1- زيـرا مؤمن دشمن كافر است نه دشمن مؤمن , بنابراين اگر مخاطب مؤمن باشد گوينده
كافر اسـت و اگـر كـافر باشد گوينده مؤمن است همچنين اين سخن (تو دشمن من هستى ) يا
راست است يا دروغ كه در هر صورت كفر يكى از طرفين لازم مى آيد ـ م .
2- استدلال اول برهانى است و استدلال دوم جدلى ـ تفسير الميزان , 17/197.
3- ايـن حديث را ابو داود و ابن حبان در صحيح خود روايت كرده اند در سند او يحيى بن
ايوب , از غـافقيان مصر, وجود دارد بخارى و مسلم و جزاين دو به او احتجاج كرده اند
اما نقاط ضعفى دارد ابو حاتم مى گويد : حجيت ندارد, احمد مى گويد : بد حافظه است
نسائى مى گويد : قوى نيست تـا جـايى كه من اطلاع دارم , اهل لغت گفته اند : مراد از
: ((با همان جامه اى كه در آن جان داده اسـت , بـرانـگيخته مى شود)) اعمال اوست
هروى مى گويد : اين حديث مانند حديث ديگر پيامبر است كه فرمود : ((بنده با همان
چيزى كه با آن مرده است , برانگيخته مى شود)) اومى گويد : نظر كسانى كه مى گويند
منظور كفن است , درست نيست , زيرا ميت بعد از اين كه مرد كفن مى شود ـ الترغيب و
الترهيب : 4/383/10.
4- در آيـه ((وفـد)) آمـده اسـت , كه به معناى فرستادگان و هيات اعزامى به سوى
پادشاه يا امير است ـ م .
5- شـايد در ميان ارتش منصور عناصر ايرانى بوده اند و او براى جلب رضايت آنها دست
به اين كار زده است ـ م .
6- در متن حديث بوار الايم آمده است ايم ـ بر وزن كيس ـ : زن بى شوى (خواه باكره
باشد و خواه بر اثر طلاق گرفتن يا مردن شوهرش بيوه شده باشد) ((بوار)) به معناى
كسادى و بى رونق بودن اسـت (مـنـظور اين است كه زنان در خانه بمانند و كسى به
خواستگارى آنها نرود) در بحارالانوار مـى گـويـد ايـن عـبارت كنايه از كسادى كالا و
بى رونقى بازار است , همچنين در حديثى از امام صادق (ع ) آمده است كه منظور از
((بوارالايم )) آفات و مصائب است ـ م .
7 - در آيه شريفه همزه آمده است و در لغت به معناى كسى است كه بناحق بر ديگران
بسيار خرده مـى گـيـرد و آنـچه را كه عيب نيست از آنان عيب مى گيرد ((همز)) در اصل
به معناى شكستن اسـت , بـنـابـراين , كسى كه از ديگرى عيبجويى و خرده گيرى مى كند,
با اين كار خود گويى او رامـى شـكند (و شخصيت او را خرد مى كند) ((لمز)) نيز به
معناى عيب است همزه و لمزه به يك مـعـنـا هـسـتـند بعضى ميان اين دو فرق گذاشته
وگفته اند ((همزه )) كسى است كه پشت سر عـيـبـگـويـى مـى كند و ((لمزه )) كسى است
كه پيش رو عيب و ايراد مى گيرد ـ مجمع البيان , 10/817.
8- يـعـنـى هـر گـاه حـاكم در ميان مردم خود ايجاد بد گمانى و سؤ ظن كند, آنان را
بر گناه گستاخ نمايد و باب جرم و جنايت را به رويشان بگشايد ـپا نوشت الترغيب و
الترهيب .
9- بـيـان چـنـيـن جمله اى از آن روست كه عربها به دو جامه حله مى گويند و به يك
جامه حله اطلاق نمى كنند ـ پاورقى صحيح مسلم .
10- در مـتـن حـديث طيش آمده است كه به معناى سبك مغزى , تند مزاجى , شتابكارى و
آسيمه سرى است ـ م .
11- غـبن معانى گوناگونى دارد و در معامله به اين معناست كه كسى كالايى را به قيمتى
بسيار بـيـشـتـر از قيمت اصلى آن خريدارى كند يا كالاى خود را به قيمتى بسيار كمتر
از آنچه مى ارزد بفروشد و به اصطلاح در معامله كلاه سرش رود ـ م .
12- در نقلى ديگر آمده است : اللّه مولانا و لا مولى لكم الدر المنثور, 2 / 346.
13- بقيه آيات تا آخر سوره منافقون .
14- اين خبر نادرست است زيرا به روايت خاصه و عامه , قاتل مرحب اميرالمؤمنين على (ع
) است .
15- الـطبقات الكبرى , 2 / 110 اين ابيات همچنين در صحيح مسلم , كتاب الجهاد, باب
غزوه ذى قرد و جز آن , در حديثى مفصل تحت شماره1807 ذكر شده است .
16- ايـن كلمه معادل غش گذاشته شده است كه بيشتر در مورد معامله و خريد و فروش كالا
به كار برده مى شود.
17- سـيـد رضـى ـ رضـوان اللّه عليه ـ مى گويد : اين سخن از پيامبر(ص ) نيز روايت
شده است و تـعـجبى نيست كه دو گفتار شبيه هم باشند, زيرا هردو از يك چشمه آب مى
خورند و از يك دلو خالى مى شوند.
18- در متن حديث ليغان آمده است كه از غين است جزرى مى گويد: غين : ابر, غينت السما
تغان : ابر آسمان را پوشاند به قولى : غين يعنى درخت درهم پيچيده و انبوه منظور
حضرت , سهوى است كه هيچ بشرى از آن به دور نيست و آن حضرت را نيز گاهى فرا مى گرفت
, چه دل ايشان هميشه مشغول خداى تعالى بود لذا اگر گاهى عارضه اى بشرى بر آن
بزرگوار عارض مى شد كه او را از امـور امـت و ديـن و مـصالح آنها بازمى داشت , آن
را براى خود گناه و تقصيرى مى شمرد و لذا به استغفار پناه مى برد حاشيه المحجة
البيضا.
19- اين حديث را مسلم , 4/2075/2702, از حديث اغر مزنى آورده منتها در حديث او
((روزى صد بـار)) آمـده اسـت در سـنن ابى داود نيز چنين است اما در النهاية ابن
اثير چنان است كه در متن آورديم .
20- گوينده فيض ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ است .
21- در متن حديث طرب آمده است طرب , از اضداد است به معناى شادى و اندوه رفتار
سبكانه اى كه از شادى يا اندوه زياد به انسان دست مى دهد ـ لسان العرب .
)22.
- ر كه نامخت از گذشت روزگار نيز ناموزد زهيچ آموزگار.
23- در مـتـن حديث دمن آمده است دمن , جمع دمنه به جايى گفته مى شود كه رمه
چهارپايان (مانند شتر و گاو و گوسفند) را در آن جا استراحت مى دهند و پر از سرگين
آنها مى شود حضرت دلهاى آنان را به چنين جايى تشبيه فرموده است اين واژه به معناى
كينه هاى ديرينه نيز آمده است .
24- ابن اثير در توضيح واژه ((لا يغل )) در اين حديث مى گويد: اين كلمه از باب
افعال ((اغلال )), است به معناى خيانت در هر چيزى به صورت ((يغل ))نيز روايت شده كه
از ((غل )) است به معناى كـيـنـه و بـدخواهى يعنى هيچ گونه كينه اى به دل او راه
پيدا نمى كند كه از حق دورش كند به صـورت ((يـغل )) ـ به تخفيف لام ـ نيز روايت شده
كه از ماده ((و غول )) به معناى داخل شدن در شر و بدى است معناى حديث اين است كه
اين سه كارموجب اصلاح دلهاست و هر كه به آنها چنگ در زنـد دلـش از خـيـانـت و
دغـلـى و بـدى پـاك مى ماند ((عليهن )) نيز حاليه است و تقدير آن چنين مى باشد: لا
يغل كائنا عليهن قلب مؤمن (دل مؤمن در حالى كه اين سه عمل را رعايت كند دچار خيانت
و دغلى و بدى نمى شود) ـ النهايه ج3 , ص 381.
25- غلول كه در عنوان عربى است عبارت است از دزدى و كش رفتن از غنايم , پيش از
تقسيم آنها .
26- گـونه اى گوسفند زشت منظر كه دست و پاهايى كوچك دارد و در گذشته آن را از بحرين
مى آوردند اين نوع گوسفند در ميان عربها به خوارى و بى مقدارى مشهور است ـ م .
27- ايـن خـبـر را شـيعه و سنى با اسناد فراوان روايت كرده اند و بعضا گفته مى شود
كه از اخبار متواتر است ـ ر ك ـ : باب 3051, ((جنگ احزاب )).
28- ادبب به شترى مى گويند كه صورتش پر از كرك باشد.
29- ابـن ابى الحديد مى گويد : آنچه امام خبر داده است يك بار در زمان القادر
باللّه اتفاق افتاد و يك بار در ايام خلافت القائم باللّه .
30- ابـن ابـى الـحـديـد در ذيـل ايـن سخن مى نويسد : ((در باب غيبگوييهاى امام (ع
) كه پيشتر گـذشـت اخبار قابل ملاحظه اى را ذكر كرديم يكى ازسخنان شگفت انگيز حضرت
در اين زمينه , مطالبى است كه در خطبه اى كه طى آن به ذكر حوادث آينده مى پردازد,
فرموده است در آن جابه قـرامـطـه اشاره مى كند و مى فرمايد : ((به ظاهر دم از عشق و
محبت ما مى زنند و در دل بغض و كـيـنـه نـسبت به ما دارند و نشانه اش هم اين است كه
وارثان ما را مى كشند و جوانانمان را تبعيد مى كنند)).
31- ابن ابى الحديد مى گويد : كنايه از عبد الملك بن مروان است , زيرا اين خصوصيات
و نشانه ها در او بيشتر و كاملتر از ديگران است , چرا كه اووقتى مردم را به خود فرا
خواند, شام را به حركت در آورد و اين همان معناى جمله امام است كه ((در شام بانگ بر
مى زند)) عبد الملك دو بارپرچمهاى خود را در كوفه بر افراشت يك بار وقتى بود كه
خودش شخصا رهسپار عراق شد و مصعب را كشت و بـار ديـگـر زمـانى كه فرماندارانى چون
برادرش بشر بن مروان و ديگران را به جانشينى خود در كـوفـه مـنـصوب كرد, تا آن كه
كار فرماندارى به حجاج رسيد و آن زمان اوج افسارگسيختگى و بيدادگرى عبد الملك است و
در آن زمان است كه كار بسيار سخت و دشوار مى شود.
32- ابن ابى الحديد مى گويد : بسيارى معتقدند كه مقصود امام (ع ) از اين شخص زياد
است عده زيـادى مى گويند منظور حجاج مى باشد وگروهى گفته اند مقصود مغيرة بن شعبه
است اما به نظر من مى رسد كه منظور حضرت از اين شخص معاويه است , چرا كه معاويه به
پرخورى و سيرى نـاپـذيـرى شهرت داشت معاويه آن قدر مى خورد كه مى گفت : سفره را جمع
كنيد به خدا قسم , خـسـته شدم و سير نشدم اخبارزيادى در دست است كه پيامبر خدا كسى
را در پى معاويه فرستاد كه بيايد آن شخص ديد معاويه مشغول خوردن است پيامبر خدا بعد
ازمدتى دوباره كسى دنبال او فـرستاد و وقتى فرستاده آمد, ديد هنوز مشغول خوردن است
پيامبر خدا(ص ) در نفرين به معاويه فرمود:((خدايا شكمش را سير نكن )) شاعر نيز گفته
است :.
دوستى دارم كه شكمش چون جهنم است .
گويى در روده اش ماده سگى است .
33- سـيـد رضى گويد : وذحه به معناى سرگين گردان است و اين سخن اشاره به حجاج دارد
حجاج را با سرگين گردان داستانى است كه اين جاجاى گفتن آن نيست .
34- مجلسى مى گويد : در چنين مواردى احوط آن است كه مطلب با گوشه و كنايه گفته شود,
زيـرا اين خبر, عامى است وانگهى احتمال دارد كه چون ابوسفيان مردى فاسق و منافق
بوده است , پيامبر خدا هند را از آن نحوه بيان منع نفرموده است .
35- يـعـنـى بـه حـدى نـاتـوان يا تنبل است كه نياز به كمك دارد, تا به او آب و غذا
بدهد و براى مسافرت بايد او را بر دوش حمل كند يا بر مركبش سوارشود.
36- در جلد چهارده كتاب بحار الانوار شمار فراوانى از اين احاديث آمده است .
37- اين جمله به رد و نفى پاره اى روايات اشاره دارد كه در آنها آمده است كه هر كس
در روزهاى چـهارشنبه يا چهارشنبه آخر هر ماه حجامت كند, محل حجامتش كبود مى شود و
در بعضى از آنها آمده است : بيم آن هست كه محل حجامتش كبود شود.
38- مـثـلا در داسـتـان حديبيه آمده است كه وقتى سهيل بن عمرو از جانب مشركان مكه
براى گـفتگو با مسلمانان و عقد قرارداد صلح آمد, پيامبرفرمود : كارتان سهل و آسان
شد همچنين در داستان نامه پيامبر به خسرو پرويز و دعوت او به اسلام آمده است كه وى
نام آن حضرت را پاره كرد و در جـواب نامه مشتى خاك براى پيامبر فرستاد حضرت اين امر
را به فال نيك گرفت و فرمود : بزودى مؤمنان خاك آنها را تصرف خواهند كرد.
39- اين خبر به همان صورتى كه در بحار هست , در كافى و خصال و محاسن و فقيه آمده
است اما آنچه ما در اين جا آورديم مطابق با برخى نسخه هاى فقيه مى باشد.
40- منظور از عدوى يا سرايت , سرايت بيمارى , مانند گرى و وبا و آبله و غيره , از
شخص بيمار به شـخص سالم است مراد از نفى سرايت بيماريها,آن گونه كه از مورد روايت
برمى آيد, اين است كه مـا خـود واگـيرى را عامل مستقل بيمارى بدانيم بى آن كه آن را
به مشيت و خواست الهى نسبت دهـيـم هـامه نيز به اين معناست كه در جاهليت مردم بر
اين باور بودند كه روح مقتول به صورت پـرنـده اى در مـى آيـد و بـه سر قبر اومى رود
و همواره مى نالد و از عطش شكوه مى كند تا آن كه انتقامش از قاتلش گرفته شود
((صفر)) هم به معناى سوت زدن هنگام آب دادن حيوان است .
41- - اين اخبار تماما از ابو هريره يا معاويه نقل شده است لذا جاى درنگ و تامل
دارند.
42- فـتـنـه در لـغت به معناى گداختن طلا براى گرفتن ناخالصيهاى آن و ناب و خالص
شدن است .
43- بنا به گفته حاشيه بحار, عبارت بين قلا ب در اصل نيست .