اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد دوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۷ -


مفاهيم حقيقيه مهيات و مفاهيم اعتباريه غير مهيات

مفهوم 1 و 2 سياهى و سفيدى را كه ادراك نموديم خود ماهيت‏بودند يعنى خود اقعيت‏خارج بودند هر چه هستند همانند كه هستند و در عين حال كه خود واقعيت‏خارج مى‏باشند اين فرق را با واقعيت‏خارج دارند كه واقعيت‏خارج آثارى مستقل از ذهن و ادراك دارد ولى اين ماهيتها فاقد آن آثار مى‏باشند و فرق ميان ماهيت و واقعيت‏خارج همين است كه واقعيت آثار خارجى دارد ولى ماهيت فاقد آن آثار است

و از اين روى مى‏توان گفت كه ما كنه سواد و بياض را نائل مى‏شويم يعنى سواد و بياض هر چه هستند در ذات خود همانند كه پيش ما هستند نه آنچنانكه سوفسطى يا قائلين به اشباح در وجود ذهنى مى‏گويند زيرا آنان مى‏گويند سواد و بياض كه پيش ما هستند همانند كه هستند و ميان اين دو سخن فرق بسيار است .

مفهوم سوم است كه مفهوم حكم است چنانكه بيان كرديم خود حكم فعل خارجى نفس است كه با واقعيت‏خارجى خود در ذهن ميان دو مفهوم ذهنى مثلا موجود مى‏باشد و چون نسبت ميان موضوع و محمول است وجودش همان وجود آنها است .

از يكسوى از واقعيت‏خارج حكايت مى‏كند يعنى نسبت‏بخارج بى اثر است و از يكسوى خودش در ذهن يك واقعيت مستقلى دارد كه مى‏توان خودش را محكى عنه قرار داد . (ما سابقا نظريه‏هاى مربوط به ماهيت قضيه موجبه را بيان كرديم در مورد قضاياى موجبه هر كدام از آن نظريه‏ها را انتخاب كنيم و هر كدام را مردود بشناسيم يك مطلب قطعى و مسلم است و آن اينكه هنگامى كه محمولى را براى موضوعى اثبات مى‏كنيم زيد ايستاده است علاوه بر تصور موضوع زيد و تصور محمول ايستاده يك عمل خاص ديگرى در ذهن انجام مى‏گيرد ما نام آن عمل را حكم يا اقرار و اذعان گذاشته‏ايم تنها نظريه سوم بود كه قضيه موجبه را فقط مشتمل بر دو جزء ميدانست و وجود حكم را انكار مى‏كرد ولى آن نظريه بسيار ضعيف و غير قابل اعتنا است متاخرين از روانشناسان جديد دليلهاى بسيارى بر بطلان آن نظريه اقامه كرده‏اند و اثبات كرده‏اند كه ذهن علاوه بر تصور موضوع و محمول يك نوع فعاليت از خود نشان مى‏دهد و آن فعاليت همان است كه نامش را حكم يا اقرار و اذعان گذاشته‏اند .

اساسا تداعى معانى غير از حكم است و علل و مبادى آن نيز غير از علل و مبادى حكم ست‏بسيار اتفاق مى‏افتد كه بعلت مشابهت‏يا تضاد يا مجاورت ما بين دو معنا تداعى هست ولى حكم نيست و يا آنكه حكم بر خلاف مقتضاى تداعى است مثلا ممكن است كه در ذهن ما بين تصور حاتم و تصور بخشندگى تداعى و تلازم وجود داشته باشد ولى در عين حال ما حكم نكنيم كه حاتم بخشنده بوده و يا آنكه حكم بكنيم كه بخشنده نبوده و يا اصلا چنين شخصى در عالم وجود نداشته و گاهى حكم هست و تداعى نيست مثل تمام احكامى كه دانشمندان در مورد مسائل نظرى و علمى به راهنمائى برهان يا تجربه مى‏نمايند پس اين مطلب قطعى و مسلم است كه هنگامى كه محمولى را براى موضوعى اثبات مى‏كنيم زيد ايستاده است علاوه بر تصور موضوع و تصور محمول يك عمل خاص ديگرى ذهن انجام مى‏دهد .

اين عمل خاص در ميان همه امور نفسانى يك امتياز مخصوص دارد و آن اينكه داراى دو جنبه است از يك جنبه انفعالى و حصولى و ذهنى است و از جنبه ديگر فعلى و حضورى و غير ذهنى است .

توضيح اينكه امور نفسانى چنانكه سابقه گذشت دو دسته هستند دسته اول همان صور ذهنيه است كه مربوط به دستگاه مخصوص ادراكى است اين صور انفعالى هستند يعنى قوه مدركه در اثر برخورد با يك واقعيت روى خاصيت مخصوص صورت‏پذيرى خود آنها را تهيه كرده است و حصولى هستند يعنى يك واقعيتى كه غير از واقعيت‏خودشان است ارائه ميدهند و ذهنى هستند يعنى وجودشان قياسى است و هيچ هويت و تشخصى غير از صورت شى‏ء ديگر بودن ندارد و امتياز اين صور از يكديگر تابع امتيازى است كه محكى عنه‏هاى آنها با يكديگر دارند مثلا تصور انسان و تصور درخت و تصور اسب هيچ هويت و تشخصى ندارند غير از صورت اشياء خاص خارجى بودن و امتياز هر يك از اين صور از ديگرى باينست كه يكى متعلق بانسان است و ديگرى بدرخت و سومى باسب .

دسته دوم نفسانيات غير ذهنى هستند اين دسته از امور مربوط به ساير دستگاههاى نفسانى يعنى ما وراء دستگاه ذهن مى‏باشد مانند اراده و شوق و لذت و رنج و غيره اين امور اولا صورت چيزى نيستند مثلا فرق اراده و تصور درخت اينست كه اراده يك امرى است نفسانى و چيزى را در خارج بما نشان نمى‏دهد اما تصور درخت واقعيت‏خارجى درخت را بر ما مكشوف ميسازد و ثانيا حضورى هستند نه حصولى چنانكه واضح است و ثالثا غالبا فعلى هستند نه انفعالى .

حكم داراى هر دو جنبه است از يك جهت صورتى است كه واقع و نفس الامر را ارائه مى‏دهد و وجود خارجى ارتباط محمول را با موضوع منكشف ميسازد از اين جنبه بايد او را علم حصولى و صورت ذهنى و كيفيت انفعالى بدانيم و از طرف ديگر علاوه بر اين جنبه جنبه خاص ديگرى دارد كه از آن جنبه وجودش قياسى نيست و بحسب نحوه وجود خود نه بتبع مكشوف از ساير نفسانيات امتياز دارد و از آن جنبه است كه بان نام اقرار و اذعان و حكم مى‏دهيم و از آن جنبه فعلى است نفسانى كه صورت امر خارجى نيست و در رديف ساير امور نفسانى قرار مى‏گيرد .

محققين منطقيين اين عمل خاص را از جنبه اول كه انفعالى و حصولى و ذهنى است تصديق مى‏نامند و از جنبه دوم كه فعلى و حضورى و غير ذهنى است‏حكم مى‏نامند و از جنبه اول است كه قابل تعبير لفظى است و با كلمه است‏به تعبير در مى‏آيد) و از اين جهت ذهن به آسانى ميتواند ازين پديده كه فعل خودش مى‏باشد مفهوم گيرى نموده و او را چنانكه گفته شد با يك صورت ادراكى حكايت نمايد و با اين حال نمى‏توان او را در صف ساير مهيات قرار داد زيرا آنچه براى او واقعيت‏بشمار ميرود حكم فعل ذهنى ذهنى است نه خارجى داراى آثار خارجيه .

و مفهوم چهارم مفهوم نيست چنانكه پيشتر گفتيم بواسطه يك اشتباه و خطاى اضطرارى ضرورى كه دامنگير ذهن مى‏شود از حكم ايجابى است گرفته مى‏شود پس او نيز مانند حكم ايجابى ماهيت نيست ولى مى‏توان گفت از ماهيت گرفته شده .

و مفهوم پنجم و ششم مفهوم كثرت نسبى و وحدت نسبى چنانكه دانسته شد از مفهوم نيست گرفته شده اگر چه ماهيت نيستند ولى متكى به ماهيت مى‏باشند .

پس از اين بيان روشن شد كه برخى از اين مفاهيم شش‏گانه ماهيت مى‏باشد مانند سياهى و سفيدى كه از واقعيت‏خارجى حكايت مى‏كنند يعنى خود همان خارجند با اين فرق كه منشا آثار نيستند .

و برخى ديگر ماهيت نيستند زيرا از يك امر ذهنى حكايت مى‏كنند كه با واقعيت‏خودش با امور ذهنيه متحد است و آن واقعيت‏حكم است كه يك واقعيت دو جانبه است و بواسطه وى ما مى‏توانيم يك نوع راهى بخارج از ذهن پيدا كنيم پس اينگونه مفاهيم اگر چه ماهيت و حاكى از خارج نيستند ولى يكنوع وصف حكايت‏براى آنها اثبات نموده و اعتبار كاشفيت و بيرون نمائى را بانها مى‏دهيم و از همين روى نام اعتبارى روى آنها مى‏گذاريم .

(اين اعتباريات را كه اعتباريات فلسفى و انتزاعى است‏با اعتباريات اجتماعى و اخلاقى كه در مقاله 6 بيان مى‏شود و صرفا قراردادى است نبايد اشتباه كرد)

از بيان گذشته نتيجه گرفته مى‏شود كه اولا ادراكات منقسم مى‏شوند بدو قسم تصور حكم و اين همان تقسيم ادراك است‏بتصور و تصديق كه در مقاله 4 گذشت و ثانيا مفاهيم تصوريه ادراكات تصورى منقسم مى‏شوند بدو قسم مهيات - اعتباريات