ميزان الحكمه جلد ۷

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۱ -


ـ امام عسكرى (ع ) به عمه خود حكيمه دخت محمدبن على بن موسى الرضا(ع ), فرمود:امشب نزد مـا بـمـان , زيـرا بـزودى فرزندى به دنيا خواهد آمد كه نزد خداى عزوجل گرامى است وخداوند عزوجل به وسيله او زمين را پس از مردنش زنده مى كند.
ـ امـام بـاقـر(ع ) درباره آيه ((بدانيد كه خدا زمين را بعد از مردنش زنده مى كند)), فرمود: خداى عزوجل زمين را بعد از آن كه مرد به وسيله قائم (ع ) زنده مى كند.
مرده مى باشد.
ـ امام صادق (ع ), در پاسخ به پرسش از همين آيه , فرمود: مقصود, عدالت بعد از ستم است .

معناى عدالت .

قرآن .

((خـدا بـه عدالت و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد و از فحشا و زشتكارى و ستم نهى مى كند, باشد كه پذيراى پند شويد)).
ـ امـام عـلـى (ع ) درباره آيه ((خدا به عدالت و احسان فرمان مى دهد)), فرمود: مقصود ازعدالت , انصاف است و از احسان , بخشش و تفضل .

ـ امام على (ع ) نيز درباره همين آيه , مى فرمايد: عدالت , يعنى انصاف .

گستردگى عدالت .

ـ امام صادق (ع ): عدالت , شيرين تر از آبى است كه انسان تشنه به آن مى رسد.
هرچند اندك باشد, اگر عادلانه صورت گيرد, بسى گسترده است .

ـ حكيمى براى هفت جمله , هفتصد فرسنگ در پى حكيمى ديگر رفت .

جمله اين بود كه از او پرسيد: فراختر از زمين چيست ؟
آن حكيم پاسخ داد: عدالت , فراختر اززمين است .

ـ امـام عـلـى (ع ) دربـاره زمـيـنـهـايـى كـه عـثـمـان بـه تـيـول داده بود و برگرداندن آنها به مـسلمانان ,فرمود: به خدا سوگند, اگر زمينى را بيابم كه به كابين زنان رفته و كنيزان به وسيله آنـها خريدارى شده باشند, بيگمان آن را برمى گردانم , زيرا, عدالت فراخ است و هركه عدالت بر او تنگ آيد,بى عدالتى بر وى تنگ تر آيد.
ـ امـام بـاقـر(ع ): چـه گـسـتـرده اسـت دامـنـه عدالت ! اگر در جامعه عدالت اجرا شود, مردم بى نيازمى شوند.

جانمايه عدالت .

ـ امـام عـلـى (ع ): فضايل چهارگونه اند:اول حكمت است و جانمايه آن انديشيدن باشد, دوم عفت اسـت و جانمايه آن شهوت وخواهش نفسانى باشد, سوم زورمندى (و شجاعت ) است و جانمايه آن (نيروى ) غضب باشد,و چهارم عدالت است و جانمايه آن اعتدال قواى نفسانى باشد.

شعبه هاى عدالت .

ـ امـام عـلـى (ع ): عـدالت چهار شعبه دارد: فهم دقيق , دانش عميق , حكمت (يا حكم ) شكوفان و بستان بردبارى .

آبـشـخـورهـاى حـكـمـت را شـنـاخت و هركه بردبار باشد, در كار خود كوتاهى نكند و در ميان مردم خوشنام به سر برد.
ـ عدالت چهار شاخه دارد: فهم ژرفياب , شكوفه دانش , آبشخور حكمت و بستان بردبارى .

تـبـيـيـن كـنـد, هـركـه بداند آبشخورهاى حكمت را بشناسد, هركه حكمت داشته باشد, در كار خودتفريط و كوتاهى نورزد و در ميان مردم آسوده زندگى كند.
ـ ايـمان بر چهار پايه استوار است : برصبر ويقين و عدالت و جهاد عدالت نيزچهار شاخه دارد: فهم ژرفـكـاو, دانـش عميق , حكمت (يا حكم ) شكوفان و بردبارى استوار وپايدار, هركه فهيم باشد, از ژرفـاى دانـش آگـاه شـود و هـركـه از ژرفاى دانش آگاه شود, ازآبشخورهاى حكمت (يا احكام درسـت ) بـنوشد و هركه بردبار باشد, در كار خود كوتاهى نورزد و در ميان مردم خوشنام زندگى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ): عدالت چهار شاخه دارد: فهم ژرفكاو و دانش شكوفان و آبشخورهاى حكمت (يا حكم ) و بستان بردبارى .

فـهـم ژرفـكـاو داشـتـه باشد, دانش مجمل را روشن و تبيين كند و هركه به دانش شكوفا دست يـابـد,سرچشمه هاى حكمت (يا احكام شريعت ) را بشناسد و هركه به بستان بردبارى قدم گذارد, دركار خود كوتاهى نورزد و در ميان مردم آسوده زندگى كند.

ويژگيهاى عادل .

ـ امـام صادق (ع ) در پاسخ به پرسش از ويژگى عادل , فرمود: كسى كه چشم خود را از حرامهافرو بندد و زبانش را از گناهان و دستش را از مال مردم .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هركه در رفتار خود با مردم به ايشان ستم نكند و هرگاه با آنان سخن بگويد, دروغ نگويد و چون وعده شان دهد, خلف وعده نكند, انسانيتش كامل و عدالتش آشكار و دوستيش لازم و غيبتش حرام است .

ـ امـام صـادق (ع ): سـه چـيز است كه هركس دارا باشد چهار وظيفه را نسبت به او بر مردم واجب گـردانند: كسى كه هرگاه با مردم سخن گويد به ايشان دروغ نگويد و هرگاه با آنان بياميزددر حـقـشـان ستم نكند و هرگاه وعده اى به آنان دهد خلف وعده نكند, واجب است كه عدالت اودر مـيـان مـردم آشـكـار شـود و مـروتـش در مـيان آنان هويدا گردد و غيبتش برايشان حرام باشد وبرادريش بر آنها لازم آيد.
ـ پيامبر خدا(ص ): هركه با مردم چنان رفتار كند كه دوست دارد آنان با او رفتار كنند, عادل است .

ـ آن چـه بـراى خـود نـمـى پسندى براى ديگرى هم مپسند و آن چه براى خود دوست دارى براى بـرادرت نـيـز دوست بدار, تا در قضاوتت عادل باشى و در عدالتت دادگر و نزد آسمانيان دوست داشتنى و در دلهاى زمينيان محبوب .

ـ امـام عـلـى (ع ): هـر كـه نـهـانـش با آشكارش يكسان باشد و كردارش با گفتارش سازگار, او كسى است كه امانت را پرداخته و عدالتش تحقق يافته است .

نخستين گام عادل بودن .

ـ امـام على (ع ): از محبوبترين بندگان خدا نزد او, بنده اى است كه خداوند وى را در برابر نفسش يـارى رسانده , پس اندوه را زيرپوش خود كرده و ترس (از خدا) را بالاپوشش چنين كسى از معادن دين خدا و اوتاد زمين اوست ,خويشتن را ملزم به عدالت كرده است و نخستين گام عادل بودن او دور كردن هوا و هوس ازخويش بوده است .

نشانه هاى عدالت .

ـ امام صادق (ع ): هركه در شبانه روزپنج نماز با جماعت بخواند, به او گمان نيك بريد و شهادتش را روا شماريد.
ـ امام صادق (ع ) به علقمه فرمود: هركه بر سرشت اسلام باشد, شهادت دادنش جايز است .

گـنـهـكـار پـذيـرفـتـه مـى شـود؟
حـضـرت فـرمـود: اى عـلقمه ! اگر بنا باشد شهادت دادن گـنـهـكاران پذيرفته نشود, در اين صورت جز شهادت پيامبران و اوصيا پذيرفته نخواهد شد, زيرا تنهااينان از گناه پاكند.
ـ امـام صـادق (ع ) در پـاسـخ بـه ايـن سـؤال كـه از چـه طريق عدالت مرد شناخته مى شود تا در نـتيجه شهادتش پذيرفته شود, فرمود: اورا به داشتن حيا و پاكدامنى و نگهداشتن شكم و شهوت و دست و زبان (از حرام و ناروا)بشناسيد.
شرابخوارى , زنا, رباخوارى ,نافرمانى از پدر و مادر, فرار از ميدان جهاد و جز اينها شناخته مى شود.
در خود نشان دهد و عيبهايش راتماما پوشيده نگه دارد ـ به طورى كه كنجكاوى از ديگرلغزشهاى او و غيبت كردن از وى بر مسلمانان حرام و به دوستى گرفتن او و آشكار كردن عدالتش در ميان مـردم بـر آنان واجب و لازم آيد ـ و به نمازهاى پنجگانه برسد يعنى بر اين نمازها مواظبت كند و با حـاضـر شـدن در جماعت مسلمانان , آنها را به موقع بخواند و از حضوردر جماعت و مصلاى آنان سرباز نزند, مگر عذرى داشته باشد.

سفارش به رفتار عادلانه با دشمن و در هنگام خشم .

قرآن .

((اى كـسـانـى كـه ايـمان آورده ايد براى خدا قيام كنيد وبه عدل گواهى دهيد و دشمنى با يك گروه وادارتان نكند كه عدالت نورزيد.
خدا بترسيد.
ـ امـام عـلـى (ع ) در سـفـارش به فرزند بزرگوارش حسين (ع ), مى فرمايد: تو را سفارش مى كنم به تقوا داشتن از خدا در روزگار توانگرى وتهيدستى و به رعايت عدالت با دوست و دشمن .

ـ امـام عـلـى (ع ), در سـفـارش بـه فـرزنـد بـزرگـوارش حـسـن (ع ), مـى فرمايد: فرزندم ! تو را سفارش مى كنم به گزاردن نماز در وقتش و رعايت عدالت در هنگام خشنودى و خشم .

عادلترين مردم .

ـ پـيامبر خدا(ص ): عادلترين مردم , كسى است كه بر مردم همان پسندد كه بر خود مى پسندد وبر آنان نپسندد آن چه را بر خود نمى پسندد.
ـ امام على (ع ): عادلترين مردم , كسى است كه در عين داشتن قدرت , انصاف داشته باشد.
ـ عادلترين مردم , كسى است كه با آن كه بر او ستم كرده به انصاف رفتار كند.
رفتار كرده , ستم كند.
ـ عادلترين خلق , كسى است كه بيش از همه به حق داورى كند.
ـ شخصى به رسول خدا(ص ) عرض كرد: دوست دارم عادلترين مردم باشم .

آن چه براى خودت دوست دارى , براى مردم نيز دوست بدار تا عادلترين مردم باشى .

ـ امـام على (ع ): عادلانه ترين روش اين است كه با مردم آن گونه رفتار كنى كه دوست دارى باتو رفتار كنند.
ـ منتهاى عدالت , اين است كه آدمى با خودش به عدالت رفتار كند.
ـ هيچ عدالتى , برتر از رد مظالم نيست .

ـ روايت شده است كه موسى (ع ) از خداى تعالى پرسيد: كدام بنده تو غنى تر است ؟
فرمود: كسى كه به آن چه او را داده ام قانع تر است .

كسى كه انصاف داشته باشد.

ياوران عدالت .

ـ امـام عـلـى (ع ): براى عدالت از حسن نيت داشتن درباره ملت و كم كردن طمع و پارسايى زياد, كمك بگير.
ـ هـرگـاه رعيت حق زمامدار را بگزارد و زمامدار حق رعيت را, حق در ميان آنان عزيز ونيرومند شود و راههاى دين هموار و نشانه هاى عدالت برپا و كارها در مجراى طبيعى خودپيش رود و بدين سان زمانه اصلاح شود و به ماندگارى دولت اميد رود و طمع دشمنان , به ياس مبدل گردد.
اين صورت اتحاد و يكپارچگى به اختلاف گرايد و نشانه هاى ستم و انحراف آشكار شود.

كيفر زمامداران بيدادگر.

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): نـخستين كسى كه به دوزخ مى رود, زمامدارى است كه عدالت نورزيده و ثروتمندى كه حقوق ماليش را نپرداخته است و تهيدست پرفخر.
ـ شفاعت من شامل حال قدرتمندبيدادگر ستمگر, نمى شود.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) در آخرين خطبه اش در مدينه در پاسخ به پرسش على (ع ) از جايگاه زمامدار بـيـدادگـر, فرمود: او چهارمين نفر ازچهار نفرى است كه روز قيامت سخت ترين عذاب را دارند: ابليس , فرعون , آدم كش وچهارمينشان زمامدار بيدادگر.
ـ كـسـى كه بر ده نفر فرمانروا شود ودر ميانشان به عدالت رفتار نكند, روز قيامت در حالى آورده مى شود كه دستها و پاها و سرش در سوراخ تبرى جاى داده شده است .

دشمنى .

نهى از دشمنى با يكديگر.

قرآن .

((پـس , شـيـطـان آن دو [آدم و حـوا] را به خطا وا داشت و از بهشتى كه درآن بودند بيرون راند و گـفـتـيـم : پايين رويد برخى دشمن برخى ديگر و قرارگاه و جاى برخوردارى شما تاروز قيامت زمين باشد)).
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): جبرئيل (ع ) درباره هيچ چيز به اندازه دورى كردن از دشمنى با مردم , به من سفارش نكرد.
ـ هـيـچـگـاه جبرئيل (ع ) نزد من نيامد, مگر اين كه مرا پند داد و آخرين سخنش به من اين بود:از دشمنى كردن با مردم بپرهيز, زيرا اين كار عيب نهفته را آشكار مى سازد و عزت و احترام رااز بين مى برد.
ـ امام على (ع ): دشمنى كردن با مردان , از خصلتهاى مردم نادان است .

ـ دشمنى كردن با مردم , در راس نادانى است .

ـ چيره جويى بر همتايان و دشمنى كردن با مردان , بد انتخابى است .

ـ چيره جويى بر همتايان و آشكار ساختن دشمنى با دشمنان و عداوت و مخالفت كردن باكسى كه مى تواند گزند برساند, انتخاب بدى است .

ـ امام جواد(ع ): با هيچ كس دشمنى مكن تا آن گاه كه بدانى رابطه او با خداى تعالى چگونه است , اگـر نيكوكار باشد خداوند او را تسليم تو نمى كند و اگر بدكار باشد همين شناخت تو از اوتو را از وى كفايت مى كند.
ـ امـام سـجـاد(ع ): هـرگز با كسى دشمنى مكن , هرچند گمان برى كه به تو زيانى نمى رساند و بـه دوسـتـى بـا هـيـچ كـس بـى رغـبتى مكن هرچند تصور كنى كه سودى به تو نمى رساند, زيرا نمى دانى كه چه وقت به دوستت محتاج مى شوى و نمى دانى كى از دشمنت ترسان مى گردى .

ـ امـام عـلـى (ع ) در گـفـتـارى بـه فـرزنـدانـش مـى فـرمايد: فرزندان من ! از دشمنى كردن با مردم بپرهيزيد, زيرا آنان از دو نوع خارج نيستند: يا دانايند كه با مكر و نقشه به شما ضربه مى زنند ويا نادانند كه در آسيب زدن به شما مى شتابند.
ـ امـام صـادق (ع ): از دشمنى كردن بامردان بپرهيز, زيرا اين كار ننگ و زيان در پى دارد و عيب و بدى را آشكار مى سازد.
ـ پـيامبر خدا(ص ): من بعد از نهى شدن از بت پرستى , از چيزى به اندازه كشمكش كردن با مردان نهى نشدم .

ـ از مخاصمه كردن با مردم بپرهيزيد, كه اين كار عيبها را برملا مى سازد و خوبيها را دفن مى كند.
ـ هركه با مردان ستيزه كند, انسانيتش ساقط شود و حرمتش از بين برود.
ـ امام باقر(ع ): از ستيزه گرى دورى كنيد, زيرا اين كار دل را تباه مى كند و نفاق به بار مى آورد.

تخم دشمنى .

ـ امام على (ع ): علت دشمنى كردن , كم پروايى است .

ـ هر چيزى را بذرى است و بذر دشمنى , شوخى كردن است .

ـ امام صادق (ع ): خرده گيرى , مايه دشمنى است .

ـ هركه دشمنى بكارد همان درود كه كاشته است .

ـ امام على (ع ): هركه تخم دشمنى بكارد, زيان بدرود.

كسانى كه شايسته است آنها رادشمن ناميد.

قرآن .

((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! برخى از زنان و فرزندان شما دشمنتان هستند.
اگر گذشت كنيد و چشم بپوشيد و گناهشان را ببخشيد, همانا خدا آمرزنده و مهربان است )).
ـ امام على (ع ): هركه عيب تو را از تو پنهان سازد و پشت سرت عيبجويى كند, او دشمن است , از او حذر كن .

ـ عدو را به اين سبب عدو گفته اند كه به تو تعدى مى كند.
رفعشان برآيى ) عدويى است كه به تو تعدى مى كند.
ـ شكم آدم , دشمن اوست .

ـ امام جواد(ع ): كسى كه , به خاطر پيروى از دلخواه تو, راه درست را بر تو پنهان دارد,بيگمان با تو دشمنى كرده است .

ـ امام على (ع ): كسى كه از تو باك نداشته باشد (و به تو اهميت ندهد) او دشمن توست .

ـ دوسـتـان تـو سـه گروهند و دشمنانت نيز سه گروه , دوستانت عبارتند از: دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمن تو.
عبارتند از: دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن تو.

دشمن ترين دشمنت .

ـ امام على (ع ): هوس بزرگترين دو دشمن است .

ـ دشمن ترين دشمن آدمى , خشم و شهوت اوست .

گردد و به هدف خود برسد.
ـ نفس تو, نزديكترين دشمنانت به توست .

ـ امـام صـادق (ع ): از هوسهاى خود بپرهيزيد, همچنان كه از دشمنانتان پرهيز مى كنيد, زيرابراى مردان چيزى دشمن تر از پيروى هوسهايشان و درويده هاى زبانهايشان وجود ندارد.
ـ پيامبر خدا(ص ): دشمن ترين دشمن تو, نفسى است كه ميان دو پهلويت قرار دارد.
ـ سـوگـنـد بـه آن كـه جـانـم در دسـت اوسـت , بـراى انسان هيچ دشمنى دشمن تر از خشم و شهوت وجود ندارد.
ـ دشمن تو آن كسى نيست كه اگر تو اورا بكشى برايت مايه روشنايى باشد و اگر او تو را بكشد به بـهـشـت روى , بـلكه بدترين دشمن توفرزند توست كه از پشتت خارج شده است و سپس بدترين دشمنت ثروتى است كه به دست آورده اى .

سست نيرنگ ترين دشمنان .

قرآن .

((و چـون در زمين سفر كنيد, اگر بيم آن داشتيد كه كافران به شما زيان رسانند, بر شما گناهى نيست كه نماز را كوتاه كنيد.
((چـون آنـهـا را بـيـنى تو را از ظاهرشان خوش مى آيد و چون سخن بگويند, به سخنشان گوش مى دهى .

هستند به ديوار تكيه داده .

كجا منحرف مى شوند؟
)).
ـ امام عسكرى (ع ): سست انديش ترين دشمنان , كسى است كه دشمنى خود را آشكار سازد.
ـ امام على (ع ): سست مكرترين دشمنان , كسى است كه دشمنى خود را آشكار سازد.
ـ هركه دشمنى خود را آشكار سازد,نقشه و نيرنگش كاستى گيرد.

نبايد خود را از دشمن ايمن پنداشت .

ـ امام على (ع ): هركه از دشمن خودغافل شود, دسيسه ها او را به خود آورد.
ـ هركه از دشمن خود غافل باشد,دشمن از او غافل نباشد.
ـ بـه خـدا سـوگـنـد مـردى كـه دشـمـنـش را بر خود چنان مسلط گرداند كه گوشتش را از استخوان جدا كند و استخوانش را بشكند و پوستش را بكند, مردى است بس ناتوان .

ـ از هيچ دشمنى ايمن مباش , اگر چه سپاسگزارى كند.
ـ هيچ دشمنى را دست كم مگير, هرچند ناتوان باشد.
ـ اعتماد كردن به دشمن , عامل فريب خوردن (از او) است .

جلب آشتى دشمنان .

ـ امـام عـلى (ع ): به آشتى كشاندن دشمنان با زبان خوش و رفتار نيك آسانتر است , ازرويارويى با آنها و چيره جويى بر ايشان از طريق پيكار سخت .

ـ امام عسكرى (ع ): هركه پاكدامنى خصلت او باشد و بخشندگى صنعتش , با تمجيد و ستايشى كه از او مى شود از دشمنانش انتقام گيرد.
ـ امام على (ع ): هركه دشمن خود را به آشتى كشاند, بر شمار (ياران و دوستان ) خود بيفزايد.
ـ هركه دشمنان خود را به آشتى كشاند, به مرادش دست يابد.

سلاح مناسب در برابر دشمنان .

ـ لقمان (ع ) به فرزند خود سفارش فرمود: فرزندم ! از جمله چيزهايى كه بايد در برابر دشمنت به آن مـسلح شوى و در نتيجه , او را به خاك افكنى , اين است كه با او به زبان چرب و نرم سخن گويى و وانمود كنى كه از وى خرسندهستى و از او دورى نكنى تا آن چه در درونت مى گذرد بر او آشكار شود و در نتيجه , خودش را در برابر تو آماده سازد.

دشمنى مردم با آن چه نمى دانند.

ـ امام على (ع ): مردم , دشمن چيزى هستند كه نمى دانند.
ـ امـام رضـا(ع ): سـه چـيـز اسـت كـه بـر سـه چيز گماشته شده است : رنج و مشقت روزگار بر دارندگان آداب كامل , غلبه محروميت برپيشكسوت در حرفه خود و دشمنى عوام بر اهل معرفت .

دشمنى (متفرقه ).

ـ امام صادق (ع ): مؤمن را همين يارى از جانب خدا بس , كه ببيند دشمنش معصيت خدامى كند.
ـ امـام سـجـاد(ع ): هـمـيـن يـارى خـدا تو را بس , كه ببينى دشمنت درباره تو دست به معصيت خدامى زند.
ـ امام على (ع ): دشمنى نزديكان ,دردناكتر از گزش عقربهاست .

ـ هركه سودش در زيان تو باشد, در هيچ حالى از دشمنى تو دست بردار نيست .

ـ هركه جديتش سستى گيرد,دشمنش نيرومند گردد.
ـ هركه بر مركب جديت نشيند,دشمنش را مقهور سازد.
ـ هركه با دشمن خود همدم شود, عيب خويش را فاش سازد و روحش را شكنجه دهد.

عذاب و شكنجه .

عذاب خد.

قرآن .

((اگـر نـبـود كـه خـدا ترك ديار را بر آنان مقرر كرده بود,هر آينه در دنيا عذابشان مى كرد و در آخرت عذاب آتش برايشان است )).
((خـدا گـفـت : مـن آن مائده را براى شما مى فرستم , ولى بعد از آن هركه از شما كافر شود او را چنان عذابى كنم كه هيچ يك از مردم جهان را چنان عذاب نكنم )).
((چه بسا مردم قريه اى كه از فرمان پروردگارشان و پيامبرانش سرباز زدند.
عذابى سهمناك عذابشان كرديم )).
ـ امام على (ع ): خداى عزوجل شش گروه را به سبب شش خصلت عذاب مى كند: عربها را به سبب عـصـبـيـت , ملاكان را به سبب تكبر,فرمانروايان را به سبب ستم و بى عدالتى , فقيهان را به سبب حسادت , بازرگانان را به سبب خيانت وروستائيان را به سبب جهالت .

ـ خـداونـد شـش طـايـفـه را بـه سـبـب داشـتـن شش خصلت عذاب مى كند: عربها را به سبب عـصـبـيـت ,ملاكان را به سبب تكبر, فرمانروايان را به سبب ستم و بى عدالتى , فقيهان را به سبب حسادت , بازرگانان را به سبب خيانت وروستائيان را به سبب جهالت .

عـلا مـه طـبـاطـبـائى در تـفسير الميزان زير عنوان ((گفتارى درباره معناى عذاب در قرآن )) مى نويسد:.
قـرآن كـريم زندگى كسى را كه پروردگارش را فراموش كند, تنگ و سخت مى شمارد, هرچند به چشم ما كاملا فراخ و مرفه آيد.
زندگيى تنگ و سخت باشد)).
نعمتى گوارا مى شماريم .

اين نيست كه خدا مى خواهد به سبب آنها در دنيا عذابشان كند و در حال كفر جان بسپارند)).
هـمـچـنـان كـه در تـفسير آيه ((و گفتيم : اى آدم ! تو و جفتت در بهشت ساكن شويد)) توضيح داديـم ,حـقـيـقـت امر آن است كه خوشحالى و غم و شادى و اندوه و اميد و ترس انسان و سختى كشيدن و آسايش ديدن او همگى اولا بر محور نظر او درباره خوشبختى و بدبختى مى چرخند, ثانيا نعمت و عذاب وامورى از اين قبيل بسته به اين كه به چه چيز نسبت داده شود متفاوت است , مثلا روح براى خود نوعى خوشبختى و بدبختى دارد و جسم نوعى ديگر.
انسان مفهومى و به همين ترتيب .

انـسـان مـاده پـرسـت دنـيـاخواه كه خلق و خويهاى الهى را به خود نگرفته و به آداب و تربيتهاى اوپـرورده نـشـده اسـت , خـوشـبـختى را همان خوشبختى مادى مى داند و به سعادت روح يعنى خوشبختى معنوى اهميتى نمى دهد.
قدرت طلبى , آزمندانه مى كوشد.
خواهان نعمتها و لذتهاى خالص خيالى خود بوده است .

همراه با هزاران درد و غم مى يابد.
و مـايه حسرت است و همين كه به آن رسيد مى بيند آن چيزى كه او مى خواسته است نيست , زيرا در آن عـيبها و كاستيها مى بيند و مشاهده مى كند كه با غم و دردها و بى ارزشى عواملى كه به آنها دل خوش كرده بوده , همراه است .

در برابر از دست رفته ها باشد, دل نبسته است .

هـمـواره آن چه به دست مى آورد, مايه غم و درد او مى شود و از اين رو, رهايش مى كند و به سراغ چـيـزى بـهـتـر از آن مـى رود تـا شايد دل دردمندش را شفا دهد و آن چه به دست نمى آورد مايه دردمندى و دريغ ‌خوردنهاى او مى شود.
چيزى را به دست نمى آورد.
قـرآن كـريـم , امـا انـسان را پديده اى فراهم آمده از روحى جاويدان و پيكر مادى در حال تغيير و تحول مى داند.
اين زمان به جاودانگى مى رسد و زوال و تغييرى در او راه نمى يابد.
آن كـه مايه خوشبختى صرفا روح باشند از سعادت او به شمار مى آيند و عواملى چون مال و فرزند كـه سعادت جسم و روح , هردو, در آنهاست ,چنانچه از ذكر و ياد خدا باز ندارند و موجب نشوند كه انسان به دنيا بچسبد, اين عوامل نيز از جمله خوشبختى انسانند و نيكو سعادتى هستند.
سـعادت روح جاويدان مى شوند مانند كشته شدن در راه خدا و از بين رفتن ثروت و رفاه به خاطر خـداى تعالى , اين عوامل نيز از جمله خوشبختى انسان است و به آن مى مانند كه آدمى براى دست يافتن به يك عمر سلامتى و تندرستى , تلخى دارو را لحظه اى تحمل كند.
امـا آن چـه مـايـه خـوشـبختى جسم و بدبختى روح باشد, عامل بدبختى انسان و موجب عذاب و شكنجه اوست .

خداى تعالى فرموده است : ((جولان كافران در شهرها تو را نفريبد.
آن جايگاهشان جهنم است و جهنم بد آرامگاهى است )).
آن چـه را مـوجـب بدبختى جسم و روح باشد قرآن عذاب مى شمارد, چنان كه دنياپرستان نيز آن راعذاب و شكنجه مى دانند, اما ديدگاه اين دو فرق مى كند.
بدبختى روح هستند و از نظر آنان عذاب و شكنجه است چون سبب بدبختى بدنند.
عـذابـهـا, عـذابهايى است كه بر امتهاى پيشين فرود آمد, خداى تعالى فرموده است : ((آيا نديدى كـه پـروردگـار تو با قوم عاد چه كرد؟
و با ارم كه ستونها داشت و همانند آن در هيچ شهرى پديد نيامده بود؟
و قوم ثمود كه در آن وادى سنگ را مى بريدند.
طغيان كردند و در آنها بسيار فساد و تباهى كردند.
پروردگارت تازيانه عذاب را بر آنان فرود آورد.
بدبختى موجودات هوشمند, به هوش و ادراك بستگى دارد.
امـا حسش نمى كنيم براى خود سعادت نمى شماريم , همچنان كه چيز دردآور و غم انگيزى را كه حس ودرك نمى كنيم , بدبختى به شمار نمى آوريم .

خوشبختى و بدبختى راهى غير از شيوه ومسلك ماده و ماديگرى مى پيمايد.
مـاديـات بـايـد آن نـوع تربيتى را پيروى كند كه بر اساس آن انسان آن سعادت واقعى را كه قرآن مشخص كرده است , سعادت شمارد و بدبختى حقيقى را بدبختى بداند.
آمـوزش مـى دهـد كـه جـز به خدا دل نبندند و پروردگارشان را مالك همه چيز بدانند و همه را وابسته به اوو رهسپار به سوى او بشمارند.
ايـن انسان در دنيا سعادت خود را فقط در دو چيز مى بيند: آن چه مايه سعادت روح و جسم اوست وآن چه موجب سعادت صرفا روح اوست .

انـسان پايبند خواهشهاى نفس و ماديات , گرچه گاه آن چه را از زر و زيور دنيا به دست مى آورد بـراى خـود سـعادت و خير و لذت مى بيند اما بزودى به رفتار اشتباه خود پى مى برد و خوشبختى خيالى او دقيقابه بدبختى برايش تبديل مى شود.
بـازيـچـه , تا به آن روزى كه وعده شان داده ايم برسند)) و فرموده است : ((تو از اين غافل بودى ما پرده ازبرابرت برداشتيم , پس , ديده ات امروز تيز شده است )).
سخن ما رويگردان مى شود و جز زندگى دنيوى را نمى جويد, اعراض كن .

است )).
عيششان منغص است .

از ايـن جـا مـعـلوم مى شود كه ادراك و انديشه موجود در خداجويان و پيروان قرآن غير از ادراك وانديشه موجود در ديگران است , گو اين كه همگى از يك نوع , يعنى نوع انسان هستند.
گـروه مؤمنان متوسط و ميانحالى هستند كه تعليم و تربيت الهى در وجود آنها به كمال نرسيده است .

اين چيزى است كه از سخن خداى تعالى در معناى عذاب به دست مى آيد.
تـعـالـى از ايـن كه بدبختى جسمانى را عذاب بنامد خوددارى نمى كند منتها اين عذابى است در مرحله جسم نه روح .

فرموده است : ((شما را از آل فرعون رهانيديم , به عذابهاى سختتان مى آزردند.
زنانتان را زنده نگه مى داشتند.
فرعونيان با بنى اسرائيل مى كردند, بلا و آزمايشى از جانب خدا و در عين حال عذاب مى شمارد اما نه عذابى از جانب خداى سبحان .

شكنجه دادن مردم .

قرآن .

((تا به غروبگاه خورشيد رسيد.
گل آلود و سياه غروب مى كند و در آن جا مردمى يافت .

گفتيم : اى ذوالقرنين ! مى خواهى عقوبتشان كن ومى خواهى با آنان به نيكى رفتار كن .

برگردانده مى شود و او نيز به سختى عذابش مى كند)).
((پس , نزد او رويد و بگوييد: ما دو تن فرستادگان پروردگار تو هستيم .

شكنجه مكن .

ـ پـيامبر خدا(ص ): روز قيامت به پيادگان (ركاب امرا) گفته مى شود: تازيانه هايتان را بيندازيد و وارد دوزخ شويد.
ـ روز قيامت به يساول گفته مى شود: تازيانه ات را بگذار و به جهنم برو.
ـ در آخـر الزمان در ميان اين امت مردمانى خواهند بود كه با خود تازيانه هايى مانند دم گاوحمل مى كنند.
ـ كودكان خود را با غمز ((10)) شكنجه ندهيد بلكه با قسط مداوايشان كنيد.
ـ امـام بـاقر(ع ): نخستين چيزى را كه اميران روا شمردند شكنجه بود, علتش هم دروغى است كه انس بن مالك به رسول خدا(ص ) بست و نقل كرد كه آن حضرت دست مردى را به ديوارميخ زد.
ـ پيامبر خدا(ص ): (مردم را) با عذاب خدا عذاب و شكنجه نكنيد.
ـ كسى حق ندارد با آتش عذاب و شكنجه دهد, مگر خداوند آتش .

ـ خـداى تـعـالـى در روز قـيـامـت , كـسـانـى را كـه در دنـيا مردم را شكنجه مى دهند عذاب و شكنجه مى دهد.
ـ هـيچ كس از شما نبايد در جايى كه مردى را به ستم تازيانه اى مى زنند بايستد, زيرا لعنت خدابر كسانى كه در آن جا حاضر باشند و مانع زدن تازيانه نشود, فرود مى آيد.
ـ امـام صـادق (ع ) در پاسخ به پرسش ابان احمر از علت نامگذارى فرعون به دارنده ميخها,فرمود: چون وقتى مى خواست مردى را شكنجه دهد, او را روى زمين دمر مى خواباند وچهاردست و پايش را به زمين ميخكوب مى كرد.
دراز مى كرد و چهاردست و پايش را به تخته ميخ مى زد و او را به همان حال مى گذاشت تامى مرد .

ـ پيامبر خدا(ص ): سوگند به آن كه جانم در دست اوست , هيچ كس تازيانه اى به ستم بركسى نزند مگر اين كه فرداى قيامت در آتش دوزخ همانند آن تازيانه خورده شود.
ـ امام على (ع ): هر كس مردى را به ستم تازيانه اى زند, خداوند تازيانه اى از آتش بر او زند.
ـ عـروه از هـشـام بن حكيم بن حزام مى گويد : وى در شام بر عده اى گذشت كه در آفتاب سرپا نگهداشته و روى سرهايشان روغن ريخته شده بود.
گـفـت : بـدرسـتـى كـه از رسـول خدا(ص ) شنيدم كه مى فرمايد: خداوند كسانى را كه در دنيا شكنجه دهند, عذاب و شكنجه خواهد داد.
ـ حـمـزه اسـلـمـى مـى گـويـد: رسـول خدا(ص ) مرا فرمانده گروهى از سپاهيان كرد و به من فرمود:اگر فلانى را ديديد او را در آتش بسوزانيد.
ايشان برگشتم .

ندهد مگر خداوند (و خالق ) آتش .