مفاهيم حقيقيه مهيات و مفاهيم اعتباريه غير مهيات
مفهوم 1 و 2 سياهى و سفيدى را كه ادراك نموديم خود ماهيتبودند يعنى خود
اقعيتخارج بودند هر چه هستند همانند كه هستند و در عين حال كه خود
واقعيتخارج مىباشند اين فرق را با واقعيتخارج دارند كه واقعيتخارج
آثارى مستقل از ذهن و ادراك دارد ولى اين ماهيتها فاقد آن آثار مىباشند و
فرق ميان ماهيت و واقعيتخارج همين است كه واقعيت آثار خارجى دارد ولى
ماهيت فاقد آن آثار است
و از اين روى مىتوان گفت كه ما كنه سواد و بياض را نائل مىشويم يعنى
سواد و بياض هر چه هستند در ذات خود همانند كه پيش ما هستند نه آنچنانكه
سوفسطى يا قائلين به اشباح در وجود ذهنى مىگويند زيرا آنان مىگويند سواد
و بياض كه پيش ما هستند همانند كه هستند و ميان اين دو سخن فرق بسيار است .
مفهوم سوم است كه مفهوم حكم است چنانكه بيان كرديم خود حكم فعل خارجى
نفس است كه با واقعيتخارجى خود در ذهن ميان دو مفهوم ذهنى مثلا موجود
مىباشد و چون نسبت ميان موضوع و محمول است وجودش همان وجود آنها است .
از يكسوى از واقعيتخارج حكايت مىكند يعنى نسبتبخارج بى اثر است و از
يكسوى خودش در ذهن يك واقعيت مستقلى دارد كه مىتوان
خودش را محكى عنه قرار داد . (ما سابقا نظريههاى مربوط به ماهيت قضيه
موجبه را بيان كرديم در مورد قضاياى موجبه هر كدام از آن نظريهها را
انتخاب كنيم و هر كدام را مردود بشناسيم يك مطلب قطعى و مسلم است و آن
اينكه هنگامى كه محمولى را براى موضوعى اثبات مىكنيم زيد ايستاده است
علاوه بر تصور موضوع زيد و تصور محمول ايستاده يك عمل خاص ديگرى در ذهن
انجام مىگيرد ما نام آن عمل را حكم يا اقرار و اذعان گذاشتهايم تنها
نظريه سوم بود كه قضيه موجبه را فقط مشتمل بر دو جزء ميدانست و وجود حكم را
انكار مىكرد ولى آن نظريه بسيار ضعيف و غير قابل اعتنا است متاخرين از
روانشناسان جديد دليلهاى بسيارى بر بطلان آن نظريه اقامه كردهاند و اثبات
كردهاند كه ذهن علاوه بر تصور موضوع و محمول يك نوع فعاليت از خود نشان
مىدهد و آن فعاليت همان است كه نامش را حكم يا اقرار و اذعان گذاشتهاند .
اساسا تداعى معانى غير از حكم است و علل و مبادى آن نيز غير از علل و
مبادى حكم ستبسيار اتفاق مىافتد كه بعلت مشابهتيا تضاد يا مجاورت ما بين
دو معنا تداعى هست ولى حكم نيست و يا آنكه حكم بر خلاف مقتضاى تداعى است
مثلا ممكن است كه در ذهن ما بين تصور حاتم و تصور بخشندگى تداعى و تلازم
وجود داشته باشد ولى در عين حال ما حكم نكنيم كه حاتم بخشنده بوده و يا
آنكه حكم بكنيم كه بخشنده نبوده و يا اصلا چنين شخصى در عالم وجود نداشته و
گاهى حكم هست و تداعى نيست مثل تمام احكامى كه دانشمندان در مورد مسائل
نظرى و علمى به راهنمائى برهان يا تجربه مىنمايند پس اين مطلب قطعى و مسلم
است كه هنگامى كه محمولى را براى موضوعى اثبات مىكنيم زيد ايستاده است
علاوه بر تصور موضوع و تصور محمول يك عمل خاص ديگرى ذهن انجام مىدهد .
اين عمل خاص در ميان همه امور نفسانى يك امتياز مخصوص دارد و آن اينكه
داراى دو جنبه است از يك جنبه انفعالى و حصولى و ذهنى است و از جنبه ديگر
فعلى و حضورى و غير ذهنى است .
توضيح اينكه امور نفسانى چنانكه سابقه گذشت دو دسته هستند دسته اول همان
صور ذهنيه است كه مربوط به دستگاه مخصوص ادراكى است اين صور انفعالى هستند
يعنى قوه مدركه در اثر برخورد با يك واقعيت روى خاصيت مخصوص صورتپذيرى خود
آنها را تهيه كرده است و حصولى هستند يعنى يك واقعيتى كه غير از
واقعيتخودشان است ارائه ميدهند و ذهنى هستند يعنى وجودشان قياسى است و هيچ
هويت و تشخصى غير از صورت شىء ديگر بودن ندارد و امتياز اين صور از يكديگر
تابع امتيازى است كه محكى عنههاى آنها با يكديگر دارند مثلا تصور انسان و
تصور درخت و تصور اسب هيچ هويت و تشخصى ندارند غير از صورت اشياء خاص خارجى
بودن و امتياز هر يك از اين صور از ديگرى باينست كه يكى متعلق بانسان است و
ديگرى بدرخت و سومى باسب .
دسته دوم نفسانيات غير ذهنى هستند اين دسته از امور مربوط به ساير
دستگاههاى نفسانى يعنى ما وراء دستگاه ذهن مىباشد مانند اراده و شوق و لذت
و رنج و غيره اين امور اولا صورت چيزى نيستند مثلا فرق اراده و تصور درخت
اينست كه اراده يك امرى است نفسانى و چيزى را در خارج بما نشان نمىدهد اما
تصور درخت واقعيتخارجى درخت را بر ما مكشوف ميسازد و ثانيا حضورى هستند نه
حصولى چنانكه واضح است و ثالثا غالبا فعلى هستند نه انفعالى .
حكم داراى هر دو جنبه است از يك جهت صورتى است كه واقع و نفس الامر را
ارائه مىدهد و وجود خارجى ارتباط محمول را با موضوع منكشف ميسازد از اين
جنبه بايد او را علم حصولى و صورت ذهنى و كيفيت انفعالى بدانيم و از طرف
ديگر علاوه بر اين جنبه جنبه خاص ديگرى دارد كه از آن جنبه وجودش قياسى
نيست و بحسب نحوه وجود خود نه بتبع مكشوف از ساير نفسانيات امتياز دارد و
از آن جنبه است كه بان نام اقرار و اذعان و حكم مىدهيم و از آن جنبه فعلى
است نفسانى كه صورت امر خارجى نيست و در رديف ساير امور نفسانى قرار
مىگيرد .
محققين منطقيين اين عمل خاص را از جنبه اول كه انفعالى و حصولى و ذهنى
است تصديق مىنامند و از جنبه دوم كه فعلى و حضورى و غير ذهنى استحكم
مىنامند و از جنبه اول
است كه قابل تعبير لفظى است و با كلمه
استبه تعبير در مىآيد)
و از اين جهت ذهن به
آسانى ميتواند ازين پديده كه فعل خودش مىباشد مفهوم گيرى نموده و او را
چنانكه گفته شد با يك صورت ادراكى حكايت نمايد و با اين حال نمىتوان او را
در صف ساير مهيات قرار داد زيرا آنچه براى او واقعيتبشمار ميرود حكم فعل
ذهنى ذهنى است نه خارجى داراى آثار خارجيه .
و مفهوم چهارم مفهوم نيست چنانكه پيشتر گفتيم بواسطه يك اشتباه و خطاى
اضطرارى ضرورى كه دامنگير ذهن مىشود از حكم ايجابى است گرفته مىشود پس او
نيز مانند حكم ايجابى ماهيت نيست ولى مىتوان گفت از ماهيت گرفته شده .
و مفهوم پنجم و ششم مفهوم كثرت نسبى و وحدت نسبى چنانكه دانسته شد از
مفهوم نيست گرفته شده اگر چه ماهيت نيستند ولى متكى به ماهيت مىباشند .
پس از اين بيان روشن شد كه برخى از اين مفاهيم ششگانه ماهيت مىباشد
مانند سياهى و سفيدى كه از واقعيتخارجى حكايت مىكنند يعنى خود همان
خارجند با اين فرق كه منشا آثار نيستند .
و برخى ديگر ماهيت نيستند زيرا از يك امر ذهنى حكايت مىكنند كه با
واقعيتخودش با امور ذهنيه متحد است و آن واقعيتحكم است كه يك واقعيت دو
جانبه است و بواسطه وى ما مىتوانيم يك نوع راهى بخارج از ذهن پيدا كنيم پس
اينگونه مفاهيم اگر چه ماهيت و حاكى از خارج نيستند ولى يكنوع وصف
حكايتبراى آنها اثبات نموده و اعتبار كاشفيت و بيرون نمائى را بانها
مىدهيم و از همين روى نام اعتبارى روى آنها مىگذاريم .
(اين اعتباريات را كه اعتباريات فلسفى و انتزاعى
استبا اعتباريات اجتماعى و اخلاقى كه در مقاله 6 بيان مىشود و صرفا
قراردادى است نبايد اشتباه كرد)
از بيان گذشته نتيجه گرفته مىشود كه اولا ادراكات منقسم مىشوند بدو
قسم تصور حكم و اين همان تقسيم ادراك استبتصور و تصديق كه در مقاله 4 گذشت
و ثانيا مفاهيم تصوريه ادراكات تصورى منقسم مىشوند بدو قسم مهيات -
اعتباريات