قسم دويم اعتباريات بعد الاجتماع
مفاهيم اعتبارى كه انسان اجتماعى امروزه از قالب ذهن خود در آورده
باندازهاى زياد است كه شايد تميز و طبقهبندى و شمردن آنها بالاتر از
توانائى فكر بوده باشد اگر چه همه آنها ساخته فكر و انديشه مىباشند با اين
همه پيوسته انسان بحسب پيشرفت اجتماع و تكامل فكر خود مفاهيم تازهاى ساخته
و هر روز يك يا چند نمونه تازه به معرض نمايش مىگذارد و از همين جا نيز
مىفهميم كه اگر به قهقرا برگشته و بانسان اولى اجتماعى نزديكتر شويم اين
ساختههاى فكرى كمتر شده و به ريشههائى كه محل انشعاب شاخهها هستند
نزديكتر خواهند گشت .
از اين روى و براى اينكه اين مقاله بيشتر از حد معينى از تفصيل را
گنجايش ندارد ما در اين جا اعتبارات بعد الاجتماع چندى كه به منزله
ريشههاى ساير اعتبارات بعد الاجتماع مىباشند مورد بحث و گفتگو قرار
مىدهيم
1-اصل ملك
چنانكه از بحثهاى گذشته بدست آمد ريشه اين اصل پيش از تحقق اجتماع محقق
بوده و آن همان اختصاص است كه بعدها بصورت ملك تكميل شده و داراى اثر خاصى
كه جواز همه گونه تصرفات بوده باشد گرديده و اصل اختصاص يا اختصاص مطلق در
مورد بعضى تصرفات اعتبار پذيرفته چنانكه مىبينيم در ملك ديگران مىتوانيم
اختصاصاتى امتيازات داشته باشيم يا آنكه مىتوانيم اختصاصى در مواردى پيدا
كنيم كه مورد تعلق ملك نخواهد بود مانند اختصاصات زوجيت و دوستى و همسايگى
و پدرى و فرزندى و خويشاوندى و جز اينها .
البته اين اختصاصات نيز هر كدام در مورد مخصوص خود به اندازه تماس و
احتياج اجتماعى قيود تازهاى بخود گرفته و نامهاى ويژهاى پيدا مىكنند و
در نتيجه احكام و آثار تازهاى براى آنها اعتبار مىشود كه قابل انطباق
بمورد بوده باشد .
در عين حال همه اينگونه اختصاصات حقوق ناميده مىشوند و تقريبا يا
تحقيقا در نظر اجتماع مورد اختصاص فائده مىباشد و در نخستين روزى كه
اجتماع ميان عين و فائده فرق گذاشته اختصاص حق را بمعناى ملك فائده ناميده
و ملك را اختصاص به عين كه محل جميع تصرفات ممكنه است اعتبار نموده است .
در مرتبه تالى اين اعتبار بواسطه احتياجى كه هر يك از افراد اجتماع به
مواد متصرفى و بالخصوص ملكى غير پيدا نمودهاند اضطرارا اعتبار تبديل پيش
آمده اگر چه انسان فرد اين منظور را با غلبه و تهاجم انجام مىداد چنانكه
پس از اجتماع افراد مقتدر و حتى در اجتماع متمدن امروزه جامعههاى مقتدر
نيز اگر چه با ظاهر سازى و مغلطه كارى باشد همين روش را دارند .
و بواسطه اعتبار مبادله تقسيمات تازهاى بواسطه اختلافات نوعى مالك واجد
شرايط تصرف و غير واجد چون بچه ديوانه مالك شخصى و مالك اشتراكى گوناگون و
مالك نوعى و هيئت و مقام و اختلاف نوعى اعيان مملوكه انسان برده و حيوان و
نبات و جماد و املاك قابل نقل و انتقال و غير قابل نقل و انتقال و موجود و
غير موجود و جز اينها پيش آمده كه منشا اعتبار يك سلسله موضوعات اعتبارى
تازه دامنهدار از معاملات گوناگون و وضع احكام گوناگون از براى آنها
گرديده است و در نتيجه عدم تعادل نسب ميان مواد مورد مبادله احتياج باعتبار
پول پيش آمده كه يكى از مواد مورد رغبت را واحد مقياس از براى سنجش ساير
مواد مورد حاجت قرار بدهند و البته اين اعتبار نيز يك سلسله اعتبارات فرعى
مربوطه را ايجاب مىكند كه دستگاه وضع پول طلا و نقره و اسكناس و چك و
اوراق ديگر بهادار و اعتبار و غيره با احكام و آثار خود نماينده آنها
مىباشند .
و البته اين همه تحولات اعتبارى تنها بمورد ملك اختصاص نداشته و در ساير
موارد اختصاص نيز عينا مانند ملك يا با تغييرات مناسبى مانند اقسام طلاق و
مبادلههاى گوناگون حقوقى پيدا مىشوند .
و هر يك از اين موضوعات اعتباريه و آثار دامنهدار آنها قابل گفتگوهاى
علمى دراز مىباشد كه ممكنست در اطراف آنها نظرهاى گوناگون داده شود و در
جاهاى مخصوص بخود مورد كنجكاوى گرديدهاند ولى از غرض بحث ما كنار بوده و
فقط نظر ما از اين بحث تذكر دادن اين نكته است كه همه اين موضوعات و خواص و
آثار آنها اعتبارى و ساخته ذهن هستند كه مطابق حقيقى خارجى ندارند
2-كلام سخن
نيازمندى به ساختن سخن و وضع لفظ دلالت كننده از چيزهائى است كه انسان و
غالب جانوران صدادار تا آنجا كه ميدانيم در اولين مرحله اجتماع پى بان
مىبرند زيرا هر اجتماع كوچك يا بزرگ احتياج افراد خود را به فهميدن مقاصد
و منويات همديگر تثبيت مىكند .
و البته اين ساخته اجتماعى نيز مانند ساير ساختههاى پر شاخ و برگ
اجتماعى نخستين بار بطور خيلى ساده از يك فطرت بسيار ساده و بى آلايش سر
چشمه گرفته است و چنانكه ميان نوزادان حيوانات و مادرهاى آنها در نخستين
تفهيم و تفهم و همچنين در فهمانيدن و فهميدن نوزادان انسانى مشاهده
مىنماييم اين كار از محسوسات شروع مىشود چنانكه مرغ بجهت فهمانيدن جوجه
برابر چشم او نوك منقار به دانه زده و برداشته و مىخورد و جوجه نيز همان
كار را كرده و رفع حاجت گرسنگى خود را حس مىكند و اگر چنانچه جوجه غافل
بوده باشد مرغ صدائى كرده و اين كار را انجام مىدهد و جوجه نيز بموجب
غريزه بحث از علل و حوادث كه غريزه حيوانى است متوجه جهت صدا شده و كار
مادر را ديده و خود نيز با تقليد همان كار را انجام مىدهد و نظاير اين كار
در انسان و ساير حيوانات زياد مىباشد و چنانكه مىبينيم در اين مرحله
دلالت صدا بمعنى مقصود دلالت عقلى بوده و بالملازمه است و خود معنى مقصود
با وجود خارجى بمخاطب نشان داده مىشود و همه صداها در افاده اين غرض يكسان
بوده و تميزى لازم نيست ولى پس از چند بار تكرار ذهن مخاطب ميان مقصود و
صدا يك نحو ملازمه نظير تداعى معانى معتقد شده با شنيدن صدا از دور بسوى
مادر به قصد دانه مىشتابد .
و از طرف ديگر اختلاف احساسات درونى مانند مهر و كينه و دوستى و دشمنى و
انفعال و شفقت و تملق و شهوت جنسى و غير آنها در شكل صدا اختلافاتى غير
قابل انكار بوجود مىآورد و باين وسيله صداها تنوع پيدا كرده و كم و بيش
تميز و تعدد مىپذيرند و در اين مرحله مستمع يك گام فراتر گذاشته و با
صداهاى مختلف به مقاصد نسبتا گوناگونى استدلال كرده و به چيزهائى غايب از
حواس پى مىبرد ولى باز چنانكه روشن است دلالت صدا بر مقصود عقلى و طبيعى
است و در اين حال ذهن مستمع و خاصه انسان به رابطه ميان حادثه و صداى ويژه
وى كم و بيش آشنا مىگردد و كم كم حوادث را با صداهاى ملازم وجود آنها
حمايت مىنمايد و در نتيجه حروف تهجى از همديگر تميز پيدا كرده و كلمات
مركبه پيدا مىشود چنانكه مىبينيم مقدار زياد و معتنابهى از كلمات در
لغتهاى گوناگون حكايت اصواتى است كه در حوادث صدادار مقارن حادثه پيدا
مىشوند و در اين باب استعمال اشاره با دست و سر و چشم و ساير اعضاء زياد
مؤثر هستند و مقارن اين احوال ديگر انسان به مجرد شنيدن كلمه بى توقف به
ياد حادثه مىافتد و دلالت عقلى و طبعى جاى خود را بدلالت لفظى مىدهد و
انسان با پيدا كردن شعور باين خاصه كار تكلم را يكسره مىنمايد تا كار
بجائى مىرسد كه انسان هنگام سخن گفتن يا سخن شنيدن از الفاظ غفلت كرده و
تنها متوجه معنى مىشود چنانكه گوئى معنى را مىگويد يا مىشنود يعنى معنى
بحسب عقيده وى خود لفظ گرديده و از اين جا است كه زشتى و زيبائى محبوبيت و
منفوريت معنى در لفظ تاثير كرده و گاهى مىشود كه صفتى از معنائى به لفظى و
از لفظ بمعناى ديگر و همچنين ... سرايت مىكند اين جا است كه كار اعتبار
تمام شده و بحسب اعتبار لفظ عين معنى مىشود .
نگاه اختلاف محيطهائى كه افراد انسان بواسطه مهاجرت و انشعابات قومى
بوجود آوردهاند از يك طرف و وضع الفاظ تازه بواسطه مواجهه با احتياجات
تازه بواسطه تكامل زندگى اجتماعى از طرف ديگر و انتخاب اخف و اسهل از طرف
ديگر موجب اشتقاق لغتهاى متنوعه از يك لغت اصلى و بروز و ظهور تهجىهاى
گوناگون در محيطهاى مختلف شده و تكلمات كامله صورت مىپذيرد .
در همه كلمات لفظ نماينده معنى گرديده و بلكه در ظرف اعتبار و محيط
تفهيم و تفهم خود معنى مىگردد