آیه سأل سائل
یکى از آیاتى که درباره قصه غدیر خم نازل شده و دلالت حدیث غدیر بر
امامت و ولایت و خلافت حضرت علی(ع) را تأیید مىکند آیه «سأل سائل»
است.
خداوند متعال مىفرماید: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ×
لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ»؛ «تقاضاکنندهاى تقاضاى عذابى کرد که
واقع شود. این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمىتواند آن را دفع
کند.»( سوره معارج، آیات 1و2)
اصل قصّه چیست؟ و چگونه ارتباط با واقعه غدیر دارد؟ و چگونه دلالت حدیث
بر امامت و ولایت را تأیید مىکند؟ سؤالهایى است که در این مبحث به آن
مىپردازیم.
اعتراف به نزول آیه در مورد قصه غدیر
برخى از علماى اهل سنت این آیه را مربوط به قصه غدیر مىدانند از قبیل:
1 - ابو اسحاق ثعلبى
او مىگوید: از سفیانبن عینیه درباره تفسیر قول خداوند عزوجل «سَأَلَ
سائِلٌ» سؤال شد که در شأن چه کسى نازل شده است؟ او در جواب گفت: تو از
من درباره مسألهاى سؤال کردى که کسى قبل از تو از من سؤال نکرده بود.
حدیث کرد مرا پدرم از جعفربن محمد از پدرانش: هنگامى که رسولخدا(ص) در
سرزمین غدیر خم به سر مىبردند مردم را ندا داده و همه را جمع کرد.
آنگاه دست علىبن ابىطالب را گرفت و فرمود: هر کس من مولاى اویم این
على مولاى اوست. این خبر شایع شد و در همه کشورها و شهرها پیچید. از آن
جمله خبر به حارثبن نعمان فهرى رسید. او در حالى که بر شتر خود سوار
بود وارد سرزمین ابطح شد و از شتر خود پایین آمده شتر را خوابانید و
پاى او را بست. آنگاه به خدمت رسول خدا(ص) آمد در حالى که در میان
جمعى از اصحاب خود بود. عرض کرد: اى محمد! ما را از جانب خداوند امر
کردى تا شهادت به وحدانیّت خدا دهیم و این که تو رسول خدایى، ما هم
قبول کردیم. و امر نمودى تا پنج نوبت نماز بخوانیم. آن را نیز از تو
قبول کردیم. و ما را به زکات و روزه ماه رمضان و حج امر کردى آنها را
نیز قبول کردیم. به این راضى نشدى تا آن که بازوان پسرعمویت را بالا
برده و او را بر ما برترى دادى و گفتى: «من کنت مولاه فعلى مولاه»؛ «هر
کس که من مولاى اویم این على مولاى اوست.» آیا این مطلبى بود که از
جانب خود گفتى یا از جانب خداى عزوجل؟!
پیامبر(ص) فرمود: قسم به کسى که جز او خدایى نیست همانا این مطلب از
جانب خداوند بوده است. در این هنگام حارثبن نعمان به پیامبر پشت کرده
و به سوى راحله خود حرکت کرد در حالى که مىگفت: بارخدایا! اگر آن چه
محمد مىگوید حق است بر من سنگى از آسمان ببار یا عذابى دردناک بر من
بفرست. او به شتر خود نرسیده بود که خداوند بر او سنگى فرستاد که بر سر
او خورده و از پشت او بیرون آمد و با این طریق به قتل رسید. در این
هنگام بود که خداوند عزوجل این آیه را نازل کرد: «سَأَلَ سائِلٌ
بِعَذابٍ واقِعٍ × لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ».( الکشف والبیان،
ذیل آیه)
سفیان از مشاهیر مورد وثوق نزد اهل سنت است. نووى درباره او مىگوید:
«سفیانبن عیینه... اعمش، ثورى، مسعر، ابنجریح، شعبه، همّام، وکیع،
ابنمبارک، ابنمهدى، قطّان، حمّادبن زید، قیسبن ربیع، حسنبن صالح،
شافعى، ابنوهب، احمدبن حنبل، ابنمدینى، ابنمعین، ابنراهویه، حمیدى
و خلائقى بسیار که قابل شمارش نیستند، از او روایت نقل کردهاند. و
ثورى از قطّان، و او از ابنعیینه روایت نقل کرده است. علما اتفاق بر
امامت و جلالت و عظمت مرتبه او دارند».( تهذیب الأسماء واللغات، ج 1، ص
224)
ذهبى گوید: «امام ابومحمد سفیانبن عیینه هلالى شیخ حجاز». شافعى گفته:
اگر نبود مالک و سفیان علم حجاز از بین رفته بود... او ثابت قدم در
حدیث بود. بهزبن اسد گفته: همانند ابن عیینه را ندیدم... و احمد گفته
من کسى را داناتر به سنن از او نیافتم».( العبر، حوادث سنه 197)
یافعى مىگوید: «علما در حق او گفتهاند که او: امام، عالم، ثابت،
باورع بوده و اجماع بر صحت حدیث اوست...».( مرآة الجنان، حوادث سنه
198)
2 - ابو عبید هروى (م 223)
هروى در تفسیرش به نام «غریب القرآن» در ذیل آیه «سَأَلَ سائِلٌ»
مىنویسد: «هنگامى که رسول خدا(ص) در غدیر خم آن چه قرار بود ابلاغ کند
به مردم رساند و آن مطلب در کشورها و شهرها پخش شد جابربن نضربن
حارثبن کلده عبدرى آمد و عرض کرد: اى محمد! تو ما را از جانب خدا امر
کردى که شهادت به وحدانیت خدا دهیم... تا آخر روایت».
ابن خلکان در ترجمه هروى مىنویسد: «او مردى ربّانى، و داراى فنون
مختلف در علوم اسلامى بود، روایتش حسن و صحیح النقل بود. و کسى را
نمىشناسم که در امر دین او طعنى وارد کرده باشد».( وفیات الاعیان، ج
4، ص 60، رقم 534)
3 - شیخ الاسلام حمّوئى
او در باب پانزدهم از کتاب «فرائد السمطین» از شیخ عمادالدین
عبدالحافظبن بدران، از قاضى جمالالدین عبدالقاسمبن عبدالصمد انصارى،
از عبدالجباربن محمد خوارزمى بیهقى، از ابىالحسن علىبن احمد واحدى
نقل کرده که گفت: من از شیخ ما استاد ابىاسحاق ثعلبى در تفسیرش قرائت
کردم که از سفیانبن عیینه درباره این آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ
واقِعٍ» سؤال شد که در شأن چه کسى نازل شده است؟ او این حدیث را (که
قبلاً ذکر کردیم) نقل نمود...( فرائد السمطین، ج 1، ص 82، ح 63)
حموئى همان ابراهیمبن محمدبن مؤیّدبن حمویه صدرالدین ابوالمجامع شافعى
است که از شیوخ ذهبى بوده و در سال722 وفات یافته است. علماء اهلسنت
او را امام در علوم حدیث و فقه معرفى کردهاند.( تذکرة الحفاظ، ج 4، ص
1505 ؛ معجم شیوخ الذهبى، ص125، رقم156)
کتاب او «فرائد السمطین» در سال716 تألیفش به پایان رسیده است.
بغدادى مىگوید: «جوینى از کتابش (فرائد السمطین) در سال716 فارغ شد».(
ایضاح المکنون در ذیل کشف الظنون، ج4، ص182)
کتاب او از بهترین کتابهایى است که اهل سنت در نقل فضائل و مناقب اهل
بیت: به رشته تحریر درآوردهاند.
4 - حاکم حسکانى
حاکم حسکانى حنفى این روایت را با سندهاى بسیار از برخى از امامان
اهلبیت: و تعدادى از صحابه نقل کرده است. اینک ما یک روایت از آنها
را نقل مىکنیم:
او از ابوبکر محمدبن محمد بغدادى، و او از ابومحمد عبداللَّهبن احمدبن
جعفر شیبانى، از عبدالرحمنبن حسن اسدى، از ابراهیمبن حسین کسائى، از
فضلبن دکین، از سفیانبن سعید، از منصور، از ربعى، از حذیفةبن یمان
نقل کرده که گفت: هنگامى که رسول خدا(ص) درباره علی(ع) فرمود: «من کنت
مولاه فهذا على مولاه» نعمانبن منذر فهرى ایستاد و گفت:... آنگاه تا
آخر قصه را نقل مىکند.( شواهد التنزیل، ج 2، ص 385-381)
- ابوبکر محمدبن محمد بغدادى: حافظ عبدالغافر نیشابورى در ترجمه او
مىگوید: «او فقیه، فاضل، دیندار... بود».( السیاق فى تاریخ نیشابور،
ص 37)
- عبداللَّهبن احمدبن جعفر شیبانى نیشابورى: خطیب بغدادى در ترجمه او
مىگوید: «او اموال بسیارى داشت، همه آنها را در راه علم و اهل علم و
حج و جهاد و اعمال نیک بکار گرفت، واز تمام علماى هم عصرش بیشتر حدیث
شنید... او مورد وثوق است...».( تاریخ بغداد، ج 9، ص 391)
- عبدالرحمن بن حسن اسدى: خطیب بغدادى او را در ترجمهاش تمجید کرده
است( همان، ج 10، ص 292). گرچه برخى از معاصرینش او را تضعیف کردهاند
ولى بنا بر رأى ذهبى و ابنحجر تضعیف معاصر قابل توجه نیست.( لسان
المیزان، ج 5، ص 234 ؛ میزان الاعتدال، ج 1، ص 111)
- ابراهیم بن حسین کسائى معروف به ابندیزل: ذهبى درباره او مىگوید:
«امام حافظ، ثقه، عابد... حاکم او را ثقه مأمون معرفى کرده است...».(
سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 184)
فضل بن دکین: او از رجال صحاح سته به شمار مىآید. ابنحجر مىگوید:
«او ثقه، ثبت بوده و از بزرگان شیوخ بخارى به حساب مىآید».( تقریب
التهذیب، ج 2 ص 110)
سفیان بن سعید: او که معروف به ثورى است، شعبه و سفیانبن عیینه و
ابوعاصم نبیل و یحیىبن معین و بسیارى از علما او را امیرالمؤمنین در
حدیث معرفى کردهاند. سفیانبن عیینه مىگوید: اصحاب حدیث سه نفرند:
ابنعباس در زمانش، شعبى در زمانش، ثورى در زمانش. عباس دورى مىگوید:
مشاهده کردم که یحیىبن معین هیچ کس را در فقه و حدیث و زهد و هر چیز،
بر سفیان مقدم نمىداشت. او از رجال صحاح سته است.( تهذیب الکمال، ج
11، ص 169-164)
- منصور: همان منصوربن معتمر است که از رجال صحاح سته بوده و ابنحجر
در شأن او گفته: «او ثقه، ثبت و اهل تدلیس نبوده است».( تقریب التهذیب،
ج 2، ص 177)
- ربعى: همان ربعىبن خِراش است که از رجال صحاح سته به حساب مىآید.
ابنحجر او را ثقه و عابد معرفى کرده است.( همان، ج 1، ص 243)
- حذیفة بن یمان: او از اصحاب جلیل القدر است.
راویان حدیث
راویان حدیث از اهل بیت و اصحاب
این روایت را برخى از امامان اهل بیت: و نیز برخى از صحابه نقل
کردهاند از قبیل:
1 - امام امیرالمؤمنین(ع).
2 - امام محمد باقر(ع).
3 - امام جعفر صادق(ع).
4 - عبداللَّهبن عباس.
5 - حذیفةبن یمان.
6 - سعدبن ابىوقاص.
7 - ابىهریره.
راویان حدیث از عامه
مضمون این حدیث را عدهاى از علماى اهل سنت در کتب خود نقل کردهاند از
قبیل:
1 - حافظ ابو عبید هروى (223).( تفسیر غریب القرآن)
2 - ابوبکر نقّاس موصلى بغدادى (351).( تفسیر شفاء الصدور)
3 - ابو اسحاق ثعلبى نیشابورى (427).( الکشف والبیان)
4 - حاکم حسکانى حنفى.( شواهد التنزیل، ج2، ص383)
5 - ابوبکر یحیى قرطبى (567).( الجامع لأحکام القرآن، ج8، ص278)
6 - سبط بن جوزى حنفى (654).( تذکرة الخواص، ص30)
7 - شیخ الاسلام حموئى.( فرائد السمطین، ج1، ص82، ح63)
8 - شیخ محمد زرندى حنفى.( نظم درر السمطین، ص93)
9 - نورالدین ابنصبّاغ مالکى.( الفصول المهمة، ص41)
10 - سید نورالدین سمهودى شافعى.( جواهر العقدین، ص179)
11 - ابو السعود عمادى.( ارشاد العقل السلیم، ج9، ص29)
12 - شمس الدین شربینى شافعى.( السراج المنیر، ج4، ص380)
13 - سید جمال الدین شیرازى.( الاربعین فى مناقب
امیرالمؤمنینعلیهالسلام، ص40)
14 - شیخ زین الدین مناوى شافعى.( شرح جامع الصغیر، ج6، ص218)
15 - شیخ برهان الدین على حلبى شافعى.( السیرة الحلبیة، ج3، ص274)
16 - سید مؤمن شبلنجى شافعى.( نور الابصار، ص159)
17 - شیخ احمد بن باکثیر مکى شافعى.( وسیلة المآل، ص119)
18 - شیخ عبدالرحمن صفورى.( نزهة المجالس، ج2، ص209)
19 - شمس الدین حنفى شافعى.( شرح جامع الصغیر، ج2، ص378)
20 - ابو عبداللَّه زرقانى مالکى.( شرح المواهب اللدنیّة، ج7، ص13)
21 - قندوزى حنفى.( ینابیع المودة، ص274)
22 - محمد بن یوسف گنجى.( کفایة الطالب)
و دیگران.
دلالت حدیث
این روایت از جمله شواهد و قرائنى است که دلالت بر معناى سرپرستى در
حدیث غدیر دارد، زیرا اگر مقصود از مولا در حدیث غدیر محبّت و یا نصرت
بود چه ضرورتى داشت که حارثبن نعمان این گونه با رسول خدا(ص) محاجّه
کرده و در نهایت امر از خداوند تقاضاى مرگ کند؟ به طور حتم او از حدیث
غدیر معناى سرپرستى و امامت حضرت علی(ع) را فهمیده بود، لذا به جهت
عنادى که با حضرت داشت تحمل نیاورده، حسد او باعث شد که چنین درخواستى
از خداوند نماید.
پاسخ به شبهات
برخى از متعصبین از علماى اهل سنت درصدد توجیه یا تکذیب این حدیث
برآمدهاند اینک به این شبهات پرداخته و هر یک را مورد نقد و بررسى
قرار خواهیم داد:
1 - سوره معارج مکّى است!!
ابن تیمیه در یک سرى از اشکالات خود بر این حدیث مىگوید: «سوره معارج
که این آیه در اول آن آمده است به اتفاق اهل علم مکّى است، در نتیجه
نزول آن ده سال یا بیشتر قبل از واقعه غدیر بوده است».( منهاج السنة، ج
4، ص 31)
پاسخ
اجماعى را که ابن تیمیه ادعا کرده متیقّن از آن نزول مجموع سوره در مکه
است نه مجموع آیات آن؛ زیرا ممکن است که خصوص این آیه مدنى باشد.
اگر کسى اشکالى کند قاعده در این که سورهاى مکّى یا مدنى است این است
که اول آن سوره آیهاش در کجا نازل شده باشد، و چون افتتاح سوره با آیه
مدنى است پس با مکّى بودن سوره سازگارى ندارد.
در جواب مىگوییم: این ادعا خلاف واقع است زیرا چه بسیار مواردى که بر
خلاف این مطلب آمده است:
الف - سوره عنکبوت: تمام آیات آن مکّى است به جز ده آیه از اول آن.(
جامع البیان، ج 20، ص 133 ؛ الجامع لأحکام القرآن، ج13، ص41)
ب - سوره کهف: تمام آیات آن مکّى است به جز هفت آیه از اول آن که مدنى
است.( الجامع لأحکام القرآن، ج 10، ص 235 ؛ الاتقان، ج1، ص41)
ج - سوره مطفّفین: تمام آیات آن مکى است به جز آیه اول آن.( جامع
البیان، ج 30، ص 91)
د - سوره لیل: تمام آیات آن مکّى است به جز آیه اول آن.( الاتقان، ج 1،
ص 47)
ه’ - سوره مجادله: تمام آیات آن مدنى است به جز ده آیه از اول آن.(
ارشاد العقل السلیم، ج 8، ص 215)
و - سوره بلد: تمام آیات آن مدنى است به جز آیه اول آن.( الاتقان، ج 1،
ص 47)
2 - خداوند با وجود پیامبر عذاب نخواهد
کرد!!
ابن تیمیه نیز مىگوید: «این آیه به سبب مطلبى است که مشرکین در مکه
گفتهاند، و بعد از آن هم عذابى به خاطر آن نازل نشد؛ زیرا خداوند
متعال مىفرماید: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ
فیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ
یَسْتَغْفِرُونَ»؛«ولى [اى پیامبر!]( سوره انفال، آیه 33)
تا تو در میان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد. و [نیز]
تا استغفار مىکنند، خدا عذابشان نمىکند.»( منهاج السنة)
پاسخ
اولاً: منافاتى ندارد که عذاب خداوند در مکه بر مشرکین وارد نشده باشد
ولى در این مکان بر حارث نازل گشته باشد.
ثانیاً: از برخى روایات استفاده مىشود که در عصر پیامبر(ص) برخى از
اشخاص مورد عذاب قرار گرفتند.
الف - مسلم در صحیح خود به سندش از ابنمسعود نقل مىکند که قریش
نافرمانى رسول خدا نمود و از قبول اسلام سرباز زد پیامبر(ص) در حقّ
آنها نفرین کرد و به خداوند عرض کرد: «بار خدایا! همانند هفت سال یوسف
بر آنان قحطى بفرست. در این هنگام بود که خشکسالى شبه جزیره حجاز را
فرا گرفت و کار به جایى رسید که مردار مىخوردند. و از شدت گرسنگى و
عطش آسمان را همانند دود مشاهده مىکردند...( صحیح مسلم، ج 5، ص 342، ح
39 ؛ صحیح بخارى، ج4، ص1730، ح4416)
ب - ابن عبدالبر نقل مىکند: پیامبر هر گاه راه مىرفت به طرف راست و
چپ مایل مىشد. حکمبن عاص آن حرکت را به جهت استهزاى حضرت انجام
مىداد. پیامبر(ص) روزى او را دید که چنین کارى را انجام مىدهد، حضرت
او را نفرین کرد که خدا کند که چنین شوى. از همان روز به حالتى مبتلا
شد که هنگام راه رفتن بدنش مىلرزید.( الاستیعاب، قسم اول، ص 359)
ج - بیهقى به سند خود از اسامةبن زید نقل کرده که رسول خدا(ص) کسى را
به محلّى فرستاد، او بر رسول خدا(ص) دروغ بست. حضرت(ص) او را نفرین
کرد. او را مشاهده کردند که از دنیا رفته و شکمش پاره شده است. و هنگام
دفن هر چه کردند او را خاک کنند زمین او را قبول نکرد.( الخصائص
الکبرى، ج 2، ص 130)
از این قضایا و قصههاى دیگر استفاده مىشود که مقصود از عذابى که با
وجود پیامبر(ص) بلکه پیامبران از مردم برداشته مىشود عذاب عمومى است
نه عذاب خصوصى و مربوط به یک فرد یا دو فرد، و این مطلب موافق با
مقتضاى حکمت است، زیرا گاهى ضرورت چنین اقتضائى را دارد.
3 - اگر چنین بود باید معجزه مىشد!!
ابن تیمیه مىگوید: «اگر این واقعه صحیح بود باید همانند قصه اصحاب فیل
به عنوان معجزهاى در بین همه مردم پخش مىشد و همه آن را مىدانستند
در حالى که چنین نیست».( منهاج السنة)