آیه اکمال
از جمله آیاتى که دلالت بر امامت و ولایت حضرت علی(ع) دارد و
مىتواند پشتوانه بسیار محکمى براى حدیث «غدیر» در افاده معناى ولایت و
امامت باشد، آیه معروف به «اکمال» است. خداوند متعال مىفرماید:
«أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ
نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛ «امروز دین شما را کامل
کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما
پذیرفتم.»( سوره مائده، آیه 3)
در ذیل آیه روایات بسیارى از فریقین وارد شده که آیه در شأن
امیرالمؤمنین(ع) وارد شده است. اینک به بحث و بررسى درباره آن
مىپردازیم.
بررسى احادیث
با مراجعه به مصادر حدیثى اهل سنت پى به وجود روایاتى صحیح السند در
رابطه با نزول آیه در شأن امام علی(ع) مىبریم، اینک به بررسى برخى از
این روایات مىپردازیم:
1 - روایت ابىنعیم اصفهانى
ابىنعیم از محمّدبن احمدبن علىبن مخلّد، از محمّدبن عثمانبن
ابىشیبه، از یحیى حمانى، از قیسبن ربیع، از ابىهارون عبدى، از
ابىسعید خدرى نقل مىکند که: پیامبر(ص) مردم را در روز غدیر خم به
علی(ع) دعوت نمود. و امر کرد که هر چه خار و خاشاک زیر درخت بود بکنند.
و این واقعه در روز پنجشنبه بود. علی(ع) را صدا زد، آنگاه بازوهاى او
را گرفت و هر دو را بلند نمود به حدّى که مردم سفیدى زیر بغلهاى
رسولخدا(ص) را مشاهده کردند. مردم متفرّق نشدند تا این که این آیه
نازل شد: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ
عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» پس
رسولخدا(ص) فرمود: اللّه اکبر بر کامل کردن دین و تمام نمودن نعمت، و
رضایت پروردگار به رسالت من و به ولایت علىّ از بعد من. آنگاه فرمود:
هر که من مولاى اویم پس علىّ مولاى اوست، بار خدایا هر کس ولایت او را
پذیرفت او را دوست بدار و هر که با او دشمنى نمود او را دشمن دار. و هر
کس او را یارى کرد یارى کن و هر کس او را خار کرد خارش نما...
( خصائص الوحى المبین، ص 62ù61، به نقل از کتاب ما نزل علىّ من القرآن
از ابىنعیم اصفهانى)
بررسى سند
- محمدبن احمدبن علىبن مخلّد معروف به ابنمحرّم: از بزرگان شاگردان
ابنجریر طبرى و ملازمین او است، که دار قطنى و ابوبکر برقانى او را
معتبر دانستهاند، و ذهبى از او به امام تعبیر کرده است. و اگر برخى او
را تضعیف کردهاند به جهت نقل احادیث مناقب اهلبیت: است.( سیر اعلام
النبلاء، ج 16، ص 61 ؛ تاریخ بغداد ج 1، ص 331 ؛ شذرات الذهب، ج 3، ص
26)
- محمّدبن عثمانبن ابىشیبه: ذهبى او را به امام حافظ تعبیر کرده و
صالح جزره او را توثیق نموده است. و ابنعدى مىگوید: من از او حدیث
منکرى ندیدهام تا آن را نقل کنم.( تاریخ بغداد، ج 3، ص 43)
- یحیى حمانى: او از رجال مسلم در صحیح اوست. و نیز از مشایخ ابىحاتم
و مطیّن و امثال این دو از بزرگان اهل سنت به حساب مىآید. و عدهاى از
یحیىبن معین نقل کردهاند که او را صدوق و ثقه معرفى نموده است. و نیز
گروهى دیگر از علماى اهل جرح و تعدیل (رجال) او را توثیق نمودهاند. و
هر کس درباره او سخنى ناشایست گفته به جهت حسد او بوده است. گفتهاند
که او عثمان را دوست نداشته و درباره معاویه مىفته که او بر غیر ملت
اسلام بوده است.( تهذیب التهذیب، ج 11، ص 218-213)
- قیسبن ربیع: او از رجال ابىداود و ترمذى و ابنماجه به حساب
مىآید. و ابنحجر او را صدوق دانسته است.( تقریب التهذیب، ج 2، ص 128)
- ابوهارون عبدى: که همان عمارةبن جوین است، او از مشاهیر تابعین بوده
و از رجال بخارى در «خلق افعال العباد»، و ترمذى و ابنماجه و از شیوخ
ثورى و حمّادین و دیگران از بزرگان اهل سنت بوده است. گرچه برخى به جهت
تشیع بر او خرده گرفتهاند، ولى نمىتوانند او را ردّ کنند؛ زیرا حدیث
او در کتب بخارى و دو کتاب از صحاح اهل سنت وارد شده است.( تهذیب
التهذیب، ج 7، ص 362و361) و دیگر این که در جاى خود به اثبات رسیده که
تشیع با وجود صدق رجل مضرّ به حدیث او نیست.( ر.ک: مقدمه فتح البارى)
2 - روایت خطیب بغدادى
خطیب بغدادى از عبداللَّهبن علىّبن محمّدبن بشران، از علىبن عمر
حافظ، از ابونصر حبشونبن موسىبن ایوب خلّال، از علىبن سعید رملى، از
ضمرةبن ربیعه قرشى، از ابنشوذب، از مطر ورّاق، از شهربن حوشب، از
ابىهریره نقل کرده که گفت: هر کس در روز هجدهم ذىحجه روزه بگیرد ثواب
شصتماه روزه بر او نوشته خواهد شد. و آن روز غدیر خم است، زمانى که
پیامبر(ص) دست علىبن ابىطالب(ع) را گرفت و فرمود: آیا من ولىّ مؤمنین
نیستم؟ گفتند: آرى اى رسولخدا! فرمود: هر که من مولاى اویم پس علىّ
مولاى اوست. عمربن خطاب گفت: مبارک باد، مبارک باد اى پسر ابىطالب! تو
مولاى من و مولاى هر مسلمان شدى. آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد:
«أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...»....( تاریخ بغداد، ج 8، ص
290)
بررسى سند
- ابنبشران (م415): خطیب بغدادى او را صدوق، ثقه، ثبت و... معرفى کرده
است. و ذهبى نیز او را عدل دانسته است.( سیراعلام النبلاء، ج 17، ص
311)
- علىبن حافظ: همان دارقطنى است (م388) که علماى رجال او را بسیار
تمجید کردهاند.( تاریخ بغداد، ج 12، ص 34 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 16،
ص 449)
- ابونصر حبشون: ذهبى او را صدوق دانسته و خطیب بغدادى نیز او را توثیق
کرده و درباره او قول مخالفى ذکر نکرده است.
- علىّبن سعید رملى: ذهبى تصریح به وثاقت او کرده و مىگوید: تا به
حال کسى را ندیدم که درباره او مذمّتى بگوید.( میزان الاعتدال، ج 4، ص
125)
- ضمرةبن ربیعه (م202): او از رجال بخارى در کتاب «الادب المفرد» و
چهار صحیح دیگر از صحاح اهل سنت است. عبداللَّهبن احمد از پدرش نقل
کرده که او صالح الحدیث و از ثقات به حساب مىآید. عثمانبن سعید دارمى
از یحیىبن معین و نسائى توثیق او را نقل کرده، و ابوحاتم او را صالح،
و محمّدبن سعد او را ثقه مأمون خیّر دانسته و گفته که افضل از او وجود
ندارد.( تهذیب الکمال، ج 13، ص 320و319)
- عبداللَّهبن شوذب (م156)؛ او از رجال ابىداود و ترمذى و نسائى و
ابنماجه است. ذهبى مىگوید: جماعتى او را توثیق کردهاند، و ابنحجر
او را صدوق عابد( الکاشف، ج 1، ص 356)
معرفى نموده است. و از سفیان نقل کرده که ابنشوذب از ثقات مشایخ ما به
حساب( تقریب التهذیب، ج 1، ص 423)
مىآید. و ابنمعین و ابنعمار و نسائى نیز او را ثقه معرفى کرده است.
و ابنجبّان نیز او را در جمله ثقات به حساب آورده است.( تهذیب
التهذیب، ج 5، ص 261-255)
- مطر ورّاق (م129): او از رجال بخارى و رجال مسلم و چهار نفر دیگر از
صاحبان صحاح است.( تهذیب الکمال، ج 28، ص 551 ؛ تقریب التهذیب، ج 2، ص
252)
- شهربن حوشب (م112): او از رجال بخارى درکتاب «الادب المفرد» و مسلم و
چهار نفر دیگر از صاحبان صحاح به حساب مىآید و همین معنا در توثیق او
نزد اهل سنت کافى است.( تهذیب الکمال، ج 12، ص 578 ؛ تقریب التهذیب، ج
1، ص 355)
3 - روایت ابنعساکر
ابنعساکر به طرق مختلف این مضمون را نقل کرده است. به یک سند از خطیب
بغدادى نقل کرده قبلاً ذکر شد.
در سندى دیگر از ابوبکربن مزرفى، از حسینبن مهتدى، از عمربن احمد، از
احمدبن عبداللَّهبن احمد، از علىبن سعید رقّى، از ضمره، از ابنشوذب،
از مطر ورّاق، از شهربن حوشب از ابىهریره همان مضمون قبل را نقل کرده
است.
( ترجمه امیرالمؤمنینعلیهالسلام از تاریخ دمشق، رقم 585و575و578)
بررسى سند
- ابوبکربن مزرفى (م527): ابنجوزى مىگوید: «من از او حدیث شنیدم،
مردى ثبت، عالم و حسن العقیده بود». و ذهبى نیز او را ثقه و متقن
دانسته است.( المنتظم، ج 17، ص 281)( سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 241)
- ابوالحسینبن مهتدى، (م465): خطیب بغدادى او را ثقه، و سمعانى او را
ثقه حجت معرفى کردهاند.( سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 241)
- عمربن احمد: او که همان ابنشاهین است (م385)، خطیب بغدادى و
ابنماکولا او را ثقه امین، و دارقطنى و ابوالولید باجى و ازهرى او را
ثقه، و ذهبى او را شیخ صدوق حافظ معرفى کرده است.( همان، ج 16، ص 431)
- احمدبن عبداللَّهبن احمد همان ابنالنیرى سابق است. و بقیه رجال سند
قبلاً مورد بررسى قرار گرفت.
4 - طریق دیگر از ابنعساکر
ابنعساکر نیز از ابوالقاسم سمرقندى، از ابوالحسینبن نقور، از محمّدبن
عبداللَّهبن حسین دقّاق، از احمدبن عبداللَّهبن احمدبن عباسبن
سالمبن مهران، معروف به ابنالنیرى، از سعید رقّى، از ضمره، از
ابنشوذب، از مطر ورّاق از شهربن حوشب از ابىهریره همین مضمون را نقل
کرده است.( ترجمه امیرالمؤمنینعلیهالسلام از تاریخ دمشق، ج 2، ح
585و575و578)
بررسى سند
- ابوالقاسمبن سمرقندى (م536): ابن عساکر و سلفى او را ثقه، و ذهبى او
را شیخ امام معرفى کرده است.( سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 28)
- ابوالحسینبن نقور (م470): خطیب او را صدوق، و ابنخیرون او را ثقه،
و ذهبى او را شیخ جلیل صدوق معرفى کرده است.( همان، ج 18، ص 372)
بقیه رجال حدیث قبلاً به آنها اشاره شد.
راویان نزول آیه در روز غدیر خم
جماعت بسیارى از علماى اهل سنت روایت نزول آیه در روز هجدهم ذىحجه در
سرزمین غدیر خم را در کتابهاى خود نقل کردهاند اینک به اسامى برخى از
آنها اشاره مىکنیم:
1 - حافظ ابوجعفر محمّدبن جریر طبرى (م310).( کتاب الولایة)
2 - حافظ ابنمردویه اصفهانى (م410).( تفسیر ابنکثیر، ج2، ص14 ؛
درّالمنثور، ج3، ص19 ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج12، ص 237 ؛ الاتقان، ج1،
ص53)
3 - حافظ ابىنعیم اصفهانى.( ما نزل من القرآن فى علىّعلیهالسلام،
ص56)
4 - حافظ ابوبکر خطیب بغدادى (م463).( تاریخ بغداد، ج 8، ص 290)
5 - حافظ ابوسعید سجستانى (م477).( کتاب الولایة)
6 - ابوالحسنبن مغازلى شافعى (م483).( مناقب علىبن
ابىطالبعلیهالسلام، ص18، ح 24)
7 - حافظ ابوالقاسم حسکانى.( شواهد التنزیل، ج 1، ص 201، ح 211)
8 - حافظ ابوالقاسمبن عساکر دمشقى شافعى (م571).( ترجمه
امیرالمؤمنینعلیهالسلام از تاریخ دمشق، ح 585و575و578)
9 - خطیب خوارزمى (م568).( المناقب، ص135، ح152)
10 - سبطبن جوزى.( تذکرة الخواص، ص30)
11 - شیخ الاسلام حمّوئى.( فرائد السمطین، ج 1، ص 72، ح 39)
12 - عمادالدین ابنکثیر دمشقى شافعى.( البدایة والنهایة، ج 5، ص 232)
13 - جلال الدین سیوطى شافعى.( در المنثور، ج3، ص19 ؛ الاتقان فى علوم
القرآن، ج1، ص53)
14 - میرزا محمّد بدخشى.( مفتاح النجا، باب3، فصل11، ص34)
و دیگران.
آراء در شأن نزول آیه
در رابطه با شأن نزول آیه سه رأى عمده مطرح است:
1 - اشاره به دوران عظمت اسلام
فخر رازى احتمال مىدهد که کلمه «الیوم» در این آیه در معناى حقیقى خود
به کار نرفته است، بلکه معناى مجازى دارد، بدین معنا که «یوم» در
اینجا به معناى «دوران» و «یک برهه از زمان» است، نه یک قطعه کوتاه از
زمان.
طبق این نظریه، آیه نظر به روز خاص و حادثه ویژهاى ندارد، بلکه از
شروع و آغاز دوران عظمت اسلام و فرا رسیدن دوران یأس و ناامیدى کفار
خبر مىدهد.
پاسخ
اولاً: معناى مجازى و غیر حقیقى نیاز به قرینه روشنى دارد که فخر رازى
براى این معناى مجازى قرینهاى ارائه نمىدهد.
ثانیاً: اگر این تفسیر صحیح بود، نزول این آیه بنابر این معنا سزاوارتر
بود که در فتح مکه باشد.
ثالثاً: با روایاتى که دلالت بر نزول آیه در هجدهم ذىحجه دارد سازگار
نیست.
2 - نزول آیه در روز عرفه
فخر رازى احتمال دیگرى مىدهد که بگوییم آیه در روز عرفه بر پیامبر
نازل شده و کلمه «یوم» نیز در معناى حقیقى آن به کار رفته است، که همان
روز خاص و معیّنى باشد، یعنى روز هشتم ماه ذىحجه در آخرین سفر حج
پیامبر(ص) که سال دهم هجرت بوده است.
بخارى به سند خود از عمربن خطاب نقل کرده که مردى از یهود به او گفت:
اى امیرالمؤمنین: آیهاى در کتاب شما است که مىخوانید، اگر بر ما
جماعت یهود نازل شده بود آن روز را عید مىگرفتیم. عمر گفت: کدامین
آیه؟ او گفت: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ
عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً». عمر گفت: ما
آن روز و مکانى را که این آیه بر پیامبر(ص) نازل شد مىدانیم، آن روز،
روز عرفه و روز جمعه بود.( صحیح بخارى، ج 1، ص 16)
پاسخ
اولاً: تمام روایات از این قبیل از حیث سند ضعیف است، زیرا از پنج نفر
از صحابه نقل شده است، که دو نفر از آنها عمربن خطاب و معاویهاند، و
از آن جا که در قول به نزول آیه در روز نهم ذىحجه نه روز هجدهم ذىحجه
در غدیر خم ذى نفعاند، زیرا هر دو غاصب خلافت امیرالمؤمنین(ع)
بودهاند، لذا قولشان مورد قبول نخواهد بود.
و نیز از طریق سمرةبن جندب و ابنعباس و امام علی(ع) نیز نقل شده است،
ولى در روایت سَمُره، عمربن موسىبن وجیه قرار دارد که ضعیف است و لذا
اصلروایت را هیثمى ردّ کرده است. ( مجمع الزوائد، ج 7، ص 13)و در سند
روایت منسوب به ابنعباس، عمّار مولى بنىهاشم قرار دارد که بخارى در
صدد تضعیف اوبرآمده است...( تهذیب التهذیب، ج 7، ص 404) در روایت منسوب
به امام علی(ع) نیز احمدبن کامل واقع شده که دارقطنى او را متساهل در
نقل حدیث معرفى کرده است.( لسان المیزان، ج 1، ص 249)
ثانیاً: فخر رازى مىگوید: «مورخان و محدّثان اتفاق نظر دارند که
پیامبر اسلام(ص) پس از نزول این آیه شریفه بیش از 81 یا 82 روز عمر
نکرده...».( تفسیر فخر رازى، ج 11، ص 139)
و از طرفى دیگر اهل سنت معتقدند که پیامبر اسلام(ص) در روز دوازدهم
ربیعالأوّل به دنیا آمده است و اتفاقاً در روز دهم ربیعالأوّل نیز
رحلت نمودهاند. حال با کمى تأمّل پىمىبریم که این مدت زمان تنها با
مبدئیّت هجدهم ذىحجه سازگارى دارد نه نهم عرفه.
ثالثاً: ممکن است که این دو قول را بر فرض صحت این گونه با هم جمع کنیم
که آیه دو بار بر پیامبر(ص) نازل شده است.
رابعاً: ممکن است این دو قول را به این نحو جمع کنیم که آیه در روز نهم
ذىحجه بر پیامبر(ص) نازل شده ولى در روز هجدهم پیامبر(ص) آن را تلاوت
کرده است، زیرا پیامبر(ص) از جانب خداوند مأمور به ابلاغ به ولایت
امیرالمؤمنین در حجةالوداع بوده است.
خامساً: ممکن است که مقصود از اکمال دین در آن روز کامل شدن کلّ اسلام
با تبیین حجّ و ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین(ع) باشد؛ زیرا مطابق برخى از
روایات جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و از جانب خداوند به او فرمود که:
تو همه چیز را بیان کردى جز دو وظیفه را که باید عملى کنى، یکى حجّ و
دیگر ولایت....( ر.ک: تفسیر صافى، ذیل آیه اکمال)
علامه طباطبایى؛ مىفرماید: «جایز است که بگوییم: خداوند سبحان معظم
سوره را که در آن آیه «اکمال» و امر ولایت است در روز عرفه نازل کرده
است، ولى پیامبر(ص) ابلاغ و بیان ولایت را به روز غدیر خم در هجدهم
ذىحجه موکول کرد، گرچه آن را در روز عرفه تلاوت کرده بود. و این که در
برخى از روایات آمده که نزول آیه در روز غدیر است، بعید به نظر نمىرسد
که مراد تلاوت حضرت همراه تبلیغ امر ولایت باشد که در آن روز انجام
گرفته است. بنابر این توجیه بین روایات تنافى وجود ندارد.( المیزان، ج
6، ص 197و196)
3 - نزول آیه در روز غدیر خم
نظر شیعه امامى و بسیارى از علماى اهل سنت آن است که آیه «اکمال» در
روز هجدهم ذىحجه، در سرزمین غدیر خم بر پیامبر نازل شده است، که به
برخى از روایات صحیح السند اشاره کردیم.
کلینى؛ به سندش از امام باقر(ع) در حدیثى نقل کرده که فرمود: «و کانت
الفریضة تنزل بعد الفریضة الأولى، وکانت الولایة آخر الفرائض، فانزل
اللَّه عزّوجلّ «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ
عَلَیْکُمْ نِعْمَتى»...»؛ «فریضه به ترتیب یکى پس از( اصول کافى، ج 1،
ص 289)
دیگرى نازل مىشد و ولایت آخرین فریضهها بود سپس خداوند عزوجل این آیه
را نازل فرمود: «أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ...»...».
این نظریه با مضمون و محتواى آیه شریفه نیز سازگار است، زیرا:
اولاً: دشمنان اسلام پس از ناکامى در تمام توطئهها تنها به یک چیز دل
بسته بودند و آن این که پیامبر(ص) از دنیا برود و پس از ارتحال آن حضرت
بتوانند به آرزوى خود برسند و ضربه نهایى را بر اسلام وارد سازند. اما
وقتى دیدند که آن حضرت در روز هجدهم ذىحجه، سال دهم هجرت در بین عموم
مردم شخصى بىنظیر را به جانشینى خود انتخاب کرد، آرزوهاى خویش را بر
باد رفته دیدند.
ثانیاً: با انتخاب امیرالمؤمنین(ع) به ولایت و امامت، نبوت به سیر
تکاملى خود ادامه داد، و به آن دین خود را تمام و کامل کرد.
ثالثاً: نعمتهاى خداوند با نصب امامت و رهبرىِ پس از پیامبر تکمیل شد.
رابعاً: بدون شک اسلام بدون امامت و رهبرى پس از پیامبر(ص) یک دین
فراگیر و جهانى نخواهد شد.
استعمالات واژه الیوم
«یوم» در چهار معنا استعمال شده است:
1 - مدّت زمانى که از طلوع فجر آغاز و به غروب خورشید ختم مىشود.
بنابر این معنا «یوم» مترادف «نهار» است و به معناى روز در مقابل شب به
کار مىرود. مانند: «إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ
شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ»؛ «روز شنبه آنان،
ماهىهایشان روى آب مىآمد، و روز غیر شنبه به سوى آنان نمىآمد.»(
سوره اعراف، آیه 163)
و نیز مىخوانیم: «فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ
فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَر»؛ «هر کس از شما که در ماه رمضان بیمار
یا در سفر باشد، پس روزهاى دیگرى را روزه بگیرد.»( سوره بقره، آیه 184)
2 - مجموع شبانه روز: چنان که بر مجموع نمازهایى که در یک شبانه روز
خوانده مىشود نمازهاى یومیه مىگویند.
3 - عصر، روزگار و برههاى از زمان، مانند آیه: «تِلْکَ الْأَیَّامُ
نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ»؛ «ما این روزهاى ظفر و شکست را به نوبت
میان مردم مىگردانیم.»( سوره آل عمران، آیه 140)
حضرت امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید: «الدهر یومان: یوم لک ویوم علیک»؛
«زمانه دو روز است: یک روز به نفع تو است و یک روز به ضرر تو.»( نهج
البلاغه، حکمت 396)
4 - مرحله: چنان که درباره خلقت آسمان و زمین فرمود: «الَّذی خَلَقَ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ»؛ «خدایى که آسمان و
زمین را در شش مرحله خلق کرد.» ( سوره اعراف، آیه 54 ؛ سوره حدید، آیه
4)و نیز فرمود: «خَلَقَ الْأَرْضَ فی یَوْمَیْنِ»؛ «زمین را در دو
مرحله خلق کرد.»( سوره فصّلت، آیه 9)
5 - قیامت: بیشترین استعمال واژه در قرآن کریم مربوط به روز قیامت است.
سرّ اینکه از قیامت به «یوم» تعبیر مىشود آن است که مرحله دیگرى از
نظام هستى و مرحله پایانى آن است.
الف و لام در «الیوم» براى عهد است و اشاره به روز معیّن و مشخصّى دارد
که نزد گوینده و شنونده معلوم است. بنابر این واژه «الیوم» به معناى
امروز در مقابل دیروز و فردا قرار دارد.
حقّ آن است که آیه، اشاره به برههاى از روزگار دارد که آغاز آن قطعه
زمانى، روز نزول این آیه بوده است. از این رو اختصاصى به دوازده ساعت
یا بیستوچهار ساعت ظرف نزول آیه ندارد.
«الیوم» دوم در آیه که به منظور اهمّیت دادن به آن روز بزرگ تکرار شده
است نیز به همین معناست.
طمع کافران
مراد از «کافران» در جمله «أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ
دینِکُمْ» تنها مشرکان مکّه یا حجاز نیست، بلکه به علت مطلق بودنش شامل
مشرکان، بت پرستان، یهودیان و مسیحیان و... نیز مىشود.
تلاش کافران به امید نفوذ در دین با انگیزه نابودى آن از برخى آیات
قرآن کریم استفاده مىشود. خداى سبحان اهداف کافران را در محورهاى زیر
تشریح کرده است:
1 - ابتدا تلاش مىکردند تا چراغ دین را به طور کلّى خاموش کنند و این
نهال نو پا را از ریشه بیرون آورند: «یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ
اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ
نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»؛ «آنان اراده دائمى دارند که نور
خدا را با دهانهایشان خاموش کنند. در حالى که خدا مىخواهد نورش را
تمام و کامل کند هر چند که کافران را خوش نیاید.»( سوره توبه، آیه 32)
2 - چون دیدند که موفّق به ریشهکن ساختن دین و خاموش کردن چراغ آن
نشدند تلاش کردند تا مسلمانان را از دین و آیینشان برگردانند: «لا
یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ
اسْتَطاعُوا»؛ «مشرکان، پیوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را
از آیینتان برگردانند.»( سوره بقره، آیه 217)
این تلاش فرهنگى و نظامى اختصاص به مشرکان ندارد، بلکه اهل کتاب نیز در
چنین تلاش و کوششى بودند: «وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ
یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً»؛ «بسیارى از
اهل کتاب دوست دارند شما را بعد از ایمان آوردنتان به کفر برگردانند.»(
همان، آیه 109)
3 - بعد از بىثمر ماندن کوششهایشان در دو مرحله قبل، تلاش کردند تا
با پیشنهادِ گرویدن به آیین یهود و نصارى در حقیقت دین بدلى بسازند و
حسّ دینگرایى آنان را این گونه اقناع کنند. از این رو به مردم عوام
مىگفتند «لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ
نَصارى»؛ «کسى داخل بهشت نمىشود جز آن که یهودى یا نصرانى باشد.»(
همان، آیه 111) یا آن جا که مىفرماید: «کُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى
تَهْتَدُوا» «یهودى یا نصرانى باشید تا هدایت شوید.»( همان، آیه 135)
سران کفر نیز در مقام توصیه به استقامت و پایدارى مىگفتند: براى حفظ
خدایانتان و عبادت آنها صبر و استقامت به خرج دهید: «أَنِ امْشُوا وَ
اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ»؛ «بروید و بر خدایانتان استقامت و پایدارى
بورزید.»( سوره ص، آیه 6)
4 - بعد از آن که همه نقشههاى پیشین آنان بر باد رفت به فکر دیگرى
افتاده و خود را به آن دل خوش کردند و آن اینکه محمّد(ع) فرزند پسرى
ندارد تا جانشین او و ادامه دهنده راهش باشد. و نیز کسى را به طور علنى
به جانشینى خود نصب نکرده است، لذا نقشهها را براى بعد از وفات
رسولاکرم(ص) ریختند و به آن دل خوش کرده بودند که در روز غدیر خم رسول
گرامى اسلام(ص) حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین خود معرفى کرده و بر
این سمت در میان جماعت بسیارى نصب نمود. اینجا بود که کافران و
منافقان از این نقشه خود نیز مأیوس شدند، و لذا خداوند متعال این آیه
را نازل کرد: «أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا
تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ
أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛
«امروز کافران از [زوال] آیین شما مأیوس شدند، بنابر این از آنها
نترسید، و از [مخالفت] من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم، و نعمت
خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آیین [جاویدان] شما
پذیرفتم.»( سوره مائده، آیه 3)
مقصود از اکمال دین
در این که مقصود از «اکمال دین» در آیه مورد بحث چیست سه نظریه مطرح
شده است:
1 - منظور از «دین» قوانین و احکام شرع است، یعنى در آن روز قوانین
اسلام کامل شد، و پس از آن دیگر در اسلام خلأ قانونى وجود ندارد.
پاسخ:
اگر مقصود از اکمال دین، اکمال تشریعى بود باید بعد از نزول آیه حکمى
بر پیامبر(ص) نازل نمىگشت، با این که مطابق روایات بسیار آیه کلاله و
آیه ربا و برخى دیگر از احکام بعد از آن روز بر پیامبر(ص) نازل شد.
طبرى از براءبن عازب نقل مىکند که آخرین آیهاى که بر پیامبر(ص) نازل
شد آیه: «یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ فِى الْکَلالَةِ»
است.( سوره نساء، آیه 176)
ابوحیان اندلسى مىگوید: «بعد از این آیه -آیه اکمال- آیات بسیارى از
قبیل آیات ربا و آیات کلاله و دیگر آیات بر پیامبر(ص) نازل شد».
2 - برخى معتقدند که منظور از دین در آیه «اکمال» حجّ است، یعنى در آن
روز خاص و با شکوه، خداوند حجّ شما را کامل کرد.
پاسخ:
اولاً: حجّ جزء شریعت اسلامى است نه دین، و حمل دین بر شریعت که جزئى
از آن، حجّ است خلاف ظاهر به نظر مىرسد.
ثانیاً: این توجیه با ظاهر کلمه «الیوم» سازگارى ندارد؛ زیرا مقصود از
«الیوم» ظرف زمان حاضر و همان زمان نزول و ابلاغ آیه مىباشد. باید
مشاهده کرد که در آن روز چه اتفاقى افتاده که به سبب آن دین کامل شده
است. مىدانیم که در آن روز جز ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین(ع) واقعه
دیگرى نبوده است.
3 - مقصود از «اکمال دین» کامل شدن ارکان آن به توسط ولایت و امامت
امیرالمؤمنین است؛ زیرا با ادامه نبوت از کانال امامت است که دین به
قله کمال خود خواهد رسید.
ویژگىهاى روز غدیر در آیه
مطابق آیه سوم از سوره مائده، شش ویژگى براى روز غدیر خم که هجدهم
ذىحجه بوده و در آن روز، واقعه غدیر و نصب امامت حضرت امیر(ع) بوده،
وجود دارد:
1 - امید تمام دشمنان را که براى نابودى اسلام دندان طمع تیز کرده
بودند، به یأس مبدّل کرد: «أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا».
2 - افزون بر تبدیل شدن امیدشان به یأس، آن چنان زمینه فعالیّت آنها
را خنثى کرد که ترس مسلمانان را از آنان بىجهت دانست: «فَلا
تَخْشَوْهُمْ».
3 - امکان داشت که مسلمانان با پشت پا زدن و نادیده گرفتن آن نعمت
بزرگ، کفران نعمت کنند و زمینه غضب الهى و بازگشت سلطه کفّار را فراهم
و امید تازهاى در آنان ایجاد کنند، از این رو براى پیشگیرى از این
مسأله فرمود: «وَ اخْشَوْنِ».
4 - پیشرفتى کیفى (کمال) در دین الهى ایجاد کرد و مایه تکامل آن گردید:
«أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ».
5 - پیشرفتى کمّى (تمامیّت) در نعمت مطلق الهى (ولایت) ایجاد کرد، و آن
را به مراحل پایانى و اتمام رساند: «وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ
نِعْمَتى».
6 - در مرحله ابلاغ نیز خدا راضى شد تا اسلامِ با ولایت، دین ابدى مردم
گردد: «وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً».
بنابر این، آن روز آغاز برههاى جدید در تاریخ اسلام شد.
کیفیت نزول آیه
برخى از علماى شیعه به اقتضاى ظاهر روایات، احتمال دادهاند که این بخش
از آیه جدا از بقیه بخشها نازل شده و هنگام جمع آورى قرآن در این جا
قرار داده شده است، در حالى که غالب یا همه مفسّران اهل سنت مىگویند:
مجموع این آیه با هم نازل شده و قسمتهاى گوناگون آن، مضمون مشترک
دارد. از این رو لازم است هر دو احتمال به طور جداگانه مورد بحث و
گفتگو قرار گیرد:
1 - علماى شیعه مىگویند: تعدّد یا وحدت آیات به تنهایى نمىتواند
دلیل تعدد یا وحدت نزول باشد، یعنى همان گونه که دو آیه بودن، نشان
تعدّد نزول نیست، یک آیه بودن نیز دلیل وحدت نزول تمام بخشهاى آن
نمىتواند باشد. مثلاً در آیه تطهیر که در سوره احزاب آمده، نشان
مىدهد، که این آیه، مستقل از قبل و بعد خودش است، چنان که مضمون و
محتواى آن شهادت مىدهد که مخاطبى غیر از مخاطب قبل و بعد خود دارد.
شأن نزولى که علماى اهلسنت نیز نقل کردهاند نشان مىدهد این فقره از
آیه در واقعهاى خاص نازل شده است.
در آیه محلّ بحث نیز مطلب از همین قرار است؛ زیرا هنگام بیان حکم خون،
مردار، گوشت خوک و... مىفرماید: «أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا
مِنْ دینِکُمْ...».
همان طور که مىدانیم معلوم شدن حکم خون و امثال آن موجب یأس دشمن و
تکمیل دین نمىشود. شاهدش آن است که این احکام، قبلاً در دو سوره مکّى
-انعام، آیه145 و نحل، آیه115- ونیز در آیه173 از سوره بقره، که اولین
سوره مدنى است، نازل شده بود ولى عنوان یأس کفار و تکمیل دین در آنها
مطرح نیست، در حالى که اگر نزول و ابلاغ این احکام داراى چنین خاصیّتى
باشد باید در آن سورهها نیز «أَلْیَوْمَ یَئِسَ» ذکر مىشد.
بدین ترتیب «أَلْیَوْمَ...» نمىتواند اشاره به روز نزول حکم خون،
مردار، و... باشد، بلکه باید اشاره به روزى باشد که در آن، حادثه مهمّ
دیگرى واقع شده است. از این جهت شیعه اعتقاد دارد آیه «أَلْیَوْمَ
أَکْمَلْتُ...» اشاره به روزى دارد که نبىّ اکرم(ص) آیه «تبلیغ» را
عملى نمود. آن چه که خداوند مىفرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ
بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»؛ «اى پیامبر! آن چه که از
سوى پروردگارت به تو نازل شد به مردم ابلاغ کن.»( سوره مائده، آیه 67)
امرى که اگر امتثال نمىشد زحمات بیستوسه ساله آن حضرت به هدر مىرفت
و رسالت الهى ابلاغ نمىگردید.
نتیجه این که یا باید بگوییم: این دو بخش، جداى از قبل و بعد خود نازل
شده، لیکن هنگام جمع آورى قرآن به دستور پیامبراکرم(ص) یا به دستور
کسانى که بعد از آن حضرت به جمع آورى قرآن پرداختند -طبق مبانى مختلف
در تدوین قرآن- در اینجا قرار گرفته است. یا این که بگوییم: این دو
جمله همراه قبل و بعد خود نازل شده، لیکن به روز نزول آیه، از آن جهت
که ظرف نزول برخى احکام فقهى است اشاره ندارد، بلکه جمله معترضهاى است
که بین این جملات قرار گرفته است.
مؤیّد این مدّعا این است که اگر این دو جمله را حذف کنیم بقیه آیه،
تامّ و کامل خواهد بود و خللى در معناى آن وارد نمىشود. چنان که حذف
آیه تطهیر خللى در معنا ایجاد نمىکند، بلکه معنا روشنتر و ترجمه و
تفسیر راحتتر خواهد شد.
2 - احتمال دیگر این که این جمله همراه بقیه قسمتهاى آیه نازل شده
و جداى از آنها نیست، چنان که مفسّران عامه بر این باورند.
با این احتمال نیز مىتوان گفت: «الیوم» اشاره به روز نزول احکام مذکور
در آیه است؛ زیرا وحدت نزول، نقشى در این جهت ندارد. همان گونه که صدر
آیه29 سوره یوسف با خطاب به حضرت یوسف(ع) مىفرماید: «یُوسُفُ أَعْرِضْ
عَنْ هذا»؛ «اى یوسف! از این حادثه صرف نظر کن.» و در ذیل آن خطاب به
همسر عزیز مصر آمده است: «وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ»؛ «و تو اى زن! از
گناه خویش استغفار کن.» با آن که مجموع اینها یک آیه بیشتر نیست و
نامى از همسر عزیز مصر به میان نیامده است. کسى ادعا نکرده که هر دو
بخش آیه خطاب به یک نفر است. بنابر این، گرچه در محاورات و گفتگوهاى
عرفى، از وحدت سیاق به عنوان یک اصل و قاعدهاى عقلائى نام مىبرند و
بدان توجّه و عنایت دارند؛ لیکن نمىتوان گفت: یک قاعده کلّى و عمومى
است و همیشه مىتواند دلیل یا مؤیّد باشد، به ویژه اگر قرینه داخلى یا
خارجى بر خلاف آن وجود داشته باشد.
برخى مىگویند: در ابتداى آیه سوم مائده سخن از گوشتهاى حرام است، و
در انتهاى آن، سخن از اضطرار و ضرورت و حکم آن و در وسط آن دو آیه
«اکمال» آمده است، اگر مقصود از آیه اکمال مسأله ولایت و امامت و
جانشینى پیامبر(ص) است چه تناسبى با صدر و ذیل آیه دارد؟پاسخ:
آیات قرآن به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده است، بلکه به همان شکلى
که نازل مىگشت به دستور پیامبر(ص) ثبت مىشد. بنابر این ممکن است صدر
آیه مورد بحث به خاطر سؤالاتى که از پیامبر اکرم(ص) در مورد گوشتهاى
حرام شده، قبل از واقعه غدیر نازل شده باشد، و بعد از مدّتى واقعه غدیر
پیش آمده و آیه مورد بحث نازل گشته و کتّاب و نویسندگان وحى آن را به
دنبال حکم گوشتهاى حرام ثبت کردهاند. سپس مسأله اضطرار یا مصداقى از
مصادیق آن رخ داده و حکم آن نازل شده و ذیل آیه را که حاوى حکم اضطرار
است به دنبال قسمت وسط آیه ثبت کرده باشند. بنابر این، با توجه به نکته
فوق، لازم نیست آیات تناسب خاصّى با هم داشته باشند.