ميزان الحكمه جلد ۵
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۲ -
ـ نـيـز در هـمان دعا ـ : تاج بى نيازى بر سرم نه و حسن ولايت و
سرپرستى را نصيبم فرما وهدايت درست و حقيقى را ارزانيم دار و بر اثر توانگرى گمراهم
مساز و زندگى آسوده وبى رنج را به من عطا فرما و زندگيم را پر رنج و دشوار قرار مده
.
ـ نيز در همان دعا ـ : با توانگرى آبرويم را نگهدار و به تنگدستى حرمتم را از بين
مبر كه بر اثر آن از كـسـانـى روزى بخواهم كه روزى خوار تو هستند و از بندگان پست و
بدكردار تو عطا و بخشش طـلـبـم و در نـتـيـجه , به ستايش آن كه به من بخشيده و
نكوهش آن كه از من دريغ كرده است گرفتار شوم حال آن كه بخشيدن و نبخشيدن در حقيقت
به دست توست .
ـ پيامبر خدا(ص ) : روزى اندك و بسنده بهتر است از روزى بسيار و بازدارنده (از ياد
خدا).
بسندگى به كفاف .
ـ امام على (ع ) : آن كس كه به اندازه كفاف بسنده كرد , به آسايش دست يافت و از
زندگى آسان و خوشى برخوردار شد.
ـ امام صادق (ع ) : در انجيل آمده است كه عيسى (ع ) عرض كرد : بار خدايا! صبح يك
گرده نان جو و شب گرده اى ديگر مرا روزى فرما و بيش از اين روزيم مده كه دچار طغيان
شوم .
روست.
روستا و نادانى .
ـ پيامبر خدا(ص ) : اى على ! در روستا سكونت مكن , زيرا كه پيران روستا نادانند
و جوانانش شرور و ددمنش اند و زنانش بى پرده و حجاب و عالم در ميان آنها چونان لاشه
مردارى است درميان سگان .
ـ هـركـه در ديـن خـدا ورع و پـارسـايـى نـداشـته باشد , خداوند اورا به سه چيز
گرفتار سازد : ياجوانمرگش كند , يا به خدمتگزارى سلطان در آوردش , يا در روستاها
اسكانش دهد.
ـ شـش گروهند كه به سبب شش خصلت , بى حساب به دوزخ روند و روستائيان به سبب جهل و
نادانى .
ـ روسـتا آغلى از آغلهاى دوزخ است و در آن نه حدى اجرا مى شود , نه نماز جمعه اى و
نه جماعتى كـودكانشان شرور و موذى اند , جوانانشان شيطان صفتند و پيرانشان نادانند
, مؤمن درميان آن ها گنديده تر از لاشه مردار است .
فرستاده .
فرستاده هركس بيانگر خرد اوست .
ـ امام على (ع ) : فرستاده تو ترجمان خرد توست و نامه ات گوياترين سخنگوى توست
.
ـ فرستاده تو ترجمان خرد توست و تحمل كردنت نشانه بردبارى تو.
ـ فرستاده تو ترازوى ذكاوت (يا نجابت ) توست و خامه ات گوياترين سخنگوى تو.
ـ از ميزان خردمندى و ادب فرستاده ,به ميزان خرد فرستنده پى برده مى شود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر گاه پيكى نزد من فرستيد , پيكى باشد خوش سيما و خوش نام .
نهى از كشتن فرستادگان .
ـ پيامبر خدا(ص ) به دو فرستاده مسيلمه ـ : شما چه مى گوييد؟
گفتند : ما همان مى گوييم كه اومـى گـويـد پيامبر فرمود : اگر نبود كه فرستادگان ,
نبايد كشته شوند هر آينه گردن شما را مى زدم .
رشوه .
رشوه .
ـ امـام على (ع ) : پيشينيان شما از اين رو به هلاكت و تباهى در افتادند كه
مردمان را از حق (شان ) بـاز داشـتند و آنان (ناچار با رشوه ) آن را خريدند و آنان
را به ارتكاب باطل و نادرستى واداشتند و مردم هم از آن پيروى كردند.
ـ و شـمـا مـى دانـيـد كـه مـسـؤول و زمـامـدار نـامـوس و جـان و غـنـايـم (و اموال
) و احكام و پـيـشـوايى مسلمانان , نبايد شخصى بخيل باشد و نه در حكم و داورى رشوه
گير باشد كه در اين صورت حقوق را ضايع و پايمال مى كند و حق را به حقدار نمى رساند.
رشوه گرفتن حرام است .
ـ پيامبر خدا(ص ) : اى على ! بهاى فروش مردار و سگ و شراب و كابين زن بدكاره و
رشوه ستاندن در قضاوت و مزد پيشگوحرام است .
ـ امـام عـلى (ع ) , درباره آيه ((بسيارحرام خوارند)) , فرمود : اينان كسانى هستند
كه مشكل برادر (دينى ) خود را بر طرف مى سازندو سپس هديه او را مى پذيرند.
ـ امام صادق (ع ) : رشوه گرفتن درقضاوت , از مصاديق حرام خوارى است .
رشوه گرفتن كفر است .
ـ امام صادق (ع ) : رشوه در قضاوت ,كفر ورزيدن به خداست .
ـ پيامبر خدا(ص ) : از رشوه گرفتن دورى كنيد كه آن كفر محض است و رشوه گير بوى بهشت
را استشمام نمى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : اى عـمـار! رشوه گرفتن در احكام و داورى ها كفر ورزيدن به
خداى بزرگ و پيامبر اوست .
نكوهش رشوه دهنده ورشوه گير و واسطه .
ـ پيامبر خدا(ص ) : لعنت خدا بر رشوه دهنده و رشوه گيرنده .
ـ خدا لعنت كند كسى را كه در كارقضاوت رشوه دهد و رشوه گيرد.
ـ خدا لعنت كند رشوه دهنده و رشوه گيرنده و واسطه ميان آن دو را.
ـ خدا لعنت كند رشوه دهنده و رشوه گيرنده و دلال ميان آن دو را.
ـ رشوه ده و رشوه ستان در آتشند.
شيرخوارگى كودك .
شير خوارگى كودك .
قرآن .
((و مادرانى كه بخواهند شيردادن به فرزندان خود راكامل سازند , دو سال تمام شيرشان
بدهند)).
((آدمـى را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او حامله شد و هرروز ناتوانتر
مى شد و پـس از دو سـال ازشـيـرش بازگرفت و سفارش كرديم كه : مرا و پدر و مادرت را
شكر گوى كه سرانجام تو نزد من است )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : براى كودك , شيرى بهتر از شير مادرش نيست .
ـ امام على (ع ) : بنگريد كه چه كسى فرزندان شمارا شير مى دهد , زيرا كودك با شير
رشد مى كند.
ـ هـمـچـنـان كـه در كـار ازدواج دسـت بـه گـزيـنش مى زنيد , براى شير دادن (كودك
خود) نيزگزينش كنيد , زيرا شير طبايع را تغيير مى دهد.
ـ امـام بـاقر(ع ) : براى شير دادن كودك خود دايه خوبروى استخدام كن و از دايه هاى
زشت دورى كن , زيرا شير (ويژگيهاى مادررا به فرزند) سرايت مى دهد.
ـ بر شما باد به (انتخاب ) دايگان پاكيزه و زيبا (براى شير دادن فرزندتان ) , زيرا
شير اثر مى گذارد.
دايه هاى ناشايسته .
ـ امام على (ع ) : كودكان خود را از شيرزنان بدكاره و ديوانه دور نگه داريد ,
زيرا شير اثر مى گذارد .
ـ زنـان كـم خـرد را بـه دايـگـى انـتـخـاب نـكـنيد , زيرا شير بر طبيعت انسان چيره
مى شود (و اثرمى گذارد).
ـ پـيامبر خدا(ص ) : زنان كم خرد و زنان مبتلا به ضعف و آبريزش چشم را به دايگى
(كودك خود) مگيريد , زيرا شير اثر مى گذارد.
ـ زنان كم خرد را به دايگى برنگزينيد, زيرا فرزند با شير رشد مى كند.
ـ امام باقر(ع ) : شير زن يهودى ونصرانى و مجوسى را بر شير زنازاده ترجيح مى دهم .
ـ بـرادر امـام كـاظم (ع ) , على بن جعفر ,از آن حضرت پرسيد اگر زنى فرزند نامشروعى
بزايد آيا شـايـسـته و مناسب دايگى هست ؟
حضرت فرمود : نه شير او مناسب است و نه شير دخترش كه از طريق نامشروع زاده شده است
.
ـ امـام صـادق (ع ) : زن مجوسى را براى شير دادن فرزندت انتخاب نكن , اما زن يهودى
و مسيحى اشكالى ندارد به شرط آن كه شراب نخورند و از اين كار بازداشته شوند.
ـ شير دايه يهودى و مسيحى بهتر ازشير دايه ناصبى (دشمن اهل بيت (ع )) است .
خرسندى 1 ((خرسندى به قضاى الهى )).
خرسندى .
قرآن .
((خـداونـد از آنان خرسند است و آنان از او خرسندند آنان حزب خدايند بدانيد كه
همانا حزب خدا رستگارانند)).
((پـاداش آنـان نـزد خـداونـد بهشتهاى ماندگارى است كه از زير آنها رودها جارى است
و براى هـمـيـشـه در آنـهـا جـاويـدانـنـدخـداونـد از آنـان خـشـنـود اسـت و آنـان
از خـدا خشنودند اين براى كسى است كه از پروردگارش بترسد)).
ـ امـام حـسـن (ع ) : هـركـه بـه حـسن انتخاب خداوند تكيه كند , جز آن وضعى را كه
خدا برايش برگزيده است آرزوى داشتن وضعى ديگرنكند.
ـ امـام صـادق (ع ) : رسول خدا(ص ) درباره هيچ رخداد و پيشامدى نمى گفت كاش جز اين
اتفاق مى افتاد.
ـ امام على (ع ) : رضايت نيكو همنشينى است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : خدا را با خرسندى عبادت كن و اگر نتوانستى چنين باشى , پس در
صبر و شكيبايى در برابر امور ناخوشايندخير فراوان است .
ـ امام على (ع ) : هركه از زمانه بنالد گله و ناله او به درازا كشد.
ـ ناملايمات و رنج ها را تحمل كن تا همواره خرسند باشى .
ـ هر گاه آن نشد كه تو مى خواهى از وضعى كه دارى دلگير مباش .
ـ هر گاه آن نشد كه تو مى خواهى ,آن چه را هست بخواه .
ـ امام صادق (ع ) : ما خاندانى هستيم كه آنچه را براى دوستان خود دوست داريم از
خدامى خواهيم و خـدا به ما عطا مى كند و هرگاه آنچه را ما براى دوستان خود ناخوش مى
داريم خداخوش بدارد به آن خرسنديم .
خرسندى در راس طاعت خداست .
ـ امام صادق (ع ) : خرسندى به آنچه خدا مى كند , چه خوشايند بنده باشد يا
ناخوشايند او , درراس فرمانبرى از خداست .
ـ شكيبايى و راضى بودن نسبت به آنچه خدا مى كند , خواه خوشايند بنده باشد يا
ناخوشاينداو , در راس عـبـادت خـداست و هيچ بنده اى در پيشامدهاى خوشايند و
ناخوشايند از خداخرسند نباشد مگر آن كه برايش خيرى باشد.
خرسندى بالاترين درجه يقين است .
ـ امـام سـجـاد(ع ) : بـالاترين درجه زهد پايين ترين درجه ورع است و بالاترين
مرتبه ورع كمترين درجه يقين است و بالاترين درجه يقين پايين ترين درجه خرسندى (از
خدا) است .
ـ راضى بودن به قضاى ناخوشايند(خدا) از بالاترين درجات يقين است .
ـ راضى بودن به (قضاى ) ناگوار(خدا) والاترين درجه پرهيزگاران است .
خرسندى و ايمان .
ـ امام حسن (ع ) : مؤمنى كه از قسمت خود ناخشنود باشد و منزلت و وضعيت خود را
ناچيز شمارد در حـالـى كـه حـاكـم بر او (و تعيين كننده سرنوشتش ) خداست , چگونه مى
تواند مؤمن باشد (و ادعاى ايمان كند)؟
.
ـ امـام صـادق (ع ) : بـدانـيـد كـه هيچ بنده اى از بندگان خدا مؤمن نباشد مگر آن
گاه كه به هر خوب و بدى و خوشايند و ناخوشايندى كه از خدا به او مى رسد راضى باشد.
ـ امـام باقر(ع ) , درباره آيه ((سوگند به پروردگار تو كه ايمان نداشته باشند مگر
آن گاه كه تورا داور قرار دهند)) , فرمود : (منظور)تسليم وخرسندى به قضاى خداست .
ـ امام على (ع ) : سزاوارترين چيزها به ايمان راستين , رضا و تسليم (در برابر قضاى
الهى )است .
ـ اگـر ايمان خود را استوار كرده اى , پس به آنچه به زيان تو و به سود تو حكم (و
مقدر) شده است راضـى بـاش و بـه هيچ كس جز خداى سبحان اميد مبند و منتظر آن چيزى
باش كه دست تقدير براى تو آورد.
ـ رضا , خوش همنشينى است براى ايمان .
معناى خرسندى .
ـ پـيامبر خدا(ص ) ـ به جبرئيل ـ : معناى خرسندى چيست ؟
جبرئيل گفت : آن كه خرسنداست , از آقـاى خـود خشم و ناخشنودى به دل نمى گيرد , خواه
به چيزى از دنيا برسد يا نرسد ,وبه كار اندك خود نيز رضايت نمى دهد.
آنچه خرسندى مى آورد.
ـ امام صادق (ع ) : خداشناسترين مردم خشنودترين آنها به قضاى خداست .
ـ امام على (ع ) : ريشه خرسندى , حسن اعتماد به خداست .
ـ چگونه به قضا (ى خدا) خرسند مى شود كسى كه يقين راستين ندارد.
ـ خرسندى , ميوه يقين است .
ثمرات خرسندى .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد مبتلايش گرداند , اگر
صبر كرد او راانتخاب مى كند و اگر خرسند بود او را براى خود بر مى گزيند.
ـ از دلهاى خود به خدا خشنودى دهيد تا در روز فقر و تهيدستى خود به پاداش خداى
تعالى دست يابيد.
ـ امام حسن (ع ) : من براى كسى كه جز خرسندى (از خدا) در دلش خطور نكند , ضمانت مى
كنم كه خدا را بخواند و دعايش مستجاب شود.
ـ از مـعـصومين (ع ) در زيارت پنجم از زيارت هاى جامعه نقل شده است : و راهنمايى را
درعمل و كـردار مـن قـرار ده و راضى بودن به قضا و قدرت را منتهاى عزم و هدف من
وعالى ترين همت و مقصد من قرار ده تا به (پشتوانه ) دين خود از هيچ يك از خلق تو
نترسم و باآن جز آخرتم را نجويم و از او مدح و ستايش خود را نخواهم .
ـ امام على (ع ) : هركه به عافيت زير دست خود رضايت دهد از فرادستش سلامت روزى او
شود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه از دنيا به اندازه اى كه او را كفايت مى كند خرسند باشد
كمترين چيزدنيا اورا بس باشد.
ـ امام صادق (ع ) : به آنچه خدا براى تو قسمت كرده خرسند باش , توانگر و بى نياز
خواهى بود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : به قسمت خدا راضى باش , غنى ترين مردم خواهى بود.
ـ امام على (ع ) : قناعت و خرسندى سر لوحه رضاست .
خرسندى و آسايش .
ـ امام على (ع ) : هركه به آنچه خدا قسمت او كرده است خرسند باشد , تنش
بياسايد.
ـ امام صادق (ع ) : خوشى و آسايش در خرسندى و يقين است و غم و اندوه در شك
وناخرسندى .
ـ امام على (ع ) : شگفتا از اين انسان ! با رسيدن به چيزى كه از دستش نمى رفت
خوشحال مى شود و بـراى از دست دادن چيزى كه به آن نمى رسيد , اندوهگين مى شود , حال
آن كه اگرمى انديشيد در مى يافت و مى فهميد كه كارش تدبير شده است و روزى او مقدر
گشته و به آنچه ميسر اوست بسنده مى كرد و به آنچه برايش دشوار است نمى پرداخت .
ـ خرسند باش تا به آسايش دست يابى .
ـ هركه به روزى خدا خرسند باشد ,براى آنچه از دستش رود اندوهگين نگردد.
ـ خرسندى غم و اندوه را مى برد.
ـ خرسندى به قضا خوش اندوه زدايى است .
ـ گواراترين زندگى را كسى دارد كه به آنچه خدا قسمت او كرده خرسند باشد.
ثمره ناخرسندى .
ـ امام على (ع ) : هركه راضى به قضانباشد كفر به دين او راه يابد.
ـ امام صادق (ع ) : هركه به آنچه خداى عزوجل قسمت كرده خرسند نباشد , (در واقع )
خداى تعالى را در قضايش متهم كرده است .
ـ قـضـاى خداوند در هر حال جارى مى شود , بنابراين , كسى كه به آن خرسند باشد
ماجوراست و كسى كه از آن ناخرسنده باشد خداوند اجرش را از بين مى برد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : خـداى سـبـحـان امور رابر اساس قضاى خود جارى مى كند نه بر
وفق پسند و خوشايند تو.
ـ خـداى تـعـالـى به داود(ع ) وحى فرمودكه : تو مى خواهى و من مى خواهم و آنچه تحقق
مى يابد خـواسـت مـن است , پس اگر در برابرخواست من تسليم باشى خواسته تو را
برآورده سازم و اگر تسليم خواسته من نشوى تو را در(راه ) آنچه مى خواهى به رنج در
افكنم و سرانجام هم جز خواست من تحقق نيابد.
خرسندى 2 ((خشنودى خداى سبحان )).
موجبات خشنودى خد.
قرآن .
((خـداونـد بـه مـردان و زنـان مؤمن بهشتهايى را وعده داده است كه در آنها رودها
جارى است و (بهشتيان ) در آنها جاويدانند و نيز خانه هايى نيكو در بهشتهايى جاودان
ولى خشنودى خدا از همه برتر است و اين همان پيروزى بزرگ است )).
((آيـا آن كـسى كه به راه خشنودى خدا مى رود , همانند كسى است كه موجب خشم او مى
شود و مكان او جهنم است كه بدسرانجامى است ؟
)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : سـه چـيز است كه بنده رابه خشنودى خدا مى رساند : استغفار
زياد , فروتنى و صدقه دادن زياد.
ـ لـقـمـان (ع ) بـه فـرزنـدش فـرمـود : فرزندم ! كسى كه خشنودى خدا را بخواهد ,
نفس خود را زيادناخشنود مى كند و هركه نفس خويش را ناخشنود نكند خدا را خشنود
نسازد.
ـ امام على (ع ) : هركه بدن خود راناخشنود سازد پروردگارش را خشنود كند و هركه بدن
خود را ناخشنود نكند پروردگارش رانافرمانى كرده باشد.
ـ امـام سـجـاد(ع ) : هـمـانـا خـرسـندترين شما نزد خداوند كسى است كه خانواده خود
رابيشتر درگشايش و رفاه قرار دهد.
ـ امام على (ع ) : خداى تبارك و تعالى چهار چيز را در دل چهار چيز نهفته است :
خشنودى خود را در طـاعتش نهفته است , پس هيچ طاعتى از او را خرد مشمار , زيرا بسا
كه آن طاعت باخشنودى خدا همراه باشد و تو بى خبر باشى .
ـ بـدانـيـد كـه خـداونـد هـرگـز خـشـنـود نـخـواهـد شـد از شـما به چيزى كه به سبب
آن بر پـيـشـيـنـيـانتان خشم گرفته و هرگز خشمگين نخواهد شد از شما به چيزى كه به
سبب آن از پيشينيانتان خشنودشده است .
ـ و شـمـا را بـه پـرهـيـزگـارى سـفـارش كـرد و آن را مـنتهاى خشنودى خود و خواسته
اش از بندگان خويش قرار داد.
ـ هيهات ! بهشت خدا را با فريب نمى توان از او گرفت و خشنودى او جز با طاعتش به دست
نيايد.
ـ خشنودى خداى سبحان قرين طاعت اوست .
خشنودى خدا و خرسندى به قض.
ـ روايـت شده است كه موسى (ع ) گفت :پروردگارا! مرا به كارى راهنمايى كن كه
هرگاه به آن عـمـل كـنم خشنودى تورا به دست آورم پس , خداوند به او وحى فرمود كه :
اى پور عمران ! همانا خشنودى من در ناخشنودى توست و تو طاقت اين را ندارى موسى (ع )
گريه كنان به سجده افتاد وعرض كرد : پروردگارا! تو مرا به افتخارسخن گفتن (با خودت
) سرافراز كردى و پيش از من با هـيـچ بـشـرى سـخـن نگفتى و حالا مرا به كارى كه
بدان سبب به خشنودى تو نايل آيم رهنمون نمى شوى ؟
پس , خداوند به او وحى فرمود : همانا خشنودى من در خرسندى تو به قضاى من است .
ـ مـوسى (ع ) عرض كرد : اى پروردگار ! مرا به كارى كه خشنودى تو از من در آن است
راهنمايى فرما تا بدان عمل كنم ؟
خداوند به او وحى فرمود كه همانا خشنودى من درناخشنودى توست و تو بـر آنـچـه ناخوشش
دارى صبر نتوانى كرد موسى عرض كرد :پروردگارا! مرا به آن كار راهنمايى فرما خداوند
فرمود : خشنودى من در خرسندى تو به قضاى من است .
نشانه هاى خشنودى خد.
ـ روايت شده است كه موسى (ع ) گفت :پروردگارا ! مرا از نشانه خشنودى خود از
بنده ات خبر ده خداى تعالى به او وحى فرمود : هرگاه ديدى كه من بنده ام را براى
طاعت خود آماده و از معصيتم روى گردان مى كنم , اين نشانه خشنودى من است .
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : نشانه خشنودى خدا از خلقش ارزانى نرخها و دادگرى فرمانروايشان
است و نشانه خشم خدا بر خلقش , ستمگرى فرمانروايشان و گرانى نرخهاست .
ـ امام على (ع ) : نشانه خشنودى خداى سبحان از بنده , خرسندى اوست به آنچه خداى
سبحان به سود و زيان او مقدر فرموده است .
ـ در حـديـث مـعراج آمده است : هركه براى خشنودى من عمل كند سه خصلت با او همراه
كنم : شـكـرى را بـه او بـشـنـاسانم كه با جهل آميخته نباشد و ذكرى را كه با
فراموشى نياميخته باشد ومحبتى راكه محبت مخلوقات را بر محبت من ترجيح ندهد.
خشنودى خلق و ناخشنودى خالق .
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هركه خشنودى مردم رابا چيزى طلبد كه خدا را ناخشنود مى
كند , به جاى سـتايش مردم نكوهش آنان نصيبش شود وهركه طاعت خدا را بر خشم مردم
ترجيح دهد خداوند او را از دشـمـنـى هـر دشـمـنى و حسادت هرحسودى و تجاوز هر
تجاوزگرى نگه دارد و خداى عزوجل ياور و پشتيبان او باشد.
ـ امام هادى (ع ) : هركه از خدا بترسد مردم از او بترسند و هركه خدا را فرمان برد
مردم ازاو فرمان برند و هركه آفريدگار را اطاعت كند به ناخشنودى آفريدگان اعتنايى
نورزد و هر كه آفريدگار را ناخشنود كند , سزاوار است كه خشم و ناخشنودى آفريدگان بر
او فرود آيد.
ـ امـام حـسـيـن (ع ) : هـركـه خـشـنودى خدا را با ناخشنودى مردم بطلبد , خداوند او
را از امور مـردم بـى نـيـاز كـنـد و هـركـه خـشنودى مردم را با ناخشنود كردن خدا
بجويد , خداوند اورا به مردم واگذارد والسلام .
ـ امـام عـلـى (ع ) , در نـامـه خـود بـه محمدبن ابى بكر , فرمود : اگر بتوانى كارى
كنى كه براى خشنودى آفريده اى از آفريدگان خدا پروردگارت را ناخشنود نكنى , چنين كن
, زيرا(خشنودى ) خدا جانشين هر خشنودى هست اما هيچ چيز جايگزين خشنودى خدا نمى شود.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـركـه بـراى جـلـب خـشـنودى مخلوقى , آفريدگار را ناخشنود
كند , خداى عزوجل آن مخلوق را بر او مسلط گرداند.
ـ هـركـه بـخواهد ستايشهاى مردم را با معصيتهاى خدا به دست آورد , ستاينده او به
نكوهنده اش تـبـديـل شود و هركه با ناخشنود كردن خدا مردم را خشنود كند , خداوند او
را به آنان واگذارد و هـركـه بـا ناخشنودى مردم خدا را خشنود كند , خداوند او را از
شر و گزند آنان نگه دارد و هركه رابطه ميان خود و خدا را نيكو گرداند , خداوند آنچه
را ميان او و مردم است كفايت كند.
ـ امـام رضـا(ع ) : هـركـه براى خشنودى حكمرانى , خدا را ناخشنود سازد , از دين خدا
خارج شده است .
ـ امام جواد(ع ) : ناخشنودى كسى كه ستم خشنودش مى كند , به تو زيان نرساند.
دشوارى به دست آوردن خشنودى مردم .
ـ علقمه نزد امام صادق (ع ) از زبان مردم گله و شكايت كرد حضرت فرمود : همانا
خشنودى مردم را نـتـوان بـه دسـت آورد و جلوزبانهايشان را نتوان گرفت , چگونه در
امان مانيد از چيزى (زبان مردم ) كه پيامبران وفرستادگان و حجتهاى خدا (ع ) از آن
در امان نماندند ؟
.
مـگـر به پيامبر ما محمد(ص ) نسبت شاعرى و ديوانگى ندادند وبيش از اينها درباره
اوصيا گفتند زبـانـهـايـى كه درباره خداوند بلند مرتبه سخنانى مى گويند كه شايسته
ذات اونيست چگونه از اظهار سخنان ناخوشايند درباره شما خوددارى مى كنند؟
.
ـ امـام عـلى (ع ) , در وصيت به فرزند خود حسن (ع ) , مى فرمايد : رها كن اين مردم
را , مردمى كه اگـر عـالـم بـاشى به تو ايراد مى گيرند و اگر جاهل باشى راهنماييت
نمى كنند , اگر در طلب عـلـم بـرآيـى مـى گويند : خود را به زحمت و نكته بينى
واداشته است و اگر از طلب علم دست بـكـشـى مـى گويند : ناتوان و كودن است اگر در
عبادت پروردگارت تاكيد و استوارى به خرج دهـى مـى گـويند : خودنما و رياكار است و
اگر سكوت اختيار كنى مى گويند : از سخن گفتن عاجز است و اگر سخن بگويى مى گويند :
پرگوست اگر انفاق كنى مى گويند : اسرافكار است و اگر صرفه جويى كنى مى گويند : خسيس
است اگر به آنچه آنها دارند نيازمند شوى از تو مى برند و بـه بـدگـويـيـت مى
پردازند و اگر به آنان اعتنايى نكنى تكفيرت مى كنند اين است خصوصيت مردم زمانه تو.
نرمى .
ارزش نرمى .
قرآن .
((به سبب رحمت خداست كه تو با آنها چنين نرم هستى اگر تندخو و سخت دل مى بودى از
گرد تـو پراكنده مى شدند پس بر آنها ببخشاى و برايشان آمرزش بخواه دركارها با ايشان
مشورت كن و چون قصد كارى كنى بر خداى توكل كن كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد)).
((اگـر بـعـضـى از مردان و زنانشان را به چيزى بهره ور ساخته ايم تو بدان چشم مدوز
و غم آن را مخور و در برابر مؤمنان فروتن باش )).
((بندگان خداى رحمان كسانى هستند كه در روى زمين به فروتنى راه مى روند و چون
جاهلان آنان را مخاطب سازند ,به ملايمت سخن گويند)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : نرمى ميمنت دارد و درشتى شوم است .
ـ نـرمى با هيچ چيز همراه نشد جز اين كه آن را آراست و از هيچ چيز برداشته نشد ,
مگر اين كه آن را زشت كرد.
ـ نرمى با چيزى همراه نشد مگر اين كه آن را آراست .
ـ نرمى نيمى از معيشت است .
ـ امام كاظم (ع ) : نرمى نيمى از زندگى است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : اگر نرمى مخلوقى ديدنى بود در ميان آفريده هاى خدا زيباتر و
نيكوتر از آن وجود نداشت .
ـ امام على (ع ) : نرمى با پيروان ازبزرگوارى طبع است .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هيچ دو نفرى با هم رفاقت نكنند جز اين كه اجر آن كس بيشتر و
نزد خداى عزوجل محبوبتر است كه با رفيقش نرمتر باشد.
ـ هرگاه خداوند خير خانواده اى رابخواهد باب نرمى را به روى آنان بگشايد.
ـ به هر كه بهره اش از نرمى داده شود بهره اش از خير دنيا و آخرت داده شده باشد.
ـ خردمندترين مردم با مداراترين آنها با مردم است .
ـ ما جماعت انبيا به مدارا كردن با مردم فرمان داريم , همچنان كه به بر پاداشتن
فرايض ماموريم .
ـ امام على (ع ) : نرمى كليد كاميابى است .
ـ بر تو باد به نرمى كه آن كليد درستى و خوى خردمندان است .
ـ در نامه خود به يكى از كار گزارانش , مى فرمايد : و درشتى را با پاره اى نرمى
درهم آميز وهرجا نرمى مناسب تر باشد نرمى نشان بده
((1)) .
اهميت دادن به رفيق .
ـ امام على (ع ) : پيش از راه درباره همراه پرس و جو كن .
ـ رفـيـق را رفـيـق گـفـته اند , چون در راه درستى دينت تو را همراهى مى كند پس ,
هر كه در راه درستى دينت تو را يارى كرد او رفيقى مهربان است .
ـ در تنگنا و پريشان حالى است كه حسن مساعدت و هميارى رفيق معلوم مى شود.
ـ رفيقى نيك روش نباشد آن كه يار و رفيقش را به جدال كردن با خود وا دارد.
ـ عمل , رفيق شخص بايقين است .
ـ رفيق خود را عملت قرار ده و دشمنت را آرزويت .
ـ بدانيد كه هر كس از خدا بترسد خداوند براى بيرون شدن و رهاييش از فتنه ها و
گمراهيهاراهى قرار دهد و در تاريكيها نورى و او را در آنچه كه مى خواهد (بهشت )
جاويدان سازد و درجايگاهى با كـرامت نزد خود جايش دهد , در سرايى كه (خداوند) آن را
براى خويش برگزيده است و سايه آن عرش خداست و روشناييش جمال و سرور او و زائرانش
فرشتگان او وهمنشينانش پيامبران او.
ـ با اعمال خود (از يكديگر) پيشى گيريد تا با همسايگان خدا در خانه او باشيد ,
كسانى كه خداوند پيامبران خود را با آنان رفيق وهمنشين كرده و فرشتگانش را به ديدار
آنها فرستاده است .
ـ از خداوند مقام شهيدان و همزيستى با سعادتمندان و همنشينى با پيامبران را مسالت
داريم .
خداوند نرمخو است و نرمخويى را دوست دارد.
ـ امام باقر يا امام صادق (ع ) : هماناخداوندنرمخوومهربان است ونرمى رادوست
دارد و از (نشانه هاى ) نرمخويى او بيرون كشيدن كينه ها و ضديتها از دلهاى شماست .
ـ امام باقر(ع ) : همانا خداى عزوجل نرمخوست و نرمى را دوست دارد و به سبب نرمى
وملايمت آن مى دهد كه با درشتى نمى دهد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند نرمى و ملايمت را دوست دارد و در راه آن كمك مى كند , پس
هرگاه مركبهاى لاغر سوار شديد آنها را در باراندازهايشان استراحت دهيد و اگر زمين
خشك و بى گياه بود از آن به شتاب بگذريد اما چنانچه سر سبز و پر علف بود آنها را در
باراندازهايشان نگه داريد.
ـ اى عايشه ! همانا خداوند نرمخو و مهربان است و نرمى را دوست دارد و به سبب نرمى
آن مى دهد كه با درشتى و جز آن نمى دهد.
ـ خداى عزوجل نرم و مهربان است و نرمى را در هر كارى دوست دارد.
نرمى و ايمان .
ـ امام باقر(ع ) : هر كه را نرمى قسمت شود ايمان نيز قسمتش شود.
ـ هر چيزى را قفلى باشد و قفل ايمان نرمى است .
ـ امام على (ع ) : هر دين و آيينى را خويى است و خوى ايمان نرمى است .
نرمى در عبادت .
ـ امـام عـلى (ع ) : براى عبادت كردن نفس خود را بفريب و با آن ملايمت كن و به
زور (به عبادت ) وادارش مـكـن و در زمـان فراغت و نشاطش او را به عبادت گير , مگر
در عباداتى كه برتو واجب گشته است كه در اين صورت بايد آنها را به موقع انجام دهى و
بر آنها مواظبت كنى .
ـ امام صادق (ع ) : زمانى كه جوان بودم در عبادت سخت مى كوشيدم پدرم به من فرمود :
فرزندم ! كـمـتـر از آنـچـه مى بينم عبادت كن , زيرا خداوند عزوجل اگر بنده اى را
دوست داشته باشد به عبادت اندك او خرسندمى گردد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : از ژرفيابى و سختگيرى در دين بپرهيزيد , زيرا خداوند آن را
آسان قرارداده است پس , از دين آنچه توانش را داريد برگيريد , چه اينكه خداوند كار
خوب اما مستمررا , هرچند اندك باشد , دوست دارد.
ـ هـمـانـا ايـن دين استوار است , پس با ملايمت در آن وارد شويد و عبادت خدا را بر
بندگان خدا تحميل نكنيد كه در آن صورت به سوار درمانده اى مى مانيد كه نه سفرى را
پيموده و نه مركبى (با نشاط) به جا گذاشته است .
ثمرات نرمى .
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : همانا در نرمى فزونى و بركت است و كسى كه از نرمى محروم
باشد ازخير محروم شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : هر كه در كارهاى خود ملايمت داشته باشد , به آنچه از مردم مى
خواهددست يابد.
ـ امـام حـسـيـن (ع ) : هـر كـه فـكـرش بـه جـايـى نـرسـد و در چـاره يـابـى درماند
نرمى كليد (گشايش مشكل ) او باشد.
ـ امام على (ع ): نرمى , به آشتى مى انجامد.
ـ نرمى , كليد درستى و خوى خردمندان است .
ـ نرمى دشواريها را آسان و چاره هاى سخت را ساده مى سازد.
ـ نرمى , بارور كننده صلاح و نشان كاميابى است .
ـ امام صادق (ع ) : اگر مى خواهى گرامى باشى نرم باش و اگر مى خواهد خوار شوى خشن
باش .
نرمى كن تا با تو نرمى شود.
ـ امام سجاد(ع ) : آخرين سفارشى كه خضر به موسى بن عمران (ع ) كرد اين بود :
هيچ كس در دنيا با كسى نرمى نكند مگر آن كه خداوند عزوجل در روز قيامت با او نرمى
كند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : نرمى در راس حكمت است خدايا! هر كه كارگزار امرى از امور امت من
شود و با آنان نرمى كند , تو با او نرم باش و هر كه بر آنان سخت گيرد , تو بر او
سخت گير.
نرمى نابج.
ـ امام على (ع ) : هرگاه به جاى نرمى خشونت لازم باشد , خشونت (عين ) نرمى است
, بسادارو كه (مايه ) درد و بيمارى باشد و بسا درد و بيمارى كه خود دارو باشد.
مراقبت .
مراقبت و نظارت خد.
قرآن .
((و خداوند مراقب هر چيزى است )).
((خداوند مراقب شماست )).
((اى قـوم مـن ! شـمـا هـمـچنان كه هستيد به كار خويش مشغول باشيد و من هم به كار
خويش مـشـغـول مى شوم بزودى خواهيد دانست كه آن عذاب خوار كننده بر چه كسى فرود مى
آيد و چه كسى دروغگوست منتظر بمانيد , من نيز با شمانظاره گرم )).
ـ امام على (ع ) , در دعايى كه به كميل تعليم داده , مى فرمايد : به آن قدرتى كه
مقدر كرده اى از تو مـسـالـت دارم كه بر من ببخشايى هرجرمى را كه در اين شب و در
اين لحظه مرتكب شده ام و هر گناهى را كه به كرام الكاتبين فرموده اى آن را ثبت كنند
و آنها را به حفظ اعمال من گماشته اى و هـمـراه جـوارح من شاهد برمن قرارشان داده
اى و خود نيز ناظر بر من و شاهد آنچه از نگاه آنها مخفى مانده بوده اى .
مراقبت ونظارت فرشتگان واعضاى بدن .
قرآن .
((هيچ كلامى نمى گويد مگر آن كه در كنار آن مراقبى حاضر و آماده است )).
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـدانـيـد اى بـندگان خدا كه ديده بانانى از وجود شما و
جاسوسانى از اعضاى بـدن شـمـا و نـگهبانان صادقى بر شما گماشته شده اند كه اعمال
شما و شمار نفسهايتان را ثبت مى كنندنه سياهى شب تار (اعمال ) شما را از ديد آنها
پوشيده مى دارد و نه دروازه محكم و بسته , شما رااز آنان مخفى مى كند.
ـ روز خـود را بـه سـخـنان و رفتارهاى بيهوده مگذرانيد , زيرا شما را نگهبانانى است
كه (رفتارو گفتار) شما و ما را ثبت مى كنند.
تشويق به مراقبت نفس .
ـ امـام عـلـى (ع ) : از خـود مـراقب و نگهبانى برخود بگمار و از دنياى خويش
براى آخرتت بهره اى برگير.
ـ پيامبر خدا(ص ) : دلهايتان را به مراقبت عادت دهيد و زياد بينديشيد و عبرت
بگيريد.
ـ امام على (ع ) : سزاوار است كه آدمى نگهبان نفس خود و مراقب دل و نگهدار زبان
خويش باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : خـودت بار خودت رابه دوش كش و اگر چنين نكنى , كسى ديگر بار
تو را به دوش نكشد.
تشويق به در نظر داشتن خد.
ـ امـام صـادق (ع ) : از مـوعـظه هاى خداى تبارك و تعالى به عيسى (ع ) اين بود
: اى عيسى ! هرجا هستى مرا در نظر داشته باش .
ـ امـام عـلـى (ع ) : خـوشـا بـه حـال كـسـى كـه پـروردگارش را در نظر داشته باشد و
از گناه خويش بترسد.
ـ پيامبر خدا(ص ) به ابوذر فرمود : خدارا بپاى تا خدا تو را بپايد و خدا را در نظر
داشته باش , تا او را در برابر خود بيابى .
ـ امـام عـلـى (ع ) : خـدا رحـمـت كـنـد كـسـى راكـه پروردگار خويش را بپايد و از
گناه روى گـردانـدوباهواى نفس خودبستيزدو آرزويش رادروغ شمارد و بر نفس خود مهار
تقوا زند پيوسته بـيـنـديشد , زياد شب زنده دارى كند , از دنيادل بركند ياد معاد دل
او را آرام و استوار گرداند و بـستر خود را بر چيند و بالينش را رها كند و(براى
عبادت ) برخيزد در نهان در برابر پروردگارش خـاشـع بـاشد , اشكش ريزان و دلش ترسان
باشد به اندازه كفاف خرسند و قانع باشد , اسرارش را كمتر فاش سازد و به كمتر ازآنچه
مى داند بسنده كند.
ـ خدا رحمت كند بنده اى را كه مراقب گناه خود باشد و از پروردگارش بترسد.
ـ خـدا رحمت كند مردى (بنده اى ) راكه سخن حكيمانه اى بشنود و پذيرايش شود و به راه
راست فرا خوانده شود پس به آن نزديك گردد و كمربند راهنمايى را بگيرد و نجات يابد
پروردگارش را در نظر داشته باشد و از گناه خويش بترسد.
اهتمام ورزيدن به مواظبت بر اوقات .
ـ امام صادق (ع ) : هيچ روزى بر فرزندآدم نيايد جز اين كه آن روز بگويد : اى
پسر آدم ! من روزى نو هـستم و بر تو گواهم , پس به وسيله من كار نيك كن و در من
نيكى به جاى آر , تا در روز قيامت به سود تو گواهى دهم , چه ,ديگر مرا هرگز نخواهى
ديد.
ـ چـون روز از راه رسـد گـويـد : اى پـسـر آدم ! در ايـن روز كـار نيك انجام ده تا
در روز قيامت نـزدپـروردگـارت بـه سـود تـو گـواهى دهم , زيرا پيش از اين من نزد تو
نيامدم و در آينده هم نزدت نخواهم آمد شب نيز چون از راه رسد مانند همين سخن را
بگويد.
ـ امام على (ع ) : هان ! روزها سه روزند : روزى كه گذشته و اميدى به آن ندارى و
روزى كه مانده (زمـان حال ) و گريزى از آن نيست و روزى كه مى آيد و به آن اطمينان
ندارى ديروز پندموعظه است و امروزغنيمت و فردا را نمى دانى از آن كيست .
ـ پيروز شد كسى كه عمل امروز خود را درست كرد و كوتاهيهاى ديروز خود را جبران نمود.
ـ امـام صـادق (ع ) : در برابر دنيا شكيبا باشيد كه ساعتى بيش نيست آنچه از دنيا
گذشته است نه دردى از آن مـى يـابـى و نه سرورى و آنچه هنوز نيامده است نمى دانى كه
چگونه خواهد بودهمانا دنيا ساعتى است كه تو در آن به سر مى برى , پس در آن ساعت بر
طاعت خدا شكيبا باش و در ترك معصيت خدا بردبار.
هركه دو روزش برابر باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هر كه دو روزش برابرباشد مغبون است و هر كه فردايش بدتر
از امروزش باشد فـريـب خـورده اسـت و هـر كـه كـاستيهاى خود را بررسى نكند پيوسته
در كاستى ماند و هر كه كاستى اش ادامه يابد مرگ برايش بهتر است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : هـر كـه دو روزش برابرباشد مغبون است و هر كه فردايش بدتر از
ديروز اوست مـحروم است و هر كه , با وجودتامين دنيايش , به زيان آخرت خود اهميتى
ندهد هلاك است و هر كه به كاستى وجود خودرسيدگى نكند خواهشهاى نفس بر او چيره شود و
هر كه در كاستى باشد مرگ برايش بهتر است .
ـ امام كاظم (ع ) : هر كه دو روزش برابرباشد , مغبون است و هر كه امروزش بدتر از
ديروزش باشد ملعون و از رحمت حق به دور است و هر كه در پى كسب ارزشهاى وجود خود
نباشد در كاستى به سر برد و هر كه به سوى كاستى باشد , مرگ براى او بهتر از زندگى
است .
آداب مراقبت .
ـ امام على (ع ) , در سفارش به كميل ,مى فرمايد : اى كميل ! هيچ حركت و رفتارى
نيست مگر اين كه تو در آن به شناخت نيازمندى .
|