ميزان الحكمه جلد ۵
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۸ -
ـ مـردى از انصار خدمت پيامبر(ص ) آمد و چيزى خواست و (اندكى بعد)
مردى از قبيله ثقيف آمد پـيـامـبـر خـدا(ص ) فرمود : اى مرد ثقفى ! اين مرد انصارى
جلوتر از تو درخواست كرده است پس بنشين كه اول به نياز او برسيم بعد به تو.
نهى از نوميد كردن سائل (1).
قرآن .
((و اما سائل را از خود مران )).
ـ امام على (ع ) : سائل را دست خالى بر مگردان , بلكه حتى اگر شده نيمدانه اى از
انگور ياخرما به او بده .
ـ پيامبر خدا(ص ) : سائل را نوميد برنگردانيد , حتى اگر شده با سم سوخته اى كمكش
كنيد.
ـ امام كاظم (ع ) : چه زشت است براى مرد كه از وى چيزى خواسته شود و او ((نه ))
بگويد.
ـ امام باقر(ع ) : اگر سائل بداند كه درسؤال وخواهش كردن چه نهفته است , هرگز كسى
از كسى چـيـزى درخواست نمى كرد و اگركسى كه از وى خواهشى مى شود بداند كه در نوميد
كردن چه نهفته است , هرگز كسى ديگرى رانوميد برنمى گرداند.
ـ امـام حـسـيـن (ع ) : نيازمند با درخواست كردن حرمت خود را نگه نداشته است , پس
تو بانوميد نكردن او آبرو و حرمتت را نگهدار.
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى را كه به تو اميدبسته است نوميد مگردان كه در غير اين صورت
به خشم و كين خدا گرفتار مى آيى .
نهى از نوميد كردن سائل (2).
ـ امام كاظم (ع ) : هر كه برادر مؤمنش براى حاجتى نزد او آيد (بداند كه ) آن
رحمتى است از جانب خداى تبارك و تعالى كه به سوى وى كشانده است پس , اگر نيازش را
برآورد او را به ولايت ما كه به ولايت خداى تبارك وتعالى پيوسته است , متصل كرده
باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگـاه مـردى دسـت نـيـاز سـوى من دراز كند در رفع نياز او
مى شتابم , زيرامى ترسم كار از كار بگذرد و اقدام من در كمك به او ديگر به كارش
نيايد.
ـ امـام عـلـى (ع ) در بـيـان خـصـلـتـهـاى والاى پـيـامـبر(ص ) مى فرمايد : هرگز
چيزى از آن حضرت خواسته نشد كه بگويد : نه و دست رد بر سينه هيچ سائلى نزد بلكه يا
نيازش را برمى آورد يا بازبان خوش جواب مى كرد.
ـ امـام صـادق (ع ) : رسـول خـدا(ص ) هرگز سائلى را نوميد نكرد اگر چيزى داشت به او
مى داد, وگرنه مى گفت : خدا حاجتت را برآورد.
نهى از نوميد كردن سائل (3).
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : خواهش سائل را ردنكنيد , زيرا اگر نبود اين كه گدايان
دروغ مى گويند , كسى كه دست رد به سينه آنان مى زد هرگزرستگار نمى شد.
ـ اگـر نـبود كه سائلان (و گدايان ) دروغ مى گويند , كسى كه نوميدشان بر مى گرداند
هرگز پاك نمى شد.
ـ مـعـصـومـيـن (ع ) : ما از بيم اين كه مبادا دست رد به سينه مستحق زده باشيم به
غير مستحق نيزعطا مى كنيم .
ـ امـام سـجـاد(ع ) : مـى تـرسـم بـعـضـى از كـسـانـى كه دست سؤال به سوى ما دراز
مى كنند , مستحق باشند و ما (به گمان اين كه مستحق نيستند) به آنان چيزى ندهيم و
جوابشان كنيم و در نـتـيـجه همان بلايى كه بر سر يعقوب آمد به سر ما خاندان نيز
بيايد ((آن حضرت سپس آن ماجرا راشرح داد)).
ـ امام صادق (ع ) : مردى خدمت پيامبر(ص ) آمد و عرض كرد : اى رسول خدا , آيا در
اموال حقى جز زكـات وجـود دارد؟
پـيـامـبـر(ص ) فـرمـود : آرى مـسـلـمـان بـايـد هـرگـاه گـرسنه اى ازاو
غـدابـخـواهـدغـذايـش دهدوهرگاه برهنه اى از او لباس خواهد وى را بپوشاند مرد گفت :
بيم آن مى رود كه دروغ بگويد پيامبر فرمود: آيا بيم آن نمى رود كه راست بگويد؟
.
چه كسى را نبايد محروم برگرداند؟
.
ـ خـلا د از قـول مـردى گـفت : خدمت امام صادق (ع ) نشسته بوديم كه سائلى آمد ,
حضرت يك درهم به او داد سپس يكى ديگر آمدحضرت يك درهم به او داد , سومى وارد شد
حضرت يك درهم به او داد , چهارمى آمدحضرت به او فرمود : خداوند روزيت را بدهد آن
گاه رو به ما كرد و فرمود : اگـر يـك نـفـر از شمابيست هزار درهم داشته باشد و
بخواهد همه را در اين راه خرج كند , خرج مى شود و خودش بى چيز مى ماند , چنين كسى
در زمره سه نفرى باشد كه دعا مى كنند و دعايشان مستجاب نمى شود.
ـ امام صادق (ع ) : به سائل اول و دوم و سوم بدهيد و پس از آن اختيار با شماست .
ـ تـا سه سائل را غذا بدهيد پس از آن مختاريد , اگر خواستيد نيز به آنها بدهيد
وگرنه وظيفه آن روز خود را انجام داده ايد.
موارد انفاق از بيت المال .
ـ محمد بن ابى حمزه از قول مردى نقل مى كند كه : مردى نابينا و سالخورده مشغول
گدايى بود اميرالمؤمنين (ع ) پرسيد : اين كيست ؟
عرض كردند : اى اميرالمؤمنين , او مردى نصرانى است امير المؤمنين (ع ) فرمود : از
او كاركشيديد و حالا كه پير و ناتوان شده است كمكش نمى كنيد؟
از بيت المال به او چيزى بدهيد.
نياز خواهى (متفرقه ).
ـ امـام صـادق (ع ) : نـيـازخـواهـى آدمى ازآدمى فتنه اى است , اگر به سائل عطا
كند او كسى را مى ستايد كه نداده است (بلكه عطا كننده واقعى خداست و بايد او را
ستود و سپاس گفت ) و اگر نوميدش كند از كسى نكوهش و بدگويى مى كند كه محرومش نكرده
است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : اجر سائلى كه حق خودرا بخواهد , همانند اجر آن كسى است كه به او
صدقه (و حقش را) بدهد.
ـ به سائل بنگريد , اگر دلتان به حال او رقت آوردعطايش دهيدكه اوراست مى گويد.
ـ امـام صادق (ع ) : در پاسخ به پرسش درباره سائلى كه معلوم نيست راست مى گويد
نيازمنداست يا نه , فرمود : به هر كه نسبت به وى در دلت احساس ترحم كردى , عطا كن .
ـ عبد اللّه بن سليمان : امام باقر(ع ) در روز عرفه هيچ سائلى را نوميد برنمى
گرداند.
ـ امـام سـجـاد(ع ) سـائلـى را ديد كه مى گريد , فرمود : اگر همه دنيا در دست اين
مرد بود و از دستش مى رفت , سزاوار نبود كه براى آن بگريد.
ـ امام على (ع ) : از عطاى اندك شرم مكن , زيرا محروم كردن اندكتر از آن است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : دستها سه اند : دست خداى عزوجل كه دست برتر است و دست بخشنده كه
بعد از آن اسـت و دسـت سـائل كه دست زيرين (وگيرنده ) است پس , بخشنده باش و خود
راناتوان و درمانده مساز.
ـ امام على (ع ) : اگر مى توانى , دست دهنده و بخشنده باش .
ـ گـرانـى و دشـوارى نـيـاز خواهى بيشتراز ارزش عطا و بخشش است بنابراين , آنچه را
كه عطا مى كنيد زياد مپنداريد , زيرا كه آن باگرانى بار درخواست برابرى نمى كند.
ـ خداى تعالى به موسى (ع ) وحى فرمود : هرگاه سائلى نزد تو آمد او را گرامى دار ,
بدين سان كه يا با روى و زبان خوش جوابش كن و يا اندك چيزى به او بده .
ـ امام سجاد(ع ) : حق سائل آن است كه به اندازه نيازش به او عطا كنى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : شهادت دادن كسى كه دست سؤال دراز مى كند پذيرفته نيست .
سببه.
هر چيزى سببى دارد.
قرآن .
((وى را در زمين توان داديم و از هر چيز سببى (وراهى ) بدو عطا كرديم پس , راهى را
دنبال كرد تـا بـه غـروبـگـاه خـورشـيد رسيد و آن را ديد كه در چشمه اى گل آلود
فرومى رود و نزديك آن گروهى را يافت گفتيم : اى ذوالقرنين يا عذاب كنى يا درباره
آنها نيكويى پيش گيرى گفت : هر كـه سـتـم كـنـد , بزودى عذابش كنيم و آن گاه سوى
پروردگارش برده شود و او وى را عذابى سـخـت كـنـد و هـر كه ايمان آورد و كارشايسته
كند پاداش نيك دارد و بزودى از فرمان خويش [كارى ] آسانش گوييم آن گاه راهى را
دنبال كرد تا به طلوعگاه خورشيد رسيد و آن را ديد كه بر مـردمى طلوع مى كند كه در
برابر آفتاب آنان را پوششى نداده ايم اين چنين ما از آنچه نزدوى بود خـبـر داشـتيم
سپس راهى را دنبال كرد تا ميان دو كوه رسيد و گروهى را ميان آن دو يافت كه سخنى
رانمى فهميدند)).
ـ امام صادق (ع ) : خداوند ابا دارد از اين كه چيزها (و امور) را جز از طريق اسباب
فراهم آورد از اين رو , بـراى هر چيزى سببى قرارداده و براى هر سبب گشايش و براى هر
گشايشى دانشى و براى هـر دانـشى , درى گويا كه كسانى اين در را شناختند و كسانى هم
نشناختند اين در همان رسول خدا(ص ) و ما هستيم .
ـ امام على (ع ) : سر دانش تواضع و افتادگى است و خردش شناخت اسباب امور است .
ـ هر چيزى سببى دارد.
ـ سبب محبت , بخشندگى است .
ـ سبب الفت , وفادارى است .
ـ سبب درست دينى , پارسايى است .
ـ سبب تباه شدن يقين , طمع است .
ـ سبب درستى ايمان , تقوى است .
ـ سبب تباهى خرد , هوس است .
ـ سبب بدبختى , دنيا دوستى است .
ـ سبب زوال آمدن نعمتها , ناسپاسى است .
ـ سبب محبت , نيكى كردن است .
ـ سبب هلاكت , فرمانبردارى از خشم است .
ـ سبب تزكيه اخلاق , ادب نيكوست .
ـ سبب افسردگى , حسادت است .
ـ سبب فتنه ها , كينه توزى است .
ـ سبب سرورى , بخشندگى است .
ـ سبب كينه ورزى , بسيارى ستيزه گرى است .
ـ سبب برآشفتن , خيره سرى است .
ـ سبب زوال آمدن توانگرى , محروم كردن نيازمند است .
ـ سبب پاكدامنى , آزرم است .
ـ سبب اصلاح نفس , دورى جستن از دنيا است .
ـ سبب فقر , اسراف است .
ـ سبب جدايى , اختلاف است .
ـ سبب قناعت , خويشتندارى است .
ـ سبب بدى , چيره شدن شهوت است .
ـ سبب فسق , تنهايى است .
ـ سبب وقار, بردبارى است .
ـ سبب ترس از خدا , علم است .
ـ سبب سلامت ماندن , خاموشى است .
ـ سبب جدايى , مرگ است .
ـ سبب اخلاص , يقين است .
ـ سبب هلاكت , شرك است .
ـ سبب پارسايى , درست دينى است .
ـ سبب حيرت , دودلى است .
ـ سبب تباه شدن دين , هوس است .
ـ سبب تباهى خرد , دنيا دوستى است .
ـ سبب زياد شدن نعمت , شكرگزارى است .
ـ سبب از كف رفتن نعمتها , كفران آنهاست .
ـ سبب محبت , خوشرويى است .
ـ سبب اصلاح نفس , پارسايى است .
ـ سبب از بين رفتن ورع , طمع است .
ـ سبب ويرانى , سؤ تدبير است .
ـ ليكن خداوند بندگان خود را با انواع سختيها مى آزمايد و از طريق سختگيريهاى
گوناگون آنان را بـه عـبادت و پرستش وا مى دارد و به انواع ناملايمات و امور
ناخوشايند گرفتارشان مى سازند تا غـرور را از دلـهـاى آنـان بـيـرون بـرد و افتادگى
را در جانهايشان بنشاند و نيز تا آن (آزمايشها و سـخـتيها) را درهايى گشاده به سوى
فضل و احسان خويش و اسباب آسان براى (رسيدن آنان به ) گذشت و بخشايش خود قرار دهد.
محكمترين رشته ه.
ـ امام على (ع ) در سفارش به فرزند خود حسن (ع ) مى فرمايد : تو را اى فرزندم ـ
سفارش مى كنم به تقواى خدا و پايبندى به فرمان او و آباد كردن دلت به ياد او و چنگ
زدن به ريسمان و رشته او و چه رشته اى براى گرفتن , محكمتر از رشته اى است كه ميان
تو و خداست .
ـ اطاعت از خداوند محكمترين رشته است .
ـ خداوند سبحان هيچ كس را به اندرزى چون اين قرآن موعظه نكرد , زيرا قرآن ((ريسمان
محكم خداوند)) , و رشته قابل اعتماد اوست .
ناسزاگويى .
ناسزا گويى به مؤمن .
ـ پيامبر خدا(ص ) : ناسزاگويى به مؤمن فسق است و جنگيدن با او كفر.
ـ ناسزاگوى به مؤمن همچون كسى است كه در آستانه هلاكت باشد.
ـ نـاسزاگفتن به مؤمن فسق است و جنگيدن با او كفر و خوردن گوشت او (غيبت كردن ازوى
) معصيت خداست .
نهى از ناسزا گويى (1).
قرآن .
((بـه كـسانى كه جز خدا را مى خوانند (و مى پرستند) ناسزامگوييد كه (در اين صورت )
آنها نيز از روى دشـمـنى و نادانى به خدا ناسزا مى گويند بدين سان براى هر امتى
كردارشان را بياراستيم و عـاقـبـت , بـازگـشـت آنـهـا بـه سوى پروردگارشان است و از
اعمالى كه مى كرده اند خبرشان مى دهد)).
ـ امـام عـلـى (ع ) شـنـيـد كـه گروهى از يارانش به شاميان ناسزا مى گويند , فرمود
: من خوش نـدارم كه شما ناسزاگو باشيد بلكه اگر اعمال ورفتار و موقعيت (باطل ) آنها
را خاطرنشان كنيد , مـوثـرتـر و در بيان عذر و حجت رساتر و قانع كننده تر باشد به
جاى ناسزا گفتن به آنها , بگوييد : خدايا! خونهاى ما و آنان را حفظ كن .
در نقلى ديگر آمده است : من خوش ندارم كه شما نفرين گر و دشنام گو باشيد.
ـ بـه قـنـبـر ـ كـه خـواسـت بـه كـسـى كـه بـدوناسزا گفته بود ناسزا گويد ـ : آرام
باش قنبر! دشنامگوى خود را خوار و سرشكسته بگذار تاخداى رحمان را خشنود و شيطان را
ناخشنود كرده و دشمنت را كيفر داده باشى قسم به خدايى كه دانه را شكافت و خلايق را
بيافريد , مؤمن پروردگار خـود را با چيزى همانند بردبارى وگذشت خشنود نكرد و شيطان
را با حربه اى چون خاموشى به خشم نياورد و احمق را چيزى مانند سكوت در مقابل او
كيفر نداد.
نهى از ناسزا گويى (2).
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : به بادها ناسزا مگوييد كه آنها (از جانب خداوند) مامورند
و كوهها و ساعتها و لحظات و روزها و شبها را ناسزانگوييد كه گنهكار مى شويد و به
خودتان بر مى گردد.
ـ به باد ناسزا مگوييد , زيرا كه آن از نسيم مهر خداست .
ـ به شيطان ناسزا مگوييد , بلكه از شرآن به خدا پناه بريد.
ـ به روزگار ناسزا مگوييد, زيرا خداوند مى فرمايد : روزگار من هستم شب از من است
ومن آن را نو مى كنم و كهنه مى گردانم .
ـ به روزگار ناسزا مگوييد , زيرا خداوند همان روزگار است .
ـ به مردم ناسزا مگوييد كه با اين كار در ميان آنها دشمن پيدا مى كنيد.
نهى از ناسزاگويى به يكديگر.
ـ امام كاظم (ع ) دو مرد را ديد كه به يكديگر ناسزا مى گويند , فرمود : آغاز
كننده ستمكارتر است و گناه طرف مقابل نيز به گردن اوست , تا زمانى كه ستمديده زياده
روى نكند.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : هرگاه دو نفر به يكديگر ناسزا بگويند گناهش به گردن آغاز كننده
آن است مگر آن كه ستمديده از حد خودتجاوز كند.
ـ امام كاظم (ع ) درباره دو نفر كه به يكديگر ناسزا بگويند , فرمود : آن كه آغاز
كرده ستمكارتر است و تا زمانى كه از ستمديده پوزش نخواهد , گناه او نيز به گردن وى
مى باشد.
ـ امام على (ع ) : هيچ گاه دو نفر به يكديگر ناسزا نگفتند مگر اين كه آن يكى كه پست
تر است چيره گشت .
ـ امام كاظم (ع ) : هيچ گاه دو نفر به يكديگر ناسزا نگفتند مگر اين كه آن يك كه
برتر است به مرتبه آن كه فروتر است سقوط كرد.
ـ عياض بن حماد : عرض كردم : اى رسول خدا! درود خدا بر تو باد , مردى از قوم و
قبيله من كه از مـن دون پـايـه تـر است به من ناسزا مى گويد , آيا اشكال دارد من هم
به كيفر اين كار او رادشنام دهم ؟
پيامبر فرمود : دو كس كه يكديگر را ناسزا گويند دو شيطاتند كه به يكديگر پارس مى
كنند و به جان هم مى افتند.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : از بزرگترين گناهان اين است كه آدمى پدر و مادر خود را دشنام
دهدعرض شـد : چـگونه كسى پدر و مادر خود را دشنام مى دهد؟
فرمود : كس ديگرى را دشنام مى دهد و او متقابلا به پدر و مادر وى ناسزا مى گويد.
كيفركسى كه انبياواوصيارادشنام دهد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هر كه يكى از پيامبران را دشنام دهد او را بكشيد , و
هركه يكى از اوصيا (ى آنان ) را دشنام گويد هر آينه به يكى ازپيامبران دشنام داده
باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) در پـاسـخ بـه سـؤال از حـكم كسى كه رسول خدا(ص ) را ناسزا گويد
, فرمود :نزديكترين كس به او مى تواند پيش از آن كه براى محاكمه نزد امام برده شود
, وى را بكشد.
ناسزا گويى به على (ع ).
ـ امام على (ع ) : بزودى از شما خواسته خواهد شد كه مرا ناسزا گوييد , (عيبى
ندارد) ناسزا بگوييد و از شما خواسته خواهد شد كه از من بيزارى جوييد , تن به كشتن
دهيد(اما اين كار را نكنيد) زيرا من بر سرشت اسلامم .
ـ بـدانـيـد كـه بـزودى بـه شـمـا دسـتـور خواهد داد تا مرا ناسزا گوييد و از من
بيزارى جوييد , اگـرخـواسـت نـاسـزا گـويـيد (عيبى ندارد)بگوييد, زيرا ناسزاگفتن به
من موجب تزكيه من و باعث نجات (جان ) شماست .
ـ بـدانـيـد كـه شما را وادار خواهند كرد تابر من لعنت فرستيد و دروغگويم خوانيد
هركه از روى بى ميلى و اجبار مرا لعن و نفرين كند وخدا بداند كه به اجبار اين كار
را كرده است من و او با هم بر مـحـمـد(ص ) وارد شـويم و هركه زبانش را نگه دارد و
نفرينم نكند , پيش از من , به سرعت تير يا چشم به هم زدنى , بر پيامبروارد شود و
هركه با اختيار و ميل بر من لعن و نفرين فرستد ميان او و خداوند پرده اى نباشد وحجت
و بهانه اى به پيشگاه محمد(ص ) ندارد.
ـ مـردى يـك نـفـر را به خدمت على (ع ) آورد و عرض كرد : ديدم كه اين عده از دوزخى
بودن تو سخن مى گويند اما همگى فرار كردند و من اين يكى را گرفتم على (ع ) فرمود :
آيا كسى رابكشم كه مرا نكشته است ؟
مرد عرض كرد : او تو را دشنام مى داد على (ع ) فرمود : تو هم او رادشنام ده يا
رهايش كن .
ـ روايـت شـده كـه امام على (ع ) با اصحاب خود نشسته بود كه زنى زيبا روى از
كنارشان گذشت چـشمهاى همه به او خيره گشت , حضرت فرمود : چشمهاى اين نرينگان
آزمندانه مى نگرد و اين نـگـريـسـتن مايه تحريك آنان است هرگاه يكى از شما زنى را
ديد و از اوخوشش آمد , با زن خود هـمـبسترشود , زيرا كه او نيز زنى همانند زن خود
اوست يكى ازخوارج گفت : ((خدا اين كافر را بكشد , چقدر مى فهمد))! اصحاب حضرت از جا
پريدند كه او رابكشند , امام (ع ) فرمود : آرام باشيد , سزاى دشنام , دشنام است يا
چشمپوشى از گناه و خطا.
ابن ابى الحديد مى نويسد : ((معاويه در آخر خطبه نماز جمعه مى گفت : خدايا! ابو
تراب ازدين تو بـرگشت و از راه تو منحرف شد , پس او را سخت لعنت كن و به عذابى
دردناك گرفتارش ساز او بـخـشـنـامـه كرد كه اين جملات را در سراسرجهان اسلام بگويند
واز آن پس تازمان خلافت عمربن عبدالعزيز آن را بر فراز منبرها مى گفتند)).
دشنامهاى مجاز.
ـ پيامبر خدا(ص ) : اگر يكى از شما ناچارشد رفيقش را دشنام دهد , به او تهمت و
افترا نبندد , به پـدر و مـادرش نـاسـزا نـگـويـد و قوم وقبيله اش را دشنام ندهد
بلكه بگويد : تو بخيلى ! يا بگويد : ترسويى ! يا بگويد : دروغگويى ! , يابگويد :
هميشه خوابى ! به شرط آن كه بداند او واقعا اين صفات را دارد.
ـ هـرگـاه يـكى از شما برادرش را دشنام دهد , به ايل و تبار او و پدر و مادرش فحش
ندهد ,بلكه بگويد تو بخيلى , تو ترسويى , تو دروغگويى ! به شرط آن كه بداند او
واقعا چنين است .
تسبيح .
معناى سبحان اللّه .
قرآن .
((پاك ومنزه است خدا از آنچه در وصف او مى گويند)).
((پاك و منزه است پروردگار تو , خداوند گار عزت , از آنچه در وصف او مى گويند)).
ـ پـيـامبر خدا(ص ) در پاسخ به سؤال طلحة بن عبيداللّه از معناى ((سبحان اللّه ))
فرمود : آن منزه دانستن خداونداست از هر ناشايست .
ـ امام على (ع ) در پاسخ به سؤال ازمعناى سبحان اللّه فرمود : آن بزرگداشت مقام
بلند خداى عز و جل و منزه كردن اوست از هرآنچه مشركان درباره اش مى گويند هرگاه
بنده اين جمله را بگويد , هر فرشته اى بر او درودفرستد.
ـ از امام صادق (ع ) درباره اين سخن خداى عز و جل : ((سبحان اللّه )) سؤال شد ,
فرمود : به معناى پاك و منزه دانستن اوست .
تسبيح گويى اشي.
قرآن .
((آسمانهاى هفتگانه و زمين و هركه در آنهاست او راتسبيح مى گويند هيچ چيز نيست مگر
آن كه بـه سـتايش او تسبيح گوست ولى شما تسبيح گويى آنان را نمى فهميدهمانا او
بردبار و آمرزنده است )).
((رعـد به ستايش او تسبيح گويد و فرشتگان از بيم او صاعقه ها را فرستد و هركه را
خواهد دچار آن كند با اين حال آنان درباره خدا مجادله مى كنند و او سختگير است )).
((و حـكـم حـق را بـه سليمان فهمانديم و هر دو را حكم و دانش داده بوديم و كوهها را
رام داود كرديم كه تسبيح مى گفتندو پرندگان را نيز وما چنين كرده بوديم )).
ـ امـام صـادق (ع ) , دربـاره آيه ((و هيچ چيز نيست مگر آن كه )) , فرمود : درهم
شكستن ديوارها تسبيح گويى آنهاست .
ـ امـام بـاقـر(ع ) , در پـاسـخ بـه پرسش زراره از آيه ((و هيچ چيز نيست مگر آن كه
)) , فرمود :ما معتقديم كه درهم شكستن ديوارها تسبيح گويى آنهاست .
ـ آيـا صـداى درهـم شكسته شدن چوبهاى خانه را نمى شنوى ؟
همان تسبيح اوست پس , در همه حال پاك و منزه است خدا.
ـ در تـفـسـيـر على بن ابراهيم ذيل آيه ((و هيچ چيز نيست مگر آن كه )) آمده است :
جنبيدن هر چيزى تسبيح خداى عز و جل است .
ـ امام صادق (ع ) : داود(ع ) هر گاه زبور را تلاوت مى كرد , هيچ كوه و سنگ و مرغى
نبودمگر اين كه با او هم آواز مى شد.
ـ سـعيد بن مسيب نقل مى كند كه امام سجاد(ع ) در يكى از منازل سفر فرود آمد و دو
ركعت نماز گزارد و در سجده خود تسبيح گفت و هر درخت وكلوخى بود همصدا با او تسبيح
گفتند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه از روى يقين , بسم اللّه الرحمن الرحيم بخواند كوهها
همصدا با اوتسبيح گويند , اما او تسبيح آنها را نمى شنود.
مسابقه .
مسابقه .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : مسابقه دادن جز درسه مورد روانيست : در شتر سوارى , يا اسب
دوانى يا تيراندازى .
ـ بزودى زمين به روى شما گشوده شود و دنيا در اختيارتان قرار خواهد گرفت , پس هيچ
يك از شما از بازى كردن با تيرهايش (تمرينات رزمى ) خسته و مانده نشود.
ـ امـام صـادق (ع ) : شـبـى پـيـامـبـر(ص ) به خانه فاطمه (ع ) رفت وحسن وحسين (ع )
با او بودند پـيـامـبـر(ص ) بـه آن دو فـرمود : برخيزيد وكشتى بگيريد آن دو بزرگوار
برخاستند و به كشتى گرفتن پرداختند.
ـ هيچ كارى نيست كه فرشتگان درهنگام انجام آن حضور به هم رسانند , مگر مسابقه اسب
دوانى و شوخى كردن مرد با همسرش .
مسابقه در خوبيه.
قرآن .
((به سوى آمرزش پروردگار خود و بهشتى ازيكديگر پيشى گيريد كه پهناى آن به پهناى
آسمان و زمـيـن است و براى كسانى آماده شده كه به خدا و پيامبران او ايمان آورده
اند اين فضل خداست كه به هركه خواهد مى دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است )).
((هـر گروهى را جهتى است كه رو سوى آن مى كند : پس به كارهاى خوب پيشى جوييد هر كجا
باشيد خدا همه تان رامى آورد كه خدا به همه چيز تواناست )).
((مـا ايـن كتاب را به حق بر تو نازل كرديم كه تصديقگر و نگهبان كتابهاى پيش از خود
است پس مـيان آنان (يهود) طبق آنچه خدا نازل كرده است حكم كن و به جاى حكم حق كه بر
تو نازل شده از هـوسهاى آنان پيروى مكن هر گروه از شما راآيين و روشى مقرر كرده ايم
اگر خدا مى خواست هـر آيـنـه شـمـا را يـك امت كرده بود ولى [نكرد]تا درباره آنچه
به شماداده بيازمايدتان به سوى كارهاى خوب پيشى گيريد كه بازگشت همگى تان سوى خداست
و شما را از [حقيقت ]چيزهايى كه در آنها اختلاف مى كرده ايد , خبر مى دهد)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : هـمـانـا دنـيـا پشت كرده و بانگ وداع برداشته و آخرت روى
آورده و بناگاه رخ مى نمايد بدانيد كه امروز روز آماده شدن است و فردا روز مسابقه
و هدف بهشت و فرجام (عقب ماندگان در اين مسابقه ) دوزخ .
ـ در تـوصـيـف اسـلام , مـى فرمايد : جايزه مسابقه اش ارزشمند و لايق رقابت است ,
سواركارانش شريف و بزرگوارند , مسير و جاده اش تصديق است و نشانه اش كارهاى شايسته
و خطپايانش مرگ است , دنيا ميدان تمرين و كسب آمادگى آن است و قيامت محل گرد آمدن
مسابقه دهندگان و بهشت جايزه آن .
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) در روز بدر فرمود :به سوى بهشتى پيش رويد كه پهناى آن آسمانها
و زمين اسـت عـمـيـر بن حمام انصارى عرض كرد : اى رسول خدا! بهشتى كه پهناى آن
آسمانها و زمين است ؟
فرمود : آرى , عرض كرد : به به ! به خدا قسم اى رسول خدا من بايد از اهل اين بهشت
باشم حـضرت فرمود : تو از بهشتيان هستى او چند دانه خرماى ريز از زير كاكل خود در
آورد و شروع به خوردن آنها كرد و گفت :اگر آنقدر زنده بمانم كه خرماهايم را بخورم
عمر زيادى كرده ام سپس خرماها را دور انداخت وبا دشمن جنگيد تا كشته شد.
ـ امـام على (ع ) : سوگند به آن كه او(پيامبر) را به حق برانگيخت شما به هم آميخته
مى شويد و از غربال مى گذريد و مانند ديگ كه زير و رو مى شود , زير و رو مى شويد تا
آن كه زير است رو بيايد و آن كـه روسـت زيـر رود , وپـيشى گيرندگانى كه عقب زده شده
اند جلو افتند , و آنان كه پيش افتاده اند عقب رانده شوند.
ـ رحـمـت خـدا بـر شـمـا! پـيـشى گيريد به سوى منازلى كه دستور داريد آنها را آباد
كنيد و به آنهاترغيب گشته ايد و به سويشان فرا خوانده شده ايد.
راه .
راه خد.
قرآن .
((در راه خدا با آنان كه با شما مى جنگند بجنگيد وتعدى مكنيد كه خدا تعدى كنندگان
را دوست ندارد)).
((و در راه خـدا انفاق كنيد و با دستان خود خويشتن را به هلاكت نيندازيد و نيكى
كنيد كه همانا خداوند نيكوكاران رادوست دارد)).
((كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه هجرت كردند و در راه خدا جنگيدند همانان به
رحمت خدا اميد وارند و خداآمرزنده و مهربان است )).
((و كـسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپنداريد بلكه آنان زنده اند و نزد
پروردگارشان روزى مى خورند)).
ـ عـربـى بـيـابان نشين خدمت پيامبر(ص )آمد و عرض كرد : اى رسول خدا! مردى براى
غنيمت مـى جـنگد و مردى براى نام آورى ومردى براى خود نمايى , كدام يك در راه خدا
جنگيده است ؟
رسول خدا(ص ) فرمود : هر كه براى اعلاى كلمه حق بجنگد پس او در راه خدا جنگيده است
.
ـ امـام صادق (ع ) : به خدا ما همان راهى هستيم كه خداوند شما را به پيمودن آن
فرمان داده است بـه خـدا مـاهـمان راه راست هستيم , به خدا ما همان كسانى هستيم كه
خداوند به اطاعت ازآنان فرمان داده است .
ـ امام على (ع ) در خطبه اى در روز غدير فرمود : بدانيد اى مؤمنان كه خداى عزوجل
فرموده است : ((خـداونـد دوست دارد كسانى را كه در راه او صف بسته همچون بنايى
پولادين مى جنگند)) آيا مى دانيد راه او چيست ؟
من هستم راه خدا كه منصوبم كرد تا بعد ازپيامبرش (ص ) آن را بپيمايند.
ـ از محبوب ترين راهها نزد خداوند دوجرعه است : جرعه خشمى كه با بردبارى آن را پس
مى زنى و جـرعـه غمى كه با صبر دورش مى كنى و از محبوب ترين راهها نزد خداوند دو
قطره است : قطره اشكى كه در دل شب فرو مى چكد و قطره خونى كه در راه خدا به زمين مى
ريزد واز محبوب ترين گامها در راه خدا دو گام است : گامى كه مرد مسلمان با آن صفى
را در راه خدااستوار مى كند و گامى كه براى صله رحم برداشته مى شود.
ـ در وصـف رهـرو راه خـداى سبحان , مى فرمايد : خرد و انديشه خويش را زنده كرده
ونفسش را مـيـرانـده اسـت , بـه گـونـه اى كه پيكرش نحيف و دلش نرم گشته است در دلش
برقى پرنور درخشيده و راه را برايش روشن ساخته و در پرتو آن راه (حق ) را پيموده
است .
ـ از محبوبترين بندگان خدا نزد اوبنده اى است كه خداوند او را در برابر نفسش يارى
رسانده و از آب گـوارايـى كـه آبـشخورهاى آن برايش هموار و آسان شد ,سيراب گرديد و
سپس راه راست و هموارى را پيمود.
راه حق .
قرآن .
((ما راه را به او نشان داديم , يا سپاسگزار است ياناسپاس )).
((بگو : اين است راه من , به سوى خدا مى خوانم من و هركه پيرويم كرده قرين بصيرتيم
منزه است خداى يكتا و من ازمشركان نيستم )).
ـ امام على (ع ) : همانا خداوند راه حق را براى شما آشكار كرد و راههاى آن را روشن
ساخت پس (از آن به بعد) يا بدبختى هميشگى است و يا سعادت پايدار.
ـ راه راست و روشن (حق ) را بپيماييدو گرنه خداوند به جاى شما كسانى ديگر را به
پيمودن آن وا خواهد داشت .
ـ شاهراه حق , براى جويندگان آن آشكار شده است .
ـ هركه از راههاى روشن منحرف شود راههاى هلاكت را بپيمايد.
ـ هركه از شاهراه بيراهه رود , در سرگردانى كجراهه بيفتد.
ـ هركه از جاده راست و روشن منحرف شود , در غرقاب فرو رود.
ـ در نـامـه خود به معاويه مى فرمايد :به خود آى و خويشتن را درياب ! خداوند راه تو
و فرجامت را روشن ساخته است .
سجود.
سجود.
قرآن .
((اى كـسـانـى كـه ايمان آورده ايد! ركوع كنيد و سجده كنيد و پروردگارتان را
بپرستيد و نيكى كنيد شايد رستگار شويد)).
ـ امام صادق (ع ) : سجود , اوج عبادت بنى آدم است .
سجده كنندگان خد.
قرآن .
((هـرچـه در آسمانها و زمين است , به رغبت يا به ناچار , با سايه هاشان بامداد و
شبانگاهان سجده خدا مى كنند)).
((و ستاره و درخت سجده مى كنند)).
((مـگر آن چيزها را كه خدا آفريده است نمى بينيد كه سايه هاى آنها از راست و چپها
مى رسند و با تذلل سجده كنان خدايند هرچه در آسمانها و زمين است , از فرشتگان و
جنبدگان , خدا را سجده مى كنند و استكبار نمى ورزند)).
سجود و تقرب به خد.
قران .
((هرگز اطاعت او مكن , سجده كن و [به خدا]نزديك شو)).
ـ امـام رضا(ع ) : نزديكترين زمان بنده به خداى عز و جل زمانى است كه درحال سجود
است و اين سخن خداى تبارك و تعالى است آن جا كه مى فرمايد : ((سجده كن و [به خدا]
نزديك شو)).
ـ سـعيدبن يسار از امام صادق (ع )پرسيد : در حال ركوع يا سجود دعا كنم ؟
حضرت فرمود : آرى , در حـال سجود دعا كن , زيرانزديكترين زمان بنده به خداوند زمانى
است كه در سجده است (در آن حال ) براى دنيا وآخرتت به درگاه خداى عز و جل دعا كن .
ـ امام على (ع ) : (بنده را) به خداى سبحان نزديك نكند مگر سجود و ركوع بسيار.
معناى سجود.
ـ امـام عـلـى (ع ) : سـجـود جسمانى عبارت است از گذاشتن قسمتهاى شريف صورت بر
خاك و نهادن كف دستها و نوك پاها به زمين باخشوع قلب و نيت خالص و سجود روحانى خالى
كردن دل است از امور فانى و روى آوردن باتمام وجود به آنچه ماندنى و جاويدان است و
بركندن لباس كبر و غرور و بريدن علايق وتعلقات دنيوى و آراسته شدن به خلق و خويهاى
نبوى .
ـ در پـاسخ به سؤال از معناى سجود , فرمود : معنايش اين است كه مرا از خاك آفريدى
وبرداشتن سـر از سـجـود مـعـنايش اين است كه مرا ازخاك بيرون آوردى و سجده دوم يعنى
مرا به خاك بر مى گردانى و سر برداشتن از سجده دوم يعنى بار ديگر مرا از خاك بيرون
مى آورى وجمله سبحان ربـى الاعـلـى : ((سـبـحان )) يعنى پاك و منزه دانستن خدا (از
مرتبه مخلوقين ) و((ربى )) يعنى آفـريـدگار من و ((اعلى )) يعنى بر فراز آسمان هاى
خود جاى دارد به طورى كه بندگان همگى زير دست او و مقهور عزت و شكوه اويند و اوست
كه همگان را تدبير مى كند وهر عروجى به سوى اوست .
هركه سجده حقيقى كند.
ـ امام صادق (ع ) : به خدا قسم زيانكارنباشد هركه حتى در تمام عمر يك بار سجده
حقيقى به جاى آورد و رسـتگار نباشد هركه در چنين حالتى (سجده ) با پروردگارش خلوت
كنداما چونان كسى باشد كه خود را مى فريبد و از خوشى دنيا و آسايش آخرت كه خداوند
براى سجده كنندگان آماده كـرده غـافـل و بى خبر است كسى كه در سجود , نيكو به خدا
تقرب جست هرگز از او دور نشد و هـركـه بـه سـاحـت خدا بى ادبى كرد و حرمت او را نگه
نداشت و به جز او دل بست هرگز به خدا نـزديـك نـشد پس , چونان كسى سجده كن كه در
برابر خدا خاكسار و ذليل است و مى داند كه از خـاكـى آفـريده شده كه مردمان آن را
پايمال مى كنند و تو را از نطفه اى برآورده كه همگان آن را نـجس مى دانندواز نيستى
هست شده است خداوند معناى سجود راسبب تقرب دل و درون و روح (بنده ) به خود قرار
داده است پس هركه به او نزديك شود ازجز او دور گردد مگر نمى بينى كه در ظـاهـر
نـيـز حـالـت سـجده جز با كنار گذاشتن همه چيز و چشم پوشيدن از هر آنچه ديدگان مى
بينند تحقق نمى يابد خدا باطن كار را نيز چنين خواسته است .
طول دادن سجده .
ـ امام على (ع ) : سجده را به درازا كشانيد , زيرا هيچ چيز براى ابليس سخت تر و
ناخوشايندتراز اين نيست كه فرزند آدم را در حال سجده ببيند , چرا كه به او فرمان
داده شد سجده كند , امانافرمانى كرد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگـاه بـنـده در جـايـى كـه كسى او را نمى بيند سجده را به
درازا كشاند شيطان گويد : واويلا! آنان فرمان بردند و من نافرمانى كردم وسجده كردند
و من نكردم .
ـ بر تو باد به طول دادن سجده , زيراكه اين كار شيوه فرمانبرداران است .
ـ گـروهـى خـدمت رسول خدا(ص ) آمدندو عرض كردند : اى رسول خدا , در برابر پروردگارت
بهشت را براى ما ضمانت كن رسول خدا(ص ) فرمود : به شرط آن كه شما نيز با سجده هاى
طولانى مرا يارى دهيد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : اگر مى خواهى خداوندتو را با من محشور فرمايد در پيشگاه خداى
واحد قهار سجده طولانى كن .
ـ امام صادق (ع ) : على بن الحسين (ع ) هرگاه به سجده مى رفت سر بر نمى داشت چندان
كه عرق از بدنش سرازير مى شد.
امام زين العابدين .
ـ امام باقر(ع ) : پدرم على بن الحسين (ع )به ياد هر يك از نعمتهايى كه خدا به
او داده بود مى افتاد , سـجـده مـى كـرد هر آيه اى از كتاب خداى عزوجل كه درآن سجده
بود تلاوت مى كرد , به سجده مى افتاد هر شر و كيدى را كه خداى تعالى از او دفع مى
كرد , سجده مى نمود از هر نماز واجبى كه فراغت مى يافت , سجده مى كرد هرگاه موفق مى
شد ميان دو نفر را اصلاح دهد , سجده مى كرد در تمام سجده گاههاى بدنش اثر سجده بود
و از همين رو زين العابدين نام گرفت .
ـ عـلـى بـن الـحـسين (ع ) روزى به صحرا رفت غلامش در پى آن حضرت روانه شد ديد كه
روى سـنـگـى سخت و درشت به سجده افتاده است بر شمرد و ديد هزار مرتبه گفت : لا اله
الا اللّه حقا حقا , لا اله الا اللّه تعبدا و رقا , لا اله الا اللّه ايمانا و
صدقا , آن گاه سر از سجده برداشت .
اثر سجود.
قرآن .
((در چهره هايشان اثر و نشان سجود است )).
ـ امـام على (ع ) : من براى مرد نمى پسندم كه بالاى پيشانيش صاف ديده شود و اثرى از
سجود در آن نباشد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : در مـحل سجود پدرم آثارى بر آمده بود سالى دوبار و هربار پنج
پينه مى بريد از همين رو به آن حضرت ((ذوالثفنات )) (صاحب پينه ها)مى گفتند.
نكوهش سجده ريايى .
ـ امام على (ع ) : رسول خدا(ص ) مردى را ديد كه پيشانيش زخم شده است فرمود :
هركه ازدر زور با خدا در آيد , خداوند او را مغلوب كند و هركه از در فريب با خدا در
آيد , خداوندفريبش دهد چرا پيشانيت را از زمين دور نمى دارى و چرا صورتت را زشت
كرده اى ؟
.
علت جايز نبودن سجده بر غير زمين .
ـ هـشـام بـن حكم به امام صادق (ع )عرض كرد : به من خبر دهيد كه سجده بر چه
چيزهايى جايز اسـت و بـر چـه چـيزهايى جايزنيست ؟
حضرت فرمود : سجده كردن جز بر زمين يا آنچه از زمين مى رويد , بجز خوردنيها
ياپوشيدنيهايش , جايز نيست .
عرض كردم : فدايت شوم , علت اين امر چيست ؟
|