ميزان الحكمه جلد ۵

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۰ -


ـ امام على (ع ) : شادى , انبساط خاطر و نشاط مى آورد و غم گرفتگى خاطر و دلگيرى .

ـ كسى كه شاديش كم باشد , آسايش او در مردن باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : شادى در سه خصلت است : در وفا دارى و رعايت حقوق و ايستادگى دربرابر سختيهاى زمانه .

ـ امام على (ع ) : اوقات شادى , غنيمت است .

ـ هر شادمانى به همان اندازه تلخكامى در پى دارد.

آنچه زيبنده شادمانى است .

ـ امـام عـلـى (ع ) بـه عـبـد اللّه بـن عـبـاس رحمة اللّه عليه ـ ابن عباس مى گويد : پس از سخن رسول خدا(ص ) از هيچ سخنى به اندازه اين سخن على (ع ) بهره مند نشده ام ـ : اما بعد , آدمى گاه بـراى دسـت يـافـتـن بـه چـيـزى شـاد مـى شود كه در هر حال به آن مى رسد و براى نرسيدن به چـيـزى اندوهگين مى شود كه هرگز به آن نمى رسيد پس , شادى تو در جايى باشد كه به امرى از امورآخرتت دست يابى و اندوهت آن جا باشد كه امرى از امور آن را از دست دهى .

ـ شادى تو بيشتر به خاطر كار خيرى باشد كه انجام داده اى و اندوهت بيشتر براى كار خيرى كه از دست داده اى .

ـ شادى مؤمن آن گاه است كه پروردگارش را اطاعت كند و اندوهش آن گاه كه گناه كند.

عوامل شادى .

ـ امام على (ع ) : شادى را جز با نرمخويى يارى نتوان رساند.
ـ ريشه خرد توانمندى است و ميوه آن شادى .

هر كه دلى را شاد كند.

ـ امـام على (ع ) : سوگند به آن كه همه آواها را مى شنود , هيچ كس دلى را شادمان نسازد مگر آن كه خداوند از آن شادمانى لطفى بيافريند و بدان گاه كه گرفتارى و مصيبتى بدو رسد آن لطف , هـمچون آبى كه در نشيب روان گردد , به سوى آن مصيبت و گرفتارى سرازير شود و آن را از او دور گرداند , همچنان كه شترغريبه (از ميان رمه شتران ) رانده مى شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : هر كه به فرياد برادر مؤمن غمزده و تنگدستش برسد و اندوهش را بزدايدو در روا شـدن حـاجتش او را كمك كند , به خاطر اين كار نزد خداوند هفتاد و دو رحمت الهى منظور شـود كـه يكى از آنها را در همين دنيا براى بهبود وضع معيشتش به او دهد و هفتاد و يك رحمت ديگر را براى هول و هراسهاى روز قيامتش ذخيره كند.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : در بهشت سرايى است به نام دار الفرح (شادى سرا) كه تنها كسانى وارد آن شوند كه يتيمان مؤمنان را شاد كنند.
ـ همانا در بهشت سرايى است به نام دار الفرح كه تنها كسانى به آن در آيند كه كودكان را شاد كنند .

هر كه مؤمنى را شاد كند رسول خدا(ص ) را شاد كرده است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هر كه مؤمنى را شاد كند مرا شاد كرده است و هر كه مرا شاد سازد ازخداوند زنهارى گرفته باشد و هر كه از خدا زنهار گيرد روز قيامت در امان باشد.
ـ امـام صادق (ع ) : هيچ يك از شما فكر نكند كه اگر مؤمنى را شاد كرد فقط او را شادمان ساخته , بلكه به خدا قسم ما را شاد كرده , بلكه به خدا قسم رسول خدا را شاد كرده است .

ـ بـه خدا سوگند هرگاه حاجت مؤمن بر آورده شود , از برآورده شدن آن رسول خدا(ص )شادتر گردد تا خود آن مؤمن .

هر كه مؤمنى را شاد كندخدا را شاد كرده است (1).

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هر كه مؤمنى را شاد سازد , مرا شاد ساخته و هر كه مرا شاد كند , خدا راشاد كرده است .

ـ امـام صادق (ع ) : هر مسلمانى كه به مسلمانى برخورد كند و او را شاد سازد , خداى عزوجل او را شاد گرداند.
ـ هـر كـه بـه مـؤمـنـى شـادى رسـاند , به رسول خدا(ص ) شادى رسانده باشد و هر كه به رسول خدا(ص ) شادى رساند , به خدا شادى رسانده باشد و چنين است هر كه به مؤمنى اندوهى رساند.

هر كه مؤمنى را شاد كندخدا را شاد كرده است (2).

ـ مـردى از اهل رى : يكى از دبيران يحيى بن خالد فرمانرواى ما شد من مقدارى بدهكار بودم و او آنـهـا را از من مطالبه مى كرد به من گفته شد كه او خود را به اين مذهب منتسب كرده است من تـصميم گرفتم به سوى خداى تعالى بگريزم حج رفتم و خدمت سرور صابرم موسى بن جعفر(ع ) مشرف شدم و از وضعيت خود نزد آن بزرگوار درد دل كردم آن حضرت نوشته اى همراهم كرد كه در آن نـوشته شده بود: ((به نام خداوند بخشنده مهربان , بدان كه زير عرش خدا سايه اى است كه تنها آن كس در آن بيارمد كه به برادرش نيكى كند , يا غمى از او بزدايد , يا دلش را شاد گرداند و اين شخص برادرتوست , والسلام )).
او مـى گـويد : از حج برگشتم و نامه حضرت را به او دادم او ايستاد و آن را بوسيد و خواندسپس دسـتور داد اموال و جامه هاى او را آوردند و آنها را ميان من و خودش دينار دينار و درهم درهم , و قطعه قطعه لباس تقسيم كرد و آنچه را كه قابل تقسيم نبود پولش را به من داد.
آن گـاه ديـوان را خواست و هرچه به نام من ثبت بود , حذف كرد و گواهى عدم بدهكارى به من داد من با او خداحافظى كردم و رفتم .

بـا خـودم گـفـتـم : نمى توانم خوبى اين مرد را جبران كنم مگر آن كه در سال آينده به حج روم وبرايش دعا كنم و حضرت صابر را ملاقات نمايم و رفتار آن مرد را به عرض ايشان برسانم اين كار را كردم و سرور صابرم (ع ) را ديدار كردم و همان طور كه ماجرا را براى ايشان تعريف مى كردم چهره آن حضرت از شادى مى شكفت عرض كردم : سرورم ! آيا اين كار شما راخوشحال كرد؟
فرمود : آرى بـه خـدا قـسم , مرا شاد كرده و امير المؤمنين (ع ) را نيز شاد كرده به خدا قسم جدم رسول خدا را شاد كرده , به خدا قسم كه خداى تعالى را شاد كرده است .

قريب به اين داستان , نيز نامه اى است كه امام صادق (ع ) به نجاشى , كارگزار اهواز , مرقوم فرمود نك : بحار , 74/292/22.

ثواب زدودن غم از دل مؤمن .

ـ امام رضا(ع ) : هر كه گره از كار مؤمنى بگشايد , خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هر كه اندوهى از اندوههاى دنيا را از برادر مؤمن خود بزدايد , خداوندهفتاد اندوه از اندوههاى آخرت را از او بزدايد.
ـ امـام رضـا(ع ) : هر كه غمى از غمهاى دنيا را از دل مؤمنى برطرف سازد خداوند غمى از غمهاى آخرت را از دلش بزدايد.
ـ امام صادق (ع ) : هر كه غمى از مؤمنى بزدايد , خداوند اندوههاى آخرت را از او برطرف سازد و از گورش خنك دل بيرون آيد.
ـ چـون خـداونـد مـؤمـن را از گـورش درآورد تـمثالى با او خارج شود كه در جلو او راه مى رود وهـرگـاه مؤمن يكى از صحنه هاى هراس انگيز روز قيامت را ببيند آن تمثال به او گويد : نترس وغم به خود را مده مؤمن به او گويد تو كيستى ؟
تمثال گويد : من همان شادى و سرورى هستم كه به برادر مؤمنت رساندى .

ـ هـر مؤمنى كه گرفتارى مؤمن تنگدستى را رفع كند , خداوند حوايج او را در دنيا و آخرت آسان (و برآورده ) سازد.
اسراف .

اسراف و زياده روى .

قرآن .

((بـه مـوسـى ايـمـان نـيـاوردند مگر كسانى از قوم اوبيمناك از فرعون و بزرگان او كه مبادا به محنتشان اندازد و همانا فرعون در زمين برترى جست و او از اسراف كاران بود)).
((بـى گفتگو آنچه به آن مى خوانيدم در اين دنيا و در آخرت دعوتى ندارد و بازگشت ما به سوى خداست و همانااسراف كاران اهل دوزخند)).
((نـفـسـى را كـه خـدا حرمت داده است مكشيد مگر به حق و هر كه به ستم كشته شود ولى او را تسلطى داده ايم اما دركشتن زياده روى نكند كه او نصرت يافته است )).
((پـيـامـبران ما با آيه هاى روشن به سراغ آنان آمدند اما پس از آن بسياريشان در زمين اسراف كار بودند)).
((اى پـسـران آدم ! در هـر عـبـادتگاهى جامه خويش را به تن كنيد و بخوريد و بياشاميد و اسراف مكنيد كه خدااسرافكاران را دوست ندارد)).
((بـگو اى بندگان من كه بر خويشتن گزافه كارى كرده ايد از رحمت خدا نوميد مباشيد كه خدا گناهان را يكسره مى آمرزدكه او آمرزنده است و مهربان )).
ـ امام على (ع ) : بيچاره اسرافكار! چه دور است از اصلاح نفس و جبران كردن كار خود.
ـ امـام سـجاد(ع ) در دعا : و مرا از زياده روى باز دار و روزيم را از تلف شدن نگاهدارو داراييم را با بركت دادن به آن افزون گردان و راه مصرف آن را در كارهاى خير به من بنمايان .

ـ امام على (ع ) : هر كه ثروتى دارد ,مبادا آن را تباه كند , زيرا صرف كردن بى مورد آن ريخت و پاش و اسراف است اين كار او رادر ميان مردم بلند آوازه مى كند اما نزد خدا بيمقدار مى سازد.
ـ در نـامـه خود به زياد مى نويسد :اسراف را رها كن و ميانه روى در پيش گير و امروز به ياد فردا باش و از مال به اندازه ضرورتت نگه دار و اضافى آن را براى روز نيازمنديت (قيامت ) پيش فرست .

ـ اسراف موجب هلاكت است و ميانه روى مايه زياد شدن ثروت .

ـ روزى به قدر كفاف كه با حسن تدبير همراه باشد , بيشتر تو را كفايت مى كند از ثروت زيادى كه با اسراف همراه باشد.
ـ اسراف ثروت زياد را به باد فنا مى دهد.
ـ زشت ترين بخشش , اسراف است .

ـ در توصيف منافقان مى فرمايد : هرگاه سرزنش كنند پرده درى مى كنند و هرگاه حكم راننداز حد مى گذرانند.

مرز انفاق .

قرآن .

((و آنان كه چون انفاق كنند زياده روى نمى كنند وبخل هم نمى ورزند و ميان اين دو (روش ) حد وسط را نگه مى دارند)).
ـ امام على (ع ) : نبخشيدن صرفه جوى بهتر از بخشيدن اسرافكار است و امساك كسى كه مال خود را حفظ مى كند نيكوتر از بخشش كسى است كه مالش را بر باد مى دهد.
ـ عبد الملك بن عمرو احول : امام صادق (ع ) اين آيه را تلاوت كرد :((و آنان كه چون انفاق مى كنند زيـاده روى نـمى كنند )) و سپس مشتى سنگريزه برداشت و آن را در مشتش نگه داشت و فرمود : ايـن همان سختگيرى و خستى است كه خداى عزوجل در كتاب خود فرموده است آن گاه مشتى ديـگربرداشت و همه آنها را ريخت و فرمود: اين اسراف است سپس مشتى ديگربرداشت و قسمتى از آن را ريخت و مقدارى را نگه داشت و فرمود : اين حد وسط است .

ـ امـام كـاظـم (ع ) در پـاسـخ بـه سـؤال از خـرجى زن وفرزند فرمود : رعايت كردن ميانگين دو امرناپسند زياده روى و سختگيرى .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) در پاسخ به سؤال ازتفسير آيه پيشگفته فرمود : هر كه بيجا و بنا حق عطا كند اسراف كرده است و هر كه بجا و بحق خرج نكند سختگيرى و خست ورزيده است .

نشانه هاى اسرافكار.

ـ امام صادق (ع ) : لقمان به فرزندش گفت : اسرافكار سه نشانه دارد : آنچه مال او نيست مى خرد و آنچه مال او نيست مى پوشد وآنچه مال او نيست مى خورد ((7)) .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : نشانه اسرافكار چهارچيز است : به كارهاى باطل مى نازد , آنچه را فراخور حـالـش نيست مى خورد , در كارهاى خيربى رغبت است و هر كس را كه بدو سودى نرساند , انكار مى كند.
ـ اسحاق بن عمار از امام صادق پرسيد : آيا مؤمن مى تواند ده پيراهن داشته باشد؟
حضرت فرمود : آرى عـرض كـردم : بيست پيراهن چه ؟
فرمود : آرى اينها اسراف نيست , اسراف آن است كه لباس بيرونت و مهمانيت را لباس خانه و دم دستى قرار دهى .

ـ امام باقر(ع ) : اسرافكاران آنانى هستندكه حرامها را حلال مى شمارند و خون مى ريزند.
ـ امام على (ع ) : خرج كردن به ناحق مال , حيف و ميل و اسراف است .

ـ امام عسكرى (ع ) : همانا بخشندگى را اندازه اى است , كه اگر از آن فراتر رود اسراف است .

كمترين حد اسراف .

ـ امـام صادق (ع ) : ميانه روى چيزى است كه خداى عزوجل آن را دوست دارد و اسراف را ناخوش مـى دارد , حـتى دور انداختن هسته (خرما و ميوه ) را , زيرا آن به كارى مى آيد و حتى دور ريختن زيادى نوشيدنيت را.
ـ بشر بن مروان : خدمت امام صادق (ع ) رسيديم آن حضرت دستور داد مقدارى خرماآوردند يكى از افراد هسته ها را دور مى انداخت حضرت دستش را گرفت و فرمود : اين كار رانكن , اين حيف و ميل است و خداوند تباهكارى را دوست ندارد.
ـ امـام صـادق (ع ) : كـمترين اندازه اسراف , دور ريختن ته مانده ظرف (آب يا غذا) و تبديل لباس بيرون به لباس خانه و دم دستى , و دور انداختن هسته ها (ى خرما و ميوه ) است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : در وضو نيز اسراف هست , در هر چيزى اسراف وجود دارد.
ـ امـام صـادق (ع ) در پـاسخ به سؤال از كمترين حد اسراف فرمود : كمترين اندازه آن اين است كه لـبـاس بيرونت را لباس خانه دم دستى قرار دهى , ته مانده ظرفت را دور بريزى و خرمابخورى و هسته هايش را اين طرف و آن طرف بيندازى .

ـ پيامبر خدا(ص ) : اين كه هرچه دلت بخواهد بخورى , از اسراف است .

آنچه اسراف به شمار نمى آيد.

ـ پيامبر خدا(ص ) : در اسراف خيرى نهفته نيست و در كارهاى خير اسراف نيست .

ـ امام صادق (ع ) : در آنچه بدن را سالم نگه مى دارد اسراف نيست بلكه اسراف درچيزهايى است كه مال را تلف كند و به بدن زيان رساند.
ـ از امـام كاظم (ع ) سؤال شد : آيا داشتن ده پيراهن اسراف است ؟
فرمود : خير بلكه داشتن پيراهن زيـاد بـاعـث مى شود كه پيراهنهايش بيشتر عمر كند اسراف آن است كه لباس بيرونت را در جاى كثيف بپوشى .

ـ امام على (ع ) : اسراف در هر چيزى ناپسند است , مگر در كارهاى خير.
دزدى .

دزدى .

قرآن .

((مـرد دزد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده اند ,دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا ببريد و خدا عزيز و حكيم است )).
ـ امام رضا(ع ) : بنده آن قدر دزدى مى كند تا با بهاى ديه دستش برابر شود , در اين هنگام خداوند دزدى او را بر ملا مى كند.
ـ خـداونـد دزدى را حـرام فـرمود چون اگر مباح بود موجب تباهى اموال و آدم كشى مى شد و به خاطر اين كه غصب اموال يكديگرمايه كشتار و درگيرى و حسد ورزى نسبت به يكديگر مى شود و نـيـز چـون موجب مى شود كه تجارت و پيشه ورى ترك شود و اموال و ثروتهاى به ناحق و ناروا به دست آيد.
عـلـت بـريدن دست راست دزد آن است كه وى با دست راست خود با اشيا تماس دارد و اين دست بـهترين و كار آمدترين عضو بدن اوست پس بريدن آن كيفرى است براى دزد و درس عبرتى است بـراى ديگران كه درصدد تصرف اموال از راه غير حلال برنيايند و نيز چون بيشتر با دست راستش مرتكب دزدى مى شود.

كسانى كه حددزدى بر آنان جارى نمى شود.

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : نيازمندى كه (از مال ديگران براى رفع گرسنگى ) چيزى بخورد اما باخود پنهانى چيزى نبرد كيفرى بر او نيست .

ـ براى (دزدى ) ميوه آويزان (از درخت ) دست قطع نمى شود.
ـ براى (دزدى ) ميوه و خرماى نارس دست قطع نمى شود.
ـ چپاول كننده , رباينده , و خائن (در امانت ) كيفر قطع دست ندارند.
ـ در سفر , دست قطع نمى شود.
ـ دو نفر از بيت المال دزدى كردند يكى از آنان غلامى بود كه خود جز بيت المال بود وديگرى يكى از مـردم امام على (ع ) فرمود : اين يكى خود جز بيت المال است و كيفرى بر اونيست , زيرا جزئى از بـيـت الـمـال جز ديگرى از آن را خورده است اما آن ديگرى كيفرشديدى دارد آن گاه دستش را قطع كرد.
ـ امام على (ع ) : در اختلاس و ربودن آشكار دست نمى برم اما رباينده را تعزير مى كنم .

ـ درباره مردى كه مرواريدى را ازگوش دخترى به زور ربوده بود فرمود : اين ربودن آشكار است سپس او را تازيانه زد و زندانى كرد.
ـ چـهـار كسند كه قطع يد ندارند :رباينده , كسى كه در غنيمت خيانت كند , كسى كه از غنيمت بدزدد و دزدى مزدور , زيرا كاراينها خيانت محسوب مى شود (نه دزدى ).
ـ جيب بر و رباينده , قطع يد ندارندچون كار آنها ربودن علنى است كسى دستش قطع مى شود كه در خفا بدزدد.
ـ درباره مردى كه چند درهم از جيب مردى ربوده بود , فرمود : اگر از جيب لباس رو ربوده است دستش را قطع نمى كنيم اما اگر از جيب لباس زيرين ربوده , قطع مى كنيم .

ـ امام صادق (ع ) : مزدور (كارگر) وميهمان اگر دزدى كنند دستشان قطع نمى شود , چون آنها مورد اعتمادند.
ـ امـام بـاقـر يا امام صادق (ع ) : فقط دست دزدى قطع مى شود كه از طريق سوراخ كردن ديواريا شكستن قفل وارد خانه اى شود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه سنگ دزدى كند قطع يد ندارد منظور سنگ مرمر و امثال آن است .

ـ امام صادق (ع ) : در سالهاى قحطى و گرسنگى , دست سارق قطع نمى شود.
ـ اميرالمؤمنين (ع ) در ايام گرسنگى (و خشكسالى ) دست دزد را قطع نمى كرد.
ـ دزد اگـر بـا پـاى خود بيايد و خودش را معرفى كند و به درگاه خدا توبه برد و مال دزدى را به صاحبش برگرداند , دستش قطع نمى شود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : دست سارق فقط در (دزدى ) يك چهارم دينار به بالا قطع مى شود.

انواع دزده.

ـ امام صادق (ع ) : دزدان سه نوعند : كسى كه زكات ندهد , كسى كه كابين زنان را (برخود)حلال شمارد و نيز كسى كه قرضى بگيرد به نيت اين كه آن را پس ندهد.
ـ امـام على (ع ) در خطبه اى پيرامون فضايل اهل بيت , مى فرمايد : ماييم خاصان و اصحاب (رسول خـدا) و خـزانـه داران و درها به هر خانه اى جز از در آن نشايد وارد شد و هركه جز از آن درها وارد گردد دزد ناميده شود.

خوشبختى .

خوشبختى .

قرآن .

((روزى بـيـايد كه هيچ كس جز به اذن او سخن نگويد پس برخى از ايشان بدبخت باشند و برخى خـوشـبـخت واما كسانى كه بدبخت شده اند در جهنمند و در آن جا آنان را ناله وفريادى است و تا آسـمـانها و زمين هست در آن ماندگارانند مگر آنچه پروردگار تو خواهد كه پروردگارت هرچه خـواهـدمى كند اما كسانى كه خوشبخت شده اند تا آسمانها و زمين برجاست در بهشتند جاودانند مگر آنچه پروردگارت خواهدكه اين بخششى است ناگسستنى )).
ـ امـام صـادق (ع ) : خوشبختى رشته خيرى است كه خوشبخت به آن چنگ زده پس او را به سوى نـجات مى كشاند , و بدبختى رشته درماندگى و خوارى است كه بدبخت به آن مى آويزد واو را به هلاكت مى كشاند و همه اينها با علم خداى تعالى است .

ـ امام على (ع ) : خوشبختى آن است كه به رستگارى بينجامد.
ـ در تفسير علم غيب فرمايد : خداى سبحان مى داند كه جنين داخل زهدانها نر است يا ماده ,زشت است يا زيبا , بخشنده است يا خسيس , بدبخت است يا خوشبخت , كدام يك هيمه آتش دوزخ است و كدام يك همنشين پيامبران در بهشت .

ـ بـار خـدايـا! اى گستراننده زمينها وبر پاى دارنده آسمانها و آفريننده دلها بر سرشت بدبختى و خوشبختى !.

خوشبخت .

ـ امـام عـلى (ع ) : خوشبخت آن كسى است كه از كيفر (خدا) ترسيد پس ايمن گرديد و به پاداش اميد بست و نيكوكارى پيشه كرد و شوق بهشت در دلش جاى گرفت و شبانه راه پيمود.
ـ خوشبخت آن كسى است كه ازديگرى پند گيرد و به كار بندد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : خوشبخت كسى است كه سراى باقى را كه نعمتش پايدار است بر سراى فانى كه عذابش بى پايان است برگزيند و ازآنچه در اختيار دارد براى سرايى كه بدانجاى رود پيش فرستد , قـبل از آن كه آنها را براى كسى گذارد كه وى با انفاق آن خوشبخت مى شود, ولى خوداو با گرد آوردن آن (داراييها اكنون )بدبخت شده است .

ـ امام صادق (ع ) : خوشبخت كسى است كه در نفس خود فراغتى يابد و به كار اصلاح آن پردازد.
ـ امام على (ع ) : خوشبخت كسى است كه در طاعت (خدا) اخلاص داشته باشد.
ـ خوشبخت كسى است كه به آنچه از دست رفته بى اعتنا باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) به امير المؤمنين (ع ) فرمود : خوشبخت حقيقى كسى است كه تو را دوست بدارد و اطاعتت كند.
ـ امام على (ع ) : سر لوحه آدم خوشبخت ستايش (مردمان ) از اوست .

ـ امام صادق (ع ) : كسى كه عالم نباشد سزاوار نيست كه خوشبخت شمرده شود.
ـ امـام على (ع ) : از خدا بترسيد اى بندگان خدا! همچون خدا ترس خردمندى كه تفكر دل او رابه خود مشغول كرده است از گذرگاه دنيا با سرافرازى گذشته و توشه آخرت را با خوشبختى پيش فرستاده است .

ـ از خداوند مقام شهيدان و همزيستى با خوشبختان و همدمى با پيامبران را مسالت داريم .

آنچه موجب خوشبختى گردد.

ـ امام على (ع ) : به علم عمل كنيد , تا خوشبخت شويد.
ـ فاصله زيادى است ميان آسايش و تن پرورى و رسيدن به خوشبختى .

ـ با دانشمندان همنشينى كن , تا خوشبخت شوى .

ـ از طريق ايمان است كه به قله خوشبختى و اوج شادمانى مى توان بالا رفت .

ـ خوشبختى , در پايبندى به حق است .

ـ شيرينى خوشبختى درك نشود , مگر آن گاه كه تلخى بدبختى چشيده شود.
ـ هركه نفس خود رامحاسبه كند , خوشبخت شود.
ـ هـركـه نـفـس خـود را در راه اصلاح آن به رنج افكند , خوشبخت شود و هركه آن را بالذتهايش واگذارد , بدبخت گردد و (از درگاه حق ) دور شود.
ـ سـه چـيـز اسـت كـه هـركـس رعـايـت كند خوشبخت شود : هرگاه نعمتى به تو رسيد خدا را سـپـاس گوى , هرگاه روزيت دير رسيد از خدا آمرزش بخواه و هرگاه سختى به تو رسيد جمله ((لا حول و لا قوة الا باللّه )) را زياد بگو.

عوامل خوشبختى و بدبختى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : خوشبختان به سبب ايمان محفوظ ماندند و بدبختان بر اثر عصيان خوارشدند , پـس از رويـارويى حجت بر آنان به وسيله بيان , چه اين كه بيرق حق و راه هدايت براى آنان هويدا شده بود.
ـ هيچ مردى جز با طاعت خداى سبحان خوشبخت نشود و هيچ مردى جز با معصيت خدابدبخت نگردد.
ـ هـيـچ كس جز با برپاداشتن حدود و احكام خدا خوشبخت نشود و احدى جز با فرو گذاشتن آنها بدبخت نگردد.
ـ در نامه خود به مالك اشتر نوشته است : (امير المؤمنين ) مالك را به پرهيزگارى و ترس ازخدا و برگزيدن طاعت او و پيروى از فرايض و مستحبات خدا كه در كتاب خود به آنها امرفرموده است , فـرمان مى دهد , فرايض و مستحباتى كه هيچ كس جز با انجام آنها خوشبخت نمى شودو هيچ كس جز با انكار و فرو گذاشتن آنها بدبخت نمى گردد.

آنچه از خوشبختى شمرده مى شود (1).

ـ امام على (ع ) : خالى بودن دل از كينه و حسادت از خوشبختى بنده است .

ـ توفيق داشتن براى انجام كارهاى نيك از خوشبختى است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : از خوشبختى فرزندآدم است : در خواست خير از خداوند و خشنودى به قضاى خـدا و از بـدبـخـتـى فـرزند آدم است اين كه در كارهايش از خدا طلب خير نكند و به قضاى خدا خشنود نباشد.
ـ امام على (ع ) : بخشندگى , يكى از دو سعادت است .

ـ توفيق از خوشبختى است و حذلان (عدم توفيق و يارى خداوند) از بدبختى است .

ـ كتمان (و راز دارى ) گوشه اى ازسعادت است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : يكى از خوشبختيهاى مرد , كمى ريش اوست .

ـ از امام صادق (ع ) سؤال شد : آيا كمى ريش مرد از خوشبختى اوست ((8)) ؟
حضرت فرمود : دراين امر چه خوشبختى است ؟
خوشبختى آن است كه فكين او در تسبيح خدا سبك باشد.

آنچه از خوشبختى به شمار است (2).

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : از خوشبختى مردمسلمان اين است كه فرزندش شبيه او باشد و زنى زيبا و متدين , مركبى راهوار و مسكنى وسيع داشته باشد.
ـ امام صادق (ع ) : سه چيز از خوشبختى است : همسر سازگار , فرزند نيكوكار , و درآمدى كه روز هنگام , آن را به دست آورد و شب نزد خانواده اش برگردد.
ـ امـام سـجـاد(ع ) : از سـعـادت آدمـى اسـت كـه مـحـل كـسـب و كارش در شهر خودش باشد وهمنشينانش مردمان صالح باشند و فرزندى داشته باشد كه كمك او باشد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : چهار چيز از خوشبختى مرد است : همنشينان شايسته , فرزندنيكوكار , زن سازگار و اين كه محل كسب او در شهر خودش باشد.
ـ از خوشبختى مرد داشتن فرزند صالح است .

ـ امام صادق (ع ) : از خوشبختى مرد آن است كه شكل و شمايل و خلق و خوى فرزندش شبيه خود او باشد.
ـ خوشبخت است مردى كه نميرد تا جانشين خود را ببيند.
ـ امـام عـلى (ع ) : از خوشبختى مرد اين است كه كارهايش براى كسى باشد كه از وى سپاسگزارى كند و نيكيش به كسى باشد كه ناسپاسى او نكند.

نشانه خوشبختى .

ـ امام على (ع ) : ادامه يافتن عبادت ,دليل دست يافتن به خوشبختى است .

ـ نشانه هاى سعادتمندى , اخلاص داشتن در عمل است .

ـ رسيدن به خوشبختى با شتافتن به انجام كارهاى خير و اعمال شايسته ميسر است .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـرگـاه كسى استحقاق دوستى خداوند و خوشبختى را بيابد , مرگ در بـرابـرچـشـمان او آيد و آرزو پشت سرش رود و هرگاه مستحق دوستى شيطان و بدبختى شود , آرزونصب العين او گردد و مرگ پشت سرش قرار گيرد.

خوشبختى حقيقى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : خـوشـبـختى حقيقى اين است كه كار انسان به خوشبختى بينجامد و بدبختى حقيقى اين است كه كار آدمى به بدبختى ختم شود.
ـ در هـنـگـام عـرضه اعمال بر خداى سبحان است , كه خوشبختى حقيقى از بدبختى حقيقى باز شناخته مى شود.
ـ خوشبختى انسان , در قناعت و خرسندى است .

ـ خوشبختى مرد , در ديندارى و كاربراى آخرت است .

خوشبخت ترين مردم .

ـ امـام عـلى (ع ) : خوشبخت ترين مردم ,كسى است كه لذت گذرا را به خاطر لذت ماندگار ترك كند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : خوشبخت ترين مردم ,كسى است كه با مردمان بزرگوار درآميزد.
ـ امام على (ع ) : خوشبخت ترين مردم , كسى است كه نفس او متقاضى طاعت خدا باشد.
ـ خـوشبخت ترين مردم در دنيا , كسى است كه از آنچه مى داند برايش زيان آوراست دورى كند و بدبخت ترين آنان كسى است , كه از هواى نفس خود پيروى كند.
ـ خوشبخت ترين مردم , كسى است كه خردمند و مؤمن باشد.
ـ خوشبخت ترين مردم , كسى است كه فضل و مقام مارا بشناسد و به وسيله ما به خدا نزديك شود و در دوسـتـى مـا يـكدل و مخلص باشد و به آنچه ما بدان فرا خوانديم عمل كند و از آنچه مانهى كرديم دست بردارد چنين كسى از ماست و در سراى ماندگارى (بهشت ) باماست .

ـ خوشبخت ترين مردم در دنيا , كسى است كه دنيا را وانهد و خوشبخت ترين آنان درآخرت كسى است كه براى آخرت كار كند.
ـ اگر دوست دارى كه با دانش خود خوشبخت ترين مردم باشى , به آن عمل كن .

ـ خوشبخت ترين مردم , كسى است كه بيش از همه پارسايى داشته باشد.
ـ چقدر خوشبخت است , كسى كه خنكاى يقين به دلش رسيده باشد.
ـ بالاترين خوشبختى , استوارى دين است .

در خوشبختى مرد همين بس كه .

ـ امام على (ع ) : مرد را سعادت همين بس ,كه در امور دينى ودنيوى مورد اعتماد باشد.
ـ در خوشبختى مرد همين بس , كه از آنچه رفتنى است دل بركند و به آنچه ماندنى است دل بندد .

كمال خوشبختى .

ـ امام على (ع ) : هرگاه تصميم ودورانديشى قرين هم شوند , خوشبختى كامل شود.
ـ كوشش در راه اصلاح توده مردم , از كمال خوشبختى است .

ـ امام صادق (ع ) : نه هر كس آهنگ كارى كند بتواند آن را انجام دهد و نه هركه بر انجام كارى توانا بـاشد , توفيق آن را يابد و نه هر كه توفيق يابد آن را درست انجام دهد بلكه هرگاه نيت و توانايى و توفيق و درست از عهده برآمدن فراهم آيند , آن گاه است كه خوشبختى كامل مى گردد.
ـ چـنـيـن نـيـسـت كـه هـركـس چـيـزى بخواهد توانايى دست يافتن به آن را داشته باشد و نه هـركس توانايى رسيدن به چيزى را داشته باشد , توفيق آن را يابد و نه هر كه توفيق يابد , از عهده آن درست برآيد بلكه هرگاه خواستن و توانستن و توفيق و درست از عهده بر آمدن فراهم آيند ,آن گاه است كه خوشبختى تحقق مى يابد.
ـ چـنين نيست كه هر كس بخواهد به مردم خوبى كند , بكند و نه هركس به اين كار رغبت داشته باشد , توانايى آن را داشته باشد و نه هر كس بدان توانا باشد , توفيق آن را يابد بلكه هرگاه خداوند بـر بـنده منت نهد , رغبت به نيكى كردن و توانايى بر انجام آن و اذن و توفيق را برايش فراهم آورد در ايـن هـنـگـام اسـت كـه خوشبختى و كرامت براى طالب (شخصى كه مى خواهد نيكى كند) و مطلوب (شخصى كه موردنيكى است ) كامل گردد.

مسافرت .

منافع مسافرت .

ـ پيامبر خدا(ص ) : مسافرت كنيد , تا تندرست مانيد و جهاد كنيد تا غنيمت به دست آوريد.
ـ مسافرت كنيد , تا تندرست مانيد و روزى كسب كنيد.
ـ مسافرت كنيد , تا سالم بمانيد وغنيمت به دست آوريد.
ـ مسافرت كنيد , تا تندرست مانيد و بجنگيد تا غنيمت به دست آوريد.

مسافرت و خستگى .

قرآن .

((وچـون گـذشـتـنـد به جوان خود گفت : غذايمان رابياور كه از اين سفرمان خستگى (بسيار) ديديم )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : مسافرت كردن بخشى از عذاب است و هرگاه فردى از شما سفرش را به پايان رساند زود نزد خانواده خود رود.
ـ مـسـافرت بخشى از عذاب است , كه انسان در آن از غذا و آب و خواب خود مى افتد , پس هرگاه فردى از شمابه هدف خود از مسافرت دست يافت , زود برگردد.
ـ امام على (ع ) : سفر كردن يكى از دو عذاب است .

انتخاب همسفر.

ـ پيامبر خدا(ص ) : نخست همسفر انتخاب كن , بعد قدم در راه گذار.
ـ امـام عـلـى (ع ) : پـيش از مسافرت , از همسفر جويا شو و پيش از (خريد) خانه , ببين همسايه ات كيست .

آداب مسافرت (1).

ـ امام على (ع ) : بر شما باد به دوشيزه هر چند در خانه مانده باشد و پيمودن راه اصلى هر چندپيچ و خم داشته باشد , و سكونت در شهر هرچند ستم كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـسافرت خود را باصدقه دادن آغاز كن و هرگاه خواستى بيرون برو , زيرا(با صدقه دادن ) سلامت سفرت را مى خرى .

ـ لـقـمـان در مـقـام انـدرز بـه فـرزنـدش مـى گـويد : فرزندم ! با شمشير و پاى افزار و دستار و چـادر(خـيـمـه ) و مـشـك آب و نخ و سوزن و درفش خود مسافرت كن و داروهايى كه به كار تو وهـمـراهانت مى آيد , با خود بردار و با همسفرانت توافق و سازگارى نشان ده , مگر آن جا كه پاى معصيت خدا در ميان باشد.

آداب مسافرت (2).

ـ امام صادق (ع ) : لقمان به فرزندش گفت :هرگاه با عده اى همسفر شدى , در كارهاى مربوط به خـودت و آنـهـا بـا ايشان زياد مشورت كن ودر روى آنان تبسم زياد داشته باش در زاد و توشه ات نـسـبـت بـه آنـان بـخـشنده باش , اگر تو رادعوت كردند قبول كن و اگر از تو كمك خواستند كـمـكـشـان كـن و در سه چيز از آنان برتر باش :خاموشى , كثرت نماز و بخشندگى در مركب يا دارايى و يا توشه اى كه همراه دارى .

اگـر در امر حقى از تو شهادت خواستند شهادت بده و اگر از تو مشورت و نظر خواستند , باتمام تـوان انديشه ات را براى آنان به كارگير اگر همسفرانت راه افتادند , تو نيز با آنان راه بيفت و اگر ديدى كار مى كنند , تو نيز با آنان مشغول كار شو , اگر صدقه و قرضى دادند تو نيز باآنان همراهى كن و از كسى كه سنش از تو بيشتر است حرف شنوى داشته باش .

هـر گـاه اتـراق كـردى پـيش از آن كه بنشينى دو ركعت نماز بگزار و هرگاه كوچ كردى نيزدو ركعت نماز بخوان و آن گاه با سرزمينى كه در آن فرود آمده اى خداحافظى كن و بر آن ومردمش درود فرست , زيرا هر سرزمينى را ساكنانى از فرشتگان است .

آداب مسافرت (3).

ـ پيامبر خدا(ص ) : هرگاه سه نفر همسفرشدند , از ميان خود يك نفر را به سالارى انتخاب كنند.
ـ هر گاه سه نفر همسفر شديد , بايد يكى از شما امام (جماعت ) شما شود آن كه قرائتش بهترباشد , به امامت سزاوارتر است .

ـ هـر گـاه سـه نـفـر هـمـسـفـر شدند آن كه قرائتش بهتر است گر چه سنش كمتر باشد , بايد امامت (نماز) را به عهده گيرد وقتى امام آنها شد سالارشان نيز هموست .

آداب مسافرت (4).

ـ امام على (ع ) : با كسى همسفر نشو كه براى تو برخود برترى نبيند , آنچنان كه تو براى او برخويش برترى بينى .

ـ امـام صـادق (ع ) در پـاسـخ بـه سـؤال شـهـاب بـن عـبـدربـه از بـخشش به برادران در هنگام مـسـافرت فرمود : اى شهاب , اين كار را مكن , زيرا اگر تو گشاده دستى كنى و آنها نيز (از روى نـاچـارى )گـشـاده دسـتى كنند , به آنان احجاف كرده باشى و اگر خود دارى كنند, آنان را خوار وخجلت زده كرده باشى پس با افراد هم سطح خودت هم سفر شو.

آداب مسافرت (5).

ـ در حضور پيامبر(ص ) از مردى سخن به ميان آمد و گفته شد : او آدم خوبى است عرض كردند : اى رسول خدا! آن مرد همسفر حج مابود هرگاه در منزلى فرود مى آمديم پيوسته زبانش به ذكر لا الـه الا اللّه گـويا بود تا آن كه كوچ مى كرديم و در بين راه نيز همواره ذكر خدا مى گفت تا دوباره اتـراق مـى كـرديـم پـيـامـبـر(ص ) فـرمـود : پـس چـه كسى شترش را علوفه مى داد و غذايش را درست مى كرد؟
عرض كردند : همه ما حضرت فرمود : همه شما از او بهتريد.
ـ منقول است كه پيامبر خدا(ص ) در سفرى به اصحاب خود دستور داد گوسفندى ذبح كننديكى از آن ها گفت : من ذبح مى كنم ديگرى گفت : من پوست مى كنم , سومى گفت : من گوشتش را ريـز مى كنم , چهارمى گفت : من آن را مى پزم رسول خدا(ص ) فرمود : من هم براى شما هيزم جمع مى كنم !.
اصـحـاب عـرض كـردنـد : نـبـايـد بـه زحمت افتيد , پدران و مادرانمان فدايت ! , مابه جاى شما كـارمـى كـنيم ! پيامبر فرمود : مى دانم كه شما به جاى من كار مى كنيد , اما خداى عزوجل خوش نداردكه بنده اش با عده اى از دوستان و همسفران خود باشد و گوشه اى بنشيند و كار نكند پس , آن حضرت برخاست و شروع به جمع آورى هيزم كرد.
ـ سرور مردم كسى است كه در سفر خدمتگزار آنان باشد.

آداب مسافرت (6).

ـ امـام صـادق (ع ) : حق مسافر آن است كه اگر بيمار شد , برادرانش سه روز براى او اقامت و اتراق كنند.
ـ مفضل بن عمر (در برگشت از سفر) چون بر امام صادق (ع ) وارد شد , حضرت پرسيد : چه كسى هـمـسـفر تو بود؟
عرض كردم : مردى از برادرانم فرمود : پس چه شد؟
عرض كردم : ازوقتى وارد مـديـنـه شـده ام نـمـى دانم جايش كجاست حضرت فرمود : مگر نمى دانى كه هر كس چهل گام بامؤمنى همسفر شود , خداوند در روز قيامت راجع به او از وى مى پرسد؟
.

آداب سفر (7).

ـ امام على (ع ) : پيامبر(ص ) هرگاه از سفربر مى گشت , دو ركعت نماز مى خواند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هر گاه يكى از شما به سفر رفت , در بازگشت حتى اگر شده يك قطعه سنگ براى خانواده اش هديه وتحفه بياورد.

مردانگى در سفر.

ـ امـام عـلـى (ع ) : مـردانگى در سفر عبارت است از : بخشيدن از رهتوشه خود به همراهان , كمى نـاسازگارى با همسفران و بسيار به يادخداى عزوجل بودن در هر فراز و نشيب وهر فرود آمدن و برخاستن و نشستنى .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) درباره مردانگى در سفر فرمود : مردانگى در سفر عبارت است از :بخشيدن از زاد و توشه خود به همراهان و خوش اخلاقى و شوخى كردن , به شرط آن كه معصيت خدا نباشد.
ـ امام صادق (ع ): مردانگى درسفرعبارت است از : رهتوشه زياد و خوب و بخشش آن به همسفرانت و كـتـمـان اسـرار آنان بعد از جدا شدن از آنها و زيادى شوخى در غير آنچه كه به خشم آورد خداى عزوجل را.
ـ مـردانـگـى در سـفـر عـبـارت اسـت از : بـخشيدن از رهتوشه خود به همراهان , شوخى كردن بـه گـونـه اى كـه خـشـم خـدا راهمراه نداشته باشد , كمى مخالفت و ناسازگارى باهمسفران و ترك بدگويى از همراهان بعد از جدا شدن از آنان .

سفرهاى نهى شده .