ميزان الحكمه جلد ۵
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۷ -
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : خـداونـد دوست دارد كه ـ هرگاه بنده
مؤمنش نزد برادر خود مى رود ـ خويشتن را براى رفتن پيش او آماده و آراسته گرداند.
ـ امـام صـادق (ع ) , دربـاره آيه ((در هر مسجد زيورهاى خود را بر گيريد)) , فرمود
: منظورشانه كردن است , (زيرا شانه زدن ) روزى مى آورد , مو را زيبا مى كند , حاجت
را برآورده مى سازد , نطفه را زياد مى گرداند و بلغم را از بين مى برد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : هر يك از شما , همان گونه كه خود را براى غريبه اى كه دوست
دارد وى رادر بهترين حالت ببيند , آراسته و مرتب مى كند , براى رفتن نزد برادر
مسلمانش نيز خود رابيارايد.
ـ ابـو عـبـاد : حـضـرت رضـا(ع ) تـابـسـتـان روى بـوريـا مـى نـشـست و زمستان روى
گليم و جامه هاى درشت و زبر مى پوشيد , اما وقتى در برابر مردم ظاهر مى شد خود را
آراسته مى كرد.
ـ امـام صـادق (ع ) : سـزاوار نـيـسـت كـه زن خـودش را واگـذارد , بـلـكـه حـتـى
اگر شده با آويختن گردنبندى خود را بيارايد.
ـ امام على (ع ) : زنهار كه خود را براى مردم بيارايى و با معصيت به جنگ خدا بروى .
آراسته بودن در برابر دشمنان .
ـ عـبـداللّه بـن خـالـد كـنـانـى : ابوالحسن موسى بن جعفر (ع ) به من كه ماهيى
از دستم آويزان بـودبـرخـورد , فـرمـود : آن رابـيـنـداز , زيـرا خـوش ندارم كه مرد
محترم و بزرگوار چيز پست وبـى ارزشـى را خـودش حـمـل كـنـد سپس فرمود : شما گروهى
هستيد كه دشمن زياد داريد اى جـمـاعـت شـيـعـه , مـردم بـا شما دشمنى مى كنند , پس
تا جايى كه مى توانيد در برابر چشم آنهاآراسته باشيد.
زيورهاى حرام .
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : (پوشيدن ) طلا و ابريشم براى زنان امت من حلال است و
براى مردان ان ها حرام .
ـ طلا زيور مشركان است و نقره زيور مسلمانان .
ـ هـر كـه دوسـت دارد انـگشترى ازآتش در انگشت محبوب خود كند انگشترى طلا در انگشت
او نـمـايـد و هر كه دوست داردگردنبندى آتشين در گردن محبوب خود اندازد گردنبند طلا
به گردنش آويزان كند اما بر شماباد به نقره با آن نيك بازى كنيد.
زيور درون (1).
قرآن .
((بـدانـيـد كه رسول خدا در ميان شماست اگر در بسيارى از امور اطاعت شما كند به رنج
افتيد ولـى خـدا ايـمـان را مـحـبـوب شما كرد و آنرا در دلهايتان بياراست و كفر و
نافرمانى وعصيان را ناخوشايند شما گردانيد آنان همان رهيافتگانند)).
ـ امـام سـجـاد(ع ) در دعـاى مـكـارم الاخلاق : بارالها! بر محمد و آل او درود فرست
و مرا به زيور صـالـحان بياراى و زينت پرهيزگاران را بر من بپوشان , زيور گستردن
عدل و داد و فرونشاندن خـشـم و خـامـوش كردن آتش (دشمنى ) و گرد آوردن پراكندگان و
اصلاح روابط ميان مردم و فـاش كـردن خير و نيكى و پوشاندن عيب و زشتى و نرمخويى
وخاكسارى و خوشرفتارى و وقار و آرامش و خوش برخوردى با مردم و پيشى گرفتن به سوى
فضيلت و برگزيدن نيكوكارى و ترك سـرزنـش و بـخـشش نكردن به غير مستحق و گفتن حق
هرچند ناچيز و بى اهميت (يا سنگين ) بـاشد و كم شمردن گفتارها و رفتارهاى نيكم گرچه
بسيارباشند و زياد شمردن گفتار و رفتار زشتم گرچه اندك باشد و اينها را با (دادن
توفيق ) مداومت برطاعت و همراهى با جماعت و طرد بدعتگزاران و به كار زنندگان راى و
انديشه اختراع شده ونو ظهور , برايم كامل گردان .
ـ امام على (ع ) : زيور به زيبايى اعمال درست است نه به زيبايى لباس .
ـ زيور درون , زيباتر از زيور برون است .
ـ زيور دين , خرد است .
ـ زيور امان , پاكى درون است و نيك رفتارى برون .
ـ زيور دين , صبر است و رضا(به قضاى الهى ).
ـ زيور اسلام به كار بستن احسان و نيكوكارى است .
ـ امـام صادق (ع ) : بر تو باد به بخشندگى و خوشخويى , زيرا همان گونه كه گوهر درشت
وسط گردنبند باعث زيبايى آن است , اين دوخصلت نيز مايه زيب و زيور مرد هستند.
ـ امام على (ع ) : زيور همنشينى , تحمل و بردبارى است .
ـ زيور عبادت , خشوع است .
ـ زيور رياست , بخشندگى است .
ـ زيور دانش , بردبارى است .
ـ زيور خصلتها , رعايت عهد و پيمانهاست .
ـ زيور شهريارى , دادگرى است .
ـ زيور حكمت , زهد و دل بركندن از دنياست .
ـ خـداى تـعـالى به موسى و هارون وحى فرمود : دوستان من خود را به زيور خاكسارى
وخشوع و تـرس مـى آرايند اين زيور در دلهايشان مى رويد و در پيكرهايشان نمودار مى
شود واين زيور لباس زيرين و رويين آنهاست كه به تن مى كنند.
زيور درون (2).
ـ پيامبر خدا(ص ) : عفاف زيور بلا است و فروتنى زيور نژادگى و فصاحت زيور سخن
وعدالت زيور ايـمان و آرامش زيور عبادت و حفظ زيور روايت و نگهداشتن حجتها و براهين
زيور دانش و ادب و تـربـيـت نـيكو زيور خرد و گشاده رويى زيور بردبارى و ايثار زيور
زهد وبخشيدن موجودى زيور يـقـين و كم خواهى زيور قناعت و منت ننهادن زيور خوبى كردن
و خشوع زيور نماز و ترك آن چه نامربوط است زيور پارسايى .
ـ امام على (ع ) : عفاف زيور فقر است و شكرگزارى زيور توانگرى و شكيبايى زيور بلا
وفروتنى زيور نـژادگـى و فـصاحت زيور سخن و دادگرى زيور ايمان و آرامش زيور عبادت
وحفظ كردن زيور روايت و فروتنى زيور دانش و ادب وتربيت نيكو زيور خرد و گشاده رويى
زيور بردبارى و ايثار زيور زهد و بخشيدن موجودى زيور نفس و بسيار گريستن زيور ترس
(از خدا) و كم خواهى زيور قناعت و مـنـت نـنـهـادن زيـور خـوبى كردن و خشوع زيور
نماز و ترك كردن آن چه نامربوط است زيور پارسايى .
نيكوترين زيور.
ـ امـام عـلـى (ع ) : نـيكوترين هيات (وسلوك ) آن است كه تو را با مردم آميزش
دهد و در ميان آنها زيبايت گرداند و زبان (بدگويى ) آنان را از تو باز دارد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : نيكوترين زيور مرد, آرامش همراه ايمان است .
ـ امام على (ع ) : هيچ آراسته اى به زيورى مانند طاعت خدا , آراسته نشد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : از سخنان نجوا آميزخداى تعالى به موسى : و خود آرايان به هيچ
زيورى همانند زهد در دنيا و دل بركندن از آنچه بدان نيازى ندارند , در نظر من
آراسته نشدند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند هيچ مردى را به زيورى بهتر از عفت شكم نياراست .
ـ بـه عـلـى (ع ) فرمود : همانا خداوند تو را به زيورى آراسته است كه بندگان به
چيزى محبوبترو رساتر از آن نزد خدا , آراسته نشده اند : زهد وبى اعتنايى به دنيا را
خداوند به تو عطا فرمود ودنيا را چنان قرار داد كه از تو به نوايى نرسد و برايت
سيمائى قرار داد كه با آن شناخته مى شوى .
كسانى كه كردار بدشان در نظرشان نيك جلوه مى كند.
قرآن .
((هـمـانـا كـسـانـى كـه بـه آخـرت ايـمان ندارند , اعمالشان را در نظرشان آراسته
ايم , پس آنان سرگردانند)).
((آيا كسى كه بد كاريش در نظرش آراسته شده و آن را نيكو ديده (چون غير اوست ؟
) خدا هر كه را خـواهـد گمراه سازدو هر كه را خواهد هدايت كند پس , جان خود را از
افسوس خوردن براى آنها تباه مكن كه خدا به آنچه مى كنند آگاه است )).
((و چـون انـسـان را گـزنـد و مـحنتى رسد ما را خفته يا نشسته يا ايستاده بخواند و
چون رنج و مـحـنتش را از او برداريم ,برود (چنان كه ) گويى ما را براى محنتى كه بدو
رسيده اصلا نخوانده بود بدين سان براى اسرافكاران اعمالى كه مى كردند آراسته شده
است )).
((و عاد و ثمود كه مسكنهايشان را عيان ديده ايد و شيطان اعمال آنها را در نظرشان
بياراست و از راه منحرفشان كرد ,در صورتى كه بينا بودند)).
((به خدا , ما به سوى امتهاى پيش از تو (رسولانى ) فرستاديم پس شيطان اعمالشان را
در نظرشان بياراست , پس اوامروز ولى آنهاست و ايشان را عذابى دردآور است )).
((وچـون شـيطان اعمال آنها را در نظرشان بياراست و گفت : امروز از اين مردمان كسى
بر شما چـيـره شـدنى نيست و من پناهدار شمايم پس چون دو گروه روياروى هم شدند ,
عقبگرد كرد و گـفـت : مـن از شما بيزارم كه من چيزى مى بينم كه شمانمى بينيد من از
خدا مى ترسم كه خدا سخت كيفر است )).
ـ امـام عـلـى (ع ) , در خـطـبـه اى كـه طـى آن به نكوهش پيروان شيطان مى پردازد ,
مى فرمايد: شـيـطـان را اساس كار خود گرفتند پس او آنان را دستخوش لغزشها كرد و
انديشه و منطق فاسد ونادرست را , در نظرشان زيبا جلوه داد.
ـ شـيطان گماشته و همراه اوست , گناه را در نظرش مى آرايد تا آن را مرتكب شود و او
را به توبه اميدوار مى كند , تا در آن تعلل وتاخير ورزد.
مسؤوليت .
مسؤوليت .
قرآن .
((از كـسـانـى كـه رسـولان بـه سـويـشـان فـرستاده شده پرسش مى كنيم و از فرستادگان
نيز مى پرسيم )).
((و نگه داريدشان , كه از آنان پرسش شود)).
((سوگند به پروردگار تو كه از همه آنها درباره آنچه مى كرده اند , پرسش مى كنيم )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : من بازخواست مى شوم و شما نيز بازخواست مى شويد.
ـ امـام على (ع ) : شما را درباره آنچه نسبت بدان بازخواست مى شويد و به سوى آن مى
رويدبه پروا داشـتـن از خـدا سـفـارش مـى كـنـم , زيـرا خـداى تعالى مى فرمايد :
((هر كسى گروگان كار خـوداسـت )) و مـى فـرمـايـد ((خـداونـد شـما را از خودش بر
حذر مى دارد و بازگشت به سوى خداست )) ومى فرمايد : ((سوگند به پروردگارت كه از همه
آنها درباره آنچه مى كرده اند, پرسش مى كنيم )).
ـ از خدا بترسيد درباره بندگان و سرزمينهايش , زيرا شما حتى نسبت به سرزمينها
وچارپايان نيز بايد پاسخگوباشيد از خدا اطاعت كنيد و نافرمانى او نكنيد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : اى جماعت قاريان قرآن ! درباره كتاب خدا كه به دوش شما نهاده
است از خدا بـتـرسـيـد , زيـرا كـه هـم مـن بـازخـواسـت مـى شوم و هم شما بازخواست
مى شويد, من درباره تـبـلـيـغ رسـالـت بـازخواست مى شوم و شمادرباره كتاب خدا و
سنت من كه بر دوش گرفته ايد بازخواست مى شويد.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در دعـاى بـعـد از نـمازعيد غدير : اى راست وعده ! اى كسى كه
خلف وعده نـمـى كند! اى آن كه هر روز در كارى هست ! نعمت دوستى اولياى خود را كه از
بندگانت درباره آن بـازخواست مى شود, به ما ارزانى داشتى تو فرموده اى و فرموده تو
راست است كه : ((سپس , در آن روز ازنعمتهابازخواست مى شويد))ونيز فرموده اى :
((ونگه داريدشان , كه از آنان پرسش شود)).
مسؤوليت همگانى .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : بدانيد كه همه شما سرپرست و رعيت دار هستيد و همگان
درباره رعيت و زيردستان خود بازخواست مى شويد فرمانروا سرپرست مردم است و نسبت به
رعيت خودبازخواست مى شود , مرد سرپرست خانواده خويش است و درباره آنها بايد پاسخگو
باشد وزن سرپرست خانه و فرزندان شوهر خود است و درباره آنها بايد پاسخ دهد.
ـ خـداى تعالى از هر سرپرستى نسبت به آنچه سرپرستى اش را به او واگذار كرده است
بازخواست مـى كـند , خواه از آن به خوبى نگهدارى و سرپرستى كرده باشد خواه تباهش
كرده باشد حتى مرد درباره خانواده اش بازخواست مى شود.
ـ امام على (ع ) : هر مردى درباره كنيزان و خانواده خود بازخواست مى شود.
مسؤوليت گوش و چشم و دل .
قرآن .
((از آنـچـه بـدان علم ندارى پيروى مكن كه همانا گوش و چشم و دل , همگى , مورد
بازخواست قرار مى گيرند)).
ـ امـام صـادق (ع ) , دربـاره آيـه ((هـمـانـا گـوش )) , فـرمـود : از گـوش دربـاره
آنچه شنيده اسـت بـازخـواسـت مـى شـود و از چـشـم دربـاره آنچه بدان نگريسته است و
از دل درباره باورها ودلبستگيهايش .
ـ مـردى بـه امـام صـادق (ع ) عـرض كرد : همسايگانى دارم كه كنيزكانشان آواز مى
خوانند وعود مـى نوازند و من گاهى اوقات به دستشويى مى روم و براى گوش دادن به ساز
و آواز آنهانشستنم را طول مى دهم حضرت فرمود : مرحبا به تو! مگر نشنيده اى كه خداى
عزوجل مى فرمايد : (( همانا گوش و چشم و دل , همگى , بازخواست مى شوند)).
پرسيدن 1 ((دانش جويى )).
كليد دانش .
قرآن .
((و پـيـش از تو نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنان وحى مى كنيم , پس از اهل ذكر
بپرسيد اگر نمى دانيد)).
((و پـيـش از تو نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنان وحى مى كنيم , پس از اهل ذكر
بپرسيد اگر نمى دانيد)).
ـ امام على (ع ) : دلها قفلهايى است كه كليدهاى آنها پرسيدن است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : دانش گنجينه هايى است و كليد آنها پرسش است , پس , خدايتان رحمت
كند , بـپـرسـيـد كـه بـا ايـن كـار چهار نفر اجر مى يابند : پرسنده , آموزگار ,
گوش دهنده و شنونده ودوستدار آنان .
ـ دانش گنجينه هايى است و كليدهاى آنها پرسش است , پس , رحمت خدا بر شما , بپرسيدكه
بر اثر آن چهار نفر پاداش مى يابند : پرسنده , گوينده , شنونده و دوستدار آنان .
ـ امام على (ع ) : از آنچه كه بايد بدانى و در ندانستنش معذور نيستى سؤال كن .
ـ امـام سجاد(ع ) : در برطرف كردن نادانى (از خود) بى توجهى مكن هرچند برخلاف آن
(يعنى به دانايى ) شهرت يافته باشى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : پرسيدن نيمى از دانش است .
خوب پرسيدن .
ـ پيامبر خدا(ص ) : خوب پرسيدن نيمى از دانش است .
ـ خوب پرسيدن نيمى از دانش است .
ـ امام على (ع ) : هر كه خوب سؤال كند دانا شود , هر كه دانا باشد خوب سؤال كند.
ـ هرگاه پرسشى كردى براى دانا شدن بپرس و به منظور خطا گرفتن سؤال نكن , زيرا
نادانى كه در پى آموختن باشد چون عالم است و عالمى كه در بيراهه قدم نهد مانند جاهل
است .
ـ در پـاسـخ بـه مـردى كـه از آن حـضـرت سـؤال مـشـكـل سـازى پـرسيد , فرمود : به
قصد ياد گـرفتن بپرس نه براى آزردن و خطا گرفتن , زيرا جاهلى كه درصدد آموختن باشد
همانند عالم است وعالمى كه در بيراهه قدم نهد همچون جاهلى است كه به قصد خطاگرفتن
مى پرسد.
ـ از مـن بپرسيد , زيرا به خدا سوگند درباره هر چيزى , تا روز قيامت , از من بپرسيد
جوابش را به شـما مى دهم ابن كوا برخاست و گفت : اى امير مؤمنان ! الذاريات ذروا
يعنى چه ؟
حضرت فرمود : واى بر تو! براى دانستن بپرس نه براى خطا گرفتن .
ـ مـردم كـوته انديش و كم خردند مگركسى كه خدايش نگهدارد , پرسش كننده آنها به قصد
خطا گرفتن مى پرسد و پاسخ دهنده شان تكلف به خرج مى دهد.
خوددارى از پرسش بيج.
قرآن .
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از چيزهايى كه اگربرايتان معلوم شود خوش نداريد و
اگر هنگام نـزول قـرآن از آنـهـا بپرسيد عيان مى شود , مپرسيد , خدا از آنها گذشت و
خداآمرزنده و بردبار است )).
((مـگر مى خواهيد از پيامبرتان سؤال كنيد , چنان كه پيشتر از موسى سؤال مى شد؟
هر كه كفر را به جاى ايمان گيردراه درست را گم كرده است )).
((گفت : اى نوح ! وى از اهل تو نيست و او عملى ناشايسته است چيزى كه به آن علم
ندارى مخواه و من پندت مى دهم كه از جاهلان مباش )).
((گـفـت : پـروردگارا , به تو پناه مى برم كه چيزى از تو بخواهم كه به (مصلحت ) آن
علم ندارم اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران خواهم بود)).
ـ پـيامبر خدا(ص ) : تا زمانى كه من رهايتان كرده ام رهايم كنيد , زيرا پيشينيان
شما به علت سؤال زيـاد و آمد و شد نزد پيامبرانشان هلاك شدند پس , هرگاه به شما
دستورى دادم , در حد توان آن را انجام دهيد و هرگاه از چيزى نهى كردم آن را فرو
گذاريد.
ـ خـداى تـبـارك و تـعـالـى بـراى شماحدودى را معين كرده است وشما از آن حدود فراتر
نرويد و چيزهايى را هم از روى رحمت ومهربانى , نه اين كه فراموش كرده باشد,
برشمابخشيده است , پس براى دانستن آنها خود را به زحمت و تكلف ميندازيد.
ـ امام على (ع ) : خداى تعالى تكاليفى را بر شما واجب كرد پس آنها را فرو مگذاريد
وچيزهايى را نيز مـسـكـوت گذاشته و فرو گذاشتن آنها از روى فراموشى نيست پس براى
دانستن آنها خود را به زحمت ميندازيد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : آنان (بنى اسرائيل )به آوردن يك ماده گاو ساده و معمولى مامور
شدند , اما وقتى بر خودشان سخت گرفتند خدا هم بر آنان سخت گرفت و به خدا قسم چنانچه
نمى گفتند ((اگر خدا خواهد)) تا ابد براى آنان معلوم نمى شد كه گاو مورد نظر چه
گاوى است .
ـ اگـر بنى اسرائيل نمى گفتند : ((و اگرخدا خواهد هدايت شويم )) ديگر هرگز برايشان
توضيح داده نـمـى شد (كه گاو مورد نظر چه خصوصيات ديگرى بايد داشته باشد) اگر آنها
به سراغ يك مـاده گـاو مـعـمولى مى رفتند و آن راذبح مى كردند پذيرفته مى شد , اما
آنان سخت گرفتند و خداوند هم بر ايشان سخت گرفت .
ـ دربـاره آيـه ((مـپـرسيد از چيزهايى كه )) فرمود : خداوند حج را بر شما واجب
فرمود سراقة بن مالك روايت مى كند كه عكاشة بن محصن برخاست و عرض كرد : اى رسول
خدا! آيا هرسال واجب است ؟
پيامبر اعتنايى نفرمود , تا آن كه عكاشه دو يا سه بار سؤالش را تكرار كرددر اين
هنگام رسول خدا(ص ) فرمود : واى بر تو! چه تو را مطمئن كرده كه نگويم : آرى به خدا
قسم اگر بگويم : آرى , هـر آيـنه واجب مى شود و در صورتى كه واجب شود , توان انجام
آن را نداريد و چنانچه ترك كنيد كـافـر مـى شويد پس , تا من شما را واگذاشته ام ,
شما نيز واگذاريدهمانا پيشينيان شما به سبب سـؤالات زيـاد و پاپيچ پيامبران خود شدن
هلاك شدند بنابراين ,هرگاه به شما دستورى دادم در حد توان آن را انجام دهيد و هر
گاه از چيزى نهى كردم از آن دورى كنيد.
از من بپرسيد پيش از آن كه مرااز دست دهيد.
ـ امـام على (ع ) : از من بپرسيد پيش از آن كه از دستم دهيد , زيرا من به
راههاى آسمان داناترم از راههاى زمين .
ابـن ابـى الـحـديـد مـى گـويـد : ابـن عبد البر محدث در كتاب ((الاستيعاب )) مى
گويد كه به اتـفـاق همگان احدى از صحابه و احدى از دانشمندان ((سلونى , از من
بپرسيد)) نگفته است مگر على بن ابى طالب (ع ).
ـ بـپرسيد از من پيش از آن كه از دستم دهيد بپرسيدازمن كه دانش اولين و آخرين خلايق
نزد من است هان ! به خدا سوگند اگر بر مسند قضاوت بنشينم در ميان پيروان تورات بر
اساس توراتشان داورى كنم .
ـ بپرسيد از من پيش از آن كه مرا ازدست دهيد سوگند به آن كه دانه را شكافت و خلايق
را آفريد اگـر از مـن بپرسيد كه كدام آيه درشب نازل شده و كدام در روز , مكى آن
كدام است و مدنى آن كـدام , كدام در سفر نازل شده وكدام در حضر , ناسخ آن كدام است
و منسوخش كدام , محكمش چيست و متشابهش كدام ,تاويلش چيست و تنزيلش چه , هر آينه شما
را از آن آگاه مى سازم .
ـ از مـن بـپـرسـيـد پـيش از آن كه از دستم دهيد , زيرا سوگند به خدا كه اگر از من
بپرسيد تا روزقيامت چه گروهى صد نفر را گمراه مى كند و كدام گروه صد نفر را به راه
راست مى برد به شماخواهم گفت كه چه كسى بنيانگذار آن است و چه كسى آن را پشتيبانى
مى كند.
ـ بـپـرسيد از من پيش از آن كه از دستم دهيد , زيرا سوگند به آن كه جانم در دست
اوست ازهم اكنون تا روز رستاخيز درباره هيچ چيز و هيچ گروهى كه صد نفر را گمراه مى
كند و گروهى كه صـد نفر را به راه راست مى برد سؤال نكنيد مگر آن كه شما را آگاه
كنم كه چه كسى نداى دعوت بـه آنـهـا را سـر مـى دهـد و چـه كـسـى رهـبرى شان مى كند
و چه كسانى آنان را مى راند و كجا بـه اسـتـراحـت مـى پـردازند و كجا اتراق مى كنند
و بار مى گشايند , كدامين آنها كشته مى شوند وكـدامـشـان (بـه مـرگ طـبـيـعـى ) مـى
مـيرند اگر مرا از دست دهيد و پيشامدهاى ناگوار و كـارهـاى دشوار برايتان رخ دهد ,
هر آينه بسيارى از پرسش كنندگان خاموش شوند و بسيارى از پاسخ دهندگان در جواب
بمانند.
ـ بـپـرسيد از من پيش از آن كه مرا از دست دهيد , زيرا درباره هر چيزى , جز عرش ,از
من سؤال شود جوابش را بدهم هر كه پس از من اين سخن را بگويد يا مدعى است يادروغگو و
مفترى .
پاسخ پرسشهايى كه نمى دانى (1).
ـ امـام على (ع ) : هرگاه از دانشمند سؤالى شود كه پاسخش را نمى داند از اين كه
بگويد :پاسخش را نمى دانم , شرم نمى كند.
ـ هر كه جمله ((نمى دانم )) را ترك گويد , به هلاكت درافتد.
ـ جمله ((نمى دانم )) نصف دانش است .
ـ امام صادق (ع ) : هر كس به هر سؤالى كه از او مى شود پاسخ دهد , ديوانه است .
از قـاسـم بـن مـحـمـد بـن ابـى بـكـر , كـه يـكـى از فقهاى مدينه بود و همه
مسلمانان او را به عـلـم ودانـش دينى قبول داشتند , درباره موضوعى سؤال شد, گفت :
جوابش را درست نمى دانم سؤال كننده گفت : من پيش تو آمده ام و جز تو كسى را قبول
ندارم ! قاسم گفت : به ريش بلند و جـمـعـيت زياد دور و بر من نگاه نكن به خدا قسم
جوابش را درست نمى دانم يكى از شيوخ قريش كـه نـزديـك او نـشـسـتـه بـود گـفـت : اى
بـرادر زاده , ادامـه بـده ! به خدا قسم تو را در هيچ مـحـفلى بزرگوارتر از محفل
امروز نديدم ! ابوالقاسم گفت : به خدا اگر زبانم بريده شود خوشتر دارم ازاين كه
چيزى بگويم كه از آن اطلاع و آگاهى ندارم !.
پاسخ پرسشهايى كه نمى دانى (2).
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) , در سفارش به ابوذر , فرمود : اى اباذر! اگر درباره چيزى
از تو سؤال شدكه نـمـى دانـى , بـگو : نمى دانم تا از پيامدهاى آن خلاص شوى و
درباره آنچه نمى دانى فتوا مده تااز عذاب خدا در روز قيامت نجات يابى .
ـ امـام باقر(ع ) : آنچه مى دانيد بگوييد و هرگاه چيزى نمى دانيد , بگوييد : خدا
بهتر مى داندهمانا مـرد آيـه اى از قـرآن بـيـرون مـى كشد و (ندانسته به تفسير آن
مى پردازند و با اين كار) از آن , به فاصله اى دورتر از آسمان (تا زمين ) , سقوط مى
كند (و منحرف مى شود).
ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگـاه مردى از شما را درباره چيزى پرسند كه نمى داند ,
بگويد : نمى دانم ونگويد : خدا بهتر مى داند , زيرا با اين جمله در دل دوست خود شك
و ترديد مى افكند و اگركسى كه از او سؤال مى شود بگويد : نمى دانم , پرسنده او را
متهم نمى كند.
ـ عالم حق دارد كه هرگاه سؤالى از او شود كه پاسخش را نمى داند بگويد : خدا داناتر
است ,اما غير عالم حق ندارد چنين بگويد (بلكه بايد بگويد : خدا مى داند).
سؤال كردن 2 ((نياز خواهى )).
نهى از نياز خواهى از مردم .
قرآن .
((صـدقـه از آن فـقـيرانى است كه در راه خدا از كارمانده اند و نمى توانند (براى
كسب روزى ) در زمين سفر كنند بى خبر آنان را , از فرط مناعت , توانگر پندارد , آنان
را به سيمايشان مى شناسى , از مردم با اصرار سؤال (وگدايى ) نمى كنند و هر مالى كه
انفاق كنيد خدا به آن داناست )).
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : اى اباذر! زنهار از سؤال و گدايى كه در دنيا مايه خوارى و فقر
است و درروز قيامت حسابش طولانى است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : خـواهش (و گدايى ) كردن زبان گوينده را كوتاه مى كند و دل
شجاع پهلوان رامـى شـكـنـد و انسان آزاد سرفراز را به مقام برده اى ذليل تنزل مى
دهد و آبرو را مى برد و روزى رامى برد (يا بى بركت مى كند).
ـ امام باقر(ع ) : دست نياز به سوى مردم دراز كردن عزت را مى ربايد و حيا و شرم را
مى برد وچشم بركندن از آنچه در دست مردم است , مايه عزت مؤمنان است و طمع همان فقر
موجوداست .
ـ امـام سـجـاد(ع ) : نياز خواهى ازمردم مايه خوارى در زندگى و رفتن شرم و حياست و
از وقار و شـكـوه آدمـى مى كاهد و آن فقرحاضر و موجود است و كمتر دست نياز به سوى
مردم دراز كردن توانگرى و بى نيازى موجوداست .
ـ امـام عـلى (ع ) : سؤال كردن طوق خوارى است كه عزت را از عزيز مى ربايد و بزرگى
را ازبزرگ زاده .
ـ مـقرب شدن نزد خداى تعالى با دراز كردن دست سؤال به سوى او شدنى است و مقرب
ومحترم شدن نزد مردم با ترك سؤال از آنان .
ـ مرگ آرى , ذلت و پستى هرگز , كم خواهى آرى , دست سوى اين و آن دراز كردن هرگز.
ـ شيعه من كسى است كه چون سگ زوزه نمى كشد و مانند كلاغ طمع نمى ورزد و دست سؤال به
سوى مردم دراز نمى كند , گرچه از گرسنگى بميرد.
ـ امام صادق (ع ) : شيعه ما دست نياز به سوى مردم دراز نمى كند , گرچه از گرسنگى
بميرد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هر كه خداوند او را به اسلام هدايت كند و قرآن را به وى
بياموزد و بااين حال دست نياز به سوى مردم دراز كند,بر پيشانى او نوشته شود: فقير
تا روز قيامت .
نهى از طلب حاجت از غير خد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : اى على ! اگر دست خود را تا آرنج در دهان افعى كنم خوشتر
دارم تا از تازه به دوران رسيده چيزى بخواهم .
ـ امـام عـلـى (ع ) : جـز از خـداى پاك چيزى مخواهيد , زيرا خداوند اگر چيزى به شما
عطا كند بااحترام دهد و اگر ندهد بهترش را به شما عطا فرمايد (يا خير و خوبى شما را
در آن قرار دهد).
ـ امـام بـاقـر(ع ) : خـداونـد عـزوجـل ابـراهـيم را خليل خود برگزيد , چون او دست
رد به سينه هيچ سائلى نزد و دست نياز به سوى احدى جز خداى عزوجل دراز نكرد.
ـ امام على (ع ) : هر كه از غير خدا چيزى بخواهد سزاوار محروميت باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : اى اباذر! هرگاه چيزى طلبيدى از خدا بطلب و هرگاه كمك خواستى
ازخدا كمك بخواه .
ـ امام حسين (ع ):.
هرگاه روزگار بر تو سخت گرفت به خلق روى نياور.
و جز از خداى تعالى كه قسمت كننده روزى است درخواست مكن .
زيرا اگر آنقدر زندگى كنى كه از غرب تا شرق عالم را بگردى .
هرگز كسى را نخواهى يافت كه بتواند كسى را خوشبخت كند يا شوربخت .
ترك درخواست و تضمين بهشت .
ـ امام على (ع ) : مردى به پيامبر(ص ) عرض كرد : اى رسول خدا! مرا كارى بياموز
كه ميان آن كار و بهشت حايلى نباشد؟
حضرت فرمود :خشمگين مشو و از مردم نيز چيزى مخواه .
ـ امـام صـادق (ع ) : ـ پـس از بـيان اين مطلب كه رسول خدا(ص ) بهشت را براى گروهى
ازانصار تضمين كرد به شرط آن كه از هيچ كس چيزى نخواهند ـ اين بود كه هرگاه كسى
سوار برمركب خـود بود و تازيانه اش مى افتاد, براى آن كه از كسى چيزى نخواهد,
خودازمركب پياده مى شدوآن را برمى داشت و اگر مردى بند كفشش پاره مى شد , خوش نداشت
كه ازكسى بند كفشى بخواهد.
ـ ((رسول خدا(ص ) روزى به اصحاب خود فرمود: با من پيمان بنديد كه از مردم چيزى
نخواهيد)) از آن پس اگر از دست يك نفرشان چوبدستى مى افتاد , خودش پياده مى شد و آن
رابر مى داشت و به كسى نمى گفت : آن را به من بده .
ـ پيامبر خدا(ص ) : چه كسى به من قول مى دهد كه از مردم چيزى نخواهد تا من قول بهشت
رابه او دهم ؟
ثوبان گفت : من پس از آن ثوبان ديگر از مردم چيزى نمى طلبيد.
ـ خطاب به ابوذر هنگامى كه بهشت را با شرايطى براى او تضمين نمود ـ : به شرط آن كه
هيچ چيز از مردم نخواهى حتى اگر تازيانه ات به زمين افتاد , خودت پياده شو و آن را
بردار.
نياز خواهى كليد فقر است .
ـ پـيامبر خدا(ص ) : هيچ مردى در نيازخواهى را به روى خود نگشود , مگر آن كه
خداوند درى از فقر را به روى او باز كرد.
ـ هـيـچ بنده اى درى از نياز خواهى را به روى خود نگشود , مگر آن كه خداوند هفتاد
در فقررا به روى او گشود.
ـ هـر كـه در يـك نياز خواهى را به روى خود بگشايد خداوند هفتاد در فقر را به رويش
باز كندكه كمترين آن را هيچ چيز نبندد.
ـ امام رضا(ع ) : دست سؤال دراز كردن , كليد بينوايى است .
ـ امام على (ع ) : دست نياز دراز كردن , كليد تهيدستى است .
نكوهش اظهار فقر.
ـ مـفـضـل بـن قـيـس مشكل مالى خود را براى امام صادق شرح داد حضرت فرمود : اى
كنيز!آن هـمـيـان را بـياور (سپس فرمود :) اين چهار صد دينار است كه ابو جعفر
(منصور دوانيقى ) به من پـيـشكش كرده است بردار و با آن به زندگى خود گشايشى بده
مفضل مى گويد : عرض كردم : فـدايـت شـوم بـه خدا مقصودم اين نبود بلكه دوست داشتم
تا به درگاه خداى عزوجل برايم دعا كـنـيدمفضل مى گويد : حضرت فرمود : اين كار را
خواهم كرد اما مبادا مشكلات و گرفتاريهاى خودرا به مردم بگويى كه نزد آنها بى ارج و
قرب مى شوى .
ـ لـقـمـان (ع ) بـه فرزندش فرمود : فرزندم ! من صبر زرد را چشيدم و پوست درختان را
خوردم و چـيـزى تـلـخـتـر از فـقـر نـيافتم , اما اگر روزى گرفتار آن شدى به مردم
اظهار نكن , زيرا با ديده خوارى به تو مى نگرند و سودى هم به تو نمى رسانند.
آن جا كه نياز خواهى رواست .
ـ پيامبر خدا(ص ) : نياز خواهى روا نيست مگر در صورت فقر كشنده يا وام كمرشكن .
ـ امام حسن (ع ) : درخواست كردن روا نيست مگر در يكى از اين سه جا : (ديه ) خون
فاجعه آميز , يا بدهكارى توانفرسا , يا فقر كشنده .
ـ امـام صـادق (ع ) : درخـواسـت كـردن شـايسته نيست مگر در سه جا : در خونبهايى كه
به عهده بيچاره اى است يا در وام سنگين ويانيازى كه (انسان را) به خاك مذلت نشاند.
ـ امـام كاظم (ع ) : درخواست ونيازخواهى شايسته نيست مگر در سه جا : در خونبهايى كه
به عهده بينوايى است يا در وام سنگين يا نيازى كه به خاك مذلت نشاند.
ـ امـام عسكرى (ع ) : تا جايى كه مى توانى تحمل كنى دست سؤال دراز مكن , زيرا هر
روزى روزى تازه اى دارد بدان كه پافشارى در نياز خواهى هيبت آدمى را مى برد , و رنج
و سختى به بار مى آورد , پـس , صـبـر كن تا خداوند درى را به رويت بگشايد كه براحتى
از آن وارد شوى ,زيرا چه نزديك اسـت احـسـان و خـوبـى به آدم اندوهناك دردمنده و
امنيت به آدم فرارى وحشتزده , چه بسا كه تغييرات و گرفتاريها نوعى از تنبيه خداوند
باشد بهره ها مراتبى دارند ,پس , براى چيدن ميوه هاى نـارس شـتاب مكن كه به موقع
آنها را خواهى چيد بدان كه آن كه تورا تدبير مى كند بهتر مى داند كـه چـه وقـت
بيشتر مناسب حال توست , پس در همه كارهايت به انتخاب او اعتماد كن تا حال و روزت به
شود.
برحذر داشتن از نياز خواهى با وجود بى نيازى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه از روى فزونخواهى دست سؤال به سوى مردم دراز كند ,
اخگرى از آتش در كف گرفته باشد , كم خواهد يا زياد.
ـ هر كه , با وجود بى نيازى , دست سؤال دراز كند نتيجه اش سردرد و قولنج است !.
ـ امـام سـجـاد(ع ) : مـن پـروردگـارم را ضـامـن مـى گـيرم كه هيچ كس بدون داشتن
نياز از كـسـى چـيـزى نـخـواهد مگر آن كه نياز خواهى (از مردم ) روزى او را مجبور
كند كه واقعا دست نيازدراز كند.
ـ امام صادق (ع ) : هر بنده اى كه , بدون احتياج , دست سؤال دراز كند نميرد تا آن
كه خداونداو را به آن چيز (واقعا) محتاج كند و آتش دوزخ را بر او لازم و حتمى
گرداند.
ـ هـر كـه بـه انـدازه خـوراك روز خـود داشـتـه بـاشـد و دسـت سؤال به سوى مردم
دراز كند , ازاسرافكاران است .
ـ امـام بـاقـر(ع ) : هـر كـه , بـا وجـود بـى نـيـازى , سـؤال (و گـدايـى ) كـنـد
در روز قيامت با چهره اى خراشيده خدا را ديدار نمايد.
ـ امام صادق (ع ) : هر كه فقير نباشد و دست سؤال دراز كند شرابخوار است .
ـ سـه نـفـرنـد كه خداوند در روز قيامت به آنها نگاه (لطف ) نمى كند و كسى كه بى
نياز باشد ودر عين حال دست سؤال به سوى مردم دراز كند.
ـ هـر كـه خوراك سه روز خود را داشته باشد و از مردم درخواست كند , در روزى كه خدا
راديدار مى كند با چهره اى بدون گوشت ديدارش كند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : كـسـى كه بدون احتياج , سؤال و نياز خواهى مى كند همانند
كسى است كه اخگرى از آتش به كف گيرد.
ترغيب به بى نيازى از مردم .
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هر كه از ما چيزى بخواهدبه اومى دهيم , و هر كه چيزى
نخواهد خداوند او را بى نياز و توانگر گرداند.
ـ امـام صـادق (ع ) : وضـع زنـدگى مردى از اصحاب رسول خدا(ص ) بسيار سخت شدهمسرش
گـفت : كاش نزد رسول خدا(ص ) مى رفتى و از ايشان چيزى مى خواستى مرد خدمت پيامبر(ص
) آمـد حـضـرت چـون او را ديـد فـرمود : هر كه از ما چيزى بخواهد به او مى دهيم و
هركه نخواهد خـداونـد بـى نـيـازش كـنـد مـرد (بـا خـود) گـفـت : مـقـصـود
پـيـامـبـرـ ن وـچ ت رـضـح دـمآ كـسـى جـزمـن نـيـسـت پـس نزدهمسرش برگشت و ماجرا
را برايش شرح داد زن گفت : رسول خـدا(ص ) هم بشر است , مشكل را به آن حضرت بگو مرد
برگشت پيامبر چون چشمش به او افتاد فـرمـود : هـر كـه از ماچيزى بخواهد آن مرد تا
سه مرتبه اين كار را كرد سپس رفت و تبرى عاريه گرفت و به كوهستان رفت و مقدارى هيزم
كند و آورد و آن را به نيم چارك آرد فروخت و به خانه بـرگـشـت و آن را مـصـرف كـرد
فردا نيز به كوه رفت وهيزم بيشترى آورد وفروخت او همچنان كارمى كرد و مى اندوخت تا
آن كه خودش تبرى خريد بازهم اندوخته كرد تا جايى كه دو شتر ويك غـلام خـريد و از آن
پس ثروتمند و مرفه شد آن گاه خدمت پيامبر(ص ) آمد و به عرض آن حضرت رسـانـد كه
چگونه براى نيازخواهى شرفياب شد و از پيامبر(ص ) چه شنيدپيامبر(ص ) فرمود : من كـه
بـه تو گفتم : هر كه از ما چيزى بخواهد به اومى دهيم و هر كه دست نياز دراز نكند ,
خداوند بى نيازش گرداند.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : اگر هر يك از شما ريسمانى برگيرد و پشته اى هيزم بياورد و
بفروشد و بااين كار آبروى خود را حفظ كند بهتر از آن است كه دست سؤال دراز كند.
نيكى خواستن از اهل آن .
ـ پـيامبر خدا(ص ) : نيكى و بخشش را ازبخشندگان و مهربانان امت من بخواهيد تا
در سايه آنان زندگى كنيد.
ـ امام على (ع ) به فرزند خود حسن (ع ) مى فرمايد : فرزندم ! هر گاه سختى زمانه و
قحطى روزگار دامنگير تو شد بر تو باد به (كمك گرفتن ) از كسانى كه ريشه هاى استوار
و شاخه هاى رويان و خرم دارنـد , آنـان كـه بـخـشنده و ايثارگر و مهربانند , زيرا
اين افراد زودتر نياز آدمى را برمى آورند و گرفتاريها را بر طرف مى سازند.
ـ آبروى تو يخ بسته است و سؤال و خواهش آن را قطره قطره مى چكاند پس , بنگر كه آن
را نزد چه كسى فرو مى چكانى .
نياز خواهى از نااهل .
ـ امام على (ع ) : با نيازمندى به سر بردن آسانتر است , تا دست نياز به سوى
نااهل دراز كردن .
ـ زنـهـار كه از صاحبان دستهاى خشك (و بى خير) و چهره هاى درهم كشيده بخششى بخواهى
و يـك پـول سـيـاه بـگيرى , زيرا اين افراد اگر چيزى بدهند منت مى گذارند و اگر
ندهندرنجور سازند.
ـ چـيزى دردناكتر از اين نيست كه انسان ناچار شود از افراد ناآزموده كار (نو كيسه
هايى كه تجربه بذل و بخشش ندارند) چيزى بخواهد.
آداب نياز خواهى .
ـ امام صادق (ع ) : از كسى كه مى ترسى دست رد به سينه ات زند چيزى مخواه .
ـ امام على (ع ) : اگر مى خواهى خواهشت برآورده شود , چيزى بخواه كه در حد توان
باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : سـه چـيـز موجب محروميت است : پافشارى در درخواست , غيبت
وريشخند كردن .
ـ امام على (ع ) : درخواست زياد , ملال به بار مى آورد.
ـ امام صادق (ع ) : هر كه بيش از قدر واندازه خود درخواست كند , سزاوار محروم شدن
است .
ـ امام جواد (ع ) : هر كه به نابكار اميدبندد , كمترين سزايش ناكام شدن است .
ـ هر كه نداند از چه راههايى واردشود , در بيرون شدن به رنج و زحمت افتد.
ـ امام على (ع ) : هر كه چيزى خواهد كه استحقاق و شايستگى آن را ندارد با ناكامى رو
به روشود.
ـ امـام رضا(ع ) : هر كه چيزى را از راهش بطلبد نلغزد و اگر هم بلغزد از پيدا كردن
راه چاره فرو نماند.
|