ميزان الحكمه جلد ۳
آيت الله محمد محمدى رى شهرى
- ۶ -
ـ امام على (ع ) : نيكى كردن به مردم در راس ايمان است .
ـ چه نيكو توشه اى است براى معادنيكى كردن به بندگان .
ـ زكات پيروزى , نيكى كردن است .
ـ نيكوكارى از فضايل انسان است .
ـ اگر نيكوكارى مجسم مى شد بيگمان آن را در شكل و قيافه اى زيباتر از همه جهانيان
مى ديديد.
نيكوكارى و محبت .
ـ امام على (ع ) : نيكوكارى محبت است .
ـ نيكى كردن سبب و ريسمان محبت است .
ـ آن كه احسانش زياد باشد دوستان و برادرانش او را دوست بدارند.
ـ آن كه بسيار نيكوكار باشد , خدمتكاران و يارانش بسيار شود.
ـ آن كه به مردم نيكى كند همواره از دوستى و محبت آنان برخوردار شود.
با احسان دلها به دست مى آيد.
ـ پـيـامبر خدا (ص ) : دلها بر محبت كسى كه به آنها خوبى كند سرشته شده و بر
دشمنى و نفرت ازكسى كه به آنها بدى روا دارد.
ـ امام على (ع ) : نيكى كردن انسان را بنده مى كند.
ـ انسان بنده احسان است .
ـ نيكى كردن آدمى را به بند مى كشد.
ـ بسا انسانهايى كه بنده احسان شده اند.
ـ به مردم نيكى كن آنها را بنده خود مى كنى .
ـ مردان كريم به چيزى همانند اكرام به بندگى گرفته نشدند.
ـ با نيكى كردن دلها تصرف مى شود.
ـ دسـت نـيـاز به سوى هر كه خواهى درازكن , اسير او مى شوى , از هر كه خواهى بى
نيازى جوى , همتاى او خواهى شد, به هر كه خواهى خوبى كن فرمانرواى او خواهى شد.
خوبى كردن به كسى كه بدى كرده است .
ـ امـام عـلى (ع ) : خوبى كردن تو به دشمنان و بدخواهانت از بدى كردنت به آنها
در ايشان مؤثرتر است وموجب اصلاح آنان مى شود.
ـ پيامبر خدا (ص ) : به كسى كه در حق توبدى كرده است , خوبى كن .
ـ امام على (ع ) : به آن كه بد كرده است خوبى كن مالكش مى شوى .
ـ بـا كـردار نيك خود , بدكردار را اصلاح كن و با گفتار خوش و زيبايت به خير و خوبى
راهنمايى كن .
ـ نيكى كردن به بد رفتار نيكوترين احسان است .
ـ نيكى كردن به آن كه بدى كرده است دشمن را آشتى مى دهد.
ـ به پاداش نعمتى كه به تو داده شده به كسى كه در حقت بدى كرده است خوبى كن .
ـ آمرزش را به دست نياورد مگركسى كه بدى را با خوبى پاسخ دهد.
ـ مبادا قدرت برادرت بر بدى كردن بيشتر از قدرت تو بر خوبى كردن به او باشد.
نيكوكار.
ـ امام على (ع ) : نيكوكار يارى مى شود ,آن كه بدى كند خوار و بى كس مى ماند.
ـ نيكوكار زنده است , هرچند به خانه هاى مردگان منتقل شود.
ـ نيكوكار كسى است كه به همه مردم نيكى كند.
ـ همانا مؤمنان نيكوكارند.
ـ هر نيكوكارى محبوب است .
خداوند با نيكوكاران است .
قرآن .
((و آنـان كـه در راه مـا جهاد كنند راههايمان را به ايشان نشان مى دهيم و همانا
خدا با نيكوكاران است )).
((همانا خدا با پرهيزگاران است و با آنانكه نيكوكارند)).
ـ امام باقر (ع ) درباره آيه ((همانا خداوندبا نيكوكاران است )) فرمود : اين آيه
درباره خاندان محمد صلوات اللّه عليهم وپيروان آنهاست .
ـ امـام عـلـى (ع ) : بدانيد كه من در قرآن به نامهايى ويژه گشته ام , مبادا بر اين
نامها چيره شويد كـه در ديـن خود گمراه و سرگشته خواهيد شد من هستم آن محسن و
نيكوكار كه خداى عز و جل مى فرمايد : ((همانا خداوند با نيكوكاران است )).
تفسير نيكوكارى .
ـ عـمـربـن يـزيـد : از امـام صـادق (ع ) شـنيدم كه مى فرمود : هرگاه مؤمن كارش
را نيكو انجام دهـد,خـداونـد هـر كـار نيك او را هفتصد برابر گرداند عرض كردم :
نيكوكارى چيست ؟
فرمود :(نـيـكـوكـارى ايـن اسـت كـه ) چون نمازگزارى ركوع و سجودت را نيكو به جاى
آور و هرگاه روزه گرفتى از هر آنچه روزه را تباه و باطل مى كند دورى كن هر كارى كه
براى خدا مى كنى بايد ازآلودگى پاك باشد.
ـ دربـاره آيـه (( كـسى كه از روى اخلاص رو به خدا كند و نيكوكار بود )) : روايت
شده است كه از پـيـامبر (ص ) درباره نيكى و احسان سؤال شد , فرمود : احسان اين است
كه خداى را چنان پرستى كه گويى او را مى بينى , زيرا اگر تو او را نبينى او تو را
مى بيند.
هر كه نيكى كند به خود كرده است .
قرآن .
((اگر نيكى كنيد به خود مى كنيد و اگر بدى كنيد به خودمى كنيد وچون وعده دوم فرا
رسيد , كـسـانى بر سرتان فرستاديم تا شما را غمگين سازند و چون بار اول كه به مسجد
درآمده بودند به مسجد در آيند و به هرچه دست يابند نابود سازند)).
((پـروردگـارتـان بـه شما ادراك داده است هركه از روى بصيرت مى نگرد به سود اوست و
هركه چشم بصيرت برهم نهد به زيان اوست و من نگهدارنده شما نيستم )).
((هر كه جهاد كند به سود خود كرده است , همانا خدا از همه جهانيان بى نياز است )).
ـ امـام عـلـى (ع ) : تـو اگـر نـيـكى كنى خودت را گرامى داشته اى و به خودت نيكى
كرده اى , اگربدى كنى خودت را خوار كرده اى و به خودت زيان رسانده اى .
نتايج نيكوكارى در دني.
قرآن .
((از پرهيزگاران پرسند : پروردگار شما چه چيز نازل كرده است ؟
گويند : بهترين را , به آنان كه در ايـن دنـيـا نـيـكـى مـى كـنـند , نيكى پاداش
دهند و سراى آخرت نيكوتر از آن است وجايگاه پرهيزگاران چه جايگاه خوبى است )).
((بـگـو : اى بـنـدگـان مـن كه ايمان آورده ايد ! از پروردگارتان بترسيد براى آنان
كه در حيات ايـنجهانى نيكى كرده اند , پاداش نيك است و زمين خدا پهناور است جز اين
نيست كه مزد صابران بى حساب و كامل ادا مى شود)).
نتيجه نيكوكارى مشركان .
ـ سلمان بن عامر ضبى : عرض كردم :اى رسول خدا ! پدرم مردى ميهمان نواز و همسايه
دار بود , بـه پـيمان وفا مى كرد و در گرفتاريهاو سختيها دستگير بود آيا اينها براى
او سودى دارد ؟
پيامبر پرسيد : آيا او مشرك , مرد ؟
عرض كردم : آرى فرمود : اينها به حال او سودى ندارد, اما به سبب اين كارها
بازماندگان او هرگزگرفتار و خوار و نيازمند نمى شوند.
ـ عـايـشـه : عـرض كردم اى رسول خدا !ابن جدعان در زمان جاهليت صله رحم به جا مى
آورد و مـستمندان را اطعام مى كرد آيا اينهاسودى به حال او دارند ؟
فرمود : اى عايشه ! او حتى يك روز نگفت : پروردگارا ! در روز جزاگناه مرا ببخش .
ـ پيامبر خدا (ص ) به عدى بن حاتم فرمود: پدر تو دنبال چيزى بود و به آن رسيد ,
يعنى نام وآوازه .
نمك نشناسى .
ـ امام على (ع ) : ناديده گرفتن احسان (ديگران ) به كار زشت منت گذارى مى
كشاند.
ـ نمك نشناسى موجب محروميت (از احسان ) مى شود.
ـ هركه نيكى (ديگران ) را پوشيده دارد به كيفر محروميت مجازات شود.
نيكى كردن (متفرقه ).
ـ امـام كـاظـم (ع ) : هـركـه بـدى برايش ناگوار و رنج آور نباشد , خوبى و
احسان نيز در نظرش جايگاهى ندارد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : كسى كه رشته احسان خود را قطع كند, خداوند توانايى او (بر
نيكى كردن ) را بگيرد.
ـ كمال احسان منت ننهادن به سبب آن است .
2.
حافظه .
حافظه .
حافظه .
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در حديث مفضل ـ :آيا انديشيده اى كه اگر انسان از ميان
اين ويژگيها فقط حـافـظه را كم داشت حال و روزش چگونه بود ؟
و اگر موضوعات سودمند و زيانبار و گرفته ها و داده هـا و ديـده هـا و شـنـيده هاى
خود را درحافظه اش نگه نمى داشت چه اختلالاتى در كارها و زنـدگى و تجربياتش به وجود
مى آمد اگرراهى را بارها و بارها مى پيمود, باز آن را گم مى كرد , اگـر همه عمرش را
درس مى خواند,دانشى را به خاطر نمى سپرد , به دينى اعتقاد نمى يافت و از تجربه اى
بهره مند نمى شد ونمى توانست از گذشته ها كمترين عبرتى بگيرد , به طور كلى سزاوار
بود كه از انسان بودن يكسره خارج شود.
بـالاتـر از نعمت حافظه براى انسان نعمت فراموشى است , زيرا اگر فراموشى نبود هيچ
كس هيچ مصيبتى را از ياد نمى برد.
حفظ كردن در خردسالى .
ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : حـفـظ كـردن خـردسال مانند نشانى است كه بر سنگ كنده
مى شود و حفظكردن در كهنسالى مانند نوشتن روى آب است .
ـ حـكـايـت كـسـى كـه در خـرد سـالـى مـى آمـوزد هـمـچون نقشى است كه روى سنگ كنده
مى شودوحكايت كسى كه در كهنسالى مى آموزد همانند كسى است كه بر آب بنويسد.
آنچه حافظه را زياد مى كند.
ـ پـيـامـبر خدا (ص ) : سه چيز فراموشى رااز بين مى برد و حافظه مى آورد :
تلاوت قرآن , مسواك زدن و روزه .
ـ اى عـلـى ! سـه چـيز حافظه را زياد مى كندو بيمارى را مى زدايد : كندر , مسواك
زدن و تلاوت قرآن .
كينه توزى .
كينه توزى .
ـ امام على (ع ) : كينه توزى پست ترين عيبهاست .
ـ پست ترين خوى , كينه توزى است .
ـ كينه توزى انسان را نابود مى كند (پژمرده مى كند).
ـ كينه , خشم برانگيز است .
ـ كينه توزى خصلت حسودان است .
ـ كينه توزى دردى سخت و بيمارى مهلك و مسرى است .
ـ كينه توزى خويى پست و مرضى كشنده است .
ـ كينه توزى از خصلتهاى اشرار و بدان است .
ـ كينه توزى آتشى است كه جز باپيروز آمدن فرونشانده نمى شود.
ـ دلهاى خود را از كينه پاك كنيد , كه آن دردى مهلك است .
ـ كينه توزى در راس همه عيبهاست .
ـ دنيا كوچكتر و حقيرتر و ناچيزتر از آن است كه در آن از كينه ها پيروى شود.
ـ امام هادى (ع ) : سرزنش وگله گذارى بهتر است از كينه به دل گرفتن .
ـ امام على (ع ) : خردمند كسى است كه كينه ها را از دل بيرون كند.
ـ علت فتنه ها و آشوبها كينه توزى است .
ـ جنگ افزار شرارت و بدى , كينه توزى است .
ـ هركه كينه را دور ريزد, دل و دماغش آسوده گردد.
ـ آن كه كينه بكارد, رنج و محنت بدرود.
ـ هركه كينه اش زياد شود, سرزنش وگله گذارى او كم گردد.
ـ از حـدت بـخـل و كـيـنـه تـوزى و خـشـم و حـسـادت بـپـرهـيزيد و براى مبارزه با
هريك از آنـهـاجـنـگ افـزارى مـانـند انديشيدن در عاقبت آنها , مبارزه با رذيلت و
طلب فضيلت واصلاح كارآخرت و لزوم بردبارى و گذشت فراهم آوريد.
كينه توز.
ـ امام على (ع ) : جان كينه توز در عذاب است و اندوهش دو چندان .
ـ امام عسكرى (ع ) : كم آسايش ترين مردم كينه توز است .
ـ پـيامبر خدا (ص ) : آيا به شما بگويم كه بى شباهت ترين شما به من كيست ؟
عرض كردند :آرى , اى رسول خدا , فرمود :دشنامگوى بى پروا از شنيدن دشنام و لوده و
بخيل و خودپسند و كينه توز و حسود.
ـ امام على (ع ) : پرغل و غش ترين دلها ,دل كينه توز است .
ـ بد همنشينى است كينه توز.
ـ كينه توز را برادرى نيست .
ـ كينه توز پايبند دوستى نيست .
ـ آدم بزرگوار كينه توز نيست .
كينه در دل مؤمن نمى پايد.
ـ امام صادق (ع ) : كينه مؤمن لحظه اى است و زمانى كه از برادر خود جدا شد در
دل خود كينه اى نسبت به او نگه نمى دارد , اما كينه كافر مادام العمر است .
ـ كينه مؤمن تا زمانى است كه نشسته است , همين كه برخاست كينه نيز از دل او مى رود.
ـ پيامبر خدا (ص ) در وصف مؤمن فرمود : كينه اش اندك است .
آنچه كينه مى آورد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : برادرت را با همان وضعى كه دارد تحمل كن و زياد سرزنش نكن
, زيرا اين كار كينه مى آورد.
آنچه كينه را مى برد.
ـ امام على (ع ) : براى درو كردن بدى از سينه ديگران , آن را از سينه خودت ريشه
كن كن .
ـ پيامبر خدا (ص ) : خوش رويى كينه را مى برد.
ـ امام على (ع ) : در هنگام سختيها و گرفتاريها كينه ها از بين مى رود.
تحقير.
نهى از حقير دانستن مردم .
ـ لـقـمـان (ع ) ـ بـه فـرزندش فرمود ـ :فرزندم ! هيچ كس را به سبب كهنه بودن
جامه اش حقير مشمار زيرا كه پروردگار تو و او يكى است .
ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : هـيـچ يـك از شما نبايد احدى از بندگان خدا را خوار و
بيمقدار شمرد , زيرانمى داند كه كدام يك از آنها دوست و ولى خداست .
بر حذر داشتن از تحقير مؤمن .
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : هر كس مرد يازن مؤمنى را به سبب تهيدستى يا كم بضاعتى
خوار و حقير شمارد, خداى تعالى در روز رستاخيز اورا انگشت نما و سپس رسوايش كند.
ـ هيچ مسلمانى را خوار و حقير مشمار, زيرا كوچك آنان هم نزد خداوند بزرگ است .
ـ امـام صـادق (ع ) : خداى تبارك وتعالى مى فرمايد : هر كه يكى از دوستان مرا خوار
شمارد,آماده جنگ با من شده است و من در يارى دادن دوستدارانم شتابنده ترينم .
ـ خداى عز وجل مى فرمايد : هر آن كه بنده مؤمن مرا خوار و سبك شمارد با من اعلان
جنگ دهد.
ـ هـركه مؤمن بينوايى را حقير شمارد, خداوند پيوسته او را تحقير كند و دشمنش دارد
تا آن گاه كه از تحقير او دست بردارد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : در بدى فرزند آدم همين بس كه برادر مسلمان خود را كوچك شمارد.
حق .
حـق .
قرآن .
((مـا آسـمـانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست جز به حق نيافريديم و بى ترديد قيامت
فرا مى رسد پس گذشت كن , گذشتى نيكو)).
ـ امام على (ع ) : حق نيرومندترين پشتيبان است .
ـ حق شمشيرى برانست .
ـ حق شمشيرى است بر ضد باطل گرايان .
ـ حق براى هر كه بدان عمل كند مايه نجات است و براى هر گوينده اى حجت و دليل .
ـ حق روشن است و نيازى به حمايت و مشورت ندارد.
ـ امام صادق (ع ) : حق بلند پايه و ارجمند است , پس به آن عمل كنيد.
ـ امام على (ع ) : حق گسترده تر از كره خاك است .
ـ همانا حق نيكوترين سخن است وكسى كه آشكارا حق بگويد مجاهد است و من تو را از حق
آگاه مى كنم پس , گوش خودرا به من سپار.
ـ هـلا ! حـق مـركـبـهـايـى رام هـسـتـنـد كه صاحبانشان بر آنها نشستند و زمام آنها
را به دست گرفتندپس , اين مركبها سواران خودرا به آرامى و ملايمت بردند تا به سايه
اى گسترده رسيدند.
حق باطل را درهم مى كوبد.
قرآن .
((بـلكه حق را بر سر باطل مى زنيم , تا آن را درهم كوبدو باطل نابود شونده است و
واى بر شما از آنچه به خدا نسبت مى دهيد)).
((خدا مقرر داشته كه : البته من و پيامبرانم پيروز مى شويم , زيرا خدا توانا و
پيروزمند است )).
ـ امام على (ع ) : هركه در برابر حق سينه سپر كند نابود شود.
ـ هر كه با حق پنجه در افكند به خاك افتد.
ـ اندكى حق بسيارى باطل را نابود كند, همچنان كه اندكى آتش هيمه هاى فراوانى را
بسوزاند.
ـ امـام صادق (ع ) : هيچ باطلى نيست كه در برابر حق بايستد مگر آن كه حق بر باطل
چيره شود و اين سخن خداوند است : ((بلكه حق رابر سر باطل مى زنيم تا آن را درهم
كوبد )).
ـ امام على (ع ) : آن كه با توسل به شرو بدى پيروز شود شكست خورده است و آن كه با
حق بستيزد درهم شكسته شود.
ـ مغلوب حق پيروز وغالب است .
حق وعزت .
ـ امـام عـسـكـرى (ع ): هيچ عزيزى حق را فرو نگذاشت مگر آن كه ذليل شد , و هيچ
ذليلى به آن چنگ نزد مگر اين كه عزيز گشت .
ـ امـام على (ع ) : هركه به جز حق جوياى عزت شود به ذلت در افتد وهركه با حق عناد
ورزدخوار گردد.
ـ امام صادق (ع ) : عزت و ارجمندى آن است كه چون باحق رو به رو شدى در برابر آن
فروتنى كنى .
سنگينى حق .
قرآن .
((يـا مى گويند كه او ديوانه است ؟
نه , پيامبرشان حق رابراى آنان آورد , ولى بيشترينشان از حق كراهت دارند)).
((هر آينه ما حق را براى شما آورديم ولى بيشترتان از حق كراهت داريد)).
ـ امام على (ع ) : همانا حق سنگين است ,اما گوارا وباطل سبك وآسان است , اما كشنده
.
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : حق سنگين وتلخ است و باطل سبك و شيرين و بسا خواهش و شهوتى
كه ساعتى بيش نپايد اما اندوهى دراز در پى آرد.
ـ امام على (ع ) : حق همه اش سنگين است , اما خداوند آن را برمردمانى كه جوياى
عاقبت و آخرتند سـبـك مـى گـرداند و از اين رو ,جانهايشان را به شكيبايى وا مى
دارند و به درستى وعده خدا به كـسانى كه در راه خدا صبر وشكيبايى مى كنند اطمينان
دارند , پس تو از اين عده باش و (در اين راه ) از خدا كمك بجوى .
تحمل كردن حق .
ـ مردى از اهالى جبل از امام صادق (ع )استفتايى كرد , حضرت فتوايى داد كه
برخلاف ميل او بود امـام نـاراحتى را در چهره او مشاهده كرد , پس فرمود : اى مرد !
حق را تحمل كن , زيرا هيچ كس حقى را تحمل نكرد مگر اين كه خداوند در عوض چيزى كه
برايش بهتر است به او عطا فرمود.
ـ امـام بـاقـر (ع ) : چـون هنگام رحلت پدرم على بن الحسين (ع ) فرا رسيد مرا در
آغوش گرفت وفـرمـود : فرزندم ! من به تو همان سفارشى را مى كنم كه پدرم در هنگام
فرا رسيدن رحلتش به مـن كـرد و فـرمـود كـه پـدر او نـيز به وى همان سفارش را كرده
است : (فرزندم ! حق را تحمل كن هرچند تلخ باشد).
ـ خـود را بر حق شكيبادار , زيرا كسى كه حقى را رعايت نكند, به اندازه دو برابر آن
گرفتار باطل شود.
ـ امام على (ع ) : تلخى حق را تحمل كن , مباد كه فريب شيرينى باطل را بخورى .
ـ حق را تحمل نكند, مگر كسى كه ارزش آن را شناخته است .
لزوم حق گويى هر چند به زيان خود.
قرآن .
((اى كـسـانـى كـه ايـمان آورده ايد ! به عدالت برخيزيد وبراى خدا شهادت دهيد هرچند
به زيان خودتان يا پدر و مادر و خويشاوندان شما بوده باشد)).
ـ امـام عـلى (ع ) : بر نوشته دسته شمشيرى از شمشيرهاى حضرت رسول چنين آمده بود: حق
را بگو هر چند عليه خودت .
ـ امام كاظم (ع ) : حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد , زيرا كه نجات تو در آن
است و باطل را فروگذار هر چند نجات تو درآن باشد , زيرا كه (در واقع ) نابودى تو در
آن است .
ـ پيامبر خدا (ص ) : با تقواترين مردم كسى است كه حق را بگويد, چه به سودش باشد چه
به زيانش .
ـ امـام صادق (ع ) : در روز قيامت سه كس از همه مردمان به خداى عز و جل نزديكترند
تا آن گاه كه از حسابرسى فارغ شود : ومردى كه حق را , به سود يا زيان خود , بگويد.
ـ امام على (ع ) : برترين مردم نزد خداكسى است كه عمل به حق را از عمل به باطل
بيشتر دوست داشته باشد , اگر چه براى او زيانمندو غمبار باشد و باطل برايش سودمند و
فزاينده .
ـ امـام صـادق (ع ) : نـشـانـه ايـمان راستين آن است كه حق را , هرچند به زيانت
باشد , بر باطل , اگرچه سودت رساند , ترجيح دهى .
ـ مـؤمـن را بـر مؤمن هفت حق است واجبترين آنها اين است كه آدمى حق را بگويد
هرچندبر ضد خود يا پدر و مادرش باشد و به خاطر آنها از حق منحرف نشود.
گفتن حق در حال خشنودى و خشم .
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : مؤمن هيچ انفاقى نكردكه نزد خدا محبوبتر باشد از گفتن
حق در هنگام خشم و خشنودى .
ـ امام على (ع ) ـ از سفارشهاى آن حضرت به فرزندش حسين (ع ) ـ : فرزندم ! تو را
سفارش مى كنم به ترس از خدا درتوانگرى و تهيدستى وگفتن حق در حال خشنودى و خشم .
حقگويى در برابر پيشواى ستمگر.
ـ پـيامبر خدا (ص ) : هان ! مبادا ترس ازمردم مانع از آن شود كه كسى حق را
بداند و نگويد بدانيد كه برترين جهاد سخن حقى است كه در برابر فرمانرواى ستمگر و
منحرف گفته شود.
ـ امام صادق (ع ) : پدرم (ع ) مى فرمود : به حق قيام كن و از پيامدهايش مهراس .
گفتن سخن حق به منظور باطل .
ـ عـبـيـداللّه بـن ابـى رافـع وابـسته پيامبرخدا(ص ) : زمانى كه حروريه (خوارج
) سر به نافرمانى برداشتند او با على بن ابى طالب بود آنهامى گفتند : داورى جز آز
آن خدا نيست على فرمود : اين سخن حقى است براى نيت باطلى .
ـ قتاده : چون على نداى دعوت كنندگان به حكميت را شنيد , پرسيد : اينان كيستند ؟
عرض شد : قـاريـانـنـد فرمود : نه , آنان خيانتكاران عيبجويند گفت : آنها مى گويند:
داورى جز از آن خدا نيست فرمود : سخن حقى است اما هدف باطلى را از آن دنبال مى
كنند.
حق پذيرى .
ـ پـيـامبر خدا (ص ) : حق را از هركس كه برايت آورد كوچك باشد يا بزرگ بپذير هر
چنددشمنت باشد و باطل را ـ كوچك يا بزرگ ـ هر كه گويد به خودش برگردان هرچند دوستت
باشد.
ـ خوشا به حال شتابندگان به سوى سايه عرش عرض شد : اى رسول خدا ! آنان چه كسانى
هستند ؟
فرمود : كسانى كه چون حق را بشنوند بپذيرند و هرگاه حق از آنان خواسته شود دريغ
نورزند و براى مردم همان گونه داورى كنند كه براى خود مى كنند.
ـ امـام عـلـى (ع ) : از حـق مـگـريـزيـد آن گونه كه انسان سالم از شخص گر وتندرست
از بيمار مى گريزد.
دريا دلى براى پذيرفتن حق .
ـ امـام صـادق (ع ) : خداوند هرگاه خوبى بنده اى را بخواهد دلش را براى اسلام
فراخ مى گرداند وهـرگـاه اين نعمت به او داد زبانش را به حق گويا كند و دلش را به
آن پيوند زند پس , او به حق عمل كند و چون خداوند اين همه رابه او دهد اسلامش را
كامل كرده است و هرگاه خداوند خوبى بـنـده اى را نـخـواهد او را به خودواگذارد
وسينه اش تنگ و در فشار باشد , اگر حقى بر زبانش جـارى شـود, در دل به آن اعتقادى
نداشته باشد و چون عقيده قلبى نداشته باشد, خداوند توفيق عمل به آن را به او ندهد.
ـ امام على (ع ) : كسى كه سينه اش تنگ باشد تحمل به جا آوردن حق را ندارد.
رويگرداندن از حق .
قرآن .
((سپس , جز اندكى از شما بقيه پشت كرديد و رويگردان شديد)).
((كيست ستمكارتر از آن كس كه آيات خدا را دروغ پنداشت و از آنها رويگردان شد؟
بزودى كسانى را كه از آيات ما رويگردان شده اند , به سبب اين رويگردانى , به عذابى
بدكيفر خواهيم داد)).
كسى كه حق سودش ندهد باطل زيانش رساند.
قرآن .
((ايـن اللّه پـروردگـار بـر حـق شماست , بعد از حقيقت جزگمراهى چيست ؟
پس به كجا روى مى آوريد ؟
)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـراسـتـى كـه هـركـس را حـق سود ندهد باطل زيانش رساند و
هركه به راه هدايت نرود , به كجراهه گمراهى افتد و هركه يقين او را سود نبخشد , شك
زيانش رساند.
معيار شناخت حق .
ـ حـارث بـن حـوط نـزد امـام عـلـى (ع ) آمد و عرض كرد : آيا فكر مى كنى كه من
اصحاب جمل راگمراه مى دانم ؟
حضرت فرمود : اى حارث ! تو پايينت را نگريسته اى و بالايت را نگاه نكرده اى و از
ايـن رو در حـيرت و سرگردانى به سر مى برى تو حق را نشناختى تا اهلش رابشناسى و
باطل را نشناختى تا باطل گرايان را بشناسى .
ـ امام على (ع ) ـ در پاسخ به اين سخن حارث كه : به نظر من طلحه و زبير و عايشه به
حق احتجاج مى كردند, فرمود ـ : همانا حق وباطل به مردم (و شخصيت افراد) شناخته نمى
شود بلكه حق را به پيروى كسى كه از آن پيروى مى كند بشناس و باطل را به اجتناب كسى
كه از آن اجتناب مى كند.
ـ در نقل امالى مفيد از اين روايت آمده است : حارث به آن حضرت عرض كرد : پدر ومادرم
فدايت بـاد ! كـاش زنگار از دلهاى ما بزدايى و در اين موضوع ما را از بينش لازم
برخوردارسازى امام (ع ) فـرمـود:بـس كـن تـو مـردى هـسـتى كه دچار شبهه شده اى
همانا دين خدا با موقعيت اشخاص شـنـاخـتـه نـمى شود بلكه با معيار و نشانه حق
شناخته مى گردد , پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسى .
ـ امام على (ع ) : حق به شخصيتها شناخته نمى شود , خود حق را بشناس تا پيروان آن
رابشناسى .
عمار با حق است .
ـ پـيامبر خدا (ص ) : عمار از سر تا پا به ايمان آميخته شده , ايمان را با گوشت
و خونش درآميخته است , هرجا حق باشد او نيز هست .
ـ هرگاه مردم چند دسته شوند فرزندسميه (عمار) با حق است .
دمدمى مزاج .
ـ امام صادق (ع ) : بدانيد كه خداى تعالى از بندگانى كه هر لحظه اى به رنگى در
آيند نفرت دارد پس , هيچگاه از حق و پيروانش جدانشويد كه هر كس به باطل و باطل
گرايان بياويزد هلاك شود و دنيا از دستش برود.
ـ روايت شده است كه : خداوند بندگان منحرف خود را دشمن دارد , پس از حق منحرف نشويد
, زيرا كسى كه باطل را به جاى حق بگيرد, نابود شود و دنيا را از دست بدهد و با
ناراحتى از دنيا برود .
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـدانـيـد كـه خـداى تـبارك و تعالى بندگان بوقلمون صفت خود
را دشمن مـى داردپـس , از حـق و دوسـتـى بـا اهـل حـق جدا نشويد , زيرا كه هركس
ديگرى را به جاى ما برگيردهلاك شود و دنيا را از دست بدهد و [با آه و افسوس ] از
دنيا برود.
حق دو جانبه است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : دايـره حـق در تـوصـيـف و گـفـتـار گسترده ترين چيزهاست ,
اما در عمل تـنگترين دايره هاست كسى را حقى نيست جز آن كه بر او نيز حقى است و بر
او حقى نيست جز آن كـه اورا نـيـز (بـر ديـگـرى ) حقى است اگر بنا بود كسى را حقى
باشد اما بر او حقى نه , آن كس فقطخداى سبحان بود.
ـ رعـايـت حـق كـسـى مـانـع از آن نـشـود كـه او را از اقـامـه حـق بر او معاف
داريد (اگر او به گـردن ديگران حقى دارد كه بايد رعايت شود ديگران نيز به گردن او
حقى دارند كه بايد رعايت كند).
حق (متفرقه ).
ـ امام على (ع ) : حق هرجا كه باشد براى رسيدن به آن هر رنج و سختى را تحمل كن
.
ـ پـيـامـبـر خـدا (ص ) : هر كس براى اثبات حق ستمديده اى با او همراهى كند , خداى
تعالى در آن روزى كه گامها مى لغزند گامهاى او را استوار گرداند.
ـ امام على (ع ) : هر كه (براى شناخت حق ) تعمق (و وسواس ) به خرج دهد به آن نرسد.
ـ هيچ راهنمايى صادقتر از گوش سپردن به حق نيست .
ـ پيوسته با حق باش تا تو را در آن روزى كه جز به حق داورى نمى شود در جايگاه
پيروان حق جاى دهد.
ـ هركه از حق فراتر رود, راهش تنگ شود و هركه به اندازه خود بسنده كند, همان
پايدارترماند.
ـ پيامبر خدا (ص ) : هركه با زبان خودحقى را زنده كند, اجر آن را ببرد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : خـدايـتـان رحمت كناد ! بدانيد كه شما در روزگارى به سر مى
بريد كه حق گويان اندكند و زبان از راستگويى كند است و پيرو حق خوار و ذليل .
حقوق .
حقوق خداى تعالى .
ـ پـيامبر خدا (ص ) : حقوق خداوند جل ثناؤه بزرگتر از آن است كه بندگان آنها را
به جاى آورند ونعمتهاى خدا بيشتر از آن است كه بندگان شماره كنند , اما شب و روز
توبه كنيد.
ـ امـام عـلـى (ع ) : امـا خـداى سـبحان حق خود را بر بندگان اين قرار داد كه او را
فرمان برند و درمقابل , براى آنان اين حق را قائل شد كه , از روى تفضل خويش , چند
برابر پاداششان دهد.
ـ از حقوق واجب خداوند بر بندگانش اين است كه با تمام توانشان خير خواه يكديگر
باشند و براى بر پاداشتن حق در ميان خويش هميارى كنند.
حقوق مردم نسبت به يكديگر.
ـ امـام عـلـى (ع ) : آن گـاه خـداونـد پـاك از جـمله حقوق خويش , حقوقى را
ميان بندگان بر يـكـديگرواجب فرمود و آن حقها را باهم برابر نهاد و واجب شدن حقى را
در مقابل گزاردن حقى قرارداد , حقى براى كسى واجب نشود مگر آن كه در مقابلش حقى به
گردن او باشد.
ـ بـخـشـى از خطبه آن حضرت در آغاز خلافتش ـ : و به سبب اخلاص و يكتاپرستى مسلمانان
در جـاى خود براى آنان حقوقى مقرر فرمود پس مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست
وزبان او آسـوده بـاشـنـد مـگر آن كه پاى حق در ميان آيد و آزار رساندن مسلمان روا
نيست مگرآن جا كه خداوند واجب فرموده است .
مقدم داشتن حقوق مردم .
ـ امام على (ع ) : خداوند پاك حقوق مردم را بر حقوق خود مقدم داشت , پس هر كه
حقوق بندگان خدارا رعايت كند اين كار به رعايت كردن حقوق خدا بينجامد.
مهمترين حقوق .
ـ امـام عـلـى (ع ) : از مـيان آن حقوق كه خداوند سبحان واجب فرموده مهمترينش
حق زمامدار برملت است وحق ملت بر زمامدار.
حقوق برادران .
ـ پيامبر خدا (ص ) : هرگاه يكى از شما چيزى از حقوق برادر خود را فرو گذارد و
او درروز قيامت از وى آن حق را مطالبه كند به سود او و به زيان اين داورى شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : هر كه دين خدا را ارج نهد, براى حقوق برادران خود نيز ارج
قايل باشد و هركه دين خدا را خفيف شمارد, به برادران خود نيز اهميتى ندهد.
ـ امـام عسكرى (ع ) : آن كه به حقوق برادران خود آشناتر باشد و در رعايت كردن آنها
كوشاتر, نزد خداوند ارجمندتر است .
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـه اتكاى رفاقت و دوستى , حق برادرت را ضايع مكن , زيرا كسى
كه حقش را ضايع كنى برادر تو نيست .
ـ امـام صـادق (ع ) : هـمـان گـونـه كـه هيچ كس نمى تواند فضل ما و آنچه را خداوند
به ما عطا فـرمـوده و حـقـوقـى را كـه بـراى مـا (بـرمـردم ) واجـب كـرده اسـت وصـف
كند هيچ كس نيز نمى تواندحق مؤمن را توصيف كند و حقوقى را كه خداوند براى او بر
برادر مؤمنش واجب كرده ادا كند.
ـ خداوند به چيزى برتر از اداى حق مؤمن عبادت نشده است .
حقوق مؤمنان بر يكديگر.
ـ امام صادق (ع ) : مؤمن را بر مؤمن هفت حق است كه خداى عز و جل آنهارا بر او
واجب كرده است و خدا درباره آنها ازاو بازخواست مى كند: او را در چشم خود بزرگ
شمارد , در دل دوستش بدارد ,بـا مـال و دارايـى خـود ياريش رساند , براو همان پسندد
كه بر خود مى پسندد ,غيبت او را حـرام بدانـد , در بيمـارى بـه عيادتش رود ,
درتشييع جنازه اش شركت كند و بعد ازمرگ جز به خوبى از وى ياد نكند.
ـ پيامبر خدا (ص ) : مسلمان را بر مسلمان شش حق است : هرگاه با وى رو به رو شدى
سلام كن , چون تو را فرا خواند اجابتش كن , اگر ازتو راهنمايى و نصيحت خواست او را
ارشاد و نصيحت كن , هرگاه عطسه كرد و الحمد للّه گفت او را (با گفتن جمله يرحمك
اللّه ) دعا كن , اگر بيمار شد به عيادتش برو و چون درگذشت , درتشييع جنازه اش شركت
كن .
در اين باره احاديث فراوانى آمده است نگاه كنيد به : كنز العمال ج 9 , ص 28 و 29.
ـ امـام سـجـاد (ع ) : حق برادرت اين است كه بدانى او دست تو وقدرت تو و نيروى توست
پس مبادا اوراحربه اى براى نافرمانى خداوپشتوانه اى براى ستم به بندگان خدا قرار
دهى , از يارى رساندن او در بـرابـر دشـمنش وخيرخواهى براى او فرو گذار مباش , اگر
فرمانبردار خدا بود چه بهتر و گرنه بايد خداوند نزد توگراميتر از او باشد.
ـ امام كاظم (ع ) : از جمله حقوق واجب برادرت اين است كه آنچه را براى دنيا و آخرت
اوسودمند است از وى پوشيده ندارى , كينه اش را به دل نگيرى هر چند بد كند , هرگاه
تو را فراخواند اجابت كـنـى , او را در مقابل دشمنش تنها نگذارى هرچند به او از تو
نزديكتر باشد و درهنگام بيمارى به عيادتش روى .
ـ امـام رضا (ع ) در پاسخ به سؤال از حق مؤمن بر مؤمن فرمود : از جمله حقوق مؤمن بر
مؤمن اين است كه در دل او را دوست بدارد , بامال و ثروتش او را كمك رساند و به او
((اف )) نگويد كه اگر چنين بگويد ديگر ميان آنها پيونددوستى نباشد و اگر به او
بگويد : تو دشمن من هستى , يكى از آن دو يـار خود را كافر شمرده است , هرگاه به او
تهمتى زند, ايمان در دلش آب شود همان گونه كه نمك در آب حل مى شود.
ـ امـام بـاقـر (ع ) : از حـقـوق مؤمن بر مؤمن اين است كه گرسنگى او را بزدايد ,
بدن برهنه اش را بـپـوشـانـد , انـدوهـش را بـرطرف سازد,قرضش را بپردازد و پس از
مرگش زن و فرزندان او را سرپرستى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) : حق مسلمان بر مسلمان اين است كه تا برادرش گرسنه است او سير
نخورد و تابرادرش تشنه است او سيراب نگردد و تابرادرش برهنه است او خود را نپوشاند.
ـ در پـاسخ به پرسش از حق مؤمن فرمود : مؤمن را بر مؤمن هفتاد حق است كه من تنها
هفت حق را بـرايـت مـى گـويم : تا او گرسنه است تو سير نخورى , تا او برهنه است تو
نپوشى و راهنماى او باشى .
كمترين حق مؤمن بر برادرش .
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در پاسخ به سؤال ازكمترين حق مؤمن بر برادرش فرمود ـ :
آنچه را كه اوبدان نيازمندتراست به خوداختصاص ندهد.
ـ در بـيـان حـقـوق مؤمن بر مؤمن فرمود : كمترين اين حقوق آن است كه براى او همان
چيزى را دوست داشته باشى كه براى خود دوست دارى و بر او نپسندى آنچه را برخود نمى
پسندى .
لزوم حق شناسى متقابل .
ـ امام صادق (ع ) : اگر كسى حق ديگرى رارعايت كند بى آن كه آن ديگرى حق او را
بپردازد چنان اسـت كـه وى را پـرسـتـيده باشد, نه خدا راو فرمود : به برادرت خدمت
كن اما اگر از تو خواست خدمتش كنى اين كار را نكن واحترامى برايش قائل نشو راوى مى
گويد : به امام عرض شد : كسى كه براى من حق نمى شناسد برايش حقى قائل باشم ؟
فرمود: نه , هيچ احترامى هم برايش قائل نشو .
ـ امام على (ع ) : كسى كه براى تو حقى قائل است , كوچك باشد يا بزرگ , دون پايه
باشد يا بلندپايه , تو نيز براى او حقى قائل شو.
بر خود حق و حقوق واجب نكنيد.
ـ امـام بـاقـر (ع ) يا امام صادق (ع ) : بر خودحق و حقوق واجب نكن و در برابر
مشكلات و سختيها صبور باش .
ـ امام صادق (ع ) : ابوجعفر (ع ) ما را جمع كرد و فرمود : فرزندان من ! خود را
درمعرض حقوق قرار نـدهـيد وبر مشكلات و سختيها صبور باشيد اگر برخى از خويشانتان
شما رابه كارى فرا خواندند كه ضرر آن براى شما بيشتراز فايده اش بود قبول نكنيد.
احتكار.
احتكار.
ـ امام على (ع ) : احتكار موجب محروميت است .
ـ احتكار خوى نابكاران است .
ـ احتكار رذيلت است .
ـ احتكار مركب رنج است .
ـ پيامبر خدا (ص ) : جز خيانتكاران احتكار نمى كنند.
ـ كسى جز گنهكار دست به احتكار نمى زند.
ـ امام على (ع ) : به رنج افكندن خود براى احتكار از خصلتهاى ابلهان است .
ـ امام صادق (ع ) : خداى عزوجل بانعمت دانه (گندم ) بر بندگانش منت نهاد و شپش را
آفت آن قرار داد و اگر نه چنين بودزمامداران آن را نيز همچون زر وسيم مى اندوختند.
ـ امام على (ع ) در فرمان زمامدارى مصربه مالك اشتر مى فرمايد : با اين همه , بدان
كه بسيارى از آنـان در داد و ستد بيش از اندازه سختگيرند و بخل ورزى ناپسندى دارند
و به منظور سود بيشتر كـالا را احـتكار مى كنند و به دلخواه نرخ گران مى بندند و
اين كار براى توده مردم زيانبار و براى حكمرانان عيب و ننگ است بنابراين , از
احتكار جلوگيرى كن , زيرا كه رسول خدا (ص ) از آن منع فرموده است .
ـ هر احتكارى كه به مردم زيان رساند و نرخها را بالا برد خير و بركتى در آن نيست .
محتكر.
ـ پيامبر خدا (ص ) : محتكر از رحمت خدابه دور است .
ـ امام على (ع ) : محتكر از نعمت خود محروم است .
ـ مـحتكر بخيل براى كسى (وارث ) گرد مى آورد كه از او تشكر نمى كند و به سوى كسى
(خداوند در آخرت ) مى رود كه عذرش را نمى پذيرد.
ـ پـيـامـبر خدا (ص ) : كسى كه در بازار ما دست به احتكار زند به منزله كسى است كه
كتاب خدا راانكار كند.
ـ امام على (ع ) : محتكر گنهكار و عصيانگر است .
ـ پيامبر خدا (ص ) : در قيامت بر پيشانى محتكر نوشته شده است : اى كافر! جايگاهت
دوزخ باد.
|