ميزان الحكمه جلد ۶
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۱۱ -
ابـو حامد غزالى مى گويد : بدان كه كلمه راستى در شش معنا به كار
مى رود : راستى در گفتار , راسـتى درنيت و خواست , راستى در تصميم , راستى در به
كار بستن تصميم , راستى در كردار و راستى در تحقق بخشيدن به كليه مقامات دينى
بنابراين , هركس راستى در همه اين موارد را دارا باشد , صديق است ,زيرا صديق صيغه
مبالغه از صدق است .
صديقان .
قرآن .
((آنـان كـه از خدا و رسول اطاعت كنند , همدم كسانى هستند كه خداوند نعمتشان داده
است از پيامبران و صديقان وشهيدان و صالحان و اينان نيكو همدمانى هستند)).
((و كـسانى كه به خدا و فرستادگان او ايمان آوردند , آنان همان صديقانند و نزد
پروردگارشان گـواه خـواهـنـد بود , آنان رااجرشان است و نورشان و كسانى كه كفر
ورزيدند وآيات ما را دروغ شمردند همانان دوزخيانند)).
((مـسيح پسر مريم , جز پيامبرى نبود كه پيش از او نيز پيامبرانى بودند و مادرش
صديقه اى بود و هـر دو غـذامـى خـوردنـد بنگر كه چگونه آيات را براى آنان بيان مى
كنيم و باز بنگر كه چگونه (از حقيقت ) دور مى افتند)).
((و در اين كتاب ابراهيم را ياد كن , زيرا او پيامبرى صديق بود)).
((و در اين كتاب ادريس را ياد كن , زيرا او پيامبرى صديق بود)).
ـ پـيامبر خدا(ص ) : صديقان سه نفرند :حزقيل مؤمن آل فرعون , حبيب نجار صاحب آل
ياسين و على بن ابى طالب (ع ).
ـ صديقان سه نفرند : حبيب نجار مؤمن آل ياسين , همو كه مى گويد : ((از رسولان تبعيت
كنيد , ازكـسـى تـبعيت كنيد كه از شما مزد نمى خواهند و خود هدايت يافتگانند)) و
حزقيل , مؤمن آل فرعون وعلى بن ابى طالب كه از همه صديقان برتر است .
ـ پيشتازان امتها سه نفرند كه آنى به خداكفر نورزيدند : على بن ابى طالب , صاحب
ياسين و مؤمن آل فرعون اينان همان صديقانند و على برترين آنهاست .
ـ صديقان برگزيده خداى تعالى عبارتنداز : يوسف صديق , حبيب نجار و على بن ابى طالب
.
ـ هر امتى را صديق و فاروقى است وصديق و فاروق اين امت على بن ابى طالب (ع ) است .
ـ امام على (ع ) : نبا عظيم (خبر بزرگ ) و صديق اكبر من هستم .
ـ مـن از جمله مردمانى هستم كه در راه خدا سرزنش هيچ سرزنشگرى در آنان كارگر نمى
افتد , چـهـره شان چهره صديقان است , و گفتارشان گفتار ابرار , آباد كننده شبهايند
و روشنى بخش روزها.
دوست .
دوست .
قرآن .
((يا دوست شما)).
((و ما را شفاعت كنندگانى نيست و نه دوستى مهربان )).
ـ امام على (ع ) : دوست , نزديكترين خويشاوند است .
ـ دوست , بهترين دو اندوخته است .
ـ كسى كه دوستى ندارد , اندوخته اى ندارد.
ـ دوستان يك روحند , در چند پيكر.
ـ امام صادق (ع ) : منزلت دوست چندان والاست , كه حتى دوزخيان نيز پيش از خويشاوند
دلسوز ومـهـربان , از او كمك مى طلبند و او را صدا مى زنند خداوند از زبان دوزخيان
مى گويد : ((ما را شفيعانى نيست و نه دوستى مهربان )).
شناخت فرد از طريق دوستان او.
ـ پيامبر خدا(ص ) : آدمى بر آيين دوست خود است , پس هريك از شما مواظب باشد كه
با چه كسى دوستى مى كند.
ـ سـلـيـمـان (ع ) : درباره هيچ كس قضاوتى نكنيد , تا آن كه ببينيد با كه همنشينى
مى كند , زيرا آدمى ازطريق همگنان و همنشينانش شناخته مى شود.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : مردم را به دوستانشان بيازماييد , زيرا آدمى با كسى كه از
رفتارش خوشش بيايد ,دوستى مى كند.
همانندى نفوس .
ـ امـام عـلـى (ع ) : نـفـسـها گونه گونند پس آنهايى كه همگون باشند با هم گرد
آيند و مردم به همگنهاى خود بيشتر گرايش دارند.
ـ بر اثر معاشرت با نابخردان , اخلاق فاسد مى شود و بر اثر همدمى با خردمندان ,
اخلاق به درستى مـى گـرايـد مـردمـان گـونه گونند و هركس برگونه (ساختار) خود عمل
مى كند مردم با هم دوسـتـى مـى كـنند, پس هركس دوستى او براى غير خدا باشد ,آن
دوستى به دشمنى مى انجامد واين سخن خداى تعالى است كه ((دوستان در آن روز با هم
دشمنند, مگرپرهيزگاران )).
ـ هـمـنـشـيـن مـانـند وصله لباس است , بنابراين , دوست همگون با خودت انتخاب كن
(وصله ناجورنباشد) , همراه نيز چون دوست است , پس همراه سازگار برگزين .
گرايش انسان به همگنان خود.
ـ امام على (ع ) : هر انسانى , به همانندخود گرايش دارد.
ـ هر پرنده اى , به همجنس خودمى گرايد.
ـ هر چيزى , به همجنس خود گرايش دارد.
ـ با نيكان , جز همگنان آنها همنشينى نكنند.
ـ با بدان , جز همتايان ايشان دوستى نكنند.
ـ فرومايگان را , جز امثال آنهابرنگزينند.
ـ آدم فرومايه , جز دنبال همسنخ خودنرود و جز به همانند خود ميل نكند.
همنشين بد.
قرآن .
((گـوينده اى از آنها گفت : مرا (در دنيا)همنشينى بود كه (به من ) مى گفت : آيا
واقعا تو از باور دارندگانى ؟
آيا وقتى مرديم و خاك و استخوان شديم آيا واقعا جزا مى يابيم ؟
(مؤمن ) مى پرسد : آيا شما اطلاع داريد (كجاست )؟
پس , بنگرد و او را در ميان آتش بيند)).
((تا آن گاه كه او (با دمسازش ) به حضور ما آيد (و خطاب به شيطان ) گويد : اى كاش
ميان من و تو فاصله شرق و غرب بود كه بد همدمى بودى )).
((و بـر آنـهـا هـمـدمـانى گماشتيم كه حال و آينده را در نظرشان بياراستند و بر
آنها نيز همانند پيشينيانشان از جن و انس , عذاب مقرر شد , زيرا زيانكار بودند)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : تنهاترين تنهايى ,داشتن همنشين بد است .
ـ تنهايى , بهتر از همنشين بد است .
ـ امام على (ع ) : از همنشينى با يار بد ,بگريز زيرا كه او همدم خود را هلاك مى كند
و همنشين خود را به نابودى مى كشاند.
ـ با تنهايى بيشتر همدم باش , تا باياران بد.
افراد شايسته دوستى .
ـ امـام صادق (ع ) : هريك از برادرانت كه سه بار از تو خشمگين شد و درباره تو
بدى نگفت , او را به دوستى خود برگزين .
ـ به دوستى هيچ كس بهايى نده , مگرآن گاه كه سه بار او را به خشم آورى .
ـ هـيـچ كـس را بـه دوسـتى مشناس , مگر آن كه در سه چيز او را بيازمايى : او را به
خشم آورى و ببينى كه آيا اين خشم او را از حق به باطل مى كشاند , در درهم و دينار و
در سفر كردن با او.
ـ اگـر مـى خـواهـى بـدانـى بـرادرت در دوسـتى با تو صداقت دارد , او را عصبانى كن
, اگر در هنگام عصبانيت نيز بر دوستى خود پايدار ماند او برادر توست وگرنه نيست .
ياران شايسته .
ـ امام صادق (ع ) : با كسى يار شو , كه به او آراسته شوى , با كسى يار مشو كه
به تو آراسته شود.
ظاهرا مراد اين است كه : با كسى همنشينى كن كه همنشينى اش مايه آراستگى هر دوى
شماست و باكسى كه تو مايه آراستگى او هستى و او موجب آراستگى تو نمى شود , همنشينى
مكن .
ـ امام حسن (ع ) در بستر بيمارى كه به رحلت آن حضرت انجاميد , به جناده چنين سفارش
فرمود : بـا كـسـى يـار شـو كـه هرگاه با او مصاحبت كنى مايه آراستگى تو شود و
هرگاه خدمتش كنى (آبـروى ) تـو را حـفـظ كـند و هرگاه از او كمكى بخواهى ,كمكت كند
و هرگاه سخنى بگويى , سخنت را باور كند و هرگاه حمله كنى , تقويتت كند و هرگاه دستت
را به احسانى بگشايى , او در اين راه تو را كمك رساند و هرگاه عيبى از تو ديده شد ,
آن را بپوشاند وهرگاه كار خوبى از تو ديد , آن را در نـظـر داشـتـه باشد , هرگاه
چيزى از او خواستى به تو بدهد و هرگاه زبان به خواهش نگشودى , او پيشدستى كند و
هرگاه مصيبتى به او رسيد تو ناراحت شوى .
ـ امام على (ع ) : بيشترين صلاح و درستى , در همنشينى با خردمندان و صاحبدلان است .
ـ بـا حـكـيمان يار شو و با بردباران همنشينى كن و از دنيا روى گردان , تا در جنة
الماوى ساكن شوى .
ـ بـا خـردمـندان يار شو و با دانشمندان بنشين و بر هوس چيره آى , تا با ساكنان
جهان برين قرين گردى .
ـ مصاحبت با دوست خردمند , زندگانى روح است .
ـ در شگفتم از كسى كه خواهان داشتن ياران بسيار است , چگونه با دانشمندان خردمند
پرهيزگار مـصاحبت نمى كند تا از فضايل آنها بهره گيرد و درپرتو دانش آنها هدايت شود
و مصاحبت آنان او را آراسته گرداند؟
.
ـ هـركه تو را به سراى جاويدان فراخواند و در راه كار كردن براى رسيدن به آن سرا
ياريت رساند , همو دوست دلسوز است .
ـ با نيكوكاران قرين شو تا از آنان باشى و از بدكاران دورى كن تا از زمره آنان جدا
شوى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : خوشبخت ترين مردم كسى است كه با مردمان بزرگوار بياميزد.
پرهيز از همنشينى با بدان .
ـ امام على (ع ) : همنشينى با بدان , بدى مى آورد همچون باد كه هرگاه بر بوى
عفن بگذرد , بوى بد باخود مى آورد.
ـ همنشين بدان همچون مسافر درياست كه اگر از غرق شدن جان به سلامت برد , از ترس در
امان نباشد.
ـ امـام جـواد(ع ) : زنـهـار از هـمـنشينى بابدكار , زيرا او همچون شمشير آخته است
كه ظاهرش زيباست و نشانى كه مى گذارد زشت .
ياران ناشايسته (1).
قرآن .
((و روزى اسـت كـه سـتـمـگـر دسـتان خود را مى گزدو مى گويد : اى كاش با پيامبر
همراهى مـى كـردم واى بر من ! كاش فلان را به دوستى نمى گرفتم او(بود كه ) مرا به
گمراهى كشانيد , پس از آن كه قرآن به من رسيده بود و شيطان همواره فرو گذارنده
انسان است )).
((و هـرگاه كسانى را ديدى كه (به قصد تخطئه ) در آيات ما فرو مى روند , از آنان روى
بگردان تا در سـخـنـى ديـگـر درآيـندو اگر شيطان تو را به فراموشى انداخت , پس از
ياد آوردن , با گروه ستمكاران منشين )).
((در آن روز دوستان , دشمن يكديگر باشند مگر پرهيزگاران )).
ـ امـام صادق (ع ) : بنگر كه هركس براى تو سود دينى ندارد , به او بهايى مده و به
همنشينى با وى رغبت مكن , زيرا هر چيزى جز خداى تبارك وتعالى نابود شدنى وفرجامش
ناگوار و زيانبار است .
ـ امـام على (ع ) : هركه همنشينى اش با تودر راه مبارزه با نفست كمكى نكند , آن
همنشينى و بال توست اگر بدانى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه از دين و دنياى او بهره اى نبرى در همنشينى با او خيرى
براى تو نيست و هركه براى تو حقى قائل نباشد , تو نيز برايش حقى قائل نباش و وقعى
هم بدو منه .
ـ امـام على (ع ) : زينهار از كسى كه هرگاه با او سخن بگويى , تو را ملول گرداند و
هرگاه او با تو سـخـن بگويد , غمگينت كند هرگاه به او شادى يازيانى برسانى متقابلا
با تو همان رفتار را كند و هـرگـاه از تـو جـدا شود , به دليل آن كه پشت سرت بدمى
گويد , از جدا شدنش ناراحت شوى , هرگاه او را ممانعت كنى به تو تهمت و افترا زند و
هرگاه سازگارى با او نشان دهى به تو حسادت ورزد و تـعـدى كـند و هرگاه ناسازگارى
كنى با تو از در دشمنى وجدال برآيد , از جبران خوبى ديـگـران به خود ناتوان است ,
نسبت به كسى كه به او زور گفته افراطمى كند همنشين او ماجور است و خودش گنهكار ,
زبانش به زيان اوست نه به سودش , دلش سخنش رانگه نمى دارد , علم را براى مجادله
كردن مى آموزد , علم دين را براى خودنمايى فرا مى گيرد , به سوى دنيا مى شتابد و
تقوا را فرو مى گذارد.
ـ امام حسن (ع ) : هرگاه ديدى كسى باآبروى مردم بازى مى كند , سعى كن كه تو را
نشناسد , زيرا بد اقبالترين حيثيتها آنهايى هستند كه او آنهارا بشناسد.
ـ امام على (ع ) : از همنشينى با افراد فاسق و فاجر و متظاهر به معاصى خدا دورى كن
.
ـ از هـمنشينى با كسى كه انديشه اش سست و فاسد است و كردارش زشت و ناپسند , دورى كن
, زيرايار , با يار سنجيده مى شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : از سـه كـس بر حذر باش : خيانتكار , ستمگار و سخن چين , زيرا
كسى كه به خـاطر تو(به ديگرى ) خيانت كند به خودت نيز خيانت مى كند و كسى كه به
خاطر تو (به ديگرى ) سـتـم كـنـد به خودت نيز ستم مى كند و كسى كه براى تو سخن چينى
كند , بر ضد تو نيز سخن چينى خواهد كرد
((15)) .
ـ پيامبر خدا(ص ) : همنشينى با كسى كه آنچه براى خودش مى بيند و مى پسندد براى تو
نمى بيند , خيرى براى تو در بر ندارد.
ـ امام على (ع ) : از كسى كه دلهايتان او را ناخوش دارد بپرهيزيد.
ـ از معاشرت با عيبجويان مردم بپرهيز , زيرا همنشين اين گونه افراد نيز از عيبجويى
آنان در امان نيست .
ـ با كسى كه همواره غيبت مى كند همنشينى مكن , زيرا تو نيز مورد بدگمانى واقع مى
شوى .
ـ دوست آدم نادان , در رنج و سختى است .
ـ دشمن دانا , بهتر از دوست نادان است .
ـ امام رضا(ع ) : دوست آدم نادان , در رنج است .
ـ امـام صـادق (ع ) : بـدانـيد هر دوستيى كه در دنيا براى غير خداى عزوجل باشد , در
روز قيامت به دشمنى مبدل مى شود.
ـ امام على (ع ) : دوستان را (از دوستى با يكديگر) پشيمانى حاصل آيد , مگر
پرهيزگاران .
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : زنهار از همنشينى باكسى كه خيرش سست وشرش نيرومند ونفسش
پليد است هرگاه بترسد خود را كنار مى كشد و چون احساس ايمنى كند , حمله مى آورد.
ياران ناشايسته (2).
ـ امـام على (ع ) : از همنشينى با اهل گناهان بپرهيز , زيرا كسى كه از كردار
گروهى راضى باشد ,همانند كسى است كه از جمع آنها باشد.
ـ از همنشينى با فاسقان دورى كن , زيرا بدى به بدى مى پيوندد.
ـ امام صادق (ع ) : از آميزش با فرومايه بپرهيز , زيرا آميختن با فرومايه خيرى در
پى ندارد.
ـ امـام على (ع ) : زنهار از همنشينى با كسى كه تو را (از ياد خدا و آخرت ) غافل و
(به دنيا) آزمند و شيفته گرداند , زيرا چنين كسى تو را تنهامى گذارد و به هلاكت مى
افكند.
ـ از همنشينى با دروغگو دورى كن واگر هم ناچار به اين كار شدى حرفهايش را باور مكن
و به او مـگـو كه حرفهايش را باور نمى كنى , چه او ازدوستى با تو دست برمى دارد اما
از خوى خود دست نمى كشد.
ـ امـام سـجاد(ع ) , در سفارش به فرزند بزرگوارش حضرت باقر(ع ) , فرمود : زنهار از
همنشينى باكسى كه از خويشان خود مى برد , زيرا من چنين كسى را در سه جاى كتاب خداى
عزوجل لعنت شده يافتم .
پرهيز از همنشينى با احمق .
ـ امـام صـادق (ع ) : زنـهـار از هـمنشينى بااحمق , زيرا هرچه به او نزديكتر
باشى , گزندش به تو نزديكتر است .
ـ زنـهـار از هـمـنـشـيـنى با احمق دروغگو ,زيرا چنين كسى سود تو را مى خواهد , اما
به تو زيان مـى رسـاند , دور را به تو نزديك و نزديك را از تودور مى كند , اگر او
را امين شمارى به تو خيانت مى كند و اگر او به تو امانتى سپارد , خوارت مى گرداند
,اگر سخنى به تو بگويد دروغ مى گويد و اگـر تـو به او سخنى بگويى , سخنت را دروغ مى
شمارد , حكايت تو و او همچون سرابى است كه آدم تشنه آن را آب پندارد اما وقتى نزديك
آن رود چيزى نمى يابد.
ـ امام على (ع ) , در سفارش به فرزندبزرگوار خود حسن (ع ) , فرمود : فرزندم ! از
دوستى با احمق بپرهيز , زيرا او مى خواهد به تو سود رساند ,اما زيان مى زند.
ـ همنشينى با احمق شكنجه روح است .
ـ بريدن از احمق , دور انديشى است .
ـ با احمق همنشينى مكن , زيرا او كردارخود را در نظر تو مى آرايد و دوست دارد كه تو
نيز همانند او باشى .
ـ بـاكـى نـيـسـت كه با خردمند همنشينى كنى , هر چند او را كريم و بخشنده نيابى اما
از خرد او بـهـره مند شو و از اخلاق بدش دورى كن , همنشينى با آدم كريم و بخشنده را
هرگز فرو مگذار , هـرچـنـد از خرد او سودى برنگيرى اما با عقل خود از كرم اوبهره
مند شو و تا توانى از لئيم نابخرد بگريز.
معرفى دوستان و دشمنان .
ـ پيامبر خدا(ص ) : دوست دشمن على ,دشمن على است .
ـ امام على (ع ) : دوستان تو سه گروهند و دشمنانت نيز سه گروه : دوستانت عبارتند از
: دوست تـو ودوسـت دوسـت تو و دشمن دشمنت و دشمنانت عبارتند از : دشمن تو و دشمن
دوست تو و دوست دشمنت .
ـ دشمن دوستت را به دوستى مگير , كه با اين كار با دوستت دشمنى كرده اى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : دوست هر انسانى , خرد اوست و دشمن او , نادانيش .
عوامل برهم زننده دوستى .
ـ امام كاظم (ع ) : رو دربايستى و حرمت ميان خود و برادرت را از بين مبر و چيزى
از آن را بر جاى نه , زيرا با از بين رفتن حرمت شرم نيز مى رود.
ـ امام على (ع ) : هرگاه مرد برادر خود را ناراحت (يا خجالت زده ) كند , او را از
دست بدهد.
ـ امـام صـادق (ع ) : اگـر مـى خواهى كه دوستى برادرت براى تو خالص بماند , هرگز با
او شوخى مكن , با او ستيزه مكن , به او فخر مفروش و باوى خصومت مورز.
ـ امـام هـادى (ع ) : سـتـيـزه كـردن , دوسـتى ديرينه را برهم مى زند و گره محكم را
مى گشايد كمترين چيزى كه در ستيزه كردن هست , اين است كه هر يك مى خواهد بر ديگرى
چيره آيد و اين چيره جويى , عامل اصلى بريده شدن پيوند دوستى است .
ـ امام على (ع ) : هركس گوش به حرف سخن چين سپارد , دوست را از دست بدهد.
ـ حسادت ورزيدن دوست , از ناسالم بودن دوستى است .
آنچه از شمار دوستان مى كاهد.
ـ امام على (ع ) در سفارش به فرزند خودمحمد بن حنفيه , فرمود : زنهار از
خودپسندى و بدخويى و كـم صـبـرى , زيـرا بـا وجـود اين سه خصلت دوستى براى تو باقى
نمى ماند و مردم همواره از تو كناره گيرى مى كنند.
ـ زنـهـار كـه بـدگـمـانى هرگز بر وجود توچيره نشود , زيرا جايى براى دوستى تو با
كسى باقى نمى گذارد.
ـ امـام صـادق (ع ) : بـاريك بينى و موشكافى (نسبت به دوستان ) مايه جدايى است و
خرده گيرى مايه دشمنى .
ـ امام على (ع ) : هركه درباره دوست خود خرده گير باشد , رشته دوستيش بگسلد.
ـ امام صادق (ع ) : آدم حيله گر هرگز نبايد به داشتن دوستان بسيار , چشم طمع داشته
باشد.
ـ امام على (ع ) : هركه با برادران مناقشه كند , دوستانش كم شود.
ـ هـركـه از دوسـت خـود راضى نشود مگر زمانى كه او را بر خودش ترجيح دهد , همواره
ناراضى باشد.
ـ هركه جوياى دوست راستين و وفادار باشد , جوياى چيزى شده كه يافت نمى شود.
آنچه بر شمار دوستان مى افزايد.
ـ امام عسكرى (ع ) : هركه پارسايى خصلت او باشد و كرم و بخشندگى سرشتش وبردبارى
خويش , دوستانش و ستايش از او بسيار گردد و با تمجيداز وى از دشمنانش انتقام بگيرد.
ـ امـام سجاد(ع ) زهرى را ديد كه از غم و ناراحتيهايى كه پياپى از جانب حسد ورزان و
كسانى كه بـه آنـهـا خـوبـى كـرده است , به او مى رسد افسرده است به او فرمود : تو
بايد مسلمانان را چونان خـانـواده خـودبـه شـمـار آورى بـزرگ آنان را به منزله پدر
خويش دانى و كوچكشان را به منزله فرزندت و همسالانت را همچون برادرت تو به كدام يك
از اينها (پدر و برادر و فرزند) دوست دارى كه ستم كنى ؟
.
اگـر ابـلـيـس ـ لـعنت خدا بر او باد ـ , به تو چنين وانمود كرد كه بر فردى از
مسلمانان برترى و فـضـيـلـتـى دارى , بنگر اگر از تو بزرگتر بود به خودت بگو : او
در ايمان و كردار شايسته بر من پـيشى دارد پس ازمن بهتر است و اگر از تو كوچكتر بود
بگو : من در معاصى و گناهان از او جلو هـسـتـم پس او از من بهتراست و اگر همسال تو
بود بگو : من به گنهكارى خود يقين دارم و در گنهكارى او ترديد , پس چرا بايديقينم
رابگذارم و به ترديدم چنگ زنم .
و اگـر ديدى مسلمانان تو را بزرگ و گرامى و محترم مى دارند بگو : اين از خوبى خود
آنان است واگـر از آنـان نـسـبت به خودت بى مهرى و دلگيرى مشاهده كردى بگو : اين
گناه و تقصير من اسـت اگـرچـنـيـن كـردى خـداوند زندگى را بر تو آسان مى كند و
دوستانت بسيار مى شوند و دشمنانت اندك .
ـ امـام عـلى (ع ) : هركه نرمخو و فروتن باشد , محبتش (بر دلها) لازم آيد و هركه
چوبش نرم باشد شاخه هايش انبوه شود (هركه ملايم وخوشرفتار باشد دوستانش زياد شوند).
مرزهاى دوستى .
ـ امـام صـادق (ع ) : دوسـتـى مرزهايى داردكه هركس همه يا برخى از آنها را
داشته باشد , دوست است وگرنه او را اصلا دوست مشمار : نخست اين كه ظاهر و باطنش با
تو يكى باشد , دوم اين كه آبروى تو را آبروى خودش داند و عيب و بى آبرويى تورا عيب
و بى آبرويى خودش , سوم اين كه مال و منصب او را نسبت به تو عوض نكند , چهارم اين
كه هركمكى از دستش برمى آيد از تو دريغ نكند و پنجم , كه در بردارنده همه اين
خصلتهاست , اين كه درهنگام گرفتاريها تو را تنها نگذارد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : دوسـت , دوسـت نباشدمگر آن كه در سه جا هواى برادرش را داشته
باشد : در گرفتاريش , در غيابش , و بعد از مردنش .
ـ دوست كسى است كه نهانش راست باشد.
ـ دوست راستين كسى است كه تو را دربر طرف كردن عيبهايت راهنمايى كند , در غيابت
هواى تو را داشته باشد و تو را بر خودش ترجيح دهد.
ـ دوست كسى است كه باز دارنده از ستم و تجاوز باشد و يارى كننده بر نيكويى و احسان
.
ـ دوسـت را دوسـت (و صـديـق ) نـامـيـده انـد چـون درباره تو و عيبهايت با تو راست
است هركه چنين باشد به او اعتماد كن كه او دوست (واقعى ) است .
ـ برادر راستين تو كسى است كه خود راسپر تو گرداند و تو را بر مال و فرزند و زن
خويش ترجيح دهد.
ـ دوسـت تو كسى است كه (از بديها)بازت دارد و دشمنت كسى است كه (به كارهاى بد)
وادارت سازد.
پيش از آزمودن افرادنبايد به آنها اعتماد كرد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هرگاه زمانه , زمانه بيداد باشد و مردمش اهل خيانت و
پيمان شكنى , اعتماد كردن به هركسى (از) ناتوانى است .
ـ امام على (ع ) : اعتماد كردن به هر كسى پيش از آزمودن , ناتوانى است .
ـ پيش از آزمودن دوست , به او اعتماد مكن .
ـ امـام بـاقـر(ع ) : از دشـمـنـت دورى كـن و از دوستت برحذر باش , مگر آن دوستى كه
امين و خداترس باشد.
ـ امام على (ع ) : هر چه محبت دارى نثار دوستت بكن , اما هرچه اطمينان دارى به پاى
او مريز.
ـ هـمـه مـحـبـتت را نثار دوستت كن اما همه اطمينانت را به پاى او مريز , هر گونه
همدردى و كمك مالى به او بكن ليكن همه اسرارت را با او در ميان مگذار.
ـ هرگز در دوستى با كسى كه او را نشناخته باشى , رغبت مكن .
راه آزمودن دوست .
ـ امام صادق (ع ) : دوست با سه چيزآزموده مى شود , اگر در آنها همراهى كرد دوست
يكرنگ است وگرنه دوست دوران خوشى است نه دوست دوران سختى : از او مالى بخواهى يا او
را بر مالى امين كنى يا در گرفتارى او را شريك خودگردانى .
ـ امام على (ع ) : در هنگام از دست رفتن قدرت است كه دوست از دشمن , شناخته مى شود.
ـ در سختيهاست كه دوست , آزموده مى شود.
ـ لقمان (ع ) : برادرت را نشناسى , مگرزمانى كه به او نياز پيدا كنى .
ـ سليمان (ع ) : درباره كسى قضاوت نكنيد , تا آن گاه كه ببينيد با چه كسى دوستى مى
كند , زيرا آدمى به همگنان و همدمانش شناخته مى گردد و به ياران و دوستانش نسبت
داده مى شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـريـك از برادرانت كه سه بار بر تو خشم گرفت و از تو بدى
نگفت او را براى خودت نگه دار.
ـ هرگاه خواستى از صداقت برادرت به خود آگاه شوى او را خشمگين كن , اگر بر دوستيش
با تو پايدارى ورزيد , او برادر توست وگرنه نيست .
ـ امـام على (ع ) : مردم جز با آزمايش شناخته نمى شوند , پس زن و فرزند خود را در
غيابت آزمايش كن و دوستت را در گرفتاريت وخويشاوندت را در تنگدستيت و كسانى را كه
دم از مهر و محبت مى زنند در هنگام بيكاريت , تا بدين وسيله به موقعيت خود نزد آنان
پى ببرى .
بهترين ياران .
ـ از رسول خدا(ص ) درباره بهترين ياران سؤال شد , فرمود : كسى كه هرگاه خدا را
ياد كردى تو را كمك كند و هرگاه خدا را فراموش كردى ,يادآوريت نمايد.
ـ امام على (ع ) : كسى كه در راه طاعت خدا يارى كند , بهترين ياران است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : بهترين ياران كسى است كه ناسازگاريش اندك باشد و سازگاريش
بسيار.
ـ هـرگـاه خـداوند خوبى بنده اى رابخواهد , دستيار شايسته و نيكى برايش قرار مى دهد
كه اگر فراموش كرد به او يادآورى كند و اگر ياد(او) كرد وى را يارى رساند.
حق همنشين .
ـ امـام سـجـاد(ع ) : حـق همنشين اين است كه با او به فضل و انصاف رفتار كنى و
به اندازه اى كه احـترامت مى كند , احترامش كنى اجازه ندهى درهيچ بخششى پيشدستى كند
و اگر پيشدستى كرد جبران كنى , همانقدر كه دوستت دارد دوستش بدارى ,اگر تصميم به
گناهى گرفت او را از آن باز دارى , براى او مايه رحمت و مهر باش و باعث عذاب اومباش
.
ـ حـق كـسـى كه با تو آميزش دارد اين است كه او را نفريبى , با او يكرنگ باشى , او
راگول نزنى و درباره او از خداى تبارك و تعالى بترسى .
ـ مـفضل در برگشت (ازسفر) خدمت امام صادق (ع ) رسيد , حضرت فرمود : چه كسى همسفرت
بـود؟
عـرض كردم : مردى از برادرانم حضرت پرسيد : پس او چه شد؟
عرض كردم : از وقتى وارد مـديـنـه شـده ام نـمـى دانـم كـجاست حضرت فرمود : مگر نمى
دانى كه هر كس با مؤمنى چهل گام همسفر شود , خداوند در روز قيامت راجع به او از وى
مى پرسد.
ـ امام على (ع ) : از هيچ دوستى مبر , هرچند ناسپاس باشد.
دوستان چند طبقه اند.
ـ امـام صـادق (ع ) : كـسـانى را كه دوست خود مى شمارى , اگر امتحانشان كنى مى
بينى كه چند طـبـقـه انـد : بـعـضـى از آنـان مـانند شير پرخور و درنده خويند ,
برخى مانند گرگ زيانبارند , بـرخى مانند سگ دم مى جنبانند(و چاپلوسند) , برخى مانند
روباه حيله گرو دزدند , شكلهايشان مـختلف است , اماكار و پيشه شان يكى است فرداى
قيامت كه يكه و تنها مانى و تو را نه زنى باشدو نه فرزندى , جز خداى پروردگار
جهانيان , چه مى كنى ؟
.
دوستان انسان .
ـ امـام عـلى (ع ) : انسان مسلمان را سه دوست باشد : يك دوست به او مى گويد :
من با تو هستم , زنـده بـاشى يا مرده , اين دوست همان عمل اوست , دوست ديگر به او
مى گويد : من تا زمانى كه زنده هستى باتوهستم آن همان مال و ثروت اوست كه پس از
مرگش به وارثان مى رسد , و دوست سوم به او مى گويد : من تا لب گور با تو هستم سپس
از تو جدا مى شوم او همان فرزند اوست .
|