شود.
ـ در سـفـارش بـه فـرزنـد بـزرگـوار خـود حـسـن (ع ), مـى فرمايد : خويشتن را به
صبورى در برابرناخوشايندها عادت ده و نيكو خصلتى است صبورى كردن در راه حق .
دشوارى تغيير دادن عادتها.
ـ امام على (ع ) : دشوارترين سياستها, تغيير دادن عادتهاست .
ـ بد احوال ترين مردم , كسى است كه ريشه اش كنده شود و عادتش همچنان بر جاى باشد.
ـ هر كارى شدنى است , مگر تغيير دادن طبايع .
ـ اى مردم ! تربيت نفسهاى خود را به عهده گيريد و آنها را از آزمندى و ولع
عادتهايشان , بازداريد.
عادت بدان .
ـ امام على (ع ) : بد عادتى است , پرداختن به زياديها.
ـ عادت فرومايگان , اين است كه خوبى را به بدى پاداش مى دهند.
ـ عادت فرومايگان و ناپختگان , آزار دادن مردمان بزرگوار و آزاده است .
ـ عادت فرومايگان , بدگويى و غيبت كردن است .
ـ عادت ناپختگان ناآزموده كار, بريدن ريشه احسان است .
ـ عادت مردمان بد, آزار دادن رفيقان است .
ـ عادت بدان , دشمنى كردن با نيكان است .
ـ عادت منافقان , تغيير دادن خويهاست (و هر لحظه به رنگى در آمدن ).
عادت نيكان .
ـ امام على (ع ) : عادت كريمان , بخشندگى است .
ـ عادت كريمان , نيكى كردن است .
ـ شيوه كريمان , پياپى نواختن است .
ـ شيوه كريمان , وفادارى به پيمانهاست .
ـ بـهـتـريـن مـردم , كـسـى اسـت كـه به گاه توانگرى بخشنده و سپاسگزار باشد,
بهترين مردم كسى است كه به گاه تنگدستى ايثارگر و شكيبا باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : بهترين مردم , كسى است كه مردمان از او بهره مند شوند.
ـ بـهـتـريـن شـمـا, كـسـى است كه سخن نيكو گويد و مردمان را اطعام كند و شب را كه
مردم درخوابند, او به نماز گذراند.
عادت كردن نفس به آنچه عادت ندارد.
ـ فالوده اى (حلوايى تهيه شده از آرد و آب و عسل ) خدمت امام على (ع ) آورده در
برابر آن حضرت گذاشتند امام (ع ) فرمود : تو خوشبو و خوشرنگ و خوشمزه هستى , اما من
خوش ندارم نفسم را به چيزى عادت دهم كه بدان عادت نكرده است .
ـ حـبه عرنى : ظرف فالوده اى خدمت امير المؤمنين (ع ) آورده در برابر آن حضرت
نهادندامام (ع ) انـگـشت خود را تا ته ظرف در آن فرو برد و سپس بيرون كشيد و چيزى
از آن بر نداشت و انگشت خـود را چشيد, و فرمود : همانا حلال , پاك و نيكوست و اين
حرام نيست , اما من خوش ندارم نفس خود را به چيزى عادت دهم كه تاكنون بدان عادت
نداده ام اين ظرف را ازجلو من برداريد پس , آن را برداشتند.
ـ امـام بـاقر(ع ) : مقدارى خبيص (حلوايى تهيه شده از آرد و خرما) خدمت امير
المؤمنين على بن ابيطالب (ع ) آوردند, حضرت از خوردن آن خوددارى ورزيد عرض كردند :
آيا آن را حرام مى دانيد؟
فرمود : نه , اما مى ترسم نفسم به آن علاقه مند شود و به دنبال آن بروم سپس اين آيه
را تلاوت كرد : ((شما بهره هاى پاكيزه خود را در زندگى دنيايتان برديد و از آنها
بهره مند شديد)).
ـ امـام عـلـى (ع ) مقدارى از خرماى دقل (پست ترين و نامرغوبترين نوع خرما) تناول
كرد وسپس روى آن آب نوشيد و دست به شكم خود زد و فرمود : هر كس آتش وارد شكم خود
كند,خداوند او را دور گرداند سپس به اين شعر تمثل جست :.
تو اگر خواهش شكم و شرمگاه خود را بر آورى ,.
آن دو به اوج هر آنچه نكوهيده است دست يابند.
عيد.
عيد.
قرآن .
((عيسى بن مريم گفت : بار خدايا! اى پروردگار ما! براى ما مائده اى از آسمان بفرست
, تا براى ما و آنـان كـه بـعـد از مـامـى آيـنـد عـيدى و نشانى از تو باشد و ما را
روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگانى )).
ـ سـويـد بـن غـفـلـه : در يـك روز عـيـد بـر امـيـر الـمـؤمـنـيـن (ع ) وارد شـدم
ديدم در برابر آن حـضـرت سـفـره اى اسـت و در آن سـفـره مقدارى نان گندم و يك ظرف
فرنى و قاشقى نهاده شـده است عرض كردم : اى امير المؤمنين ! روز عيد و فرنى ؟
حضرت فرمود : اين عيد كسى است كه آمرزيده شده باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ) در يـكـى از اعـياد, فرمود همانا اين عيد براى كسى عيد است , كه
خداوند روزه ونمازش را پذيرفته باشد و هر روزى كه در آن نافرمانى خدا نكنيم , آن
روز عيد است .
ـ امـام حـسـن (ع ) در روز عـيـد فطر بر گروهى گذشت كه سرگرم بازى و خنده بودند
بالاى سـرآنـهـا ايـسـتـاد و فـرمود : خداوند ماه رمضان را ميدان مسابقه خلق خود
قرار داد, تا به سبب طـاعـت او بـه سوى خشنوديش از يكديگر سبقت گيرند پس , گروهى
پيشى گرفتند و كامياب شـدنـد وگـروهـى عقب ماندند و ناكام شدند بسيار بسيار تعجب
است از كسى كه در اين روزى كـه نـيـكوكاران پاداش داده مى شوند و هرزه كاران زيان
مى برند, در حال خنده و بازى هستند به خـداسـوگـند, اگر پرده كنار رود, خواهند
دانست كه نيكوكار به نيكوكارى خود مشغول است و بدكاربه بدكردارى خود حضرت سپس به
راه خود ادامه داد و رفت .
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : زمانى كه وارد مدينه شدم , اهالى اين شهر را از زمان جاهليت
دو روز بودكه طـى آن دو روز به بازى و تفريح مى پرداختند خداوند به جاى آن دو روز
دو روز بهتر به شماداد : روز فطر و روز قربان .
ـ پيامبر(ص ) به دختران و همسران خود دستور مى داد, كه در عيد فطر و قربان بيرون
بيايند.
خطبه امير المؤمنين (ع ) در عيد فطر.
ـ امـام صـادق (ع ) : امـيـر الـمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) در روز فطر خطبه
ايراد كرد و فرمود :اى مـردم !هـمـانـا ايـن روزشما,روزى است كه در آن نيكوكاران
پاداش مى يابند و هرزه كاران زيان مـى بـينندو شباهت بسيارى به روز رستاخيز شما
دارد پس , با بيرون آمدن از خانه هايتان به سوى مصلايتان به ياد آن روزى افتيد كه
از گورهايتان به سوى پروردگارتان بيرون مى آييدو از ايستادن در مصلايتان به ياد آن
روزى افتيد كه در پيشگاه پروردگارتان مى ايستيد و از بازگشتن به سوى خانه هايتان آن
روزى را ياد آوريد, كه به خانه هاى خوددر بهشت باز مى گرديد!.
اى بـنـدگان خدا! كمترين چيزى كه براى مردان و زنان روزه گير مى باشد, اين است كه
در روز آخـرمـاه رمـضـان فرشته اى آنان را ندا مى دهد : بشارت بادا بر شما اى
بندگان خدا! كه خداوند گناهان گذشته شما را بخشود پس مواظب باشيد كه از اين پس چه
مى كنيد!.
عيد نوروز.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ بـه مـعلى بن خنيس در روز نوروز كه خدمت ايشان رسيد : آيا
مى دانى امروز چه روزى است ؟
عرض كردم : فدايت شوم , اين روزى است كه ايرانيان آن را گرامى مى دارند و در آن به
يكديگر هديه و عيدى مى دهند ابو عبداللّه الصادق (ع ) فرمود سوگند به آن خانه كهن
كه در مكه است ,اين روز يك ريشه كهن دارد كه من برايت توضيح مى دهم تا آن را بدانى
.
اى مـعـلـى ! روز نـوروز, هـمـان روزى است كه خداوند در آن از بندگان پيمان گرفت كه
او را بپرستند وهيچ انبازى برايش نياورند و به فرستادگان و حجتهاى او و به امامان
(ع ) ايمان بياورند نوروز نخستين روزى است كه خورشيد در آن طلوع كرد.
هـيـچ نـوروزى نـيـسـت مگر اين كه ما در آن روز منتظر فرج هستيم , زيرا نوروز از
روزهاى ما و شـيـعـيـان مـاسـت ايرانيان آن را حفظ كردند و شما آن را از دست نهاديد
نوروز نخستين روز از سال ايرانيان است آنان در حالى كه تعدادشان سى هزار نفر بود
زنده ماندند و زيستند و ريختن آب در نوروزسنت شد.
ـ چـون عـيـد نـوروز فـرا رسـد, بـدن خـود را بـشـوى و پـاكـيـزه تـرين جامه هايت
را بپوش و با خوشبوترين عطرها خودت را معطر كن و در آن روز روزه دار باش .
ـ در عـيـد نـوروز, هـديـه اى خـدمـت امـيـر المؤمنين (ع ) آوردند حضرت پرسيد : اين
چيست ؟
عرض كردند : اى امير المؤمنين ! امروز نوروز است امام (ع ) فرمود : هر روزمان را
نوروز كنيد.
ـ امام على (ع ) : نوروز ما, هر روز است .
ـ نـقـل شـده است كه منصور از موسى بن جعفر(ع ) تقاضا كرد كه در روز نوروز در خانه
بنشيند, تامردم براى تبريك گويى پيش ايشان روند و هدايايى كه برايش مى برند نيز
بپذيرد امام (ع ) فرمود : مـن در اخبار جدم پيامبر خدا(ص ) جستجو كردم , اما براى
اين روز خبرى پيدا نكردم نوروز سنت ايرانيان است و اسلام آن را منسوخ كرده است پناه
به خدا از اين كه چيزى را زنده كنيم كه اسلام از بـيـن بـرده اسـت مـنـصـور گفت :
ما اين كار را فقط براى خاطر نظاميان مى كنيم
((5)) ( و يك سـياست لشكرى است )بنابراين , تو را به خداى بزرگ سوگند كه جلوس
كنى و حضرت پذيرفت و جلوس كرد.
عـلامـه مـجـلسى , بعد از نقل اين خبر, مى گويد : اين خبر با اخبار معلى ناسازگار
است و نشان مى دهد كه نوروز اعتبار شرعى ندارداخبار معلى سندش قويتر و شهرتش در
ميان اصحاب بيشتر است و مى توان آن را حمل بر تقيه كرد, زيرا در خبر معلى نكاتى
وجود دارد كه حاكى از تقيه است .
بـه نظر ما, هر دو خبر فاقد شرايط حجيت هستند و همان گونه كه از قول امير المؤمنين
(ع )نقل كـرديم نوروز ما هر روز است و هر روزى كه خدا در آن نافرمانى نشود, آن روز
روز عيداست البته ديد و بازديد, همچنان كه در ايران سنت است , اشكالى ندارد.
زيور عيدها.
ـ پيامبر خدا(ص ) : عيدهاى خود را با گفتن اللّه اكبر, آذين بنديد.
ـ عيد فطر و قربان را با جملات لا اله الا اللّه و اللّه اكبر و الحمد للّه و سبحان
اللّه , آذين بخشيد.
ـ در روزهـاى عـيـد فـطـر و قـربـان از خـانـه بـيـرون مى آمد و با صداى بلند لا
اله الا اللّه و اللّه اكبرمى گفت .
ـ در روز عـيـد فـطـر, از زمـانـى كـه از مـنـزل بـيـرون مى آمد تا رسيدن به
نمازگاه همچنان تكبيرمى گفت .
ـ در اثناى هر خطبه اى تكبير مى گفت , اما در خطبه هاى عيد فطر و قربان بيشتر
تكبيرمى گفت .
پناه بردن به خد.
پناه بردن به خـدا.
قرآن .
((بـگـو : اى خـداونـدگـار مـن ! از وسوسه هاى شيطانها به تو پناه مى برم و به تو
پناه مى برم , اى پروردگار من , اگر نزد من حاضر آيند)).
((و مـوسـى گـفـت : مـن از هـر مـتـكـبرى كه به روز حساب باور ندارد, به خداوندگار
خود و خداوندگار شما, پناه مى برم )).
((بگو : پناه مى برم به خداوندگار صبحگاه از شر آنچه آفريده است )).
((بـگـو : پناه مى برم به خداوندگار مردم فرمانرواى مردم معبود مردم از شر وسوسه
وسوسه گر نهانى )).
ـ بـه نـقـل از عـبـداللّه بـن عـمـرو : پـيامبر خدا(ص ) از چهار چيز به خدا پناه
مى برد دانشى كه سودنبخشد, دلى كه خاشع نباشد, دعايى كه شنيده (و اجابت ) نشود, و
نفسى كه سير نگردد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : بار خدايا! به تو پناه مى برم از بخل و به تو پناه مى برم از
بزدلى و به تو پناه مى برم از ايـن كـه بـه پـسـت تـريـن عـمر باز گردانده شوم و به
تو پناه مى برم از فتنه گرى دنيا و به تو پناه مى برم از عذاب قبر.
ـ بـار خـدايـا! من به تو پناه مى برم از غم و اندوه و ناتوانى و كاهلى و زفتى و
بزدلى و سنگينى كمر شكن بار قرض و چيرگى مردمان (بر اثر هرج و مرج ).
ـ بار خدايا! من از فقر به تو پناه مى برم از كمداشت و خوارى به تو پناه مى برم از
اين كه ستم كنم يا به من ستم شود, به تو پناه مى برم .
ـ بار خدايا! از چيرگى قرض و چيرگى دشمن و شماتت دشمنان , به تو پناه مى برم .
ـ هـرگـاه مـى خـواسـت سـفـر كـند مى گفت ـ : بار خدايا! به تو پناه مى برم از رنج
سفر و اندوه دربـازگـشـت و كـاسـتـى بـعد از فزونى و دعاى ستمديده و رو به رو شدن
با صحنه ناخوشايند درخانواده و دارايى فرزندان .
ـ بار خدايا! از بدى اعمالى كه انجام داده ام و بدى اعمالى كه هنوز انجام نداده ام
, به تو پناه مى برم .
ـ امام على (ع ) : بار خدايا! به تو پناه مى برم از سختى سفر و اندوه بعد از بازگشت
و رو به روشدن با صحنه ناگوار در ميان زن و فرزند و دارايى .
ـ بار خدايا! به تو پناه مى برم از اين كه با وجود توانگرى تو من تهيدست باشم , يا
با وجودهدايتگرى تـو در گمراهى به سر برم , يا با آن كه قدرت و پادشاهى از آن توست
, به من ستم شود, يا با آن كه زمام اختيار امور در دست توست , من مقهور و خوار گردم
.
ـ بـار خدايا! به تو پناه مى برم از اين كه ظاهر مرا در نگاه چشمها نيكو گردانى و
باطنم را كه برتو آشكار است زشت و ناپسند سازى .
ـ مـحـمـد بـن ابـراهـيـم بـه امـام كـاظم (ع ) نوشت : سرورم ! اگر صلاح مى دانيد
به من دعايى بـيـامـوزيـدكـه در تـعـقـيب نمازهايم بخوانم و خداوند با آن دعا خير
دنيا و آخرت را به من عطا فـرمـايـدحـضـرت در پـاسـخ او نـوشت : اعوذ بوجهك الكريم
و عزتك التى لاترام و قدرتك التى لايمتنع منها شئ , من شر الدنيا و الاخره و من شر
الاوجاع كلها.
ـ امـام صـادق (ع ) : بـه خـدا پـنـاه بـريـد از سنگين شدن بار قرض و چيرگى مردمان
و در خانه ماندن زنان
((6)) .
عيب .
ستايش از كسانى كه به جاى عيب ديگران به معايب خود مى پردازند.
ـ امام على (ع ) : خوشا به حال آن كس كه عيب خودش , او را از پرداختن به عيبهاى
مردم بازدارد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : خوشا به حال آن كس كه عيب خودش , او را از پرداختن به عيبهاى
برادران مؤمنش باز دارد.
ـ امام على (ع ) : بهترين مردم كسى است كه عيبهاى خودش , او را از عيبهاى مردم باز
دارد.
ـ امـام صـادق (ع ) : سودمندترين چيزها براى آدمى , اين است كه در رسيدگى به عيبهاى
خودبر مردم پيشى گيرد (يا پيش از پرداختن به عيوب مردم به عيبهاى خود بپردازد).
ـ هـر گـاه ديـديـد بنده گناهان مردم را مى جويد و گناهان خودش را از ياد برده است
, بدانيد كه گرفتار مكر خدا شده است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : اى بـنـده خـدا! در خرده گيرى از گناه كسى شتاب مكن , زيرا چه
بسا كه او آمـرزيـده شـده باشد و در مورد خويش به گناه كوچكى كه كرده اى ايمن مباش
, زيرا شايد كه به سبب آن عذاب شوى پس , هر يك ازشما از ديگرى عيبى بداند, نبايد به
خرده گيرى از او بپردازد , زيـرا مى داند كه خود نيز عيبى دارد و بايد شكر اين
موهبت كه عيبهايى كه در ديگران هست در او نيست , وى را به خودمشغول دارد (و از
عيبجويى ديگران باز ايستد).
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), در سـفـارش بـه ابـوذر, فـرمود : بايد آنچه از (عيوب ) خود
مى دانى تو را ازخـرده گـيـرى بـر مـردم بـاز دارد و از آنـان بـه سـبـب كارهايى كه
مانند آنها را خودت انجام مى دهى ,ناراحت نشوى .
ـ بايد آنچه از (عيوب ) خود مى دانى , تو را از (عيبجويى و خرده گيرى بر) مردم باز
دارد.
ـ امام على (ع ) : آگاهى تو از عيبهاى خودت , بايد مانع از آن شود كه از مردم
عيبجويى كنى .
ـ كسى كه از مردم عيبجويى مى كند, بايد از خودش آغاز كند.
ـ مسيح (ع ) : به عيبهاى مردم چون خواجگان منگريد, بلكه به عيبهايشان چون غلامان
نگاه كنيد.
ـ امام على (ع ) : خردمندترين مردم , كسى است كه بيناى عيب خود باشد و كور عيب
ديگران .
كسى كه عيب خود را ببيند.
ـ امام على (ع ) : كسى كه عيب خود را ببيند, از پرداختن به عيب ديگران باز
ايستد.
ـ هر كه لغزش خود را ببيند, لغزش ديگران در نظرش كوچك آيد.
ـ هر كه عيب خود را ببيند, از پرداختن به عيب ديگران باز ايستد.
ـ دنـبـال عيبهاى مردم نباش , زيرا عيبهايى كه در خودت هست ـ اگر خردمند باشى ـ
مانع ازآن مى شود كه از كسى عيبجويى كنى .
ـ هر كه بيناى عيب خود باشد, از هيچ كس عيبجويى نكند.
ـ مـرد را هـمـيـن زيـركـى بـس , كـه عـيـبـهاى خود را بشناسد, در نادانى مرد همين
بس , كه عيبهاى خويش را نشناسد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : سه خصلت است كه هر كس آنها را داشته باشد يا يكى از آنها در
او باشدروز قـيامت در سايه عرش خداى عزوجل باشد, روزى كه هيچ سايه اى جز سايه او
نيست :مردى كه از بـرادر مسلمان خود عيبى نگيرد تا آن گاه كه آن عيب را از خودش دور
كند, و آدمى هر عيبى كه از خـود بـر طرف سازد عيبى ديگر در نظرش آشكار مى شود آدمى
را همين بس كه به رفع معايب خود پردازد و از پرداختن به عيبهاى مردم باز ايستد.
نكوهش پرداختن به عيبهاى مردم با نفس خود.
ـ امـام عـلـى (ع ) : زنـهـار كـه از مـردم خـرده گـيـرى و بـا نفس خودت مدارا
كنى كه در اين صورت گناهت بزرگ شود و از پاداش محروم گردى .
ـ مـسـيـح (ع ) : اى بندگان بد! بر اساس گمان مردم را سرزنش مى كنيد و با يقينى كه
به بديها وعيبهاى خود داريد خويشتن را سرزنش نمى كنيد؟
.
ـ امـام على (ع ) : از ديگرى به خاطر كارى كه خود نيز آن را انجام مى دهى خرده مگير
وديگرى را براى گناهى كه ارتكاب آن را به خودت اجازه مى دهى , كيفر مده .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هر يك از شما خاشاك را در چشم برادرش مى بيند و تنه درخت را
درچشم خود نمى بيند؟
.
ـ امـام على (ع ) : در شگفتم از كسى كه عيبهاى مردم را بد مى داند, در حالى كه خودش
از همه پر عيب تر است و آنها را نمى بيند.
|