ميزان الحكمه جلد ۱۱

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۶ -


((و بـه بـندگانم بگو: آنچه را كه بهتر است بگويندهمانا شيطان , ميانشان را بر هم مى زند راستى كه شيطان براى انسان دشمنى آشكار است )).
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد, از خدا پروا داريد وسخنى استوار بگوييد, تا اعمال شما را به صلاح آورد وگـنـاهـانـتان را بر شما ببخشايد و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان برد قطعا به رستگارى بزرگى نايل آمده است )).
((و چـون (سـخـن ) لـغـوى بـشـنوند از آن روى برمى تابند و مى گويند: كردارهاى ما از آن ما و كردارهاى شما از آن شماست سلام بر شما, جوياى (مصاحبت )نادانان نيستيم )).
ـ پيامبر خدا(ص ), در پاسخ به مردى كه پرسيد برترين كارها كدام است , فرمود:اطعام كردن و نيكو سخن گفتن .

ـ امـام عـلى (ع ): سه چيز از درهاى نيكى است : سخاوت نفس و نيكويى گفتار وشكيبايى در برابر آزار.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): در بهشت اتاقهايى است كه بيرون آنها از درونشان ديده مى شود و درونشان از بـيـرونـشان در اين اتاقها كسانى از امت من ساكن مى شوند, كه خوش سخن بگويند, اطعام كنند, سلام رارواج دهند, به روزه گرفتن ادامه دهند وشب هنگام كه مردم خفته اند, آنان نمازبگزارند.
ـ امام باقر(ع ), درباره آيه ((و با مردم (به زبان ) خوش سخن بگوييد)), فرمود:بهترين سخنى را كه دوست داريد درباره شما گفته شود, به مردم بگوييد.
ـ امـام صـادق (ع ): اى گـروه شـيـعه ! مايه زيور ما باشيد و باعث عيب و ننگ , نباشيد بامردم نيكو سخن بگوييد و زبانهايتان را نگه داريد و از زياده گويى و سخن زشت , بازشان داريد.
ـ از خـدا بـتـرسيد و مردم را برشانه هايتان سوار نكنيد خداوند عزوجل مى فرمايد: ((و با مردم (به زبان ) خوش سخن بگوييد)).
ـ امـام سـجاد(ع ): گفتار نيك , دارايى را زياد مى كند و روزى را افزايش مى دهد واجل را به تاخير مى اندازد و انسان را نزدخانواده محبوب مى گرداند و (شخص را) به بهشت مى برد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): سوگند به آن كه جانم در دست اوست , مردم هيچ انفاقى نكردندكه دوست داشتنى تر از گفتار نيك باشد.
ـ امـام عـلـى (ع ): گفتار نيك بگوييد, تابه آن شناخته شويد و كردار نيك كنيد تا ازاهل آن (نيكو كرداران ) باشيد.
ـ زيبا سخن بگوييد, تا پاسخ زيبابشنويد.
ـ زشتى پاسخ (كه مى شنوى ), اززشتى سخن است (كه مى گويى ).
ـ هر كه گفتارش نيكو باشد, پيروزى در برابر اوست .

ـ به خودت اجازه كمترين زشت گفتارى و زشت كردارى , مده .

ـ زبانت را به نكوگويى عادت ده , تااز سرزنش ايمن مانى .

ـ زبانت را به نرمگويى و سلام كردن (به ديگران ) عادت ده , تا دوستدارانت زيادشوند و بدخواهانت اندك .

ـ كسى كه زبانش شيرين باشد,برادرانش زياد شوند.

سخن (متفرقه ).

ـ امام على (ع ): سخن را, آفتهايى است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): سخن سه گونه است :سودآور, سالم و پژمرده اما سودآور,(سخن ) كسى است كـه خـدا را يـاد مـى كـنـد اماسالم , (سخن ) كسى است كه آن مى گويد كه خدا دوست دارد و اما پژمرده , (سخن ) كسى است كه به طعن و تمسخر مردم مى پردازد.
ـ امام على (ع ): بدترين سخن , سخنى است كه قسمتى از آن قسمت ديگرش رانقض كند.
ـ الفاظ, قالبهاى معانى اند.
ـ هر جايى را, سخنى است    ((10)) .

ـ هر گاه براى سخن جايى نيافتى ,سخن مگو.
ـ براى ارباب فهم است , كه گفته هادگرگون (يا نقادى ) مى شود.
ـ زبان حال , راستگوتر از زبان گفتار است .

ـ كسى كه گفتارش او را خوش آيد,هر آينه خردش غروب كرده است .

كمال .

كمال .

ـ امام على (ع ): خردمند, طالب كمال است و نادان جوياى مال .

ـ انسان , خردى است و صورتى پس ,هركه خرداز او دورشودو صورت همراهش گردد, كامل نيست و بـه مـانـنـد پـيـكـرى بـى جـان اسـت وهـر كـه جـويـاى خـرد مـتـعـارف بـاشـد,ـ ــ;ـل!;ـ;ـ,ــ4ً;ج;ژخ& ّب; € بايداصول وزوايد(فروع )رابشناسد,زيرابسيارى از مردم دنبال فروع (و زوايد) مى روند واصول را رها مى كنند پس , هر كه اصل را به دست آورد, از فرع بى نياز مى شود.
اصل امور در دين , تكيه كردن به نمازهاودورى كردن از گناهان كبيره است و لازمترازهمه اينها, پـايـبـنـدى بـه چيزى است كه چشم برهم زدنى از آن بى نيازى نيست , اگر از آن محروم شوى به هلاكت درافتى و اگر آن راتوام با فهم و عبادت كنى , بهره مند شده اى .

نقش آگاهى از نقص در رسيدن به كمال .

ـ در شعرى منسوب به امام على (ع )آمده است .

كاملترين مردم , كسى است كه از نقص خويش آگاهتر است .

و شهوت و آزمندى خود را بيشتر سركوب مى كند.
عافيت را, به هيچ بهايى مفروش .

و هيچ دردى را, هر چند ناچيز باشد,دست كم مگير.
ـ امام على (ع ): خود را ناقص نشمرد,مگر شخص كامل .

ـ آگاهى انسان از ناقص بودنش ,نشانه كمال و فراوانى فضل اوست .

ـ كمال , در دنيا ناياب است .

زنان كامل .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): از مردها شمار زيادى به كمال رسيده اند, اما از زنان تنها چهار تن به كمال رسـيـدنـد: آسـيه دختر مزاحم و همسرفرعون , مريم دختر عمران , خديجه دخت خويلد و فاطمه دخت محمد.
ـ برترين زنان بهشت , خديجه دخت خويلد است و فاطمه دخت محمد(ص ), ومريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم وهمسر فرعون .

عوامل رسيدن به كمال .

ـ امـام عـلـى (ع ): كمال مرد, به شش خصلت است : به دو عضو كوچك او و دوعضو بزرگش و دو هـيئت او دو عضوكوچك او دل و زبان اوست , اگر بجنگد بادلش مى جنگد و اگر سخن بگويد, با زبانش سخن مى گويد دو عضو بزرگ او, خرد وهمت اوست و دو هيئت او مال و جمال اوست .

ـ پـيـامـبرخدا(ص ) عباس (بن عبدالمطلب )را كه مردى بلند قامت و خوش اندام بود,ديد تبسمى كـرد و فـرمود: اى عمو! تو زيباهستى ! عباس گفت : اى رسول خدا, زيبايى مرد به چيست ؟
پيامبر فـرمـود: بـه درست گفتن سخن حق گفت : كمال چيست ؟
فرمود: پروا داشتن از خداى عزوجل وخوشخويى .

ـ امـام باقر(ع ): كمال حقيقى , عبارت است از فهم در دين و شكيبايى در برابربلاى سخت و اندازه نگه داشتن در معيشت .

ـ امام على (ع ): كمال در سه چيز است :شكيبايى در برابر مصائب , پارسايى درخواهشها و خواستها و كمك كردن به كمك خواه .

ـ با خرداست , كه نفس به كمال مى رسدو با مجاهدت است , كه نفس ساخته مى شود.
ـ كمال آدمى , خرد اوست و ارزش او, فضل اوست .

ـ كمال انسان , خرد است .

ويژگى انسان كامل .

ـ امـام عـلى (ع ): هر گاه خوبيهاى مرداز بديهاى او بيشتر باشد, او كامل است و هرگاه خوبيها و بديهايش برابر باشد, او خود را(از هلاكت ) نگه داشته و اگر بديهايش بيشتر از خوبيهايش باشد, او هلاك شده است .

ـ انسان كامل , كسى است كه جدى اوبر شوخى اش چيره باشد.
ـ از كمال آدمى است , كه آنچه رازيبنده او نيست فرو گذارد.
ـ امـام صادق (ع ): سه خصلت است كه به هر كس روزى شود كامل است :خردمندى , زيبايى و شيوا سخنى .

ـ سـزاوار نيست كسى كه دانا نباشد,خوشبخت شمرده شود و يا كسى كه مهربان نباشد, ستوده به شمار آيد و يا كسى كه شكيبانيست , كامل شمرده شود.
ـ امـام عـلى (ع ): جامه شرم بپوش و زره وفادارى به تن كن و برادرى را نگه دار و بازنان كم سخن گوى , تا بلند مرتبگى تو كامل شود.
زيركى .

زيرك .

ـ امام على (ع ): زيرك كسى است , كه خود رابشناسد و اعمالش را (براى خدا) خالص گرداند.
ـ زيرك , ريشه اش خرد اوست ومردانگيش , خوى او و دينش , تبار او.
ـ زيرك كسى است , كه امروز او ازديروزش بهتر باشد و نكوهش را از خود, بازدارد.
ـ زيـرك كسى است , كه فضايل خويش را زنده كند و با سركوب شهوت و هواى نفس خود, رذايلش را بميراند.
ـ زيرك كسى است , كه از غير خود غافل باشد و از نفس خويش , زياد بازخواست كند.
ـ زيرك كسى است , كه زمام شهوت خويش را در اختيار گيرد.
ـ زيرك كسى است , كه جامه حيا درپوشد و زره بردبارى به تن كند.
ـ پـيـامبر خدا(ص ): زيرك كسى است , كه نفس خود را محكوم سازد و براى پس از مرگ كار كند و درمـانـده و ناتوان كسى است , كه ازنفس و خواهش آن , پيروى نمايد و از خداى عزوجل , آرزوها و توقعات داشته باشد.
ـ امام على (ع ): آدم زيرك , دوستش حق است و دشمنش باطل .

ـ زيـرك كـسـى است , كه پيش گير شهوت خود باشد و در هنگام خشم , تندى و سورت خويش را مقهور و سركوب كند.
ـ زيـرك , در حـقيقت كسى است كه هرگاه بدى كند, آمرزش طلبد و هر گاه گناه كند,پشيمان شود.
ـ امـام صـادق (ع ): بر شما باد نيكو نمازخواندن براى آخرتتان كار كنيد و براى خويشتن بيندوزيد, زيـرا گـاهـى اوقـات آدمى , دركار دنيا زيرك است به طورى كه گفته مى شود:فلانى چه زرنگ است , اما در حقيقت زيرك كسى است , كه در كار آخرت زيرك باشد.
ـ امام على (ع ): زيركى , پرهيز از خداى سبحان است و دورى از حرامها و درست كردن معاد.
ـ شريف ترين مؤمنان , زيركترين آنهاست .

هوشمندى .

ـ امام على (ع ): به وسيله هوشمندى , به جنگ كودنى برويد.
ـ انسان , به هوش اوست نه به صورت وظاهر او.
ـ فهميدن , با هوشمندى است .

ـ هوشمندى , (باعث ) هدايت و راهيابى است .

ـ يقين بر چهار شاخه است : بينايى هوش , دريافت حكمت ,پندآموزى ازعبرت و (توجه به ) راه و روش پـيـشـيـنـيـان , زيـرا هـركـه هوش بينا داشته باشد, حكمت (وحقايق ) بر او روشن شود و هر كه حكمت برايش روشن شود, عبرت آموزد و هر كه عبرت آموزد, گويى با پيشينيان بوده است .

ويژگيهاى زيركان .

ـ امـام عـلـى (ع ): زيـركـان , كـسـانـى هـسـتـنـدكـه دنـيـا را دشـمـن دارنـد و از زرق و بـرق آن چشم فروبستندودلهايشان راازآن رويگردان كردند و شيفته سراى جاويدان شدند.
ـ دنيا, طلاق داده زيركان است .

ـ خـداونـد سـبـحـان , طاعت (از خود) راغنيمتى براى زيركان قرار داده , آن گاه كه ناتوانان (در طاعت حق ) كوتاهى مى كنند.
ـ بـسا روزه دارى , كه از روزه اش حاصلى جز گرسنگى و تشنگى نمى برد وبسا شب زنده دارى , كه از عبادت شبانه اش جز بيدارى و رنج نصيبى نمى برد خوشاخواب زيركان و روزه خوارى آنان .

ـ براى طاعت (از حق ), نشانه هايى آشكار و راههايى تابناك و جاده اى روشن وپايانى مطلوب وجود دارد زيركان , بدان درآيند و سفلگان , از آن روى گردانند.

زيركترين مردمان .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ), در پاسخ به اين سؤال كه زيركترين مؤمنان كيست , فرمود:كسى كه بيشتر از همه آنان , به ياد مرگ باشدو خود را براى آن , آماده تر سازد.
ـ در پـاسـخ بـه ايـن پرسش كه زيركترين و دورانديش ترين مردم كيست , فرمود:كسى كه بيش از همه , به ياد مرگ باشد وبيشتر از همه , خود را براى مرگ آماده سازد اينان زيركانند, شرافت دنيا و كرامت آخرت را از آن خود كرده اند.
ـ امام على (ع ), در پاسخ به سؤال اززيركترين مردم , فرمود: كسى كه هدايت خود را, از گمراهيش باز شناسد و به هدايت و رستگارى خود, رو كند.
ـ زيركترين مردم , كسى است كه دنيايش را دور افكند.
ـ زيركترين شما, پارساترين شماست .

ـ برترين مردم بامداراترين آنهاست و زيركترين آنها, كسى است كه در راه حق شكيباتر باشد.

زيركترين زيركان .

ـ امام على (ع ): زيركترين زيركان , كسى است كه دنيايش را دشمن بدارد و اميد وآرزويش را از آن قطع كند و طمع و اميدش را از دنيا بردارد.
ـ پيامبر خدا(ص ): زيركترين زيركى ,پرهيزگارى است و احمقانه ترين حماقت ,گناه كردن .

ـ امام على (ع ): زيركترين زيركى ,پرهيزگارى است .

ـ پيامبر خدا(ص ): زيركترين زيركان ,كسى است كه از نفس خود حساب بكشد وبراى پس از مرگ كار كند و احمق ترين احمقان , كسى است كه خود را پيرو نفس خويش گرداند و از خدا هم , آرزوها داشته باشد.

در زيركى انسان همين بس .

ـ امام على (ع ): در زيركى انسان همين بس , كه معايب خود را بشناسد.
ـ در زيركى انسان همين بس , كه برخواهش (خود) چيره آيد و اختياردار خرد(خويش ), باشد.
ـ آدمى را همين زيركى بس , كه برعيبهاى خويش آگاه باشد و در خواسته هايش راه اعتدال پويد.
ـ آدمـى را هـمين زيركى بس , كه درنيازهاى خودميانه روى كندودرخواسته هايش ره اعتدال پيش گيرد.
فرومايگى .

فرومايگى .

ـ امام على (ع ): فرومايگى , بنياد(سر ـ خ ل ) بدى است .

ـ فرومايگى , مجمع نكوهشهاست .

ـ فرومايگى , دشمن همه فضايل است وگردآورنده همه رذايل وبدى ها وپستى ها.
ـ فرومايگى , زشت است , پس آن راجامه خود مساز.
ـ فرومايگى , برگزيدن مالدوستى است بر لذت ستايش و تمجيد.
ـ از نشانه هاى فرومايگى , بدخويى است .

ـ از نشانه هاى فرومايگى خيانت كردن به عهد و پيمان هاست .

ـ از نشانه هاى فرومايگى , بدهمسايه دارى كردن است .

ـ از زشت ترين فرومايگى , بد گفتن پشت سر نيكان است .

ـ هـر كس آزمندى به دنيا با بخل نسبت به آن در وجودش جمع شده باشد, به دو ستون فرومايگى چسبيده اس .

ـ امام حسن (ع ) ـ در پاسخ به پرسش ازفرومايگى ـ : كم بخشيدن و بد و بيراه گفتن .

ـ نـيـز در تـفـسـيـر فـرومـايگى ـ : اين كه انسان (جان ) خودش را حفظ كند وهمسرش را تسليم (متجاوز) نمايد.

ويژگى هاى فرومايه .

ـ امام على (ع ): فرومايه هرگاه از اندازه خود فراتر رود, احوال و رفتارش تغيير كند.
ـ فرومايه زره ننگ در مى پوشد وآزادگان را مى آزارد.
ـ فرومايه به خيرش اميدى و از شرش امانى و از گزندهايش ايمنى نيست .

ـ فرومايه , شرم ندارد.
ـ فرومايه هرگاه قدرت يابد, تعدى كند (يا ناسزا گويد) و چون وعده دهد, خلف وعده كند.
ـ فرومايه هرگاه عطا كند, كينه ورزدو هرگاه عطا شود, انكار (و ناسپاسى ) كند.
ـ احسان كردن فرومايه , زشت ترين رذيلت است .

ـ بهترين احسان فرومايه , اين است كه آزارنرساندوزشت ترين كارهاى گرانمايه اين است كه بخشش خود را دريغ كند.
ـ زنهار كه به فرومايه اعتماد كنى ,زيرا فرومايه هر كس را كه به او اعتماد كند,تنها مى گذار.
ـ هـر چـه مـقـام فرومايه بالاتر رود,مردم در نظر او پست تر مى شوند و شخص بزرگوار عكس اين است .

ـ نشانه فرومايه , بدكردارى وزشتخويى و خصلت نكوهيده بخل است .

ـ امـام صـادق (ع ): ميان سلمان فارسى (ره )و مردى بحثى در گرفت آن مرد به سلمان گفت : تو كى هستى ؟
تو چى هستى ؟
.
سـلـمـان گـفت : ما هر دو در آغاز نطفه اى پليد بوديم و هر دوى ما سرانجام به مردارى گنديده تبديل مى شويم و چون روز قيامت شود و ترازوها برپا گردد, كسى ترازوى اعمالش سنگين باشد او بزرگوار است وكسى ترازوى اعمالش سبك باشد اوفرومايه است .

فرومايه ترين مردم .

ـ امام على (ع ): فرومايه ترين مردم ,كسى است كه غيبت مى كند.
ـ فرومايه ترين اخلاق , كينه توزى است .

ـ از بـزرگترين فرومايگى ها اين است كه انسان (جان ) خود را حفظ كند وهمسرش را تنها گذارد (و تسليم متجاوزكند).

فرومايگان .

ـ امام على (ع ): فرومايگان ,پيكرهايشان صبورتر است , گرانمايگان جانهايشان شكيباتر است .

ـ عادت فرومايگان و نادانان , آزردن كريمان و آزادگان است .

ـ آبرو ريختن پيش فرومايگان , مرگ بزرگ است .

ـ كسى كه از فرومايگان روزى طلب كند, به محروم شدن رضايت داده است .

ـ هرگاه بر فرومايگان وارد شدى ,بهانه روزه داشتن بياور.
ـ سختدلى خصلت فرومايگان است .

پوشاك .

پوشاك .

قرآن .

((اى فـرزنـدان آدم ! مـا بـراى شـمـا پـوشـاكـى فـروفرستاديم كه عورت شما را مى پوشاند و نيز جـامـه هـاى زيـبا و نرم و جامه تقوا, اين براى شما بهتر است اين ازنشانه هاى خداست شايد كه پند گيريد)).
((و شـمـا از هـر يك (درياى شور و شيرين ) گوشت تازه مى خوريد و زيورهايى استخراج مى كنيد كه مى پوشيدشان )).
ـ پيامبر خدا(ص ): جامه ات را به خودبگير و برهنه راه نرويد.
ـ جـامه هاى سفيد بپوشيد كه آن ازبهترين جامه هاى شماست مردگان خود رانيز در پارچه سفيد كفن كنى .

ـ نيكوترين جامه اى كه با آن خداى عزوجل را در گورهايتان و در مساجدتان ديدار مى كنيد, جامه سفيد است .

ـ از مـحـبـوبـتـريـن جـامه هاى شما نزدخدا, جامه سفيد است پس با جامه سفيد,نماز بخوانيد و مردگان خود را در پارچه سفيد كفن كنيد.
ـ لـباس سفيد بپوشيد, زيرا جامه سفيدنيكوتر و پاكيزه تر است مردگان خود را نيزدر پارچه سفيد كفن كنيد.
ـ امام على (ع ): لباس پنبه اى بپوشيد,كه آن لباس رسول خدا(ص ) و لباس ماست .

ـ لباس پنبه اى بپوشيد, كه آن لباس رسول خدا(ص ) و لباس ماست رسول خدا(ص ) لباس پشمى و مويين نمى پوشيدمگر اين كه علتى در كار بود.
ـ امام صادق (ع ): كتان از لباسهاى پيامبران است و گوشت را مى روياند.

ميانه روى در پوشاك .

ـ امـام عـلـى (ع ) ـ دروصـف پـرهـيـزگـاران ـ :گفتارشان حق و درست است و پوشاكشان تؤام با ميانه روى .

ـ موسى بن عمران و برادرش هارون ,در حالى كه جبه پشمى بر تن داشتند وچوبدستى در دست , بر فرعون وارد شدند وبااو شرطكردندكه اگرتسليم شود, پادشاهيش برجا و عزت و قدرتش پايدار ماند.
فـرعون گفت : آيا شما از اين دو نفرتعجب نمى كنيد كه با اين فقر و پريشانى كه در آن ها مى بينيد بـراى اسـتـمـرار قدرت وبقاى پادشاهى من شرط تعيين مى كنند؟
پس چرا دستبندهاى زرين به دست آن هاآويخته نيست ؟
اين سخن او از آن رو بود كه به زر و زراندوزى اهميت مى داد و پشمينه وپشمينه پوشى را پست مى شمرد.
ـ امـام على (ع ) ـ در وصف عيسى (ع ) ـ :و اگر خواهى از عيسى بن مريم (ع ) مى گويم او سنگ را بالش خود مى كرد و جامه درشت مى پوشيد.
ـ در وصـف پـيـامـبر(ص ) ـ : پيامبر(ص )روى زمين غذا مى خورد و مانند بردگان مى نشست و با دست خود كفشش را پينه مى زد و شخصا لباسش را وصله مى كرد.
ـ پيامبر خدا(ص ): من جامه درشت مى پوشم و روى زمين مى نشينم و الاغ بى پالان سوار مى شوم و يك نفر را هم پشت سرم سوار مى كنم پس , هر كه از سنت من روى گرداند, از من نيست .

ـ اى اباذر! لباس زبر بپوش و جامه درشت و ضخيم بر تن كن , تا فخر و غرور به وجود تو راه نيابد.
ـ امـام صـادق (ع ): على (ع ) در حالى كه جامه كرباسى درشت و وصله شده با وصله پشمى پوشيده بـود, بـراى مردم خطبه خوانددر اين باره به حضرت ايراد گرفته شد امام فرمود: اين جامه , دل را متواضع مى كند ومؤمن از آن الگو مى گيرد.
ـ در روايتى آمده است : على (ع ) را باجامه اى كهنه و وصله شده ديدند و به او ايرادگرفتند فرمود: با اين جامه , دل خاشع مى شود و نفس ذليل مى گردد و مؤمنان , ازآن سرمشق مى گيرند.
ـ عـقـبـة بن علقمه : بر اميرالمؤمنين (ع )واردشدم , ديدم در برابرآن حضرت مقدارى دوغ ترش به طـورى كـه بـوى تـرشـى آن مـشـام مـرا آزرد و چـنـد تكه نان خشك قرار داردعرض كردم : اى امـيرالمؤمنين ! يك چنين غذايى مى خوريد؟
حضرت فرمود: اى اباالجنود! من خود شاهد بودم كه رسـول خـدا(ص ) خـشـكـتـر از ايـن نـان ها را مى خورد وزبرتر از اين جامه را مى پوشيد بنابراين , اگرروش رسول خدا(ص ) را در پيش نگيرم ,مى ترسم به آن حضرت ملحق نشوم .

ـ پيامبر خدا(ص ) از پوشيدن دو نوع لباس نهى فرمود: لباسى كه به زيبايى شهره (انگشت نما) باشد و لباسى كه به زشتى شهره باشد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) از دو شهرت نهى فرمود: شهرت در نازكى و ضخامت لباس ,نرمى و زبرى آن و بلندى و كوتاهى آن بلكه بايد حد وسط ميان اين خصوصيات رارعايت كرد.
ـ امام صادق (ع ): دارايى ها از آن خداست و آن ها را نزد مرد به امانت مى سپارد و به آن ها اجازه داده است كه باميانه روى , بخورند و با ميانه روى , بپوشند.
ـ لباسى بپوش , كه نه به آن شهرت پيدا كنى و نه باعث خفت تو شود.

بهترين لباس هر زمانى لباس مردم آن زمان است .

ـ حـمـاد بن عثمان : در خدمت امام صادق (ع ) بودم كه مردى به آن حضرت عرض كرد: خداوند به صـلاحـت دارد! شـمـا فرموديد كه على بن ابى طالب (ع ) لباس خشن به تن مى كرد,پيراهن چهار درمى مى پوشيد و امثال اين ها, درحالى كه مى بينيم شما خود جامه اى نيكوپوشيده ايد!.
حـماد مى گويد: حضرت به او فرمود: على بن ابى طالب (ع ) آن لباس ها را در زمانى مى پوشيد,كه عيب نبود اگر چنان لباس هايى را امروزمى پوشيد, موجب شهرت او مى شد پس ,بهترين لباس هر زمـانـى لـبـاس مـردم آن زمان است , منتها قائم ما آن گاه كه قيام كند, جامه هايى مانند على (ع ) مى پوشد و به شيوه آن حضرت رفتار مى نمايد.
ـ امام صادق (ع ), به عبيد بن زياد,فرمود: آشكار ساختن نعمت در نزد خدا,محبوبتر از نگهدارى آن در گنجه (لباس ) است پس , زنهار كه جز در نيكوترين نوع لباس مردم خويش , ظاهر نشوى .

راوى مـى گـويد: از آن پس عبيد, تا زمانى كه زنده بود, جز در نيكوترين نوع لباس مردمش ,ديده نشد.
ـ بعداز وصف نوع جامه امام على (ع ) ـ :اين همان لباسى است كه سزاوار است شمابپوشيد اما امروز مـا نـمـى تـوانيم چنين جامه اى بپوشيم , زيرا اگر اين كار را بكنيم , خواهند گفت :ديوانه است , يا خواهند گفت : رياكار است امازمانى كه قائم ما ظهور كند, همان لباس (امام على ) پوشيده خواهد شد.
ـ مشغول طواف بودم , كه ناگاه ديدم مردى لباس مرا مى كشد برگشتم ديدم عبادبصرى است او گفت : اى جعفر بن محمد! تو به جاى على نشسته اى و چنين لباسى مى پوشى ؟
.
گـفتم : واى بر تو! اين يك جامه قوهى است كه به يك دينار و خرده اى خريده ام على (ع ) درزمانى به سر مى برد كه آن چه مى پوشيد,متناسب با آن بود ولى اگر در اين زمان من چنان لباسى بپوشم , مردم خواهند گفت : اين هم مثل عباد رياكار است .

ـ امـام رضـا(ع ): دوسـتداران بى بضاعت من دوست دارند كه من روى نمد بنشينم و لباس درشت بپوشم , در حالى كه زمانه (ما) اين رانمى پذيرد.
ـ به خدا سوگند, اگر به اين امر(ولايتعهدى ) برسم , به جاى غذاهاى لذيذ,غذاى نامطبوع خواهم خـورد و بـه جـاى لباسهاى نرم , لباس زبر خواهم پوشيد و به جاى آسايش ,خود را به رنج و زحمت خواهم افكند.
ـ بـه احـمـد بـن محمد بن ابى نصر ـ :نظرت درباره لباس زبر چيست ؟
عرض كردم :شنيده ام كه حسن مى پوشيد, وجعفر بن محمد(ع )جامه نو مى گرفت ودستور مى داد آن را در آب فرو برند.
امـام رضـا(ع ) به من فرمود: بپوش و آراسته باش , زيرا على بن الحسين (ع ) جبه خز پانصددرهمى مى پوشيد و در زمستان رداى خزى نگارين مى پوشيد وچون زمستان تمام مى شدآن را مى فروخت وپـولـش را صـدقـه مى داد آن حضرت اين آيه را تلاوت كرد: ((بگو: چه كسى زيور خدا را كه براى بندگانش پديد آورده وروزى پاكيزه و پاك را, حرام كرده است ))؟
.
ـ سـفيان ثورى : به امام صادق (ع ) عرض كردم :شما روايت مى كنى كه على بن ابى طالب (ع )جامه خشن مى پوشيد, در حالى كه خود جامه قوهى   ((11)) و مروى مى پوشى ! آن حضرت فرمود:واى بر تـو! عـلى بن ابى طالب در روزگار سختى وتنگدستى به سر مى برد, اما هرگاه در زمانه گشايش حاصل شود نيكان روزگار به بهره مندشدن از آن گشايش سزاوارترند.

جامه زينت وجامه عبادت .

ـ ابـو عـبـاد: حضرت رضا(ع ) در تابستان روى بوريا مى نشست و در زمستان روى پلاس لباسش از پارچه درشت بود اما هرگاه در ميان مردم ظاهر مى شد, خود را مى آراست .

ـ روايـت شـده است كه حضرت رضا(ع ) روى لباس پشمينه , جامه اى از خز پوشيد يكى ازصوفيان نـادان چـون جـامـه خـزى بـر تـن ايـشـان ديـد,گـفـت : با وجود اين برخوردارى و لباس خزى كـه پـوشيده اى , چگونه خود را از اهل زهدمى پندارى ؟
حضرت لباس خود را كنار زد ديدندزير آن پشمينه اى است امام فرمود: اين براى خداست و اين (لباس خز) براى مردم .

ـ كامل بن ابراهيم : بر سرورم ابومحمد(ع )وارد شدم ديدم جامه سفيد ولطيفى تن آن حضرت است بـا خـودم گـفـتـم : ولـى و حجت خدا,خود لباسهاى نرم و لطيف مى پوشد و ما را به همدردى با بـرادران دستور مى دهد و از پوشيدن چنين لباسى نهى مى كند! حضرت تبسمى كرد وفرمود: اى كـامل ! و آستينهايش را بالا زد ديدم جامه اى از پلاس سياه و خشن زير آن است آن گاه فرمود: اين يكى به خاطر خداست و اين يكى به خاطر شما.
ـ سـفـيـان ثـورى از مـسـجـد الـحـرام عـبـور كـرد امام صادق (ع ) را ديد كه لباسهاى قيمتى و زيـبـايـى پوشيده است گفت : به خدا قسم , مى روم و او راسرزنش مى كنم نزديك حضرت رفت و گفت :يابن رسول اللّه ! نه رسول خدا(ص ) چنين لباسى پوشيد و نه على (ع ) و نه هيچ يك از پدران توامام (ع ) به او فرمود: رسول خدا(ص ), در زمانه اى بخيل و سختگير به سر مى برد و به تناسب بخل وسـخـتـگـيـرى آن زنـدگـى مى كرد, ولى بعدا دنيا سرمشكهاى خود را شل كرد (و وفور نعمت شد)پس , سزاوارترين مردم دنيا به بهره برى ازنعمتهاى آن , نيكانند حضرت , سپس اين آيه راتلاوت كـرد: ((بـگو: چه كسى زيورهاى خدا را كه براى بندگانش پديد آورده و روزيهاى پاك وپاكيزه را حـرام كـرده است ))؟
ما سزاوارترين كس به بهره بردن از نعمتهاى خدا دادى آن هستيم منتها, اى ثورى جامه اى كه بر تن من مى بينى , به خاطر مردم پوشيده ام آن گاه دست سفيان را گرفت و آن را بـه طـرف خود كشيد ولباس رويى را بالا زد و جامه درشتى را كه زيرآن پوشده بود و با بدن آن حـضـرت تـماس مستقيم داشت بيرون آورد و فرمود: اين را براى خودم مى پوشم و آن چه را ديدى براى مردم حضرت , سپس جامه سفيان را كه زبر و درشت بود كنار زد و زير آن لباس نرم و لطيفى بودفرمود: تو اين لباس رويى را براى (فريب )مردم پوشيده اى و اين (زيرى ) را براى خوشحال كردن نفست .

عمامه .

ـ پيامبر خدا(ص ): عمامه ها, تاج عربهاست .

ـ امـام صـادق (ع ): رسـول خدا(ص ) بادست خود بر سر على (ع ), عمامه بست و ازجلو سر پر آن را آويـزان كـرد و از پـشـت سـربـه انـدازه چهار انگشت كوتاه كرد و آن گاه فرمود: برگرد على (ع ) بـرگـشـت فـرمـود:رويت را به طرف من كن و على (ع ) به طرف پيامبر رو كرد رسول خدا(ص ) فرمود:تاجهاى فرشتگان , اين گونه است .

ـ امام باقر(ع ): در روز بدر, فرشتگان عمامه هاى سفيد دنباله دار بر سر داشتند.
ـ جابر: رسول خدا(ص ) در سال فتح مكه در حالى كه عمامه سياه داشت , وارد مكه شد.
ـ عـمـرو بن حريث به نقل از پدرش :پيامبر(ص ) را بر منبر ديدم , در حالى كه عمامه اى سياه بر سر داشت و دنباله آن راميان دو شانه اش آويزان كرده بود.
ـ پـيامبر خدا(ص ): چهره گشوده و باعمامه به مسجدها درآييد, زيرا عمامه ها,تاجهاى مسلمانان است .

ـ عـمامه ها, مايه وقار مؤمن و عزت عربهاست پس , هرگاه عربها عمامه هاى خود را كنار گذارند, عزت خود را كنارگذاشته اند.
ـ خـداوند در جنگ بدر و حنين , مرا بافرشتگانى مدد رساند كه اين عمامه را به سرداشتند عمامه مانع ميان كفر و ايمان است .

ـ فرق ميان ما و مشركان , عمامه هاى روى عرقچين است .

ـ امـت مـن تـا زمـانـى كـه عمامه هاى بسته بر روى شب كلاه به سر نهند, همواره برفطرت (آيين توحيدى ) خواهند بود.
ـ پوشاندن سر در روز, نشانه دانايى است و در شب شك برانگيز.

لباسهاى ممنوعه .

قرآن .

((بـهـشتهايى جاويدان كه وارد آن ها مى شوند و بادستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته مى شوند وجامه شان در آن ها حرير است )).
((جـامـه هـايـى از سندس و استبرق (حرير نازك وستبر) مى پوشند در حالى كه رو به روى هم بر تختهاتكيه زده اند)).
ـ پيامبر خدا(ص ): اگر زيور و حريربهشت را دوست داريد آن ها را در دنيا نپوشيد.
ـ هر كه در دنيا حرير بپوشد, در آخرت آن را نخواهد پوشيد.
ـ كسى كه به روزهاى خدا اميد بسته باشد, از حرير استفاده نمى كند.
ـ پوشيدن حرير و طلا براى مردان امتم حرام و براى زنانشان حلال گشته است .

ـ امام صادق (ع ): مرد به جز در جنگ نبايد,جامه حرير و ديبا بپوشد.
ـ امام على (ع ): بر شما باد پوشيدن لباسهاى ضخيم , زيرا كسى كه جامه اش نازك باشد, دينش نازك شود.
ـ عـايـشه : اسما دختر ابوبكر بررسول خدا(ص ) وارد شد, در حالى كه لباسهاى نازكى به تن داشت رسـول خـدا(ص )از او روى گـردانـد و فـرمود: اى اسما! زن وقتى به سن قاعدگى رسيد, ديگر درسـت نـيـسـت كـه از بـدن او جـز ايـن قـسـمتها ـ اشاره به صورت و كفين خود فرمود ـ جاى ديگرى ديده شود.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): هر كس لباسى فاخربپوشد كه مردم به او نگاه كنند, خداوند به وى ننگرد تا زمانى كه آن جامه را از تن بيرون آورد.
ـ هـر كـس لباس فاخرى بپوشد تا مردم به او نگاه كنند, خداوند به او ننگرد تا زمانى كه آن را از تن بيرون آورد.
ـ هر كس از لباسهاى مشهور (وچشمگير) بپوشد, خداوند در روز قيامت ازاو روى بگرداند.
لجاجت .

لجاجت .

ـ پيامبر خدا(ص ): خوبى عادت است وبدى لجاجت .

ـ امام على (ع ): لجاجت , انديشه رامى برد.
ـ لجوج را, راى و انديشه اى نيست .

ـ لجاجت , انديشه را تباه مى كند.
ـ لجوج را, تدبير نيست .

ـ لجاجت , تخم شر است .

ـ لجاجت , نفس را بدنام مى كند.
ـ لجاجت , جنگها را به بار مى آوردو دل ها را كينه ور مى سازد.
ـ لجاجت , جنگ خيز است .

ـ زنهار از خصلت نكوهيده لجاجت ,زيرا كه آن , آتش جنگها را شعله ورمى كند.
ـ لجاجت , زيانبارترين چيزها در دنياو آخرت است .

ـ لجاجت , چيزى از خود به ارث مى گذارد كه انسان بدان نيازى ندارد.
ـ سوار بر مركب لجاجت در معرض بلا و گرفتارى است .

ـ مبادا, مركب لجاجت تو را به هلاكت درافكند.
ـ زنهار كه مركب لجاجت , سركشانه تو را به سوى مهلكه ها برد.
ـ مركبى چموش تر از لجاجت ,نيست .

ـ از لجاجت حذر كن , تا از به سردرآمدن آن رهايى يابى .

ـ مركب لجاجت , سوار خود را به سردر مى آورد.
ـ زياده روى در سرزنش كردن , آتش لجاجت را شعله ور مى كند.
ـ پيامبر خدا(ص ): زنهار از لجاجت ,زيرا كه آغاز آن نادانى وفرجامش پشيمانى است .

ـ امام على (ع ): بهترين خوى ها,دورترين آن ها از لجاجت است .

ـ مجمع بدى ها لجاجت و ستيزه گرى زياد اس .

ـ آن كه لجاجت كند و بر اين لجاجت خويش پاى فشرد, او همان بخت برگشته اى است كه خداوند بر دلش پرده (غفلت ) زده و پيشامدهاى ناگوار بر فراز سرش قرارگرفته است .

ـ زنـهـار از شتابزدگى در كارها پيش از فرارسيدن زمان آن ها, يا كندى كردن در كارهابه هنگام رسـيـدن زمان آن ها, يا لجاجت درآن ها هرگاه مبهم و ناشناخته باشند و ياسستى كردن در آن ها هرگاه روشن و آشكارباشند بنابراين , هر چيزى را در جايگاه خودش بگذار.
ـ ثمره لجبازى , هلاكت است .

ريش .

ريش .

ـ پيامبر خدا(ص ): سبيلها را كوتاه كنيدو محاسن را بلند بگذاريد و خود را شبيه يهود نسازيد.
ـ مجوسيان ريش هاى خود را مى زدندو سبيلهايشان را انبوه مى گذاشتند و ماسبيل ها را مى زنيم و محاسن را بلندمى گذاريم و اين مطابق با خلقت است .

ـ سبيل ها را از ته بچينيد و ريش ها رابلند بگذاريد.
ـ برخلاف مشركان باشيد, سبيل ها رااز ته كوتاه كنيد و محاسن را بلند بگذاريد.
زبان .

زبان .

ـ امام على (ع ): اگر زبان نباشد,انسان چيزى جز يك نقش مجسم يا حيوان رها شده نيست .

ـ زبان , ترازويى است كه نادانى كفه آن راسبك مى گرداند و خردمندى سنگينش مى سازد.
ـ زبان , ترازوى انسان است .

ـ بـدانـيد, كه زبان پاره اى از پيكرانسان است بنابراين , هرگاه خوددارى ورزد, گفتار به كمك او نمى آيد و هرگاه بازشود نطق مهلتش نمى دهد.
ـ براى جلب دل انسان , چيزى مؤثرتراز زبان نيست و براى نفس , چيزى فريبنده تر از شيطان وجود ندارد.
ـ انسان , دلش زبان اوست و خردش دين او.

آدمى مخفى است در زير زبان .

ـ امام على (ع ): سخن گوييد, تا شناخته شويد, زيرا آدمى در زير زبان خود, پنهان است .

ـ انسان در زير زبان خود, پنهان است .

ـ چـهـار سخن گفتم و خداوند دركتاب خود آن ها را تصديق كرد گفتم : انسان در زير زبان خود پـنـهـان است و چون سخن گويد آشكار شود پس خداى متعال اين آيه را نازل فرمود: (( و هر آينه آنان را از لحن سخن مى شناسى )).
ـ هـيچ كس چيزى را در دل پنهان نداشت , جز اين كه در لغزش هاى زبان وخطوط چهره او آشكار شد.
ـ سخن مرد, سنجه خرد اوست .

ـ زبان , ترجمان دل است .

ـ زبان , آن چه را كه درون ها پوشيده مى دارند بازگو مى كند.
ـ از آن چه بر زبان انسان رانده مى شود مى توان به خرد او راه برد.
ـ زبان تو, ترجمان خرد توست .

ـ زنـهار از سخن گفتن درباره آن چه كه راهش را نمى شناسى و حقيقتش رانمى دانى , زيرا سخن تو, نشانگر خردتوست و بيان تو از شناخت تو خبر مى دهد.

خصلتهايى كه به وسيله زبان آشكارمى شوند.

ـ امـام عـلـى (ع ): در انسان ده خصلت وجوددارد كه زبان او آن ها را آشكار مى سازد,زبان گواهى اسـت كه از درون گزارش مى دهد داورى است , كه به دعواها فيصله مى دهد گويايى است , كه به وسـيـلـه آن (بـه پـرسـشـهـا) پـاسـخ داده مـى شـود واسـطـه اى اسـت , كه با آن مشكل برطرف مى شودتوصيفگرى است , كه با آن اشيا شناخته مى شود فرماندهى است , كه به نيكى فرمان مى دهد انـدرزگـويى است , كه از زشتى بازمى دارد تسليت دهنده اى است , كه غمها به آن تسكين مى يابد حـاضـرى اسـت , كه به وسيله آن كينه ها برطرف مى شود و دلربايى است , كه گوشها به وسيله آن لذت مى برد.

زيبايى مرد در شيوايى زبان اوست .

ـ پيامبر خدا(ص ): زيبايى , درزبان است .

ـ زيبايى مرد, در زبان است .

ـ امام على (ع ): زيبايى در زبان است و كمال در عقل .

ـ صورت زن , در رخسار اوست وصورت مرد, در گفتارش .

ـ پيامبر خدا(ص ): زيبايى مرد, (به )شيوايى زبان اوست .

ـ شيوايى زبان , بالاترين دارايى است .

ـ امام صادق (ع ): هر كه زبانش شيرين باشد, خردش ببالد.
ـ امام على (ع ): كسى كه زبان آور باشد,قومش او را امير خود گردانند.

زبان , كليد خوبى و بدى است .

ـ امـام باقر(ع ): راستى كه اين زبان ,كليد هر خوبى و بدى است پس , سزاواراست كه مؤمن بر زبان خود مهر زند, همان گونه كه بر (كيسه ) زر و سيم خويش مهرمى زند.
ـ ابوذر مى گفت : اى جوياى دانش ومعرفت ! راستى كه اين زبان , كليد خوبى وكليد بدى است پس همچنان كه بر زر و سيم خود مهر مى زنى , بر زبان خويش مهر زن .

نقش زبان در درستى ايمان .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): ايمان هيچ بنده اى درست نشود, تا آن كه دلش درست شود ودلش درست نشود, تا آن كه زبانش درست شود.
ـ امـام عـلـى (ع ): رسـول خدا(ص ) فرموده است ((ايمان هيچ بنده اى درست نشود, تاآن كه دلش درسـت شود و دلش درست نشود, تا آن گاه كه زبانش درست شود))بنابراين , هر كس از شما كه مـى تـوانـد با دستى نيالوده به خون و اموال مسلمانان و زبانى سالم از (هتك ) آبرو و حيثيت ايشان خداى متعال را ديدار نمايد, البته چنين كند.