ميزان الحكمه جلد ۲

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱ -


ـ البصيرة :((بينش ))503 .

ـ الباطل :((باطل ))507 .

ـ البغض :((بغض و نفرت ))513 .

ـ البغي :((زورگويى و سركشى ))523 .

ـ الباغي :((زورگو و سركش ))527 .

ـ البكا:((گريستن ))535 .

ـ البلد:((سرزمين ))541 .

ـ البلاغة :((بلاغت ))545 .

ـ التبليغ :((تبليغ ))551 .

ـ البلوغ :((بلوغ ))555 .

ـ البله :((بلاهت ))559 .

ـ البلا:((آزمايش ))563 .

ـ البهتان :((بهتان ))591 .

ـ المباهلة :((مباهله ))595 .

ـ البيعة :((بيعت ))599 .

بينش .

بينش .

قرآن .

((آيـا در زمين سير نمى كنند تا صاحب دلهايى گردند كه بدان تعقل كنند و گوشهايى كه بدان بشنوند؟
زيرا چشمها كور نمى شود بلكه دلهايى كه در سينه ها جاى دارند كور مى شود)).
((بسيارى از جن و انس را براى جهنم بيافريديم .

بدان نمى شنوند.
ـ امام على (ع ) : هرگاه ديده بصيرت كور باشد نگاه چشم سودى ندهد.
ـ آن كه بصيرت و بينش را از دست دهد نظرش هم نادرست و بى ارزش است .

ـ بـا بـصـيـرت كسى است كه بشنود و بينديشد, نگاه كند و ببيند, از عبرتها بهره گيرد, آن گاه راههاى روشنى رابپيمايد و بدين ترتيب از افتادن در پرتگاهها دورى مى كند.
ـ هر آينه شما بينا شده ايد اگر ببينيد, و راهنمايى شده ايد اگر هدايت پذير باشيد.
ـ ديـدن با نگاه كردن نيست , زيرا گاه چشمها به صاحبان خود دروغ مى گويند, اما عقل كسى را كه از او خيرخواهى كند فريب نمى دهد.
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : كور آن نيست كه چشمش نابينا باشد بلكه كور (واقعى ) آن كسى است كه ديده بصيرتش كورباشد.
ـ امام على (ع ) : از دست دادن بينايى آسانتر است تا از دست دادن بينش .

ـ با راهنمايى كسب بينش زياد مى شود.

بينشمندترين مردم .

ـ امام على (ع ) : بينشمندترين فرد كسى است كه عيبهاى خود را ببيند و از گناهان خويش دست شويد.
ـ آگاه باشيد كه بيناترين چشمها چشمى است كه نگاه خود را به سوى خوبى گشايد.
گوشها گوشى است كه پند را دريابد و آن را پذيرا شود.
باطل .

باطل .

قرآن .

((خـدا بـراى حق و باطل چنين مثل مى زند, اما كف به كنارى افتد و نابود شود و آنچه براى مردم سودمند است در زمين پايدار بماند.
((بگو: حق آمد و باطل نابود شد.
((بلكه حق را بر باطل فرو مى افكنيم پس آن را درهم كوبد و باطل بناگاه نابود شود.
((بگو: حق فراز آمد و باطل نماند و ياراى بازگشتنش نيست )).
((يا مى گويند كه بر خدا دروغى بسته است .

او به راز دلها داناست )).
ـ امام على (ع ) : باطل ناتوانترين ياور است .

ـ باطل مكار و فريبنده است .

ـ باطل گله اسبانى چموش است كه صاحبانشان بر آنها نشسته و افسارشان را رها كرده اند.
مى برند و آنها را در آتشى مى افكنند كه آتشگيره آن مردمانند و سنگها.
ـ كسى كه به حق نپيوسته است چگونه مى تواند از باطل جدا شود؟
!.
ـ به كار گيرنده باطل با عذاب و سرزنش رو به رو شود.
ـ هر آينه باطل را مى شكافم تا حق از پهلوى آن بيرون آيد.
ـ حق راه بهشت است و باطل راه آتش و بر سر هر راهى دعوتگرى است .

ـ در نكوهش ياران خود ـ : آن گونه كه باطل را مى شناسيد با حق آشنا نيستيد و چنان كه حق را پايمال مى كنيد درراه نابودى باطل گام بر نمى داريد.
ـ هر كس باطل را يارى كند به حق ستم كرده است .

شناخت حق از باطل .

ـ امـام على (ع ) : هان ! ميان حق و باطل جزچهار انگشت فاصله نيست .. .
باطل آن است كه بگويى : شـنـيـدم و حق آن است كه بگويى : ديدم .
ـ امام باقر (ع ) : از اميرالمؤمنين سؤال شد: فاصله ميان حق و باطل چه اندازه است ؟
فرمود: چهار انگشت ـاميرالمؤمنين دست خود را ميان گوش و چشم خـود قـرار داد ـ و فـرمـود: آنچه چشمانت ببيند حق است و آنچه گوشهايت بشنودبيشترينشان باطل است .

ـ مـرد شـامـى ـ هـمـو كـه معاويه فرستادش تا پرسشهايى را كه پادشاه روم از وى پرسيده بود از امـيـرالـمـؤمـنـين (ع ) بپرسدـ از حسن بن على (ع ) پرسيد: ميان حق و باطل فاصله چند است ؟
فرمود: چهار انگشت .

حق است ولى با گوش خود باطل فراوان مى شنوى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : مـردم ! هـر كـس بـرادرخود را به استوارى دين و درستى راه شناخت نبايد به گفته هاى مردم درباره او گوش كند.
رها مى كند و تيرها به خطا مى رود اما تاثير سخن باقى مى ماند, هر چند باطل و نادرست آن از بين مى رود و خداوندشنوا و گواه است .

هان ! ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست .

انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمود: باطل اين است كه بگويى :شنيدم و حق آن است كه بگويى : ديدم .

درآميختن حق و باطل .

قرآن .

((حق را با باطل در نياميزيد.
كتمان نكنيد)).
ـ امـام على (ع ) : اگر باطل با حق در نياميزد بر حقيقت جويان پوشيده نماند و اگر حق با باطل آميخته نشود, زبان دشمنان آن بريده شود, ليكن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از اين .

آميخته مى شود و شبهه پيش مى آيد).
ـ بـسـا گـمراهيى كه با آيه اى از كتاب خدا آراسته شود همچنانكه درهم مسى با روكشى از نقره آراسته مى گردد.

يقين نكردن به حق بودن باطل .

ـ امام صادق (ع ) : خداوند ابا دارد از اين كه باطلى را حق بشناسند, خداوند ابا دارد از اين كه حق را در دل مـؤمن , باطلى ترديد ناپذير جلوه دهد, خداوند ابادارد از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز به صورت حقى ترديد ناپذير جلوه دهد, اگر چنين نمى كرد حق از باطل شناخته نمى شد.
ـ هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند.

بغض و نفرت .

افراد مبغوض نزد خدا.

ـ پـيـامبر خدا (ص ) : خداوند از پيرمردزناكار, توانگر ستمكار, تهيدست گردنفراز و گداى سمج نفرت دارد.
گستاخ دروغگو را دشمن دارد.
ـ امام على (ع ) : خداوند سبحان از آدم وقيح گستاخ در گناهان نفرت دارد.
ـ خداوند سبحان كسى را كه آرزوى دراز دارد و بد كردار است دشمن مى دارد.
ـ امام سجاد (ع ) : خداوند از آدم بخيل و گداى سمج نفرت دارد.
ـ امام باقر (ع ) : خداوند از دشنامگوى زشت گفتار نفرت دارد.
ـ خداوند تبارك و تعالى از پيرمرد نادان و توانگر ستمكار و تهيدست مغرور و متكبر نفرت دارد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : خداوند تبارك و تعالى از هر كس كه به دنيا عالم باشد و به آخرت جاهل نفرت دارد.
ـ خـداى تـعالى از هر آدم درشت خوى ذليلى كه در بازارها بيتابى مى كند و جار و جنجال و داد و فـرياد راه مى اندازد, در شب مثل نعش مى افتد و در روز مانند الاغ است و به كار دنيا آگاه است و به آخرت نادان , نفرت دارد.
ـ خداوند مردى را كه در خانه اش به او تجاوز مى شود و نمى جنگد دشمن مى دارد.
ـ امـام على (ع ) : پيامبر خدا (ص ) مى فرمود: خداوند از كسى كه به برادرانش رو ترش كند نفرت دارد.

منفورترين كس نزد خدا.

ـ امام على (ع ) : منفورترين كس نزد خداپيرمرد زناكار است .

ـ منفورترين كس نزد خدا كسى است كه پشت سر ديگران بدگويى كند.
ـ دورترين كس از خدا توانگر بخيل است .

ـ منفورترين بندگان نزد خداى سبحان كسى است كه تمام هم و غمش شكمبارگى و شهوترانى باشد.
ـ منفورترين خلايق نزد خداى تعالى شخص نادان است .

ـ منفورترين مردمان نزد خداى تعالى دو كسند: كسى كه خداوند او را به خود واگذاشته است .

و دعوت گمراهانه است و از اين رو كسى را كه فريفته و تابع او شده به فتنه و گمراهى افكند .. .
و مـردى كـه جـهل ونادانى فراهم آورده است , در ميان نادانان امت جولان مى دهد, در تاريكيهاى فتنه مى تازد, از درك مزاياى صلح وارامش (در جامعه ) قاصر است .

ـ همانا منفورترين خلق خدا نزد او مردى است كه دانش فراهم آورده , در تاريكيهاى فتنه گرفتار غـفـلـت وسـرگـشـتـگـى اسـت , مـزايـايـى را كـه در صـلـح وآرامـش نـهفته است نمى بيند, مردمان امثال خودش او را عالم نامند در حالى كه يك روز تمام را صرف علم نكرده است .

ـ امام صادق (ع ) : موسى (ع ) عرض كرد: پروردگارا! كدامين آفريده نزد تو منفورتر است ؟
فرمود: آن كه مرا متهم مى كند.
مـى خـواهـد و مـن بـه او خـيـر مى دهم و كسى كه قضاى خود را كه به نفع اوست برايش جارى مى سازم و او مرا متهم مى سازد.
ـ در حديث قدسى آمده : بدانيد كه منفورترين كس نزد من آن است كه خود را به من مانند كند و ادعاى ربوبيت مرا نمايد, پس از او منفورترين كس نزد من آن است كه خود را همانند محمد كند و بـر سـر نبوت او با وى كشمكش كند و مدعى نبوت شود و پس از او منفورترين كس نزد من كسى اسـت كه نقش وصى محمد را بازى كند پس از اين مدعيانى كه در معرض خشم منند منفورترين كس نزد من آنانى هستند كه اين عده را در ادعايشان كمك مى رسانند.
بعد از اينان منفورترين كس نزد من آنانى هستند كه به كردار اين افراد خشنودند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : منفورترين مردم نزد خدا كسى است كه بخواهد در اسلام سنتى جاهلى بگذارد و كسى كه مردى را به ناحق تعقيب كند تا خون او را بريزد.
ـ امـام عـلى (ع ) : همانا يكى از منفورترين كسان نزد خداى تعالى بنده اى است كه خداوند او را به خود واگذاشته است و او از راه راست منحرف گشته و بى راهنما حركت مى كند, اگر او را به آباد كـردن دنـيـا بـخـوانند مى كوشد و اگر به آباد كردن آخرت فرايش خوانند سستى و كاهلى نشان مى دهد.
ـ پـيامبر خدا (ص ) : سه كس نزد خدا از همه منفورترند: كسى كه روز زياد مى خوابد در حالى كه شـب اصـلا نـمـازى نـخـوانده است و كسى كه زياد مى خورد وهنگام غذا خوردن نام و حمد خدا نمى گويد و كسى كه بى دليل زياد مى خندد.
ـ منفورترين افراد نزد خدا سه كسند: آن كه در حرم (مكه ) كجروى كند و آن كه بخواهد در اسلام سنتى جاهلى بگذارد و آن كه مردى را به ناحق تعقيب كند تا خونش را بريزد.
ـ در قـيـامـت منفورترين آفريدگان خدا نزد او دروغگويان و گردنفرازان و كسانى هستند كه از بـرادران خـود بـسـيـاركـيـنه به دل دارند ولى در هنگام رو به رو شدن با آنان خلافش را وانمود مى كنند و كسانى كه هرگاه به خدا و پيامبرش دعوت شوند كندى مى ورزند و چون به شيطان و فرمان او فرا خوانده شوند مى شتابند.
ـ مـنـفـورتـريـن شـما نزد خداوند كسانى هستند كه سخن چينى مى كنند, ميان برادران جدايى مى افكنند و در پى يافتن خطا و لغزش براى افرد بى گناه هستند.
ـ امام سجاد (ع ) : منفورترين فرد نزد خدا كسى است كه گفتار امامى را مى گويد اما به كردار او رفتار نمى كند.
ـ امـام بـاقـر (ع ) : موسى (ع ) عرض كرد: پروردگار من ! كداميك از بندگانت نزد تو منفورترند؟
فرمود: آن كس را كه در شب چون نعشى مى افتد و در روز بيكار مى گردد.
ـ امام على (ع ) : منفورترين بندگان نزد خداى سبحان دانشمند مغرور و متكبر است .

ـ پـيامبر خدا (ص ) : منفورترين افراد نزد خداى تعالى دانشمندى است كه به ملاقات كارگزاران مى رود.
ـ امام صادق (ع ) : منفورترين خلق خدا بنده اى است كه مردم از زبان او بترسند.
ـ امـام على (ع ) : ناخوشايندترين مردمان نزد خدا تهيدست متكبر, پيرمرد زناكار و دانشمند نابكار است .

منفورترين فرد نزد پيامبر.

ـ پـيـامـبر خدا (ص ) : در روز رستاخيزمنفورترين شما نزد من و بيگانه ترينتان از من افراد پرگو, لاف زن و متفيهق اند.
متفيهقان كيستند؟
فرمود: متكبران .

ـ مـنـفورترين شما نزد من , سخن چينان وجدا كنندگان دوستان و كسانى اند كه به عيب جويى پاكان مى پردازند.

بدترين اخلاق نزد خدا.

ـ پيامبر خدا (ص ) : هيچ چيز نزد خدامنفورتر از بخل و بدخويى نيست .

كارهاى منفور نزد خدا.

ـ امام صادق (ع ) : خداوند از پر خوابى و بيكارى زياد نفرت دارد.
ـ سـه چـيز است كه خداوند آنها را دشمن دارد: خوابيدن در روز بدون شب زنده دارى , خنده بى دليل و غذا خوردن از روى سيرى .

ـ امام رضا (ع ) : خداوند از قيل و قال و برباد دادن مال و خواهش بسيار نفرت دارد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : نزد خدا چيزى منفورتر از شكم پر نيست .

منفورترين كارها نزد خدا.

ـ امـام صـادق (ع ) : مردى از خثعم خدمت پيامبر خدا (ص ) آمد و عرض كرد: كدام كار نزد خداى عزوجل منفورتر است ؟
فرمود: شرك ورزيدن به خدا.
كرد: ديگر چه ؟
فرمود: بريدن از خويشاوندان .

منفورترين جاها نزد خدا.

ـ امـام بـاقـر (ع ) : پيامبر خدا (ص ) به جبرئيل فرمود: كدامين جا نزد خداى تعالى منفورتر است ؟
جـبـرئيـل گـفت : بازارها و منفورترين بازارى نزد خدا كسى است كه زودتر از همه به بازار رود و ديرتر از همه آن را ترك كند.

نفرت و دشمنى .

ـ امام صادق (ع ) : سه چيز نفرت و دشمنى آورد: دو رويى , ستمگرى و خودپسندى .

ـ پيامبر خدا (ص ) : بيمارى اقوام پيشين به شما سرايت كرده است : دشمنى و حسادت .

زورگويى و سركشى .

زورگويى و سركشى .

قرآن .

((چون خدا آنها را برهاند, بينى كه در زمين به ناحق سركشى كنند.
شما به سوى ما خواهد بود.
((و از فحشا و زشتى و سركشى نهى مى كند.
((بـگو: پروردگار من زشتكاريها را, چه آشكار باشند و چه پنهان و نيز گناه و سركشى بنا حق را حرام كرده است و نيز حرام است چيزى را شريك خداسازيد كه هيچ دليلى بر وجود آن نازل نشده است يا درباره خدا چيزهايى بگوييد كه نمى دانيد)).
((به سبب ستمكاريشان اينچنين كيفرشان داديم .

ـ امام على (ع ) : كسى كه شمشير سركشى و تجاوز بركشد خود به وسيله آن كشته شود.
ـ سركشى (سركش را) به خاك مى افكند.
ـ زورگويى نعمت را مى برد.
ـ زورگويى تلافى و كينه جويى به بار مى آورد.
ـ سركشى سبب ويرانى و نابودى است .

ـ زورگويى و سركشى مردان را به خاك مى افكند و مرگها را نزديك مى كند.
ـ از زورگويى و سركشى بپرهيز كه زورگويى زود به خاك در مى افكند و زور گو را درس عبرت مى سازد.
ـ بدترين سركشى به هنگام قدرت يافتن است .

ـ زشت ترين زورگويى زور گفتن بر دوستان همدم است .

ـ پيامبر خدا (ص ) : كيفر زورگويى زودتر از كيفر هر كردار زشت ديگرى دامنگير انسان مى شود.
ـ امام على (ع ) : سركشى سركشان را به سوى آتش مى كشاند.
ـ امام صادق (ع ) : مواظب باش كه هرگز حرف زورى از دهانت خارج نشود هر چند به قدرت خود وخويشاوندانت بنازى .

زورگو و سركش .

زورگو و سركش .

ـ امـام صـادق (ع ) ـ در تفسير آيه ((هر كس ناچار شود بى آن كه سركشى ورزد و تجاوز كند)) ـ : سركش كسى است كه عليه امام قيام كند.
در الـدر الـمـنثور از قول مجاهد در تفسير آيه ((سركش و تجاوزگر نباشد)) آمده است : در برابر مسلمانان علم سركشى وتجاوز بر نيفرازد.
انگيزد, يا از امت اسلامى و امامان جدا شود, يا سفر معصيت كند و در اين شرايط مجبور به خوردن گوشت مردارشود براى او حلال نيست .

ـ امـام بـاقر (ع ) ـ بعد از ياد كردن از كسانى كه على (ع ) با آنان جنگيد ـ : جرم آنها بيشتر از كسى است كه با پيامبر خدا (ص ) جنگيده است .

رسـول اللّه ! چـگونه چنين است ؟
فرمود: آنان اهل جاهليت بودند اما اينان قرآن خوان بودند و اهل فضيلت رامى شناختند و با وجود اين بينش و آگاهى , چنان رفتار كردند.
ـ امير المؤمنين (ع ) در كوفه خطبه مى خواند.
اميرالمؤمنين (ع ) خاموش ماند.
از آنان برخاستند و همين سخن را تكرار كردند.
مى شود.
دست در دست ما داريد شما را از غنيمت محروم نمى سازيم و تا شما با ما جنگ را نياغازيد ما جنگ با شما را آغازنمى كنيم .

گواهى مى دهم كه پيامبر راستگو از قول روح الامين از جانب پروردگار جهانيان به من خبر داد كـه هـيچ گروهى ازشما كم يا زياد, تا روز قيامت در برابر ما قيام نخواهد كرد مگر آن كه خداوند مرگ و نابودى آن را به دست ما قرارداده است .

بـرتـريـن جـهاد, جهاد با شماست و برترين مجاهدان كشندگان شمايند و برترين شهيدان كشته شدگان به دست شما.
در روز رسـتـاخـيـز بـاطـل گرايان زيانكارند ((و هر خبرى در جاى خود تحقق مى يابد, بزودى خواهيد دانست )).
ـ عده اى در حضور امام باقر (ع ) به بحث و جدل پرداختند.
كـه با پيامبر (ص ) جنگيدند, ديگرى گفت : جنگندگان با پيامبر خدا (ص ) بدتر ازكسانى هستند كه با على (ع ) جنگيدند,امام باقر(ع ) فرمود: خير, بلكه جنگندگان با على (ع ) بدتر از جنگندگان بـا پـيـامـبر (ص ) هستند .. .
اكنون به شما مى گويم چرا , جنگندگان با پيامبر خدا(ص ) مسلمان نبودند اما جنگندگان با على (ع ) اقرار به اسلام كردند و سپس انكارش نمودند.

جنگيدن با مسلمانان سركش و ياغى .

قرآن .

((اگـر دو گـروه از مسلمانان با هم به جنگ برخاستندميانشان آشتى دهيد و اگر يك گروه بر ديگرى تعدى كرد با آن كه تعدى مى كند بجنگيد تا به فرمان خدا باز گردد.
عادلانه برقرار كنيد و عدالت كنيد كه خدا دادگران را دوست دارد)).
ـ امام على (ع ) : قتل دو نوع است : قتلى كه كفاره است و قتلى كه بر درجات مى افزايد.
پيكار با گروه كافران تا اسلام آورند, و پيكار با گروه ياغى تا (به فرمان خدا) باز گردند.
ـ پـيـكـار دو گـونـه اسـت : پيكار با مشركان كه رها نمى شوند تا مسلمان شوند يا با خوارى جزيه بـپـردازند, و پيكار با منحرفان كه بايد رو در رويشان بود تا به فرمان خدا باز آيند و گردن نهند يا كشته شوند.
ـ در حـضـور امـام عـلـى (ع ) از حـروريه سخن به ميان آمد, فرمود: اگر عليه امام عادل يا مردم شورش كردند با آنان بجنگيد و اگر عليه امام و پيشواى ستمگرشوريدند با آنان نجنگيد, زيرا براى اين كار خود دليلى دارند.
ـ امـام عـلـى (ع ) : با اهل بغى (گروههاى ياغى و سركش ), به همان شدت جنگ با مشركان , بايد جـنـگـيـد و از تـمام امكانات و تواناييهاى اهل قبله (مسلمانان ) بايد عليه آنان كمك گرفت و در صورت دسترسى بر ايشان , بايدهمچون مشركان اسيرشان كرد.
ـ بـه دنـبـال سخن گفتن از جنگ با مخالفان : به خدا سوگند راهى نداشتم جز اين كه يا با آنان بجنگم و يا به آنچه خداوند بر پيامبرش محمد (ص ) فرو فرستاده است كافر شوم .

ـ پس از من در ركاب هر امام و پيشوايى با شاميان بجنگيد.
ـ امـام صـادق (ع ) ـ در تفسير آيه ((و اگر دو گروه از مؤمنان .. .
ميان آنان صلحى عادلانه برقرار سازيد)) ـ : تاويل اين آيه درباره دو گروه روز بصره (جمل )است .

جنگيدن با آنها و كشتنشان بود تا آن كه به فرمان خدا باز گردند و اگر برنگشتند بر اساس كتاب خـدا موظف بودشمشير از آنان برندارد تا آن كه به فرمان خدا گردن نهند يا از عقيده خوددست شويند.
فرموده است , گروه تجاوزگرند.
بر اميرالمؤمنين (ع ) واجب بود كه هرگاه بر آنان چيره آيد با ايشان به عدالت رفتار كند همچنان كه پيامبر خدا با اهل مكه به عدالت رفتار كرد: بر آنان منت نهاد و بخشيدشان .

اميرالمؤمنين (ع ) نيز پس از پيروزى بر بصريان با آنان همين رفتار را كرد.

جنگيدن با كسى كه در قلمرو اسلام عليه امام قيام كند.

ـ عـيـص از امـام صـادق (ع ) پـرسـيـد گـروهى مجوسى در خاك اسلام بر جماعتى از مسلمانان مى شورند, آيا جنگيدن با آنان رواست ؟
فرمود: آرى , اسير گرفتن آنان نيز رواست .

پيشدستى در جنگ با اهل بغى .

ـ از امام صادق (ع ) سؤال شد آيا مسلمانان مى توانند در ماه حرام آغازگر جنگ با مشركان باشند؟
فـرمـود: بـه شرط آن كه مشركان با زير پا گذاشتن حرمت آن ماه با مسلمانان جنگ را بياغازند و مسلمانان بدانند كه در آن ماه بر آنان پيروز مى شوند.
((ايـن مـاه حرام در مقابل آن ماه حرام و شكستن ماههاى حرام را قصاص است )) در جنگ با اهل بغى مى توان آغازگرجنگ بود.

جواز كشتن اسيران اهل بغى در صورتى كه دار و دسته اى داشته باشند.

ـ امـام صـادق (ع ) ـ در پـاسخ به سؤال ازشكست گروه ياغى از مؤمنان به دست گروه عادل و بر حـق آنـان ـ : گـروه عادل و برحق نبايد ياغيان فرارى از ميدان جنگ را تعقيب كنند و اسيرى را بـكـشند و كار مجروحى را تمام كنند , اينها در صورتى است كه از ياغيان كسى باقى نماند و دار و دسته اى نداشته باشند كه به آن ملحق شوند.
اين صورت بايد اسراى آنها را كشت , فراريانشان را تعقيب نمود و كار زخميهايشان را تمام كرد.
ـ جـنـگ على (ع ) با اهل قبله بابركت بود, زيرا اگر على (ع ) با آنان نمى جنگيد بعد از آن حضرت هيچ كس نمى دانست با آنان چگونه رفتار كند.

جواز كشتن كسى كه با امام مسلمانان آشكارا دشمنى ورزد.

ـ امـام صادق (ع ) ـ درباره ناصبى ـ : اگر ترس آن نداشتم كه يك نفر از شما به دست يكى از آنان كشته شود ـ زيرا يك نفر شما از هزار نفر آنان بهتر است ـدستور مى دادم آنها را بكشيد.
ـ امـام رضـا (ع ) : در زمـان تـقيه كشتن هيچ ناصبى و كافرى جايز نيست مگر آن كه قاتل باشد يا فساد انگيز.
صورت , اگر جان خود و يارانت در خطر نيفتد مى توانى او را بكشى .

ـ در جايى كه بايد تقيه كرد كشتن هيچ كافرى جايز نيست , مگر آن كه قاتل باشد يا ياغى .

جانت در خطر نيفتد مى توانى او را بكشى .

گريستن .

گريستن از ترس خدا.

قرآن .

((و چون آيات خداى رحمان بر آنان تلاوت مى شد گريان به سجده مى افتادند)).
((و به رو در مى افتند و مى گريند و بر خشوعشان افزوده مى شود)).
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : اى على ! به تو درباره خودت به داشتن خصلتهايى سفارش مى كنم , آنها را حـفظ كن ! بار خدايا!على را كمك كن : .. .
چهارم گريستن براى خدا .
در برابر هر قطره اشكى كه مى ريزى خانه اى در بهشت براى توساخته مى شود.
ـ خوشا چهره اى كه خداوند به آن مى نگرد در حالى كه از ترس خدا بر گناهى كه كرده مى گريد و جز او كسى از آن گناه آگاه نيست .

ـ در خـطـبـه حجة الوداع ـ : هر كس چشمانش از ترس خدا اشك ريزد براى هر قطره اشك او به اندازه كوه احد درترازوى اعمالش پاداش نهند.
ـ بـدانـيد كه هر كس چشمانش از ترس خدا اشك ريزد در برابر هر قطره اشك اوكاخى مرواريد و جواهرنشان در بهشت به او دهند.
نشنيده و به ذهن هيچ بشرى نرسيده است .

ـ در آن روز كـه سايه اى جز سايه عرش خدا نيست هفت تن در سايه عرش اويند: .. .
ومردى كه در خلوت يادخداى عزوجل كند و از ترس خدا اشك از ديدگانش سرازير شود.
ـ هـر كـس از ترس خدا به اندازه مگسى اشك از چشمش خارج شود خداوند او را در آن روز ترس بزرگ ايمن گرداند.
ـ امام على (ع ) : گريه چشمها و ترس دلها نشانه رحمت خداى بلندنام است .

كردن را غنيمت شمريد.
ـ گريستن از ترس خدا كليد رحمت است .

ـ گريستن از ترس خدا دل را نورانى مى كند و از خو گرفتن به گناه مصون مى دارد.
ـ گريستن آدمى بر زمان از دست رفته اش نشانه بزرگى (عظمت ) اوست .

ـ امـام سـجاد (ع ) : هيچ قطره اى نزد خدا محبوبتر از اين دو قطره نيست : قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود و قطره اشكى كه براى خدا در دل شب فرو افتد.
ـ امـام باقر (ع ) : روز رستاخيز همه چشمها گريانند مگر سه چشم : چشمى كه در راه خدا شب را نـخـفـته باشد و چشمى كه از ترس خدا گريان شده باشد وچشمى كه از محرمات خدا فروهشته باشد.
ـ امام صادق (ع ) : هر چيزى پيمانه و وزنى دارد مگر اشكها, زيرا قطره اى اشك درياهايى از آتش را فرومى نشاند.
خداوند آن چهره را بر آتش حرام گرداند.
مى شوند.
ـ اگر گريه ات نمى آيد خود را به گريه بزن كه اگر از چشمانت به اندازه سر مگسى اشك بيرون آمد زهى به سعادتت .

گريستن بر حال خود.

ـ از وحيهاى خداوند به موسى (ع ) : تادر دنيا هستى به حال خود گريه كن و از هلاكت و مهلكه ها بترس و مبادا زرق و برق زندگى دنيا تو را فريب دهد.
ـ از وحـيـهـاى خداوند به عيسى (ع ) : به حال خود گريه كن همچون گريه كسى كه با خانواده بـدرود گـفـتـه و بـا نفرت ازدنيا دورى جسته و آن را براى دنيا پرستان رها كرده و به آنچه نزد پروردگارش مى باشد دل بسته است .

خشكيدگى چشم .

ـ پيامبر خدا (ص ) : از نشانه هاى شقاوت و بدبختى خشكيدگى چشم است .

ـ امام على (ع ) : چشمها نخشكيد مگر بر اثر سخت دلى و دلها سخت نشد مگر به سبب گناه زياد.

سرزمين .

سرزمينى پاك .

قرآن .

((سرزمينى پاك و خداوندگارى آمرزنده )).
((ميان آنان و قريه هايى كه بركت داده بوديم قريه هايى آبادان و بر سر راه پديد آورديم و منزلهايى برابر معين كرديم .

و روزها سفر كنيد)).
((هـر آينه بنى اسرائيل را در مكانى نيكو جاى داديم و از طيبات روزيشان داديم و تا آن هنگام كه صاحب دانش نشده بودند اختلافى نداشتند.
پروردگار تو در روز قيامت در آنچه اختلاف مى كردند ميانشان قضاوت خواهدكرد)).

به شهرهاى بزرگ برويد.

ـ امـام على (ع ) در نامه خود به حارث همدانى مى فرمايد: در شهرهاى بزرگ سكونت كن كه محل گرد آمدن مسلمانان است و از جاهايى كه مردمش نادان و درشتخويند دورى كن .

بهترين سرزمينه.

ـ امـام عـلـى (ع ) : بـراى تـو شهرى سزاوارتر از شهر ديگر نيست , بهترين شهرها آن است كه تو را تحمل كند (در آن رفاه و آسايش داشته باشى ).

نياز ضرورى مردم هر سرزمينى .

ـ امام صادق (ع ) : مردم هر شهرى به سه چيز نيازمندند كه در كار دنيا و آخرت خود به آنها رجوع كـنـنـد و چـنـانچه آن سه را نداشته باشند گرفتار جهل ونابسامانى مى شوند: فقيه دانا و پارسا, فرمانرواى نيكوكار و مطاع و پزشك حاذق و مطمئن .

بلاغت .

بلاغت .

ـ امام على (ع ) : بلاغت آن است كه به گفتار, روان و به فهم , آسان باشد.
ـ بلاغت آن است كه در جواب دادن كندى نكنى و مقصودت را برسانى و تير سخنت به خطا نرود.
ـ هر كس سخن را رتق و فتق كند (رعايت اطناب و ايجاز كند) به بلاغت دست يافته است .

ـ امام صادق (ع ) : بلاغت به تندى زبان و پرت و پلاگويى بسيار نيست بلكه بلاغت رساندن معنا و آوردن دليل و برهان درست است .

ـ در پاسخ به اين پرسش كه بلاغت چيست ؟
ـ : كسى كه مطلبى را بداند گفتارش درباره آن كوتاه شود.
چون با كمترين زحمت مقصود خود را مى رساند.
ـ بـلاغت در سه چيز است : نزديك شدن به معناى مورد نظر, دورى كردن از گفتار حشو و زايد و رساندن معناى زياد با عبارت كم و كوتاه .

ـ امام على (ع ) : گاه از بلاغت به ايجاز بسنده مى شود.
ـ پيامبر خدا (ص ) : همانا برخى از بيانها سحر آميز است و برخى دانشها نادانى است و برخى سخنها بى زبانى .

بليغ ‌ترين سخن .

ـ امام على (ع ) : بليغ ‌ترين سخن آن است كه براحتى مقصود را برساند و ايجاز نيكو داشته باشد.
ـ بهترين گفتار آن است كه به حسن ترتيب و نظم آراسته باشد و عالم و عامى آن را بفهمد.
ـ نيكوترين گفتار آن است كه شنيدنش به گوشها ناخوش نيايد و ذهنها براى فهميدن آن به رنج در نيفتند.
ـ بـهـتـريـن سـخن آن است كه نه ملال آور باشد و نه كم آورد (اطناب ممل و ايجاز مخل در آن نباشد).

برتر از بلاغت .

ـ امام على (ع ) : پسنديده تر از بلاغت خاموشى بجاست .

سخن پردازى و مطنطن گويى .

ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : منفورترين كس نزد خدا زبان آورى است كه مانند گاو زبان خود را به هر طرف مى چرخاند.
ـ خداوند از مرد سخن آورى كه مانند گاو با زبان خود بازى مى كند, نفرت دارد.
ـ نفرين خدا بر كسانى كه در سخنرانى ريزپردازى مى كنند, گويا كه مو مى شكافند!.
ـ بـزودى مـردمى خواهند آمد كه همان گونه كه گاو از زمين علف مى خورد, از طريق زبانهاى خود روزى مى خورند.
ـ بـدتـرين افراد امت من افراد پرحرف و كسانى هستند كه بى پروا زياده گويى مى كنند و سخنان مطنطن و دهان پركن به زبان مى آورند و بهترين افراد امت من نيك خوترين آنهايند.

بلاغت (متفرقه ).

ـ امام على (ع ) : ابزار (نشانه ـ خ ل ) بلاغت , دل دانا و زبان گوياست .

ـ بسا كه بليغ در برهان خويش گنگ ماند و بسا كه فصيح در پاسخ درماند.
ـ نـشـانه درماندگى در سخن , تكرار كردن كلام به هنگام مناظره است و صاف كردن راه گلو و سينه در هنگام گفتگو.
ـ همانا ما اميران سخنيم , رگ و ريشه هاى سخن در ما دويده و شاخه هاى آن از ما آويخته است .

ـ تـيزى زبانت را سوى كسى كه به تو سخن گفتن آموخته است نشانه مرو و نه شيوايى سخنت را سوى كسى كه تو را راهنمايى كرده است .

تبليغ .

مترجمان حق .

ـ امـام عـلـى (ع ) : پـيامبران خداى سبحان مترجمان حق و سفيران ميان آفريدگار و آفريدگان هستند.

ويژگيهاى مبلغ .

1 ـ از كسى جز خداى پاك نهراسد.
قرآن .

((آنان كه پيامهاى خود را مى رسانند و از او بيم دارند و از كسى جز خدا بيم به دل راه نمى دهند.
2 ـ نويدبخشى وايجادمحبت وفرارى ندادن .

قرآن .

((اى پـيامبر! ما تو را شاهد و نويد بخش و هشدار دهنده فرستاديم و دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناك )).
ـ ابـن عباس : پيامبر خدا (ص ) به على و معاذ دستور داد كه به يمن روند در همين زمان آيه ((اى پيامبر ! ما تو رافرستاديم تا شاهد و نويد بخش و بيم دهنده باشى )) نازل شد.
و آسان گيريد و سختگيرى نكنيد, زيرا آيه ((اى پيامبر ...)) بر من نازل شده است .
3 ـ تبليغ آشكار و روشنگر.
قرآن .

((اگر شما تكذيب مى كنيد مردمانى هم كه پيش از شمابودند تكذيب كردند و بر عهده پيامبر جز تبليغى روشنگر هيچ نيست )).
((و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و بر حذر باشيد.
((خداوند از دلهايشان آگاه است .

ـ امام على (ع ) : پيامبران خدا براى هر حكمى توضيحى دارند.
بلوغ .

بلوغ .

قرآن .

((آن گاه شما را كه كودكى هستيد بيرون مى آوريم تا به حد بلوغ خود برسيد)).
((به مال يتيم نزديك نشويد مگر به نيكوترين وجهى كه به صلاح او باشد تا به سن بلوغ رسد)).
((پروردگار تو مى خواست آن دو به حد رشد رسند و گنج خود را بيرون آرند)).
((چون به حد بلوغ رسيد و برومند شد او را فرزانگى و دانش داديم و ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم )).
((و چـون بـالـيـدن يـافـت حـكـمـت و دانشش ارزانى داشتيم و ما نيكوكاران را اين سان پاداش مى دهيم )).
((يتيمان را بيازماييد تا آن گاه كه به سن زناشويى رسند.
((چون اطفال شما به حد بلوغ رسيدند بايد همانند كسانى كه ذكرشان گذشت رخصت طلبند.
حكيم است )).
ـ امـام بـاقـر (ع ) : در آن روز پـيـامـبرخدا(ص ) دستور داد به زهار بنى قريظه نگاه كنند اگر مو درآورده بود آن فرد رامى كشت .

ـ امـام كـاظـم (ع ) ـ در پـاسـخ به سؤال برادر خود پيرامون به سرآمدن دوره يتيمى ـ : زمانى كه محتلم شود و با داد و ستدآشنا گردد.
ـ امـام بـاقـر (ع ) : خـريـد و فروش توسط كودك جايز نيست و از يتيمى به درنيايد مگر زمانى كه پانزده ساله شود ياپيش از آن محتلم گردد و يا ريش و موى درآورد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگـاه كـودك , سيزده سالش تمام و وارد چهارده سالگى شود, چه محتلم گردد و چه نگردد, همان تكاليفى كه بر افراد محتلم شونده واجب است بر او نيز واجب مى باشد و برايش گناه و ثواب نوشته مى شود ومى تواند هر گونه دخل و تصرفى در اموال خود بكند مگر آن كه ناتوان يا سفيه باشد.
ـ زمان بالغ شدن زن نه سالگى است .

بلاهت .

 

بلاهت .

ـ امام صادق (ع ) ـ از پدران بزرگوارش (ع ) : پيامبر (ص ) فرمود: وارد بهشت شدم ديدم بيشتر اهل آن ابـلـهـان ـ مـرادش از ابـله كسى است كه از بدى بى خبر و در خير و خوبى عاقل و داناست ـ و كسانى هستند كه ماهى سه روز روزه مى گيرند.
در روايـت مـعانى الاخبار آمده است كه ابن صدقه گفت : عرض كردم : ابله كيست ؟
فرمود: كسى كه در كار خير عاقل است و از كار شر و ناپسند غافل و بى خبر و كسى كه روزه مى گيرد.
ـ پـيامبر خدا (ص ) : وارد بهشت شدم ديدم بيشتر بهشتيان كسانى هستند كه در ايام البيض ((1)) روزه مى گيرند.