ميزان الحكمه جلد ۷
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۱۰ -
قرآن .
((آيـا كـسـى كه كردار بدش در نظرش آراسته شد و آن را نيكو ديد (همانند كسى است كه
چنين نيست )؟
پس , خدا هركه را خواهد, گمراه سازد و هر كه را خواهد, راهنمايى كند.
بنابراين , نبايد كه جان تو به خاطر آنها دچار اندوه شود, خدا به كارهايى كه مى
كنند آگاه است )).
ـ امام على (ع ) در فرمان استاندارى مصربه مالك اشتر,مى فرمايد:زنهارازخودپسندى و
تكيه كردن بـه آن چـه كـه تو را به خودپسندى مى كشاند و شيفتگى به مدح و ستايش ,
زيرا اينها از مناسبترين فرصتهاى شيطان است تانيكى نيكوكاران را بر باد دهد.
ـ هيچ تنهايى وحشت انگيزتر از خودپسندى نيست .
ـ وحشتناكترين تنهايى , خودپسندى است .
ـ امام صادق (ع ): هيچ نادانيى زيانبارتراز خودپسندى نيست .
ـ امام على (ع ): خودپسندى , آفت بزرگى است .
ـ خودپسندى , كمبود را آشكار مى سازد.
ـ هيچ چيز مانند خودپسندى به خوبيها زيان نمى رساند.
ـ ميوه خودپسندى , دشمنى و كينه توزى است .
ـ امام صادق (ع ): يكى از روشهاى عيسى بن مريم گشت و گذار در شهرها بود.
از يـاران خـود كـه مـردى كـوتـه انـدام بـود و غـالبا با عيسى (ع ) همراهى مى كرد,
براى سياحت بيرون رفت .
كوتاه قد چون ديد عيسى (ع ) از آب گذشت با يقين درست گفت : به نام خدا و بر روى آب
حركت كرد تا به عيسى (ع ) رسيد.
رفت .
خودپسندى آفت خرد است .
ـ امام على (ع ): خودپسندى , دشمن درستى و آفت خردهاست .
ـ خودپسندى انسان , يكى از حسودان خرد اوست .
ـ هركه به كردار خود مغرور شود,خردش آسيب بيند.
ـ از خود راضى بودنت , ناشى از تباهى خرد توست .
ـ آفت خرد, خودپسندى است .
ـ به خردهايتان خوشبين نباشيد, زيرا خطا ناشى از اعتماد كردن به آنهاست .
ـ خودپسند, خرد ندارد.
ـ خودپسندى , خرد را تباه مى كند.
ـ انتقاد كردن آدمى از خود, دليل استوارى خرد و نشانگر فراوانى فضل اوست , خودپسندى
آدمى , دليل بر كمداشت او و نشانه سستى خرد اوست .
خودپسندى حماقت است .
ـ امام على (ع ): خودپسندى , حماقت است .
ـ خودپسندى , در راس حماقت است .
ـ خودپسندى , سرآمد نادانى است .
ـ خودپسندى , نشانه حماقت است .
ـ امام صادق (ع ): هركه خودپسند باشد, نابود شود و هركه خود راى باشد نابود شود.
بن مريم (ع ) فرمود: من بيماران را مداوا كردم و به اذن خداوند شفايشان دادم .
پـيـس را بـه اذن خـدا بهبود بخشيدم , مردگان را معالجه نمودم و به اذن خدا زنده
شان كردم و درصـدد مـعـالـجـه احـمـق بـرآمـدم امـا نـتـوانـسـتـم او را اصـلاح
گـردانـم ! عـرض شـد:ــپ اى روح اللّه !احـمـق كيست ؟
فرمود: خودراى خودپسند, كسى كه همه فضايل را براى خودش قائل اسـت وعـيـبـى در خود
نمى بيند و هر چه حق و حقوق است براى خودش مى داند و براى ديگران نسبت به خودحقى
قائل نيست .
خودپسندى مايه نابودى است .
ـ امام صادق (ع ): به هر كه خودپسندى راه يابد, نابود شود.
ـ امـام باقر(ع ): اما آن سه خصلت مهلك عبارتند از: فرمان بردن از بخل و آزمندى ,
پيروى ازهوا و هوس و خودپسندى .
ـ امام على (ع ): خودپسندى , مايه نابودى است و شكيبايى مايه سامان يافتن (كارها).
ـ پـيامبر خدا(ص ): چه كسى مى رود ببيند ابوجهل چه شد؟
ابن مسعود رفت و ديد دو پسرعفرا او را با ضربات شمشير به خاك افكنده اند.
ابـوجـهـل هـسـتى ؟
ابوجهل گفت : آيا روى مردى هستى كه او را كشتيد ـ يا گفت : مردمش او راكشتند
((7)) ـ ؟
كاش يك غير دهقان مرا مى كشت
((8)) !.
خودپسندى و پيشرفت نكردن .
ـ امام على (ع ): خودپسندى , مانع پيشرفت و كمال است .
ـ امام هادى (ع ): خودپسندى , از دانشجويى باز مى دارد و به تحقير ديگران و جهل
فرامى خواند.
ـ امـام على (ع ): هركه از نيكويى حالت خود دچار خودپسندى و غرور شود, از چاره
انديشى درست در كار خود فروماند.
گناهى كه تو را ناراحت كند بهتر ازكار نيكى است كه
دچار غرورت سازد.
ـ امام صادق (ع ): آدمى گناهى مى كندو از آن پشيمان مى شود و سپس كار خوبى
انجام مى دهد و خوشحال مى شود و بدين سبب ازآن حالتى كه داشت (پشيمانى از گناه )
دور مى افتد.
بماند, برايش بهتر از حالت سرورى است كه به اودست داده است .
ـ بـه امـام صـادق (ع ) عـرض شـد: آدمـى گـنـاهـى مـى كند و به سبب آن دچار ترس (از
عذاب الـهـى )مـى شـود و بعد از آن كار خوبى انجام مى دهد و گونه اى خودپسندى او را
فرا مى گيرد؟
حـضـرت فـرمـود: به سر بردن در همان حالت اولش يعنى ترسان بودن براى اوبهتراست از
حالت غروروخودپسنديش .
ـ امام صادق (ع ): دو مرد وارد مسجد مى شوند يكى از آن دو عابد است و ديگرى فاسق ,
اماهنگامى كـه از مـسـجـد بيرون مى روند آن فاسق به صديق (مؤمن راستين ) تبديل شده
است و آن عابد به فاسق .
همه اش در اين باره مى انديشد.
رو براى گناهان خود از خداوند طلب آمرزش مى كند.
ـ امـام على (ع ): خندان معترف به گناه خويش برتر است از گريانى كه (به سبب كثرت
عبادت و اطاعت ) بر پروردگار خود بنازد.
ـ گـنـاهى كه بر اثر آن ناراحت شوى , نزد خدا بهتر از كار نيكى است كه تو را
دچارخودپسندى و غرور كند.
ـ امـام رضـا(ع ): مردى از بنى اسرائيل خداى تبارك و تعالى را چهل سال عبادت كرد,
اماعبادتش پذيرفته نشد.
نيست .
از عبادت چهل سال است .
نبايد از خودراضى بود.
ـ امام على (ع ): بدترين كار از خودراضى بودن است .
ـ مبادا از خودراضى باشى , كه در اين صورت ناراضيان از تو زياد مى شوند.
ـ از خودراضى بودنت , برخاسته از تباهى خرد توست .
ـ به سبب از خودراضى بودن , بديها و عيبها آشكار مى شود.
ـ از خودراضى بودن بنده , با ناراضى بودن پروردگارش همراه است .
ـ كـسـى كـه از خـود راضـى بـاشـد, مـغبون گشته و كسى كه به نفس خود اعتماد كند,
فريب خورده است .
ـ هركه در نظر خودش بزرگ باشد, نزد خدا كوچك است .
ـ هركه از خودراضى باشد, عيبهايش آشكار مى شود.
ـ اگر مى خواهى خوبيهايت در نظر مردم بزرگ آيند, نبايد در چشم خودت بزرگ جلوه كنند.
ـ كسى كه از خود راضى باشد و به آن چه نفسش در نظر او مى آرايد اعتماد كند, به
هلاكت درافتد.
منم , منم !.
ـ جابربن عبداللّه : به در خانه پيامبر(ص ) رفتم و آن حضرت را صدا زدم .
كيست ؟
گفتم : منم .
ـ از پيامبر(ص ) اجازه ورود خواستم , فرمود: تو كيستى ؟
عرض كردم : منم .
فرمود: منم , منم !.
تشويق به كم شمردن كارهاى خوب نفس .
ـ امـام بـاقـر(ع ): هـر چـنـد نفست بسيار طاعت خدا كند, باز آن را كم شمار تا
بدين وسيله نفس رازبون سازى و خود را در معرض عفو (خدا) قرار دهى .
ـ امـام عـلـى (ع ): همانا خدا را بندگانى است كه زياد را براى او زياد نمى شمارند
و از خويشتن به عبادت كم رضايت نمى دهند, خود را مردمانى بد مى بينند, در حالى كه
افرادى زيرك ونيكوكارند .
ـ پـيامبر خدا(ص ) در توصيف خردمند مى فرمايد: اندك خوبى ديگران را زياد مى بيند
وخوبى هاى بسيار خود را اندك مى شمارد.
ـ امام كاظم (ع ): خوبى بسيار را, بسيار مشماريد.
ـ پيامبر خدا(ص ): خوبى را زياد مشماريد, هرچند در نظر شما زياد آيد.
نهى از زياد شمردن كار خوب نفس .
ـ امام على (ع ) در وصف فرشتگان مى فرمايد: و خودپسندى بر آنان حاكم نگشته است
تا در نتيجه , عـبادتهاى خود را بسيار شمارند وخضوع در برابر جلال و عظمت خدا جايى
براى اين كه حسنات خود را بزرگ ببينند نگذاشته است .
ـ امام باقر(ع ): سه چيز كمرشكن است : مردى كه كار خود را زياد شمارد و گناهانش را
از ياد برد و به راى خود مغرور باشد.
ـ امـام صـادق (ع ): ابليس ـ لعنت خدا براو باد ـ به سپاهيانش گفت : اگر در سه كار
بر فرزند آدم چيره آيم ديگر باكى ندارم كه چه كارى بكند,زيرا پذيرفته نمى شود:
هرگاه عملش را زياد شمارد و گناهش را از ياد برد و خودپسند شود.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): مـوسـى (ع ) نـشـسـته بود كه ابليس با كلاه درويشى رنگارنگى
وارد شد موسى به اوفرمود: اين كلاه درويشى چيست ؟
گفت : به وسيله آن دلهاى فرزندان آدم را مى ربايم .
اينك مرا از آن گناهى خبرده كه هرگاه فرزند آدم انجامش دهد تو بر او مسلط مى شوى ؟
ابليس گفت :هرگاه خودپسند شود و عملش را بسيار شمارد و گناهش در چشم او كوچك آيد.
نهى از فرو گذاشتن كار خوب به خاطر كوچك شمردن آن .
ـ امام صادق (ع ): چيزى را كه مايه تقرب تو به خداى عزوجل مى شود كوچك مشمار,
اگر چه نصف خرمايى باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ): خـداونـد چهار چيز را در چهار چيز نهفته است : خشنودى خود را
در طاعتش نـهـفـتـه اسـت , پـس هـيـچ چـيـز از طـاعـت او را خـرد مشمار, زيرا چه
بسا كه رضايت خدا در همان طاعت نهفته باشدو تو بى خبرى .
مشمار, زيرا چه بسا كه ناخشنودى او در همان معصيت باشد و تو بى خبرى .
خـوانـدنـش نـهـفـتـه است , پس هيچ دعايى به درگاه او را خرد مشمار, زيرا چه بسا كه
آن دعا بااجابت همراه باشد وتوبى خبرى ودوست و ولى خود را در ميان بندگانش نهفته
است , پس هيچ ك ازبـندگان خدا را كوچك مشمار, زيرا چه بسا كه همان بنده (كه خوارش
شمرده اى ) دوست خدا باشد و توبى خبرى .
ـ امـام بـاقـر(ع ): كـار خـوبـى را كـه مى كنى هرگز كوچك مشمار, زيرا آن را در
جايى مى بينى كه خوشحالت مى كند.
ـ امـام عـلى (ع ): بدانيد كه هر آن چه درروزرستاخيز زيان مى رساند, كوچك نيست و هر
آن چه در روز رستاخيز سود مى رساند نيز كوچك نيست .
مى بيند.
ـ كـار خـوب انـجـام دهـيـد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد, زيرا كوچك آن هم بزرگ
است واندكش بسيار.
ـ امـام رضا(ع ): صدقه دهيد هر چنداندك باشد, زيرا هر چيزى كه براى خدا باشد, گرچه
اندك ـ اگر با نيت درست و خالص صورت گيرد ـ بزرگ است .
درجات خودپسندى .
ـ امـام كـاظم (ع ): خودپسندى درجاتى دارد, يكى از آنها اين است كه كردار زشت
بنده به نظرش زيبا جلوه كند و آن را نيكو بيند وخوشش آيد و پندارد كه كار خوبى مى
كند.
آورد و براى اين كار بر خداى عزوجل منت گذارد, حال آن كه در اين كار خدا را بر او
منت است .
خودپسندى و تباهى عبادت .
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): خداى تعالى فرمود:من بهتر مى دانم كه چه چيز به صلاح كار
بندگان من است .
در عبادت مى كوشند.
عـبـادت مـن مـى كوشند و خود را به رنج و زحمت مى اندازند, اما من از روى لطف و
براى حفظ اويـكـى دو شـب چـرت را بـر او غالب مى سازم و در نتيجه , خواب مى ماند و
صبح كه بر مى خيزد ازدست خود عصبانى است و خويشتن را ملامت مى كند.
مى خواهد مرا عبادت كند از اعمال خويش دچار خودبينى و غرور مى شود و در نتيجه ,
مهلكه هابه سـراغـش مـى آيـد, چـه , بـر اثـر مـغـرور شدن به اعمالش و از خود راضى
گشتن خيال مى كند كـه بـالادسـت عـابدان شده و در عبادت خويش ديگر تقصير نمى كند (و
حق عبادت را چنان كه بايدمى گزارد) و بدين سبب از من دور مى شود در حالى كه مى
پندارد به من نزديك شده است .
ـ امـام بـاقـر يا امام صادق (ع ): خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: برخى از بندگان
من از من توفيق طاعتى مى طلبند تا بدان وسيله دوستشان بدارم , اما من آن را به آنان
نمى دهم مبادا از عمل خود دچار غرور و خودپسندى شوند.
ـ مسيح (ع ): اى گروه حواريان ! بسا چراغى كه باد آن را خاموش كرد و بسا عابدى كه
خودپسندى تباهش ساخت .
ـ امـام صـادق (ع ): خداى عزوجل به داود(ع ) فرمود: اى داود! مؤمنان راستين را
هشدار ده كه به اعمال خود مغرور نشوند, زيرا بنده اى نيست كه به پاى حسابش كشم مگر
اين كه هلاك شود.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): هيچ بنده اى نيست كه از كارهاى خوبش دچار غرور و خودپسندى
شود,مگر اين كه هلاك گردد.
درمان خودپسندى .
ـ امام باقر(ع ): راه خودپسندى را, باخودشناسى ببند.
ـ امـام عـلـى (ع ): هـرگـاه خودپسنديت براثر قدرتى كه دارى زياد شد و تكبر يانخوتى
در تو پيدا گشت , به بزرگى پادشاهى و قدرت و توانايى خدا بر چيزهايى كه تو قادر به
آنها نيستى , بنگر, زيرا اين كار سركشى تو را فرو مى نشاند و جلو سرمستى و غرور تو
رامى گيرد و عقل از دست رفته ات را به تو باز مى گرداند.
ـ آدمـيزاد را چه به خودپسندى ؟
آغازش نطفه اى گنديده است و فرجامش لاشه اى پليد و دراين ميان انبان نجاست است !.
ـ امام صادق (ع ): اگر گذشتن از صراط راست است , پس خودپسندى چرا؟
.
خودپسندى (متفرقه ).
ـ امـام عـلى (ع ): به حالتى كه بدون ابزاربدان رسيده اى مناز و به منزلتى كه
بدون برخوردارى از لـيـاقت و منقبتى بدان رسيده اى فخرمفروش , زيرا بنايى را كه دست
تصادف مى سازد, شايستگى ويرانش مى كند.
ـ امـام صـادق (ع ): شـبـى را داود(ع ) به تلاوت زبور بيدار گذراند و از عبادت خويش
دچار غرور گشت .
تـو از يـك شـب زنده دارى دچار غرور شدى و من چهل سال است كه زير اين تخته سنگ ,
زبانم از ذكر خداى تعالى خشك نشده است !.
ـ امـام على (ع ) در توصيف مؤمن , مى فرمايد: در نظر او هر كارى خالص تر از كار
اوست و هرنفسى صالحتر از نفس او مى باشد.
ـ امام صادق (ع ): كسى كه براى ديگران ارزشى قائل نباشد, خودبين و خود راى است .
ـ امـام على (ع ): از كسانى مباش كه چون عافيت يابند خودپسند شوند و چون گرفتار
آيند نوميد گردند.
شگفتى .
آن چه جاى شگفتى دارد.
ـ امام سجاد(ع ): در شگفتم از كسى كه از غذاى زيان آور پرهيز مى كند, اما از
گناه كه زيانباراست نمى پرهيزد!.
ـ امام على (ع ): در شگفتم از بخيل كه فقر را كه از آن گريزان است به شتاب مى طلبد
وتوانگريى را كـه در جستجوى آن است , از دست مى دهد, در دنيا چون درويشان زندگى مى
كندو درآخرت مانند توانگران حسابرسى مى شود!.
ـ در شگفتم از متكبر كه ديروز نطفه اى بود و فردا لاشه اى است !.
ـ در شگفتم از كسى كه آفرينش خدا را مى بيند و با اين حال در وجود او شك مى كند!.
ـ در شگفتم از كسى كه مردگان را مى بيند و مرگ را از ياد مى برد!.
ـ در شگفتم از كسى كه زندگى اين جهان را مى بيند و زندگى آن جهان را انكار مى كند!.
ـ در شگفتم از آباد كننده سراى فانى و رها كننده سراى باقى !.
ـ در شـگـفـتـم از كـسـى كـه مـى بيند هر روز از زندگى و عمرش كاسته مى شود و با
اين حال براى مرگ آماده نمى گردد!.
ـ در شگفتم از كسى كه فرجام ناگوار خوشگذرانيها را مى داند, چگونه از آنها خوددارى
نمى ورزد! .
ـ در شگفتم از كسى كه مى داند خداوند بسختى از او انتقام خواهد گرفت و با اين حال
برنافرمانى پاى مى فشرد!.
ـ در شـگـفـتـم از كـسـى كه به اصلاح مردم دست مى زند در حالى كه خود از همه فاسدتر
است وخويشتن را اصلاح نمى كند و به كار اصلاح ديگران مى پردازد!.
ـ در شگفتم از كسى كه داروى درد خود را مى شناسد و آن را نمى جويد و اگر هم بيابدش
,خود را با آن درمان نمى كند.
ـ در شگفتم از كسى كه اختياردار اجل خود نيست , چگونه آرزويش را دراز مى كند!.
ـ در شگفتم از كسى كه گفته مى شود او بد است و خودش مى داند بد است اما ناراحت مى
شود.
ـ در شـگـفـتم از كسى كه خوبيى را به او نسبت مى دهند و خودش مى داند كه آن خوبى
راندارد, چگونه خوشحال مى شود!.
شگفتى تمام .
قرآن .
((اگر تو در شگفت مى آيى , شگفت اين سخن ايشان است كه آيا آن هنگام كه خاك شويم
آفرينشى نـو خواهيم داشت ؟
اينان كسانى هستند كه به پروردگارشان كفرورزيده اند, برگردنهايشان غلها باشد و آنان
اهل آتشند و در آن جاودانه اند)).
ـ مـصـبـاح الـشـريـعـة : امـام صـادق (ع ) فـرمـود: شـگـفتى تمام از كسى است كه به
عمل خود مغرورمى شود, در حالى كه نمى داند فرجامش چگونه خواهد بود!.
ـ امام سجاد(ع ): شگفتى تمام از كسى است كه آفرينش را مى بيند و با اين حال در وجود
خدا شك مى كند.
ـ شگفتى تمام از كسى است كه زندگى اين جهان را مى بيند و زندگى آن جهان را انكار مى
كند.
ـ شگفتى تمام از كسى است كه براى سراى فانى كار مى كند و سراى جاويد را رها مى
سازد.
ـ امـام باقر(ع ): شگفتى تمام از كسى است كه آفرينش خدا را مى بيند و با وجود اين
در قدرت خدا شك مى كند.
ـ شگفتى تمام از كسى است كه سراى جاودانگى را باور دارد و براى سراى فريب كار مى
كند.
ـ شـگـفـتى تمام از متكبر فخر فروشى است كه از نطفه اى آفريده شده و سپس به مردارى
تبديل مى شود و در اين ميان نمى داند كه چگونه رفتار كند.
شگفت ترين شگفته.
ـ مـردى بـه رسـول خـدا(ص ) عـرض كـرد: از مـيـان مـردمـى خـدمـت شـمـا آمـده
ام كـه بـا ستورانشان يكسانند.
آن چه را آن مردم نمى دانند دانستند اما سپس مانند آنها نادانى ورزيدند!
((9)) .
ـ در حديثى ديگر رسول خدا به عمار فرمود: اى عمار! آيا تو را از مردمى شگفت آورتر
ازاينان آگاه نـسـازم ؟
مـردمـى كـه آن چـه را آنـان نـمى دانند, دانستند و با اين حال در پى خواهشهايى چون
خواهشهاى آنان رفتند.
ـ امـام على (ع ): از شگفت ترين شگفت ها اين است كه معاوية بن ابى سفيان و عمروبن
عاص سهمى مشوق مردم به دين شده اند!.
ـ چون از امام صادق (ع ) درباره محتواى وصيت لقمان سؤال شد, فرمود: در آن مطالب
شگفتى بود و شـگـفـت تـرين مطلبش اين بود كه به فرزندش فرمود: از خداى عزوجل چنان
بترس كه اگر با كـارهـاى نيك جن و انس بر او وارد شوى باز تو را عذاب خواهدكرد و به
او چنان اميدوار باش كه اگر با گناهان جن و انس بر او وارد شوى تو را خواهد بخشيد.
ـ منهال بن عمرو: به خدا سوگند كه من در دمشق بودم و سر حسين (ع ) را ديدم كه حمل
مى شد و پـيـشاپيش آن مردى سوره كهف رامى خواند و چون به اين آيه رسيد: ((آيا
پنداشتى كه اصحاب كـهـف و رقيم از نشانه هاى شگفت آور ما بوده اند؟
)), خداى تعالى سر را گويا كرد و با زبانى تند و رسا گفت : شگفت تر ازاصحاب كهف حمل
من وكشتن من است .
ـ امام على (ع ): دنيا شگفت است و شگفت تر از آن غفلت ما در آن است .
شگفتيهاى انسان .
ـ امـام عـلـى (ع ): از ايـن انـسـان در شـگـفـت آيـيـد: بـا قطعه اى پيه مى
بيند و با تكه گوشتى سخن مى گويد و با استخوانى مى شنود و از شكافى نفس مى كشد.
ناتوانى .
ناتوانى و ناتوان .
ـ امام على (ع ): ناتوانى , سبب ضايع كردن است .
ـ ناتوانى , خوارى است .
ـ نتيجه ناتوانى , از دست شدن خواسته است .
ـ ناتوانى , آفت است .
ـ پيامبر خدا(ص ): خداى تعالى زيركى را مى ستايد و ناتوانى را سرزنش مى كند.
چيزى بر تو چيره آمد بگو: خدا مرا بس است و او نيكو وكيلى است .
ـ امـام عـلى (ع ): ناتوانى آن است كه با پرداختن به آن چه برايت تضمين شده , از آن
چه بر توواجب گشته است با زمانى و به آن چه داده شده اى قناعت نكنى .
ـ ناتوانى كه با خير همراه باشد, بهتر از قدرتى است كه شر در پى آورد.
ـ اعتماد كردن به هر كسى پيش از آزمودن او, ناتوانى است .
ـ خـداى سـبحان طاعت (خود) را غنيمت زيركان قرار داده است , در آن جايى كه ناتوانان
كوتاهى مى ورزند.
ـ غيبت كردن , كار شخص ناتوان است .
ـ بـه خـدا سـوگـنـد, مـردى كـه دشـمـنـش را بر خود چنان چيرگى دهد كه گوشتش را از
استخوان جدا سازد و استخوانش را بشكند و پوستش را بكند, مردى است بسيار ناتوان و
بزدل .
ـ امام على (ع ) ضمن وصيت به فرزند بزرگوارش حسن (ع ) در توصيف خداى سبحان ,مى
فرمايد: پـيـش از همه چيز است و او را, خود, آغازى نيست و آخر همه چيز است و او
را,خود, آخر و نهايتى نيست , بزرگتر از آن است كه ربوبيت او با احاطه دل يا ديده
ثابت شود.
اكـنـون كـه ايـنها را دانستى , آن گونه كه از چون تويى ناچيز و كم توان و پرعجز و
بسيار نيازمند به پروردگار, سزاوار است در پى طاعت او برآى .
ناتوان ترين مردم .
ـ امـام على (ع ): هيچ ناتوانى , ناتوان تر از كسى نيست كه نفس خود را واگذاشت
و در نتيجه ,آن را به هلاكت افكند.
ـ ناتوان ترين مردم , كسى است كه بتواند كاستى را از خود برطرف سازد و اين كار را
نكند.
ـ نـاتـوان تـرين مردم , كسى است كه بيش از همه خود را از گزند پيشامدها و يورش اجل
در امان داند.
ـ ناتوان ترين مردم , كسى است كه از اصلاح خود ناتوان باشد.
ـ ناتوان ترين مردم , كسى است كه ازدعا كردن ناتوان باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): از ناتوان ترين ناتوانها, مردى است كه به مرد ديگرى برخورد و از
رفتار او خوشش آيد و از نام و نسب و جاى او نپرسد.
ـ امام على (ع ): ناتوان ترين مردم , كسى است كه از به دست آوردن دوست ناتوان باشد
وناتوان تر از او, كسى است كه دوستانى را كه به دست آورده است از كف دهد.
معجزه .
معجزه .
ـ امـام صـادق (ع ): مـعجزه , نشانه خداست و آن را تنها به پيامبران و
فرستادگان و حجتهاى خود مى دهد تا به وسيله آن راست راستگو از دروغ دروغگو شناخته
شود.
حكمت متفاوت بودن معجزات پيامبران .
ـ امـام هـادى (ع ) در پـاسخ به پرسش ابن سكيت از علت فرستادن موسى با عصا و يد
بيضا وحربه (ضد) جادو و فرستادن عيسى با حربه طبابت و فرستادن محمد, درود خدا بر او
وخاندانش و همه پـيـامـبـران باد, با گفتار و سخن , فرمود: هنگامى كه خداوند موسى
(ع ) را فرستادجادوگرى بر مردم عصر او غلبه داشت .
انـجـام چـنان كارى را نداشتند و به وسيله آن , جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را
بر آنان ثابت كرد.
طبابت داشتند.
خـدا مـردگـان را زنـده كـرد و كـور مـادرزاد و پـيس را شفا داد و با اين وسيله حجت
را بر آنان ثابت كرد.
داشت .
باطل كرد و حجت را بر آنان ثابت نمود.
اعجاز قرآن .
قرآن .
((بـگـو: اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن رابياورند, نمى توانند همانند
آن را بياورند, هرچند يكديگر را يارى دهند)).
((يـا آن كـه مـى گـويـنـد از خود بر مى بافد و به دروغ به خدا نسبتش مى دهد؟
بگو: اگر راست مى گوييد, جز خدا هركه را كه توانيد به يارى بطلبيد و ده سوره مانند
آن به هم بربافته , بياوريد.
خدا نازل شده و نيز هيچ خدايى جز او نيست .
((اگر در آن چه بر بنده مان فرو فرستاده ايم ترديد داريد, پس يك سوره مانند آن
بياوريد و جز خدا همه حاضرانتان رافرا خوانيد اگر راست مى گوييد.
و سنگهايند و براى كافران آماده شده است )).
ـ امـام عسكرى (ع ) درباره آيه ((الم ذلك الكتاب )) فرمود: يعنى اى محمد! اين كتابى
كه بر توفرو فرستاديم مجموعه اى از حروف مقطعه است كه از جمله آنهاست : الف و لام و
ميم .
قرآن به زبان شما و با الفباى شماست .
از ديگر حاضرانتان نيز كمك بگيريد.
ـ ابن ابى العوجا و سه تن از دهريان در مكه باهم قرار گذاشتند كه هر نفرشان مبارزه
با يك چهارم قرآن را به عهده گيرد و سال آينده در مكه نتيجه كار خود را به يكديگر
بگويند.
آن چهار نفر در مقام ابراهيم گرد هم آمدند.
زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان از بارش باز ايست .
ديدم , از مبارزه باز ايستادم .
رازگويان (براى مشورت ) به كنارى رفتند)) برخوردم , از مبارزه نوميد شدم .
آهسته با هم صحبت مى كردند.
تلاوت نمود: ((بگو: اگر انس و جن گرد آيند تا مانند اين قرآن بياورند, (هرگز) مانند
آن نياورند هر چند به مدد يكديگر برخيزند)).
از نشانه هاى اعجاز قرآن نبوداختلاف در آن است .
قرآن .
((آيا در قرآن انديشه نمى كنند.
بود هر آينه در آن اختلاف زيادى مى يافتند)).
ـ امام على (ع ): خداى سبحان مى فرمايد: ((ما در اين كتاب هيچ چيز را فرو نگذاشته
ايم )) و درآن بـيـان هـمـه چـيـز آمده است و يادآور شده كه آيات قرآن يكديگر را
تصديق مى كنند واختلاف و ناهمخوانى در آن وجود ندارد.
بود, هر آينه در آن اختلاف زيادى مى يافتند)).
شتابكارى .
شتابكارى .
قرآن .
((آدمى شتابكار آفريده شده است .
را به شما نشان مى دهم .
((و آدمى به دعا شرى را مى طلبد, چنان كه گويى به دعا خيرى را مى جويد.
ـ امام على (ع ): شتابكارى , موجب لغزش است .
ـ با شتابزدگى , لغزشها زياد مى شود.
ـ امـام عـلـى (ع ) هـنـگـام فرا رسيدن مرگ به فرزند خود حسن (ع ), چنين سفارش
فرمود: تو را ازشتاب در گفتار و كردار نهى مى كنم .
ـ پيامبر خدا(ص ): مردم را, در حقيقت , شتابزدگى به هلاكت افكنده است .
شتابكارى به دور بودند هيچ كس هلاك نمى شد.
ـ امـام على (ع ): آدم شتابكار دچار اشتباه مى شود, هرچند به مطلوب برسد, كسى كه با
آرامش كار كند, تيرش به هدف مى خورد گرچه هلاك شود.
ـ كسى كه با آرامش كار كند به مطلوب برسد يا نزديك شود, شتابكار به خطا رود يا به
خطانزديك شود.
ـ پـيامبر خدا(ص ): هركه تانى ورزد به مطلوب رسد يا به آن نزديك شود و كسى كه شتاب
كندبه خطا رود يا در آستانه خطا قرار گيرد.
ـ امام على (ع ): آرامش در كردار, از اشتباهكارى در امان مى دارد و انديشيدن در
گفتار, ازلغزش مصون مى دارد.
ـ پيامبر خدا(ص ): درنگ از (صفات ) خداست و شتابكارى از (صفات ) شيطان .
ـ امام صادق (ع ): با آرامش و درنگ سلامت (از خطا و لغزش ) همراه است و با شتابزدگى
پشيمانى .
ـ امام على (ع ) در سفارش به فرزند خود حسن (ع ), مى فرمايد: بدى را به تاخير افكن
, زيراهر زمان بخواهى مى توانى آن را جلو اندازى .
ـ به تاخير افكندن بدى , خود نوعى به دست آوردن (يا رساندن ) خوبى است .
ـ اى بـنـده خـدا! در عيبجويى هيچ كس به خاطر گناهش شتاب مكن , زيرا ممكن است
آمرزيده شده باشد و در مورد خودت از گناه كوچكى هم كه كرده اى ايمن مباش , چرا كه
شايدبراى همان عذاب شوى .
ـ امام على (ع ) در فرمان ولايت مصربه مالك اشتر, مى فرمايد: در پذيرفتن سخنان
سعايت كننده , شتاب به خرج مده , زيرا سعايت كننده بدخواه است , هرچند خود را
خيرخواه جلوه دهد.
ـ به تاخير افكندن كيفر, نشانه كمال بردبارى است .
شتافتن به كارهاى نيك .
ـ امـام صـادق (ع ): پـدرم مى فرمود: هرگاه آهنگ كار خوبى كردى , بشتاب , زيرا
نمى دانى كه چه پيش خواهد آمد.
ـ هـرگاه يكى از شما آهنگ كارى نيك يا بخششى كند, در طرف راست و چپ او دو شيطان
قرار گيرند, پس بشتابد كه آن دو شيطان اورا از تصميمش باز ندارند.
ـ امـام بـاقـر(ع ): هـر كه قصد كار خيرى كند, زود آن را انجام دهد, زيرا هر چيز كه
با تاخير همراه شود, شيطان در آن مهلتى پيدا كند.
ـ پيامبر خدا(ص ): خداوند كار خيرى راكه با شتاب صورت گيرد, دوست دارد.
ستايش شتاب كردن در استفاده از فرصتهاى خوب .
قرآن .
((اى موسى ! چه چيز تو را وا داشت كه از قومت پيشى گيرى ؟
گفت : آنها همانهايند كه از پى من روانند.
پروردگار من ! من به سوى تو شتافتم تا خشنود گردى )).
ـ امـام على (ع ): هرگاه چيزى از كار آخرت پيش آمد, آن را شروع كن و هرگاه چيزى از
كار دنيا پيش آمد, در آن درنگ كن تا از درستى آن مطمئن شوى .
ـ درنگ در هر چيزى پسنديده است , مگر در فرصتهايى كه براى انجام كار خوب دست مى
دهد.
ـ درنگ كردن بهتر از شتابكارى است , مگر در فرصتهاى كار خير.
نكوهيده است , مگر براى دور كردن بدى .
ـ پيامبر خدا(ص ): درنگ كردن در هر كارى خوب است , بجز در كار آخرت .
ـ درنـگ در هـر كـارى خـوب اسـت , مـگـر در سـه جـا: هـرگاه براى جهاد در راه خدا
جار زده شود,نخستين كسى باشيد كه بيرون مى آيد.
خارج مى شود و هرگاه تشييع جنازه اى باشد, به سوى آن بشتابيد.
هر كارى درنگ نيكوست .
ـ سـه چـيـز نـبـايـد به تاخير افتد: نماز هرگاه زمانش فرا رسد, جنازه هرگاه آماده
تشييع شود وازدواج كردن بيوه زن هرگاه همسرى بيابد.
ـ امام على (ع ): برآوردن نيازهاى مردم راست نيايد مگر با مراعات سه كار: با كوچك
شمردن آنها تا در نـتـيـجـه (در نـظرخدا و مردم ) بزرگ گردند, با پنهان داشتن آنها
تا در نتيجه آشكار شوند و باشتاب كردن دربرآوردن آنها تا (بر نيازمند) گوارا شوند.
ـ به تاخير انداختن احسان , جزعادت كريمان نيست .
ـ كـار عـطا كردن به نيازمند را به فردا مينداز, زيرا نمى دانى كه فردا براى تو و
او چه پيش خواهد آمد.
شتاب و درنگ نابج.
ـ امام على (ع ): از شتاب كردن دركارها پيش از فرا رسيدن زمان آنها و كوتاهى
كردن در آنها وقتى زمانشان فرا رسيد, دورى كن .
ـ شـتـاب در كـارى پيش از توانايى يافتن بر آن و سستى و درنگ بعد از دست دادن فرصت
, نشانه نادانى است .
ـ شتاب كردن پيش از توانايى يافتن بر كارى , موجب اندوه است .
ـ امام صادق (ع ): كسى كه كارى را پيش از فرارسيدن زمان آن شروع كند, بى موقع برسد.
ـ امام على (ع ) در ضمن سفارشهاى خود به محمدبن ابى بكر هنگامى كه ولايت مصر را به
او سپرد, مـى فـرمـايد: نماز را در وقتى كه براى آن معين شده است بخوان و به خاطر
بيكارى آن را پيش از وقت مخوان و به سبب كار وگرفتارى نيز آن را از وقتش به تاخير
مينداز.
ـ در خـطبه اى كه طى آن به حوادث آينده اشاره مى كند, مى فرمايد: در رسيدن به آنچه
منتظر و آمـاده اسـت شـتـاب مكنيد و آنچه راكه فردا خواهد آمد كند مشماريد, زيرا
بسا شتابنده به سوى چيزى كه اگر به آن برسد, آرزو كنداى كاش به آن نرسيده بود.
عدالت .
ارزش عدالت .
ـ امام على (ع ): عدالت , شالوده اى است كه جهان بر آن استوار است .
ـ عدالت , محكمترين شالوده است .
ـ عـدالـت , تـرازوى خـداى سبحان است كه آن را در ميان خلق خود نهاده و براى
برپاداشتن حق نصب كرده است .
ـ خداوند پاك , عدالت را برپادارنده مردمان قرار داده است و مايه دورى از حق كشيها
وگناهان و وسيله آسانى و گشايش براى اسلام .
ـ عدالت , برپادارنده مردم و زيور حكمرانان است .
ـ امام صادق (ع ): عدالت , از آبى كه شخص تشنه به آن مى رسد شيرين تر است .
ـ عدالت از عسل شيرين تر, از مسكه نرمتر و از مشك خوشبوتر است .
ـ امام على (ع ): عدالت , مطبوع است و هواى نفس , منحرف و ستمگر.
ـ فاطمه زهرا(ع ): خداوند عدالت رابراى آرامش دلها واجب فرمود.
عدالت برترين سياست است .
ـ امام على (ع ): عدالت برترين دوسياست است .
ـ عدالت , فضيلت فرمانروا (يا قدرت ) است .
ـ عدالت , سپر دولتهاست .
ـ پيامبر خدا(ص ): عدالت , سپرى نگهبان و بهشتى ماندگار است .
ـ امام على (ع ): عدالت , مردم را اصلاح مى كند.
است .
ـ عدالت , كسى را كه به آن عمل كند از افتادن مظالم و حقوق مردم به گردنش آسوده مى
كند.
ـ با عدالت است , كه كار ملت اصلاح مى شود.
ـ به سبب عدالت , بركتها دوچندان مى شود.
ـ عدالت فرمانروا, بهتر از فراخى و حاصلخيزى زمان است .
ـ پيامبر خدا(ص ): يك ساعت عدالت ,بهتر از شصت سال عبادت است كه شبش به عبادت و
روزش بـه روزه دارى بـگـذرد و يك ساعت بى عدالتى در حكومت (يا داورى ) نزد خدا بدتر
از شصت سال گناه است .
ـ امام على (ع ): عدالت , نظام فرمانروايى است .
ـ عدالت پيشه كن , تا (همچنان )حكومت كنى .
ـ به عدالت رفتار كن , تا پادشاهى كنى .
ـ سياست دادگرى سه چيز است : نرمى توام با دورانديشى , سختگيرى در عدالت و احسان
همراه با ميانه روى .
ـ هيچ چيز مانند عدالت , شهرها راآباد نكرده است .
ـ عدالت متضمن پيروى كردن ازسنت خدا و پايدارى دولتهاست .
عدالت فضيلت انسان است .
ـ امام على (ع ): عدالت فضيلت سلطان است .
ـ امـام عـلـى (ع ) در پـاسـخ بـه ايـن پـرسش كه : عدالت برتر است يا بخشندگى ؟
فرمود: عدالت هـرچـيـزى را در جـاى خـودش مـى گـذارد و بـخشندگى امور را از جهتشان
خارج مى سازد, عـدالـت سـيـاستى فراگير است اما بخشندگى عارضه اى خصوصى است (و شامل
فرد يا افرادى محدودمى شود).
عدالت و ايمان .
قرآن .
((كـسـانـى كـه ايمان آوردند و ايمان خود را به هيچ ستمى نياميختند, ايمنى از آن
ايشان است و ايشان رهيافتگانند)).
ـ امام على (ع ): عدالت , زيور ايمان است .
ـ عدالت , سر ايمان و مجمع نيكيهاست .
عدالت مايه زندگى است .
ـ امام على (ع ): عدالت , زندگى است .
ـ عدالت , مايه حيات حكمهاست .
ـ امـام كـاظـم (ع ), دربـاره آيـه ((زمـيـن را بعد از مرگش زنده مى كند)), فرمود:
منظور زنده كردن زمين با باران نيست , بلكه خداوند مردانى را مى فرستد كه عدالت را
زنده مى كنند و با زنده شدن عدالت زمين نيز زنده مى شود.
سودمندتر است .
|