از راه ديگر (طريق تحليل)
تكثر معلومات را با روش ديگر نيز مىتوان بررسى نمود زيرا چنانكه در
مقاله 4 بيان شد معلومات حصولى ما بر دو قسم منقسم مىباشد تصورى و تصديقى
.
در قسم اول تصورى
ما بحسب غريزه در مفاهيم جزئيه به مجرد حس و مشاهده قناعت مىنمائيم
مثلا چنانچه مفهوم اين كرسى جزئى را بما القاء كردند به تنها نشان دادن يك
كرسى جزئى در خارج قناعت مىورزيم ولى در مفاهيم كليه اين حال را نداريم
زيرا در مورد بسيارى از مفهومات مفاهيم ديگر نيز پيدا مىشوند كه از مفهوم
مورد نظر قابل انفكاك و جدائى نيستند و اگر آنها را جدا و منفك فرض كنيم
مفهوم مورد نظر رختبر بسته و از ميان خواهد رفت مثلا مفهوم كرسى كه داراى
شكل خاص و رنگ و بزرگى و ظرافت صنعتبوده و از تخته ساخته شده مفهومى است
مانند مركب از يك عده مفهومات و از ميان آنها اگر رنگ و بزرگى و ظرافت صنعت
را تصور نكرده و نديده انگاريم تصور كرسى از ميان نمىرود بخلاف تخته ماده
و شكل كرسى صورت كه با نفى آنها تصور كرسى از ميان خواهد رفت از اين راه
مىدانيم كه مفهوم كرسى مفهومى است كه از مجموع دو مفهوم تخته شكل تركيب
يافته است و سپس همين چگونگى و تركيب را در خود مفهوم تخته كه جزئى از
مفهوم كرسى مىباشد مىيابيم
عمل تجزيه و تركيب
(يكى از اعمال عاليه ذهن عمل تجزيه و تركيب استبواسطه اين عمل معلومات
و صور ذهنى يكنوع تكثر پيدا مىكنند و هم بواسطه اين عمل است كه معرفت و
شناسائى منطقى اشياء حاصل مىشود .
همان طورى كه مواد خارجى يا بسيطند يا مركب و مركبات با همه تنوعات
زيادى كه دارند كه با نامهاى مخصوص خوانده مىشوند از يك عده عناصر معدود
تشكيل يافتهاند و اگر آنها را تجزيه كنيم جز آن عناصر معدود كه با
نسبتهاى مختلف با يكديگر تركيب يافتهاند چيزى نيست صور ذهنى نيز يا
بسيطند يا مركب و مركبات چيزى جز صور تركيب يافته از يك عده عناصر بسيط
ذهنى كه با طرز مخصوصى تركيب شدهاند نيست عناصر ساده اوليه ذهن به حسب
اصطلاح مبادى تصوريه در باب تصورات و مبادى تصديقيه در باب تصديقات خوانده
مىشوند .
تجزيه و تركيب ذهنى در مقابل تجزيه و تركيب عملى است تجزيه و تركيب عملى
آنست كه انسان مواد خارجى را مورد عمل تجزيه يا تركيب قرار دهد مثل آنكه يك
مركب صنعتى از قبيل ساعت و يا يك مركب طبيعى از قبيل آب را باجزاء اوليه
آنها تجزيه كنند و دو باره آنها را بسازند عمليات شيمياوى كه در
آزمايشگاهها صورت مىگيرد از اين قبيل است تنها راه براى بدست آوردن وضع
ساختمان داخلى مادى اشياء تجزيه و تركيب عملى است .
تجزيه و تركيب ذهنى يا نظرى اقسام متعددى دارد ما اجمالا در پاورقيهاى
آينده آنها را بيان خواهيم كرد چيزى كه لازم است در اينجا تذكر داده شود
اينست كه ممكن استبراى خواننده محترم اين سؤال پيش آيد كه مطابق فرمول كلى
اين مقاله هر علم حصولى كه عارض ذهن مىشود مسبوق به علم حضورى است و البته
اين قاعده استثناء پذير نيست هم در مورد بسائط ذهنى صادق است و هم در مورد
مركبات پس چگونه است كه ما بسيارى از تصورات مركبه داريم كه قطعا واقعيت
مصداق آنها را هيچگاه به علم حضورى نيافتهايم مثل تصورى كه از لا يتناهى و
واجب الوجود و امثال اينها داريم .
پاسخ اين سؤال اين است كه لازمه فرمول سابق اين نيست كه ذهن بواقعيت هر
يك از بسائط و مركبات علىحده نائل شود بلكه در برخى از موارد ذهن ابتداء
بدرك مركبات نائل مىشود سپس با قوه تجزيه بسائط و عناصر اوليه را از
يكديگر جدا مىسازد تصورات عادى ابتدائى در مورد محسوسات از اين قبيل است
مثلا ابتدا انسان از راه باصره جسم را مىبيند با حجم و شكل و رنگ معين
يعنى تصور حجم و شكل و رنگ با هم و توام و غير مجزا از يكديگر برايش حاصل
مىشود بعد از آنكه ذهن قوى شد و قدرت تجزيه پيدا كرد كميت را از كيفيت و
هر يك از كيفيات را جدا از ديگرى تصور مىكند و در برخى از موارد ابتداء
بدرك بسائط نائل مىشود سپس با قوه تركيب از آنها تصور جديدى مىسازد مثل
اينكه از يك طرف تصور حد يا نهايتبراى ذهن حاصل مىشود و البته تصور نهايت
نيز به نوبه خود تصورى است مركب كه از تركيب چندين تصور بسيط حاصل شده است
و از طرف ديگر تصور عدم و از نسبت دادن عدم به نهايت تصور لا يتناهى براى
ذهن حاصل مىشود و با اينكه از يكطرف تصور وجود و از طرف ديگر تصور ضرورت و
وجوب براى ذهن حاصل مىشود سپس از تركيب اين دو تصور تصور جديدى واجب
الوجود براى ذهن دست مىدهد تمام فرضيههاى علمى و فلسفى از اين قبيل است
ذهن پس از آنكه اين نوع تصورات را توليد كرد در صدد تحقيق علمى و فلسفى
برمىآيد و از راههاى منطقى صحتيا بطلان اين فرضهاى ذهنى را اثبات
مىكند) زيرا اگر چنانچه مثلا عناصرى كه به
همراهى صورت تخته تخته را درست كردهاند از مفهوم تخته سلب شوند تصور تخته
از ميان مىرود و البته اين تجزى و انحلال پيوسته ادامه نيافته و در جائى
وقوف خواهد كرد و البته آخرين دو مفهومى كه پيدا كردهايم بسيط خواهند بود
چنانكه در خارج نيز كار همانگونه مىباشد و همان مفهوم بسيط است كه مفهومات
بسيطه ديگرى يكى پس از ديگرى بوى اضافه شده و تركيب يافته است كه مفهوم
نخستين مورد نظر مفهوم كرسى مثلا درست گرديده
پس مفاهيم تصوريه ما چنانكه يك نوع كثرت در ميان بسايط خود دارند يك نوع
كثرت نيز بواسطه تركيب پيدا مىكنند و چنانكه گذشتبرخى ازين مفاهيم مهيات
هستند و برخى از آنها اعتباريات هستند كه از مهيات اخذ شدهاند و اين نيز
يك نوع كثرتى است كه متولد مىشود و چنانكه روشن است تركيبى كه ميان مهيات
انجام مىگيرد ميان مفاهيم اعتباريه نيز انجام مىيابد از بيان فوق نتيجه
گرفته مىشود:
1- مفاهيم تصوريه كثرتى بواسطه بساطت و تركب پيدا مىكنند
2- مفاهيم كثرتى ديگر از راه حقيقت و اعتبار دارند
(مطابق نظريه عقليون مفاهيم يكنوع كثرتى از راه
ذاتى بودن فطرى بودن و عرضى بودن دارند و يكنوع كثرتى از راه بساطت و تركب
دارند و مفاهيم بسيط يا از راه يكى از حواس وارد ذهن شدهاند و يا آنكه ذهن
فطرتا واجد آنها بوده و مطابق نظريه حسيون كثرت مفاهيم فقط از لحاظ بساطت و
تركب است و تمام مفاهيم بسيطه از راه يكى از حواس خارجى يا داخلى مستقيما
وارد ذهن شدهاند 74 هوبز از فلاسفه حسى قرن هفدهم 1588 - 1679 مىگويد
استدلال و فكر درستيعنى جمع كردن معلومات با هم يا جدا كردن آنها از
يكديگر بعبارت ديگر فلسفه يعنى تجزيه و تركيب و تجزيه و تركيب تنها به
اجسام تعلق مىگيرد و غير از جسم هر چه هست موضوع فلسفه و علم واقع نمىشود
.
هيوم فيلسوف حسى قرن هجدهم 1711 - 1776 پس از آنكه ادراكات را منحصر
مىكند به آنچه از راه يكى از حواس پيدا شده باشد مىگويد اين است تار و
پود بافته افكار ما و عقل ما جز تركيب كردن و مرتبط ساختن اين اجزاء و
مبادى كار ديگرى نمىكند .
ولى مطابق آنچه در اين مقاله تحقيق شد مفاهيم يكنوع كثرتى دارند از لحاظ
بساطت و تركب و يك نوع كثرتى دارند از لحاظ حقيقت و اعتبار و از آنچه تا
كنون گفته شد معلوم شد كه نظريه عقليون مبتنى بر فطرى بودن پارهاى از
معقولات قابل قبول نيست و طبق نظريه حسيون نيز بسيارى از مفاهيم بسيط از
قبيل تصور وجود و عدم و وحدت و كثرت بلكه عليت و معلوليت كه بالضروره ذهن
از هر يك از اينها تصور روشن و صريح و صحيحى دارد قابل توجيه نيست و تنها
راه صحيح توجيه همان است كه در اين مقاله تحقيق شد .
همان طورى كه از ضمن مطالب گذشته معلوم شد مفاهيم يك كثرت ديگرى نيز از
راه كليت و جزئيت دارند زيرا هر چند كلى و مصداق در خارج عين يكديگرند و هر
مفهوم كلى مثل انسان در خارج عين هر يك از افراد خودش است و بحسب تعدد آنها
در خارج متعدد است ولى بحسب ذهن تصور كلى مغاير استبا تصور هر يك از افراد
و از لحاظ خواص و عوارض ذهنى نيز تصور مفهوم كلى مغاير استبا تصور هر يك
از افراد بالخصوص .
در قرون وسطى عدهاى از دانشمندان اروپا منكر تصورات كلى بودهاند و
معتقد بودهاند كه ذهن هيچ نوع تصورى از كلى ندارد و تمام الفاظى كه گمان
ميرود براى معانى كليه وضع شدهاند از قبيل لفظ حيوان و انسان و درخت و
غيره واجد هيچ معنائى نيستند اين جماعت را از همين لحاظ كه اين الفاظ را
لفظ خالى و اسم بدون مسمى مىدانستند اسميون مىخواندند از روانشناسان جديد
نيز عدهاى منكر تصورات كلى شدهاند و آنها همان كسانى هستند كه تمام اعمال
ذهنى را از حكم و تعقل و قياس و استدلال جز همان احساسهاى ابتدائى كه فى
الجمله تغيير شكل يافتهاند نمىدانند هيوم و استوارت ميل اين عقيده را
دارند اگر در محل مناسبى فرصتى بدست آمد در باره اين نظريه مفصلا به گفتگو
خواهيم پرداخت .)