واقعه غدیر و پاسخ به شبهات

على اصغر رضوانى

- ۸ -


آیه اکمال

از جمله آیاتى که دلالت بر امامت و ولایت حضرت علی(ع) دارد و مى‏تواند پشتوانه بسیار محکمى براى حدیث «غدیر» در افاده معناى ولایت و امامت باشد، آیه معروف به «اکمال» است. خداوند متعال مى‏فرماید: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛ «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.»( سوره مائده، آیه 3)
در ذیل آیه روایات بسیارى از فریقین وارد شده که آیه در شأن امیرالمؤمنین(ع) وارد شده است. اینک به بحث و بررسى درباره آن مى‏پردازیم.

بررسى احادیث

با مراجعه به مصادر حدیثى اهل سنت پى به وجود روایاتى صحیح السند در رابطه با نزول آیه در شأن امام علی(ع) مى‏بریم، اینک به بررسى برخى از این روایات مى‏پردازیم:

1 - روایت ابى‏نعیم اصفهانى

ابى‏نعیم از محمّدبن احمدبن على‏بن مخلّد، از محمّدبن عثمان‏بن ابى‏شیبه، از یحیى حمانى، از قیس‏بن ربیع، از ابى‏هارون عبدى، از ابى‏سعید خدرى نقل مى‏کند که: پیامبر(ص) مردم را در روز غدیر خم به علی(ع) دعوت نمود. و امر کرد که هر چه خار و خاشاک زیر درخت بود بکنند. و این واقعه در روز پنجشنبه بود. علی(ع) را صدا زد، آن‏گاه بازوهاى او را گرفت و هر دو را بلند نمود به حدّى که مردم سفیدى زیر بغل‏هاى رسول‏خدا(ص) را مشاهده کردند. مردم متفرّق نشدند تا این که این آیه نازل شد: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» پس رسول‏خدا(ص) فرمود: اللّه اکبر بر کامل کردن دین و تمام نمودن نعمت، و رضایت پروردگار به رسالت من و به ولایت علىّ از بعد من. آن‏گاه فرمود: هر که من مولاى اویم پس علىّ مولاى اوست، بار خدایا هر کس ولایت او را پذیرفت او را دوست بدار و هر که با او دشمنى نمود او را دشمن دار. و هر کس او را یارى کرد یارى کن و هر کس او را خار کرد خارش نما...
( خصائص الوحى المبین، ص 62ù61، به نقل از کتاب ما نزل علىّ من القرآن از ابى‏نعیم اصفهانى)

بررسى سند
- محمدبن احمدبن على‏بن مخلّد معروف به ابن‏محرّم: از بزرگان شاگردان ابن‏جریر طبرى و ملازمین او است، که دار قطنى و ابوبکر برقانى او را معتبر دانسته‏اند، و ذهبى از او به امام تعبیر کرده است. و اگر برخى او را تضعیف کرده‏اند به جهت نقل احادیث مناقب اهل‏بیت: است.( سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 61 ؛ تاریخ بغداد ج 1، ص 331 ؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 26)
- محمّدبن عثمان‏بن ابى‏شیبه: ذهبى او را به امام حافظ تعبیر کرده و صالح جزره او را توثیق نموده است. و ابن‏عدى مى‏گوید: من از او حدیث منکرى ندیده‏ام تا آن را نقل کنم.( تاریخ بغداد، ج 3، ص 43)
- یحیى حمانى: او از رجال مسلم در صحیح اوست. و نیز از مشایخ ابى‏حاتم و مطیّن و امثال این دو از بزرگان اهل سنت به حساب مى‏آید. و عده‏اى از یحیى‏بن معین نقل کرده‏اند که او را صدوق و ثقه معرفى نموده است. و نیز گروهى دیگر از علماى اهل جرح و تعدیل (رجال) او را توثیق نموده‏اند. و هر کس درباره او سخنى ناشایست گفته به جهت حسد او بوده است. گفته‏اند که او عثمان را دوست نداشته و درباره معاویه مى‏فته که او بر غیر ملت اسلام بوده است.( تهذیب التهذیب، ج 11، ص 218-213)
- قیس‏بن ربیع: او از رجال ابى‏داود و ترمذى و ابن‏ماجه به حساب مى‏آید. و ابن‏حجر او را صدوق دانسته است.( تقریب التهذیب، ج 2، ص 128)
- ابوهارون عبدى: که همان عمارةبن جوین است، او از مشاهیر تابعین بوده و از رجال بخارى در «خلق افعال العباد»، و ترمذى و ابن‏ماجه و از شیوخ ثورى و حمّادین و دیگران از بزرگان اهل سنت بوده است. گرچه برخى به جهت تشیع بر او خرده گرفته‏اند، ولى نمى‏توانند او را ردّ کنند؛ زیرا حدیث او در کتب بخارى و دو کتاب از صحاح اهل سنت وارد شده است.( تهذیب التهذیب، ج 7، ص 362و361) و دیگر این که در جاى خود به اثبات رسیده که تشیع با وجود صدق رجل مضرّ به حدیث او نیست.( ر.ک: مقدمه فتح البارى)

2 - روایت خطیب بغدادى

خطیب بغدادى از عبداللَّه‏بن علىّ‏بن محمّدبن بشران، از على‏بن عمر حافظ، از ابونصر حبشون‏بن موسى‏بن ایوب خلّال، از على‏بن سعید رملى، از ضمرةبن ربیعه قرشى، از ابن‏شوذب، از مطر ورّاق، از شهربن حوشب، از ابى‏هریره نقل کرده که گفت: هر کس در روز هجدهم ذى‏حجه روزه بگیرد ثواب شصت‏ماه روزه بر او نوشته خواهد شد. و آن روز غدیر خم است، زمانى که پیامبر(ص) دست على‏بن ابى‏طالب(ع) را گرفت و فرمود: آیا من ولىّ مؤمنین نیستم؟ گفتند: آرى اى رسول‏خدا! فرمود: هر که من مولاى اویم پس علىّ مولاى اوست. عمربن خطاب گفت: مبارک باد، مبارک باد اى پسر ابى‏طالب! تو مولاى من و مولاى هر مسلمان شدى. آن‏گاه خداوند این آیه را نازل کرد: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...»....( تاریخ بغداد، ج 8، ص 290)

بررسى سند
- ابن‏بشران (م415): خطیب بغدادى او را صدوق، ثقه، ثبت و... معرفى کرده است. و ذهبى نیز او را عدل دانسته است.( سیراعلام النبلاء، ج 17، ص 311)
- على‏بن حافظ: همان دارقطنى است (م388) که علماى رجال او را بسیار تمجید کرده‏اند.( تاریخ بغداد، ج 12، ص 34 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 449)
- ابونصر حبشون: ذهبى او را صدوق دانسته و خطیب بغدادى نیز او را توثیق کرده و درباره او قول مخالفى ذکر نکرده است.
- علىّ‏بن سعید رملى: ذهبى تصریح به وثاقت او کرده و مى‏گوید: تا به حال کسى را ندیدم که درباره او مذمّتى بگوید.( میزان الاعتدال، ج 4، ص 125)
- ضمرةبن ربیعه (م202): او از رجال بخارى در کتاب «الادب المفرد» و چهار صحیح دیگر از صحاح اهل سنت است. عبداللَّه‏بن احمد از پدرش نقل کرده که او صالح الحدیث و از ثقات به حساب مى‏آید. عثمان‏بن سعید دارمى از یحیى‏بن معین و نسائى توثیق او را نقل کرده، و ابوحاتم او را صالح، و محمّدبن سعد او را ثقه مأمون خیّر دانسته و گفته که افضل از او وجود ندارد.( تهذیب الکمال، ج 13، ص 320و319)
- عبداللَّه‏بن شوذب (م156)؛ او از رجال ابى‏داود و ترمذى و نسائى و ابن‏ماجه است. ذهبى مى‏گوید: جماعتى او را توثیق کرده‏اند، و ابن‏حجر او را صدوق عابد( الکاشف، ج 1، ص 356)
معرفى نموده است. و از سفیان نقل کرده که ابن‏شوذب از ثقات مشایخ ما به حساب( تقریب التهذیب، ج 1، ص 423)
مى‏آید. و ابن‏معین و ابن‏عمار و نسائى نیز او را ثقه معرفى کرده است. و ابن‏جبّان نیز او را در جمله ثقات به حساب آورده است.( تهذیب التهذیب، ج 5، ص 261-255)
- مطر ورّاق (م129): او از رجال بخارى و رجال مسلم و چهار نفر دیگر از صاحبان صحاح است.( تهذیب الکمال، ج 28، ص 551 ؛ تقریب التهذیب، ج 2، ص 252)
- شهربن حوشب (م112): او از رجال بخارى درکتاب «الادب المفرد» و مسلم و چهار نفر دیگر از صاحبان صحاح به حساب مى‏آید و همین معنا در توثیق او نزد اهل سنت کافى است.( تهذیب الکمال، ج 12، ص 578 ؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 355)

3 - روایت ابن‏عساکر

ابن‏عساکر به طرق مختلف این مضمون را نقل کرده است. به یک سند از خطیب بغدادى نقل کرده قبلاً ذکر شد.
در سندى دیگر از ابوبکربن مزرفى، از حسین‏بن مهتدى، از عمربن احمد، از احمدبن عبداللَّه‏بن احمد، از على‏بن سعید رقّى، از ضمره، از ابن‏شوذب، از مطر ورّاق، از شهربن حوشب از ابى‏هریره همان مضمون قبل را نقل کرده است.
( ترجمه امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام از تاریخ دمشق، رقم 585و575و578)

بررسى سند
- ابوبکربن مزرفى (م527): ابن‏جوزى مى‏گوید: «من از او حدیث شنیدم، مردى ثبت، عالم و حسن العقیده بود». و ذهبى نیز او را ثقه و متقن دانسته است.( المنتظم، ج 17، ص 281)( سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 241)
- ابوالحسین‏بن مهتدى، (م465): خطیب بغدادى او را ثقه، و سمعانى او را ثقه حجت معرفى کرده‏اند.( سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 241)
- عمربن احمد: او که همان ابن‏شاهین است (م385)، خطیب بغدادى و ابن‏ماکولا او را ثقه امین، و دارقطنى و ابوالولید باجى و ازهرى او را ثقه، و ذهبى او را شیخ صدوق حافظ معرفى کرده است.( همان، ج 16، ص 431)
- احمدبن عبداللَّه‏بن احمد همان ابن‏النیرى سابق است. و بقیه رجال سند قبلاً مورد بررسى قرار گرفت.

4 - طریق دیگر از ابن‏عساکر

ابن‏عساکر نیز از ابوالقاسم سمرقندى، از ابوالحسین‏بن نقور، از محمّدبن عبداللَّه‏بن حسین دقّاق، از احمدبن عبداللَّه‏بن احمدبن عباس‏بن سالم‏بن مهران، معروف به ابن‏النیرى، از سعید رقّى، از ضمره، از ابن‏شوذب، از مطر ورّاق از شهربن حوشب از ابى‏هریره همین مضمون را نقل کرده است.( ترجمه امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ح 585و575و578)

بررسى سند
- ابوالقاسم‏بن سمرقندى (م536): ابن عساکر و سلفى او را ثقه، و ذهبى او را شیخ امام معرفى کرده است.( سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 28)
- ابوالحسین‏بن نقور (م470): خطیب او را صدوق، و ابن‏خیرون او را ثقه، و ذهبى او را شیخ جلیل صدوق معرفى کرده است.( همان، ج 18، ص 372)
بقیه رجال حدیث قبلاً به آن‏ها اشاره شد.

راویان نزول آیه در روز غدیر خم

جماعت بسیارى از علماى اهل سنت روایت نزول آیه در روز هجدهم ذى‏حجه در سرزمین غدیر خم را در کتاب‏هاى خود نقل کرده‏اند اینک به اسامى برخى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم:
1 - حافظ ابوجعفر محمّدبن جریر طبرى (م310).( کتاب الولایة)
2 - حافظ ابن‏مردویه اصفهانى (م410).( تفسیر ابن‏کثیر، ج2، ص14 ؛ درّالمنثور، ج3، ص19 ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج12، ص 237 ؛ الاتقان، ج1، ص53)
3 - حافظ ابى‏نعیم اصفهانى.( ما نزل من القرآن فى علىّ‏علیه‏السلام، ص56)
4 - حافظ ابوبکر خطیب بغدادى (م463).( تاریخ بغداد، ج 8، ص 290)
5 - حافظ ابوسعید سجستانى (م477).( کتاب الولایة)
6 - ابوالحسن‏بن مغازلى شافعى (م483).( مناقب على‏بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام، ص18، ح 24)
7 - حافظ ابوالقاسم حسکانى.( شواهد التنزیل، ج 1، ص 201، ح 211)
8 - حافظ ابوالقاسم‏بن عساکر دمشقى شافعى (م571).( ترجمه امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام از تاریخ دمشق، ح 585و575و578)
9 - خطیب خوارزمى (م568).( المناقب، ص135، ح152)
10 - سبطبن جوزى.( تذکرة الخواص، ص30)
11 - شیخ الاسلام حمّوئى.( فرائد السمطین، ج 1، ص 72، ح 39)
12 - عمادالدین ابن‏کثیر دمشقى شافعى.( البدایة والنهایة، ج 5، ص 232)
13 - جلال الدین سیوطى شافعى.( در المنثور، ج3، ص19 ؛ الاتقان فى علوم القرآن، ج1، ص53)
14 - میرزا محمّد بدخشى.( مفتاح النجا، باب3، فصل11، ص34)
و دیگران.

آراء در شأن نزول آیه

در رابطه با شأن نزول آیه سه رأى عمده مطرح است:

1 - اشاره به دوران عظمت اسلام

فخر رازى احتمال مى‏دهد که کلمه «الیوم» در این آیه در معناى حقیقى خود به کار نرفته است، بلکه معناى مجازى دارد، بدین معنا که «یوم» در این‏جا به معناى «دوران» و «یک برهه از زمان» است، نه یک قطعه کوتاه از زمان.
طبق این نظریه، آیه نظر به روز خاص و حادثه ویژه‏اى ندارد، بلکه از شروع و آغاز دوران عظمت اسلام و فرا رسیدن دوران یأس و ناامیدى کفار خبر مى‏دهد.

پاسخ
اولاً: معناى مجازى و غیر حقیقى نیاز به قرینه روشنى دارد که فخر رازى براى این معناى مجازى قرینه‏اى ارائه نمى‏دهد.
ثانیاً: اگر این تفسیر صحیح بود، نزول این آیه بنابر این معنا سزاوارتر بود که در فتح مکه باشد.
ثالثاً: با روایاتى که دلالت بر نزول آیه در هجدهم ذى‏حجه دارد سازگار نیست.

2 - نزول آیه در روز عرفه

فخر رازى احتمال دیگرى مى‏دهد که بگوییم آیه در روز عرفه بر پیامبر نازل شده و کلمه «یوم» نیز در معناى حقیقى آن به کار رفته است، که همان روز خاص و معیّنى باشد، یعنى روز هشتم ماه ذى‏حجه در آخرین سفر حج پیامبر(ص) که سال دهم هجرت بوده است.
بخارى به سند خود از عمربن خطاب نقل کرده که مردى از یهود به او گفت: اى امیرالمؤمنین: آیه‏اى در کتاب شما است که مى‏خوانید، اگر بر ما جماعت یهود نازل شده بود آن روز را عید مى‏گرفتیم. عمر گفت: کدامین آیه؟ او گفت: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً». عمر گفت: ما آن روز و مکانى را که این آیه بر پیامبر(ص) نازل شد مى‏دانیم، آن روز، روز عرفه و روز جمعه بود.( صحیح بخارى، ج 1، ص 16)
پاسخ
اولاً: تمام روایات از این قبیل از حیث سند ضعیف است، زیرا از پنج نفر از صحابه نقل شده است، که دو نفر از آن‏ها عمربن خطاب و معاویه‏اند، و از آن جا که در قول به نزول آیه در روز نهم ذى‏حجه نه روز هجدهم ذى‏حجه در غدیر خم ذى نفع‏اند، زیرا هر دو غاصب خلافت امیرالمؤمنین(ع) بوده‏اند، لذا قولشان مورد قبول نخواهد بود.
و نیز از طریق سمرةبن جندب و ابن‏عباس و امام علی(ع) نیز نقل شده است، ولى در روایت سَمُره، عمربن موسى‏بن وجیه قرار دارد که ضعیف است و لذا اصلروایت را هیثمى ردّ کرده است. ( مجمع الزوائد، ج 7، ص 13)و در سند روایت منسوب به ابن‏عباس، عمّار مولى بنى‏هاشم قرار دارد که بخارى در صدد تضعیف اوبرآمده است...( تهذیب التهذیب، ج 7، ص 404) در روایت منسوب به امام علی(ع) نیز احمدبن کامل واقع شده که دارقطنى او را متساهل در نقل حدیث معرفى کرده است.( لسان المیزان، ج 1، ص 249)
ثانیاً: فخر رازى مى‏گوید: «مورخان و محدّثان اتفاق نظر دارند که پیامبر اسلام(ص) پس از نزول این آیه شریفه بیش از 81 یا 82 روز عمر نکرده...».( تفسیر فخر رازى، ج 11، ص 139)
و از طرفى دیگر اهل سنت معتقدند که پیامبر اسلام(ص) در روز دوازدهم ربیع‏الأوّل به دنیا آمده است و اتفاقاً در روز دهم ربیع‏الأوّل نیز رحلت نموده‏اند. حال با کمى تأمّل پى‏مى‏بریم که این مدت زمان تنها با مبدئیّت هجدهم ذى‏حجه سازگارى دارد نه نهم عرفه.
ثالثاً: ممکن است که این دو قول را بر فرض صحت این گونه با هم جمع کنیم که آیه دو بار بر پیامبر(ص) نازل شده است.
رابعاً: ممکن است این دو قول را به این نحو جمع کنیم که آیه در روز نهم ذى‏حجه بر پیامبر(ص) نازل شده ولى در روز هجدهم پیامبر(ص) آن را تلاوت کرده است، زیرا پیامبر(ص) از جانب خداوند مأمور به ابلاغ به ولایت امیرالمؤمنین در حجةالوداع بوده است.
خامساً: ممکن است که مقصود از اکمال دین در آن روز کامل شدن کلّ اسلام با تبیین حجّ و ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین(ع) باشد؛ زیرا مطابق برخى از روایات جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و از جانب خداوند به او فرمود که: تو همه چیز را بیان کردى جز دو وظیفه را که باید عملى کنى، یکى حجّ و دیگر ولایت....( ر.ک: تفسیر صافى، ذیل آیه اکمال)
علامه طباطبایى؛ مى‏فرماید: «جایز است که بگوییم: خداوند سبحان معظم سوره را که در آن آیه «اکمال» و امر ولایت است در روز عرفه نازل کرده است، ولى پیامبر(ص) ابلاغ و بیان ولایت را به روز غدیر خم در هجدهم ذى‏حجه موکول کرد، گرچه آن را در روز عرفه تلاوت کرده بود. و این که در برخى از روایات آمده که نزول آیه در روز غدیر است، بعید به نظر نمى‏رسد که مراد تلاوت حضرت همراه تبلیغ امر ولایت باشد که در آن روز انجام گرفته است. بنابر این توجیه بین روایات تنافى وجود ندارد.( المیزان، ج 6، ص 197و196)

3 - نزول آیه در روز غدیر خم

نظر شیعه امامى و بسیارى از علماى اهل سنت آن است که آیه «اکمال» در روز هجدهم ذى‏حجه، در سرزمین غدیر خم بر پیامبر نازل شده است، که به برخى از روایات صحیح السند اشاره کردیم.
کلینى؛ به سندش از امام باقر(ع) در حدیثى نقل کرده که فرمود: «و کانت الفریضة تنزل بعد الفریضة الأولى، وکانت الولایة آخر الفرائض، فانزل اللَّه عزّوجلّ «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى»...»؛ «فریضه به ترتیب یکى پس از( اصول کافى، ج 1، ص 289)
دیگرى نازل مى‏شد و ولایت آخرین فریضه‏ها بود سپس خداوند عزوجل این آیه را نازل فرمود: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ...»...».
این نظریه با مضمون و محتواى آیه شریفه نیز سازگار است، زیرا:
اولاً: دشمنان اسلام پس از ناکامى در تمام توطئه‏ها تنها به یک چیز دل بسته بودند و آن این که پیامبر(ص) از دنیا برود و پس از ارتحال آن حضرت بتوانند به آرزوى خود برسند و ضربه نهایى را بر اسلام وارد سازند. اما وقتى دیدند که آن حضرت در روز هجدهم ذى‏حجه، سال دهم هجرت در بین عموم مردم شخصى بى‏نظیر را به جانشینى خود انتخاب کرد، آرزوهاى خویش را بر باد رفته دیدند.
ثانیاً: با انتخاب امیرالمؤمنین(ع) به ولایت و امامت، نبوت به سیر تکاملى خود ادامه داد، و به آن دین خود را تمام و کامل کرد.
ثالثاً: نعمت‏هاى خداوند با نصب امامت و رهبرىِ پس از پیامبر تکمیل شد.
رابعاً: بدون شک اسلام بدون امامت و رهبرى پس از پیامبر(ص) یک دین فراگیر و جهانى نخواهد شد.

استعمالات واژه الیوم

«یوم» در چهار معنا استعمال شده است:
1 - مدّت زمانى که از طلوع فجر آغاز و به غروب خورشید ختم مى‏شود. بنابر این معنا «یوم» مترادف «نهار» است و به معناى روز در مقابل شب به کار مى‏رود. مانند: «إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ»؛ «روز شنبه آنان، ماهى‏هایشان روى آب مى‏آمد، و روز غیر شنبه به سوى آنان نمى‏آمد.»( سوره اعراف، آیه 163)
و نیز مى‏خوانیم: «فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَر»؛ «هر کس از شما که در ماه رمضان بیمار یا در سفر باشد، پس روزهاى دیگرى را روزه بگیرد.»( سوره بقره، آیه 184)
2 - مجموع شبانه روز: چنان که بر مجموع نمازهایى که در یک شبانه روز خوانده مى‏شود نمازهاى یومیه مى‏گویند.
3 - عصر، روزگار و برهه‏اى از زمان، مانند آیه: «تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ»؛ «ما این روزهاى ظفر و شکست را به نوبت میان مردم مى‏گردانیم.»( سوره آل عمران، آیه 140)
حضرت امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرماید: «الدهر یومان: یوم لک ویوم علیک»؛ «زمانه دو روز است: یک روز به نفع تو است و یک روز به ضرر تو.»( نهج البلاغه، حکمت 396)
4 - مرحله: چنان که درباره خلقت آسمان و زمین فرمود: «الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»؛ «خدایى که آسمان و زمین را در شش مرحله خلق کرد.» ( سوره اعراف، آیه 54 ؛ سوره حدید، آیه 4)و نیز فرمود: «خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ»؛ «زمین را در دو مرحله خلق کرد.»( سوره فصّلت، آیه 9)
5 - قیامت: بیشترین استعمال واژه در قرآن کریم مربوط به روز قیامت است. سرّ اینکه از قیامت به «یوم» تعبیر مى‏شود آن است که مرحله دیگرى از نظام هستى و مرحله پایانى آن است.
الف و لام در «الیوم» براى عهد است و اشاره به روز معیّن و مشخصّى دارد که نزد گوینده و شنونده معلوم است. بنابر این واژه «الیوم» به معناى امروز در مقابل دیروز و فردا قرار دارد.
حقّ آن است که آیه، اشاره به برهه‏اى از روزگار دارد که آغاز آن قطعه زمانى، روز نزول این آیه بوده است. از این رو اختصاصى به دوازده ساعت یا بیست‏وچهار ساعت ظرف نزول آیه ندارد.
«الیوم» دوم در آیه که به منظور اهمّیت دادن به آن روز بزرگ تکرار شده است نیز به همین معناست.

طمع کافران

مراد از «کافران» در جمله «أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ» تنها مشرکان مکّه یا حجاز نیست، بلکه به علت مطلق بودنش شامل مشرکان، بت پرستان، یهودیان و مسیحیان و... نیز مى‏شود.
تلاش کافران به امید نفوذ در دین با انگیزه نابودى آن از برخى آیات قرآن کریم استفاده مى‏شود. خداى سبحان اهداف کافران را در محورهاى زیر تشریح کرده است:
1 - ابتدا تلاش مى‏کردند تا چراغ دین را به طور کلّى خاموش کنند و این نهال نو پا را از ریشه بیرون آورند: «یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»؛ «آنان اراده دائمى دارند که نور خدا را با دهان‏هایشان خاموش کنند. در حالى که خدا مى‏خواهد نورش را تمام و کامل کند هر چند که کافران را خوش نیاید.»( سوره توبه، آیه 32)
2 - چون دیدند که موفّق به ریشه‏کن ساختن دین و خاموش کردن چراغ آن نشدند تلاش کردند تا مسلمانان را از دین و آیین‏شان برگردانند: «لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا»؛ «مشرکان، پیوسته با شما مى‏جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند.»( سوره بقره، آیه 217)
این تلاش فرهنگى و نظامى اختصاص به مشرکان ندارد، بلکه اهل کتاب نیز در چنین تلاش و کوششى بودند: «وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً»؛ «بسیارى از اهل کتاب دوست دارند شما را بعد از ایمان آوردنتان به کفر برگردانند.»( همان، آیه 109)
3 - بعد از بى‏ثمر ماندن کوشش‏هایشان در دو مرحله قبل، تلاش کردند تا با پیشنهادِ گرویدن به آیین یهود و نصارى در حقیقت دین بدلى بسازند و حسّ دین‏گرایى آنان را این گونه اقناع کنند. از این رو به مردم عوام مى‏گفتند «لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى»؛ «کسى داخل بهشت نمى‏شود جز آن که یهودى یا نصرانى باشد.»( همان، آیه 111) یا آن جا که مى‏فرماید: «کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا» «یهودى یا نصرانى باشید تا هدایت شوید.»( همان، آیه 135) سران کفر نیز در مقام توصیه به استقامت و پایدارى مى‏گفتند: براى حفظ خدایانتان و عبادت آن‏ها صبر و استقامت به خرج دهید: «أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ»؛ «بروید و بر خدایانتان استقامت و پایدارى بورزید.»( سوره ص، آیه 6)
4 - بعد از آن که همه نقشه‏هاى پیشین آنان بر باد رفت به فکر دیگرى افتاده و خود را به آن دل خوش کردند و آن اینکه محمّد(ع) فرزند پسرى ندارد تا جانشین او و ادامه دهنده راهش باشد. و نیز کسى را به طور علنى به جانشینى خود نصب نکرده است، لذا نقشه‏ها را براى بعد از وفات رسول‏اکرم(ص) ریختند و به آن دل خوش کرده بودند که در روز غدیر خم رسول گرامى اسلام(ص) حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین خود معرفى کرده و بر این سمت در میان جماعت بسیارى نصب نمود. این‏جا بود که کافران و منافقان از این نقشه خود نیز مأیوس شدند، و لذا خداوند متعال این آیه را نازل کرد: «أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛ «امروز کافران از [زوال] آیین شما مأیوس شدند، بنابر این از آن‏ها نترسید، و از [مخالفت] من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آیین [جاویدان] شما پذیرفتم.»( سوره مائده، آیه 3)

مقصود از اکمال دین

در این که مقصود از «اکمال دین» در آیه مورد بحث چیست سه نظریه مطرح شده است:
1 - منظور از «دین» قوانین و احکام شرع است، یعنى در آن روز قوانین اسلام کامل شد، و پس از آن دیگر در اسلام خلأ قانونى وجود ندارد.

پاسخ:
اگر مقصود از اکمال دین، اکمال تشریعى بود باید بعد از نزول آیه حکمى بر پیامبر(ص) نازل نمى‏گشت، با این که مطابق روایات بسیار آیه کلاله و آیه ربا و برخى دیگر از احکام بعد از آن روز بر پیامبر(ص) نازل شد.
طبرى از براءبن عازب نقل مى‏کند که آخرین آیه‏اى که بر پیامبر(ص) نازل شد آیه: «یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ فِى الْکَلالَةِ» است.( سوره نساء، آیه 176)
ابوحیان اندلسى مى‏گوید: «بعد از این آیه -آیه اکمال- آیات بسیارى از قبیل آیات ربا و آیات کلاله و دیگر آیات بر پیامبر(ص) نازل شد».
2 - برخى معتقدند که منظور از دین در آیه «اکمال» حجّ است، یعنى در آن روز خاص و با شکوه، خداوند حجّ شما را کامل کرد.

پاسخ:
اولاً: حجّ جزء شریعت اسلامى است نه دین، و حمل دین بر شریعت که جزئى از آن، حجّ است خلاف ظاهر به نظر مى‏رسد.
ثانیاً: این توجیه با ظاهر کلمه «الیوم» سازگارى ندارد؛ زیرا مقصود از «الیوم» ظرف زمان حاضر و همان زمان نزول و ابلاغ آیه مى‏باشد. باید مشاهده کرد که در آن روز چه اتفاقى افتاده که به سبب آن دین کامل شده است. مى‏دانیم که در آن روز جز ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین(ع) واقعه دیگرى نبوده است.
3 - مقصود از «اکمال دین» کامل شدن ارکان آن به توسط ولایت و امامت امیرالمؤمنین است؛ زیرا با ادامه نبوت از کانال امامت است که دین به قله کمال خود خواهد رسید.

ویژگى‏هاى روز غدیر در آیه

مطابق آیه سوم از سوره مائده، شش ویژگى براى روز غدیر خم که هجدهم ذى‏حجه بوده و در آن روز، واقعه غدیر و نصب امامت حضرت امیر(ع) بوده، وجود دارد:
1 - امید تمام دشمنان را که براى نابودى اسلام دندان طمع تیز کرده بودند، به یأس مبدّل کرد: «أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا».
2 - افزون بر تبدیل شدن امیدشان به یأس، آن چنان زمینه فعالیّت آن‏ها را خنثى کرد که ترس مسلمانان را از آنان بى‏جهت دانست: «فَلا تَخْشَوْهُمْ».
3 - امکان داشت که مسلمانان با پشت پا زدن و نادیده گرفتن آن نعمت بزرگ، کفران نعمت کنند و زمینه غضب الهى و بازگشت سلطه کفّار را فراهم و امید تازه‏اى در آنان ایجاد کنند، از این رو براى پیشگیرى از این مسأله فرمود: «وَ اخْشَوْنِ».
4 - پیشرفتى کیفى (کمال) در دین الهى ایجاد کرد و مایه تکامل آن گردید: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ».
5 - پیشرفتى کمّى (تمامیّت) در نعمت مطلق الهى (ولایت) ایجاد کرد، و آن را به مراحل پایانى و اتمام رساند: «وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى».
6 - در مرحله ابلاغ نیز خدا راضى شد تا اسلامِ با ولایت، دین ابدى مردم گردد: «وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً».
بنابر این، آن روز آغاز برهه‏اى جدید در تاریخ اسلام شد.

کیفیت نزول آیه

برخى از علماى شیعه به اقتضاى ظاهر روایات، احتمال داده‏اند که این بخش از آیه جدا از بقیه بخش‏ها نازل شده و هنگام جمع آورى قرآن در این جا قرار داده شده است، در حالى که غالب یا همه مفسّران اهل سنت مى‏گویند: مجموع این آیه با هم نازل شده و قسمت‏هاى گوناگون آن، مضمون مشترک دارد. از این رو لازم است هر دو احتمال به طور جداگانه مورد بحث و گفتگو قرار گیرد:

1 - علماى شیعه مى‏گویند: تعدّد یا وحدت آیات به تنهایى نمى‏تواند دلیل تعدد یا وحدت نزول باشد، یعنى همان گونه که دو آیه بودن، نشان تعدّد نزول نیست، یک آیه بودن نیز دلیل وحدت نزول تمام بخش‏هاى آن نمى‏تواند باشد. مثلاً در آیه تطهیر که در سوره احزاب آمده، نشان مى‏دهد، که این آیه، مستقل از قبل و بعد خودش است، چنان که مضمون و محتواى آن شهادت مى‏دهد که مخاطبى غیر از مخاطب قبل و بعد خود دارد. شأن نزولى که علماى اهل‏سنت نیز نقل کرده‏اند نشان مى‏دهد این فقره از آیه در واقعه‏اى خاص نازل شده است.
در آیه محلّ بحث نیز مطلب از همین قرار است؛ زیرا هنگام بیان حکم خون، مردار، گوشت خوک و... مى‏فرماید: «أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ...».
همان طور که مى‏دانیم معلوم شدن حکم خون و امثال آن موجب یأس دشمن و تکمیل دین نمى‏شود. شاهدش آن است که این احکام، قبلاً در دو سوره مکّى -انعام، آیه145 و نحل، آیه115- ونیز در آیه173 از سوره بقره، که اولین سوره مدنى است، نازل شده بود ولى عنوان یأس کفار و تکمیل دین در آن‏ها مطرح نیست، در حالى که اگر نزول و ابلاغ این احکام داراى چنین خاصیّتى باشد باید در آن سوره‏ها نیز «أَلْیَوْمَ یَئِسَ» ذکر مى‏شد.
بدین ترتیب «أَلْیَوْمَ...» نمى‏تواند اشاره به روز نزول حکم خون، مردار، و... باشد، بلکه باید اشاره به روزى باشد که در آن، حادثه مهمّ دیگرى واقع شده است. از این جهت شیعه اعتقاد دارد آیه «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ...» اشاره به روزى دارد که نبىّ اکرم(ص) آیه «تبلیغ» را عملى نمود. آن چه که خداوند مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»؛ «اى پیامبر! آن چه که از سوى پروردگارت به تو نازل شد به مردم ابلاغ کن.»( سوره مائده، آیه 67) امرى که اگر امتثال نمى‏شد زحمات بیست‏وسه ساله آن حضرت به هدر مى‏رفت و رسالت الهى ابلاغ نمى‏گردید.
نتیجه این که یا باید بگوییم: این دو بخش، جداى از قبل و بعد خود نازل شده، لیکن هنگام جمع آورى قرآن به دستور پیامبراکرم(ص) یا به دستور کسانى که بعد از آن حضرت به جمع آورى قرآن پرداختند -طبق مبانى مختلف در تدوین قرآن- در این‏جا قرار گرفته است. یا این که بگوییم: این دو جمله همراه قبل و بعد خود نازل شده، لیکن به روز نزول آیه، از آن جهت که ظرف نزول برخى احکام فقهى است اشاره ندارد، بلکه جمله معترضه‏اى است که بین این جملات قرار گرفته است.
مؤیّد این مدّعا این است که اگر این دو جمله را حذف کنیم بقیه آیه، تامّ و کامل خواهد بود و خللى در معناى آن وارد نمى‏شود. چنان که حذف آیه تطهیر خللى در معنا ایجاد نمى‏کند، بلکه معنا روشن‏تر و ترجمه و تفسیر راحت‏تر خواهد شد.

2 - احتمال دیگر این که این جمله همراه بقیه قسمت‏هاى آیه نازل شده و جداى از آن‏ها نیست، چنان که مفسّران عامه بر این باورند.
با این احتمال نیز مى‏توان گفت: «الیوم» اشاره به روز نزول احکام مذکور در آیه است؛ زیرا وحدت نزول، نقشى در این جهت ندارد. همان گونه که صدر آیه29 سوره یوسف با خطاب به حضرت یوسف(ع) مى‏فرماید: «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا»؛ «اى یوسف! از این حادثه صرف نظر کن.» و در ذیل آن خطاب به همسر عزیز مصر آمده است: «وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ»؛ «و تو اى زن! از گناه خویش استغفار کن.» با آن که مجموع این‏ها یک آیه بیشتر نیست و نامى از همسر عزیز مصر به میان نیامده است. کسى ادعا نکرده که هر دو بخش آیه خطاب به یک نفر است. بنابر این، گرچه در محاورات و گفتگوهاى عرفى، از وحدت سیاق به عنوان یک اصل و قاعده‏اى عقلائى نام مى‏برند و بدان توجّه و عنایت دارند؛ لیکن نمى‏توان گفت: یک قاعده کلّى و عمومى است و همیشه مى‏تواند دلیل یا مؤیّد باشد، به ویژه اگر قرینه داخلى یا خارجى بر خلاف آن وجود داشته باشد.
برخى مى‏گویند: در ابتداى آیه سوم مائده سخن از گوشت‏هاى حرام است، و در انتهاى آن، سخن از اضطرار و ضرورت و حکم آن و در وسط آن دو آیه «اکمال» آمده است، اگر مقصود از آیه اکمال مسأله ولایت و امامت و جانشینى پیامبر(ص) است چه تناسبى با صدر و ذیل آیه دارد؟

پاسخ:
آیات قرآن به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده است، بلکه به همان شکلى که نازل مى‏گشت به دستور پیامبر(ص) ثبت مى‏شد. بنابر این ممکن است صدر آیه مورد بحث به خاطر سؤالاتى که از پیامبر اکرم(ص) در مورد گوشت‏هاى حرام شده، قبل از واقعه غدیر نازل شده باشد، و بعد از مدّتى واقعه غدیر پیش آمده و آیه مورد بحث نازل گشته و کتّاب و نویسندگان وحى آن را به دنبال حکم گوشت‏هاى حرام ثبت کرده‏اند. سپس مسأله اضطرار یا مصداقى از مصادیق آن رخ داده و حکم آن نازل شده و ذیل آیه را که حاوى حکم اضطرار است به دنبال قسمت وسط آیه ثبت کرده باشند. بنابر این، با توجه به نکته فوق، لازم نیست آیات تناسب خاصّى با هم داشته باشند.