واقعه غدیر و پاسخ به شبهات

على اصغر رضوانى

- ۲ -


غدیر و وحدت اسلامى

به نظر برخى، در عصر ما بحث از غدیر و امامت حضرت علی(ع) - که زمان بسیارى از آن گذشته است - بى فایده بلکه زیان آفرین است، زیرا این بحث‏ها مربوط به قضیه‏اى است تاریخى، که قرن‏ها از وقوعش گذشته است. بحث از این که خلیفه و جانشین بعد از پیامبر(ص) چه کسى بوده و هست؟ على بن ابى طالب(ع)یا ابوبکر؟ در این زمان خالى از فایده است و حتى چه بسا این مباحث در این زمان، جز ایجاد فتنه و نزاع و برانگیختن کینه‏ها، اثر دیگر ندارد؛ به عبارت دیگر در این عصر که احتیاج مبرم به وحدت و تقریب بین مذاهب است، چرا این گونه مباحث که اختلاف‏زا است مطرح مى‏گردد؟... .
ما به لطف خداوند متعال در صددیم آثار و فواید بحثِ امامت را در این عصر طىّ مطالبى بیان کنیم.

آثار و فواید بحثِ امامت

1 - حقیقت وحدت

از آن جا که اشکال کننده، به واژه «وحدت» اهمیت فراوانى مى‏دهد، جا دارد ابتدا به مفهوم حقیقى آن بپردازیم:
دو اصطلاح و عنوان مهمّ است که باید در کنار هم مورد توجه خاص قرار گیرد و هیچ کدام را نباید فداى دیگرى کرد: یکى حفظ وحدت و یک پارچگى امّت اسلامى و دیگرى حفظ اصل اسلام.
شک نیست که همه مسلمانان وظیفه دارند این دین حنیف را حفظ کرده و در گسترش آن بکوشند و از این رو همگان در این راه مسئولیت سنگینى دارند، هم‏چنین از آن جا که مسلمانان دشمنان مشترکى دارند که در صددند اصل اسلام و مسلمانان را نابود کنند، باید متحد شده و در حفظ کیان اسلام و مسلمانان بکوشند. ولى این بدان معنا نیست که از وظیفه دیگر شانه خالى کرده و از بیان حقایق مسلّم اسلامى سرباز زنند. هرگز نباید مسئله وحدت یا اتحاد را اصل و هدف قرار داده و حقایق شریعت را فرع و فداى آن نماییم. بلکه بر عکس، اگر اسلام بر وحدت یا اتحاد بین مسلمانان تاکید دارد، براى صیانت و نگه‏دارى از دین است، حال چگونه ممکن است مسئله «وحدت» براى کسى بسیار مهم جلوه کند؛ به طورى که دست از برخى مسلّمات دین و مذهب بردارد و یا آن که در صدد توجیهات بى مورد آنها برآید.
تاریخ و سیره پیامبر(ص) بهترین شاهد و مؤیّد این مطلب است: پیامبر اکرم(ص) با آن که مى‏داند بنى‏امیّه با علی(ع) و بنى‏هاشم مخالف است و هرگز عده‏اى زیر سلطه و ولایت امام علی(ع) نمى‏روند و امامت او را هرگز نمى‏پذیرند، اما این مسئله باعث نشد که از بیان حقّ و حقیقت صرف نظر کرده و ولایت و امامت علی(ع) را بیان نکند، بلکه در طول 23 سال بعثت خود در هر جا و هر نحو که ممکن بود و موقعیت داشت، ولایت و امامت علی(ع) را به مردم گوشزد کرد، با این که به طور قطع مى‏دانست از هنگام وفاتش در این موضوع اختلاف خواهند کرد، بلکه این اختلاف باقى مانده تا روز ظهور امام زمان(ع) ادامه پیدا خواهد کرد، با این همه حقّ را بیان کرد. چرا پیامبر(ص) با این که مى‏داند تا روز قیامت به سر مسئله امامت علی(ع) اختلاف مى‏شود، این گونه بر ولایت علی(ع) تأکید مى‏ورزد، که حتّى در روز غدیر براى جلوگیرى از شک و شبهه دست آن حضرت را بالا مى‏برد، تا همه ببینند که پیامبر(ص) چه تأکیدى بر ولایت او داشته‏است.
از این جا به خوبى روشن مى‏شود که بیان حقّ و حقیقت اصل است و در هیچ موقعیّتى نباید از آن صرف نظر کرد؛ حتّى در صورتى که مى‏دانیم با بیان آن میان مسلمین دو صف ایجاد شده و دو دستگى ایجاد خواهد شد. ولى این بدان معنا نیست که مسلمانان به جان یکدیگر افتاده و هم دیگر را نابود کنند، بلکه با بیان مدّعاى خود، یکدیگر را تحمل کرده و به پیروى از گفتار نیکو دعوت نمایند، ولى در عین حال از دشمن مشترک نیز غافل نباشند. قیام امام حسین(ع) نیز دلیل و شاهد خوبى بر مدعاى ماست، زیرا حضرت(ع) با آن که مى‏دانست با قیامش بین دو دسته از مسلمانان نزاع خواهد شد، در عین حال هرگز به جهت اتحاد بین مسلمانان از اصل مهم امر به معروف و نهى از منکر غافل نشد.
سیره و روش امام علی(ع) نیز گویاى این مطلب است، زیرا به نظر برخى حضرت مى‏توانست با دادن امتیاز بى جا به طلحه و زبیر و معاویه، جلوى جنگ جمل و صفین را بگیرد و با این کار از ایجاد اختلاف بین مسلمانان جلوگیرى کند تا هزاران نفر در این قضیه کشته نشوند، ولى آن حضرت به جهت حفظ اصول اسلام و حقّ و حقیقت و شریعت اسلامى هرگز حاضر نشد از آن حقایق چشم پوشى کند.
پس حقیقت مفهوم «وحدت» - و به عبارت صحیح‏تر «اتحاد» - آن است که با حفظ عقاید قطعى و مسلم خود در مقابل دشمن مشترک موضع واحدى داشته و از او غافل نباشیم و این بدان معنا نیست که از بحث و گفتگوى علمى محض و خالى از تعصبات پرهیز کنیم، زیرا همه امور در حقیقت براى حفظ شریعت اسلامى است.
از این رو است که امام علی(ع) در بحبوبه جنگِ صفین، از وقت فضیلت نماز سؤال مى‏کند و بعد از آن که از او سؤال مى‏شود که اکنون در اوج نبرد چه وقت نماز است؟ در جواب مى‏فرماید: مگر ما براى غیر از برپایى نماز مى‏جنگیم؟ لذا نباید هیچ گاه هدف، فداى وسیله گردد.
شیخ محمّد عاشور، معاون رئیس دانشگاه الازهر مصر و رئیس کمیته گفت و گوى بین مذاهب اسلامى در بیان نظریه‏اى کاملاً منطقى و متین مى‏گوید: «مقصود از اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامى، یکى کردن همه مذاهب و روى گردانى از مذهبى و روى آوردن به مذهبى دیگر نیست، که این به بیراهه کشاندن اندیشه تقریب است. تقریب باید بر پایه بحث و پذیرش علمى باشد تا بتوان با این اسلحه علمى به نبرد با خرافات رفت و باید دانشمندان هر مذهبى در گفت و گوى علمى خود، دانش خود را مبادله کنند، تا در یک محیط آرام بدانند، بشناسند، بگویند و نتیجه بگیرند».
( بازخوانى اندیشه تقریب، اسکندرى، ص 32)
نگاه اهل هر مذهب به نقاط مشترک، باعث همکارى درون گروهى براى زیستن در جامعه جهانى مى‏شود و نگاه به نقاط اختلاف، در یک بستر علمى و تحقیقاتى، باعث جدّیت و تلاش در بحث و پژوهش علمى براى رسیدن به حقیقت و تبیین آرا و نظرات دیگران مى‏گردد. نمى‏توان در پوشش شعار «تمسک به ولایت اهل بیت:»، آثار و لوازم فقهى اقرار به «شهادتین» را نفى کرد، همان طور که نمى‏توان تحت عنوان «وحدت اسلامى» و با شعار براندازى تعصبات، از جهات اختلاف در اصول ایمانى و آثار و لوازم آن چشم پوشى نمود.
نفى تعصّب به معناى عدول از حقایق نیست، بلکه به معناى پایه ریزى مبانى اعتقادى بر موازین علمى و کارشناسانه است - چه در زمینه پژوهش و تحقیق، و چه در زمینه گفت و گو و بحث - تا در نتیجه این نظام فکرى، سلوک اهل مذاهب با یکدیگر بر پایه مدارا و عدم خشونت، شکل گیرد.

2 - وحدت بر محور امام بر حقّ

اسلام بر وحدت میان مسلمانان تأکید فراوانى دارد؛ قرآن کریم مى‏فرماید:
«اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا»؛ «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل‏هاى شما الفت و مهربانى انداخت تا به لطف او برادران هم شدید.»( سوره آل عمران، آیه 103)
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»؛ «و چون کسانى مباشید که پس از آن که دلایل آشکار برایشان آمد، پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و براى آنان عذابى سنگین است.»( همان، آیه 105)
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»؛ «در حقیقت مومنان با هم برادرند.»( سوره حجرات، آیه 10)
«إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْ‏ءٍ»؛ «کسانى که دین را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو هیچ گونه مسئول ایشان نیستى.»( سوره انعام، آیه 159)
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ «و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.»( سوره آل عمران، آیه 103)
«وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ»؛ «و با هم نزاع مکنید که سُست شوید و مهابت شما از بین برود.»( انفال، آیه 46)
«إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»؛ «و این امت شما که امتى یگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.»( سوره انبیاء، آیه 92)
با این همه تأکید فراوان که قرآن بر مسئله وحدت اسلامى و اتّحاد دارد، لکن از این نکته نباید غافل بود که وحدت، محور مى‏خواهد و به تعبیر دیگر کانالى براى رسیدن به وحدت و اتحاد لازم است. تأکید بر اصل وحدت، بدون آن که محور و کانال آن مشخّص شود، کارى لغو و بیهوده‏اى است.
هرگز قرآن صامت به تنهایى نمى‏تواند محور وحدت باشد، زیرا به تعبیر امیرالمؤمنین(ع): قرآن داراى وجوهى است که مى‏توان لفظ آن را بر هر یک از آن وجوه حمل کرد؛ از این رو مى‏بینیم که قرآن کریم، با آن که از کتاب آسمانى به «امام» تعبیر مى‏کند آن جا که مى‏فرماید: « وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِمامًا وَ رَحْمَةً»؛ «و پیش از وى [نیز] کتاب موسى راهبر و مایه رحمت بوده است.»( سوره هود، آیه 17) همچنین از صحف ابراهیم و موسى یاد کرده و مى‏فرماید: «صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى»؛ «صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى.»( سوره اعلى، آیه 19) ولى در عین حال به آن اکتفا نکرده، ابراهیم(ع) را به عنوان امام ناطق معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ»؛ «و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.« [ابراهیم] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟« فرمود: پیمان من به بیدادگران نمى‏رسد.»( سوره بقره، آیه 124)
از این جا به خوبى استفاده مى‏شود که امام صامت که همان کتاب‏هاى آسمانى است، کافى نیست، بلکه نیاز به امام ناطقى است که در موارد اختلاف، بیانگر حقّ و حقیقت باشد. و به تعبیر دیگر او محور حقّ و وحدت اسلامى گردد.
از آیه اعتصام نیز این نکته به خوبى روشن مى‏شود؛ زیرا مسلمانان را امر مى‏کند که به ریسمان الهى چنگ زنند؛ یعنى آن که شما را به طور قطع به خداوند مى‏رساند، کسى جز امام بر حقّ و معصوم نیست، زیرا همان گونه که اشاره شد قرآن داراى ظاهر و باطن متعدّدى. ضابطه بسیار مهم در وحدت اسلامى این است که نتیجه آن باید اتحاد و وحدت بر حقیقتى باشد که پس از بحث و بررسى کارشناسانه خبرگان امر، کشف مى‏شود. مراد و نتیجه وحدت، دست برداشتن از حقایق نیست، بلکه وحدت در مسیر حقیقت است. آیه اعتصام با تعیین معیار و میزان وحدت در امت اسلامى از این راز بسیار مهمّ پرده بر مى‏دارد که این وحدت در امّت محقّق نمى‏شود مگر با اعتصام و تمسک به «حبل اللَّه»؛ چنگ زدن به ریسمان الهى امّت را از تفرقه و فرو افتادن در وادى بدبختى‏ها و فتنه‏هاى تیره و تار نجات مى‏دهد.
نکته قابل توجه این است که از محور وحدت، به حبل تعبیر شده است. روشن است که این ریسمان دو طرف دارد: یک سوى آن امت و سوى دیگرش خداوند متعال است؛ واسطه‏اى است بین زمین و آسمان؛ بشر و غیب. پس باید این قطب دایره وحدت و اتحاد، متّصل به عالم غیب و ملکوت باشد تا بتواند حلقه ارتباط عالم شهود با عالم غیب گردد. از همین جا مى‏توان نتیجه گرفت که کشتى وحدت باید در بندر حقّ و حقیقت پهلو گیرد و لنگر بیندازد، نه در اسکله هوا و هوس؛ اتحاد بر حقّ و حقیقت مدّ نظر است، نه اتفاق بر هوا و هوس.
بنا بر این، «حقیقت» واقعیتى است که هیچ گونه ربطى به وفاق یا عدم وفاق امّت ندارد. و این، وظیفه امّت است که حقیقت را بیابد و به آن به صورت جمعى - چنگ بزند؛ یعنى پس از درک آن حقیقت، با تطبیق خود بر آن، متّحد گردد. پس «حقیقت»، مولود اتفاقِ امت نیست که هر گاه بر چیزى متفق شد، همان حقّ باشد و هر گاه از چیزى روى گرداند، باطل گردد. همان گونه که حضرت سیدالشهدا(ع)، شجاعانه اتحاد مسلمانان را بر هم زد و علیه یزید قیام کرده و فرمود: «إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی أرید أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنکر.»؛ «من به جهت اصلاح در امّت جدّم قیام کردم و هدف من امر به معروف و نهى از منکر است.» ( بحارالانوار، ج 44، ص 329)اگر نفس اتفاق امّت، ملاک و معیار حق و حقیقت است، دیگر احتیاج به اصلاح ندارد. اصلاح و امر به معروف و نهى از منکر قوى‏ترین برهان است که حقّ، حقانیّت خود را از اجماع مردم کسب نمى‏کند، بلکه این مردم‏اند که باید خود را بر حق عرضه کنند، و خویش را با آن هماهنگ سازند. با مراجعه به روایاتى که ذیل آیه «اعتصام» وارد شده نیز به این نتیجه مى‏رسیم که ریسمان خدا همان امامان معصوم‏اند که انسان را به طور قطع و یقین به خداوند متعال مى‏رسانند. ابن حجر هیتمى این آیه را در ردیف آیاتى آورده که در شأن اهل بیت: وارد شده است. هم چنین مى‏توان حدیث ثقلین را مفسّر آیه «اعتصام» دانست، زیرا در آن حدیث، رسول خدا(ع) مؤمنان را امر مى‏کند که به دو گوهر گران بها چنگ زنند، که همان قرآن و عترت است، تا به حقّ و حقیقت رهنمون شده و از گمراهى رها شوند.( الصواعق المحرقة، ص 90)
ابو جعفر طبرى در تفسیر آیه «اعتصام» مى‏گوید: مقصود از «اعتصام»، تمسک و چنگ زدن است، زیرا ریسمان، چیزى است که انسان را به مقصد خواهد رساند. از طرف دیگر در برخى از متن‏هاى حدیث ثقلین، تعبیر «اعتصام» به کار رفته است. از باب نمونه ابن ابى شیبه، حدیث ثقلین را چنین نقل مى‏کند که پیامبر(ص) فرمود: «انّى ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعدى ان اعتصمتم به: کتاب اللَّه و عترتى.».( جامع البیان، ج 4، ص 21)
از این جاست که( المصنّف، ابن ابى‏شیبه) مفسران و محدثان، حدیث ثقلین را در ذیل آیه شریفه «اعتصام» ذکر کرده‏اند.
حاکم حسکانى به سند خود از رسول خدا(ص) نقل مى‏کند: «کسى که دوست دارد سوار بر کشتى نجات شده به ریسمان محکم چنگ زند و اعتصام به ریسمان الهى داشته باشد، باید ولایت علىّ را پذیرفته و به فرزندان هدایتگر او اقتدا کند.( شواهد التنزیل، ج 1، ص 130)
نتیجه این که از آیه شریفه و روایاتى که در تفسیر آن آمده است به خوبى استفاده مى‏شود که اهل بیت: محور وحدت میان امّت اسلامى‏اند، و بحث از امامت و ولایت آنان در حقیقت، بحث از محور وحدتى است که قرآن و روایات بر آن تأکید فراوانى داشته‏اند. همان گونه که روایات دیگر نیز بر این امر تأکید دارند؛
حاکم نیشابورى به سند خود از ابن عباس نقل مى‏کند که رسول خدا(ص) فرمود: «ستارگان، امان اهل زمین‏اند از غرق شدن و اهل بیت من امان‏اند براى امّتم از اختلاف و هر گاه قبیله‏اى از عرب با آنان مخالفت کنند، در میان خودشان اختلاف افتاده و جزء حزب ابلیس مى‏گردند. ( مستدرک حاکم، ج 2، ص 149)و نیز به سند خود از ابوذر نقل مى‏کند که او در کنار کعبه ایستاد، دست‏ها را به درِ کعبه گرفت، خطاب به مردم فرمود: اى مردم! هر کس مرا مى‏شناسد که مى‏شناسد و هر کس نمى‏شناسد، من ابوذرم، از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «مثل اهل بیت من مثل کشتى نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات یافته است و هر کس از آن سرپیچى کند غرق شود». آن گاه هر دو حدیث را صحیح مى‏شمرد.( همان، ج 2، ص 343)

3 - بحث علمى زمینه ساز وحدت

بزرگ‏ترین اختلاف بین امّت اسلامى، مسئله امامت و رهبرى است. شهرستانى مى‏گوید: «بزرگ‏ترین خلاف بین امّت، اختلاف در مسئله امامت است، زیرا در هیچ مسئله‏اى در اسلام مانند امامت این‏قدر شمشیر کشیده نشده است».( الملل و النحل، ج 1، ص 24) لذا هر مسلمانى وظیفه دارد که در راه وحدت مسلمانان بکوشد ولى این بدان معنا نیست که دست از بحث علمىِ خالى از هر گونه تعصّب و عناد بر دارد، زیرا این بحث‏ها به طور قطع در وحدت صفوف مسلمان اثر دارد. هنگامى که هر کدام از فرقه‏هاى مسلمانان، پى به عقاید واقعى فرقه دیگر برده و بداند که او نیز عقائدش مستند به عقل و قرآن و سنت است. کینه و دشمنى نسبت به یکدیگر کمتر مى‏شود. بخش مهّم کینه‏ها و دشمنى‏ها به این خاطر است که مسلمانان از عقاید یکدیگر بى خبرند و یا بدون دلیل مى‏دانند. اگر شیعه را به جهت اعتقاد به بدا متهم به کفر مى‏کنند، تقیه را به نفاق نسبت مى‏دهند، به خاطر آن است که از حقیقت این اعتقاد و عمل ناآگاه‏اند، که بخشى از آن به کوتاهى ما در عرضه نمودن عقاید خودمان باز مى‏گردد. مسئله امامت نیز از این موضوع مستثنا نیست اگر اهل سنت اعتقاد شیعه امامیه را در مسئله امامت و شرایط آن غلوّ مى‏دانند، به جهت آن است که ما به طور علمى و صحیح آن را معرفى نکرده‏ایم، و هر جا که خوب عمل کردیم تا حدود زیادى موفق بوده‏ایم و زمینه‏ساز وحدت مسلمانان شده‏ایم. اینک به نمونه هایى از این قبیل اشاره مى‏کنیم:

الف - تمایل به حق

1 - شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الأزهر مصر در عصر خود، بعد از مطالعه فراوان در فقه شیعه و مرجعیت اهل بیت: پى به اعتبار شیعه جعفرى برده و فتواى معروف خود را در جواز تعبّد به مذهب جعفرى صادر مى‏کند و مى‏فرماید: «مذهب جعفرى، معروف به مذهب شیعه امامى اثناعشرى، مذهبى است که تعبّد به آن شرعاً جایز است، همانند سایر مذاهب اهل سنت، لذا سزاوار است بر مسلمانان که آن را شناخته و از تعصّبِ به ناحقّ نسبت به مذاهبى معیّن خلاصى یابند».( اسلامنا، رافعى، ص 59 ؛ مجله رسالة الاسلام، تاریخ 13 ربیع الاول 1378 هجرى، قاهره)

2 - شیخ أزهر، دکتر محمّد محمّد فحّام نیز در تقریظى که بر فتواى شلتوت نوشت نظر او را تأیید کرده، فرمود: «من از شیخ محمود شلتوت و اخلاق، علم، گستردگى اطلاع، بهره‏مندى از لغت عرب، تفسیر قرآن و اصول فقه او در عجبم. او فتوا به جواز تعبد به مذهب شیعه امامیه را صادر کرده است. شک ندارم که فتواى او اساس محکمى دارد، که اعتقاد من نیز همان است».( فی سبیل الوحدة الإسلامیة، ص 64)
و نیز مى‏فرماید: «خدا رحمت کند شیخ شلتوت را که به این معناى کریم التفات نمود و با آن فتواى صریح و شجاعانه‏اى که صادر کرد خودش را جاودانه ساخت، او فتوا به جواز عمل به مذهب شیعه امامیه داد، از آن جهت که مذهبى است فقهى و اسلامى، و اعتماد آن بر کتاب و سنت و دلیل محکم است...».( همان)

3 - شیخ محمّد غزالى نیز مى‏گوید: «من معتقدم که فتواى استاد اکبر؛ شیخ محمود شلتوت، راه طولانى را در تقریب بین مسلمان پیموده است... عمل او در حقیقت تکذیب خیالاتى است که مستشرقین در سر مى‏پروراندند، آنان در این خیال بودند که کینه‏ها و اختلافاتى که بین مسلمانان است بالاخره روزى امت اسلامى را از هم پاشیده قبل از آن که به وحدت برسند و تحت لواى واحد در آیند، آنان را نابود خواهد کرد. ولى این فتوا در نظر من شروع راه و اولین کار است».( دفاع عن العقیدة والشریعة، ص 257)

4 - عبدالرحمن نجار، مدیر مساجد قاهره مى‏گوید: «ما نیز فتواى شیخ شلتوت را محترم شمرده و به آن فتوا مى‏دهیم و مردم را از انحصار در مذاهب چهار گانه بر حذر مى‏داریم. شیخ شلتوت، امامى است مجتهد، رأى او صحیح و عین حقّ است، چرا باید در اندیشه و فتاوایمان، اکتفا بر مذاهب معیّنى نماییم، در حالى که همه آنان مجتهد بودند؟».( فى سبیل الوحدة الاسلامیة، ص 66)

5 - استاد احمد بک، استاد شیخ شلتوت و ابوزهره مى‏گوید: «شیعه امامیه همگى مسلمان‏اند و به خدا و رسول و قرآن و هر چه پیامبر(ص) آورده، ایمان دارند. در میان آنان از قدیم و جدید فقیهانى بزرگ و علمایى در هر علم و فنّ دیده مى‏شود. آنان تفکّرى عمیق داشته و اطلاعاتى وسیع دارند. تألیفات آنان به صدها هزار مى‏رسد و من بر مقدار زیادى از آنها اطلاع پیدا نمودم».( تاریخ التشریع الاسلامى)

6 - شیخ محمّد ابوزهره نیز مى‏نویسد: «شکى نیست که شیعه، فرقه‏اى است اسلامى،... هر چه مى‏گویند به خصوص قرآن یا احادیث منسوب به پیامبر(ص) تمسک مى‏کنند. آنان با همسایگان خود از سنّى‏ها دوست بوده و از یکدیگر نفرت ندارند».( تاریخ المذاهب الاسلامیّة، ص 39)

7 - استاد محمود سرطاوى، یکى از مفتیان اردن مى‏گوید: «من همان مطلبى را که سلف صالحمان گفته‏اند مى‏گویم و آن این که شیعه امامیه برادران دینى ما هستند، بر ما حق اخوّت و برادرى دارند و ما نیز بر آنان حقّ برادرى داریم».( مجله رسالة الثقلین، شماره 2، سال اوّل 1413 هجرى، ص 252)

8 - استاد عبدالفتاح عبدالمقصود نیز مى‏گوید: «به عقیده من شیعه تنها مذهبى است که آینه تمام نما و روشن اسلام است و هر کسى که بخواهد بر اسلام نظر کند باید از خلال عقائد و اعمال شیعه نظر نماید. تاریخ بهترین شاهد است بر خدمات فراوانى که شیعه در میدان‏هاى دفاع از عقیده اسلامى داشته است».( فى سبیل الوحدة الاسلامیة)

9 - دکتر حامد حنفى داود، استاد ادبیات عرب در دانشکده زبان قاهره مى‏گوید: «از این جا مى‏توانم براى خواننده متدبّر آشکار سازم که تشیع آن گونه که منحرفان و سفیانى‏ها گمان مى‏کنند که مذهبى است نقلى محض، یا قائم بر آثارى مملو از خرافات و اوهام و اسرائیلیات، یا منسوب به عبد اللَّه بن سبأ و دیگر شخصیت‏هاى خیالى در تاریخ، نیست، بلکه تشیع در روش علمى جدید ما به عکس آن چیزى است که آنان گمان مى‏کنند. تشیع اولین مذهب اسلامى است که عنایت خاصى به منقول و معقول داشته است و در میان مذاهب اسلامى توانسته است راهى را انتخاب کند که داراى افق گسترده‏اى است. و اگر نبود امتیازى که شیعه در جمع بین معقول و منقول پیدا کرده هرگز نمى‏توانست به روح تجدّد در اجتهاد رسیده و خود را با شرایط زمان و مکان وفق دهد به حدّى که با روح شریعت اسلامى منافات نداشته باشد».( نظرات فى الکتب الخالدة، ص 33)
او همچنین در تقریظى که بر کتاب عبداللَّه بن سبأ زده مى‏گوید: «سیزده قرن است که بر تاریخ اسلامى مى‏گذرد و ما شاهد صدور فتواهایى از جانب علما بر ضدّ شیعه هستیم، فتاوایى ممزوج با عواطف و هواهاى نفسانى. این روش بد سبب شکاف عظیم بین فرقه‏هاى اسلامى شده است. و از این رهگذر نیز علم و علماى اسلامى از معارف بزرگان این فرقه محروم گشته‏اند، همان گونه که از آراى نمونه و ثمرات ذوق‏هاى آنان محروم بوده‏اند. و در حقیقت خساراتى که از این رهگذر بر عالم علم و دانش رسیده، بیشتر است از خساراتى که توسط این خرافات به شیعه و تشیع وارد شده است، خرافاتى که در حقیقت، ساحت شیعه از آن مبرّا است. و تو را بس، این که امام جعفر صادق (ت 148ه’.) پرچم دار فقه شیعى - استاد دو امام سنّى است: ابوحنیفه نعمان بن ثابت (ت 150ه’.) و ابى‏عبداللَّه مالک بن انس (ت 179ه’.) و در همین جهت است که ابو حنیفه مى‏گوید: اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک مى‏شد. مقصود او همان دو سالى است که از علم فراوان جعفر بن محمّد بهره‏ها برده بود. و مالک بن انس مى‏گوید: من کسى را فقیه‏تر از جعفر بن محمّد ندیدم».( عبد اللَّه بن سبأ، ج 1، ص 13)

10 - دکتر عبد الرحمن کیالى یکى از شخصیتهاى حلب در نامه خود به علامه امینى؛ مى‏نویسد: «عالم اسلامى همیشه نیاز شدید به مثل این تحقیقات دارد... چرا بعد از وفات رسول اعظم، بین مسلمین اختلاف شد و در نتیجه بنى هاشم از حقّ خود محروم شدند؟ و نیز سزاوار است که از عوامل انحطاط و انحلال مسلمانان سخن به میان آید، چه شد که مسلمانان به این وضع امروز مبتلا شده‏اند؟ آیا ممکن است آن چه از دست مسلمانان رفته با رجوع به تاریخ اصیل و اعتماد بر آن، باز گرداند؟».( الغدیر، ج 4، ص 4 و 5)

11 - استاد ابوالوفاء غنیمى تفتازانى، مدرّس فلسفه اسلامى در دانشگاه الأزهر مى‏گوید: «بسیارى از بحث کنندگان در شرق و غرب عالم، از قدیم و جدید، دچار احکام نادرست زیادى بر ضدّ شیعه شده‏اند که با هیچ دلیل یا شواهد نقلى سازگار نیست. مردم نیز این احکام را دست به دست کرده و بدون آن که از صحت و فساد آن سؤال کنند، شیعه را به آنها متهم مى‏نمایند. از جمله عواملى که منجرّ به بى‏انصافى آنان نسبت به شیعه شد، جهلى است که ناشى از بى اطلاعى آنان نسبت به مصادر شیعه است و در آن اتهامات تنها به کتاب‏هاى دشمنان شیعه مراجعه نموده‏اند».( مع رجال الفکر فى القاهرة، ص 40)

ب - اعتراف به حقّ

طرح مباحث علمى محض و عارى از تعصّب و جدال غیر احسن و تالیف در آن‏ها، نه تنها منجرّ به تمایل برخى از شخصیت‏هاى طراز اوّل اهل سنت در اعتراف به جواز تعبّد به مذهب جعفرى و قبول شیعه امامیه به عنوان مذهبى که داراى اصول و فروع مستند به عقل و قرآن و حدیث است، شد، بلکه باعث شد که عده‏اى دیگر از بزرگان اهل سنت مذهب خود را رها کرده، مذهب تشیع را در آغوش بگیرند. و اعتراف کنند که حقّ یکى است و آن در هیچ مذهبى جز تشیع که همان مذهب اهل‏بیت: است، نیست. اینک تعدادى از این اشخاص را معرفى مى‏کنیم:

1 - علامه شیخ محمّد مرعى، امین انطاکى
او در قریه عنصو از توابع انطاکیه در سال 1314ه’ متولد شد. مذهب شافعى داشت. به همراه برادرش احمد براى فراگیرى علوم به مصر عزیمت نمود و بعد از طىّ مراحل مقدماتى از شخصیت‏هاى طراز اوّل ازهر؛ از قبیل: شیخ مصطفى مراغى، محمود ابوطه مهنى، شیخ رحیم و دیگران استفاده کرده و به درجات عالى از علم رسید. هنگام بازگشت به وطن، بزرگان ازهر از آن‏دو دعوت کردند که در مصر باقى مانده و هر کدام تدریس در ازهر را به عهده گرفته و شاگردان را از علوم خود سیراب کنند، ولى نپذیرفته و به شهر خود باز گشتند. با گذشت زمانى نه چندان دور با مطالعه کتاب‏ها به حقانیّت شیعه پى‏برده و هر دو برادر داخل در مذهب تشیع مى‏شوند.
شیخ محمّد در کتاب خود «لماذا اخترت مذهب الشیعة» مى‏گوید: «به طور قطع خداوند مرا هدایت کرد. و برایم تمسک به مذهب حقّ مقدّر فرمود؛ یعنى مذهب اهل‏بیت:، مذهب نوه رسول خدا(ص) امام جعفر بن محمّد صادق...
او در عوامل و اسبابى که منجرّ به تمسک به مذهب اهل بیت: شد مى‏گوید:
اولاً: مشاهده کردم که عمل به مذهب شیعه مجزى است و ذمه مکلف را به طور قطع برى مى‏کند. بسیارى از علماى اهل سنت - از گذشته و حال - نیز به صحّت آن فتوا داده‏اند...
ثانیاً: با دلایل قوى، برهان‏هاى قطع‏آور و حجت‏هاى واضح، که مثل خورشید درخشان در وسط روز است، ثابت شد حقانیت مذهب اهل‏بیت: و این که آن مذهب همان مذهبى است که شیعه آن را از اهل‏بیت: اخذ کرده و اهل بیت نیز از رسول خدا و او از جبرائیل و او از خداوند جلیل اخذ کرده است...
ثالثاً: وحى در خانه آنان نازل شد و اهل خانه از دیگران بهتر مى‏دانند که در خانه چیست. لذا بر عاقل مدبّر است که دلیل‏هایى که از اهل بیت: رسیده رها نکرده، و نظر بیگانگان را دنبال نکنند.
رابعاً: آیات فراوانى در قرآن کریم وارد شده که دعوت به ولایت و مرجعیت دینى آنان نموده است.
خامساً: روایات فراوانى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که ما را به تعبد به مذهب اهل‏بیت: دعوت مى‏کند، که بسیارى از آن‏ها را در کتاب الشیعة و حججهم فى التشیع آورده‏ام.

2 - علامه شیخ احمد امین انطاکى
او برادر شیخ محمّد امین است که بعد از مطالعه کتاب المراجعات سید شرف‏الدین عاملى و تدبّر و تفکر در مطالب آن، از مذهب خود عدول کرده، مذهب تشیع را انتخاب نموده است. او نیز در مقدمه کتابش فى طریقى إلى التشیع مى‏گوید: «سبب تشیع من گفتارى است از پیامبر اکرم که تمام مذاهب اسلامى بر آن اتفاق نظر دارند. پیامبر(ص) فرمود: «مثل اهل بیت من همانند کشتى نوح است، هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کسى از آن سرپیچى کرد غرق شد». ملاحظه کردم که اگر از اهل‏بیت: پیروى کرده و احکام دینم را از آنان اخذ کنم بدون شک نجات یافته‏ام. اگر آنان را رها کرده و احکام دین خود را از غیر آنان اخذ نمایم، از گمراهان خواهم بود...».
و نیز مى‏فرماید: «با تمسک به مذهب جعفرى، ضمیر و درونم آرامش یافت. مذهبى که در حقیقت مذهب آل بیت نبوت: است، که درود و سلام خدا تا روز قیامت بر آنان باد. به عقیده‏ام از عذاب خداوند متعال با پذیرفتن ولایت آل رسول:، نجات یافته‏ام، زیرا نجات جز با ولایت آنان نیست...».

3 - دکتر محمّد تیجانى سماوى
او در تونس متولد شد. و بعد از گذر از ایام طفولیّت، به کشورهاى عربى مسافرت نمود، تا بتواند از شخصیت‏هاى مختلف علمى بهره‏مند شود. در مصر، علماى الازهر از او درخواست کردند که در آن‏جا بماند و طلاب الأزهر را از علم فراوان خود بهره‏مند سازد، ولى قبول نکرد و در عوض سفرى که به عراق داشت، با مباحثات فراوان با علماى شیعه امامیه، مذهب تشیع را انتخاب نمود و الآن در دنیا از مروّجین تشیع شناخته مى‏شود. و کتاب‏هایى را نیز در دفاع از این مذهب تألیف نموده است.
او در بخشى از کتابش مى‏گوید: «شیعه ثابت قدم بوده و صبر کرده و به حقّ تمسک کرده است... و من از هر عالمى تقاضا دارم که با علماى شیعه مجالست کرده و با آنان بحث نماید، که به طور قطع از نزد آنان بیرون نمى‏آید جز آن که به مذهب آنان که همان تشیع است، بصیرت خواهد یافت... آرى من جایگزینى براى مذهب سابق خود یافتم و سپاس خداوندى را که مرا بر این امر هدایت نمود و اگر هدایت و عنایت او نبود، هرگز بر این امر هدایت نمى‏یافتم.
ستایش و سپاس خدایى را سزاست که مرا بر فرقه ناجیه راهنمایى کرد؛ فرقه‏اى که مدتّ‏ها با زحمت فراوان در پى آن بودم. هیچ شک ندارم هر کس به ولاى على و اهل بیتش تمسک کند به ریسمان محکمى چنگ زده که گسستنى نیست. روایات پیامبر(ص) در این مورد بسیار است، روایاتى که مورد اجماع مسلمین است. عقل نیز به تنهایى بهترین راهنما براى طالب حق است... آرى، به حمد خدا، جایگزین را یافتم، و در اعتقاد به امیرالمؤمنین و سید الوصیین امام على بن ابى‏طالب(ع)، به رسول‏خدا(ص) اقتدا کردم، و نیز در اعتقاد به دو سیّد جوانان اهل بهشت و دو دسته گل از این امّت، امام ابو محمّد حسن زکّى و امام ابو عبداللَّه حسین، و پاره تن مصطفى خلاصه نبوت، مادر امامان و معدن رسالت و کسى که خداوند عزیز به غضب او غضبناک مى‏شود، بهترین زنان، فاطمه زهرا.
به جاى امام مالک، با استاد تمام امامان، امام جعفر صادق(ع) و نه نفر از امامان معصوم از ذریه حسین و امامان معصوم را برگزیدم...».
او بعد از ذکر حدیث «باب مدینة العلم» مى‏گوید: «چرا در امور دین و دنیاى خود از علی(ع) تقلید نمى‏کنید، اگر معتقدید که او باب مدینه علم پیامبر(ص) است؟ چرا باب علم پیامبر(ص) را عمداً ترک کرده و به تقلید از ابوحنیفه و مالک و شافعى و احمد بن حنبل و ابن تیمیه پرداخته‏اید، کسانى که هرگز در علم، عمل، فضل و شرف به او نمى‏رسند؟
آن گاه خطاب به اهل سنت نموده مى‏گوید: «اى اهل و عشیره من! شما را به بحث و کوشش از حقّ و رها کردن تعصّب دعوت مى‏کنم، ما قربانیان بنى‏امیه و بنى‏عباسیم، ما قربانیان تاریخ سیاهیم. قربانى‏هاى جمود و تحجر فکرى هستیم که گذشتگان براى ما به ارث گذاشته‏اند.
او کتاب‏هایى در دفاع از تشیع نوشته که برخى از آنها عبارتند از: ثم اهتدیت، لأکون مع الصادقین، فاسألوا أهل الذکر، الشیعة هم أهل السنة، اتقوا اللَّه.

4 - نویسنده معاصر، صائب عبدالحمید
او شخصیتى عراقى است که با سفر به ایران و تحقیقات فراوان، با عنایات خداوند مذهب اهل سنت را رها و تشیع را انتخاب نموده است. او در بخشى از کتاب خود مى‏نویسد: «من اعتراف مى‏کنم بر نفس خود که اگر رحمت پروردگار و توفیقات او مرا شامل نمى‏شد، به طور حتم نفس معاندم مرا به زمین مى‏زد. این امر نزدیک بود و حتّى یک بار نیز اتفاق افتاد. ولى خداوند مرا کمک نمود. با اطمینان خاطر به هوش آمدم در حالى که خود را در وسط کشتى نجات مى‏یافتم، مشغول به آشامیدن آب گوارا شدم و الآن با تو از سایه‏هاى بهارى آن گل‏ها سخن مى‏گویم.
بعد از اطلاع دوستانم از این وضع همگى مرا رها نموده به من جفا کردند. یکى از آنان که از همه داناتر بود به من گفت: آیا مى‏دانى که چه کردى؟ گفتم: آرى، تمسک کردم به مذهب امام جعفر صادق، فرزند محمّد باقر، فرزند زین العابدین، فرزند سیّد جوانان بهشت، فرزند سید وصیین و سیده زنان عالمیان و فرزند سید مرسلین. او گفت: چرا این گونه ما را رها کردى، و مى‏دانى که مردم در حقّ ما حرف‏ها مى‏زنند؟ گفتم: من آنچه رسول‏خدا(ص) فرموده مى‏گویم. گفت چه مى‏گویى: گفتم: سخن رسول‏خدا(ص) را مى‏گویم که فرمود: «من در میان شما چیزهایى قرار مى‏دهم که با تمسک به آن‏ها بعد از من گمراه نمى‏شوید: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم». و گفتار پیامبر(ص) در حق اهل‏بیتش که فرمود: «اهل بیتم کشتى‏هاى نجات اند، که هر کس بر آنها سوار شود، نجات یابد».
صائب عبدالحمید کتاب‏هایى را نیز در دفاع از اهل بیت: و تشیع نوشته که برخى از آنها عبارتند از: منهج فى الانتماء المذهبى وابن تیمیه، حیاته، عقائده و تاریخ الاسلام الثقافى و السیاسى.

5 - استاد صالح الوردانى
او نیز از جمله کسانى است که با مطالعات فراوان پى به حقانیت تشیع برده، و مذهب اهل سنت را رها کرده تشیع را انتخاب مى‏کند. او از جمله کسانى است که بدون خوف و ترس از کسى، به طور علنى اعتراف به تشیع نموده و مردم را نیز در مصر به آن مذهب دعوت مى‏نماید.
در بخشى از کتاب خود الخدعة، رحلتى من السنة الى الشیعة مى‏نویسد: «در مدتى که سنّى بودم، مردم را به عقل گرایى دعوت کرده و شعار عقل را سر دادم، ولى در میان قوم خود جایگاهى نیافتم و از هر طرفى تهمت‏ها و شایعات علیه خود شنیدم... و من به خوبى مى‏دانستم که کوتاه آمدن از عقل یعنى ذوب شدن در پیشینیان و در نتیجه انسان بدون هیچ شخصیتى خواهد بود که واقع را بر او روشن کند... من هرگز چیزى را بدون تحقیق و دقت نظر نمى‏گویم... عقل‏گرایى من عامل اساسى در تمایلم به سوى تشیع و خطّ اهل‏بیت: و اختیار مذهب آنان بود...».( صالح الوردانى، الخدعة، العقل المسلم بین أغلال السلف وأوهام الخلف)

6 - استاد معتصم سید احمد سودانى
او با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث، به حقانیت مذهب اهل‏بیت: پى برده و با رها کردن مذهب خود، تشیع را انتخاب مى‏کند. او در توصیف و وجه نام گذارى کتابش، بنور فاطمة اهتدیت مى‏گوید: «هر انسانى در اندرون خود نورى رإ احساس مى‏کند که راهنماى به حق است، ولى هواهاى نفسانى و پیروى از گمان بر آن نور پرده مى‏اندازد، لذا انسان نیازمند تذکّر و بیدارى است و فاطمه(س) اصل آن نور است. من آن نور را دائماً در وجود خود احساس مى‏کنم...».( المتحّولون، ج 1، ص 123)
او نیز درباره نظریه عدالت صحابه مى‏گوید: «عدالت صحابه نظریه‏اى است که اهل سنت در مقابل عصمت اهل بیت: جعل نمودند، و چقدر بین این دو فرق است. عصمت اهل بیت: حقیقتى است قرآنى و پیامبر(ص) نیز بر آن تأکید دارد و در واقع نیز تحقّق پیدا کرده است. امّا نظریه عدالت صحابه، مخالف قرآن کریم است. همان گونه که پیامبر(ص) نیز تصریح بر خلاف آن نموده است، بلکه خود صحابه به بدعت هایى که در زمان پیامبر(ص) و نیز بعد از آن ایجاد کردند، اقرار نمودند».( همان، ج 3، ص 126)
و نیز مى‏فرماید: «من در وجود خود چیزى مى‏یابم و احساس مى‏کنم، که نمى‏توانم توصیفش کنم. ولى نهایت تعبیرى که مى‏توانم از آن داشته باشم این که: هر روز احساس مى‏کنم که به جهت تمسّک به ولاى اهل‏بیت: در خود قرب بیشترى به خداوند متعال پیدا کرده‏ام، و هر چه در کلمات آنان بیشتر تدبر مى‏کنم معرفت و یقینم به دین بیشتر مى‏شود. معتقدم اگر تشیع نبود، از اسلام خبرى نبود. و هر گاه در صدد تطبیق و پیاده کردن تعلیمات اهل‏بیت: در خود بر مى‏آیم، لذت ایمان و لطافت یقین را در خود احساس مى‏کنم. و هنگامى که دعاهاى مبارکى را که از طریق اهل بیت: رسیده و در هیچ مذهبى یافت نمى‏شود، قرائت مى‏کنم، شیرینى مناجات پروردگار را مى‏چشم...».( همان، ج 3، ص 127)

7 - وکیل مشهور مصرى، دمرداش عقالى
او از شخصیت‏هاى مشهور و بارز مصرى است که در شغل وکالت مدت‏هاست فعالیّت مى‏کند. هنگام تحقیق در یک مسئله فقهى و مقایسه آرا در آن مسئله، فقه و استنباطهاى شیعه امامیه را از دیگر مذاهب فقهى قوى‏تر مى‏یابد و همین مسئله بارقه‏هاى تشیع را در دلش روشن مى‏گرداند، تا این که حادثه‏اى عجیب سرنوشت او را به کلّى عوض کرده و او را مفتخر به ورود در مذهب تشیع مى‏نماید و آن، این بود که: وقتى گروهى از حجّاج ایرانى همراه با حدود بیش از بیست کارتن کتاب اعتقادى وارد عربستان مى‏شوند. تمام کتاب‏ها از طرف حکومت مصادره مى‏شود. سفیر ایران در زمان شاه، موضوع را با ملک فیصل در میان مى‏گذارد. او نیز به وزارت کشور عربستان مى‏نویسد تا به موضوع رسیدگى کنند. وزیر کشور دستور مى‏دهد که تمام کتاب‏ها را بررسى کرده، اگر مشکلى ندارد آن را به صاحبش برگردانند. در آن زمان «دمرداش عقالى» در حجاز به سر مى‏برد، از او خواستند که این کتاب‏ها را بررسى کند و در نهایت رأى و نظر قانونى خود را بدهد. او با مطالعه این کتاب‏ها به حقانیّت تشیع پى مى‏برد و از همان موقع قدم در راه اهل بیت: مى‏گذارد...».( همان، ج 3، ص 87و86، به نقل از صالح الوردانى)

8 - علّامه دکتر محمّد حسن شحّاته
او نیز که استاد سابق دانشگاه ازهر است پس از مطالعات فراوان در رابطه با شیعه امامیّه پى به حقّانیّت این فرقه برده و در سفرى که به ایران داشت در سخنرانى خود براى مردم اهواز مى‏گوید:
«عشق به امام حسین(ع) سبب شد که از تمامى موقعیّت‏هایى که داشتم دست‏بردارم.»
و در قسمتى دیگر از سخنانش مى‏گوید: «اگر از من سؤال کنند: امام حسین(ع) را در شرق یا غرب مى‏توان یافت؟ من جواب مى‏دهم که امام را مى‏توان در درون قلب من دید و خداوند توفیق تشرّف به ساحت امام حسین(ع) را به من داده است».
وى در ادامه مى‏گوید: «50 سال است که شیفته امام علی(ع) شده‏ام و سال‏هاست که هاله‏اى از طواف پیرامون ولایت امام علی(ع) در خود مى‏بینم».( به نقل از روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 6771، قسمتى از سخنرانى ایشان در اهواز)

9 - عالم فلسطینى شیخ محمّد عبدالعال
او کسى است که بعد از مدّت‏ها تحقیق در مذهب تشیع، پى به حقانیّت آن برده، و به اهل‏بیت: اقتدا نموده است. در مصاحبه‏اى مى‏گوید: «...از مهم‏ترین کتاب‏هایى که قرائت کردم کتاب المراجعات بود، که چیزى بر ایمان من نیفزود و تنها بر معلوماتم اضافه شد. تنها حادثه‏اى که مطلب را نهایى کرده و مرا به ولایت اهل‏بیت: رهنمون ساخت. این بود که: روزى در پیاده رو، رو به روى مغازه یکى از اقوامم نشسته بودم، مغازه‏اى کوچک بود. شنیدم که آن شخص به یک نفر از نوه‏هاى خود امر مى‏کند که به جاى او در مغازه بنشیند، تا نماز عصر را به جاى آورد. من به فکر فرو رفتم، که چگونه یک نفر مغازه خود را رها نمى‏کند تا به نماز بایستد، مگر آن که کسى را به جاى خود قرار دهد که بتواند حافظ اموالش باشد، حال چگونه ممکن است که پیامبر اکرم(ص) یک امّتى را بدون امام و جانشین رها کند!! به خدا سوگند که هرگز چنین نخواهد بود...
هنگامى که از او سؤال شد که آیا الآن که در شهر غربت لبنان به سر مى‏برى احساس وحشت و تنهایى نمى‏کنى؟. او در جواب مى‏گوید: «به رغم این که عوارض و لوازم تنهایى زیاد و شکننده است، ولى در من هیچ اثرى نگذاشته و هرگز آن‏ها را احساس نمى‏کنم؛ زیرا در قلبم کلام امیرالمؤمنین را حفظ کرده‏ام که فرمود: «اى مردم هیچ گاه از راه حق به جهت کمى اهلش وحشت نکنید».( همان، ج 3، ص 113)
او نیز مى‏گوید: «مردم به خودى خود به دین اهل بیت: روى خواهند آورد، زیرا دین فطرت است، ولى چه کنیم که این دین در زیر چکمه‏هاى حکومت‏ها قرار گرفته است».
و نیز در پاسخ این سؤال که آیا ولایت احتیاج به بیّنه و دلیل دارد مى‏گوید: «ما معتقدیم که هر چیزى احتیاج به دلیل دارد مگر ولایت اهل‏بیت:، که دلیل محتاج به آن است...».( همان، ج 3، ص 117)
و نیز مى‏گوید: «هر کسى که دور کعبه طواف مى‏کند -دانسته یا ندانسته، جبرى باشد یا اختیارى یا امر بین الامرى- در حقیقت به دور ولایت طواف مى‏کند، زیرا کعبه مظهر است و مولود آن، جوهر، و هر کسى که برگرد مظهر طواف مى‏کند در حقیقت به دور جوهر طواف مى‏کند».( همان)

10 - مجاهد و رهبر فلسطینى محمّد شحّاده
او کسى است که هنگام گذراندن محکومیّت خود در زندان‏هاى اسرائیل با بحث‏هاى فراوانى که با شیعیان لبنانى در بند زندان‏هاى اسرائیل داشت پى به حقانیت شیعه برد و با انتخاب تشیع و مذهب اهل‏بیت: از دعوت کنندگان صریح و علنى مردم فلسطین به اهل‏بیت: شد. اینک قسمت‏هایى از مصاحبه‏اى را که با او انجام گرفته نقل مى‏نماییم: «بازگشت فلسطین به محمّد و علىّ است». «من آزاد مردان عالم را به اقتدا و پیروى از امام و پیشواى آزاد مردان؛ حسین(ع) دعوت مى‏کنم».
و نیز مى‏فرماید: «من هم دردى فراوانى با مظلومیّت اهل‏بیت پیامبر(ص) دارم و احساسم این است که على بن ابى‏طالب(ع) حقاً مظلوم بود. و این احساس به مظلومیّت آن حضرت(ع) در من عمیق‏تر و ریشه دارتر شده، هر گاه که ظلم اشغالگرى در فلسطین بیشتر مى‏شود.
جهل من به تشیع عامل این بود که در گذشته در تسنّن باقى بمانم. و امیدوارم که من آخرین کسى نباشم که مى‏گویم: «ثم اهتدیت». رجوع من به تشیع هیچ ربطى به مسئله سیاسى ندارد که ما را احاطه کرده است. من همانند بقیه مسلمانان افتخارها و پیروزى‏هایى را که مقاومت در جنوب لبنان پدید آورد در خود احساس مى‏کنم، که در درجه اوّل آن را«حزب اللَّه» پدید آورد. ولى این بدان معنا نیست که عامل اساسى در ورود من در تشیع مسائل سیاسى بوده است، بلکه در بر گرفتن عقیده اهل‏بیت: از جانب من، در نتیجه پذیرش باطنى من بوده و تحت تأثیر هیچ چیز دیگرى نبوده است. راه اهل‏بیت: راه حقّ است که من به آن تمسک کرده‏ام». «تشیع من عقیدتى است نه سیاسى». «زود است که در نشر مذهب امامى در فلسطین بکوشم و از خداوند مى‏خواهم که مرا در این امر کمک نماید».
«امام قائم آل بیت نبّوت(ع) براى ما برکت‏ها و فیض‏هایى دارد که موجب تحرک مردم فلسطین است. و در ما جنب و جوشى دائمى ایجاد کرده، که نصرت و پیروزى را در مقابل خود مشاهده مى‏کنیم و فرج او را نزدیک مى‏بینیم ان شاءاللَّه. و من با او از راه باطن ارتباط دارم و با او نجوا مى‏کنم و از او مى‏خواهم که ما را در این موقعیت حساس مورد توجه خود قرار دهد».
«آزاد مردان عالم خصوصاً مسلمانان با اختلاف مذاهب را نصیحت مى‏کنم که قیام حسین(ع) و نهضت او بر ضد ظلم را سرمشق خود قرار داده و هرگز سکوت بر ظلمى را که آمریکا، شیطان بزرگ و اسرائیل آن غده سرطانى که در کشورهاى اسلامى رشد کرده، رو اندازد».
من در کنفرانس‏ها و جلساتى که در فلسطین تشکیل مى‏شود و مرا براى سخنرانى دعوت مى‏کنند، در حضور هزاران نفر، تمام کلمات و سخنان خود را بر محور مواقف و سیره اهل‏بیت پیامبر(ص) قرار مى‏دهم که این سخنان سهم به سزایى در تغییر وضع موجود در جامعه فلسطین رابطه با اهل‏بیت: داشته، و این روش را ادامه مى‏دهم تا این که مردم قدر آنان را بدانند و با اقتدا به آنان به اذن و مشیّت خداوند به پیروزى برسند...».
«زود است که با مشیّت خداوند با گروهى از برادران مؤمنم مذهب اهل بیت: را در فلسطین منتشر خواهیم کرد تا این که زمینه ساز ظهور مهدى آل‏محّمد عجل‏اللَّه تعالى فرجه الشریف گردد».
هنگامى که رئیس علماى ازهر مصر به طور صریح به جهت نشر تشیع و دفاع از آن، او را مورد هجوم قرار داد، در جواب فرمود: «من تنها [این را] مى‏گویم: بار خدایا قوم مرا هدایت کن، که آنان نمى‏دانند...» سپس مى‏گوید: «من مردود کلامى را که به زبان جارى کرد: که جهل و نادانى من نسبت به مذهب شیعه باعث شد که وارد تشیع شو و تنها بر این نکته تأکید مى‏کنم که در حقیقت این جهل به تشیع بود که مرا در مذهب تسنن تا به حال باقى گذارد، تا الآن که به حقانیّت آن اعتراف مى‏کنم».( المتحولون، ج 1، ص 709)

11 - طبیب فلسطینى اسعد وحید قاسم
او نیز بعد از مطالعات بسیار در رابطه با شیعه، تشیع را انتخاب نمود و از راه‏هاى مختلف در صدد اثبات حقانیّت و نشر تشیع بر آمد و در این راه سعى و کوشش فراوان نمود. در مصاحبه‏اى که با او انجام گرفته مى‏گوید: «به عقیده من تشیع همان اسلام است و اسلام نیز همان تشیع». او نیز تألیفاتى در دفاع از مذهب تشیع دارد که از( همان، ج 1، ص 462)
آن جمله مى‏توان به ازمة الخلافة و الامامة و آثارها المعاصرة اشاره کرد.
لازم به ذکر است که حقّانیّت تشیّع باعث گرایش تعداد فراوان از پیروان اهل‏سنّت و سایر ادیان به این مذهب گردیده و انسان‏هاى پاک نهاد و حقیقت‏گرا؛ پس از درک حقّانیت شیعه، پیرو این مکتب پویا و مقدّس مى‏شوند.
آنچه در این مختصر آورده شد، نتها به عنوان نمونه مطرح گردید.

4 - تعیین مرجع دینى

مسئله امامت دو جنبه دارد: یکى جنبه تاریخى و دیگرى دینى. بر فرض که از جنبه تاریخى عصر آن گذشته باشد، از جنبه دینى، اثر آن تاکنون باقى است و تا روز قیامت نیز باقى خواهد ماند. اگر از امامت و ولایت بحث مى‏کنیم، یک جهت مهمّش این است که مرجع دینى ما کیست و دین را از چه کسانى باید اخذ کرد؟ سنت واقعى پیامبر(ص) نزد چه کسانى است؟ آیا دین و معارف اسلام را از امثال ابوالحسن اشعرى و ابن‏تیمیه و فقه و فروع دین را از ائمه مذاهب چهارگانه بگیریم، همان گونه که اهل‏سنت و وهابیون مى‏گویند، یا از راه افرادى معصوم که جز اهل‏بیت پیامبر(ص) کسان دیگر نیستند، پیروى‏کنیم؟
0همان گونه که آیات و روایات بر این امر تأکید فراوان نموده است و شیعه امامى بر آن اصرار دارد؛ بر هر مسلمان واجب است که بعد از گذشت زمان و فاصله زیاد از صاحب رسالت، پیامبر اکرم(ص) و اختلاف مذاهب و آرا، راهى را براى رسیدن به سنت نبوى و معارف دینى بپیماید که مورد اطمینان اوست. و لذا نصب امام علی(ع) به مقام ولایت و خلافت غیر از آن که خلأ زعامت و حاکمیّت اسلامى را در امور سیاسى، بعد از پیامبر(ص) جبران مى‏کند، او را مرجعى براى رفع مشکلات دینى و مسائل شرعى مردم نیز قرار مى‏دهد. مشکلاتى که طبیعتاً بعد از پیامبر(ص) پدید آمده بلکه شدیدتر مى‏شود. و به همین جهت است که امام علی(ع) بر این امر مهّم تأکید کرده در توصیف عترت پیامبر(ص) خطاب به مردم مى‏فرماید: «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أَنَّى تُؤْفَکُونَ وَ الأَعْلاَمُ قَائِمَةٌ وَ الآیَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ؟ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلاَمُ الدِّینِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ»؛ «مردم کجا مى‏روید؟ چرا از حق منحرف مى‏شوید؟ پرچمهاى حقّ بر پاست، و نشانه‏هاى آن آشکار است، با این که چراغهاى هدایت روشنگر راه‏اند، چون گمراهان به کجا مى‏روید؟ چرا سرگردان هستید؟ در حالى که عترت پیامبر(ص) شما در میان شماست. آنان زمام‏داران حقّ‏ند، پیشوایان دین، و زبان‏هاى راستى و راست گویانند، پس در بهترین منازل قرآن جایشان دهید همچون تشنگانى که به سوى آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید.»( نهج البلاغه، عبده، ج 2، ص 19)
2 - «اُنْظُرُوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا»؛ «مردم! به اهل بیت پیامبرتان بنگرید از آن سو که گام برمى‏دارند و گام را به جاى گام آنان بگذارید، آنان شما را از راه هدایت بیرون نمى‏برند و به پستى و هلاکت باز نمى‏گردانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید و اگر قیام کردند، بپا خیزید. از آنان پیشى نگیرید که گمراه مى‏شوید و از آنان عقب نمایید که نابود گردید.»( همان، ص 19)
3 - «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الأَصْحَابُ وَالْخَزَنَةُ وَ الأَبْوَابُ وَ لا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلّا مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً»؛ «مردم! ما اهل بیت پیامبر(ص) چونان پیراهن تن او و یاران راستین او خزانه داران علوم و معارف وحى و درهاى ورود به آن معارف، مى‏باشیم، که جز از در، هیچ کس به خانه‏ها وارد نخواهد شد.»( همان، ج 1، ص 278)
4 - «أَیْنَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا کَذِباً وَ بَغْیاً عَلَیْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَوَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا یُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ یُسْتَجْلَى الْعَمَى»؛ «کجایند کسانى که پنداشتند دانایان علم قرآن آنان مى‏باشند نه ما؟ که این ادعا را بر اساس دروغ وستمکارى بر ضد ما روا داشتند. خدا ما اهل بیت پیامبر(ص) را بالا آورد و آنان را پست و خوار کرد، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حریم نعمت‏هاى خویش داخل و آنان را خارج کرد، که راه هدایت را با راهنمایى ما مى‏پویند و روشنى دل‏هاى کور از ما مى‏جویند.»( همان، ج 2، ص 55)
5 - «إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا»؛ «همانا من در بین شما چونان چراغ درخشنده در تاریکى هستم که هر کس به آن روى مى‏آورد از نورش بهرمند مى‏گردد.»( همان، ج 5، ص 362)
6 - «هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ یُخْبِرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِکَمِ مَنْطِقِهِمْ لا یُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ»؛ «آن‏ها -اهل‏بیت پیامبر(ص)- رمز حیات دانش و راز مرگ نادانى هستند، حکمشان شما را از دانش آنان، ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از منطق آنان اطلاع مى‏دهد، نه با دین خدا مخالفتى دارند و نه در آن اختلاف مى‏کنند.»( نهج البلاغه، صحبى صالح، خطبه 147)

5 - نقش غدیر در ساختار زندگى انسان

یکى از امتیازات ادیان این است که اگر هدفى عالى را براى انسان مشخص کرده و راه رسیدن به آن را ترسیم مى‏کنند، الگو و نمونه‏اى را نیز براى آن مشخص مى‏نمایند تا با در نظر گرفتن سیره عملى او، و اقتدا و پیروى از او، انسان‏ها بهتر بتوانند به سر منزل مقصود برسند، زیرا طبق نظر روانشناسان و روان کاوان، با الگوى کامل، بهتر مى‏توان انسان‏ها را به حقّ و حقیقت و هدف راهنمایى کرد.
خداوند متعال پیامبر اسلام را الگوى خوبى براى مسلمین معرفى کرده مى‏فرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست.»( سوره احزاب، آیه 21)
باید دانست که موقعیت‏ها و مواقفى بعد از پیامبر اکرم(ص) پدید آمد که هرگز در عصر پیامبر(ص) پدید نیامده بود، تا آن حضرت(ص) را در آن مواقف الگو قرار دهیم، از آن جمله اتفاقى بود که در عصر امام حسین(ع) پدید آمد، که حاکمى به اسم اسلام ولى بر ضدّ اسلام به اسم یزید حاکم بر کشورهاى اسلام شود، در آن وقت تنها کسى که بهترین الگو را تا روز قیامت به جامعه انسانى عرضه کرد امام حسین(ع) بود. این الگو براى جامعه شیعه و پیروان اهل بیت: از آن جمله امام حسین(ع) است، که اهل سنّت چنین الگویى ندارند.
بحث از امامت و خلافت بعد از پیامبر اکرم(ص) اگر چه از جهتى تاریخى است، ولى همین تاریخ صدر اسلام است که انسان ساز است. بحث از امامت بعد از پیامبر(ص) در حقیقت بحث از این موضوع است که امام باید قابلیت امامت داشته باشد و از جانب خداوند منصوب گردد. بحث از این که امام بعد از پیامبر(ص) چه کسى بوده، در حقیقت بحث از این است که چه کسى باید تا روز قیامت براى جامعه اسلامى، بلکه جامعه بشریت الگو باشد؛ آیا مثل علی(ع) الگو باشد که جامع همه صفات کمال است، در شجاعت، عدالت، سخاوت، عبادت، زهد، تقوا، فروتنى، و دیگر صفات که نظیر نداشت، یا آن که ابوبکر الگو باشد که به قول عبدالکریم خطیب، نویسنده مصرى؛ هیچ موقفى در هیچ جنگى نداشته است؟ یا مثل عمر بن خطاب که فرّار غیر کرار در جنگ‏ها بوده است. امّت اسلامى احتیاج به الگوهایى جامع در بین بزرگان صدر اسلام دارد، که بتوانند محرّک آنان تا روز قیامت باشند. و مردم با خواندن مواقف و فضائل و کمالاتشان در راه آنان قرار گرفته، به حق و حقیقت نزدیک شوند.
مگر نه این است که ماهاتما گاندى به عنوان الگو و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است؟ مگر نه این است که دهقان فداکار به عنوان الگوى فداکارى و از خود گذشتگى در کتاب‏هاى کودکان مطرح مى‏شود، تا از ابتدا کودکان با ترسیم موقعیت او در روح و روان و ذهنشان فداکار بار آیند. چرا امّت اسلامى در خواب است در حالى که دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان غلبه و سیطره پیدا کرده و دین و منابع مادى آنان را به غارت مى‏برد؟ مگر خداوند متعال در قرآن کریم نمى‏فرماید: «وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلى المُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»؛ «و خداوند هرگز بر مؤمنان، براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است.»( سوره نساء، آیه 141)
مگر پیامبر(ص) نفرموده است: «الإسلام یَعْلو و لا یُعلى علیه»؛ «اسلام بر هر دینى برترى دارد و هیچ دینى بر او علوّ و برترى ندارد.»( بحار الانوار، ج 39، ص 44 ؛ کنز العمال، ج 1، ص 166، ح 246)
چرا مسلمانان باید در خدمت به استعمار، حتّى بر ضدّ بلاد دیگر اسلامى سبقت گرفته و مسابقه دهند؟ چرا باید یک کشور اسلامى به خاطر خوش خدمتى به استعمار؛ به خاطر اشغال یکى از بلاد اسلامى به اشغالگر مدال افتخار عطا کند؟ چرا در خوابیم؟ چرا غافلیم؟ چرا ملت تاجیکستان با تقدیم دویست هزار شهید و دو ملیون آواره به پیروزى نرسید؟ ولى ملّت ایران با تقدیم کمترین شهید در حدود شصت هزار ظرف یک سال، حکومت طاغوتى 2500 ساله را بر انداخت، این به جهت داشتن الگوهایى همانند على و حسین(علیهما) بود. کدام کشورى مى‏توانست هشت سال جنگ را که از سوى استکبار و استعمار تحمیل شده بود، از همان اوایل پیروزى انقلابش تحمل کند و در نهایت، سرفراز از جنگ بیرون آید؟ آیا غیر از داشتن الگوهایى همچون حسین(ع) و اهل‏بیت پیامبر(ص) بود؟ آیا به غیر از داشتن الگویى همچون اباالفضل العباس(ع) بود؟ این ادعا از من نیست که یک نفر شیعى هستم، بلکه این ادعاى افراد و شخصیت‏هاى بزرگ سیاسى و انقلابى برخى از کشورهاى اسلامى است، که از بى‏تحرّکى امّتشان رنج مى‏برند. در قضیه فلسطین متأسفانه شاهد بوده و هستیم که برخى از کشورهاى اسلامى از خود هیچ گونه تحرکى نشان ندادند، حتّى در سطح یک راهپیمایى، که در حقیقت به نفع خودشان بود، زیرا اسرائیل چشم طمع به تمام کشورهاى اسلامى دوخته است، ولى گویا که هیچ اتفاقى براى ملّت فلسطین که هم نوع و هم دین آنان است نیفتاده است و آنان همانند پرنده‏اى که سر بزیر برف کرده و شکارچى را نمى‏بیند و مى‏گوید دشمن وجود ندارد، مشغول عیش و نوش خود هستند، اما زهى غفلت که یک مرتبه دشمن بر بالاى سر آنان آمده و همه را شکار کرده و نابود کنند ولى ملّت مسلمان شیعه دوازده امامى با پیروزى بر استکبار، به فکر تمام ملت‏هاى اسلامى است، و از فلسطین و افغانستان و چچن و عراق گرفته تا بوسنى و سایر ملت‏هاى مسلمان در صدد یارى رساندن به آنان از هر طریق ممکن بر آمده است اگر چه در این راه بهاى سنگینى را پرداخته است. این‏ها نیست مگر آن که شیعه امامى الگوهایى دارد که براى او درس‏هایى تا پایان تاریخ به یادگار گذاشته است.
شیعه الگویى مثل علی(ع) دارد که معتقد است اگر به خاطر ربودن خلخال از پاى زن یهودى، انسان بمیرد جا دارد. شیعه الگویى دارد مثل حسین بن علی(ع) که مى‏گوید: «نه ظلم کن به کسى نى به زیر ظلم برو» کسى که مى‏گوید: «هیهات منّا الذله». کسى که مى‏گوید: «مرگ سرخ به از زندگى ننگین است». کسى که معتقد است به خاطر امر به معروف ونهى از منکر گاهى جان باید داد.
بحث از امامت در این زمان در حقیقت بحث از این الگوهاست. بحث از امامت در حقیقت بحث از الگو در تمام زمینه هاست: در زمینه عبادت، نظام خانواده، وظائف فردى و اجتماعى، و... این الگوها هستند که آینده انسان را ترسیم کرده ورق مى‏زنند. فرزند خردسالى که از کودکى پرچم «هیهات منّا الذله» را بر پیشانى مى‏بندد و در مجالس امام حسین(ع) شرکت کرده و او را الگوى خود مى‏بیند، هرگز در سنین بالاتر زیر بار ذلت نمى‏رود، همان گونه مولایش حسین(ع) چنین بود. انسان الگو را نصب العین خود قرار مى‏دهد، تا به او اقتدا کرده و به او نزدیک شود، نزدیکى به او همان، و نزدیک شدن به خدا همان، پس چه بهتر که در الگو، بهترین‏ها انتخاب شوند، آنانى که در طول عمر خود هرگز گناهى انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهى از آنان سرنزده است. امام حقیقى است که براى انسان حقّ را از باطل، نیک از بد، مضر از مفید را تمییز مى‏دهد. و با ارتباط به خطّ امامت است که راه انسان از هر یک از دو طرف جدا مى‏شود. اگر من پیرو حسین بن على باشم هرگز دست بیعت به حاکم فاسق و فاجر نمى‏دهم، ولى اگر پیرو فردى مانند عبداللَّه بن عمر باشم، حاضرم حتّى با پاى حجاج بن یوسف ثقفى آن خون‏خوار معروف تاریخ هم بیعت کنم، همان گونه که احمد بن حنبل با الگو قرار دادن عبداللَّه بن عمر، با متوکّل بیعت کرد. امامت است که معیارها و شعارها را مشخّص مى‏کند. پس بحث از «امامت» و «غدیر» بحثى تاریخى و بى‏ثمر عقیم نیست، بحث روز است، بحثى است زنده که حیات جامعه اسلامى بلکه بشرى به آن وابسته است. امامت امرى است که با حقیقت و شالوده وروح انسانى ارتباط دارد. امامت مسیر و آینده انسان را روشن مى‏کند، امامت مربوط به‏دنیا و آخرت انسان است، امامت حقیقتى است که در جاى‏جاى زندگى انسان تأثیرگذار است.

6 - انتخاب مذهب با دلیل و برهان

آیا هر یک از ما مذهب خود را با دلیل و برهان و تحقیق انتخاب کرده‏ایم، یا این که موروثى به دست ما رسیده است؟ چون پدر و مادرمان بر این مذهب و عقیده‏اند ما نیز چنین هستیم؟ آیا امامت از اصول اعتقادى نیست که هر یک باید بر آن دلیل اقامه کنیم؟ چه عاملى باعث شده که من این اعتقاد و مذهب را پذیرفته‏ام؟ آیا عامل قرآنى است یا حدیثى یا عقل سلیم قطعى یا تعصّبات قومى و قبیله‏اى و خانواده‏اى که به هیچ اصلى تکیه ندارد؟ به چه دلیل مذاهب دیگر از مذهب من برتر نباشند؟ آیا در آینده بر این اعتقاداتى که دارم مسئول نیستم؟ اینها سؤال‏هایى است که ممکن است در ذهن هر کسى خطور کند و طبیعتاً باید پاسخگوى آن بود پاسخ آن جز با بحث از امامت نخواهد بود، زیرا محور همه مذاهب بر مسئله امامت است.

تقلید مذموم
تقلید هر چند در برخى از موارد صحیح و ممدوح است؛ مثل تقلید جاهل از عالم در مسائل فقهى، لکن در برخى از موارد دیگر صحیح نیست و مورد سرزنش عقل و شرع است، مثل تقلید جاهل از جاهل، یا تقلید عالم از عالم بر خلاف آن چه که خود به آن نتیجه رسیده است. لذا قرآن کریم مى‏فرماید: «وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلایَهْتَدُونَ»؛ «و هنگامى که به آنان گفته شود: به سوى آن چه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر بیایید، مى‏گویند: «آن چه از پدران خود یافته‏ایم ما را بس است. آیا اگر پدران آن‏ها چیزى نمى‏دانستند، و هدایت نیافته بودند [باز هم از آن‏ها پیروى مى‏کنند]؟!».( سوره مائده، آیه 104)
و نیز مى‏فرماید: «وَکَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلّا قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَإِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»؛و بدین گونه در هیچ شهرى پیش از تو هشدار دهنده‏اى نفرستادیم مگر آن که خوش گذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آیینى [و راهى] یافته‏ایم و ما از پى ایشان راهسپاریم.»( سوره زحرف، آیه 23)
و نیز مى‏فرماید: «یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِیالنّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاْ × وَقالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَکُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاْ × رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ العَذابِ َالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً»؛ «روزى که چهره‏هایشان را در آتش زیرو رو مى‏کنند، مى‏گویند: «اى کاش ما فرمان خدا را فرمان مى‏بردیم و پیامبر را اطاعت مى‏کردیم؛ و مى‏گویند:پروردگارا، ما رؤسا و بزرگان خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند؛ پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتى بزرگ.»( سوره احزاب، آیات 68و66)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «امتى نباشید که بگویید اگر مردم کار خوب کردند ما نیز خواهیم کرد و اگر مردم ظلم کردند ما نیز ظلم مى‏کنیم. ولى خود را آماده کنید که اگر مردم کار خوب کردند شما نیز چنین کنید و اگر بد کردند شما بد نکنید».( الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 341)

7 - تعیین فرقه ناجیه

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «امت موسى بر هفتاد و یک فرقه متفرّق شدند و امّت عیسى بر هفتاد و دو فرقه و زود است که امّت من بر هفتاد و سه فرقه متفرّق گردند، یک فرقه آنان اهل نجات و سایر فرقه‏ها در آتش دوزخ‏اند». مى‏دانیم که عمده( سنن ابن ماجه، باب الفتن، ح 3991 ؛ سنن ترمذى، حدیث 2640)
اختلافات در مسئله امامت است و همین مسئله بود که سرمنشأ بسیارى از فرقه‏ها در جامعه اسلامى شده است. لذا براى آن که به فرقه ناجیه برسیم باید از امامت و رهبرى در جامعه اسلامى بحث‏کنیم.